display result search
منو
تفسیر آیات 45 تا 50 سوره فرقان

تفسیر آیات 45 تا 50 سوره فرقان

  • 1 تعداد قطعات
  • دقیقه مدت قطعه
  • 84 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 45 تا 50 سوره فرقان"
- مراتب خداشناسی؛
- آیات آفاقی و انفسی؛
- از آیات الهی: احیا زمین مرده؛
- همه علوم متداول دینی‌اند


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم
﴿أَلَمْ تَرَ إِلَی رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَلَوْ شَاءَ لَجَعَلَهُ سَاکِناً ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَیْهِ دَلِیلاً (45) ثُمَّ قَبَضْنَاهُ إِلَیْنَا قَبْضاً یَسِیراً (46) وَهُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الَّیْلَ لِبَاساً وَالنَّوْمَ سُبَاتاً وَجَعَلَ النَّهَارَ نُشُوراً (47) وَهُوَ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیَاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ وَأَنزَلْنَا مِنَ السَّماءِ مَاءً طَهُوراً (48) لِنُحْیِیَ بِهِ بَلْدَةً مَیْتاً وَنُسْقِیَهُ مِمَّا خَلَقْنَا أَنْعَاماً وَأَنَاسِیَّ کَثِیراً (49) وَلَقَدْ صَرَّفْنَاهُ بَیْنَهُمْ لِیَذَّکَّرُوا فَأَبَی أَکْثَرُ النَّاسِ إِلَّا کُفُوراً (50)﴾

چون سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» در مکه نازل شد و عناصر محوری سوَر مکّی اصول دین است یعنی توحید و وحی و نبوّت و خطوط کلی اخلاق و حقوق هم در آن مطرح است بعد از بیان بخشهایی از مسائل توحیدی و وحی و نبوّت به این قسمت مسائل توحیدی هم اشاره فرمودند. نظر شریف سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) این است که این آیات با چند آیه قبل هماهنگ است[1] آیات قبل این بود که افراد برخی مؤمن‌اند برخی جاهل‌اند بعضی در جهالت‌اند بعضی در ضلالت‌اند بعضی روشن‌اند بعضی تیره و تاریک‌اند چه اینکه در نظام تکوین هم یک جا ظلمت است یک جا ظِل است یک جا نور است یک جا شب است یک جا روز است و مانند آن. این یک تفطّن خوبی است و ایشان هم از سیاق استفاده می‌کنند لکن سیاق به شهادت اینکه در پایان هم باز مسئله توحید را مطرح می‌کنند این است که این ناظر به جریان توحید باید باشد.
مطلب دیگر آن است که آیات توحیدی متعدّد است برای اینکه مؤمنان و اهل نظر و اهل بصر یکسان نیستند گاهی می‌فرماید شما این آیات را اگر بررسی کنید پی به خدا می‌برید به زمین نگاه کنید به آسمان نگاه کنید به درخت نگاه کنید اینها آیات الهی‌اند شما را به آفریدگار و ناظم این عالَم هدایت می‌کنند گاهی مستقیماً ما را دعوت می‌کنند می‌فرمایند که ببین خدا دارد چه کار می‌کند نه اینکه زمین را نگاه کن ﴿وَفِی الْأَرْضِ آیَاتٌ لِلْمُوقِنِینَ﴾[2] از آیات زمین پی به الله ببری [بلکه] ما را مستقیماً دعوت می‌کند می‌گوید ببین خدا دارد چه کار می‌کند!
این ببین خدا دارد چه کار می‌کند دو نکته را به همراه دارد یکی اینکه رؤیت حتماً باید رؤیت قلب باشد یکی اینکه مخاطب, شخص پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است تا از نور او و فروغ او جامعه هم به این نورانیّت برسد ببین خدا دارد چه کار می‌کند این کارِ هر کسی نیست که ببیند لذا تاکنون سخن از متکلّم مع‌الغیر بود الآن سخن از غیبت است نه آن آیاتی که دارد ﴿آتَیْنَا﴾,[3] ﴿جَعَلْنَا﴾,[4] ﴿فَقُلْنَا﴾,[5] اینها همه‌اش متکلّم مع‌الغیر است که قبلاً گذشت الآن از همه این متکلّمهای مع‌الغیر به ربّ که حضور را نمی‌رساند تبدیل شده است خب ببین خدا دارد چه کار می‌کند این معلوم می‌شود رؤیت بصری نیست رؤیت قلب است و یک بیننده خاص می‌خواهد (اولاً) به برکت آن بیننده, سایر افراد هم ممکن است ببینند (ثانیاً).
﴿أَلَمْ تَرَ إِلَی رَبِّکَ﴾ خب یک وقت ﴿سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ﴾ است که مرحله ضعیف است ﴿وَفِی أَنفُسِهِمْ﴾[6] است که مرحله قوی است بالاتر از همه اینها این است که مستقیماً ما را به ذی‌الآیه دعوت می‌کنند نه اینکه آیه‌ای هست و از آیه به الله پی ببریم مستقیماً کارهای اعجاز را می‌گویند ببین خدا چه کرده است اصلاً این کار, کار غیر خدا نیست ﴿أَلَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِأَصْحَابِ الْفِیلِ﴾[7] خب اینکه یک مقدار پرنده را بر فیلِ مسلّح مسلّط کند کار غیر او نیست اگر کسی بخواهد این کار را ببیند یقیناً فاعل این کار را هم خواهد دید بنابراین مراحل ابتدایی این است که ﴿وَفِی الْأَرْضِ آیَاتٌ لِلْمُوقِنِینَ﴾ بعد ﴿وَفِی أَنفُسِکُمْ أَفَلاَ تُبْصِرُونَ﴾[8] بعد می‌گوید این‌چنین نیست که حالا شما از آیه پی به ذی‌الآیه ببرید از سایه پی به شمس ببرید از خود شمس, شمس را بشناس که «آفتاب آمد دلیل آفتاب»[9] بعد از شمس, سایه را بشناس ﴿ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَیْهِ دَلِیلاً﴾ چرا حالا از سایه پی به شمس می‌بری اینهایی که کارهای نجومی انجام می‌دهند و همه ما این طوریم که وقتی سایه شاخص مشخص شد که از طرف شرق به طرف غرب آمده پی می‌بریم که آفتاب از دایره نصف‌النهار زائل شده است از سایه پی به حرکت می‌بریم البته خود شمس برای ما روشن است. اما ذات اقدس الهی می‌فرماید این‌چنین نیست که شما شاخصی نصب بکنی سایه را مواظب باشی بعد ببینی وقتی این سایه از شرق به طرف غرب رفت پی ببری که شمس از نصف‌النهار زائل شده است خیر, چون شمس از نصف‌النهار زائل شده است سایه برگشت چرا به دنبال «إن» هستی از «لِم» کمک بگیر ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَی رَبِّکَ﴾ نمی‌بینی خدا دارد چه کار می‌کند؟! این برای بخش سوم است برای کسانی که اهل رؤیت قلب‌اند چنین خطابی مخاطب خاص می‌خواهد و آن شخص مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است ﴿أَلَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ﴾[10] مگر نمی‌بینی خدا دارد چه کار می‌کند؟!
پرسش ...
پاسخ: همه جا که این طور باشد از همین قبیل است آنجا که مستقیم ما را دعوت می‌کند به کار خدا که ببین خدا دارد چه کار می‌کند نه اینکه نظم عالم را ببین بعد پی به ناظم ببر از همان اول ناظم را ببین, ببین او چه کار محیّرالعقولی دارد انجام می‌دهد ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَی رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَلَوْ شَاءَ لَجَعَلَهُ﴾ آن ظِل را ﴿ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَیْهِ دَلِیلاً﴾ آفتاب دلیلِ سایه است نه سایه دلیل آفتاب, خدا دلیل بر ممکنات است نه ممکنات دلیل بر خدا اوست که ممکنات را آفرید اوست که ممکنات را تأمین می‌کند و هدایت می‌کند و به مقصد می‌رساند ﴿ ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَیْهِ دَلِیلاً ٭ ثُمَّ قَبَضْنَاهُ إِلَیْنَا قَبْضاً یَسِیراً﴾ این ﴿یَسِیراً﴾ سه وجه معنا شده[11] در اینجا به همان معنای آسان بودن است.
پرسش: در زمان حضرت بقیة الله اگر ما بخواهیم...
پاسخ: خب الآن هم وجود مبارک حضرت هست خود ائمه همیشه این طور بودند وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) این آیه را خواندند ﴿بَلْ هُوَ آیَاتٌ بَیِّنَاتٌ فِی صُدُورِ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ﴾[12] فرمود ماییم[13] همیشه بودند دیگر, الآن هم وجود مبارک حضرت است در زمان آن یازده امام دیگر آن ذوات قدسی بودند اینها البته اصلِ کار است وجود مبارک امام صادق فرمود به دنبال چه چیزی می‌گردی می‌خواهی دلیل مفهومی اقامه کنی از آسمان و زمین پی به خدا ببری؟! اگر خدا غایب بود بله غایب را از راه صفات و اسماء و علائم باید شناخت اگر کسی اینجا حاضر نباشد شما بخواهی به دیگری معرفی بکنی می‌گویی این چه کسی است می‌گویی این پسر فلان کس است برادر فلان کس است فلان اشتغال را دارد فلان درس را خوانده فلان جا زندگی می‌کند با این اوصاف او را می‌شناسانی اما اگر در کنار شما باشد اول او را می‌بینی می‌شناسی معرفت پیدا می‌کنی بعد اوصافش را می‌شناسی این طور نیست که اگر کسی حضور شما نشسته باشد به وسیله اوصاف او را بشناسی که قدّش فلان است قیافه‌اش فلان است لهجه‌اش فلان است این را می‌بینی می‌شناسی بعد به اوصافش پی می‌بری. وجود مبارک امام صادق فرمود خدا که غایب نیست دنبال چه می‌گردی؟! خدا را اول بشناس ببین بعد به اوصافش پی ببر این را از کجا حضرت استفاده کرده؟ فرمود مگر برادران یوسف این کار را نکردند برادران یوسف در آن جریان نهایی که وجود مبارک یوسف آن کار را کرد اینها گفتند ﴿أَءِنَّکَ لَأَنتَ یُوسُفُ﴾[14] جنابعالی یوسفید؟ نگفتند یوسف تویی, گفتند تو, «أنت» را بر «یوسف» مقدم داشتند ﴿أَءِنَّکَ لَأَنتَ یُوسُفُ﴾ جنابعالی یوسفی؟ گفت وقتی که شما کسی را می‌بینی اول او را می‌شناسی بعد به اسمش پی می‌بری به وصفش پی می‌بری به خانواده‌اش پی می‌بری می‌گویی جنابعالی اسمتان چیست پسر چه کسی هستید اول خود شخص را می‌شناسید وجود مبارک امام صادق فرمود برادران یوسف اول خودش را شناختند گفتند «أنت», «أنت» یعنی «أنت» یعنی ما تو را دیدیم دیگر می‌شناسیم تو یوسفی نه اینکه آن یوسفی که ما گُم کرده‌ایم تویی اول اسم یوسف را نبردند بعد از یوسف به «أنت» پی ببرند اول «أنت» را دیدند تا بعد به یوسف پی ببرند[15] خب این قرآنی است که همه می‌خوانند دیگر, یک امام صادق(سلام الله علیه) می‌خواهد این طور استفاده کند غرض این است که وقتی او حاضر است به دنبال چه می‌گردی؟! باید دستی به چشم جان کشید این چشم جان را بیدار کرد او را دید بعد ببینند او دارد چه کار می‌کند. این بخشها چون هر مخاطبی توان کشیدن این بار را ندارند مستقیماً به خود پیغمبر خطاب می‌شود بعد از آ‌نجا سرریز می‌کند به دیگران می‌رسد دیدید این آبشارهای مهم اول روی دوش سنگهای بزرگ می‌آید بعد به دامنه این کوه می‌ریزد آن آبشار مهم را هر درختی هر زمینی هر گیاهی نمی‌تواند تحمل کند این آبشارهای مهم اول روی دوش او می‌آید بعد پخش می‌شود به دیگران می‌رسد این خطابهای مهم اول به شخص پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) متوجّه می‌شود بعد شعاعش به دیگران می‌رسد فرمود ببین خدا دارد چه کار می‌کند خب این ببین خدا دارد چه کار می‌کند یک شخص خاص می‌خواهد دیگر ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَی رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ﴾ آن بخشهای دیگر هم همین طور است در جریان اصحاب فیل هم همین طور است ببین چه کار کرده با چندتا پرنده جلوی همه این کارهای ابرهه را گرفته. خب ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَی رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ﴾ غرض این است که اختصاصی به وجود مبارک ولیّ عصر(ارواحنا فداه) ندارد همه ائمه را شامل می‌شود.
خب فرمود: ﴿وَلَوْ شَاءَ لَجَعَلَهُ سَاکِناً ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَیْهِ دَلِیلاً﴾ خدا دلیل بر ممکنات است نه ممکنات دلیل بر او, شمس دلیل بر ظل است نه ظل دلیل بر شمس بله حالا کسی دسترسی ندارد شمس را ببیند از سایه کمک می‌گیرد فرمود: ﴿ثُمَّ قَبَضْنَاهُ إِلَیْنَا قَبْضاً یَسِیراً﴾. فرمود همان طوری که ما ظل را قرار دادیم برای اینکه بهشت‌گونه باشد برای شما جا برای آسایش و استراحت باشد حالا یکی از مصادیق ظل همان بین‌الطلوعین است که آرام و لطیف و ملایم است یا جای خنکی است که انسان [در آن به سر می‌برد] الآن ما در زیر این سقف هستیم در ظلّیم در سایه‌ایم در آفتاب زندگی کردن کار آسانی نیست فرمود بهشت هم ظلّ ممدود دارد[16] با اینکه شمس و قمری در کار نیست همه جایش سایه‌گونه است یعنی فضای نرم و معتدل و دلپذیر و قابل زیست است. در بعضی از تعبیراتی که مربوط به دوزخیان است فرمود اینها ظَلیل ندارند یعنی سایه‌بان ندارند ﴿لاَ ظَلِیلٍ وَلاَ یُغْنِی مِنَ اللَّهَبِ﴾[17] نه چیزی هست که آنها را از آن التهاب آتش نجات بدهد نه سایه‌بانی دارند خب با اینکه آنجا شمسی هم در کار نیست که سایه به این صورت داشته باشد ظَلیل یعنی سایه‌بان فرمود جهنّمیها ظلیل ندارند.
فرمود: ﴿وَهُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الَّیْلَ لِبَاساً﴾ نه اینکه شب را تاریک قرار داد نه اصلاً برای شما لباس دوخت شما مرتّب بخواهید کار بکنید که نمی‌شود شما در روایات کسب این روایات را به وسائل مراجعه فرمودید که اگر کسی روز هم کار بکند شب هم کار بکند حقّ چشم را اَدا نکند تعبیر به حرمت شده است,[18] حرمت یعنی حرمت! در روایات تعبیر به حرمت شده یک انسان زراندوز طمّاع که شب کار می‌کند روز هم کار می‌کند آسایش هم ندارد به مزاج خودش و بچه‌هایش رحم نمی‌کند تعبیر به حرمت شده, حرمت شده نه یعنی آن مال حرام است آن یک حکم وضعی است اما این کار, کار حرام است اگر هم حرمت, حرمت تکلیفی باشد یعنی خود این کار حرام است اگر نباشد حمل بر کراهت بشود کراهتش شدید است یعنی این کار که انسان روز کار بکند شب هم کار بکند حقّ چشم را ادا نکند به مزاجش آسیب برساند سلامتش را رعایت نکند تعبیر به حرمت شده فرمود روز را کار کنید شب را استراحت و آسایش داشته باشید ما برای آسایش شما جامه برای شما دوختیم این لباس است برای شما و خواب را هم که جزء بهترین برکات است برای سبات و آرامش قرار دادیم این شنبه را که می‌گویند سَبت یعنی تعطیل ﴿یَومَ سَبْتِهِمْ﴾[19] یعنی روزی که تعطیل بود فرمود نوم برای تعطیلی این اعضاست که قدری آرام بگیرند بعد با نشاط بیشتری کار کنند ولی ﴿وَجَعَلَ النَّهَارَ نُشُوراً﴾ این نظم است روز برای چیست شب برای چیست خواب برای چیست بیداری برای چیست این خواب و بیداری هم نموداری از حیات و ممات است انسان که می‌خوابد یک مرگ موقّت است که ﴿اللَّهُ یَتَوَفَّی الْأَنفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَالَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا﴾[20] در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» هم گذشت که ﴿هُوَ الَّذِی یَتَوَفَّاکُم بِاللَّیْلِ وَیَعْلَمُ مَا جَرَحْتُم بِالنَّهَارِ﴾[21] هر شب ما می‌میریم منتها یک مرگِ موقّت روح را تقدیم می‌کنیم بعد به ما برمی‌گردانند لذا مستحب است که انسان وقتی بیدار شد بگوید «الحمد لله الذی أحیانی بعد ما أماتنی و إلیه النشور»[22] این دعای هنگام بیداری است دیگر, وقتی انسان از خواب برخاست اول صبح می‌گوید «الحمد لله الذی أحیانی بعد ما أماتنی و إلیه النشور» خب این نوم یک مرگ موقّتی است که انسان با آن مرگ دائم آشنا بشود بعد فرمود: ﴿وَهُوَ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیَاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ﴾ یکی از مصادیق رحمت الهی باران است که امیدواریم خدای سبحان کشورهای اسلامی مخصوصاً کشور ما را از این رحمت خاصّ خودش برخوردار بفرماید!
فرمود باران, رحمت است پیشاپیش رحمت, ریاح می‌آید که بشارت باران را به همراه دارد قبل از اینکه باران بیاید پیش‌درآمد باران, ریاح است که بشارت‌دهنده و مژده‌دهنده باران است. معمولاً در قرآن کریم هر جا سخن از رحمت و نعمت و بشارت است با جمع به کار می‌رود «ریاح» هر جا سخن از عذاب است مفرد به کار برده می‌شود طوری که مرحوم شیخ طوسی هم در تبیان این را دارند لکن ایشان نفرمودند غالباً, طرزی ذکر کردند که از آن دوام برمی‌آید[23] لکن در قرآن کریم کلمه ریح به نحو مفرد آن هم برای رحمت و امثال ذلک به کار برده شد ﴿وَجَرَیْنَ بِهِم بِرِیحٍ طَیِّبَةٍ﴾[24] از همین قبیل است و در جریان سلیمان هم غالباً ریح به کار رفته که مفرد است نه ریاح برای سلیمان ما ریح را مسخّر کرده‌ایم[25] و مانند آن[26].
بنابراین در بیان قرآ‌ن کریم غالباً نه دائماً از آن بادهای بشارت‌دهنده رحمت به جمع یاد شده است که «ریاح» فرمودند و از آن بادی که ﴿سَخَّرَهَا عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیَالٍ وَثَمَانِیَةَ أَیَّامٍ﴾[27] آن گونه از عذابها به «ریح» که مفرد است تعبیر شده گاهی هم ریح طیّبه است گاهی هم برای سلیمان ریح قرار دادیم که معجزه اوست اینها مفرد است.
بعد فرمود: ﴿وَهُوَ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیَاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ﴾ پیشاپیش باران این بادها می‌آید. این ریاح هم بُشر است هم نَشر هم بشارت‌دهنده رحمت‌اند هم ناشر گیاهان‌اند ناشر هوایند ناشر درختهایند خیلی از چیزها را منتشر می‌کنند. در سورهٴ مبارکهٴ «مرسلات» آیه سه از آن ریاح به عنوان ﴿وَالنَّاشِرَاتِ نَشْراً﴾ یاد کرده است آغاز سور‌ه این است که ﴿وَالْمُرْسَلاَتِ عُرْفاً ٭ فَالْعَاصِفَاتِ عَصْفاً ٭ وَالنَّاشِرَاتِ نَشْراً﴾ این ناشرات همان بادهایی هستند که پراکنده می‌کنند گاهی برای تلقیح است گاهی برای تصفیه هواست اگر این بادها نوزد بعضی از این هواهای آلوده ممکن است اهلش را آسیب برسانند بنابراین اینها هم بُشرند هم نَشر هم بشارت‌دهنده‌اند و هم منتشرکننده آن خواصّ گیاهان یا خواصّ فضای دیگر ﴿وَأَنزَلْنَا مِنَ السَّماءِ مَاءً﴾ خب این ماء طهور که رحمت الهی است پیشاپیش اینها ریاحِ مُبشّرات می‌وزد.
در جریان ریاح مبشّرات سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» بحثش قبلاً گذشت; آیه 57 سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» این بود ﴿وَهُوَ الَّذِی یُرْسِلُ الرِّیَاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ حَتَّی إِذَا أَقَلَّتْ سَحَاباً ثِقَالاً سُقْنَاهُ لِبَلَدٍ مَیِّتٍ﴾ این بادها یک وسیله نقلیه‌اند ابرها را روی دوش خودشان می‌گیرند نظیر این فرقون‌دارها که این کالا را می‌برند این بادهای تند این ابرهای سنگین را روی دوششان می‌گیرند اِقلال یعنی به دوش گرفتن اینکه می‌گویند: «ما أقلّت الغَبراء و لا أظلّت الخضراء» همین است که در وصف اباذر(رضوان الله علیه) نقل شده «ما أقلّت الغَبراء» یعنی زمینِ خاکستری‌رنگ, هیچ کسی را روی دوش نگرفته «و لا أظلّت الخضراء» آسمانِ سبزرنگ بر کسی سایه نینداخته که «أصدق مِن ابی‌ذر»[28] باشد اِقلال یعنی روی دوش گرفتن سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) تعبیر رایجی داشت می‌فرمود آن بحبوحه مسلّط شدن توده‌ایها بر ایران و سلطه آنها بر آذربایجان می‌فرمود: «لم یکن لنا أرضٌ تُقلّنا و لا سماءٌ تُظِلُّنا» با اینکه آن چند سال چندین رساله سنگین نوشتند می‌فرمودند ما نه زمینی داشتیم که بتواند ما را روی دوش خود نگهدارد نه آسمانی داشتیم که سایه نرمی [بر سر ما بگستراند] بحبوحه قدرت پیشه‌وری و کمونیستی بود تمام مسجدها و حسینیه‌ها و سقّاخانه‌ها را اینها تبدیل کرده بودند به کلوپهای حزب توده.
در اینجا که دارد ﴿حَتَّی إِذَا أَقَلَّتْ سَحَاباً﴾[29] یعنی این بادهای تند این ابرها را روی دوش خود می‌گیرند خب اینها مأموریت دارند کجا ببرند در جایی که ذات اقدس الهی دستور می‌دهد چون اینها مأموران الهی‌اند سایه سجده می‌کند چه رسد به غیر سایه در مسئله ﴿یَتَفَیَّؤُا ظِلاَلُهُ عَنِ الْیَمِینِ وَالشَّمَائِلِ﴾[30] یا بخشهای دیگری که قبلاً داشتیم[31] سایه دارد سجده می‌کند منتها ما خبر نداریم از همین قبیل است فرمود: ﴿حَتَّی إِذَا أَقَلَّتْ سَحَاباً ثِقَالاً سُقْنَاهُ لِبَلَدٍ مَیِّتٍ فَأَنْزَلْنَا بِهِ الْمَاءَ فَأَخْرَجْنَا بِهِ مِن کُلِّ الَّثمَرَاتِ کَذلِکَ نُخْرِجُ الْمَوْتَی﴾[32] لسان آن آیه این است که همان طوری که خدا زمینِ مرده را زنده می‌کند انسانهای مرده را هم زنده می‌کند چون در بهار دو کار انجام می‌شود یکی اینکه خوابیده‌ها بیدار می‌شوند یکی اینکه مرده‌ها زنده می‌شوند درختها در زمستان به خواب‌اند برخی از درختان در زمستان هم بیدارند مثل درختهای مرکّبات و اینها لذا وقتی سرما می‌آید آنها آسیب می‌بینند چون بیدارند آنکه بیدار است آسیب می‌بیند آنکه خواب است آسیب نمی‌بیند آنها خیلی آسیب‌پذیرند اگر سرما تند باشد بعضیها خواب‌اند بیدار می‌شوند بعضی مرده‌اند در بهار زنده می‌شوند درختها که خشک نشدند نمردند منتها خواب‌اند وقتی بهار که شد اینها بیدار می‌شوند اما آن کودی که زیر درخت است آن خاکی که زیر درخت است این مرده است دیگر مرده یعنی مرده اینکه دیگر جانی ندارد این دیگر جماد است وقتی باران نازل شد این درختهای خوابیده بیدار شدند رجوع می‌کنند به بالندگی و تغذیه هم خودشان بالا می‌آیند هم این خاکهای مرده را جذب می‌کنند در بدنه گیاه و این خاکِ مرده را روح می‌دهند استدلال قرآن به این نیست که این درخت بالنده شد این درخت که خواب بود این خاکِ مرده را فرمود ما زنده کردیم ﴿اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یُحْیِی الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا﴾[33] زمینِ مرده را زنده می‌کند نه درختِ خوابیده را بیدار کند برهان معاد این است که این خاک مرده است و خدا آن را زنده می‌کند همین خاک را می‌کند خوشه و شاخه و میوه این امواتی هم که در قبرستان‌اند همین طور اینها را بیدار می‌کند دیگر شما هر سال دارید زنده شدن مرده‌ها را می‌بینید خب هیچ وقت سؤال نکردید که این خاکِ مرده چطور شده زنده؟! فرمود: ﴿اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یُحْیِی الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا﴾ اینجا هم [یعنی در آیه 57 سورهٴ «اعراف»] فرمود ما این مرده‌ها را زنده کردیم ﴿کَذلِکَ نُخْرِجُ الْمَوْتَی لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ﴾ بعد هم در آیه 58 فرمود: ﴿وَالْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَبَاتُهُ﴾ این بلد طیّب نشان می‌دهد که اگر یک جا بَلْدِه گفته شد و مؤنث آورده شد نباید انتظار داشت که صفتش هم حتماً مؤنث باشد چون منظور از آن بَلْده همان بَلَد است در آیه محلّ بحث که فرمود ما بَلْدِه میّت و مَیت را زنده کردیم از همین قبیل است فرمود: ﴿لِنُحْیِیَ بِهِ بَلْدَةً مَیْتاً﴾ منظور از این بَلْده یا مکان است یا بَلَد که مذکّر است به دلیل آیه سورهٴ «اعراف» که فرمود: ﴿وَالْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَبَاتُهُ﴾ یا جای دیگر هم دارد که ما بَلَد میّت را و مَیْت را زنده کردیم.[34]
فرمود این آب, آب طهور است یک بحث مبسوط فقهی جناب فخررازی در ذیل این آیه ذکر کردند کیفیت طاهر بودن و اینکه با ماء مُستعمل در حَدَث اکبر آیا می‌شود دوباره وضو گرفت یا نه[35] که این بحث مبسوط فقهی است و از حریم تفسیر بیرون است. ﴿وَأَنزَلْنَا مِنَ السَّماءِ مَاءً طَهُوراً ٭ لِنُحْیِیَ بِهِ بَلْدَةً مَیْتاً﴾ یعنی سرزمین موات را ما زنده بکنیم (یک) ﴿وَنُسْقِیَهُ مِمَّا خَلَقْنَا أَنْعَاماً﴾ (دو) ﴿وَأَنَاسِیَّ کَثِیراً﴾ (سه). انسان را بعد از این دو امر ذکر کرد زمین که زنده می‌شود با باغداری و کشاورزی زنده می‌شود پس باغداری و کشاورزی که موادّ غذایی جامعه را تأمین می‌کنند زنده شدند حیوانات هم که دامداری‌اند و وسایل نقلیه گذشته بودند اینها زنده شدند چنین سرزمینی قابل زیست است از این جهت انسان را بعد ذکر کرده. این تقدیم و تأخیر به لحاظ اینکه اگر جامعه‌ انسانی بخواهد در سرزمینی زندگی کند باید زمین, میّت نباشد موات نباشد بایر نباشد دایر باشد وقتی دایر شد کشاورزی دارد باغداری دارد و مانند آن, پس از این جهت تأمین است دامداری‌اش هم که تأمین شده است به وسیله ﴿مِمَّا خَلَقْنَا أَنْعَاماً﴾ آن وقت جا برای زیست انسان است که فرمود: ﴿وَأَنَاسِیَّ کَثِیراً﴾ از طیر هم استفاده می‌کنند از وحش هم استفاده می‌کنند اما آنها این‌چنین نیست که جزء عناصر محوری حیات یک جامعه باشند لذا از طیر و وحش سخنی به میان نیامده از کشاورزی و دامداری سخن به میان آمده برای اینکه احتیاجات با آن رفع می‌شود.
پرسش ...
پاسخ: همین, الفتات است. برای اینکه کارهایی که خدای سبحان می‌خواهد انجام بدهد یا اسم ظاهر است که خطاب نیست یا با ضمیر غایب است مثل «هو» بعد وقتی که اصلِ مطلب جا گرفت و در ذهن افتاد آن‌گاه خودش را نشان می‌‌دهد به ضمیر متکلّم مع‌‌الغیر در می‌آورد آنجا هم همین طور بود دیگر ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَی رَبِّکَ﴾ که «ربّ» اسم است ﴿کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ﴾ این ﴿مَدَّ﴾ است که فعل غایب است ﴿وَلَوْ شَاءَ لَجَعَلَهُ﴾ است که فعل غایب است ﴿ثُمَّ جَعَلْنَا﴾ با سه‌تا فعل غایب خدا را نشان داد بعد ضمیر متکلّم مع‌الغیر را بیان کرد که التفات از غیبت به حضور است گرچه «جعلنا» خطاب نیست ولی حضور را می‌رساند اینجا هم همین طور است ﴿وَهُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الَّیْلَ﴾ است ﴿وَجَعَلَ النَّهَارَ نُشُوراً﴾ است ﴿وَهُوَ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیَاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ﴾ است بعد ﴿وَأَنزَلْنَا﴾ است بعد ﴿لِنُحْیِیَ﴾ است اول با چند فعل غایب یا ضمیر غایب مسئله را مطرح می‌کنند و ذهن را آماده می‌کنند بعد از اینکه ذهن به حضور پروردگارش بار یافت آن وقت ضمیر متکلّم مع‌الغیر مطرح است ﴿لِنُحْیِیَ بِهِ بَلْدَةً مَیْتاً وَنُسْقِیَهُ مِمَّا خَلَقْنَا أَنْعَاماً وَأَنَاسِیَّ کَثِیراً﴾ این اَناسی که جمع انسان است جمع انسان گاهی به اَناسین است که خیلی کم استعمال می‌شود نظیر بوستان که به بَساتین جمع بسته می‌شود غالب جمع انسان همان اَناسی است که از اِنس مثلاً گرفته بشود ﴿وَأَنَاسِیَّ کَثِیراً﴾ این مفرد آوردن کثیر برای آن است که گاهی فَعیل معنای جمع را می‌رساند مثل ﴿حَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً﴾[36] قبلاً هم داشتیم ﴿وَقُرُوناً بَیْنَ ذلِکَ کَثِیراً﴾ آیه 38 همین سور‌ه این بود که ﴿وَعَاداً وَثَمُودَ وَأَصْحَابَ الرَّسِّ وَقُرُوناً بَیْنَ ذلِکَ کَثِیراً﴾ چون گاهی فَعیل معنای جمع را می‌رساند ﴿وَأَنَاسِیَّ کَثِیراً﴾.
بعد فرمود این باران را ما در فصول گوناگون در زمانهای متنوّع به سرزمینهای مختلف می‌رسانیم این طور نیست که همه جا در یک زمان, زمستان باشد در یک زمان, پائیز باشد درست است زمستان هست اما زمستانی که شمس مایل باشد نه عمود همه جا نیست اگر برای منطقه شمالی ما شمس مایل می‌تابد برای یک عدّه عمود می‌تابد الآن در طرفهای قطب جنوب تابستان است دیگر, این‌چنین نیست که شمس آنجا هم مایل بتابد آنجا عمود می‌تابد و تابستان است بالأخره.
پرسش ...
پاسخ: خب البته دیگر, بالاتر از همه این است که انسان در فعلِ خدا دارد حرف می‌زند قبلاً ملاحظه فرمودید که چهار بخشْ دینی است ولو همه اینها از علمِ دینی بیرون است آن چهار بخشی که دینی هست ولی از علمِ دینی بیرون است این است که ما بگوییم اسلام ما را به فراگیری علم دعوت کرده است ما هم موظّفیم به جامعه بگوییم «طلب العلم فریضة»[37] موظّفیم بگوییم «اطلبوا العلم ولو بالصین»[38] این ترغیب به فراگیری علم است عملی است دینی و از حوزه بحث بیرون است تعلیم باید برای رضای خدا باشد استاد حوزه و دانشگاه باید برای رضای خدا درس بگویند این تعلیم, فعلی است دینی این را نمی‌گویند علمِ دینی, دانشجو و طلبه در حوزه و دانشگاه باید برای رضای خدا درس بخوانند این عملی است دینی این را نمی‌گویند علمِ دینی چهارم کاربرد علوم باید دینی باشد یعنی محصول بهداشت و درمان ساختن داروهای حلال است یا محصول و کار کسانی که در دانشکده کشاورزی‌اند پرورش گیاهان است پرورش درختهاست پرورش گلهاست کاربرد اینها و عملیات اینها باید در خدمت جامعه باشد نه در مراکز فساد این چهارتا اعمالی است دینی اینها را نمی‌گویند اسلامی کردن دانشگاه آن پنج‌تا علمِ دینی است هر علمی که درباره وجود خداست دینی است هر علمی که درباره صفات خداست دینی است هر علمی که درباره عینیّت صفات با هم و عینیّت صفات خدا با ذات خداست دینی است هر علمی که درباره اقوال خدا, علوم الهی است مثل تفسیر و امثال تفسیر دینی است هر علمی که درباره افعال خداست که خدا چه کرد چه می‌کند این دینی است این پنج‌تا دینی است همه اینها یا در حوزه است یا در دانشگاه, دانشگاه درباره افعال خدا بحث می‌کند حالا کسی غافل است مطلب دیگر است فرض ندارد کسی زمین‌شناس باشد یا فیزیکدان باشد یا شیمیدان باشد و علمش الهی نباشد حالا او غافل است مطلب دیگر است وگرنه او دارد درباره فعل خدا بحث می‌کند خدا چنین کرد خدا چنین کرد, خب اگر کسی در قم دارد می‌گوید خدا چنین گفت این می‌شود دینی ولی اگر در دانشگاه گفت خدا چنین کرد دینی نیست او اگر دینی‌تر از این نباشد خب لااقل مثل این است منتها باید توجه داشته باشند که ما علمِ غیر دینی نداریم مگر کسی ـ معاذ الله ـ اصل مبدأ را منکر باشد بله اصل مبدأ را که منکر بود می‌شود لائیک آ‌ن وقت همه علوم هم می‌شود فسون و فسانه.
خب فرمود: ﴿وَلَقَدْ صَرَّفْنَاهُ بَیْنَهُمْ﴾ ما این باران را اگر یکجا جاری کردیم همان‌جا نگه نمی‌داریم که در زمین فرو برود این را به صورت نهر تا بحر هدایت می‌کنیم و اگر در مکانهای متعدّد باراندیم آن هم تصریف است این ﴿تَصْرِیفِ الرِّیَاحِ﴾[39] زمینه «تصریف المیاه» است اینکه در ریاح تصرّف کردیم او را جابه‌جا کردیم برای اینکه ابرها را جابه‌جا بکند بارانها را جابه‌جا بکند پس اگر یک جا باران باراندیم او را نهرگونه می‌بریم اگر روی کوه دامنه کوه باران آمد با نهر این را تا بحر هدایت می‌کنیم که تمام اطراف را مشروب کند و تشنه‌ها را سیراب کند و اگر خود باران را در جاهای مختلف باراندیم برای آن است که مردم هر زمان و زمینی هم بهره ببرند ﴿وَلَقَدْ صَرَّفْنَاهُ بَیْنَهُمْ لِیَذَّکَّرُوا﴾ این نشان می‌دهد که این آیات, آیات توحیدی است ولی متأسفانه ﴿فَأَبَی أَکْثَرُ النَّاسِ إِلَّا کُفُوراً﴾ خیلیها گرفتار حس و تجربه‌‌اند خب وقتی معرفت‌شناسی آنها حس و تجربه بود از خودشان خبر ندارند چه رسد از امور غیبی اینها همان بیرون دروازه را دارند آباد می‌کنند.
در بحثهای قبلی هم یک بیان لطیفی از صدرالمتألهین(رضوان الله علیه) نقل شده است که هیچ انسان مادّی که درخت‌گونه زندگی می‌کند ترقّی نمی‌کند خیلیها حیاتشان حیات گاهی است یعنی خوب غذا می‌خورند خوب جامه در برمی‌کنند خوب بالنده‌اند مدتها در برابر آینه سرگرم‌اند تا خودشان را بیارایند و بیایند بیرون, این یک نهال خوبی است. بعد فرمودند که هیچ, هیچ یعنی به نحو سالبه کلیه هیچ درختی در عالَم ترقّی نمی‌کند آنکه بالا آمده فروعات اوست وگرنه دهن او ریشه او سرِ او در لجن است مگر درخت ترقّی می‌کند ریشه او دهن او در گِل و لای است اینکه بیرون آمده فروعات اوست شاخه, فرع آن ریشه است خیلیها هستند که درخت‌گونه زندگی می‌کنند اینها «نامٍ بالفعل و حیوانٌ بالقوّه» هنوز حیوان نشدند چه رسد به مراحل عالیه انسانیّت فرمود: ﴿فَأَبَی أَکْثَرُ النَّاسِ إِلَّا کُفُوراً﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمین»


[1] . المیزان, ج15, ص225.
[2] . سورهٴ ذاریات, آیهٴ 20.
[3] . سورهٴ فرقان, آیهٴ 35.
[4] . سورهٴ فرقان, آیات 20 و 31 و 35.
[5] . سورهٴ فرقان, آیهٴ 36.
[6] . سورهٴ فصلت, آیهٴ 53.
[7] . سورهٴ فیل, آیهٴ 1.
[8] . سورهٴ ذاریات, آیات 20 و 21.
[9] . مثنوی معنوی, دفتر اول, بخش 6.
[10] . سورهٴ فجر, آیهٴ 6; سورهٴ فیل, آیهٴ 1.
[11] . التبیان فی تفسیر القرآن, ج7, ص494.
[12] . سورهٴ عنکبوت, آیهٴ 49.
[13] . الکافی, ج1, ص214.
[14] . سورهٴ یوسف, آیهٴ 90.
[15] . ر.ک: تحف العقول, ص328.
[16] . سورهٴ واقعه, آیهٴ 30.
[17] . سورهٴ مرسلات, آیهٴ 31.
[18] . الکافی, ج5, ص127; وسائل الشیعه, ج17, ص164.
[19] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 163.
[20] . سورهٴ زمر, آیهٴ 42.
[21] . سورهٴ انعام, آیهٴ 60.
[22] . الکافی, ج2, ص539; مصباح المتهجّد, ص127.
[23] . التبیان فی تفسیر القرآن, ج7, ص496.
[24] . سورهٴ یونس, آیهٴ 22.
[25] . سورهٴ انبیاء, آیهٴ 81.
[26] . سورهٴ سبا, آیهٴ 12.
[27] . سورهٴ حاقه, آیهٴ 7.
[28] . الامالی (شیخ طوسی), ص53.
[29] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 57.
[30] . سورهٴ نحل, آیهٴ 48.
[31] . سورهٴ رعد, آیهٴ 15.
[32] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 57.
[33] . سورهٴ حدید, آیهٴ 17.
[34] . سورهٴ فاطر, آیهٴ 9.
[35] . التفسیر الکبیر, ج24, ص467 ـ 473.
[36] . سورهٴ نساء, آیهٴ 69.
[37] . الکافی, ج1, ص30; کنزالفوائد, ج2, ص107.
[38] . روضة الواعظین, ج1, ص11.
[39] . سورهٴ بقره, آیهٴ 164; سورهٴ جاثیه, آیهٴ 5.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • :

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی