display result search
منو
تفسیر آیات 41 تا 49 سوره فرقان

تفسیر آیات 41 تا 49 سوره فرقان

  • 1 تعداد قطعات
  • 33 دقیقه مدت قطعه
  • 149 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 41 تا 49 سوره فرقان"
- جواب شبهه کفار در مورد اینکه رسول اکرم (ص) باید مثل خودشان مترف باشد؛
- تفاوت زبان محاوره و زبان علمی؛
- تکلم قرآن به هردو زبان علمی و محاوره (متناسب با مخاطب).


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَإِذَا رَأَوْکَ إِن یَتَّخِذُونَکَ إِلَّا هُزُواً أَهذَا الَّذِی بَعَثَ اللَّهُ رَسُولاً (41) إِن کَادَ لَیُضِلُّنَا عَنْ آلِهَتِنَا لَوْلاَ أَن صَبَرْنَا عَلَیْهَا وَسَوْفَ یَعْلَمُونَ حِینَ یَرَوْنَ الْعَذَابَ مَنْ أَضَلُّ سَبِیلاً (42) أَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ أَفَأَنتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکِیلاً (43) أَمْ تَحْسَبُ أَنَّ أَکْثَرَهُمْ یَسْمَعُونَ أَوْ یَعْقِلُونَ إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلاً (44) أَلَمْ تَرَ إِلَی رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَلَوْ شَاءَ لَجَعَلَهُ سَاکِناً ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَیْهِ دَلِیلاً (45) ثُمَّ قَبَضْنَاهُ إِلَیْنَا قَبْضاً یَسِیراً (46) وَهُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الَّیْلَ لِبَاساً وَالنَّوْمَ سُبَاتاً وَجَعَلَ النَّهَارَ نُشُوراً (47) وَهُوَ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیَاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ وَأَنزَلْنَا مِنَ السَّماءِ مَاءً طَهُوراً (48) لِنُحْیِیَ بِهِ بَلْدَةً مَیْتاً وَنُسْقِیَهُ مِمَّا خَلَقْنَا أَنْعَاماً وَأَنَاسِیَّ کَثِیراً (49)﴾

در همین سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» که ملاحظه فرمودید در مکه نازل شد عناصر محوری این سور‌ه, توحید و وحی و نبوّت و معاد بود و هست و خطوط کلی اخلاق و حقوق و فقه را هم در بردارد و چون نظام ارزشی آنها این بود که اگر کسی از نظر مسائل مالی متمکّن است می‌تواند صاحب سِمت باشد و سِمتها را هم در مسائل مادّی منحصر می‌پنداشتند لذا خیال می‌کردند رسالت هم یک امر مادّی است و نظام ارزشیِ مادّی را باید داشته باشد و سرمایه‌دارترین مرد باید رسالت داشته باشد اگر رسالت بشر ممکن باشد, لذا وجود مبارک رسول گرامی(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را ـ معاذ الله ـ استهزا می‌کردند و خود را مهتدی و آن حضرت را ضالّ می‌پنداشتند برای اینکه می‌گفتند: ﴿إِن کَادَ لَیُضِلُّنَا عَنْ آلِهَتِنَا﴾ اگر ما استقامت نمی‌کردیم این شخصی که مدّعی رسالت است مُضلّ ما بود ما را از بت‌پرستی که امر شریف و خوب است گمراه می‌کرد. خب اگر اسناد اضلال به حضرت صحیح باشد و حضرت ـ معاذ الله ـ مُضلّ باشد پس فی‌ نفسه ضالّ است زیرا اگر کسی ضالّ نباشد که مُضلّ نیست پس درست است که اضلال را به آن حضرت نسبت دادند ولی لازمه‌اش آن است که آن حضرت فی نفسه ضالّ باشد لذا در پاسخ ذات اقدس الهی می‌فرماید وقتی اینها در معاد, عذاب الهی را دیدند می‌فهمند که ﴿مَنْ أَضَلُّ سَبِیلاً﴾ اینجا این ﴿أَضَلُّ﴾ گفته شد منسلخ از معنای تفضیل است زیرا حضرت در متن هدایت است که ﴿إِنَّکَ عَلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ﴾[1] آن حضرت در متن هدایت است ضلالتی اصلاً ندارد لذا اضلّ به معنای گمراه‌تر در برابر گمراه نیست.
مطلب دیگر اینکه نمی‌شود گفت که این ﴿أضَلُّ﴾ به معنای افعل تفضیل است برای اینکه آنها در ضلالت شدید هستند. تعبیر قرآن درباره ضلالت شدیدِ آنها جای خود را دارد که می‌فرماید: ﴿ضَلَالٍ بَعِیدٍ﴾,[2] ﴿ضَلاَلٍ مُبِینٍ﴾,[3] ﴿یُنَادَوْنَ مِن مَکَانٍ بَعِیدٍ﴾[4] این تعبیرات درست است اما کلمه ﴿أضَلُّ﴾ که افعل تفضیل است یک امر قیاسی و نسبی است یعنی دو طرف هر دو ضالّ‌اند منتها یکی گمراه‌تر است لذا ﴿أضَلُّ﴾ به معنای «اشدّ ضلالةً» نیست زیرا آنجایی که افعل تفضیل فاقد شرایط فضیلت باشد آن دیگر نسبی در کار نیست آن افعل تفضیلهایی که صیغه افعل از آنها بسته نمی‌شود, لذا اینجا به معنای افعل تفضیلی نخواهد بود تعبیری نظیر ﴿ضَلَالٍ بَعِیدٍ﴾, ﴿ضَلاَلٍ مُبِینٍ﴾ و امثال ذلک را خواهد داشت دیگر افعل تفضیل در کار نیست.
مطلب بعدی آن است که ذات مقدس پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دربارهٴ اینها یقین نداشت که اینها اهل استدلال عقلی یا نقلی‌اند مظنّه هم نداشت که اینها اهل استدلال عقلی‌ یا نقلی‌اند خداوند یقین او را نفی نکرد چون ﴿أَمْ تَحْسَبُ﴾ یعنی «لا تحسبْ» این اقلّ مراتب داوری آن حضرت درباره کفار است یک وقت است که آن حضرت یقین دارد, خدا یقین او را نفی می‌کند از این قبیل نیست یک وقت حضرت مظنّه و گمان دارد و خدا گمان او را نفی می‌کند از این قبیل نیست کمترین نظر درباره آنها فقط پندار است می‌فرماید پندار هم نداشته باش بنابراین اینجا جای یقین یا مظنّه و امثال ذلک نیست مدحی هم هست یعنی این پنداری هم که داری این درست نیست آنها نه اهل عقل‌اند نه اهل نقل‌اند.
اما درباره عقل و نقل قرآن کریم گاهی سمع را بر قلب مقدّم می‌دارد[5] گاهی به عکس,[6] گاهی سمع را بر عقل مقدّم می‌دارد[7] نظیر این گونه از موارد که تقدیم لفظی است گاهی هم قلب را بر سمع مقدّم می‌دارد ﴿خَتَمَ اللّهُ عَلَی قُلُوبِهِمْ وَعَلَی سَمْعِهِمْ وَعَلَی أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ﴾[8] که در آ‌ن گونه از آیات قلب بر سمع مقدّم است این تقدیمِ لفظی به لحاظ خصوصیتهای موردی است نه برای آن است که سمع مقدّم بر عقل است.
مطلب دیگر آن است که پشتوانه سمع, عقل است چرا سمع حجّت است چرا قول پیامبر حجّت است برای اینکه ما برهان عقلی داریم خدای سبحان حکیم است انسان را که آفرید و انسان راهی دارد و مقصدی دارد راهنما لازم دارد که آن راهنما باید بیاید راه را مشخص کند مقصد را معیّن کند به وسیله عقل, ما ضرورت وحی و نبوّت را می‌فهمیم پشتوانه حجیّت قول پیغمبر, دلیل عقل است خود عقل می‌گوید من این مسائل را به خوبی می‌فهمم که بشر نیازمند به راهنماست و خودش نمی‌تواند مشکل راهنمایی خود را حل کند الاّ ولابد پیامبر معصوم می‌خواهد, آن‌گاه حرف پیامبر معصوم را کاملاً می‌پذیرد. پس پشتوانه نقل, عقل است که به دلیل عقل, سمع می‌شود حجّت. فرمود اینها نه اهل سمع‌اند نه اهل عقل ﴿إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعَامِ﴾ منتها اینجا به لحاظ تکوین می‌توان گفت که اضل معنای خاصّ خودش را دارد یعنی افعل تفضیل است اینها از حیوانات گمراه‌ترند حیوان قدرت استدلال ندارد استقلال فکری ندارد نتیجه‌گیری نمی‌کند و مانند آن و همّت او هم بطن اوست غیر از این کار دیگر ندارد آنها در این جهت از حیوانات هم گمراه‌ترند برای اینکه حیوان سرمایه عقلی ندارد دلیل نقلی هم ندارد لذا در حدّ همان حیات حیوانی به سر می‌برد انسان با اینکه دارای دلیل عقلی است دارای دلیل نقلی است کار حیوانی انجام می‌دهد لذا ﴿أَضَلُّ سَبِیلاً﴾ است.
اما سرّ اینکه چرا نسخ و امثال نسخ در قرآن راه پیدا می‌کند بازگشتش به همان حرفهای قبلی است که قرآن یک کتاب علمیِ محض نیست نظیر یک کتاب طب و مانند آن, کتابِ درمان بالینی است شفای بالینی است یا [بر اساس] ﴿وَاللَّهُ أَنبَتَکُم مِنَ الْأَرْضِ نَبَاتاً﴾[9] یک رویش بالینی است به تدریج می‌خواهد جامعه را برویاند یا به تدریج می‌خواهد جامعه بیمار را درمان کند ناچار چنین کتابی نسخه‌های زمانی و زمینی دارد گاهی نسخه این است که انسان به طرف قدس نماز بخواند بشود قبله اول, گاهی باید به طرف کعبه نماز بخواند می‌شود قبله دوم, این چه به صورت نسخ بیاید چه به صورت تخصیص که بازگشت نسخ به تخصیص ازمانی است حتماً باید تدریجی باشد بنابراین سرّ وجود نسخ یا تخصیص ازمانی این است که به تدریج دارد جامعه را به مقصد می‌رساند اگر نسخه هست اگر درمان هست اگر طبّ بالینی است یا کشاورزی بالینی است حتماً باید تدریجی باشد.
پرسش: استاد ببخشید چطور حیوان با اینکه عقل و نقل ندارد ولی اینجا ضالّ محسوب می‌شود چون ﴿أضَلُّ﴾ به معنای گمراه‌تر است پس حیوان باید ضالّ باشد؟
پاسخ: بله دیگر, نظام تکوینی همین است مقصدی ندارد که استدلال کند به مقصد برسد. در نظام تکوین حیوان هزار سال قبل با حیوان هزار سال بعد یکی است این دیگر بخواهد ترقّی کند و مقصدی داشته باشد راهی را طی کند استدلالی داشته باشد نیست وضعش همین است بعضیها هم در تمام مدّت عمر حیات حیوانی دارند اگر سنّشان به هفتاد سال رسید یک کودک هفتاد ساله هستند الآن هم که حرف می‌زنند همان حرف کودکانه است فقط از خوردن و خوابیدن و مانند آن سخن می‌گویند خب این از حیوان گمراه‌تر است برای اینکه حیوان دلیل عقلی و نقلی برای تکامل نداشت ولی انسان با داشتن دلیل عقلی و نقلی ﴿فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ﴾[10] کردند.
پرسش: استاد ببخشید با پذیرش پندار برای معصوم مقدمه برای سهو ایجاد نمی‌شود؟
پاسخ: نه, چون کارِ اینها دفع است نه رفع, خدای سبحان اینها را به وسیله مَلکه عصمت و فضایل دیگری که داد این ملکات حافظ اینها هستند از سهو و خطا و خطیئه و نسیان و امثال ذلک, اینکه فرمود: ﴿سَنُقْرِئُکَ فَلاَ تَنسَی﴾[11] یعنی دیگر فراموش نمی‌کنیم این رعایت کردن برای پرهیز از سهو و نسیان است و خدای سبحان این ملکات را به آنها عطا کرده است و آنها واجد این ملکات‌اند خب.
پرسش: در جریان هدهد و امثال ذلک آیا ...حیوانی بود یا بالاتر از حیوانی بود.
پاسخ: آن هم به تعلیم وجود مبارک سلیمان بود این می‌بینید همه هدهدها همه حیوانات از این سنخ فکر طرْفی نمی‌بندند خدای سبحان به کوهها دستور داد همراه داوود نماز جماعت بخوانند ﴿یَا جِبَالُ أَوِّبِی مَعَهُ﴾,[12] ﴿إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبَالَ مَعَهُ﴾[13] یک تسبیح تکوینی است که همیشه کوه و زمین و زمان دارند بر اساس آیه سورهٴ «اسراء» که ﴿إِن مِن شَیْ‏ءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلکِن لَّا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ﴾[14] همه موجودات تسبیح‌گوی حقّ‌اند ﴿یُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّماوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ﴾[15] یک تسبیح خاص است که کوهها و پرنده‌ها به دستور خدای سبحان همراه داوود و سلیمان دارند ﴿وَوَرِثَ سُلَیْمَانُ دَاوُدَ وَقَالَ یَا أَیُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنَا مَنطِقَ الطَّیْرِ﴾,[16] ﴿إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبَالَ مَعَهُ یُسَبِّحْنَ بِالْعَشِیِّ وَالْإِشْرَاقِ﴾,[17] ﴿یَا جِبَالُ أَوِّبِی مَعَهُ﴾[18] این اَوّاب بودن این ناله کننده بودن را خدا به انبیا اسناد داد به انسانهای کامل اسناد داد و کوههای تحت تدبیر هم اسناد داد این کوهها و آن پرنده‌ها که ﴿عُلِّمْنَا مَنطِقَ الطَّیْرِ﴾ اینها به وسیله هدایت برین وجود مبارک سلیمان و داوود به اینجا رسیدند.
فرمود: ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَی رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَلَوْ شَاءَ لَجَعَلَهُ سَاکِناً ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَیْهِ دَلِیلاً﴾ این از آن غرر آیات است سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) می‌فرماید این ناظر به مسائل توحیدی و برهان بر توحید و امثال ذلک نیست این تتمّه و تنظیری است نسبت به مطالب گذشته ـ حالا ببینیم آیا از این قبیل است یا ناظر به مسائل توحیدی است ـ ایشان نُه آیه را همه را می‌فرمایند در یک سیاق است می‌فرمایند همان طوری که ما یک ظل داریم یک ظلمت داریم یک نور داریم در جهان تکوین, در جهان تشریع هم یک دین داریم یک سایه دین داریم یک ظلمت داریم که کفار و منافقان و مشرکان در ظلمت قرار دارند که با آیات قبل هماهنگ است اینها که ﴿إِن یَتَّخِذُونَکَ إِلَّا هُزُواً﴾ آنها که ﴿أَضَلُّ سَبِیلاً﴾ آنها که ﴿اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾ آنها در ظلمت‌اند از شمسِ قرآن و عترت بهره‌ای ندارند و مانند آن که این با گذشته هماهنگ است حالا ببینیم با گذشته هماهنگ است[19] یا سرفصل توحیدی است که با سایر آیات توحیدی هماهنگ است.
فرمود: ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَی رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ﴾ این رؤیت در قرآن کریم گاهی با «إلی» استعمال می‌شود که بمعنی نظر دارد مثل «نظرتُ إلی القمر فلم أره», گاهی بدون «إلی» استعمال می‌شود ﴿أَلَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعَادٍ﴾[20], ﴿أَلَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِأَصْحَابِ الْفِیلِ﴾[21] در آن گونه از موارد این ﴿أَلَمْ تَرَ﴾ با «إلی» استعمال نشده به معنای همان رؤیت است اینجاها که با «إلی» استعمال شده تقریباً معنای نظر را می‌‌دهد به این طرف نگاه نکردی یا به این طرف نگاه بکن ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَی رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ﴾ اگر زندگی افراد همه‌اش با آفتاب همراه بود خب در زحمت بودند اگر همه‌اش سایه و بدون آفتاب بود آن هم در زحمت بودند فرمودند برای استراحت و آسایش مردم, ما منطقه‌ها را طرزی تعبیه کردیم که برخی از مواقع و مواضع سایه است بعضی از مواضع روشن. سایه برای این است که خنک باشد معتدل باشد خود آنها زندگی کنند دامهایشان را آنجا ببرند آسایش و استراحت داشته باشند شب از همین قبیل است سایه از همین قبیل است منتها, دلیل اصلی سایه وجود آفتاب است اگر آفتاب نباشد که بر چیزی نمی‌تابد تا سایه‌ای برای آن پیدا بشود. عنصر اصلی پیدایش سایه, آفتاب است اما آن جِرم کثیف نظیر دیوار یا نظیر درخت که سایه دارد این در حقیقت مانع تابش نور است چون مانع تابش نور است سایه پدید می‌آید از او سخنی به میان نیامده یعنی از این شاخص به نام درخت یا دیوار سخنی به میان نیامده از حرکت سایه سخن به میان آمده حرکت سایه را قرآن به شمس اسناد نداد تا بگوییم که این با زمین‌محوری سازگار است نه با شمس‌محوری و جریان زمین‌محوری بر اساس هیئت بطلمیوسی است و باطل شده شمس‌محوری حق است شمس که حرکت نمی‌کند تا اینکه ما بگوییم به وسیله حرکت شمس, سایه حرکت می‌کند بلکه زمین حرکت می‌کند به وسیله حرکت زمین, سایه جابه‌جا می‌شود لذا قرآن اصلِ وجود سایه را به شمس اسناد داد نه حرکت سایه را, این یک مطلب.
مطلب دیگر در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» و مانند آن گذشت که علم یک اصطلاح دارد فرهنگِ محاوره اصطلاح دیگری دارد درست است که زمین حرکت می‌کند و شمس محورِ حرکت است و متحرّک, زمین است و علم همین مطلب را ثابت کرده است اما همینها که برای آنها در مسائل هیئت و نجوم مسلّم شد که زمین حرکت می‌کند وقتی می‌خواهند حرف بزنند می‌گویند وقتی که آفتاب طلوع کرده الآن شما در همه کشورها وقتی که می‌خواهید حرفِ شب و روز را بزنید می‌بینید همه می‌گویند چه وقت آفتاب طلوع می‌کند با اینکه اینها یقین دارند زمین طلوع می‌کند نه آفتاب, اگر آفتاب حرکت ندارد نه طلوع دارد نه غروب, این کُره زمین وقتی به دور خود می‌گردد آن بخشی که روبه‌روی آفتاب است می‌شود روز آن بخشی که پشت به آفتاب است می‌شود شب وقتی که این زمین دارد حرکت می‌کند در حقیقت این بخش از زمین طلوع کرده ما طلوع می‌کنیم نه آفتاب ولی وقتی بخواهیم حرف بزنیم چه می‌گوییم؟ می‌گوییم طلوع آفتاب فلان ساعت است این اختصاصی به شرقی یا غربی, شمالی یا جنوبی ندارد فرهنگ محاوره یک چیز است بحثهای علمی چیز دیگر است همانهایی که این مطلب را کشف کردند و در کلاسهای دانشگاهی‌شان تدریس می‌کنند که زمین حرکت می‌کند نه آفتاب وقتی می‌خواهند حرف بزنند می‌گویند وقتی که آفتاب طلوع کرده ما فلان ملاقات را داریم غرض آن است که محاوره یک حساب است بحثهای علمی حساب دیگر در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» وقتی که فرمود: ﴿فَإِنَّ اللّهَ یَأْتِی بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ﴾[22] آنجا بیان شده که این مخالف با پیشرفت علم نیست مخالف با آخرین تحقیقات علمی نیست زبان محاوره یک چیز است زبان علم چیز دیگر بنابراین اگر همین دانشمندان می‌گویند آفتاب چه وقت طلوع می‌کند معنایش این نیست که از حرف خودشان در کلاس تدریس برگشتند و گفتند زمین حرکت نمی‌کند آفتاب حرکت می‌کند.
پس روشن شد که سبب وجود سایه, آفتاب است (این یک) پیدایش سایه در اثر یک شاخص ظلمانی است (دو) منتها نامی از آن برده نشده, به وسیله حرکتِ زمین در اوقات گوناگون شب و روز, سایه کوتاه و بلند می‌شود (سه) در قرآن کریم فرمود ما شمس را دلیل سایه قرار دادیم یعنی سبب وجود سایه, شمس است; به چه دلیل سایه موجود است؟ به سبب شمس منتها در فرهنگ محاوره گفتند که شمس از دائرةالنهار زائل شد شما مثلاً نماز ظهر را بخوانید ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلَی غَسَقِ اللَّیْلِ﴾[23] زوال شمس را هنگام نماز ظهر قرار دادند از راه پیدایش ظِل و حرکت سایه از طرف مشرق به طرف مغرب معلوم می‌شود شمس از دایره نصف‌النهار زائل شده است آن وقت مثلاً نماز ظهر شروع می‌شود. این سایه که به وسیله شمس تولید می‌شود مطلب دقیقی را می‌فهماند که جهان, سایه خداست ظلّ الهی است اما این ظل, دلیل وجود شمس نیست بلکه شمس دلیل وجود ظِل است آنها که از راه مخلوق پی به خالق می‌برند بر اساس برهان «إن» از سایه به شمس پی می‌برند آنها که دقیق‌ترند از شمس به سایه پی می‌برند می‌گویند چون شمس فلان وضع را پیدا کرده است سایه هم جابه‌جا می‌شود ولی افراد عادی از سایه پی به شمس می‌برند در حقیقت شمس دلیل بر ظِل است نه به عکس یعنی برهان «لِمّی» اصل است نه برهان «إنّی».
مطلب بعدی آن است که این سایه که از شاخصی پدید می‌آید وقتی که آفتاب از طرف شرق طلوع کرد سایه این شاخص به طرف غرب است اول طولانی است بعد کوتاه, یک درخت اول صبح سایه‌اش طولانی است کم کم کوتاه می‌شود بعد از زوال این ظل تبدیل به فِیء می‌شود گرچه ظل گاهی به معنای فیء است گاهی به معنای خودش لکن در حقیقت سایه قبل از زوال را می‌گویند ظِل, سایه برگشت را می‌گویند فِیء «فاء» یعنی «رَجع» آن سایه برگشت را می‌گویند فیء «فإنّ الدنیا کفیء زائل»[24] دنیا آن قدر ضعیف است که حتی نمی‌شود آن را به ظل تشبیه کرد بلکه آن را باید به فیء تشبیه کرد آفتاب بعد از ظهر خیلی دوامی ندارد سایه بعد از ظهر هم بشرح ایضاً «فاءَ» یعنی «رَجع» فِیء آن ظلّ حادث بعد از زوال است اگر در قبال ظِل قرار بگیرد. اما اینکه درباره بهشت وارد شده است که در بهشت ظِل است[25] نه یعنی آنجا شمس است و شیء شاخصی هست و سایه‌ای پیدا شده چون آنجا ﴿لاَ یَرَوْنَ فِیهَا شَمْساً وَلاَ زَمْهَرِیراً﴾[26] سایه یعنی جای خنک و آرام و معتدل, یعنی فضای بهشت فضای سایه است فضای معتدل و خنک و گواراست. شمس دلیل بر ظِل است نه ظل دلیل بر شمس, این سایه در صبح برای این درخت و مانند درخت در طرف مغرب هست اول طولانی است بعد کم می‌شود در منطقه‌های استوایی اصلاً نابود می‌شود بعداً این سایه پدید می‌آید بعد از ظهر که فیء است که آفتاب به طرف مغرب حرکت می‌کند این سایه به طرف شرق حرکت می‌کند لحظه به لحظه این سایه طولانی می‌شود وقتی که به غروب رسید شمس غروب کرد دیگر سایه نیست آیا سایه نیست سایه معدوم شد یا چیزی در عالَم ولو در حدّ سایه هم باشد معدوم‌شدنی نیست به جایی برمی‌گردد می‌فرماید این سایه معدوم نمی‌شود ﴿ثُمَّ قَبَضْنَاهُ إِلَیْنَا قَبْضاً یَسِیراً﴾ یعنی هیچ چیز ولو در حدّ ضعیف‌ترین موجود به نام سایه باشد نابود نمی‌شود بلکه به اصلش برمی‌گردد.
مطلب بعدی آن است که سایه حرکت نمی‌کند چون سایه لحظه به لحظه پدید می‌آید و لحظه به لحظه قبض می‌شود این طور نیست که این سایه‌ای که در لحظه قبل ثانیه قبل در فلان مکان بود او جای خودش را حرکت بدهد شما الآن وقتی چیزی را در برابر این چراغ برق قرار می‌دهید مادامی که در این قسمت ایستاده‌اید سایه اینجاست وقتی رفتید جای دیگر نه اینکه سایه شما به همراه شما حرکت کرد این همان سایه قبلی باشد این ظِل لحظه به لحظه حادث می‌شود هر کدام از اینها یک سایه جدیدند مثل این لامپهای ریزی که روشن می‌شود و متحرّک نشان می‌دهد این طور نیست این صدها یا دهها لامپ ریز است هر لحظه یکی روشن می‌شود چون متّصل است ما خیال می‌کنیم این نور قبلی بود اینجا آمده سایه حرکت نمی‌کند هر لحظه به لحظه یک سایه جدیدی تولید می‌شود آن هم در اثر حرکت زمین خود شخص هم که دارد حرکت می‌کند سایه به دنبال او می‌آید این موالاتِ اشیاء منقطع است ما خیال می‌کنیم اینها یک شیء است دارد حرکت می‌کند بالأخره زمین حرکت می‌کند و در هر لحظه یک گوشه قرار دارد و سایه جدید پیدا می‌شود.
ذات اقدس الهی فرمود این نظم ریاضی که شما می‌بینید ناظمی دارد که با این نظم دانشمندان هیئت و نجوم کار دارند اما بهره‌وری از این سایه برای دامدار و کشاورز و امثال ذلک است که اگر آفتاب مستقیم بتابد انسان و دام در زحمت‌اند اما اگر یک جا سایه باشد جای آسایش و استراحت است. مشابه این تعبیر را درباره شب و روز دارد که خدا شب را آفرید به عنوان لباس و سکونت شما روز را آفرید برای کارِ شما, در آیه محلّ بحث فرمود: ﴿وَلَوْ شَاءَ لَجَعَلَهُ سَاکِناً﴾ اگر این زمین را ساکن قرار می‌داد در اثر سکون زمین این سایه ساکن بود یا شمس را به زعم عدّه‌ای ساکن قرار می‌داد و در اثر سکونِ شمس, سایه ساکن بود همیشه اینجا سایه بود آفتاب اگر نتابد گیاه رشد نمی‌کند انسان حیاتش را باز نمی‌یابد و مانند آن لذا فرمود گاهی سایه است گاهی سایه نیست مثل اینکه گاهی شب است گاهی روز.
فرمود: ﴿ثُمَّ قَبَضْنَاهُ إِلَیْنَا قَبْضاً یَسِیراً﴾ در جریان یَسیر سه وجه ذکر شده که این وجوه سه‌گانه را مرحوم شیخ طوسی در تبیان بیان کرده لکن وجه اول همان وجه ظاهر است که ﴿یَسِیراً﴾ یعنی «سهلاً»,[27] «یُسر» در برابر «عُسر» است فرمود برای ما آسان است. دو نمونه را ذات اقدس الهی در قرآن کریم ذکر می‌کند یکی ساده‌ترین موجودات و یکی دشوارترین موجودات هر دو را می‌فرماید برای ما آسان است. ساده‌ترین موجودات همین سایه است فرمود: برچیدن بساط سایه برای ما خیلی آسان است ﴿ثُمَّ قَبَضْنَاهُ إِلَیْنَا قَبْضاً یَسِیراً﴾. مشکل‌ترین کار هم جریان قیامت کبراست در قیامت کبرا کلّ جهان را به هم می‌زند دوباره می‌سازد خب اگر ﴿وَالْأَرْضُ جَمِیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَالْسَّمَاوَاتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ﴾[28] کلّ این نظام را به هم می‌زند دوباره می‌سازد می‌فرماید: ﴿ذلِکَ حَشْرٌ عَلَیْنَا یَسِیرٌ﴾[29] این حشر اکبر برای خدای سبحان یَسیر و آسان است سرّش این است که خدای سبحان با ابزار و اَدوات و جوارح و امثال ذلک ـ معاذ الله ـ کار نمی‌کند, اگر طبق بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) «فاعلٌ لا بمعنی الحرکات»[30] او با اراده کار می‌کند کسی اراده کند که کلّ نظام را به هم بزند دوباره بسازد یا اراده کند که این سایه را جمع بکند یکسان است الآن شما با اراده تصوّر می‌کنید یک قطره آب را با اراده تصوّر می‌کنید اقیانوس اطلس را هر دو را یکسان بدون زحمت تصوّر کردید چون با اراده کسی بخواهد کاری انجام بدهد رنج بدنی و ابزاری ندارد فرمود هم آن کار ﴿حَشْرٌ عَلَیْنَا یَسِیرٌ﴾ هم این کار ﴿قَبَضْنَاهُ إِلَیْنَا قَبْضاً یَسِیراً﴾ اما ﴿یَسِیراً﴾ به معنای «تدریجاً» یا معانی دیگر این قدری با آیه شاید هماهنگ نباشد.
پرسش: حضرت استاد اگر سایه عدم الشخص یا...
پاسخ: عدم ملکه است دیگر غیر از ظلمت است ظلمت عدمِ صِرف است ما سه قضیه داریم یکی نور داریم یکی ظلمت داریم یکی ظِل, اگر گفتیم این نور است که موجبه محصّله است اگر گفتیم این ظلمت است که سالبه محصّله است اگر گفتیم ظل است که موجبه معدولة المحمول است. در سورهٴ مبارکهٴ «قصص» به همین جریان لیل و نهار سرمدی اشاره کرده در آیه 71 فرمود: ﴿قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِن جَعَلَ اللَّهُ عَلَیْکُمُ اللَّیْلَ سَرْمَداً إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللَّهِ یَأْتِیکُم بِضِیَاءٍ أَفَلاَ تَسْمَعُونَ﴾ هم در آیه 72 فرمود: ﴿إِن جَعَلَ اللَّهُ عَلَیْکُمُ النَّهَارَ سَرْمَداً إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ مَنْ إِلهٌ غَیْرُ اللَّهِ یَأْتِیکُم بِلَیْلٍ﴾ اگر خداوند طرزی این عالم را آفریده بود که شب و روزی در کار نبود همیشه شب بود یا همیشه روز بود این دیگر زندگی ممکن نبود. بعد فرمود شب و روز را منظّم آفرید که زندگی تأمین بشود شب را برای آسایش و استراحتتان خلق کرد روز را برای کارتان خلق کرد اینجا هم مسئله ظل و شمس از همین قبیل است ظل را آفرید ظل هم در شب هست هم در روز به آن معنا, آنجا که دارد ﴿قَبَضْنَاهُ إِلَیْنَا قَبْضاً یَسِیراً﴾ ناظر به همین ظلّ عصر و قبل از ظهر و بعد از ظهر است که اشاره شد. غرض این است که سایه را برای بخشی از زندگی آفتاب را برای بخشی از زندگی شب را برای بخشی از زندگی روز را برای بخشی از زندگی [خلق کرد]. هم نشان نظم دقیق ریاضی است که الآن اگر یک منجّم دقیقی باشد کاملاً می‌تواند مشخص کند که تا هزار سال ـ حالا بیشتر هم ممکن است ـ چندتا کسوف اتفاق می‌افتد چندتا خسوف, چندتا کلی است چندتا جزئی چه اینکه از این طرف هم اگر دقیق باشد می‌تواند حساب کند که در طیّ هزار سال گذشته چندتا خسوف اتفاق افتاد چندتا کسوف از بس عالم منظّم است اگر عالم با نظم دقیق ریاضی آفریده شده پس یک ناظم حکیمی دارد و اگر منافع و مصالح همه‌جانبه در نظر گرفته شده پس یک مبدأ رئوف و مهربان و حکیم و مصلحت‌اندیشی دارد گاهی قرآن کریم بر اساس نظم ریاضی موجودات سپهری سخن می‌گوید گاهی بر اساس منافع مردمی که در این نظم نهفته است سخن می‌گوید در سورهٴ مبارکهٴ «قصص» در آیات 71 و 72 و 73 به مصلحت و حکمتی که در این کار است اشاره کرد.
اما در جریان ظِلال و فِیء که در سورهٴ مبارکهٴ «نحل» گذشت آنجا فرمود اینها هم ساجدند اینها هم خاضع‌اند در سورهٴ مبارکهٴ «نحل» در آیه 48 فرمود: ﴿أَوَ لَم یَرَوْا إِلَی مَا خَلَقَ اللَّهُ مِن شَیْ‏ءٍ یَتَفَیَّؤُا ظِلاَلُهُ عَنِ الْیَمِینِ وَالشَّمَائِلِ سُجَّداً لِلَّهِ وَهُمْ دَاخِرُونَ﴾ سجده‌گاه ظِلال صبحها به طرف غرب است سجده‌گاه ظلال بعد از ظهر به طرف شرق است اینها داخرند خاضع‌اند مسبِّح‌اند خب ظل اگر یک امر عدمی محض بود که دیگر سجده نمی‌کرد ظِل غیر از ظلمت است یک وجود ضعیفی دارد و این وجود ضعیف در پیشگاه ذات اقدس الهی خاضع است خضوع تکوینی ـ همان طوری که هر موجودی هم تکویناً خاضع تکوینی است ـ تابع نظم است این‌چنین نیست که آنجا که باید طولانی باشد کوتاه بیاید آنجا که باید کوتاه بشود طولانی بشود تابع نظم ریاضی است در همه امور آن خالق خود و ناظم خود را تسبیح می‌کند.
«و الحمد لله ربّ العالمین»


[1] . سورهٴ زخرف, آیهٴ 43.
[2] . سورهٴ ابراهیم, آیهٴ 3; سورهٴ شوریٰ, آیهٴ 18; سورهٴ ق, آیهٴ 27.
[3] . سورهٴ آل‌عمران, آیهٴ 164.
[4] . سورهٴ فصلت, آیهٴ 44.
[5] . سورهٴ نحل, آیهٴ 78.
[6] . سورهٴ ق, آیهٴ 37.
[7] . سورهٴ فرقان, آیهٴ 44.
[8] . سورهٴ بقره, آیهٴ 7.
[9] . سورهٴ نوح, آیهٴ 17.
[10] . سورهٴ آل‌عمران, آیهٴ 187.
[11] . سورهٴ اعلیٰ, آیهٴ 6.
[12] . سورهٴ سبأ, آیهٴ 10.
[13] . سورهٴ ص, آیهٴ 18.
[14] . سورهٴ اسراء, آیهٴ 44.
[15] . سورهٴ جمعه, آیهٴ 1; سورهٴ تغابن, آیهٴ 1.
[16] . سورهٴ نمل, آیهٴ 16.
[17] . سورهٴ ص, آیهٴ 18.
[18] . سورهٴ سبأ, آیهٴ 10.
[19] . المیزان, ج15, ص225.
[20]. سوره فجر، آیهٴ 6
[21]. سوره فیل ، آیهٴ 1
[22] . سورهٴ بقره, آیهٴ 258.
[23] . سورهٴ اسراء, آیهٴ 78.
[24] . الکافی, ج8, ص141.
[25] . سورهٴ واقعه ،آیهٴ 30 ؛ الکافی, ج8, ص99; «...یتنعّمون فی جنّاتهم فی ظلٍّ ممدود...».
[26] . سورهٴ انسان, آیهٴ 13.
[27] . التبیان فی تفسیر القرآن, ج7, ص494.
[28] . سورهٴ زمر, آیهٴ 67.
[29] . سورهٴ ق, آیهٴ 44.
[30] . نهج‌البلاغه, خطبهٴ 1.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 33:41

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی