- 611
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 89 تا پایان سوره نمل _ بخش دوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 89 تا پایان سوره نمل _ بخش دوم"
- بین نفس و علم اراده فاصله نیست اما بین نفس و باور اراده فاصله است؛
- وظیفه انبیا (ع) تبیین معارف الهی؛
- هر کسی پرونده خود را به همراه میآورد.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْهَا وَهُم مِن فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ (89) وَمَنْ جَاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَکُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ (90) إِنَّمَا أُمِرْتُ أَنْ اعْبُدَ رَبَّ هذِهِ الْبَلْدَةِ الَّذِی حَرَّمَهَا وَلَهُ کُلُّ شَیْءٍ وَأُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ (91) وَأَنْ أَتْلُوَا الْقُرْآنَ فَمَنِ اهْتَدَی فَإِنَّمَا یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَقُلْ إِنَّمَا أَنَا مِنَ الْمُنذِرِینَ (92) وَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ سَیُرِیکُمْ آیَاتِهِ فَتَعْرِفُونَهَا وَمَا رَبُّکَ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (93)﴾
در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «نمل» فرمود انبیا(علیهم السلام) موظّف هستند معارف الهی را به جان مردم برسانند نه تنها در سطح گوش مردم بلکه ﴿وَقُل لَهُمْ فِی أَنْفُسِهِمْ قَوْلاً بَلِیغاً﴾[1] آنها که تابع بیانات انبیا هستند این معارف را در جانشان مییابند و باور میکنند و عمل میکنند و به دیگران منتقل میکنند ولی گروهی عالماً عامداً از شنیدن این مواعظ الهی خود را محروم میکنند بنابراین اگر در همین سورهٴ مبارکه فرمود: ﴿وَلَمْ تُحِیطُوا بِهَا عِلْماً أَمَّاذَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾[2] این به سوء اختیار خود آنهاست آنها گاهی میگویند: ﴿سَوَاءٌ عَلَیْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُن مِّنَ الْوَاعِظِینَ﴾[3] آنها میگویند: ﴿إِنْ هذَا إِلَّا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ﴾[4] بنابراین انبیا در ابلاغ این معارف به جان مُستعدّین قصوری ندارند آنها تنها سخنرانی نمیکنند میکوشند طوری که ﴿فِی أَنْفُسِهِمْ قَوْلاً بَلِیغاً﴾ ولی یک عدّه حاضر نیستند بپذیرند. در جمعبندی فرمود عمل هر کسی با اوست اینکه فرمود: ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ﴾ کذا, ﴿مَن جَاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلَهُ ﴾ کذا معلوم میشود که اعمال هر کسی با اوست در درون او این کتاب اعمال هست صفحه اعمال هست خب اگر ﴿نُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ کِتَاباً یَلْقَاهُ مَنشُوراً﴾[5] از درون خود انسان در میآورند صدق میکند که بگویند کسی آورد وگرنه اگر اعمال انسان را در جایی یادداشت کنند و انسان بدون آن اعمال وارد صحنه محاکمه شود میگویند ما انسان را حاضر میکنیم پرونده اعمال او را هم حاضر میکنیم بعد محاسبه میکنیم اما معلوم میشود که هر کسی پرونده خود را به همراه میآورد ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ﴾ این طور نیست که پرونده دست دیگری باشد تا انسان بگوید شما کم کردید یا زیاد کردید اگر پرونده اعمال هر کسی در درون انسان هست دیگر جا برای دستکاری نیست لذا به هیچ وجه انسان احتمال خلاف نمیدهد که بگوید شما کم کردید زیاد کردید برای اینکه پرونده در جیب انسان نیست در کیف انسان نیست در لباس انسان نیست به بدن انسان چسبیده نیست در درون هویّت اوست این ﴿وَنُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ کِتَاباً یَلْقَاهُ مَنشُوراً﴾ لذا هر کس وارد صحنه معاد میشود نامه اعمال خود را به همراه میآورد ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ﴾ لذا هیچ احتمال خلاف نمیدهد هیچ هم جا برای اعتراض نیست هرگز در معاد احدی نمیگوید که شما کم کردید یا شما زیاد کردید.
مطلب دیگر اینکه در جریان ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْهَا﴾ برخی از قدمای اهل تفسیر احتمال دادند که این ﴿خَیْرٌ﴾ افعل تفضیل نباشد این «مِن» هم «مِن» افضلی نباشد بلکه «مِن» نشویه باشد یعنی برای این شخص خیری از ناحیه آن حَسنه میرسد یعنی «یَصل له خیرٌ مِن تلک الحسنة»[6] این بد نیست ولی مطابق سورهٴ مبارکهٴ «انعام» که قبلاً گذشت فرمود: ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا﴾ اینها نشان میدهد که آن پاداشی که در قیامت میدهند افضل از عمل است؛ آیه 160 سورهٴ مبارکهٴ «انعام» این بود ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا﴾ این نشان میدهد که ﴿فَلَهُ خَیْرٌ مِنْهَا﴾ این «مِن» برای افضلیّت است یعنی بهتر از حسنهای که آورد پاداش دریافت میکند ولی اینچنین نیست که آن معنا باطل باشد ممکن است که ﴿فَلَهُ خَیْرٌ مِنْهَا﴾ یعنی برای این شخص خیری از ناحیه آن حسنه میرسد حالا آن خیر، معادل این است یا بیشتر از آن است این به کَرم مُعطی برمیگردد چون این [«مِن» در] ﴿مِنْهَا﴾ اگر «مِن» نشویه باشد یعنی این سبب مادی است وگرنه جزای حقیقی به عنایت الهی خواهد بود گذشته از اینکه ﴿وَهُم مِن فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ﴾.
فرمود: ﴿إِنَّمَا أُمِرْتُ أَنْ اعْبُدَ﴾ خدای سبحان مأموریتهای وجود مبارک پیغمبر را دارد بیان میکند ملاحظه فرمایید در یک سطر کلمه ﴿أُمِرْتُ﴾ تکرار شده است فرق ﴿أُمِرْتُ﴾ اول با ﴿أُمِرْتُ﴾ دوم چیست و چرا در مسائل بعدی ﴿أُمِرْتُ﴾ بازگو نشده فرمود: ﴿إِنَّمَا أُمِرْتُ أَنْ اعْبُدَ رَبَّ هذِهِ الْبَلْدَةِ﴾ من مأموریتی ویژه دارم در برابر مشرکان, اول کسی که در برابر مشرکان مأمور به توحید شد و توحید ربوبی را طرح کرد و توحید ربوبی را باور کرد وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود طبق مأموریت الهی فرمود: ﴿إِنَّمَا أُمِرْتُ﴾ این حصرها, حصرهای اضافی است نه اینکه مأموریت من فقط همین است در برابر شما که وثنی و صنمی هستید من مأموریتم توحید ربوبی است ﴿إِنَّمَا أُمِرْتُ أَنْ اعْبُدَ رَبَّ هذِهِ الْبَلْدَةِ﴾ در بخشهای دیگر دارد ﴿رَّبُّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾[7] و مانند آن اما برای ترغیب مردم حجاز به توحید ربوبی, عظمت و جلال مکه را مطرح میکند، میفرماید شما مردمان این شهر هستید این شهر در روی کُره زمین یک ویژگی دارد که هیچ جای دنیا این ویژگی را ندارد این شهر با اینکه هیچ چیزی از خود ندارد در طول سال غرق نعمت است. هیچ چیزی از خود ندارد برای اینکه وجود مبارک ابراهیم(سلام الله علیه) که همسرش و آن خردسال را در کنار جای بیت به خدا سپرد عرض کردند ﴿رَبَّنَا إِنِّی أَسْکَنتُ مِن ذُرِّیَّتی بِوَادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ﴾[8] وادی یعنی درّه, درّه یک وقت است که دایر است یک وقت بایر است یک وقت موات است یک وقت لم یُرزع است یک وقت هیچ کدام از این چهارتا نیست ﴿غَیْرِ ذِی زَرْعٍ﴾ است غیر ذی زرع با لم یزرع با موات با بایر فرق میکند چه اینکه با دایر فرق میکند دایر آن است که کشاورزی میشود باغداری میشود این را میگویند دایر, بایر این است که قابل این هست ولی یک سال آن زمین را دایر میکنند یک سال این را, موات این است که تا حالا این کار را نکرده بودند ولی قابل کَندن چاه و اینهاست لم یُزرع این است که با دشواری میشود آن را مزرعه قرار داد برای اینکه این لَم یزرع عدم مَلکه است یعنی شأنیت این را دارد که مزرعه شود غیر ذی زرع یعنی هیچ! مکه سنگلاخی بود که نه تنها آب نداشت پر از این سنگهای سیاه بود آن هم در درّه, کعبه هم در درّه است دیگر یعنی اطراف مکه, کوه است آن پایینترین منطقه یعنی درّه آنجا این بیت ساخته شده لذا چند بار سیل آن بیت را تهدید کرده. وجود مبارک حضرت ابراهیم عرض کرد که من همسرم را با این خردسال در جای غیر ذی زرع قرار دادم اینجا هیچ چیزی ندارد اما همه کار از تو برمیآید و اگر زیر پای اسماعیل(سلام الله علیه) زمزم جوشید الآن چهار هزار سال است دارد میجوشد این میشود معجزه الهی. شما میبینید بسیاری از شماها در این منطقههای کوهستانی رفت و آمد دارید یا اهل آنجا هستید اگر یک سال یک مختصر برف کمتر بیاید آن چشمه خشک میشود در مکه جا برای برف و تگرگ نیست که آب ذخیره شود اما خب چهار هزار سال است دارد میجوشد این عنایت الهی است برای این سرزمین وجود مبارک پیغمبر فرمود این سرزمین روی کُره زمین خصیصهای دارد خدا ﴿حَرَّمَهَا﴾ هم محترم شمرد هم محرّم شمرد هم ظلم در آن را تحریم کرد در تمام روی زمین هیچ شهری هیچ بَلْدهای این خصوصیت را ندارد که هر کس در هر وقت سال خواست برود باید احرام ببندد مکه مثل مدینه و عتبات نیست که هر کسی خواست در طول سال به زیارت برود همین طوری آزادانه برود این اول باید در یکی از این مواقف احرام ببندد عمل عمره مفرده را انجام بدهد یا اگر موقع حج است حج انجام بدهد و بعد وارد مکه شود شهری نیست که اگر خواست برای درمان برود آنجا یا کار سیاسی, اجتماعی داشت خواست وارد مکه شود همین طور مثل مدینه آزادانه برود یا مثل کربلا و نجف آزادانه برود این طور که نیست در طول سال در هر زمان و زمینی کسی حرکت کرده بخواهد برود آنجا کار دارد حالا یا کار اجتماعی یا کار فرهنگی, اهل تحصیل است یا کارهای دیگر دارد اصلاً نمیخواست به زیارت برود مثلاً یکی از بستگانش آنجا مریض شده رفت ببیند و برگردد این هیچ چاره ندارد مگر اینکه مُحرِم شود چنین خصیصهای است علی وجه الأرض [برای مکه است] که هیچ جایی این خصیصه را ندارد لذا ورود غیر مسلمان در این منطقه ممنوع است برای اینکه این بخواهد احرام ببندد احرام که از او متمشّی نیست بیاحرام هم برود که حقّ ورود ندارد چنین خصیصهای هست.
در سورهٴ مبارکهٴ «فیل» فرمود این سرزمین با اینکه از خود هیچ چیزی ندارد همه نِعَم فراوان است در آن سورهٴ مبارکهٴ «فیل» فرمود: ﴿فَلْیَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَیْتِ﴾ منتها اینجا سخن از ﴿أُمِرْتُ أَنْ اعْبُدَ رَبَّ هذِهِ الْبَلْدَةِ﴾ آنجا سخن از ﴿رَبَّ هذَا الْبَیْتِ﴾ است ﴿فَلْیَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَیْتِ ٭ الَّذِی أَطْعَمَهُم مِن جُوعٍ وَآمَنَهُم مِنْ خَوْفٍ﴾[9] یعنی مسائل اقتصادشان را تأمین کرده امنیت را تأمین کرده یک کشور رکن اساسیاش همین دو چیز است مسائل اقتصادی مردم حل است امنیت مردم هم حل است اینها حرف اول را میزنند اما مسائل اقتصادی بر اساس معجزه حل شد برای اینکه ﴿یُجْبَی إِلَیْهِ ثَمَرَاتُ کُلِّ شَیْءٍ﴾[10] مسائل امنیتی حل شد برای اینکه آنجا که قانون مدوّنی نبود تنها چیزی که حکم میکرد قدرت شمشیر بود راهزنی و جنگ و خونریزی رسم رایج مردم جاهلی بود همه جا خونریزی بود مکه امن بود همه جا راهزنی بود مکه امن بود در سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» فرمود: ﴿یُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ﴾ مردم در جای دیگر مرتب گرفتار رهزنها و قاطع طریق هستند ولی آنجا خبری از این خطرها نیست آیه 67 سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» این است: ﴿أَوَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا جَعَلْنَا حَرَماً آمِناً وَیُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ﴾ مردم را در بیرون مکه میربایند آدمربایی یک چیز رایجی است در اطراف مکه اما در مکه مردم در امنیت هستند ﴿أَطْعَمَهُم مِن جُوعٍ﴾ است ﴿آمَنَهُم مِنْ خَوْفٍ﴾ است همه جا سخن از آدمربایی است و قطّاع الطریقی است به استثنای مکه, این خصوصیت مکه است لذا فرمود من مأمور شدم خدای این سرزمین را بپرستم شما هم مردم همین سرزمین هستید از جای دیگر که نیامدید این سرزمین خصیصهای دارد که باید خدایی که این سرزمین را محترم شمرد عبادت کرد میبینید در وصف مکه, موصوف را نام نمیبرد واصف را نام میبرد نمیگوید مکهای که محترم است میگوید مکهای که خدا آن را محترم کرد آیه محلّ بحث این است ﴿أُمِرْتُ أَنْ اعْبُدَ رَبَّ هذِهِ الْبَلْدَةِ الَّذِی﴾ نه «الّتی» وقتی میخواهد وصف مکه را شرح دهد موصوف را ذکر نمیکند واصف را ذکر میکند نمیگوید مکه اینچنین است میگوید مکهآفرین چنین کرد اگر میفرمود «إنّما امرتُ أن أعبد ربّ هذه البلدة الّتی حرّمها» همین معنا فهمیده میشد وصف را با ذکر موصوف تبیین کرد اما آیه درصدد آن است که وصف را با ذکر واصف معرفی کند نفرمود «التی» فرمود: ﴿الَّذِی﴾ خدا این کار را کرده نه این طوری شده البته اگر «التی» هم میفرمود, ضمیر [حَرَّم] چون فعل معلوم است به الله برمیگشت ولی اصرار آیه این است که نام ذات اقدس الهی برده بشود بعد هم فرمود اینکه من میگویم: ﴿رَبَّ هذِهِ الْبَلْدَةِ﴾ نظیر حاکمان و سلاطین نیست که یک قلمرو محدود داشته باشد که من بگویم خدا ربّ این سرزمین است نه, خدا ربّ کلّ شیء است لذا فرمود: ﴿وَلَهُ کُلُّ شَیْءٍ﴾ ربّ آسمانها و اهل آن, ربّ زمین و اهل آن, اما مکه را که من نام میبرم برای اینکه آن عِرق دینیتان را لااقل به این سمت بیدار کند ﴿وَلَهُ کُلُّ شَیْءٍ﴾ این یک مأموریت.
﴿وَأُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ﴾ در یک آیه دو بار کلمه ﴿أُمِرْتُ﴾ تکرار شده آن برای الهام است آن برای شخص خودش است آن به بخش رسالت برمیگردد این به این بخش که من هم مثل شما باید مسلمان باشم یک وقت است میفرماید: «و أن أکون مسلما» این یک ویژگی را نشان میدهد ولی آیه درصدد آن نیست نفرمود «و امرت أن أکون مسلما» بلکه فرمود: ﴿وَأُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ﴾ البته آن ویژگی خاص را در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» هم گذشت که فرمود: ﴿أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ﴾ لذا فرمود: ﴿وَأَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِینَ﴾ البته این ﴿أَوَّلُ الْمُسْلِمِینَ﴾ خصیصهای که دارد میتواند اوّلیت رتبی هم باشد یعنی همه انبیا موحّد و مسلمان هستند ولی من در خطّ مقدم انبیا هم هستم در بین سلسله انبیا من ﴿أَوَّلُ الْمُسْلِمِینَ﴾ هستم وگرنه ﴿أَوَّلُ الْمُسْلِمِینَ﴾ اگر یعنی در جامعه خودمان, خب هر پیغمبری این طور است در جامعه خودش. این تعبیر ظاهراً درباره انبیای دیگر نیامده آنکه در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» مطرح شد این است؛ آیه 162 به بعد ﴿قُلْ إِنَّ صَلاَتِی وَنُسُکِی وَمَحْیَایَ وَمَمَاتِی لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ ٭ لَا شَرِیکَ لَهُ وِبِذلِکَ أُمِرْتُ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِینَ﴾ این ﴿وَأَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِینَ﴾ میتواند خصیصه آن وجود مبارک باشد اما ﴿أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ﴾ در همان سورهٴ مبارکهٴ «انعام» به این صورت گذشت ﴿قُلْ أَغَیْرَ اللّهِ أَتَّخِذُ وَلِیّاً فَاطِرِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ یُطْعِمُ وَلاَ یُطْعَمُ قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ﴾[11] در بین امّت اسلامی خب اوّلین مسلمان من هستم این اوّلیت زمانی است اما در اینجا که فرمود: ﴿أُمِرْتُ أَنْ اعْبُدَ رَبَّ هذِهِ الْبَلْدَةِ﴾ این خصیصه را دارد مأموریت دومش این است که جزء امّت اسلامی باشد مأموریتهای دیگری هم ذات اقدس الهی برای ایشان نقل کرده که در بین جامعه اسلامی من عدل را اقامه کنم ﴿أُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَیْنَکُمُ﴾ ملاحظه بفرمایید این مأموریتها را خدا جمعبندی میکند میگوید: ﴿وَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ﴾.
پرسش:...
پاسخ: همه به برکت وحی است, اگر شما مردم را بردارید ﴿آمَنَهُمْ﴾ را بردارید ﴿أَطْعَمَهُم مِن جُوعٍ﴾ را بردارید ﴿یُجْبَی إِلَیْهِ ثَمَرَاتُ کُلِّ شَیْءٍ﴾ را بردارید چه چیزی میماند همان ﴿غَیْرِ ذِی زَرْعٍ﴾ میماند این مردم هستند که از سراسر جهان طبق بیان نورانی حضرت امیر در همان اوّلین خطبه نهجالبلاغه فرمود همه اینها مثل کبوترها بال میزنند به طرف مکه میروند اینها نروند آنجا همان غیر ذی زرع است دیگر مردم و مسافر و این برکات دینی و حج و عمره را برداری میشود غیر ذی زرع اینها همه عنایتهای الهی است که خدای سبحان فرمود ما اینجا سرریز کردیم فرمود: ﴿یُجْبَی﴾ جِبایه یعنی جمعآوری میشود خودش چیزی ندارد ﴿یُجْبَی إِلَیْهِ ثَمَرَاتُ کُلِّ شَیْءٍ﴾ نه «یُجتنی من بساتینها» یک وقت اجتناست از باغ یک شهر، میوه یک شهر را تأمین میکنند یک وقت جبایه, جبایه یعنی جبایه از بیرون جمع میکنند میآورند فرمود: ﴿یُجْبَی إِلَیْهِ ثَمَرَاتُ کُلِّ شَیْءٍ﴾ همه از بیرون سرریز میشود اینجا غیر ذی زرع را آباد میکند.
فرمود این مأموریتهایی که ما گفتیم را شما باید اجرا کنید آیه پانزده سورهٴ مبارکهٴ «شوریٰ» ﴿فَلِذلِکَ فَادْعُ وَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ وَقُلْ آمَنتُ بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ مِن کِتَابٍ وَأُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَیْنَکُمُ اللَّهُ رَبُّنَا وَرَبُّکُمْ لَنَا أَعْمَالُنَا وَلَکُمْ أَعْمَالُکُمْ﴾ در این مجموعه میفرماید: ﴿وَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ﴾ پس مأموریتهای وجود مبارک پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مشخص, لزوم استقامت در مأموریت هم مشخص, اما در بخش سوم دیگر مأموریت تکرار نشده بخش اول بازگو شده ﴿أُمِرْتُ أَنْ اعْبُدَ رَبَّ هذِهِ الْبَلْدَةِ﴾ که این بلده این خصیصه را دارد اگر کسی خواست نسبت به این بلده دهنکجی کند ﴿وَمَن یُرِدْ فِیهِ بِإِلْحَادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ «حج» آنجا گذشت؛ آیه 25 سورهٴ مبارکهٴ «حج» این بود: ﴿إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَیَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ الَّذِی جَعَلْنَاهُ لِلنَّاسِ سَوَاءً الْعَاکِفُ فِیهِ وَالْبَادِ وَمَن یُرِدْ فِیهِ بِإِلْحَادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ﴾ اینجا جای ناامنی و ظلم و امثال ذلک نیست حالا اگر آلسعود به خود نیاید این هم گرفتار وضع قزافی و مبارک و اینها خواهد شد ﴿وَمَن یُرِدْ فِیهِ بِإِلْحَادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ﴾ خدا, خدای محرومان است بالأخره اینچنین نیست که حالا این زائران و حاجیان و معتمران اینها بخواهند بروند این وهابی و غیر وهابی مزاحم اینها بشوند ﴿وَمَن یُرِدْ فِیهِ بِإِلْحَادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ﴾ این وعده الهی است اینها باید بیدار بشوند قبل از اینکه به سرنوشت تلخ آنها مبتلا شوند باید بیدار شوند. فرمود این صحنه این است شما جای عادی ننشستید جایی است که بالأخره انبیا اینجا آمدند در بعضی از روایات حج وقتی که زراره سؤال میکند عرض کرد من الآن چهل سال است که روایات حج را از شما سؤال میکنم تمام نشده فرمود جایی که چندین قرن است انسانها در اطراف این خانه طواف میکردند و میکنند تو میخواهی احکام این خانه با چهل سال حل شود.[12]
در آیات محلّ بحث این کلمه ﴿أُمِرْتُ﴾ برای بار سوم تکرار نشده بار دوم سرّش معلوم شد که چرا تکرار شده ولی در بار سوم تکرار نشده بار اول این بود که ﴿أُمِرْتُ أَنْ اعْبُدَ رَبَّ هذِهِ الْبَلْدَةِ﴾ دوم: ﴿وَأُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ﴾ سوم: ﴿وَأَنْ أَتْلُوَا الْقُرْآنَ﴾ دیگر اینجا نفرمود «امرت أن أتلوا القرآن» زیرا اینکه فرمود: ﴿وَأُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ﴾ در حوزه رسالت آن حضرت است و حضرت در حوزه رسالتش مأموریتهای فراوانی دارد یکی ﴿یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ﴾[13] است یکی ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ﴾[14] است یکی ﴿یُزَکِّیهِمْ﴾[15] است و مانند آن, دیگر درباره تک تک اینها بیان مأموریت لازم نیست ﴿وَأَنْ أَتْلُوَا الْقُرْآنَ﴾ یعنی «أتلوا القرآن علیکم» نه فی نفسه قرآن بخواند به چه دلیل؟ به دلیل این تفریع [که فرمود: ﴿فَمَنْ اهْتَدی﴾], اگر در آیات دیگر فرمود: ﴿یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ﴾ اینجا هم که فرمود: ﴿وَأَنْ أَتْلُوَا الْقُرْآنَ﴾ یعنی «أتلوا القرآن علیکم» نه فی نفسه قرآن بخواند خب فی نفسه قرآن میخواند اما به قرینه سیاق از یک طرف و به قرینه این تفریعی که فرمود از طرف دیگر معلوم میشود آن متعلّق حذف شده «و أن أتلوا القرآن علیکم» که «علیکم» از باب و حذف ما یُعلم منه جائز ذکر نشده.
این تفریع که فرمود: ﴿فَمَنِ اهْتَدَی﴾ خب معلوم میشود که تلاوت بر مردم است وگرنه اگر یعنی فی نفسه آیات الهی را تلاوت کند چگونه با فاء تفریع میفرماید هر که قبول کرد کذا هر که نکول کرد کذا, اینکه فرمود هر که پذیرفت کذا هر که نپذیرفت کذا, نشان میدهد که «و أن أتلوا القرآن علیکم» نه «أتلوا القرآن فی نفسی», ﴿وَأَنْ أَتْلُوَا الْقُرْآنَ فَمَنِ اهْتَدَی﴾ اگر «واو» بود خب خیلی ظهور نداشت فقط سیاق بود اما گذشته از سیاق این تفریع یعنی «فاء» قرینه دیگر خواهد بود ﴿فَمَنِ اهْتَدَی﴾ اگر کسی پذیرفت و قبول کرد ﴿فَإِنَّمَا یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ﴾ و اگر کسی نپذیرفت من مسئولیتی ندارم مرز مسئولیت من ابلاغ است تا به جان شما برسد شما را باید آگاه کنم از آن به بعد مسئله عزم و اراده و نیّت و اخلاص در اختیار شماست بارها مطرح شد که بین انسان و علم, اراده فاصله نیست یعنی کسی مطلب علمی را گفت آدم میفهمد دیگر بخواهد بگوید من نمیخواهم بفهمم این نیست بین نفس و علم, اراده فاصله نیست چون آن مطلب ضروری باعث میشود که نظری, بدیهی خواهد شد آن مبیَّن, بیّن میشود (یک) وقتی انسان در برابر مطلب ضروری قرار گرفت مضطرّ به فهم است (دو) لذا هیچ کسی نمیتواند بگوید من نمیخواهم بفهمم (سه) اما بعد از اینکه فهمید, بین نفس و باور, اراده فاصله است مطلبی است صد درصد برای او روشن, حق برای او روشن است اما نمیخواهد بپذیرد شما ببینید در شرق عالم در غرب عالم اینها میدانند [در این گفتگوهای هستهای] حق با ایران است برای آنها هیچ مشکل علمی نیست یعنی آنها تردید دارند شبهه علمی دارند خیال میکنند ایران ـ معاذ الله ـ درصدد ساختن بمب اتم است با اینکه همه تحریم کردند یقین میدانند که ایران کار هستهایاش صلحآمیز است اما باور نمیکنند همان حرف موسای کلیم(سلام الله علیه) است که به فرعون فرمود برای تو مسلّم شد که حق با ماست[16] غرض این است که این خطر همه ما را در اثر آن تفرعنی که داریم تهدید میکند ممکن است کسی مطلبی را صد درصد بداند نظیر همان آیه حجابی که بارها مثال زده شد تفسیر میکند درس میگوید مقاله مینویسد سخنرانی میکند ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ﴾ را بحث میکند اما نامحرم را نگاه میکند این برای آن است که بین اراده و علم خیلی فرق است نفس، مطلب را بخواهد بفهمد, اراده فاصله نیست اگر دلیلی اقامه شد خب میفهمد هیچ کس نمیتواند بگوید من نمیخواهم بفهمم اما بعد از اینکه مطلب صد درصد برای او روشن شد از این به بعد در بخش عمل کاملاً آزاد است ﴿قَد تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ﴾[17] با اینکه صد درصد آن حق است صد درصد این باطل این قبول نمیکند بین نفس و ایمان, اراده فاصله است بخش عزم غیر از بخش جزم است بخش ایمان غیر از بخش علم است فرمود ما به شما گفتیم ﴿مَن ضَلَّ فَقُلْ إِنَّمَا أَنَا مِنَ الْمُنذِرِینَ﴾ ما دیگر وظیفهای بیش از انذار نداریم ﴿وَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ﴾ بگو حمد و ثنا برای خداست اکنون که ایمان نیاوردید ما دو سنخ آیات داریم [مثلاً] آسمان و زمین آیات الهی هستند ﴿وَفِی الْأَرْضِ آیَاتٌ لِلْمُوقِنِینَ ٭ وَفِی أَنفُسِکُمْ أَفَلاَ تُبْصِرُونَ﴾[18] این مضمون در قرآن فراوان است اما یک سلسله آیاتی است نفسگیر فرمود ما آنها را بعد به آنها نشان میدهیم دیگر هرگز نمیتوانند ایمان نیاورند ﴿وَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ سَیُرِیکُمْ آیَاتِهِ﴾ آن آیات ویژه را ما نشان میدهیم نظیر آیات عذابی که برای امم پیشین آمده آن آیات که بیاید دیگر هیچ کس نمیتواند بگوید من ایمان نمیآورم به قدری مسئله رعبآور است که اینها بالضروره میپذیرند ﴿وَمَا رَبُّکَ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ﴾ گاهی به صورت اثبات میفرماید: ﴿إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ﴾[19] گاهی به صورت صفت سلب میفرماید: ﴿وَمَا رَبُّکَ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ﴾ همه اعمال را ذات اقدس الهی عالِم است و عادلانه داوری میکند.
«غفر الله لنا و لکم و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
[1] . سورهٴ نساء, آیهٴ 63.
[2] . سورهٴ نمل, آیهٴ 84.
[3] . سورهٴ شعراء, آیهٴ 136.
[4] . سورهٴ انعام, آیهٴ 25.
[5] . سورهٴ اسراء, آیهٴ 13.
[6] . ر.ک: جامع البیان فی تفسیر القرآن, ج20, ص15.
[7] . سورهٴ رعد, آیهٴ 16.
[8] . سورهٴ ابراهیم, آیهٴ 37.
[9] . سورهٴ قریش, آیات 3 و 4.
[10] . سورهٴ قصص, آیهٴ 57.
[11] . سورهٴ انعام, آیهٴ 14.
[12] . من لا یحضره الفقیه, ج2, ص519.
[13] . سورهٴ آلعمران, آیهٴ 164; سورهٴ جمعه, آیهٴ 2.
[14] . سورهٴ بقره, آیهٴ 129; سورهٴ آلعمران, آیهٴ 164; سورهٴ جمعه, آیهٴ 2.
[15] . سورهٴ بقره, آیهٴ 129; سورهٴ آلعمران, آیهٴ 164; سورهٴ جمعه, آیهٴ 2.
[16] . سورهٴ اسراء, آیهٴ 102.
[17] . سورهٴ بقره, آیهٴ 256.
[18] . سورهٴ ذاریات, آیات 20 و 21.
[19] . سورهٴ مائده, آیهٴ 8.
- بین نفس و علم اراده فاصله نیست اما بین نفس و باور اراده فاصله است؛
- وظیفه انبیا (ع) تبیین معارف الهی؛
- هر کسی پرونده خود را به همراه میآورد.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْهَا وَهُم مِن فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ (89) وَمَنْ جَاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَکُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ (90) إِنَّمَا أُمِرْتُ أَنْ اعْبُدَ رَبَّ هذِهِ الْبَلْدَةِ الَّذِی حَرَّمَهَا وَلَهُ کُلُّ شَیْءٍ وَأُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ (91) وَأَنْ أَتْلُوَا الْقُرْآنَ فَمَنِ اهْتَدَی فَإِنَّمَا یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَقُلْ إِنَّمَا أَنَا مِنَ الْمُنذِرِینَ (92) وَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ سَیُرِیکُمْ آیَاتِهِ فَتَعْرِفُونَهَا وَمَا رَبُّکَ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ (93)﴾
در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «نمل» فرمود انبیا(علیهم السلام) موظّف هستند معارف الهی را به جان مردم برسانند نه تنها در سطح گوش مردم بلکه ﴿وَقُل لَهُمْ فِی أَنْفُسِهِمْ قَوْلاً بَلِیغاً﴾[1] آنها که تابع بیانات انبیا هستند این معارف را در جانشان مییابند و باور میکنند و عمل میکنند و به دیگران منتقل میکنند ولی گروهی عالماً عامداً از شنیدن این مواعظ الهی خود را محروم میکنند بنابراین اگر در همین سورهٴ مبارکه فرمود: ﴿وَلَمْ تُحِیطُوا بِهَا عِلْماً أَمَّاذَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾[2] این به سوء اختیار خود آنهاست آنها گاهی میگویند: ﴿سَوَاءٌ عَلَیْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُن مِّنَ الْوَاعِظِینَ﴾[3] آنها میگویند: ﴿إِنْ هذَا إِلَّا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ﴾[4] بنابراین انبیا در ابلاغ این معارف به جان مُستعدّین قصوری ندارند آنها تنها سخنرانی نمیکنند میکوشند طوری که ﴿فِی أَنْفُسِهِمْ قَوْلاً بَلِیغاً﴾ ولی یک عدّه حاضر نیستند بپذیرند. در جمعبندی فرمود عمل هر کسی با اوست اینکه فرمود: ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ﴾ کذا, ﴿مَن جَاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلَهُ ﴾ کذا معلوم میشود که اعمال هر کسی با اوست در درون او این کتاب اعمال هست صفحه اعمال هست خب اگر ﴿نُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ کِتَاباً یَلْقَاهُ مَنشُوراً﴾[5] از درون خود انسان در میآورند صدق میکند که بگویند کسی آورد وگرنه اگر اعمال انسان را در جایی یادداشت کنند و انسان بدون آن اعمال وارد صحنه محاکمه شود میگویند ما انسان را حاضر میکنیم پرونده اعمال او را هم حاضر میکنیم بعد محاسبه میکنیم اما معلوم میشود که هر کسی پرونده خود را به همراه میآورد ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ﴾ این طور نیست که پرونده دست دیگری باشد تا انسان بگوید شما کم کردید یا زیاد کردید اگر پرونده اعمال هر کسی در درون انسان هست دیگر جا برای دستکاری نیست لذا به هیچ وجه انسان احتمال خلاف نمیدهد که بگوید شما کم کردید زیاد کردید برای اینکه پرونده در جیب انسان نیست در کیف انسان نیست در لباس انسان نیست به بدن انسان چسبیده نیست در درون هویّت اوست این ﴿وَنُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ کِتَاباً یَلْقَاهُ مَنشُوراً﴾ لذا هر کس وارد صحنه معاد میشود نامه اعمال خود را به همراه میآورد ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ﴾ لذا هیچ احتمال خلاف نمیدهد هیچ هم جا برای اعتراض نیست هرگز در معاد احدی نمیگوید که شما کم کردید یا شما زیاد کردید.
مطلب دیگر اینکه در جریان ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْهَا﴾ برخی از قدمای اهل تفسیر احتمال دادند که این ﴿خَیْرٌ﴾ افعل تفضیل نباشد این «مِن» هم «مِن» افضلی نباشد بلکه «مِن» نشویه باشد یعنی برای این شخص خیری از ناحیه آن حَسنه میرسد یعنی «یَصل له خیرٌ مِن تلک الحسنة»[6] این بد نیست ولی مطابق سورهٴ مبارکهٴ «انعام» که قبلاً گذشت فرمود: ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا﴾ اینها نشان میدهد که آن پاداشی که در قیامت میدهند افضل از عمل است؛ آیه 160 سورهٴ مبارکهٴ «انعام» این بود ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا﴾ این نشان میدهد که ﴿فَلَهُ خَیْرٌ مِنْهَا﴾ این «مِن» برای افضلیّت است یعنی بهتر از حسنهای که آورد پاداش دریافت میکند ولی اینچنین نیست که آن معنا باطل باشد ممکن است که ﴿فَلَهُ خَیْرٌ مِنْهَا﴾ یعنی برای این شخص خیری از ناحیه آن حسنه میرسد حالا آن خیر، معادل این است یا بیشتر از آن است این به کَرم مُعطی برمیگردد چون این [«مِن» در] ﴿مِنْهَا﴾ اگر «مِن» نشویه باشد یعنی این سبب مادی است وگرنه جزای حقیقی به عنایت الهی خواهد بود گذشته از اینکه ﴿وَهُم مِن فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ﴾.
فرمود: ﴿إِنَّمَا أُمِرْتُ أَنْ اعْبُدَ﴾ خدای سبحان مأموریتهای وجود مبارک پیغمبر را دارد بیان میکند ملاحظه فرمایید در یک سطر کلمه ﴿أُمِرْتُ﴾ تکرار شده است فرق ﴿أُمِرْتُ﴾ اول با ﴿أُمِرْتُ﴾ دوم چیست و چرا در مسائل بعدی ﴿أُمِرْتُ﴾ بازگو نشده فرمود: ﴿إِنَّمَا أُمِرْتُ أَنْ اعْبُدَ رَبَّ هذِهِ الْبَلْدَةِ﴾ من مأموریتی ویژه دارم در برابر مشرکان, اول کسی که در برابر مشرکان مأمور به توحید شد و توحید ربوبی را طرح کرد و توحید ربوبی را باور کرد وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود طبق مأموریت الهی فرمود: ﴿إِنَّمَا أُمِرْتُ﴾ این حصرها, حصرهای اضافی است نه اینکه مأموریت من فقط همین است در برابر شما که وثنی و صنمی هستید من مأموریتم توحید ربوبی است ﴿إِنَّمَا أُمِرْتُ أَنْ اعْبُدَ رَبَّ هذِهِ الْبَلْدَةِ﴾ در بخشهای دیگر دارد ﴿رَّبُّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾[7] و مانند آن اما برای ترغیب مردم حجاز به توحید ربوبی, عظمت و جلال مکه را مطرح میکند، میفرماید شما مردمان این شهر هستید این شهر در روی کُره زمین یک ویژگی دارد که هیچ جای دنیا این ویژگی را ندارد این شهر با اینکه هیچ چیزی از خود ندارد در طول سال غرق نعمت است. هیچ چیزی از خود ندارد برای اینکه وجود مبارک ابراهیم(سلام الله علیه) که همسرش و آن خردسال را در کنار جای بیت به خدا سپرد عرض کردند ﴿رَبَّنَا إِنِّی أَسْکَنتُ مِن ذُرِّیَّتی بِوَادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ﴾[8] وادی یعنی درّه, درّه یک وقت است که دایر است یک وقت بایر است یک وقت موات است یک وقت لم یُرزع است یک وقت هیچ کدام از این چهارتا نیست ﴿غَیْرِ ذِی زَرْعٍ﴾ است غیر ذی زرع با لم یزرع با موات با بایر فرق میکند چه اینکه با دایر فرق میکند دایر آن است که کشاورزی میشود باغداری میشود این را میگویند دایر, بایر این است که قابل این هست ولی یک سال آن زمین را دایر میکنند یک سال این را, موات این است که تا حالا این کار را نکرده بودند ولی قابل کَندن چاه و اینهاست لم یُزرع این است که با دشواری میشود آن را مزرعه قرار داد برای اینکه این لَم یزرع عدم مَلکه است یعنی شأنیت این را دارد که مزرعه شود غیر ذی زرع یعنی هیچ! مکه سنگلاخی بود که نه تنها آب نداشت پر از این سنگهای سیاه بود آن هم در درّه, کعبه هم در درّه است دیگر یعنی اطراف مکه, کوه است آن پایینترین منطقه یعنی درّه آنجا این بیت ساخته شده لذا چند بار سیل آن بیت را تهدید کرده. وجود مبارک حضرت ابراهیم عرض کرد که من همسرم را با این خردسال در جای غیر ذی زرع قرار دادم اینجا هیچ چیزی ندارد اما همه کار از تو برمیآید و اگر زیر پای اسماعیل(سلام الله علیه) زمزم جوشید الآن چهار هزار سال است دارد میجوشد این میشود معجزه الهی. شما میبینید بسیاری از شماها در این منطقههای کوهستانی رفت و آمد دارید یا اهل آنجا هستید اگر یک سال یک مختصر برف کمتر بیاید آن چشمه خشک میشود در مکه جا برای برف و تگرگ نیست که آب ذخیره شود اما خب چهار هزار سال است دارد میجوشد این عنایت الهی است برای این سرزمین وجود مبارک پیغمبر فرمود این سرزمین روی کُره زمین خصیصهای دارد خدا ﴿حَرَّمَهَا﴾ هم محترم شمرد هم محرّم شمرد هم ظلم در آن را تحریم کرد در تمام روی زمین هیچ شهری هیچ بَلْدهای این خصوصیت را ندارد که هر کس در هر وقت سال خواست برود باید احرام ببندد مکه مثل مدینه و عتبات نیست که هر کسی خواست در طول سال به زیارت برود همین طوری آزادانه برود این اول باید در یکی از این مواقف احرام ببندد عمل عمره مفرده را انجام بدهد یا اگر موقع حج است حج انجام بدهد و بعد وارد مکه شود شهری نیست که اگر خواست برای درمان برود آنجا یا کار سیاسی, اجتماعی داشت خواست وارد مکه شود همین طور مثل مدینه آزادانه برود یا مثل کربلا و نجف آزادانه برود این طور که نیست در طول سال در هر زمان و زمینی کسی حرکت کرده بخواهد برود آنجا کار دارد حالا یا کار اجتماعی یا کار فرهنگی, اهل تحصیل است یا کارهای دیگر دارد اصلاً نمیخواست به زیارت برود مثلاً یکی از بستگانش آنجا مریض شده رفت ببیند و برگردد این هیچ چاره ندارد مگر اینکه مُحرِم شود چنین خصیصهای است علی وجه الأرض [برای مکه است] که هیچ جایی این خصیصه را ندارد لذا ورود غیر مسلمان در این منطقه ممنوع است برای اینکه این بخواهد احرام ببندد احرام که از او متمشّی نیست بیاحرام هم برود که حقّ ورود ندارد چنین خصیصهای هست.
در سورهٴ مبارکهٴ «فیل» فرمود این سرزمین با اینکه از خود هیچ چیزی ندارد همه نِعَم فراوان است در آن سورهٴ مبارکهٴ «فیل» فرمود: ﴿فَلْیَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَیْتِ﴾ منتها اینجا سخن از ﴿أُمِرْتُ أَنْ اعْبُدَ رَبَّ هذِهِ الْبَلْدَةِ﴾ آنجا سخن از ﴿رَبَّ هذَا الْبَیْتِ﴾ است ﴿فَلْیَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَیْتِ ٭ الَّذِی أَطْعَمَهُم مِن جُوعٍ وَآمَنَهُم مِنْ خَوْفٍ﴾[9] یعنی مسائل اقتصادشان را تأمین کرده امنیت را تأمین کرده یک کشور رکن اساسیاش همین دو چیز است مسائل اقتصادی مردم حل است امنیت مردم هم حل است اینها حرف اول را میزنند اما مسائل اقتصادی بر اساس معجزه حل شد برای اینکه ﴿یُجْبَی إِلَیْهِ ثَمَرَاتُ کُلِّ شَیْءٍ﴾[10] مسائل امنیتی حل شد برای اینکه آنجا که قانون مدوّنی نبود تنها چیزی که حکم میکرد قدرت شمشیر بود راهزنی و جنگ و خونریزی رسم رایج مردم جاهلی بود همه جا خونریزی بود مکه امن بود همه جا راهزنی بود مکه امن بود در سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» فرمود: ﴿یُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ﴾ مردم در جای دیگر مرتب گرفتار رهزنها و قاطع طریق هستند ولی آنجا خبری از این خطرها نیست آیه 67 سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» این است: ﴿أَوَ لَمْ یَرَوْا أَنَّا جَعَلْنَا حَرَماً آمِناً وَیُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ﴾ مردم را در بیرون مکه میربایند آدمربایی یک چیز رایجی است در اطراف مکه اما در مکه مردم در امنیت هستند ﴿أَطْعَمَهُم مِن جُوعٍ﴾ است ﴿آمَنَهُم مِنْ خَوْفٍ﴾ است همه جا سخن از آدمربایی است و قطّاع الطریقی است به استثنای مکه, این خصوصیت مکه است لذا فرمود من مأمور شدم خدای این سرزمین را بپرستم شما هم مردم همین سرزمین هستید از جای دیگر که نیامدید این سرزمین خصیصهای دارد که باید خدایی که این سرزمین را محترم شمرد عبادت کرد میبینید در وصف مکه, موصوف را نام نمیبرد واصف را نام میبرد نمیگوید مکهای که محترم است میگوید مکهای که خدا آن را محترم کرد آیه محلّ بحث این است ﴿أُمِرْتُ أَنْ اعْبُدَ رَبَّ هذِهِ الْبَلْدَةِ الَّذِی﴾ نه «الّتی» وقتی میخواهد وصف مکه را شرح دهد موصوف را ذکر نمیکند واصف را ذکر میکند نمیگوید مکه اینچنین است میگوید مکهآفرین چنین کرد اگر میفرمود «إنّما امرتُ أن أعبد ربّ هذه البلدة الّتی حرّمها» همین معنا فهمیده میشد وصف را با ذکر موصوف تبیین کرد اما آیه درصدد آن است که وصف را با ذکر واصف معرفی کند نفرمود «التی» فرمود: ﴿الَّذِی﴾ خدا این کار را کرده نه این طوری شده البته اگر «التی» هم میفرمود, ضمیر [حَرَّم] چون فعل معلوم است به الله برمیگشت ولی اصرار آیه این است که نام ذات اقدس الهی برده بشود بعد هم فرمود اینکه من میگویم: ﴿رَبَّ هذِهِ الْبَلْدَةِ﴾ نظیر حاکمان و سلاطین نیست که یک قلمرو محدود داشته باشد که من بگویم خدا ربّ این سرزمین است نه, خدا ربّ کلّ شیء است لذا فرمود: ﴿وَلَهُ کُلُّ شَیْءٍ﴾ ربّ آسمانها و اهل آن, ربّ زمین و اهل آن, اما مکه را که من نام میبرم برای اینکه آن عِرق دینیتان را لااقل به این سمت بیدار کند ﴿وَلَهُ کُلُّ شَیْءٍ﴾ این یک مأموریت.
﴿وَأُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ﴾ در یک آیه دو بار کلمه ﴿أُمِرْتُ﴾ تکرار شده آن برای الهام است آن برای شخص خودش است آن به بخش رسالت برمیگردد این به این بخش که من هم مثل شما باید مسلمان باشم یک وقت است میفرماید: «و أن أکون مسلما» این یک ویژگی را نشان میدهد ولی آیه درصدد آن نیست نفرمود «و امرت أن أکون مسلما» بلکه فرمود: ﴿وَأُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ﴾ البته آن ویژگی خاص را در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» هم گذشت که فرمود: ﴿أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ﴾ لذا فرمود: ﴿وَأَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِینَ﴾ البته این ﴿أَوَّلُ الْمُسْلِمِینَ﴾ خصیصهای که دارد میتواند اوّلیت رتبی هم باشد یعنی همه انبیا موحّد و مسلمان هستند ولی من در خطّ مقدم انبیا هم هستم در بین سلسله انبیا من ﴿أَوَّلُ الْمُسْلِمِینَ﴾ هستم وگرنه ﴿أَوَّلُ الْمُسْلِمِینَ﴾ اگر یعنی در جامعه خودمان, خب هر پیغمبری این طور است در جامعه خودش. این تعبیر ظاهراً درباره انبیای دیگر نیامده آنکه در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» مطرح شد این است؛ آیه 162 به بعد ﴿قُلْ إِنَّ صَلاَتِی وَنُسُکِی وَمَحْیَایَ وَمَمَاتِی لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ ٭ لَا شَرِیکَ لَهُ وِبِذلِکَ أُمِرْتُ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِینَ﴾ این ﴿وَأَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِینَ﴾ میتواند خصیصه آن وجود مبارک باشد اما ﴿أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ﴾ در همان سورهٴ مبارکهٴ «انعام» به این صورت گذشت ﴿قُلْ أَغَیْرَ اللّهِ أَتَّخِذُ وَلِیّاً فَاطِرِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ یُطْعِمُ وَلاَ یُطْعَمُ قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ﴾[11] در بین امّت اسلامی خب اوّلین مسلمان من هستم این اوّلیت زمانی است اما در اینجا که فرمود: ﴿أُمِرْتُ أَنْ اعْبُدَ رَبَّ هذِهِ الْبَلْدَةِ﴾ این خصیصه را دارد مأموریت دومش این است که جزء امّت اسلامی باشد مأموریتهای دیگری هم ذات اقدس الهی برای ایشان نقل کرده که در بین جامعه اسلامی من عدل را اقامه کنم ﴿أُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَیْنَکُمُ﴾ ملاحظه بفرمایید این مأموریتها را خدا جمعبندی میکند میگوید: ﴿وَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ﴾.
پرسش:...
پاسخ: همه به برکت وحی است, اگر شما مردم را بردارید ﴿آمَنَهُمْ﴾ را بردارید ﴿أَطْعَمَهُم مِن جُوعٍ﴾ را بردارید ﴿یُجْبَی إِلَیْهِ ثَمَرَاتُ کُلِّ شَیْءٍ﴾ را بردارید چه چیزی میماند همان ﴿غَیْرِ ذِی زَرْعٍ﴾ میماند این مردم هستند که از سراسر جهان طبق بیان نورانی حضرت امیر در همان اوّلین خطبه نهجالبلاغه فرمود همه اینها مثل کبوترها بال میزنند به طرف مکه میروند اینها نروند آنجا همان غیر ذی زرع است دیگر مردم و مسافر و این برکات دینی و حج و عمره را برداری میشود غیر ذی زرع اینها همه عنایتهای الهی است که خدای سبحان فرمود ما اینجا سرریز کردیم فرمود: ﴿یُجْبَی﴾ جِبایه یعنی جمعآوری میشود خودش چیزی ندارد ﴿یُجْبَی إِلَیْهِ ثَمَرَاتُ کُلِّ شَیْءٍ﴾ نه «یُجتنی من بساتینها» یک وقت اجتناست از باغ یک شهر، میوه یک شهر را تأمین میکنند یک وقت جبایه, جبایه یعنی جبایه از بیرون جمع میکنند میآورند فرمود: ﴿یُجْبَی إِلَیْهِ ثَمَرَاتُ کُلِّ شَیْءٍ﴾ همه از بیرون سرریز میشود اینجا غیر ذی زرع را آباد میکند.
فرمود این مأموریتهایی که ما گفتیم را شما باید اجرا کنید آیه پانزده سورهٴ مبارکهٴ «شوریٰ» ﴿فَلِذلِکَ فَادْعُ وَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ وَقُلْ آمَنتُ بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ مِن کِتَابٍ وَأُمِرْتُ لِأَعْدِلَ بَیْنَکُمُ اللَّهُ رَبُّنَا وَرَبُّکُمْ لَنَا أَعْمَالُنَا وَلَکُمْ أَعْمَالُکُمْ﴾ در این مجموعه میفرماید: ﴿وَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ﴾ پس مأموریتهای وجود مبارک پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مشخص, لزوم استقامت در مأموریت هم مشخص, اما در بخش سوم دیگر مأموریت تکرار نشده بخش اول بازگو شده ﴿أُمِرْتُ أَنْ اعْبُدَ رَبَّ هذِهِ الْبَلْدَةِ﴾ که این بلده این خصیصه را دارد اگر کسی خواست نسبت به این بلده دهنکجی کند ﴿وَمَن یُرِدْ فِیهِ بِإِلْحَادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ «حج» آنجا گذشت؛ آیه 25 سورهٴ مبارکهٴ «حج» این بود: ﴿إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَیَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ الَّذِی جَعَلْنَاهُ لِلنَّاسِ سَوَاءً الْعَاکِفُ فِیهِ وَالْبَادِ وَمَن یُرِدْ فِیهِ بِإِلْحَادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ﴾ اینجا جای ناامنی و ظلم و امثال ذلک نیست حالا اگر آلسعود به خود نیاید این هم گرفتار وضع قزافی و مبارک و اینها خواهد شد ﴿وَمَن یُرِدْ فِیهِ بِإِلْحَادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ﴾ خدا, خدای محرومان است بالأخره اینچنین نیست که حالا این زائران و حاجیان و معتمران اینها بخواهند بروند این وهابی و غیر وهابی مزاحم اینها بشوند ﴿وَمَن یُرِدْ فِیهِ بِإِلْحَادٍ بِظُلْمٍ نُذِقْهُ مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ﴾ این وعده الهی است اینها باید بیدار بشوند قبل از اینکه به سرنوشت تلخ آنها مبتلا شوند باید بیدار شوند. فرمود این صحنه این است شما جای عادی ننشستید جایی است که بالأخره انبیا اینجا آمدند در بعضی از روایات حج وقتی که زراره سؤال میکند عرض کرد من الآن چهل سال است که روایات حج را از شما سؤال میکنم تمام نشده فرمود جایی که چندین قرن است انسانها در اطراف این خانه طواف میکردند و میکنند تو میخواهی احکام این خانه با چهل سال حل شود.[12]
در آیات محلّ بحث این کلمه ﴿أُمِرْتُ﴾ برای بار سوم تکرار نشده بار دوم سرّش معلوم شد که چرا تکرار شده ولی در بار سوم تکرار نشده بار اول این بود که ﴿أُمِرْتُ أَنْ اعْبُدَ رَبَّ هذِهِ الْبَلْدَةِ﴾ دوم: ﴿وَأُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ﴾ سوم: ﴿وَأَنْ أَتْلُوَا الْقُرْآنَ﴾ دیگر اینجا نفرمود «امرت أن أتلوا القرآن» زیرا اینکه فرمود: ﴿وَأُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ﴾ در حوزه رسالت آن حضرت است و حضرت در حوزه رسالتش مأموریتهای فراوانی دارد یکی ﴿یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ﴾[13] است یکی ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ﴾[14] است یکی ﴿یُزَکِّیهِمْ﴾[15] است و مانند آن, دیگر درباره تک تک اینها بیان مأموریت لازم نیست ﴿وَأَنْ أَتْلُوَا الْقُرْآنَ﴾ یعنی «أتلوا القرآن علیکم» نه فی نفسه قرآن بخواند به چه دلیل؟ به دلیل این تفریع [که فرمود: ﴿فَمَنْ اهْتَدی﴾], اگر در آیات دیگر فرمود: ﴿یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ﴾ اینجا هم که فرمود: ﴿وَأَنْ أَتْلُوَا الْقُرْآنَ﴾ یعنی «أتلوا القرآن علیکم» نه فی نفسه قرآن بخواند خب فی نفسه قرآن میخواند اما به قرینه سیاق از یک طرف و به قرینه این تفریعی که فرمود از طرف دیگر معلوم میشود آن متعلّق حذف شده «و أن أتلوا القرآن علیکم» که «علیکم» از باب و حذف ما یُعلم منه جائز ذکر نشده.
این تفریع که فرمود: ﴿فَمَنِ اهْتَدَی﴾ خب معلوم میشود که تلاوت بر مردم است وگرنه اگر یعنی فی نفسه آیات الهی را تلاوت کند چگونه با فاء تفریع میفرماید هر که قبول کرد کذا هر که نکول کرد کذا, اینکه فرمود هر که پذیرفت کذا هر که نپذیرفت کذا, نشان میدهد که «و أن أتلوا القرآن علیکم» نه «أتلوا القرآن فی نفسی», ﴿وَأَنْ أَتْلُوَا الْقُرْآنَ فَمَنِ اهْتَدَی﴾ اگر «واو» بود خب خیلی ظهور نداشت فقط سیاق بود اما گذشته از سیاق این تفریع یعنی «فاء» قرینه دیگر خواهد بود ﴿فَمَنِ اهْتَدَی﴾ اگر کسی پذیرفت و قبول کرد ﴿فَإِنَّمَا یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ﴾ و اگر کسی نپذیرفت من مسئولیتی ندارم مرز مسئولیت من ابلاغ است تا به جان شما برسد شما را باید آگاه کنم از آن به بعد مسئله عزم و اراده و نیّت و اخلاص در اختیار شماست بارها مطرح شد که بین انسان و علم, اراده فاصله نیست یعنی کسی مطلب علمی را گفت آدم میفهمد دیگر بخواهد بگوید من نمیخواهم بفهمم این نیست بین نفس و علم, اراده فاصله نیست چون آن مطلب ضروری باعث میشود که نظری, بدیهی خواهد شد آن مبیَّن, بیّن میشود (یک) وقتی انسان در برابر مطلب ضروری قرار گرفت مضطرّ به فهم است (دو) لذا هیچ کسی نمیتواند بگوید من نمیخواهم بفهمم (سه) اما بعد از اینکه فهمید, بین نفس و باور, اراده فاصله است مطلبی است صد درصد برای او روشن, حق برای او روشن است اما نمیخواهد بپذیرد شما ببینید در شرق عالم در غرب عالم اینها میدانند [در این گفتگوهای هستهای] حق با ایران است برای آنها هیچ مشکل علمی نیست یعنی آنها تردید دارند شبهه علمی دارند خیال میکنند ایران ـ معاذ الله ـ درصدد ساختن بمب اتم است با اینکه همه تحریم کردند یقین میدانند که ایران کار هستهایاش صلحآمیز است اما باور نمیکنند همان حرف موسای کلیم(سلام الله علیه) است که به فرعون فرمود برای تو مسلّم شد که حق با ماست[16] غرض این است که این خطر همه ما را در اثر آن تفرعنی که داریم تهدید میکند ممکن است کسی مطلبی را صد درصد بداند نظیر همان آیه حجابی که بارها مثال زده شد تفسیر میکند درس میگوید مقاله مینویسد سخنرانی میکند ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ﴾ را بحث میکند اما نامحرم را نگاه میکند این برای آن است که بین اراده و علم خیلی فرق است نفس، مطلب را بخواهد بفهمد, اراده فاصله نیست اگر دلیلی اقامه شد خب میفهمد هیچ کس نمیتواند بگوید من نمیخواهم بفهمم اما بعد از اینکه مطلب صد درصد برای او روشن شد از این به بعد در بخش عمل کاملاً آزاد است ﴿قَد تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ﴾[17] با اینکه صد درصد آن حق است صد درصد این باطل این قبول نمیکند بین نفس و ایمان, اراده فاصله است بخش عزم غیر از بخش جزم است بخش ایمان غیر از بخش علم است فرمود ما به شما گفتیم ﴿مَن ضَلَّ فَقُلْ إِنَّمَا أَنَا مِنَ الْمُنذِرِینَ﴾ ما دیگر وظیفهای بیش از انذار نداریم ﴿وَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ﴾ بگو حمد و ثنا برای خداست اکنون که ایمان نیاوردید ما دو سنخ آیات داریم [مثلاً] آسمان و زمین آیات الهی هستند ﴿وَفِی الْأَرْضِ آیَاتٌ لِلْمُوقِنِینَ ٭ وَفِی أَنفُسِکُمْ أَفَلاَ تُبْصِرُونَ﴾[18] این مضمون در قرآن فراوان است اما یک سلسله آیاتی است نفسگیر فرمود ما آنها را بعد به آنها نشان میدهیم دیگر هرگز نمیتوانند ایمان نیاورند ﴿وَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ سَیُرِیکُمْ آیَاتِهِ﴾ آن آیات ویژه را ما نشان میدهیم نظیر آیات عذابی که برای امم پیشین آمده آن آیات که بیاید دیگر هیچ کس نمیتواند بگوید من ایمان نمیآورم به قدری مسئله رعبآور است که اینها بالضروره میپذیرند ﴿وَمَا رَبُّکَ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ﴾ گاهی به صورت اثبات میفرماید: ﴿إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ﴾[19] گاهی به صورت صفت سلب میفرماید: ﴿وَمَا رَبُّکَ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ﴾ همه اعمال را ذات اقدس الهی عالِم است و عادلانه داوری میکند.
«غفر الله لنا و لکم و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
[1] . سورهٴ نساء, آیهٴ 63.
[2] . سورهٴ نمل, آیهٴ 84.
[3] . سورهٴ شعراء, آیهٴ 136.
[4] . سورهٴ انعام, آیهٴ 25.
[5] . سورهٴ اسراء, آیهٴ 13.
[6] . ر.ک: جامع البیان فی تفسیر القرآن, ج20, ص15.
[7] . سورهٴ رعد, آیهٴ 16.
[8] . سورهٴ ابراهیم, آیهٴ 37.
[9] . سورهٴ قریش, آیات 3 و 4.
[10] . سورهٴ قصص, آیهٴ 57.
[11] . سورهٴ انعام, آیهٴ 14.
[12] . من لا یحضره الفقیه, ج2, ص519.
[13] . سورهٴ آلعمران, آیهٴ 164; سورهٴ جمعه, آیهٴ 2.
[14] . سورهٴ بقره, آیهٴ 129; سورهٴ آلعمران, آیهٴ 164; سورهٴ جمعه, آیهٴ 2.
[15] . سورهٴ بقره, آیهٴ 129; سورهٴ آلعمران, آیهٴ 164; سورهٴ جمعه, آیهٴ 2.
[16] . سورهٴ اسراء, آیهٴ 102.
[17] . سورهٴ بقره, آیهٴ 256.
[18] . سورهٴ ذاریات, آیات 20 و 21.
[19] . سورهٴ مائده, آیهٴ 8.
تاکنون نظری ثبت نشده است