- 1018
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 82 تا 85 سوره نمل
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 82 تا 85 سوره نمل"
- بیان ادله توحید؛
- معنای دابه در نظر مفسرین اهل سنت و مفسرین شیعه؛
- علم دینی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَإِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُکَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ کَانُوا بِآیَاتِنَا لاَ یُوقِنُونَ (82) وَیَوْمَ نَحْشُرُ مِن کُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِّمَّن یُکَذِّبُ بِآیَاتِنَا فَهُمْ یوزَعُونَ (83) حَتَّی إِذَا جَاءُوا قَالَ أَکَذَّبْتُم بِآیَاتِی وَلَمْ تُحِیطُوا بِهَا عِلْماً أَمَّا ذَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ (84) وَوَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِم بِمَا ظَلَمُوا فَهُمْ لاَ یَنطِقُونَ (85)﴾
این سورهٴ مبارکهٴ «نمل» که در مکه نازل شد و عناصر محوری این سوره هم اصول دین و خطوط کلی اخلاق و حقوق و فقه بود نه خطوط رسمی و جزئی فقه, بحثهای توحید و وحی و نبوّت را با استدلال بیان فرمود. آنگاه فرمود اینها که با ارائه ادلّه از یک سو, ارائه آیات آفاقی و انفسی از سوی دیگر ایمان نیاوردند روز سختی در پیش دارند آن روزی که قول الهی, تهدید الهی به نصاب خود برسد از آن چنین یاد میکنند ﴿حَقَّ الْقَوْلُ﴾[1] وقتی آن تهدید بخواهد به اجرا در بیاید میگویند ﴿وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ﴾ پس اینجا سه مرحله است مرحله اول ارائه ادلّه توحید و وحی و نبوّت است اگر پذیرفتند و قبول کردند طوبی لهم و حُسن مآب, اگر نپذیرفتند مسئله تجدید نظر است فرصت است مهلت است. مرحله دوم آن است که این تجدید نظر و این استمهال و امثال ذلک به پایان برسد وقتی به پایان رسید نصاب تهدید تمام میشود میگویند ﴿حَقَّ الْقَوْلُ﴾ مرحله سوم این تهدید اجرا میشود میگویند ﴿وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ﴾ منظور از این قول همان مَقول است میگویند: ﴿حَقَّتْ کَلِمَةُ الْعَذَابِ﴾.[2]
این مراحل را قرآن کریم تبیین فرمود, مرحله اُولیٰ که استدلال بود گذشت مرحله تهدید را بیان کرد بعد میفرماید فرصتی هم نوبت و مرحله اجرای این تهدید است فرمود آن وقتی که ما آیات خودمان را به آنها نشان میدهیم ﴿سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَفِی أَنفُسِهِمْ﴾[3] این «سین» بنا بر اینکه «سین» تسویف و استقبال باشد معنایش این است که یک سلسله آیات آفاقی و انفسی هست که اگر خدا آنها را نشان دهد کار تمام است. آیات فراوان فعلی چه در انفس چه در آفاق, اینها آناء اللیل و اطراف النهار خدا دارد نشان میدهد نظم عالم, نظم زمین, نظم آسمان, حیات و ممات, خواب و بیداری همه اینها آیات الهی هستند ﴿وَمِنْ آیَاتِهِ مَنَامُکُم بِاللَّیْلِ﴾ و مانند آن. این آیات در حدّ یک استدلال شفاف و روشن است اما آن ﴿سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَفِی أَنفُسِهِمْ﴾ یک آیات بیّنی است که هیچ کس را در حال تردید نمیگذارد هیچ کافری دیگر نمیتواند با مشاهده آن آیات به کفر خود ادامه دهد هنگامی که آن آیات که تهدید الهی است به نصاب رسید بخواهد اجرا شود به همین صورت در میآید ﴿وَإِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ﴾ وقتی آن تهدید الهی فرا میرسد حالا این مربوط به قیامت است چه اینکه عدّه زیادی گفتند یا اشراطالساعه است که برخیها گفتند یا جریان رجعت است که به تعبیر سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) اخبار رجعت از طرق ما فراوان است که ما بر آن هستیم.
﴿إِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً﴾ ما جُنبندهای را بیرون میآوریم که با آنها سخن میگوید ﴿تُکَلِّمُهُمْ﴾ این دابّه در تفسیر اهل سنّت به وضع خارقالعادهای تعبیر شده که به تعبیر فخررازی هیچ کدام از این اوصاف در قرآن کریم برای آن دابّه نیامده (یک) اگر خبر صحیحی در بین اینها از وجود مبارک معصوم(سلام الله علیه) به ما برسد به آنها اعتماد میکنیم (دو).[4] از طرق ما شیعهها این دابّه بر وجود مبارک حضرت امیر تطبیق شده است[5] چه اینکه بئر معطّله بر آن حضرت تطبیق شده است[6] که چاهی که معطّل است از او آب نمیگیرند اینها آبهای فراوان در درون خود دارند کسی به سراغ آنها نمیرود بئر معطّله که در قرآن آمده بر حضرت امیر تطبیق شده است دابّهای که در این آیه است بر حضرت امیر تطبیق شده است یعنی جنبندهای که با کفار سخن میگوید ﴿تُکَلِّمُهُمْ﴾ چه میگوید؟ میفرماید: ﴿أَنَّ النَّاسَ کَانُوا بِآیَاتِنَا لاَ یُوقِنُونَ﴾ مردم به آیات ما ایمان نیاوردند یعنی همین مشرکین چون تمام این ضمایر به مشرکین برمیگردد چون بحث در مشرکین بود اینهایی که ایمان نیاوردند بنابراین از نظر روایت چقدر فرق است بین آنچه از طرق اهل سنّت درباره این دابّه آمده و آنچه از طریق شیعیان درباره این دابّه آمده.
در روایات آمده است که اینها مربوط به رجعت است چرا؟ برای اینکه اگر مربوط به قیامت بود در قیامت خدا همه را محشور میکند نه فوجی را[7] چون در این آیه دارد که ﴿وَیَوْمَ نَحْشُرُ مِن کُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِّمَّن یُکَذِّبُ﴾ این «مِن» برای تبعیض است یعنی برخی از مکذّبان را ما محشور میکنیم, در معاد که ﴿إِنَّ الْأَوَّلِینَ وَالآخِرِینَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَی مِیقَاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾[8] همه محشور میشوند دیگر بعض ندارد. در آن روزی که عذاب الهی میخواهد واقع شود دابّهای به آنها میگوید جُرم شما این بود که به آیات الهی ایمان نیاوردید ﴿وَإِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ﴾ که این دابّه ﴿تُکَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ کَانُوا بِآیَاتِنَا لاَ یُوقِنُونَ﴾. برخیها «تَکْلِمُهُم» خواندند[9] «کَلْم» یعنی جَرْح و زخم و امثال ذلک این دابّه آنها را زخمی میکند خب این با جمله بعد که ﴿أَنَّ النَّاسَ کَانُوا بِآیَاتِنَا لاَ یُوقِنُونَ﴾ که مقولِ قول آن دابّه است هماهنگ نیست «تَکْلِمُهُم» باید بگوییم «إنّ» نه «أنّ» در حالی که اینجا «أنّ» است ﴿تُکَلِّمُهُمْ﴾ به چه کلامی با آنها گفتگو میکند ﴿أَنَّ النَّاسَ کَانُوا بِآیَاتِنَا لاَ یُوقِنُونَ﴾ اگر «تَکْلِمُهُم» بود باید «إنّ» میخواندیم و اینجا چون «أنّ» است نه «إنّ» معلوم میشود مقول و کلام آن متکلّم است ﴿تُکَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ کَانُوا بِآیَاتِنَا لاَ یُوقِنُونَ﴾ نظیر اینکه فرمود: ﴿تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا ٭ بِأَنَّ رَبَّکَ أَوْحَی لَهَا﴾.[10]
در آنجا با چه کسی حرف میزند این زمین عندالقیامه که حدیث میگوید با چه کسی حدیث میگوید در ذیل آن هم دارد که با وجود مبارک حضرت امیر سخن میگوید.[11] اینها نشان آن است که وجود مبارک حضرت چه در اشراطالساعه چه در زلزلةالأرض چه در موارد حسّاس دیگر به عنوان سخنگوی رسمی ذات اقدس الهی حرف میزند. فخررازی که به تفکّر رجعت و امثال رجعت شیعه معتقد نیست قبول دارد که این «مِن», «مِن» تبعیضیه است یعنی بعضی از مکذّبان گروهی از مکذّبان منتها این را بعد از قیام قیامت میداند میگوید وقتی که قیامت قیام میکند ﴿إِنَّ الْأَوَّلِینَ وَالآخِرِینَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَی مِیقَاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾ بعد از اینکه ساهره قیامت به آن وضع عمومیاش قیام کرد گروهی از مکذّبان را حاضر میکند با آنها گفتگو میکند بعد آنها را به بند میکشد در حالی که این هم دلیل میطلبد, وقتی قیامت قیام کرد هر کسی در برابر کارش مسئول است دیگر یک گروه خاصّی را بیاورند ﴿فَهُمْ یُوزَعُونَ﴾ یعنی «یُحبَسون» این وجهی ندارد .پس وقتی تهدید به نصاب برسد در آستانه وقوع و اجراست واقع که شده است این صحنه پدید میآید کسی به اینها میگوید شما به آیات ما ایمان نیاوردید ﴿وَإِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُکَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ کَانُوا بِآیَاتِنَا لاَ یُوقِنُونَ﴾.
﴿وَیَوْمَ نَحْشُرُ﴾ این «مِن», «مِن» تبعیضیه است ﴿مِن کُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً﴾ این فوج را از چه گروه؟ ﴿مِّمَّن یُکَذِّبُ﴾ پس «من» اول برای تبعیض است «من» دوم «من» تبیین ﴿مِّمَّن یُکَذِّبُ بِآیَاتِنَا﴾ این هم فعل مضارع است و مفید استمرار است کسی که دائماً تکذیب میکرد. در سورهٴ مبارکهٴ «کهف» گذشت که در قیامت همگان حضور دارند فوجی از اینها محشور نیستند همه محشور میشوند آیه 47 سورهٴ مبارکهٴ «کهف» این بود ﴿وَیَوْمَ نُسَیِّرُ الْجِبَالَ وَتَرَی الْأَرْضَ بَارِزَةً وَحَشَرْنَاهُمْ﴾ نه «حشرنا فوجاً منهم» ﴿وَحَشَرْنَاهُمْ فَلَمْ نُغَادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً﴾ ما هیچ کسی را باقی نمیگذاریم همه را محشور میکنیم که این آیه 47 سورهٴ «کهف» مطابق سورهٴ مبارکهٴ «واقعه» است که ﴿إِنَّ الْأَوَّلِینَ وَالآخِرِینَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَی مِیقَاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «فصلت» هم مشابه این تعبیر آمده که همگان را محشور میکند این طور نیست که مثلاً گروهی بیایند فرمود: ﴿وَیَوْمَ یُحْشَرُ أَعْدَاءُ اللَّهِ إِلَی النَّارِ فَهُمْ یُوزَعُونَ﴾ یعنی «یُحبسون» ﴿حَتَّی إِذَا مَا جَاءُوهَا شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَأَبْصَارُهُمْ وَجُلُودُهُم بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ﴾[12] فرمود: ﴿أعْدَاءُ اللهِ﴾ نه «فوجاً من أعداء الله» بنابراین این ﴿وَقَعَ الْقَوْلُ﴾ این یک قول خاصّی است این قول خاص در مرحله سوم قرار دارد یعنی مرحله اجرا که مرحله اجرا مسبوق به مرحله تهدید, مرحله تهدید مسبوق به مرحله ارائه آیات, یک مرحله آیات الهی را ارائه میدهند اگر کسی قبول نکرد [یعنی خداوند] فرصت داد فرصت را هم گذاشتند کنار به مرحله تهدید میرسد و اگر از تهدید هم بهره صحیح نبردند این تهدید اجرا میشود این تهدید در اشراطالساعه اجرا میشود در قیامت اجرا میشود و مانند آن ﴿وَإِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً﴾.
مطلب دیگری هم که در کتاب قیّم المیزان آمده این است که برخی از آیات است که فقط یک بار در قرآن کریم آمده چون یک بار آمده و تقریباً رمزگونه آمده تفسیر شفاف آن آسان نیست آیات دیگر که مکرّر آمده میشود به وسیله «الآیات یُفسّر بعضها بعضا»[13] آن را معنا کرد اما وقتی این مضمون فقط یک بار ذکر شده است این حلّش آسان نیست گویا هدف هم این است که این رمزگونه بیان شود که بین ذات اقدس الهی و پیغمبر, اهل بیت(علیهم الصلاة و علیهم السلام) این رمزگونه باشد جریان تعلیم اسما و خلافت و گفتگوی فرشتهها با خدای سبحان از همین قبیل است آیه اخذ میثاق ﴿إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی آدَمَ﴾[14] از همین قبیل است این آیه رجعت که ﴿فَوْجاً مِّمَّن یُکَذِّبُ بِآیَاتِنَا﴾ از این قبیل است دابّةالأرض بودنِ حضرت امیر از همین قبیل است بئر معطّله بودن حضرت امیر از این قبیل است. بخشی از اینها ابهامش به وسیله روایات روشن میشود اما انسان بتواند نظر قطعی درباره این امور بدهد آسان نیست و ضرر هم ندارد برای اینکه اینها زیرمجموعه آن اصول اعتقادی است وقتی زیرمجموعه آن اصول اعتقادی بود اگر کسی آن اصول اعتقادی را با همه زیرمجموعه آنها که در روایات اهل بیت تفسیر شده است معتقد باشد این سعادتمند است حالا ممکن است به جزئیات بعضی از امور دسترسی پیدا نکند ولی معتقد باشد آنچه قرآن و عترت گفتند همان حق است و به همان هم ایمان بیاورد این نظیر صوم و صلات نیست که خیلی درباره آن بحث شده باشد شفاف شده باشد این دابّةالأرض چیست از آن طرف میبینید در تفسیرهای اهل معرفت این دابّةالأرض به یک وضع خاص بیان شده از آن طرف میبینید زمخشری و امثال زمخشری برای دابةالأرض اوصافی ذکر کردند از آن طرف فخررازی بعد از ذکر این اوصاف میگوید هیچ کدام از اینها را نمیشود به صورت جزم پذیرفت مگر یک خبر صحیح از پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) باشد اینها رمزگونه است نه نظیر صوم و صلات است که مورد تکلیف روز باشد و محلّ ابتلای عملی همگان (یک) محلّ ابتلای علمی مفسّران (دو) لذا انسان نمیتواند نظر نهایی به طور دقیق را در این زمینه ارائه کند. فرمود: ﴿وَیَوْمَ نَحْشُرُ مِن کُلِّ أُمَّةٍ﴾ این «مِن» میشود «من» تبعیض ﴿فَوْجاً مِّمَّن یُکَذِّبُ﴾ این «مِن» دوم «من» تبیین است ﴿فَهُمْ یوزَعُونَ﴾ یعنی «یُحبسون» همه در سر جای خودشان هستند نظیر کاری که حضرت سلیمان(سلام الله علیه) درباره نظامیان و ارتشیان خود داشت که ﴿فَهُمْ یوزَعُونَ﴾[15] که آن هم از همین قبیل بود ﴿حَتَّی إِذَا جَاءُوا قَالَ أَکَذَّبْتُم بِآیَاتِی﴾ اینها که کم کم میآیند به محضر و بارگاه الهی اینها را که حاضر میکنند میگویند شما آیات الهی را تکذیب کردید و علم نداشتید, بسیاری از اینها بر اساس تقلیدتان بود بسیاری از اینها بر اساس عنادتان بود شما اگر به جوهر و کُنه این آیات دسترسی پیدا میکردید باور میکردید اما نه گوش دادید نه اهل استدلال بودید بر اساس تقلید و امثال تقلید تکذیب کردید ﴿وَلَمْ تُحِیطُوا بِهَا عِلْماً أَمَّا ذَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ چه چیزی داشتید عمل میکردید عمل شما هم طبق همان تکذیب جاهلانه شما بود و همین, تهدید الهی که به صورت عذاب در آمد ﴿وَوَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِم بِمَا ظَلَمُوا﴾ دیگر اینها اهل نطق نیستند.
برخی از مطالبی که مربوط به بحثهای قبل بود که به صورت سؤال مطرح شد این است که قبلاً گفته شد که ما چیزی به نام طبیعیات نداریم وقتی طبیعی نداشتیم علم طبیعی نداریم وقتی علم طبیعی نداشتیم دیگر سخن از سکولار بودن علوم دانشگاهی نیست آنچه هست خلقت است خلقتشناسی است و خلقتشناسی نمیتواند غیر دینی باشد گاهی گفته میشود که در همین علوم رایج حوزوی میگویند فلان بخش منظومه یا اسفار یا شفا اینها جزء طبیعیات است فلان بخش آن جزء الهیّات. لازم است توجه بشود که در فلسفههای اسلامی چون همه موجودات به عنوان خلقت الهی است همه بخشها صبغهٴ دینی دارد مثلاً همین شرح منظومه حکیم سبزواری که منطقیّات دارد طبیعیّات دارد الهیّات دارد اخلاقیّات دارد شفای مرحوم بوعلی منطقیّات دارد طبیعیّات دارد الهیّات دارد ریاضیات دارد آن مثل منظومه حکیم سبزواری اخلاقیّات ندارد همه اینها زیر پوشش دین است میبینید میگویند ما الهیات به معنای اعم را نزد فلان حکیم خواندیم الهیات به معنای اخص را فلان حکیم تدریس میکند این طبیعیات و ریاضیات و اینها جزء الهیات به معنی اعم است آن بخشهایی که مربوط به اثبات واجب و اثبات صفات و اثبات وحدت ذات و صفت و اتحاد صفات است الهیات به معنی اخص است میگویند الهیات به معنی اعم را فلان کس میگوید الهیات به معنای اخص را فلان کس میگوید همان طوری که تعبیر به امور عامّه و امور خاصّه میکنند در منطق میبینید وقتی که به مسئله قیاس رسیدند که از دو مقدمه ما نتیجه میگیریم کاملاً بحث دینی و توحیدی مطرح است که آیا مقدّمتین, علت اِعدادی نتیجهاند یا علّت تامّه نتیجهاند آیا ذات اقدس الهی معلّم نتیجه است یا مقدّمتین نقش تعیینکننده دارند چون منطق, منطق الهی است فتوای منطقیها این است که این مقدّمتین علل اعدادی هستند تا آن مُفیض علم که ﴿عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ﴾[16] نتیجه را به وسیله این علل اعدادی ـ که اینها فاعل به معنای «ما به» هستند نه فاعل به معنای «ما منه» ـ در قلب یک منطقیِ متفکّر القا میکند خب این بحث در منطق است در بحث «زلزلة الأرض لحبس الأبخره» که حکیم سبزواری دارد ببینید آنجا بحثهای الهی کاملاً موج میزند این الهی بودن فلسفه همه این قسمتها را الهی میکند درست است که گاهی میگویند طبیعیات, اما طبیعیات در برابر خلقت نیست یعنی موجودِ خَلقی یک مقدار فیزیکی است یک مقدار متافیزیکی که مَقسم هر دو خلق خداست.
اما در جریان تخت سلیمان که سؤال دیگر است این تخت به تعبیر هدهد عرش عظیم بود ﴿وَلَهَا عَرْشٌ عَظِیمٌ﴾[17] در تاریخ هم اینچنین آمده است که این بانو هنگام آمدن از یمن به فلسطین این را در هفت قصر تو در تو اندرونی و بیرونی قرار داد و درها را قفل کرد و یک ارتش مجهّزی را هم حافظ این کاخ کرده است,[18] اگر کسی بگوید ممکن است یک چند نفر رفته باشند به طور عادی این تخت را آورده باشند این احتمال پذیرفته نیست برای اینکه این نظیر یک ساک یا چمدانی نیست که یک گوشه افتاده باشد چند نفر بروند این ساک را از یمن به فلسطین بیاورند این عرش عظیم است در چند کاخ است ارتش قوی و غنیّ آن روز حافظ و نگهبان این کاخ بودند نمیشود از دست اینها تختی را آن هم با آن جلال و شکوه آرام آورد گذشته از اینکه قرآن هم که نقل میکند ﴿أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَن یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ﴾[19] مرجع نهایی همین قرآن است آن بانو هم که آمده از اینکه این تخت سالماً منتها با تغییر بعضی از مواضع در حضور سلیمان بود میگفت: ﴿وَأُوتِینَا الْعِلْمَ مِن قَبْلِهَا﴾[20] ما قبل از این صحنه از قدرت نافذ سلطنت سلیمان باخبر بودیم این را هم که میبیند میگوید این یکی از مصادیق اقتدارنمایی سلیمان است و امثال ذلک.
پرسش: تجدید مثل نشده؟
پاسخ: نه, چون در قرآن دارد همان است چون تجدّد امثال معنایش آن است که این فیض در لحظه قبل به این تخت در یمن افاضه شد فیض الهی در لحظه بعد به همان معنای تخت در فلسطین افاضه میشود این در حقیقت دو وجود است اگر تجدّد امثال را انسان درست بررسی کند با وحدت شیء هماهنگ نیست اشیای متعدّدند وجودات متعدّدند منتها دومی مثل اوّلی است ولی ظاهر آیات این است که این عین همان تخت بلقیس بود.
پرسش: حضرت علی(علیه السلام) در یک آن چند جا بودند چطور؟
پاسخ: آن تمثّل است نه تجدّد امثال. الآن هم هر کسی میمیرد [حضرت امیر(سلام الله علیه) را میبیند].
یا حار همدان من یمت یرنی٭٭٭من مؤمن أو منافق قبلا[21]
این تمثّل است نه تجدّد امثال.
فرمود: ﴿حَتَّی إِذَا جَاءُوا قَالَ أَکَذَّبْتُم بِآیَاتِی وَلَمْ تُحِیطُوا بِهَا عِلْماً﴾ این ﴿لَمْ تُحِیطُوا بِهَا عِلْماً﴾ بعضی از علوم است که با عمل همراه است انسان وقتی به همه جوانب, عالِم باشد میپذیرد. در بعضی از موارد است البته نادر است با اینکه انسان یقین دارد احاطه علمی دارد ولی قبولِ عملی ندارد نظیر آنچه برای فرعون و برخی از اطرافیان فرعون پدید آمده که وجود مبارک موسای کلیم(سلام الله علیه) به فرعون فرمود: ﴿لَقَدْ عَلِمْتَ مَا أَنزَلَ هؤُلاءِ إِلَّا رَبُّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ بَصَائِرَ﴾[22] برای تو شفاف و روشن شد که اینها آیات بصائر الهی هستند خب چرا ایمان نمیآوری؟! همه کفار نظیر فرعون این طور نیست که احاطه علمی داشته باشند بعضیها اصلاً اِعراض میکنند حاضر نیستند تحقیق بکنند بر اساس تقلید از نیاکان, قبول و نکولشان را تنظیم میکنند میگویند آبای ما چون نگفتند پس درست نیست آبای ما چون اینچنین کردند پس این درست است فرمود: ﴿وَلَمْ تُحِیطُوا بِهَا عِلْماً أَمَّا ذَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ ٭ وَوَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِم بِمَا ظَلَمُوا﴾ اگر ما این عذاب الهی را بر اینها مستقر کردیم دیگر اینها زبانشان بند میآید که فرمود اینها ﴿لا یَنطِقُونَ﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سورهٴ سجده, آیهٴ 13; سورهٴ یس, آیهٴ 7.
[2] . سورهٴ زمر, آیهٴ 71.
[3] . سورهٴ فصلت, آیهٴ 53.
[4] . التفسیر الکبیر, ج24, ص572.
[5] . تفسیر القمی, ج2, ص131.
[6] . تفسیر فرات الکوفی, ص274 و 275; المناقب, ج3, ص88.
[7] . تفسیر القمی, ج2, ص130 و 131.
[8] . سورهٴ واقعه, آیات 49 و 50.
[9] . ر.ک: التبیان فی تفسیر القرآن, ج8, ص120.
[10] . سورهٴ زلزله, آیات 4 و 5.
[11] . علل الشرائع, ج2, ص556.
[12] . سورهٴ فصلت, آیات 19 و 20.
[13] . ر.ک: الکشاف, ج2, ص430.
[14] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 172.
[15] . سورهٴ نمل, آیهٴ 17.
[16] . سورهٴ علق, آیهٴ 5.
[17] . سورهٴ نمل, آیهٴ 23.
[18] . الکشاف, ج3, ص367.
[19] . سورهٴ نمل, آیهٴ 40.
[20] . سورهٴ نمل, آیهٴ 42.
[21] . الامالی (شیخ مفید), ص7.
[22] . سورهٴ اسراء, آیهٴ 102.
- بیان ادله توحید؛
- معنای دابه در نظر مفسرین اهل سنت و مفسرین شیعه؛
- علم دینی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَإِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُکَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ کَانُوا بِآیَاتِنَا لاَ یُوقِنُونَ (82) وَیَوْمَ نَحْشُرُ مِن کُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِّمَّن یُکَذِّبُ بِآیَاتِنَا فَهُمْ یوزَعُونَ (83) حَتَّی إِذَا جَاءُوا قَالَ أَکَذَّبْتُم بِآیَاتِی وَلَمْ تُحِیطُوا بِهَا عِلْماً أَمَّا ذَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ (84) وَوَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِم بِمَا ظَلَمُوا فَهُمْ لاَ یَنطِقُونَ (85)﴾
این سورهٴ مبارکهٴ «نمل» که در مکه نازل شد و عناصر محوری این سوره هم اصول دین و خطوط کلی اخلاق و حقوق و فقه بود نه خطوط رسمی و جزئی فقه, بحثهای توحید و وحی و نبوّت را با استدلال بیان فرمود. آنگاه فرمود اینها که با ارائه ادلّه از یک سو, ارائه آیات آفاقی و انفسی از سوی دیگر ایمان نیاوردند روز سختی در پیش دارند آن روزی که قول الهی, تهدید الهی به نصاب خود برسد از آن چنین یاد میکنند ﴿حَقَّ الْقَوْلُ﴾[1] وقتی آن تهدید بخواهد به اجرا در بیاید میگویند ﴿وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ﴾ پس اینجا سه مرحله است مرحله اول ارائه ادلّه توحید و وحی و نبوّت است اگر پذیرفتند و قبول کردند طوبی لهم و حُسن مآب, اگر نپذیرفتند مسئله تجدید نظر است فرصت است مهلت است. مرحله دوم آن است که این تجدید نظر و این استمهال و امثال ذلک به پایان برسد وقتی به پایان رسید نصاب تهدید تمام میشود میگویند ﴿حَقَّ الْقَوْلُ﴾ مرحله سوم این تهدید اجرا میشود میگویند ﴿وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ﴾ منظور از این قول همان مَقول است میگویند: ﴿حَقَّتْ کَلِمَةُ الْعَذَابِ﴾.[2]
این مراحل را قرآن کریم تبیین فرمود, مرحله اُولیٰ که استدلال بود گذشت مرحله تهدید را بیان کرد بعد میفرماید فرصتی هم نوبت و مرحله اجرای این تهدید است فرمود آن وقتی که ما آیات خودمان را به آنها نشان میدهیم ﴿سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَفِی أَنفُسِهِمْ﴾[3] این «سین» بنا بر اینکه «سین» تسویف و استقبال باشد معنایش این است که یک سلسله آیات آفاقی و انفسی هست که اگر خدا آنها را نشان دهد کار تمام است. آیات فراوان فعلی چه در انفس چه در آفاق, اینها آناء اللیل و اطراف النهار خدا دارد نشان میدهد نظم عالم, نظم زمین, نظم آسمان, حیات و ممات, خواب و بیداری همه اینها آیات الهی هستند ﴿وَمِنْ آیَاتِهِ مَنَامُکُم بِاللَّیْلِ﴾ و مانند آن. این آیات در حدّ یک استدلال شفاف و روشن است اما آن ﴿سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَفِی أَنفُسِهِمْ﴾ یک آیات بیّنی است که هیچ کس را در حال تردید نمیگذارد هیچ کافری دیگر نمیتواند با مشاهده آن آیات به کفر خود ادامه دهد هنگامی که آن آیات که تهدید الهی است به نصاب رسید بخواهد اجرا شود به همین صورت در میآید ﴿وَإِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ﴾ وقتی آن تهدید الهی فرا میرسد حالا این مربوط به قیامت است چه اینکه عدّه زیادی گفتند یا اشراطالساعه است که برخیها گفتند یا جریان رجعت است که به تعبیر سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) اخبار رجعت از طرق ما فراوان است که ما بر آن هستیم.
﴿إِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً﴾ ما جُنبندهای را بیرون میآوریم که با آنها سخن میگوید ﴿تُکَلِّمُهُمْ﴾ این دابّه در تفسیر اهل سنّت به وضع خارقالعادهای تعبیر شده که به تعبیر فخررازی هیچ کدام از این اوصاف در قرآن کریم برای آن دابّه نیامده (یک) اگر خبر صحیحی در بین اینها از وجود مبارک معصوم(سلام الله علیه) به ما برسد به آنها اعتماد میکنیم (دو).[4] از طرق ما شیعهها این دابّه بر وجود مبارک حضرت امیر تطبیق شده است[5] چه اینکه بئر معطّله بر آن حضرت تطبیق شده است[6] که چاهی که معطّل است از او آب نمیگیرند اینها آبهای فراوان در درون خود دارند کسی به سراغ آنها نمیرود بئر معطّله که در قرآن آمده بر حضرت امیر تطبیق شده است دابّهای که در این آیه است بر حضرت امیر تطبیق شده است یعنی جنبندهای که با کفار سخن میگوید ﴿تُکَلِّمُهُمْ﴾ چه میگوید؟ میفرماید: ﴿أَنَّ النَّاسَ کَانُوا بِآیَاتِنَا لاَ یُوقِنُونَ﴾ مردم به آیات ما ایمان نیاوردند یعنی همین مشرکین چون تمام این ضمایر به مشرکین برمیگردد چون بحث در مشرکین بود اینهایی که ایمان نیاوردند بنابراین از نظر روایت چقدر فرق است بین آنچه از طرق اهل سنّت درباره این دابّه آمده و آنچه از طریق شیعیان درباره این دابّه آمده.
در روایات آمده است که اینها مربوط به رجعت است چرا؟ برای اینکه اگر مربوط به قیامت بود در قیامت خدا همه را محشور میکند نه فوجی را[7] چون در این آیه دارد که ﴿وَیَوْمَ نَحْشُرُ مِن کُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً مِّمَّن یُکَذِّبُ﴾ این «مِن» برای تبعیض است یعنی برخی از مکذّبان را ما محشور میکنیم, در معاد که ﴿إِنَّ الْأَوَّلِینَ وَالآخِرِینَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَی مِیقَاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾[8] همه محشور میشوند دیگر بعض ندارد. در آن روزی که عذاب الهی میخواهد واقع شود دابّهای به آنها میگوید جُرم شما این بود که به آیات الهی ایمان نیاوردید ﴿وَإِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ﴾ که این دابّه ﴿تُکَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ کَانُوا بِآیَاتِنَا لاَ یُوقِنُونَ﴾. برخیها «تَکْلِمُهُم» خواندند[9] «کَلْم» یعنی جَرْح و زخم و امثال ذلک این دابّه آنها را زخمی میکند خب این با جمله بعد که ﴿أَنَّ النَّاسَ کَانُوا بِآیَاتِنَا لاَ یُوقِنُونَ﴾ که مقولِ قول آن دابّه است هماهنگ نیست «تَکْلِمُهُم» باید بگوییم «إنّ» نه «أنّ» در حالی که اینجا «أنّ» است ﴿تُکَلِّمُهُمْ﴾ به چه کلامی با آنها گفتگو میکند ﴿أَنَّ النَّاسَ کَانُوا بِآیَاتِنَا لاَ یُوقِنُونَ﴾ اگر «تَکْلِمُهُم» بود باید «إنّ» میخواندیم و اینجا چون «أنّ» است نه «إنّ» معلوم میشود مقول و کلام آن متکلّم است ﴿تُکَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ کَانُوا بِآیَاتِنَا لاَ یُوقِنُونَ﴾ نظیر اینکه فرمود: ﴿تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا ٭ بِأَنَّ رَبَّکَ أَوْحَی لَهَا﴾.[10]
در آنجا با چه کسی حرف میزند این زمین عندالقیامه که حدیث میگوید با چه کسی حدیث میگوید در ذیل آن هم دارد که با وجود مبارک حضرت امیر سخن میگوید.[11] اینها نشان آن است که وجود مبارک حضرت چه در اشراطالساعه چه در زلزلةالأرض چه در موارد حسّاس دیگر به عنوان سخنگوی رسمی ذات اقدس الهی حرف میزند. فخررازی که به تفکّر رجعت و امثال رجعت شیعه معتقد نیست قبول دارد که این «مِن», «مِن» تبعیضیه است یعنی بعضی از مکذّبان گروهی از مکذّبان منتها این را بعد از قیام قیامت میداند میگوید وقتی که قیامت قیام میکند ﴿إِنَّ الْأَوَّلِینَ وَالآخِرِینَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَی مِیقَاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾ بعد از اینکه ساهره قیامت به آن وضع عمومیاش قیام کرد گروهی از مکذّبان را حاضر میکند با آنها گفتگو میکند بعد آنها را به بند میکشد در حالی که این هم دلیل میطلبد, وقتی قیامت قیام کرد هر کسی در برابر کارش مسئول است دیگر یک گروه خاصّی را بیاورند ﴿فَهُمْ یُوزَعُونَ﴾ یعنی «یُحبَسون» این وجهی ندارد .پس وقتی تهدید به نصاب برسد در آستانه وقوع و اجراست واقع که شده است این صحنه پدید میآید کسی به اینها میگوید شما به آیات ما ایمان نیاوردید ﴿وَإِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً مِنَ الْأَرْضِ تُکَلِّمُهُمْ أَنَّ النَّاسَ کَانُوا بِآیَاتِنَا لاَ یُوقِنُونَ﴾.
﴿وَیَوْمَ نَحْشُرُ﴾ این «مِن», «مِن» تبعیضیه است ﴿مِن کُلِّ أُمَّةٍ فَوْجاً﴾ این فوج را از چه گروه؟ ﴿مِّمَّن یُکَذِّبُ﴾ پس «من» اول برای تبعیض است «من» دوم «من» تبیین ﴿مِّمَّن یُکَذِّبُ بِآیَاتِنَا﴾ این هم فعل مضارع است و مفید استمرار است کسی که دائماً تکذیب میکرد. در سورهٴ مبارکهٴ «کهف» گذشت که در قیامت همگان حضور دارند فوجی از اینها محشور نیستند همه محشور میشوند آیه 47 سورهٴ مبارکهٴ «کهف» این بود ﴿وَیَوْمَ نُسَیِّرُ الْجِبَالَ وَتَرَی الْأَرْضَ بَارِزَةً وَحَشَرْنَاهُمْ﴾ نه «حشرنا فوجاً منهم» ﴿وَحَشَرْنَاهُمْ فَلَمْ نُغَادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً﴾ ما هیچ کسی را باقی نمیگذاریم همه را محشور میکنیم که این آیه 47 سورهٴ «کهف» مطابق سورهٴ مبارکهٴ «واقعه» است که ﴿إِنَّ الْأَوَّلِینَ وَالآخِرِینَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَی مِیقَاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «فصلت» هم مشابه این تعبیر آمده که همگان را محشور میکند این طور نیست که مثلاً گروهی بیایند فرمود: ﴿وَیَوْمَ یُحْشَرُ أَعْدَاءُ اللَّهِ إِلَی النَّارِ فَهُمْ یُوزَعُونَ﴾ یعنی «یُحبسون» ﴿حَتَّی إِذَا مَا جَاءُوهَا شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَأَبْصَارُهُمْ وَجُلُودُهُم بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ﴾[12] فرمود: ﴿أعْدَاءُ اللهِ﴾ نه «فوجاً من أعداء الله» بنابراین این ﴿وَقَعَ الْقَوْلُ﴾ این یک قول خاصّی است این قول خاص در مرحله سوم قرار دارد یعنی مرحله اجرا که مرحله اجرا مسبوق به مرحله تهدید, مرحله تهدید مسبوق به مرحله ارائه آیات, یک مرحله آیات الهی را ارائه میدهند اگر کسی قبول نکرد [یعنی خداوند] فرصت داد فرصت را هم گذاشتند کنار به مرحله تهدید میرسد و اگر از تهدید هم بهره صحیح نبردند این تهدید اجرا میشود این تهدید در اشراطالساعه اجرا میشود در قیامت اجرا میشود و مانند آن ﴿وَإِذَا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ أَخْرَجْنَا لَهُمْ دَابَّةً﴾.
مطلب دیگری هم که در کتاب قیّم المیزان آمده این است که برخی از آیات است که فقط یک بار در قرآن کریم آمده چون یک بار آمده و تقریباً رمزگونه آمده تفسیر شفاف آن آسان نیست آیات دیگر که مکرّر آمده میشود به وسیله «الآیات یُفسّر بعضها بعضا»[13] آن را معنا کرد اما وقتی این مضمون فقط یک بار ذکر شده است این حلّش آسان نیست گویا هدف هم این است که این رمزگونه بیان شود که بین ذات اقدس الهی و پیغمبر, اهل بیت(علیهم الصلاة و علیهم السلام) این رمزگونه باشد جریان تعلیم اسما و خلافت و گفتگوی فرشتهها با خدای سبحان از همین قبیل است آیه اخذ میثاق ﴿إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنِی آدَمَ﴾[14] از همین قبیل است این آیه رجعت که ﴿فَوْجاً مِّمَّن یُکَذِّبُ بِآیَاتِنَا﴾ از این قبیل است دابّةالأرض بودنِ حضرت امیر از همین قبیل است بئر معطّله بودن حضرت امیر از این قبیل است. بخشی از اینها ابهامش به وسیله روایات روشن میشود اما انسان بتواند نظر قطعی درباره این امور بدهد آسان نیست و ضرر هم ندارد برای اینکه اینها زیرمجموعه آن اصول اعتقادی است وقتی زیرمجموعه آن اصول اعتقادی بود اگر کسی آن اصول اعتقادی را با همه زیرمجموعه آنها که در روایات اهل بیت تفسیر شده است معتقد باشد این سعادتمند است حالا ممکن است به جزئیات بعضی از امور دسترسی پیدا نکند ولی معتقد باشد آنچه قرآن و عترت گفتند همان حق است و به همان هم ایمان بیاورد این نظیر صوم و صلات نیست که خیلی درباره آن بحث شده باشد شفاف شده باشد این دابّةالأرض چیست از آن طرف میبینید در تفسیرهای اهل معرفت این دابّةالأرض به یک وضع خاص بیان شده از آن طرف میبینید زمخشری و امثال زمخشری برای دابةالأرض اوصافی ذکر کردند از آن طرف فخررازی بعد از ذکر این اوصاف میگوید هیچ کدام از اینها را نمیشود به صورت جزم پذیرفت مگر یک خبر صحیح از پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) باشد اینها رمزگونه است نه نظیر صوم و صلات است که مورد تکلیف روز باشد و محلّ ابتلای عملی همگان (یک) محلّ ابتلای علمی مفسّران (دو) لذا انسان نمیتواند نظر نهایی به طور دقیق را در این زمینه ارائه کند. فرمود: ﴿وَیَوْمَ نَحْشُرُ مِن کُلِّ أُمَّةٍ﴾ این «مِن» میشود «من» تبعیض ﴿فَوْجاً مِّمَّن یُکَذِّبُ﴾ این «مِن» دوم «من» تبیین است ﴿فَهُمْ یوزَعُونَ﴾ یعنی «یُحبسون» همه در سر جای خودشان هستند نظیر کاری که حضرت سلیمان(سلام الله علیه) درباره نظامیان و ارتشیان خود داشت که ﴿فَهُمْ یوزَعُونَ﴾[15] که آن هم از همین قبیل بود ﴿حَتَّی إِذَا جَاءُوا قَالَ أَکَذَّبْتُم بِآیَاتِی﴾ اینها که کم کم میآیند به محضر و بارگاه الهی اینها را که حاضر میکنند میگویند شما آیات الهی را تکذیب کردید و علم نداشتید, بسیاری از اینها بر اساس تقلیدتان بود بسیاری از اینها بر اساس عنادتان بود شما اگر به جوهر و کُنه این آیات دسترسی پیدا میکردید باور میکردید اما نه گوش دادید نه اهل استدلال بودید بر اساس تقلید و امثال تقلید تکذیب کردید ﴿وَلَمْ تُحِیطُوا بِهَا عِلْماً أَمَّا ذَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ چه چیزی داشتید عمل میکردید عمل شما هم طبق همان تکذیب جاهلانه شما بود و همین, تهدید الهی که به صورت عذاب در آمد ﴿وَوَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِم بِمَا ظَلَمُوا﴾ دیگر اینها اهل نطق نیستند.
برخی از مطالبی که مربوط به بحثهای قبل بود که به صورت سؤال مطرح شد این است که قبلاً گفته شد که ما چیزی به نام طبیعیات نداریم وقتی طبیعی نداشتیم علم طبیعی نداریم وقتی علم طبیعی نداشتیم دیگر سخن از سکولار بودن علوم دانشگاهی نیست آنچه هست خلقت است خلقتشناسی است و خلقتشناسی نمیتواند غیر دینی باشد گاهی گفته میشود که در همین علوم رایج حوزوی میگویند فلان بخش منظومه یا اسفار یا شفا اینها جزء طبیعیات است فلان بخش آن جزء الهیّات. لازم است توجه بشود که در فلسفههای اسلامی چون همه موجودات به عنوان خلقت الهی است همه بخشها صبغهٴ دینی دارد مثلاً همین شرح منظومه حکیم سبزواری که منطقیّات دارد طبیعیّات دارد الهیّات دارد اخلاقیّات دارد شفای مرحوم بوعلی منطقیّات دارد طبیعیّات دارد الهیّات دارد ریاضیات دارد آن مثل منظومه حکیم سبزواری اخلاقیّات ندارد همه اینها زیر پوشش دین است میبینید میگویند ما الهیات به معنای اعم را نزد فلان حکیم خواندیم الهیات به معنای اخص را فلان حکیم تدریس میکند این طبیعیات و ریاضیات و اینها جزء الهیات به معنی اعم است آن بخشهایی که مربوط به اثبات واجب و اثبات صفات و اثبات وحدت ذات و صفت و اتحاد صفات است الهیات به معنی اخص است میگویند الهیات به معنی اعم را فلان کس میگوید الهیات به معنای اخص را فلان کس میگوید همان طوری که تعبیر به امور عامّه و امور خاصّه میکنند در منطق میبینید وقتی که به مسئله قیاس رسیدند که از دو مقدمه ما نتیجه میگیریم کاملاً بحث دینی و توحیدی مطرح است که آیا مقدّمتین, علت اِعدادی نتیجهاند یا علّت تامّه نتیجهاند آیا ذات اقدس الهی معلّم نتیجه است یا مقدّمتین نقش تعیینکننده دارند چون منطق, منطق الهی است فتوای منطقیها این است که این مقدّمتین علل اعدادی هستند تا آن مُفیض علم که ﴿عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ﴾[16] نتیجه را به وسیله این علل اعدادی ـ که اینها فاعل به معنای «ما به» هستند نه فاعل به معنای «ما منه» ـ در قلب یک منطقیِ متفکّر القا میکند خب این بحث در منطق است در بحث «زلزلة الأرض لحبس الأبخره» که حکیم سبزواری دارد ببینید آنجا بحثهای الهی کاملاً موج میزند این الهی بودن فلسفه همه این قسمتها را الهی میکند درست است که گاهی میگویند طبیعیات, اما طبیعیات در برابر خلقت نیست یعنی موجودِ خَلقی یک مقدار فیزیکی است یک مقدار متافیزیکی که مَقسم هر دو خلق خداست.
اما در جریان تخت سلیمان که سؤال دیگر است این تخت به تعبیر هدهد عرش عظیم بود ﴿وَلَهَا عَرْشٌ عَظِیمٌ﴾[17] در تاریخ هم اینچنین آمده است که این بانو هنگام آمدن از یمن به فلسطین این را در هفت قصر تو در تو اندرونی و بیرونی قرار داد و درها را قفل کرد و یک ارتش مجهّزی را هم حافظ این کاخ کرده است,[18] اگر کسی بگوید ممکن است یک چند نفر رفته باشند به طور عادی این تخت را آورده باشند این احتمال پذیرفته نیست برای اینکه این نظیر یک ساک یا چمدانی نیست که یک گوشه افتاده باشد چند نفر بروند این ساک را از یمن به فلسطین بیاورند این عرش عظیم است در چند کاخ است ارتش قوی و غنیّ آن روز حافظ و نگهبان این کاخ بودند نمیشود از دست اینها تختی را آن هم با آن جلال و شکوه آرام آورد گذشته از اینکه قرآن هم که نقل میکند ﴿أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَن یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ﴾[19] مرجع نهایی همین قرآن است آن بانو هم که آمده از اینکه این تخت سالماً منتها با تغییر بعضی از مواضع در حضور سلیمان بود میگفت: ﴿وَأُوتِینَا الْعِلْمَ مِن قَبْلِهَا﴾[20] ما قبل از این صحنه از قدرت نافذ سلطنت سلیمان باخبر بودیم این را هم که میبیند میگوید این یکی از مصادیق اقتدارنمایی سلیمان است و امثال ذلک.
پرسش: تجدید مثل نشده؟
پاسخ: نه, چون در قرآن دارد همان است چون تجدّد امثال معنایش آن است که این فیض در لحظه قبل به این تخت در یمن افاضه شد فیض الهی در لحظه بعد به همان معنای تخت در فلسطین افاضه میشود این در حقیقت دو وجود است اگر تجدّد امثال را انسان درست بررسی کند با وحدت شیء هماهنگ نیست اشیای متعدّدند وجودات متعدّدند منتها دومی مثل اوّلی است ولی ظاهر آیات این است که این عین همان تخت بلقیس بود.
پرسش: حضرت علی(علیه السلام) در یک آن چند جا بودند چطور؟
پاسخ: آن تمثّل است نه تجدّد امثال. الآن هم هر کسی میمیرد [حضرت امیر(سلام الله علیه) را میبیند].
یا حار همدان من یمت یرنی٭٭٭من مؤمن أو منافق قبلا[21]
این تمثّل است نه تجدّد امثال.
فرمود: ﴿حَتَّی إِذَا جَاءُوا قَالَ أَکَذَّبْتُم بِآیَاتِی وَلَمْ تُحِیطُوا بِهَا عِلْماً﴾ این ﴿لَمْ تُحِیطُوا بِهَا عِلْماً﴾ بعضی از علوم است که با عمل همراه است انسان وقتی به همه جوانب, عالِم باشد میپذیرد. در بعضی از موارد است البته نادر است با اینکه انسان یقین دارد احاطه علمی دارد ولی قبولِ عملی ندارد نظیر آنچه برای فرعون و برخی از اطرافیان فرعون پدید آمده که وجود مبارک موسای کلیم(سلام الله علیه) به فرعون فرمود: ﴿لَقَدْ عَلِمْتَ مَا أَنزَلَ هؤُلاءِ إِلَّا رَبُّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ بَصَائِرَ﴾[22] برای تو شفاف و روشن شد که اینها آیات بصائر الهی هستند خب چرا ایمان نمیآوری؟! همه کفار نظیر فرعون این طور نیست که احاطه علمی داشته باشند بعضیها اصلاً اِعراض میکنند حاضر نیستند تحقیق بکنند بر اساس تقلید از نیاکان, قبول و نکولشان را تنظیم میکنند میگویند آبای ما چون نگفتند پس درست نیست آبای ما چون اینچنین کردند پس این درست است فرمود: ﴿وَلَمْ تُحِیطُوا بِهَا عِلْماً أَمَّا ذَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ ٭ وَوَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِم بِمَا ظَلَمُوا﴾ اگر ما این عذاب الهی را بر اینها مستقر کردیم دیگر اینها زبانشان بند میآید که فرمود اینها ﴿لا یَنطِقُونَ﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سورهٴ سجده, آیهٴ 13; سورهٴ یس, آیهٴ 7.
[2] . سورهٴ زمر, آیهٴ 71.
[3] . سورهٴ فصلت, آیهٴ 53.
[4] . التفسیر الکبیر, ج24, ص572.
[5] . تفسیر القمی, ج2, ص131.
[6] . تفسیر فرات الکوفی, ص274 و 275; المناقب, ج3, ص88.
[7] . تفسیر القمی, ج2, ص130 و 131.
[8] . سورهٴ واقعه, آیات 49 و 50.
[9] . ر.ک: التبیان فی تفسیر القرآن, ج8, ص120.
[10] . سورهٴ زلزله, آیات 4 و 5.
[11] . علل الشرائع, ج2, ص556.
[12] . سورهٴ فصلت, آیات 19 و 20.
[13] . ر.ک: الکشاف, ج2, ص430.
[14] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 172.
[15] . سورهٴ نمل, آیهٴ 17.
[16] . سورهٴ علق, آیهٴ 5.
[17] . سورهٴ نمل, آیهٴ 23.
[18] . الکشاف, ج3, ص367.
[19] . سورهٴ نمل, آیهٴ 40.
[20] . سورهٴ نمل, آیهٴ 42.
[21] . الامالی (شیخ مفید), ص7.
[22] . سورهٴ اسراء, آیهٴ 102.
تاکنون نظری ثبت نشده است