display result search
منو
تفسیر آیات 59 تا 62 سوره نمل

تفسیر آیات 59 تا 62 سوره نمل

  • 1 تعداد قطعات
  • 33 دقیقه مدت قطعه
  • 108 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 59 تا 62 سوره نمل"
- تفسیر ترتیبی قرآن کریم؛
- حکمت نظری و عملی؛
- قرآن کتاب نور؛
- قانون علیّت قانونی است دل‌پذیر, فطری و بدیهی.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَسَلاَمٌ عَلَی عِبَادِهِ الَّذِینَ اصْطَفَی آللَّهُ خَیْرٌ أَمَّا یُشْرِکُونَ (59) أَمَّنْ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ وَأَنزَلَ لَکُم مِنَ السَّماءِ مَاءً فَأَنبَتْنَا بِهِ حَدَائِقَ ذَاتَ بَهْجَةٍ مَا کَانَ لَکُمْ أَن تُنبِتُوا شَجَرَهَا أَءِلهٌ مَّعَ اللَّهِ بَلْ هُمْ قَوْمٌ یَعْدِلُونَ (60) أَمَّن جَعَلَ الْأَرْضَ قَرَاراً وَجَعَلَ خِلاَلَهَا أَنْهَاراً وَجَعَلَ لَهَا رَوَاسِیَ وَجَعَلَ بَیْنَ الْبَحْرَیْنِ حَاجِزاً أَءِلهٌ مَعَ اللَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ (61) أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکْشِفُ السُّوءَ وَیَجْعَلُکُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ أَءِلهٌ مَعَ اللَّهِ قَلِیلاً مَا تَذَکَّرُونَ (62) أَمَّن یَهْدِیکُمْ فِی ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَن یُرْسِلُ الرِّیَاحَ بُشْرَاً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ أَإِلهٌ مَّعَ اللَّهِ تَعَالَی اللَّهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ (63) أَمَّن یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ وَمَن یَرْزُقُکُم مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ أَءِلهٌ مَّعَ اللَّهِ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ (64)﴾

چون سورهٴ مبارکهٴ «نمل» در مکه نازل شد و مطالب اصیل سوَر مکّی اصول دین است و گاهی با تبشیر و انذار همراه است بعد از بیان قصص پنج‌گانه گذشته به اصل مسئله توحید پرداختند و ادب سخنرانی یا تعلیم یا تبلیغ را هم عملاً بیان کردند فرمودند اول حمد خداست بعد تحیّت به ارواح انبیا و اولیای الهی بعد وارد مبحث شدن که مسئله را انسان بعد از حمد و تسلیم و تَصلیه شروع می‌کند ﴿قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ﴾ (یک) ﴿وَسَلاَمٌ عَلَی عِبَادِهِ الَّذِینَ اصْطَفَی﴾ (دو) بعد وارد مبحث می‌شوند. طرح مبحث به این صورت است که خدا حق است یا شرکایی که مشرکان برای او قائل‌ هستند خدا حق است یعنی آیا توحید حق است یا شرک چون مشرکان خدا را می‌پذیرند. در بحث دیروز عنایت فرمودید که قرآن یک کتاب علمی نیست که فقط عالِم بپروراند کتاب نور است این نور، انسان را ﴿جَعَلْنَا لَهُ نُوراً یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ﴾[1] می‌پروراند یعنی عالِم باتقوا می‌پروراند کتاب‌های دیگر کتاب‌های علمی‌‌ هستند محصول آنها هم پرورش عالِم است گاهی با عمل همراه است گاهی نیست اما قرآن همیشه تعلیم را کنار تزکیه ذکر می‌کند تعلیم را مقدّمه می‌داند تزکیه را مقدّم می‌شمارد و هدف می‌داند و برای پرورش انسان کامل علم و عقل را کنار هم ذکر می‌کند تعبیراتش هم این‌چنین است براهینی هم که می‌خواهد اقامه کند این‌چنین است براهین قرآنی هرگز شبیه براهین فنّی در فلسفه و کلام و امثال ذلک نیست این حکمت عملی را با حکمت نظری کنار هم ذکر می‌کند یک مقدمه حکمت عملی یک مقدمه حکمت نظری تعبیراتی هم که در مسائل برهانی به کار می‌برد آمیخته ارزش و دانش است مثلاً کلمه «خیر» کلمه «صدق» کلمه «حَسن» این تعبیرات در حکمت نظری غالباً جایگاهی ندارند اینها در حکمت عملی راه دارند آیا این بهتر است یا آن این خیر است یا آن این حَسن است یا آن اینها در مسائل حکمت عملی راه دارد در براهین, سخن از حق و باطل است سخن از صدق و کذب است و مانند آن.
در طلیعه بحث فرمود آیا خدا خیر است یا آنچه مشرکان می‌پندارند یعنی توحید خیر است یا شرک این «أم» در ﴿أَمَّا یُشْرِکُونَ﴾ به تعبیر جناب زمخشری می‌تواند «أم» متّصله باشد[2] اما «أم» در ﴿أَمَّنْ﴾ و همچنین آیات عطف‌شده, «أم» منقطعه است به معنی «بل» است ﴿آللَّهُ خَیْرٌ أَمَّا یُشْرِکُونَ﴾ یعنی «التوحید خیرٌ أم الشرک» این «أم» می‌تواند متّصله باشد اما برهان که اقامه می‌کند ﴿أَمَّنْ﴾ این «أم» به معنی «بل» است یعنی شرک, خیر نیست شرک, حق نیست شرک, صدق نیست شرک, حَسن نیست توحید حق است چرا؟ برای اینکه کلّ این نظام (یک) جهان بشریّت (دو) پیوند انسان و جهان (سه) اضلاع این مثلث را خدا آفرید از غیر خدا کاری ساخته نیست بنابراین چرا او معبود باشد کسی معبود است که رب باشد کسی رب است که خالق باشد خلقت و ربوبیّت برای خداست خب عبادت هم برای او باید باشد دیگر, پس «أم» در ﴿أَمَّا﴾ می‌تواند متّصله باشد بلکه ظاهرش این است ولی «أم» در ﴿أَمَّنْ خَلَقَ﴾ این «أم» منقطعه است به معنی «بل» است خب ﴿آللَّهُ خَیْرٌ أَمَّا یُشْرِکُونَ﴾ یعنی «التوحید خیرٌ أم الشرک» بعد برهان اقامه می‌کند چه برهان آسمانی چه برهان زمینی چه برهان مردمی آن‌گاه به دیگران می‌فرماید این براهین ماست شما هم دلیلتان را بیاورید آخر به چه دلیل شما غیر خدا را می‌پرستید؟! ﴿قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ﴾ این ادلّه ماست اگر شما نظام علّی و معلولی را منکر هستید به بخت و اتفاق و تصادف و شانس روی آوردید اگر کسی چنین فکری دارد او اهل استدلال نیست او نمی‌تواند به چیزی یقین کند یا شک کند اثبات کند نفی کند برای اینکه همه اینها احتیاج به استدلال دارد در هر استدلالی آن دو مقدمه علّت نتیجه‌اند پیوندی بالأخره بین اینها هست اگر نظام علّی را کسی در جهان نپذیرد بین دو مقدمه و یک نتیجه رابطه‌ای نیست وقتی ما نتوانستیم بین دو مقدمه و نتیجه رابطه علّی برقرار کنیم فکر نداریم استدلال نداریم مسئله علیّت، قابل اثبات هم نیست کسی بخواهد قانون علیّت را اثبات کند دور است نفی کند دور است شک کند دور است برای اینکه بالأخره باید دو مقدمه ذکر کند بگوید به این دلیل من شک دارم خب مقدّمتین, علّت نتیجه‌اند بخواهد قانون علیّت را نفی کند او با قانون علیّت می‌خواهد نفی کند قانون علیّت نفی‌پذیر نیست برای اینکه این دو مقدمه ذکر می‌کند نتیجه بگیرد دو مقدمه, علت نتیجه‌اند اگر ربط ضروری بین مقدّمتین و نتیجه نباشد که نتیجه نمی‌دهد بخواهد اثبات کند این‌چنین است نفی کند این‌چنین است شک کند این‌چنین است لذا قانون علیّت قانونی است دل‌پذیر, فطری, بدیهی است بلکه اوّلی است و قابل اثبات نیست قابل نفی نیست قابل شک نیست خب این قانون علیّت است بر اساس این قانون علیّت هر چه هستیِ او عین ذات او نیست سبب می‌خواهد این بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهج‌البلاغه است بیان نورانی امام رضا(سلام الله علیه) در توحید مرحوم صدوق است این دو امام همام هر دو فرمودند: «کلّ قائمٍ فی سواه معلولٌ»[3] یعنی هر چیزی که هستی او عین ذات او نیست این سبب می‌خواهد تنها ذات اقدس الهی است سبب نمی‌خواهد چون عین هستی است غیر خدا هر چه هست سبب می‌خواهد چه آسمان و اهل آسمان, چه زمین و اهل زمین, چه انسان و افکار او, افعال او اینها سبب می‌خواهد. برهان توحید در سورهٴ «نمل» به مشرکان می‌فرماید آسمان و اهلش, زمین و اهلش اینها همه مخلوق‌ هستند کاری از اینها ساخته نیست خود اینها را خدا آفرید آن وقت شما دنبال چه چیزی می‌گردید از چه کسی کار می‌خواهید آسمان را که او آفرید زمین را که او آفرید آسمان و آسمانی‌ها را او آفرید زمین و زمینی‌ها را او آفرید خود این بت‌ها را هم او آفرید فرمود: ﴿خَلَقَکُمْ وَمَا تَعْمَلُونَ﴾[4] از اینها چه ساخته است از این مجسّمه‌ها که کاری ساخته نیست ملائکه‌ای که شما آنها را می‌پرستید آنها را مثلاً شفعاء قرار می‌دهید آنها را وسیله تقرّب خود قرار می‌دهید آنها را هم که ذات اقدس الهی آفرید. این حرف ماست شما اگر برهانی دارید بیاورید بگویید آنها مخلوق نیستند (یک) آنها خالق شیءای هستند (دو) آنها نه خالق شیءای هستند نه بی‌نیاز از آفرینش‌ هستند پس چرا آنها را می‌پرستید بعد به نیازهای خودتان هم برسید شما خودتان مشکلات فراوانی دارید این مشکلات را ببینید با چه کسی دارید حل می‌کنید به فطرتتان مراجعه کنید ببینید که در حلّ مشکلات آیا به بت‌ها مراجعه می‌کنید ﴿ضَلَّ مَن تَدْعُونَ إِلَّا إِیَّاهُ﴾[5] آیا بت به نظر شما می‌آید وقتی کشتی دارد غرق می‌شود این حالت, حالت صدق است انسان چه شرقی باشد چه غربی چه شمالی چه جنوبی در هر عصر و مصری زندگی کند وقتی مضطر شد به جایی تکیه می‌کند این دیگر مربوط به درس و فرهنگ بومی و امثال اینها نیست به کجا تکیه می‌کند اگر بگویید این لغو است چرا همگانی است چرا درون هر انسانی است هر کسی را می‌خواهند ببرند در اتاق عمل چه مسلمان چه کافر چه موحّد چه ملحد بالأخره تضرّعی دارد این به کجا متوجه است می‌شود انسانی را ببرند در اتاق عمل به او بگویند این عمل سنگین است و این هیچ تکان نخورد بالأخره به جایی تکیه می‌کند دیگر به کجا تکیه می‌کند؟ بگوییم این لغو است خودت را هدر نده, این دست کسی نیست هیچ انسانی نیست مگر اینکه در حال ضرورت می‌گوید خدا حالا ضرورت غیر از ضرر است مضطر به ضرورت وابسته است نه به ضرر یک انسان متضرّر ممکن است تحمل بکند اما انسان ضرورت‌زده دستش را از همه جا کوتاه می‌بیند می‌گوید خدا این سرمایه را ذات اقدس الهی به همه داد و در دو بار هم ذات اقدس الهی فرمود من مائده و مأدبه و امثال ذلک دارم مهمانی دارم یک وقت خود من مهمان می‌شوم یک وقت شما مهمان من می‌شوید آن وقتی که شما مهمان من می‌شوید در سرزمین وحی است که حاجیان و معتمران ضیوف‌الرحمان هستند یا در ماه مبارک رمضان است که صائمان ضیوف‌الرحمان‌اند آن وقتی که فرمود من مهمان شما هستم شما میزان من هستید «أنا عند المنکسرة قلوبهم»[6] این انسان مضطر را که می‌خواهند ببرند در اتاق عمل چه می‌گوید به چه کسی متوجه است این در عین حال که بین هوش و بی‌هوشی است و از همه غافل است بالأخره به جایی تکیه می‌کند که تمام قدرت‌ها به آنجا منتهی می‌شود «و هو الله» چنین کسی را می‌گویند مضطر این حالت برای همه در طول زندگی‌شان هست منتها اگر کسی عاقل باشد این حالت را همیشه حفظ می‌کند و اگر غافل باشد خب گاهی هست گاهی نیست پس فرمود ما چند برهان داریم همه اینها حدّ وسط‌اند برای اثبات توحید ربوبی خالق آسمان و زمین خداست هر که آسمان و زمین را خلق کرد او رب است و لاغیر پس خدا رب است و لاغیر ﴿آللَّهُ خَیْرٌ أَمَّا یُشْرِکُونَ﴾ آن خیر, اول به معنای اینکه این خوب است یا آن خوب بعد در مقابل شرّ قرار می‌گیرد خیر تعیینی می‌شود نه خیر تفضیلی و مانند آن درباره زمین همین طور است پرورش موجودات زمینی به صورت باغ و مزرعه و بوستان همین طور است می‌فرماید باران را که خدا می‌فرستد این درخت‌ها را اگر درخت موجود است و خواب است او بیدار می‌کند این خاک‌ها و کودها و موجودات اطراف این درخت را که مُرده‌اند به وسیله جذب ریشه درخت خدا زنده می‌کند خوابیده‌ را او بیدار می‌کند مرده‌ها را او زنده می‌کند که شما مقدورتان نیست از بت‌های شما هم این کارها ساخته نیست ﴿وَأَنزَلَ لَکُم مِنَ السَّماءِ مَاءً فَأَنبَتْنَا بِهِ حَدَائِقَ ذَاتَ بَهْجَةٍ﴾ حدیقه به باغی می‌گویند که مُحدِق داشته باشد آن دیوار را می‌گویند مُحدق چون محیط است «أحدق» یعنی «أحاط» این باغ رها را نمی‌گویند حدیقه آن باغی که دورش پرچین است دورش دیوار است آن را می‌گویند حدیقه, حائط یعنی دیوار یک بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) دارد به کمیل که «فاحتط لدینک» یک انسان غیر محتاط باکش نیست هر حرفی بزند هر غذایی بخورد هر جایی برود مثل باغِ بی‌دیوار خب باغ بی‌دیوار در دسترس هر رهگذری است دیگر. بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) این است که کمیل! دینِ تو برادر توست تو یک برادر داری و آن دین است همین دور این برادرت دیوار بکش «أخوک دینک فأحتط لدینک بما شئت»[7] أی خُذ الحائطة لدینک؛ دور این باغ دیوار بکش که هر کسی نیاید چیزی ببرد دیگر, می‌گویند فلان شخص یک آدم محتاطی است یعنی حساب‌شده کار می‌کند اینجا هم فرمود حدیقه است «أحدق» یعنی «أحاط» یعنی با احتیاط است با حائط است محیط دارد مداربسته است که هر کسی نیاید از آن استفاده کند فرمود این را ذات اقدس الهی برای شما آفریده.
در سورهٴ مبارکهٴ «واقعه» اینها را به صورت مشروح ذکر کرده فرمود شما و دیگران کارتان نقل جسم از جایی به جایی است کارتان همین است حیات‌بخشی چیز دیگر است در سورهٴ مبارکهٴ «واقعه» می‌فرماید: ﴿أَفَرَأَیْتُم ما تُمْنُونَ ٭ ءَأَنتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخَالِقُونَ﴾[8] کار پدر اِمناست «و هو نقل الماء من موضعٍ إلی موضعٍ آخر» پدر که خالق نیست فرمود: ﴿أَفَرَأَیْتُم ما تُمْنُونَ﴾ «الإمناء هو نقل الماء من موضع الی موضع» همین! درباره کشاورزان و دامداران می‌فرماید شما که کشاورز هستید چه کار می‌کنید شما هم این بذرها را از انبار به مزرعه می‌برید این هم «نقل البذر من موضع الی موضع آخر» است شما اهل حرث هستید نه اهل زرع ﴿أَفَرَأَیْتُم مَّا تَحْرُثُونَ﴾ ما زارعیم شما حارثید شما انباردارید و آن هم البته به عنایت الهی است این بذرها را از انبار به زیر خاک می‌برید جسمی را از جایی به جایی منتقل می‌کنید اما آن که این جسم مُرده را زنده می‌کند زارع است کشاورز است حیات‌بخش است آن ما هستیم ﴿أَفَرَأَیْتُم مَّا تَحْرُثُونَ ٭ ءَأَنتُمْ تَزرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ﴾[9] ما زارع هستیم شما حارث, شما انباردارید ما حیات‌بخش آن انبارداری شما هم باز به عنایت الهی است پس کار پدران اِمناست کار کشاورزان حرث است از جایی به جایی موجودی را جابه‌جا کردن است اینکه حیات‌بخشی نیست. در جریان درخت‌هایی که هیزم می‌شود آن را هم می‌فرماید: ﴿أَفَرَأَیْتُمُ النَّارَ الَّتِی تُورُونَ ٭ أَأَنتُمْ أَنشَأْتُمْ شَجَرَتَهَا أَمْ نَحْنُ الْمُنشِئُونَ﴾[10] این درخت‌هایی که وسیله سوخت و سوز شماست ما اینها را خلق کردیم بنابراین در کلّ نظام هر چه سهمی از هستی دارد مخلوق خداست لوازم آن هم مخلوق خداست بعضی مع‌الواسطه بعضی بلاواسطه.
در بحث‌های قبل هم داشتیم که ذات اقدس الهی که می‌فرماید: ﴿یَا أیُّهَا النّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَی اللَّهِ﴾[11] شما فقیرید اِسناد فقیر به انسان از قبیل اسناد حرارت یا برودت به آب نیست که عرض مفارق باشد شما می‌گویید «الماء حارّ, الماء باردٌ» اینها گاهی هستند و گاهی نیستند حرارت برای آب عرض مفارق است فقر برای انسان عرض مفارق نیست پس از این قبیل نیست. دو: فقر برای انسان عرض ذاتی نیست نظیر «الأربعة زوج» زوجیّت برای اربعه ذاتی است و قابل انفکاک نیست اما فقر برای انسان این طور نیست بالاتر از این است زیرا عرض ذاتی چون عرض است در حیطه معروض نیست متأخّر از معروض است متأخّر از ملزوم است در مرتبه ملزوم یعنی عدد, زوجیّت نیست چون زوجیّت, کیفِ مخصوص به کمّ است در مقوله کیف است و عدد در مقوله کمّ است اینها حساب‌هایشان جداست یکی مقدّم است یکی متأخّر است اگر گفته شد «الأربعة زوج» این زوجیّت در ذات اربعه نیست اگر گفته شد «الانسان فقیرٌ» مثل این نیست بلکه بالاتر از این است و اگر گفته شد «الانسان حیوانٌ ناطق» که حیوانیّت و ناطقیّت ذاتی انسان است اگر گفته می‌شود «الانسان فقیر» این هم مثل این نیست بلکه بالاتر از این است زیرا «الانسان حیوان ناطق» این به ماهیّت او برمی‌گردد و چون ماهیّت اعتباری است و آنچه اصیل است هویّت است اصلِ هستی است اگر چیزی ذاتی ماهیّت بود در حریم هویّت راه ندارد اگر گفته می‌شود «الانسان فقیر» ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَی اللَّهِ﴾ نظیر این نیست که بفرماید: «یا أیّها الانسان أنتم حیوان ناطق» و مانند آن زیرا آن ذاتی به معنی ماهیّت است و ماهیّت یک رتبه از هویّت دور است یعنی اول هویّت است هستی است آن وقت این هستی تعیّنش به این است اگر هستی نباشد که ماهیّتی در کار نیست پس همه این قضایای سه‌گانه مشکل دارد و باطل است آن چهارمی حق است اگر گفته می‌شود «الانسان فقیر» مثل آن است که بگوییم «الانسان موجود» خب هویّت او عین فقر است چون هویّت او عین فقر است و این اختصاصی به انسان ندارد سماء و ارض هر چه باشد همین طور است پس هر موجودی مستقیماً به خدا مرتبط است این دیگر بحث نمی‌کند که بر اساس نظام علّی این موجود که معلول است او را علّتش آفرید آن علت هم علتی دارد و هکذا تا ما نیاز داشته باشیم به ابطال تسلسل بلکه اول خدا ثابت می‌شود بعد تسلسل باطل. این موجود چون ذاتاً فقیر الی الغنی است هر موجودی را شما بررسی کنید بالای سرش خداست نه اینکه این موجود را یک موجود دیگر آفرید آن موجود را موجود برتر و هکذا و هکذا ـ معاذ الله ـ سرسلسله خداست که او در رأس باشد بقیه ذیل, نه خیر «أنّ الراحل إلیک قریب المسافة»[12] این بیان نورانی امام سجاد در دعای« ابوحمزه ثمالی» همین طور است این تنها مخصوص انبیا و اولیا که نیست آنها می‌فهمند, دیگران متوجّه نمی‌شوند دیگران یعنی ماها وگرنه موجودات دیگر آنها می‌فهمند که به چه کسی مرتبط‌اند بنابراین هر چیزی بالأخره الله می‌گوید منتها ماییم که غافلیم و مانند آن خب اگر این است دیگر مسئله تسلسل و امثال تسلسل نیست اول خدا ثابت می‌شود بعد تسلسل باطل نه اینکه چون دور و تسلسل باطل است ما به خدا می‌رسیم هر موجودی ذاتاً به الله وابسته است حرف به اسم و فعل وابسته است شما بگویی «مِن» در «صِرت مِن البصرة» این «من» به چه کسی وابسته است بگویید این حرف به آن حرف, آن حرف به آن حرف سرانجام به اسم می‌رسید یا اصلاً حرف بدون اسم و فعل معنا ندارد این موجود رابط بدون یک امر مستقل پیدا نمی‌شود نه اینکه این رابط را آن رابط آفرید, آن رابط را آن رابط آفرید رابط که خودش لرزان است عوارض انسان لوازم انسان هر چه باشد به هویّت او تکیه می‌کند و هویّت او شناور است به دست خداست اگر چیزی در اصل هویّت شناور و لرزان باشد متّکی به خدا باشد قهراً در اوصافش در افعالش این است لذا هر چیزی را که انسان دارد در حقیقت مِلک و مُلک خدای سبحان است فرمود در حال اضطرار هم همین است هم ضرورت شما را خدا برطرف می‌کند هم ضرر شما را برطرف می‌کند بعد اگر لایق بودید شما را خلیفةالله می‌کند اگر افراد عادی بودید که جزء خلفای قوم قبلی هستید یا خلیفةالله هستید یا خلفای قوم دیگر هستید در قرآن کریم انسان‌ها هم خلیفةالله شدند که ﴿إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً﴾[13] این جمله اسمیه است مفید استمرار است من این کار را می‌کنم نه فقط «قضیة فی واقعة» باشد مربوط به جریان حضرت آدم(سلام الله علیه) باشد ﴿إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً﴾ این ﴿جَاعِلٌ﴾ هم صفت مشبهه است نه اسم فاعل این امر دائمی است این کار را من می‌کنم و هم نسل‌های بعدی خلیفه نسل‌های قبلی‌اند آن را در سوَر دیگر فرمود خدای سبحان شما را خلیفه قوم دیگر قرار داده است در سورهٴ مبارکهٴ «یونس» آیه سیزده به بعد این است ﴿وَلَقَدْ أَهْلَکْنَا الْقُرُونَ مِن قَبْلِکُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَجَاءَتْهُمْ رُسُلُهُم بِالبَیِّنَاتِ وَمَا کَانُوا لِیُؤْمِنُوا کَذلِکَ نَجْزِی الْقَوْمَ الْمُجْرِمِینَ ٭ ثُمَّ جَعَلْنَاکُمْ خَلاَئِفَ فِی الْأَرْضِ﴾ خب این نشان می‌دهد که شما بعد از آنها آمدید انسان اگر انسان باشد ﴿کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾[14] نباشد این خلیفةالله است هر دو درست است. این کلمه «مضطر» همان طوری که در بحث دیروز ذکر شده است زمخشری و امثال زمخشری اینها بر آن هستند که این «المضطر» جنس است و عموم نیست به دلیل اینکه بعضی از دعاها مستجاب نیست[15] در حالی که این‌چنین نیست هر کس مضطر باشد یقیناً دعای او مستجاب است منتها بعضی‌ها مضطر نیستند گاهی تصوّر می‌کنند که مضطرّند ولی در بسیاری از حالات قلبشان متوجّه به قدرت‌های خودشان یا قدرت‌های دیگری است برخی‌ها استدلال کردند که بر فرض این «المضطر» برای استغراق باشد جواب, خاص است جواب عام نیست چرا؟ برای اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» آیه چهل به بعد این است که ﴿أَرَأَیْتَکُمْ إِنْ أَتَاکُمْ عَذَابُ اللّهِ أَوْ أَتَتْکُمُ السَّاعَةُ أَغَیْرَ اللّهِ تَدْعُونَ إِن کُنْتُمْ صَادِقِینَ﴾ بعد فرمود: ﴿بَلْ إِیَّاهُ تَدْعُونَ﴾ اما ﴿فَیَکْشِفُ مَا تَدْعُونَ إِلَیْهِ إِن شَاءَ﴾ حرف اینها این است که اگر «المضطر» جنس نباشد و مفید استغراق باشد جواب همگانی نیست پس این‌چنین نیست که جواب هر مضطرّی تثبیت‌شده باشد[16] این «المضطر» یا جنس است مفید عموم نیست یا اگر جنس نباشد مفید عموم باشد جواب مختصّ بعضی‌هاست پس این‌چنین نیست که هر دعایی مستجاب باشد به آیه سورهٴ مبارکهٴ «انعام» استشهاد کردند در حالی که آیه محلّ بحث در سورهٴ «نمل» آیه توحید است در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» می‌فرماید شما در حال خطر با مکر و حیله می‌گویید «یا الله» البته در حال خطر چون بعضی صادقاً می‌گویند «یا الله» بعضی با مکر و حیله می‌گویند «یا الله» ما که از درون افراد باخبر نیستیم ذات اقدس الهی خودش می‌داند پس فضای سورهٴ مبارکهٴ «انعام» این است ملاحظه بفرمایید فرمود: ﴿قُلْ أَرَأَیْتَکُمْ إِنْ أَتَاکُمْ عَذَابُ اللّهِ أَوْ أَتَتْکُمُ السَّاعَةُ﴾ یا در آستانه اشراط‌الساعه قرار گرفتید یا عذابی نظیر ﴿سَخَّرَهَا عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیَالٍ وَثَمَانِیَةَ أَیَّامٍ﴾[17] نظیر عذاب ﴿أَرْسَلَ عَلَیْهِمْ طَیْراً أَبَابِیلَ﴾[18] نظیر عذاب قوم فرعون ﴿فَأَخَذْنَاهُ وَجُنُودَهُ فَنَبَذْنَاهُمْ فِی الْیَمِّ﴾[19] یکی از این عذاب‌ها آمد یا عند ظهور القیامه است یا عند عذاب الله است فی الدنیا در چنین حالتی می‌گویید «یا الله» بعضی‌ها راست می‌گویند بعضی مکّارند که ﴿لَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ﴾[20] در چنین فضایی هر چه را خدا خودش مصلحت بداند می‌کند.
کسی که خدا می‌داند این اگر برگردد واقعاً اصلاح می‌شود نظیر قوم یونس خب نجاتشان می‌دهد چرا فرعون را نجات داد با اینکه واقعاً خدا را خواست اما ﴿لَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ﴾ چرا قوم یونس را نجات نداد برای اینکه اینها واقعاً خدا را می‌خواستند و بعد توبه کردند این از غرر روایات ماست وجود مبارک امام سجاد در صحیفه سجادیه فرمود: «یا مَن لا تُبدّل حکمته الوسائل»[21] خدایا تو حکیمانه کار می‌کنی ما بخواهیم با توسّل کاری کنیم که بر خلاف حکمت بکنی نمی‌شود, شما هر توسّلی هر وسیله‌ای هر تضرّعی هر ناله‌ای هر اشکی داشته باشید که او بر خلاف حکمت کار بکند, نمی‌کند «یا مَن لا تُبدّل حکمته الوسائل» خب فضای این آیه که جناب زمخشری یا جناب فخررازی استدلال کردند فضا بیگانه است می‌بینید در فضای سورهٴ مبارکهٴ «انعام» این است که ﴿أَرَأَیْتَکُمْ إِنْ أَتَاکُمْ عَذَابُ اللّهِ أَوْ أَتَتْکُمُ السَّاعَةُ﴾ یا عند ظهور قیامت است یا عند ظهور ﴿سَخَّرَهَا عَلَیْهِمْ سَبْعَ لَیَالٍ وَثَمَانِیَةَ أَیَّامٍ﴾ و این گونه از عذاب‌هاست در چنین حالتی غیر خدا را نمی‌خوانید فقط می‌گویید الله درست هم می‌گویید ﴿أَغَیْرَ اللّهِ تَدْعُونَ إِن کُنْتُمْ صَادِقِینَ﴾ نه غیر خدا را نمی‌خوانید صادقاً می‌گویید الله فقط خدا را می‌خوانید برای اینکه غیر خدا گم‌شده است در چنین حالی ﴿بَلْ إِیَّاهُ تَدْعُونَ﴾ در چنین حالی که فقط خدا را می‌خوانید ﴿فَیَکْشِفُ مَا تَدْعُونَ إِلَیْهِ إِن شَاءَ﴾ اگر بخواهد چون می‌داند شما اگر برگردید همان می‌شوید الآن صد درصد می‌گویید «یا الله» اما برگردید همان می‌شوید ﴿لَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ﴾ یا برگردید آدم سالم می‌شوید غیب را او می‌داند لذا ﴿فَیَکْشِفُ مَا تَدْعُونَ إِلَیْهِ إِن شَاءَ﴾ ولی اگر این فضا نباشد ﴿أَتَتْکُمُ السَّاعَةُ﴾ نباشد عذاب خدا نباشد کسی را دارند می‌برند در اتاق عمل کسی مضطر است از همه جا دستش بریده است آبرویش هم در خطر است خب یقیناً خدا جوابش را می‌دهد این از آن قبیل نیست که شما بگویید در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» فرمود: ﴿إِن شَاءَ﴾, ﴿إِن شَاءَ﴾ در کار نیست اگر ﴿إِن شَاءَ﴾ بود خودش ذکر می‌کرد برهان هم است برهان بر توحید است «أم» یعنی «بل» آن کسی که مجیب مضطرّ است خداست خب شما بگویید گاهی مجیب است گاهی مجیب نیست این چه برهانی است این باید موجبه کلیه باشد تا برهان باشد مگر می‌شود قیاس از دو قضیه موجبه جزئیه تشکیل بشود این زیدی که در اتاق عمل است این خب یک شخص خارجی است یک جزیی است دیگر آن ﴿أَمَّن یُجِیبُ﴾ هم که جزیی باشد آن وقت دیگر نتیجه برهان, توحید نمی‌شود شما می‌خواهید این را جزء براهین قرار بدهید حدّ وسط شما باشد این الاّ ولابد باید قضیه موجبه کلیه باشد یعنی تنها کسی که به مضطر می‌رسد خداست اما این آقا مضطر نیست برای اینکه این وسیله قرار داده که برگردد همان بشود بنابراین نه «المضطر» مقیّد است نه جواب مقیّد.
«و الحمد لله ربّ العالمین»


[1] . سورهٴ انعام, آیهٴ 122.
[2] . الکشاف, ج3, ص376.
[3] . نهج‌البلاغه, خطبهٴ 186; التوحید (شیخ صدوق), ص35.
[4] . سورهٴ صافات, آیهٴ 96.
[5] . سورهٴ اسراء, آیهٴ 67.
[6] . منیة المرید, ص123.
[7] . الامالی (شیخ مفید), ص283; الامالی (شیخ طوسی), ص110.
[8] . سورهٴ واقعه, آیات 58 و 59.
[9] . سورهٴ واقعه, آیات 63 و 64.
[10] . سورهٴ واقعه, آیات 71 و 72.
[11] . سورهٴ فاطر, آیهٴ 15.
[12] . مصباح المتهجّد, ص583.
[13] . سورهٴ بقره, آیهٴ 30.
[14] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 179; سورهٴ فرقان, آیهٴ 44.
[15] . الکشاف, ج3, ص377.
[16] . روح‌المعانی, ج10, ص217.
[17] . سورهٴ حاقه, آیهٴ 7.
[18] . سورهٴ فیل, آیهٴ 3.
[19] . سورهٴ قصص, آیهٴ 40; سورهٴ ذاریات, آیهٴ 40.
[20] . سورهٴ انعام, آیهٴ 28.
[21] . الصحیفة السجادیة, دعای 13.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 33:33

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی