display result search
منو
تفسیر آیات 38 تا 43 سوره نمل

تفسیر آیات 38 تا 43 سوره نمل

  • 1 تعداد قطعات
  • 33 دقیقه مدت قطعه
  • 83 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 38 تا 43 سوره نمل"
- حضرت سلیمان برای انقیاد و ایمان آوردن ملکه معجزه اقامه کرد؛
- در مدیریت دینی، مدیر باید هم کارشناس باشد و هم امین؛
- غالباً در قرآن وعده صریح و وعید، ضمنی می‌باشد.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قَالَ یَا أَیُّهَا الْمَلَؤُا أَیُّکُمْ یَأْتِینِی بِعَرْشِهَا قَبْلَ أَن یَأْتُونِی مُسْلِمِینَ (38) قَالَ عِفْرِیتٌ مِّنَ الْجِنِّ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَن تَقُومَ مِن مَّقَامِکَ وَإِنِّی عَلَیْهِ لَقَوِیٌّ أَمِینٌ (39) قَالَ الَّذِی عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْکِتَابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَن یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرّاً عِندَهُ قَالَ هذَا مِن فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی ءَأَشْکُرُ أَم أَکْفُرُ وَمَن شَکَرَ فَإِنَّمَا یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَمَن کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَرِیمٌ (40) قَالَ نَکِّرُوا لَهَا عَرْشَهَا نَنظُرْ أَتَهْتَدِی أَمْ تَکُونُ مِنَ الَّذِینَ لاَ یَهْتَدُونَ (41) فَلَمَّا جَاءَتْ قِیلَ أَهکَذَا عَرْشُکِ قَالَتْ کَأَنَّهُ هُوَ وَأُوتِینَا الْعِلْمَ مِن قَبْلِهَا وَکُنَّا مُسْلِمِینَ (42) وَصَدَّهَا مَا کَانَت تَّعْبُدُ مِن دُونِ اللَّهِ إِنَّهَا کَانَتْ مِن قَوْمٍ کَافِرِینَ (43)﴾

بعد از اینکه وجود مبارک سلیمان(سلام الله علیه) هدایای ملکه سبا را رد کرد این دو مطلب را فرمود که ﴿أَتُمِدُّونَنِ بِمَالٍ فَمَا آتَانی اللَّهُ خَیْرٌ مِمَّا آتَاکُمْ بَلْ أَنتُم بِهَدِیَّتِکُمْ تَفْرَحُونَ ٭ ارْجِعْ إِلَیْهِمْ﴾[1] فرمود این هدیه تأثیری برای ما ندارد ما دو حرف داریم یکی درباره هدیه یکی درباره آن مُهدی, درباره هدیه ما به این گونه از هدایا دل نبستیم شما از دو جهت خوشحال هستید یکی اینکه می‌توانید چنین مالی را اهدا کنید به اهدایتان خرسندید دوم اینکه اگر چنین مالی به شما بدهند شما خوشحال می‌شوید شما هم به اهدا خوشحال هستید هم به هدیه گرفتن, ما نه به چنین اهدایی دل بسته‌ایم نه به چنان هدیه ﴿بَلْ أَنتُم بِهَدِیَّتِکُمْ تَفْرَحُونَ﴾[2] هم مِن حیث الإهداء هم مِن حیث الهدیه این مطلب اول.
مطلب دوم فرمود اینها باید تابع حکومت مرکزی باشند و اگر نیامدند ما اینها را می‌آوریم. این پیام روشن بود که پاسخ مثبت دارد وجود مبارک سلیمان(سلام الله علیه) فهمید اینها می‌آیند برای اینکه در برابر این پیام مقاومت نمی‌کنند فرمود: ﴿ارْجِعْ إِلَیْهِمْ فَلَنَأْتِیَنَّهُم بِجُنُودٍ لاَ قِبَلَ لَهُم بِهَا﴾[3] قدرت مقابله ندارند ما که آمدیم کاری به مردم نداریم کاری به سرزمین نداریم این دولتمردان طاغی را از آنجا بیرون می‌کنیم همین! ﴿وَلَنُخْرِجَنَّهُم مِنْهَا أَذِلَّةً وَهُمْ صَاغِرُون﴾[4] این دو مطلبی بود که وجود مبارک سلیمان فرمودند. معلوم بود که اینها می‌آیند آن‌گاه وجود مبارک سلیمان برای اینکه او را به دین آشنا کند یک معجزه انجام داد و برای اینکه خردورزیِ او را هم بیازماید آزمونی انجام اما درباره دعوت او به دین معجزه‌ای ارائه کرد فرمود کیست که تخت او را قبل از اینکه اینها به عنوان انقیادِ به حکومت مرکزی بیایند نزد من حاضر کند قبل از اینکه اینها منقاد بشوند [یعنی به] انقیاد سیاسی نه مُسلم بشوند[یعنی به] انقیاد الهی بعدها مسلمان می‌شوند فرمود اینها منقاداً می‌آیند اما انقیاد سیاسی نه انقیاد الهی برای اینکه وقتی اینجا می‌آیند انقیاد الهی هم نصیبشان بشود ما می‌خواهیم معجزه‌ای نشان بدهیم کیست که تخت او را قبل از اینکه او بیاید اینجا حاضر کند.
در بحثهای تاریخی و روایی و قصّه و داستان یک مقدار اسرائیلیات هم مشوب شده است ولی بخشی را که زمخشری در کشّاف و احیاناً دیگران آوردند این است که این بانو قبل از اینکه از یمن به طرف فلسطین حرکت کند درهای قصر اختصاصی خود را یکی پس از دیگری بست که کسی به آن تخت دسترسی نداشته باشد قصر اختصاصی هم بعد از چند قصر بیرونی بود به تعبیر زمخشری و مانند ایشان این قصور سبعه با ابواب سبعه آمیخته بود چندین قصر بود که به منزله بیرونی محسوب می‌شد آن قصر نهایی اندرونی بود حالا این قصّه چه اندازه درست است یا نادرست ولی اجمالاً جای محفوظی برای آن تخت سلطنت در نظر گرفته بودند. وجود مبارک سلیمان(سلام الله علیه) فرمود اینها می‌آیند و تسلیم سیاسی هم می‌شوند ولی ما می‌خواهیم اینها را به الهیّت ذات اقدس الهی دعوت کنیم از جریان شمس‌پرستی و مانند آن نجات بدهیم ما معجزه می‌خواهیم کیست که تخت ایشان را قبل از آمدن ایشان بیاورد ﴿أَیُّکُمْ یَأْتِینِی بِعَرْشِهَا قَبْلَ أَن یَأْتُونِی مُسْلِمِینَ﴾ یعنی مسلمین بالانقیاد السیاسی آنجا هم که در نامه بود فرمود: ﴿أَلَّا تَعْلُوا عَلَیَّ وَأْتُونِی مُسْلِمِینَ﴾ آن گرچه دو احتمال دارد ولی این دو احتمال در طول هم هستند یعنی اول به عنوان اسلام سیاسی و انقیاد سیاسی بیایید تابع حکومت مرکزی بشوید بعد با مشاهده معجزات و آیات، مسلمان خواهید شد آنجا فرمود: ﴿أَلَّا تَعْلُوا عَلَیَّ وَأْتُونِی مُسْلِمِینَ﴾ اینجا فرمود: ﴿قَبْلَ أَن یَأْتُونِی مُسْلِمِینَ﴾ من می‌خواهم تختش حاضر شود؛ این پیشنهاد حضرت بود. ﴿قَالَ عِفْرِیتٌ مِّنَ الْجِنِّ﴾ این جنها قدرت بدنی و حرکتشان زیاد است اما قدرت ادراک که بتوانند وحی الهی را آن طوری که هست درک کنند به مقام ولایت نبوت امامت رسالت به این گونه مقامها برسند ندارند ظاهراً در بین این جنها هم پیامبری و مانند آن نقل نشده البته عالمانی دارند که با انبیا محشور می‌شوند و دستورها را می‌گیرند و به قومشان می‌رسانند این هست وقتی حضرت فرمود: ﴿أَیُّکُمْ یَأْتِینِی بِعَرْشِهَا قَبْلَ أَن یَأْتُونِی مُسْلِمِینَ﴾، ﴿قَالَ عِفْرِیتٌ مِّنَ الْجِنِّ أَنَا آتِیکَ بِهِ﴾ من این کار را می‌کنم بحث در درازمدّت نبود اگر یک کار درازمدّتی باشد که معجزه نیست حضرت فرمود قبل از اینکه اینها بیایند در مدّت کوتاهی این تخت باید اینجا مستقر بشود لذا این عِفریت عرض کرد قبل از اینکه شما از مقامتان برخیزید من می‌آورم حالا ﴿قَبْلَ أَن تَقُومَ مِن مَّقَامِکَ﴾ یعنی به اندازه یک نشست و برخاست یا نه, شما صبح که جلوس کردید برای انجام امور مردم ظهر که مثلاً برمی‌خیزید برای ادای تکلیف قبل از اینکه شما از کارتان فارغ بشوید من می‌آورم ولی بالأخره در مدت کوتاهی من می‌آورم. عمده یک مسئله مدیریت است که در این آیه است و یک مسئله کلامی یا غیر کلامی که در این آیه است.
مسئله مدیریتی که در این آیه است عرض کرد: ﴿وَإِنِّی عَلَیْهِ لَقَوِیٌّ أَمِینٌ﴾ کسانی در خدمت سلیمان(سلام الله علیه) بودند و کارگزاران آن حضرت بودند این دو ویژگی را داشتند که هم در کارشان کارشناس و نیرومند و مقتدر بودند و هم امین و پاک بودند این دو رکن, دو عنصر محوری یک کارگزار است اگر کسی مدیر لایق نباشد مدبّر لایق نباشد در آن کار کارآمد نباشد موفق نیست اگر کارآمد بود ولی امین و پاک نبود موفق نیست اگر قرآن کریم سیاست را کارگزاری را مدیریت و مدبریّت را مطرح می‌کند می‌گوید هر کسی در هر سِمتی که است این دو وصف عنصری را باید داشته باشد یعنی در آن کار کارآمد باشد (یک) و پاک باشد (دو) ﴿إِنِّی عَلَیْهِ لَقَوِیٌّ أَمِینٌ﴾ مشابه این بحث در جریان سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» گذشت؛ در سورهٴ «یوسف» آیه 55 هم وجود مبارک یوسف فرمود در شرایطی که مصر گرفتار گرانی و قحطی و خشکسالی است و مردم در زحمت‌اند این احتیاج دارد به یک مسئول اقتصادی که هم کارشناس خوب باشد بتواند کشور را در حال بحران اقتصادی اداره کند و هم پاک باشد و من هر دو صفت را دارم در آیه 55 سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» فرمود: ﴿قَالَ اجْعَلْنِی عَلَی خَزَائِنِ الْأَرْضِ﴾ چرا برای اینکه ﴿إِنِّی حَفِیظٌ﴾ (یک) ﴿عَلِیمٌ﴾ (دو) من اموال بیت‌المال را خوب حفظ می‌کنم و کارشناس هم هستم گاهی آن پاک بودن بر کارشناسی مقدم است گاهی نیرومندی بر پاک بودن، این مربوط به رعایت فواصل آیات است گاهی قوی بر امین مقدم است گاهی حفیظ که به معنای امین است بر علیم مقدم ذکر می‌شود وجود مبارک یوسف فرمود کشور را کسانی اداره می‌کنند که مدیریت لایق داشته باشند عنصر اول و پاک باشند عنصر دوم و من این دو سِمت را دارم در حالی که مصر قحطی‌زده است یک مسئول اقتصادی چون یوسف لازم دارد ﴿اجْعَلْنِی عَلَی خَزَائِنِ الْأَرْضِ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ﴾ خب اگر کسی بخواهد یک نظام اسلامی داشته باشد راهش همین است ولی اگر قرآن بخوانیم و به دستور قرآن عمل نکنیم خب مشکلات فراوانی دارد بالأخره یا انسان است یا جن, جن هم یا مسلمان است یا کافر, جنّ کافر که این حرف را نمی‌زند اگر کسی مسلمان شد ولو جن هم که باشد نباید به کشور خیانت بکند این است.
پرسش:...
پاسخ: یا بالمباشره یا بالتسبیب و آنهایی که بالمباشره انجام می‌دهد در اثر تسبیب آن پیغمبر است آنها چون قدرتشان را از قدرت مرکزی می‌گیرند شاگردان آن پیغمبرند و در آنجا آموختند این کار را می‌کنند.
پرسش:...
پاسخ: نه, معجزه نکردند معجزه مربوط به نبی است منتها معجزه نبی گاهی مع‌الواسطه است گاهی بلاواسطه, گاهی بالتسبیب است گاهی بالمباشره، نسبت به آنها کرامت است و نسبت به ولیّ خدا یعنی سلیمان(سلام الله علیه) معجزه است. ﴿قَالَ عِفْرِیتٌ مِّنَ الْجِنِّ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَن تَقُومَ مِن مَّقَامِکَ وَإِنِّی عَلَیْهِ لَقَوِیٌّ أَمِینٌ﴾ حضرت فرمود زمان می‌برد من می‌خواهم کمتر از این باشد منتها این را در لفظ، ذکر نفرمود﴿قَالَ الَّذِی عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْکِتَابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَن یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ﴾.
در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «رعد» این مطلب در کنار آن آیه مبسوطاً گذشت که اگر آن کسی که ﴿عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْکِتَابِ﴾ توانست چنین کاری بکند وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) که ﴿عنده علم الکتاب﴾ است قدرت بیشتری دارد آخرین آیه سورهٴ مبارکهٴ «رعد» یعنی آیه 43 که ﴿وَیَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً قُلْ کَفَی بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَبَیْنَکُمْ وَمَنْ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ﴾ بر وجود مبارک حضرت امیر تطبیق شد[5] و روایاتش هم خوانده شد خب بالأخره این کسی که خدمت سلیمان است ﴿عِلْمٌ مِّنَ الْکِتَابِ﴾ در اختیارش است آن که ﴿علم الکتاب﴾ دارد خب به مراتب، بالاتر است این شخص حالا آصف بن برخیا بود که در بعضی از نصوص هست[6] یا فرد دیگر، این گفت قبل از اینکه چشمتان برگردد نه برگردانی قبل از ردّ طَرْف نیست قبل از ارتداد طرف است این چشم که سیّار است بالأخره گاهی شرق گاهی غرب همین طور می‌گردد قبل از اینکه این دستگاه دید برگردد من این تخت را می‌آورم معلوم شد این مورد تصویب وجود مبارک سلیمان قرار گرفت و به اذن آن حضرت این شخص این کار را کرد. اوّلی مورد تصویب قرار نگرفت حضرت اذن نداد و آن ﴿عفریت من الجن﴾ هم این کار را نکرد دومی مورد تصویب قرار گرفت با اذن حضرت(سلام الله علیه) همراه بود او این کار را کرده ﴿قَالَ الَّذِی عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْکِتَابِ أَنَا آتِیکَ به﴾ به این عرش به این تخت ﴿قَبْلَ أَن یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ﴾ هر دو باید به اذن وجود مبارک حضرت باشد اوّلی را اذن نداد دومی را اذن داد و تخت حاضر شد.
﴿فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرّاً عِندَهُ﴾ گفتن همان و آوردن همان! تخت از یمن به فلسطین آمد ﴿فَلَمَّا رَآهُ﴾ وجود مبارک سلیمان این تخت را نزد خودش دید ﴿قَالَ هذَا مِن فَضْلِ رَبِّی﴾ این حضور تخت با این عظمت از فاصله دور کمتر از یک چشم به هم زدن از قدرت الهی است ﴿هذَا مِن فَضْلِ رَبِّی﴾ تا خدا ما را بیازماید ببیند ما شاکریم یا کفران نعمت داریم ﴿لِیَبْلُوَنِی ءَأَشْکُرُ أَم أَکْفُرُ﴾ گفتند شکر دو خصیصه دارد یکی قید موجود است یکی صید مفقود, اگر کسی نعمتی دارد شاکر باشد این شکر دو کار می‌کند یکی این موجود را به بند می‌کشد حفظ می‌کند دوم آنچه ندارد را صید می‌کند اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» گذشت ﴿لَئِن شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ﴾ معنایش همین است یعنی قید الموجود و صید المفقود اینکه فرمود من اضافه می‌کنم یعنی آنکه دارید حفظ می‌کنم آنچه هم ندارید به شما می‌دهم این خصیصهٴ شکر است.
کفران نعمت هم در معرض تهدید است غالباً تهدید الهی به صورت ضمنی و تلویحی است ولی وعده الهی و تحبیب الهی صریح است این مسئله ﴿لَئِن شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَلَئِن کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ﴾[7] از همین قبیل است نفرمود «لئن کفرتم لاعذبنّکم» ﴿نَبِّئْ عِبَادِی أَنِّی أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِیمُ ٭ وَأَنَّ عَذَابِی هُوَ الْعَذَابُ الْأَلِیمُ﴾[8] یک جا ضمیر متکلّم وحده است یک جا به صورت اسم ذکر می‌کند غالباً رحمت الهی طوری است که وعده را به صورت صریح و مطابقه, وعید را به صورت ضمنی و تلویحی ذکر می‌کند اینجا هم درباره ذات اقدس الهی فرمود: ﴿مَن شَکَرَ فَإِنَّمَا یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ﴾ چون خدای سبحان غنیّ محض است ﴿وَمَن کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَرِیمٌ﴾ این ترجمه این آیات, اما حالا برویم به سراغ این مطالب اصلی چطور آورده (یک) اسم اعظم چیست (دو) آن آوردنش از باب حرکت است تا سؤال طفره مطرح بشود یا سرعت سیر مطرح بشود (سه) یا تجدّد امثال است که جای طرح تجدّد امثال در این گونه مجالس نیست (چهار) تجدّد امثال یک مطلب دیگر است اگر جریان آوردن است یعنی با طیّ‌الأرض آمد این ممکن است یعنی با سرعت سیر ممکن است چیزی از شرق به غرب بیاید این ممکن است ولی طفره باشد مستحیل است طفره معنایش آن است که حرکت هست آن متحرّک در آغاز هست بدون پیمودن فاصله مبدأ و منتها در مقصد حاصل بشود این مستحیل است اگر حرکت هست طفره برنمی‌دارد فاصله بین آغاز و انجام, مبدأ و منتها یا در بستر زمین یا زیر زمین یا بالای زمین به احد طرق ثلاثه باید طی بشود اگر موجودی در شرق است بخواهد به غرب برود ـ یعنی برود و حرکت کند ـ هیچ چاره‌ای ندارد مگر اینکه یا زیر زمین یا روی زمین یا در فضا این فاصله را طی کند و اگر رفتن باشد بدون پیمودنِ این فاصله این جمع بین نقیضین است و طفره است و مستحیل لذا می‌گویند یا حرکت نیست یا اگر حرکت هست جریان طیّ‌الأرض است و سرعت سیر، برخیها با طیّ‌الأرض حل کردند برخیها با تجدّد امثال حل کردند جریان تجدّد امثال چون مبادی‌اش در این گونه از محافل حاصل نیست طرحش بیهوده است ولی به هر حال چه مسئله سرعت سیر باشد چه مسائل دیگر، درِ بسته را چه کسی باز کرد؟ یک اشکال در طیّ فاصله یمن تا فلسطین است یک اشکال در گشودن درهای بسته است آنکه به سرعت سیر حل نمی‌شود آنکه وارد می‌شود قصرها را یکی پس از دیگری می‌گشاید درهای هفت‌گانه را یکی پس از دیگری می‌گشاید این کاری به سرعت سیر ندارد کاری به تجدّد امثال ندارد. این بزرگواران می‌گویند که به وسیله اسم اعظمی که ﴿الَّذِی عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْکِتَابِ﴾ داشت این کار را انجام داد در بحثهای ﴿ لله الْأَسْماءُ الْحُسْنَی﴾[9] ﴿أَیّاً مَا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنَی﴾[10] آنجا روشن شد که اسم اعظم, لفظ نیست کسی این الفاظ را مثلاً «یا حیّ و یا قیّوم» را بگوید مشکلش حل بشود مفهوم نیست تا کسی معنای حیّ و قیّوم را بداند یا مفهوم الله را خوب تصوّر بکند بتواند مرده‌ای را زنده کند بسته‌ای را بگشاید از این قبیل نیست این‌چنین نیست که عالَم با هرج و مرج اداره بشود با لفظ اداره بشود با مفهوم اداره بشود عالم بر اساس نظم علّی حرکت می‌کند آن علت باید قوی‌تر از معلول باشد بنابراین آن که مرده زنده می‌کند دور را نزدیک می‌کند بیمار را شفا می‌دهد از اسرار درونی خبر می‌دهد الفاظ نیست که مشکل را حل کند مفهوم نیست که مشکل را حل کند آنکه ما با آن روبه‌رو هستیم الفاظ است که الفاظ, اسماء المفاهیم است نه از این الفاظ کار ساخته است نه از آن مفاهیم, مفاهیم اسماء المصادیق‌اند از آن مصادیق هم کار ساخته نیست آن مصادیق مظهر یک سلسله واقعیّات‌اند که آنها اسمای الهی‌اند پس ما با اسماء الأسماء الأسماء سر و کار داریم کاری از اینها پیش نمی‌رود آنکه مرحله چهارم است که می‌گوییم «و بأسمائک الّتی ملأت أرکان کلّ شیء»[11] آن است که جهان را پر کرده این اسم یا صغیر است یا عظیم است یا اعظم آنها راه‌گشا هستند اگر کسی به مقاماتی رسیده است کم و بیش با آنها آشنا می‌شود وقتی با آنها آشنا شد نظام عالم را دارد اداره می‌کند برای اینکه نظام عالم با اسمای الهی اداره می‌شود اینکه گفته شد «و بأسمائک الّتی ملأت أرکان کلّ شیء» زمان و زمین را اسمای الهی اداره می‌کنند آن اسمای الهی مقامات حقیقی و عینی است و انسانها مظهر آنها می‌شوند اگر مظهر شدند یعنی آن شمس در این آینه می‌تابد خب این وقتی که آینه شد روشن می‌کند اگر آینه‌ای در قبال اسم محیی قرار گرفت خب به برکت او مرده زنده می‌شود اگر اسم شافی در این آینه تابید خب دعای او بیمار را شفا می‌دهد اگر اسم رازق در این آینه تابید به برکت او فقر برطرف می‌شود خب پس سخن از الفاظ نیست سخن از مفاهیم نیست سخن از موجودات خارجی نیست بلکه سخن از آن حقایقی است که در موجودات خارجی ظاهر می‌شود موجودات خارجی آینه‌اند آینه اگر شمس نباشد نور در آن نتابد کجا را نشان می‌دهد درست است آینه است اما بالأخره چیزی بر این آینه بتابد دیگر آنکه می‌تابد اسم الله است «و بأسمائک الّتی ملأت أرکان کلّ شیء» این دیگر با درس و بحث حاصل نمی‌شود این راه فکری ندارد که مثلاً انسان نزد کسی سی, چهل سال درس بخواند کمتر و بیشتر درس بخواند که من می‌خواهم مظهر اسم اعظم بشود این نیست این نظیر فقه و فلسفه و کلام و اینها نیست که انسان درس بخواند مرجع بشود استاد بشود اینها نیست این در بخش عملی است که بارها عرض شد که این به قداست روح وابسته است در بخشهای اراده و نیّت و آن فاز و فضاست نه در بخشهای علم حصولی تصوّر و تصدیق و جزم و این گونه از مطالب این به قداست روح وابسته است وقتی به قداست روح وابسته شد جزء علوم نیست نه جزء علوم قریبه نه جزء علوم غریبه این علوم غریبه همه‌شان درس‌خواندنی است آدم می‌تواند درس بخواند یاد بگیرد اما معجزه و کرامت راه فکری ندارد به طهارت روح مربوط است به قداست روح مربوط است تو چه کار بکنی که خدا به تو فیض برساند آن دیگر تو چه می‌دانی من چه می‌دانم این دیگر ﴿ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاءُ﴾[12] اما سلیمانی که ذات اقدس الهی درباره او سنگ تمام گذاشته فرمود: ﴿فَفَهَّمْنَاهَا سُلَیْمانَ﴾[13] درست است که ما کوه و دشت و بیابان و برّ و بحر را پیرو این پدر و پسر کردیم اما ﴿فَفَهَّمْنَاهَا سُلَیْمانَ﴾ وجود مبارک حضرت می‌خواهد بفرماید اینها تازه برای شاگردان ماست اگر خود حضرت این تخت را می‌آورد دیگر نمی‌توانستند استدلال کنند که مقام سلیمان از این بیشتر است ما همین مقدار سلیمان را می‌شناسیم ولی وقتی می‌بینید شاگردان او چنین کاری می‌کنند اجمالاً یقین پیدا می‌کنیم او برتر از اینهاست اما چقدر برتر است ما نمی‌دانیم و اگر خودش بالمباشره این کار را می‌کرد نه بالتسبیب ما همین مقدار فقط می‌فهمیدیم که این توان را دارد اما بیشتر از این توان را دارد از کجا بفهمیم؟! بنابراین وقتی به شاگردانش ارجاع می‌دهد ﴿أَیُّکُمْ یَأْتِینِی﴾ یعنی من خیلی بیش از این هستم آنچه شما کردید تازه به اذن من است پس مقام وجود مبارک سلیمان خیلی بیش از اینهاست اما چقدر است ما نمی‌دانیم پس فتحصّل که بین مباشره و تسبیب فرق است (یک) حضرت بالمباشره نکرد بالتسبیب کرد (دو) مقام حضرت بیش از اینهاست (سه) و آن که ﴿عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْکِتَابِ﴾ است اسم اعظم بود هر چه بود لفظ نبود مفهوم نبود وجود خارجی نبود بلکه مظهریّت آن برای ما هو الظاهر بود (چهار).
پرسش:...
پاسخ: بله دیگر روح قدسی دارد در آیه پایانی سورهٴ مبارکهٴ «مجادله» دارد که ﴿وَأَیَّدَهُم بِروحٍ مِنْهُ﴾ درباره حضرت عیسی گذشت که ﴿وَأَیَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ﴾[14] قداست روح, روح قدسی، اینها از سنخ الفاظ و مفاهیم نیستند وقتی از سنخ الفاظ و مفاهیم نبودند راه فکری ندارند سِحر شعبده جادو همه اینها جزء علوم غریبه است و درس و بحث دارد و آدم می‌تواند یاد بگیرد منتها بیراهه و کج‌راهه است و دین حرام کرده اما این‌چنین نیست که علم نباشد یک موضوع دارد یک محمول دارد یک نسبت دارد راه فکری دارد مفهوم است وقتی مفهوم شد قابل درس و بحث است اما آن از سنخ مفهوم نیست مثل اینکه انسان یک کسب دارد یک ارث اگر ارث است که دیگر از راه کسب حاصل نمی‌شود یک پیوند می‌خواهد چطور پسر از پدر ارث می‌‌برد یک آقا بگوید من هم زحمت بکشم از پدرت ارث ببرم می‌گوید این شدنی نیست این یک پیوند خارجی است شما می‌خواهید با کسب، مال فراهم بکنید بیش از ما هم ممکن است مال فراهم بکنید اما از راه ارث نیست ارث درس‌خواندنی نیست تو بخواهی درس بخوانی وارث بشوی یعنی چه؟! اگر گفتند علما ورثه انبیا هستند آن راه را دارند می‌گویند آن علمایی که با مفهوم سر و کار دارند که اینها وارث انبیا نیستند اینها علم‌الدراسه دارند خب بنابراین یک پیوند می‌خواهد آن پیوند راه علمی نیست مفهوم نیست وقتی مفهوم نشد موضوع نیست محمول نیست تصوّر نیست تصدیق نیست برهان‌پذیر نیست علم نیست یک چیز دیگر است.
پرسش:...
پاسخ: نفس را انسان اگر تقویت کند خیلی از کارها را می‌کند و همه اینها محکوم معجزه‌اند برای اینکه قرآن کریم فرمود: ﴿کَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِی﴾[15] همه اینها در برابر معجزه شکست می‌خورند و آنها راه‌حلش را هم بلد نیستند.
پرسش:...
پاسخ: از راه مفهوم است علم است به آنها می‌گویند اگر شما این ریاضت را بکشی نفس را تقویت بکنی فلان کار را می‌کنی نفس هم همین طور است دیگر منتها حالا ما به حداقل هم اکتفا نکردیم همه ما در عالم رؤیا خوابهایی را کم و بیش می‌بینیم این خواب می‌بینیم یعنی چه؟ علم غیب پیدا می‌کنیم دیگر, کسی می‌شود در مدّت عمر خواب صادق ندیده باشد خیلی کم است یا خودمان دیدیم یا از دیگران آموختیم تجربه کردیم رؤیای صادقه یعنی علم غیب ما فهمیدیم که فلان حادثه اتفاق می‌افتد دیگر, معنی علم غیب همین است، خب چرا علم غیب داریم؟ برای اینکه این موجودات قبل از اینکه در عالم طبیعت بیایند در عالم مثال هستند ﴿وَإِن مِّن شَیْ‏ءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ﴾[16] هستند در عالم قضا و قدر هست روح هم مجرّد است زمان و زمینی نیست این روح مجرّد با او ارتباط پیدا می‌کند بعد می‌بیند حالا یا با تعبیر یا بی‌تعبیر که چنین حادثه‌ای اتفاق می‌افتد و می‌افتد اگر ما بیداریهایمان را کنترل کنیم خیلی از ماها به غیب می‌رسیم منتها این سقفی دارد آنها با این ریاضت این بدن را محروم کردند از اشتغالات, در حال بیداری مثل خواب‌اند ما چرا در خواب، غیب را می‌بینیم برای اینکه مزاحم نداریم این پنج مزاحم یعنی حواس پنج‌گانه مزاحم ماست روح که نمی‌خوابد این حواس ظاهری است که می‌خوابد وگرنه روح که دارد سفر می‌کند منتها اگر کسی این روح را نپرورانده باشد مشغول گَعده می‌شود صبح که بلند شد یک مُشت اضغاث و احلام یادش است اگر او را تربیت کرده باشد به دیار مرسلات می‌رود خب اگر کسی ریاضت کشیده باشد این روح را کنترل می‌کند خواسته‌های بدن را کنترل می‌کند انسان در حالت بیداری مثل خواب است مزاحمی ندارد چون نه توجّهش به شرق است نه توجّهش به غرب است نه به خوردن است نه به پوشیدن است نه به نوشیدن است برنامه‌ای ندارد جز توجّهات غیبی، آن وقت روح هم که مجرّد است با غیب تماس می‌گیرد آن غیب گاهی راست است گاهی دروغ است و مانند آن, اما کسی که دارای روح قدسی است ﴿وَأَیَّدَهُم بِروحٍ مِنْهُ﴾ است و آینه شد تا اسمای الهی در او بتابد او جز حق چیز دیگر نمی‌بیند لذا فرمود: ﴿کَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِی﴾ ﴿وَإِنَّ جُنْدَنَا لَهُمُ الْغَالِبُونَ﴾[17] هیچ معجزه‌ای مغلوب نمی‌شود هیچ پیامبری مغلوب نمی‌شود بنابراین اینکه فرمود هر کس شکر کرد برای خودش شکر کرد و اگر کسی کفران کرد پروردگار بی‌نیاز است برای آن است که تمام مُلک و مِلک را ذات اقدس الهی دارد کمبودی ندارد نیازی ندارد که کسی او را شکر بکند یا اگر کسی کفران کرده است او برنجد.
«و الحمد لله ربّ العالمین»


[1] . سوره نمل، آیات36و37.
[2] . سوره نمل، آیه36.
[3] . سوره نمل، آیه37.
[4] . سوره نمل، آیه37.
[5] . الامالی(شیخ صدوق)، ص564 و565؛ العمدة(ابن بطریق حلی)، ص124.
[6] . تفسیرالقمی، ج2، ص128.
[7] . سوره ابراهیم، آیه7.
[8] . سوره حجر، آیات49و50.
[9] . سوره اعراف، آیه180.
[10] . سوره اسراء، آیه110.
[11] . البلد الامین، ص188.
[12] . سوره مائده، آیه54؛ سوره حدید، آیه21؛ سوره جمعه، آیه4.
[13] . سوره انبیاء، آیه79.
[14] . سوره بقره، آیات87و253.
[15] . سوره مجادله، آیه21.
[16] . سوره حجر، آیه21.
[17] . سوره صافات، آیه173.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 33:42

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی