- 1050
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 1 تا 6 سوره نمل
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 1 تا 6 سوره نمل"
- قرآن بیشترین هدایتش برای مومنین است؛
- ضمانت اجرایی احکام دین ایمان به قیامت است؛
- کیفر خدا یک امر وجودی نیست.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿طس تِلْکَ آیَاتُ الْقُرْآنِ وَکِتَابٍ مُبِینٍ (1) هُدیً وَبُشْرَی لِلْمُؤْمِنِینَ (2) الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُم بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ (3) إنَّ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ زَیَّنَّا لَهُمْ أَعْمَالَهُمْ فَهُمْ یَعْمَهُونَ (4) أُولئِکَ الَّذِینَ لَهُمْ سُوءُ الْعَذَابِ وَهُمْ فِی الْآخِرَةِ هُمُ الْأَخْسَرُونَ (5) وَإِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِن لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ (6)﴾
سورهٴ مبارکهٴ «نمل» که معروف به همین نام است که میگویند سورهٴ «نمل» این ظاهراً جزء اعلام بالغلبه است در برخی از تفسیرهایی که علمای شیعه یا اهل سنّت نوشتند میگویند «السورة الّتی یُذکر فیها النمل»[1] البته آن سوَری که در روایات اسامیشان آمده مثل «لا صلاة الا بفاتحة الکتاب»[2] یا سورهٴ «یس»[3] و مانند آن که در روایات آمده نام خاصّ آنهاست ولی این سورهها که روایات معتبری در تَسمیه آنها وارد نشده اینها اعلام بالغلبه است البته در برخی از روایات هم جریان احتمال علم بالغلبه مطرح است یعنی آنچه بین مسلمین شهرت پیدا کرده میگویند سورهٴ «منافقون» سورهٴ «جمعه» و مانند آن این احتمال علم بالغلبه است. در بین این عَلَم بالغلبه, غلبه نمل بر هدهد نشان داد که این دیگر سورهٴ هدهد نباشد وگرنه این سوره به سه نام معروف بود یعنی از نظر شهرت غلبهای میگفتند سورة النمل, سورة الهدهد برای اینکه غیر از این سوره در هیچ سورهای نام نمل نیامده یا نام هدهد نیامده و از طرفی آن طوری که در سورهٴ «نمل» قصّه سلیمان(سلام الله علیه) به طور مبسوط بیان شده در هیچ سورهای بیان نشده از این جهت این سوره به نام مبارک سلیمان هم شهرت پیدا کرد میگویند سورة سلیمان.[4] این گونه از مناسبتها تَسمیه واقعی را به همراه ندارد.
مطلب دیگر این است که آنچه از سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» شروع شده بعد «شعراء» بعد هم «نمل» بعد هم سورهٴ مبارکهٴ «قصص» که در پیش است همه این سوَر، مُصدّر به تکریم قرآناند این قدر مشترک این چند سوره است یعنی سورهٴ «فرقان» سورهٴ «شعراء» سورهٴ «نمل» سورهٴ «قصص» اینچنین است البته برخی از سایر سوَر هم نظیر سورهٴ «حجر» آن هم مصدّر به همین مطالب است اما این چهار سوره که در کنار هماند مصدّر به عظمت قرآناند. در سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» آیه اوّلش این است: ﴿تَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَی عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعَالَمِینَ نَذِیراً﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «شعراء» اوّلش این است: ﴿طسم ٭ تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ الْمُبِینِ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «نمل» که محل بحث است فرمود: ﴿طس تِلْکَ آیَاتُ الْقُرْآنِ وَکِتَابٍ مُبِینٍ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «قصص» که به خواست خدا در پیش است فرمود: ﴿طسم ٭ تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ الْمُبِینِ﴾.
فرمود: ﴿طس﴾ این حروف مقطّع که در سوَر قرار گرفت که بحث مبسوطش در همان اول سورهٴ مبارکهٴ «بقره» گذشت چند قسمتاند بعضیها به تنهایی یک آیهاند نظیر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «شعراء» گذشت که آیه اوّلش همان ﴿طسم﴾ است برخیها جزء آیه اوّلاند نظیر آنچه در این سورهٴ «نمل» مطرح است که فرمود: ﴿طس تِلْکَ آیَاتُ الْقُرْآنِ﴾ که جزء آیه اُولاست بعضیها دو آیهاند نظیر ﴿حم ٭ عسق﴾[5] یکی آیه اول است یکی آیه دوم بنابراین این حروف مقطّع گاهی جزء آیهاند گاهی یک آیهاند گاهی دو آیه. فرمود: ﴿طس تِلْکَ آیَاتُ الْقُرْآنِ﴾ این ﴿تِلْکَ﴾ که مؤنث است برای اینکه ﴿آیَاتُ﴾ مؤنث است بر خلاف ﴿ذلِکَ﴾ که اشاره به کتاب است ﴿الم ٭ ذلِکَ الْکِتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾[6] آن ﴿ذلِکَ﴾ که اشاره به دور است این ﴿تِلْکَ﴾ هم که اشاره به دور است ناظر به بعید المنال بودن و رفعت منزلت و مقام آیات قرآن کریم و کتاب الهی است با اینکه گفته میشود ﴿هَذا کِتابٌ﴾[7] از این جهت که انسان در خدمت آن است گفته میشود ﴿هذا﴾ و از آن جهت که منزلت رفیعی دارد میفرمایند ﴿تِلْکَ﴾ یا ﴿ذلِکَ﴾.
مطلب بعدی آن است که گاهی در نامگذاری این فقط قرآن مطرح است گاهی کتاب مطرح است گاهی قرآن و کتاب باهم مطرح است آنجا که گفته شد ﴿الم ٭ ذلِکَ الْکِتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ آنجا فقط سخن از کتاب است از قرآن سخنی به میان نیامده گاهی سخن از قرآن است کتاب ذکر نمیشود گاهی جمع بین کتاب و قرآن است مثل اینجا و مثل آیه سورهٴ «حجر» در مواردی که جمع بین قرآن و کتاب است گاهی کتاب مقدّم بر قرآن ذکر میشود که در سورهٴ «حجر» آمده گاهی قرآن قبل از کتاب ذکر میشود که در محلّ بحث آمده. در اول سورهٴ «حجر» دارد ﴿الر تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ وَقُرْآنٍ مُّبِینٍ﴾ که قرآن بعد از کتاب ذکر شده اما در سورهٴ «نمل» که محلّ بحث است فرمود: ﴿تِلْکَ آیَاتُ الْقُرْآنِ وَکِتَابٍ مُبِینٍ﴾ خب اول قرآن هست بعد کتاب, جریان قرآن نظیر الواح موسای کلیم نیست که به صورت لوح و کتابِ نوشته نازل شده باشد اول این معارف در قلب مقدس پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نازل شده است که ﴿بِالْحَقِّ أَنزَلْنَاهُ وَبالْحَقِّ نَزَلَ﴾[8] بعد هم فرمود: ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ ٭ عَلَی قَلْبِکَ﴾[9] بعد هم فرمود: ﴿وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی ٭ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَی﴾[10] بعد حضرت املاء میفرمود و حضرت امیر(سلام الله علیه) و سایر کَتبه وحی مینوشتند میشد کتاب, پس اول قرآن است «قَرأ» خواندن «جَمَع» و مانند آن است بعد به صورت کتابت در میآید گرچه حرف «واو» برای ترتیب نیست ولی تقدیمِ ذکری ناظر به آن است که اول قرآن است بعد کتاب.
در سورهٴ مبارکهٴ «شعراء» فقط کتاب ذکر شده ﴿تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ الْمُبِینِ﴾[11] برای اینکه آنچه فعلاً در دست مسلمین است کتاب است قرائتی در کار نیست و تلاوتی در کار نیست که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) قرائت بکند تلاوت بکند اما «قَرأ» به معنای «جَمَع» که همین باعث شده است که اجزای منسجم او به صورت یک کتاب در بیاید او البته همیشه هست لذا میشود گفت ﴿قُرآنٌ مُبِینٌ﴾[12] اینکه در سورهٴ «نمل» که محلّ بحث است اول کلمه قرآن آمده بعد کتابِ مبین برای آن است که آن نظم طبیعی رعایت بشود اما در سورهٴ مبارکهٴ «حجر» که اول کتاب است بعد قرآن آنجا گفتند آن قرآن عطف بیان است نه وصف وقتی عطف بیان شد آن وقت مُبیِّن کتاب است مفسّر کتاب است از این جهت میتواند بعد از او ذکر بشود بدل نیست وصف نیست برای اینکه عطف بیان است. ﴿تِلْکَ آیَاتُ الْقُرْآنِ وَکِتَابٍ مُبِینٍ﴾ این کتاب و همچنین مبین نکره ذکر شده است برای اینکه تنوینها, تنوینهای تفخیم و تعظیم است نظیر آیه پایانی سورهٴ مبارکهٴ «قمر» که فرمود: ﴿فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾[13] دیگر «عند الملیک المقتدر» یعنی با الف و لام ذکر نشده خدای سبحان مَلیک است خدای سبحان مقتدر است تنوینهای ﴿مَلِیکٍ﴾ و ﴿مُقْتَدِرٍ﴾ نشانه عظمت و فَخامت آن ملیک مقتدر است این تنوین ﴿مُبینٌ﴾ تنوین ﴿کِتابٌ﴾ اینها نشانه تفخیم مسئله است نشانهاش آیه شش همین سوره است که فرمود: ﴿وَإِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِن لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ﴾ این گونه از تنوینها که برای تفخیم و تعظیم است نیازی دیگر به الف و لام نیست با آن فخامت و عظمتی که از این تنوینها استفاده میشود. این سوره هم چون در مکه نازل شد قسمت مهمّش بیان حقیقت قرآن است از نظر اضلاع سهگانه این مثلث که مبدأ نزول این کتاب کیست؟ مهبط این کتاب کیست؟ و خود این کتاب چیست؟ مبدأ نزولش حکیمِ علیم است مهبطش هم رسول امین(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است خودش هم که کتاب است و نور است و مبین است و هدایت است و بُشرا است و امثال ذلک که الآن اوصاف آن را دارد ذکر میکند مبدأ فاعلی را ذکر میکند مبدأ قابلی را ذکر میکند نظام داخلی را هم ذکر میکند این گونه از عناصر را هم در صدر این سوره ذکر میکنند هم در آیات پایانی این سوره؛ آیات پایانی این سوره از آیه 89 شروع میشود تا 93 که ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْهَا وَمَن جَاءَ بِالسَّیِّئَةِ﴾ کذا در آیه 92 دارد ﴿فَمَنِ اهْتَدَی فَإِنَّمَا یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ﴾ که این از باب ردّ العجر الی الصدر، بخش پایانی سوره به اول برمیگردد که اگر متکلّمی, نویسندهای در نوشتن و گفتن ماهر بود در پایان جمعبندی میکند میگوید فتحصّل این فتحصّل یا فانقدح که در کتابها هست نشانه آن است که آن مؤلف حَسَن الورود و حَسن الخروج است او فهمیده چگونه وارد دالان مطلب بشود و چگونه از مطلب خارج بشود و چیزی در دستش هست که بالأخره ما چه گفتیم چه شده این «فتبیّن, فانقدح, فتحصّل» برای آن حُسن خروج است برای متکلّم یا نویسنده یا گویندهٴ حَسن الورود، این بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «نمل» هم ﴿وَأَنْ أَتْلُوَا الْقُرْآنَ﴾[14] که این برگشتش به صدر سوره است این باعث حُسن خروج از این سوره است که معلوم میشود محور اصلی این سوره چیست.
در این بخش نام مؤمنین را برد فرمود: ﴿هُدیً وَبُشْرَی لِلْمُؤْمِنِینَ﴾ با اینکه این کتاب ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ است اختصاصی به مؤمنین ندارد. در همان آغاز سورهٴ مبارکهٴ «بقره» گذشت که اگر گفته شد این کتاب ﴿هُدیً لِلْمُتَّقِینَ﴾[15] است با اینکه فرمود: ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدیً لِلنَّاسِ﴾[16] این برای آن است که مؤمنین بهره بیشتری میبرند این یک جهت یا نه, نه تنها مؤمنین بهره بیشتری میبرند از این جهت فرمود: ﴿هُدیً لِلْمُتَّقِینَ﴾ برای اینکه هدایت زائد را هم اینها میبرند نه اصلِ هدایت و بهرهبرداری برای اینها باشد. اگر فرمود: ﴿إِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَاناً﴾[17] اینها معلوم میشود پیشگاماناند هم اینها بهره میبرند دیگران یا بهره نمیبرند یا اگر بهره بردند بعد از اینها هستند و هم اینها روزانه در ترقّیاند که ﴿زَادَتْهُمْ إِیمَاناً﴾ دیگران اینچنین نیستند لذا این ﴿هُدیً﴾ و ﴿بُشْرَی﴾ هر دو متعلّق به «مؤمنین»اند علیالتنازع یعنی این ﴿لِلْمُؤْمِنِینَ﴾ متعلّق به ﴿هُدیً﴾ و ﴿بُشْرَی﴾ است علیالتنازع, مفعول واسطه است برای هر دو «هدی للمؤمنین», ﴿بُشْرَی لِلْمُؤْمِنِینَ﴾ انذار هم هست البته ﴿هُدیً وَ بُشْرَی لِلْمُؤْمِنِینَ﴾.
مؤمنین کسانیاند که بین عقیده سالم و اقرار زبانی و عملِ ارکانی جمع کرده باشند. جریان عقیده که با ایمان مطرح شد. مهمترین عمل دو بخش است یک بخش رابطه با خداست که از آن با ﴿یُقِیمُونَ الصَّلاةَ﴾ یاد شده است یک بخش هم رابطه با مردم است که مسائل مالی و حقوق مالی را ادا میکند که به عنوان ﴿یُؤْتُونَ الزَّکَاةَ﴾ مطرح شد این را بارها ملاحظه فرمودید کتاب چون حکیم است فرمود: ﴿وَالْقُرْآنِ الْحَکِیمِ﴾[18] یک مطلب و دین, صلات را به عنوان عمود مطرح کرده است که «الصلاة عمود الدین»[19] دو مطلب, لذا قرآن کریم هر جا سخن از نماز به میان میآورد مسئله اقامه نماز است سخن از قرائت نماز نیست. درباره قرآن و تلاوت و قرائت و اینها مطلب دیگر است اما وقتی دین بنا شد نماز را ستون بداند خب ستون را که نمیخوانند ستون را اقامه میکنند. فرمود: ﴿یُقِیمُوا الصَّلاةَ﴾, ﴿أَقِیمُوا الصَّلاَةَ﴾,[20] ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ﴾,[21] ﴿وَالْمُقِیمِینَ الصَّلاَةَ﴾[22] چه به صورت فعل ماضی چه مضارع چه امر چه وصف همه سخن از اقامه است که با عمود بودن دین هماهنگ باشد آنجا که دارد ﴿صَلَّی﴾[23] و مانند آن, آن موارد هم به معنای اقامه صلات است خب اگر کسی ستون دین را نگه داشت این خیمه را به پا داشت زیر این خیمه میرود و حکم این خیمه را رعایت میکند که مسئله زکات هم مطرح است در بحثهای قبلی عنایت فرمودید که سوَری که در مکه نازل شده است آنجا سخن از زکات فقهی که در مدینه مطرح است که ﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ﴾[24] نیست در آن نُه چیز زکات واجب است زکات مال واجب است زکات فطر در پایان ماه مبارک رمضان واجب است اینها در مدینه نازل شده پس اگر سخن از زکات در سوَر مکّی هست به معنی مطلق صدقات مالی است که هر توانگری, توانمندی, کسی که مقدورش است باید به مشکلات فقرا برسد این در مکه هم بود این زکاتی که در سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» گذشت که ﴿وَالَّذِینَ هُمْ لِلزَّکَاةِ فَاعِلُونَ﴾[25] آنجا هم به معنی تزکیه معنا شد هم به معنی مطلق صدقات مالی برای اینکه صدقات فقهی یعنی زکات مال زکات فطر اینها در مدینه نازل شد و همه آیاتی که مشکلات زکات دارد و در مکه نازل شد این درباره تأمین نیازمندیهای فقراست که بر مسلمانها واجب است که این کارها را بکنند حالا لازم نیست به عنوان زکات باشد، بالأخره حلّ مشکل مردم واجب است یا واجب نیست اینچنین نیست که حالا حتماً مخصوص به آن زکات باشد آن زکات خب مصارف هشتگانه دارد انسان میتواند مسجد بسازد حسینیه بسازد مدرسه بسازد مجاهدین را یاری کند جبههها را تقویت کند فی سبیل الله باشد قرضِ قرضدارها را ادا کند و مانند آن این مصارف هشتگانه اختصاصی به زکات مال ندارد زکات فطر هم همین طور است انسان فطریه خودش هم میتواند به مجاهد بدهد قرض قرضدارها را ادا بکند این زندانیهای بیگناه را آزاد بکند بالأخره اینها بدهکارند دیگر. غارمین یکی از مصارف هشتگانه زکات فطر است یکی از مصارف هشتگانه زکات مال است و مانند آن. اینها احکامی است که در فقه برای بعد از هجرت مشخص کردند اما این آیاتی که در سوَر مکّی هست ناظر به مطلق رفع نیازمندیهای نیازمندان است فرمود کسانی که این خیمه دین را نگه میدارند اقامه میکنند خب اگر خیمه دین نگهداری شد خیمه سرِ پا شد اینها زیر این خیمه زندگی میکنند وقتی زیر این خیمه زندگی کردند باید مشکلات مستمندان را هم برطرف کنند ﴿وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ﴾.
اهمیت مطلب باعث شد که این کلمه ﴿هُمْ﴾ دو بار تکرار بشود در یک جمله کوتاه، فرمود: ﴿وَهُم بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ﴾ چون هیچ چیزی به اندازه ایمان به آخرت ضامن اجرا نیست حتی مسئله توحید، خب بالأخره خدا هست خب خدا هست را این مشرکین هم قبول داشتند دیگر خدا هست ولی ما هم در برابر خدا مسئول هستیم یا نه یک سؤال و جوابی هست یا نه؟! میگویند نه, تا مسئله معاد نباشد مسئولیّت انسان نباشد احکام دین ضامن اجرا ندارد این همه مشرکینی که در عالم بودند اینها خدا را که قبول داشتند اصرار قرآن کریم بر جریان معاد این است که بسیار خب, همین خدا روزی از شما سؤال میکند یا نمیکند شما در برابر خدا مسئول هستید یا نیستید میگویند نه, ﴿ذلِکَ رَجْعٌ بَعِیدٌ﴾[26] یعنی چه وقتی انسان مُرد, مُرد دیگر, اصرار قرآن در یک جمله کوتاه با تکرار کلمه ﴿هُمْ﴾ نشان میدهد این آقایان به قیامت معتقدند چون همین اعتقاد به قیامت است که ضامن اجراست دیگر.
پرسش: اگر توحید, توحید مثل باشد مثل توحید حضرت ابراهیم از قیامت هم مؤثرتر است...
پاسخ: خب البته, وقتی که ابراهیمِ ملکوتی باشد آن را همراه دارد چون ﴿هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ﴾[27] هست آن قیامت را به همراه دارد اما این توحیدی که در مردم هست در مشرکین هم بود میگفتند: «هو الأول».
پرسش: در اینها که نبود.
پاسخ: نه اینها در مسئله وجوبِ وجود موحّد بودند که خدا شریک ندارد در وجوبِ وجود, خدا خالق است شریک ندارد خدا ربّالأرباب است شریک ندارد الهالآلهه است و مدیرکل است شریک ندارد اما تدبیر امور جزیی به ارباب متفرّقون وابسته است. خب البته کسی توقّع داشته باشد که توحیدش نظیر توحید ابراهیمی(سلام الله علیه) باشد بعد معذلک نقص آخرت داشته باشد که این جمع نیست برای اینکه آن ﴿هُوَ الأوّل﴾ آن عین «هو الآخر»[28] است اگر «هو الآخر» شد یعنی معاد دیگر, آن معنا مخصوص اوحدی از موحّدان است ولی برای توده مردم سخن از قیامت نیست ﴿وَهُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ﴾[29] است.
وجود مبارک حضرت امیر بعضی از بیاناتشان را مثلاً سالی یک بار یا دو بار ذکر میکردند اما بعضی از مطالبشان را هر شب ذکر میکردند آخر یک مطلبی را انسان هر شب ذکر بکند یعنی چه؟! سرّ اینکه موعظه تکرارپذیر است و خستهکننده نیست مطلب علمی خستهکننده است چیست؟ مطلب علمی برای اینکه آدم یک مطلب را عالِم بشود خب عالم شد, شد دیگر شما روزی که تدریس کردید همان مطلب را روز دوم برای شنوندههایتان بگویید میبینید اینها احساس خستگی میکنند اما مطلب موعظه شما مجالس وعظ میروید یا خودتان یا دیگران وعظ میکنند انسان یک موعظه را ده جا هم بشنود باز حاضر است بشنود موعظه تکرارپذیر است چرا؟ برای اینکه آن فشار آن آسیب تکرارپذیر است هر روز هر لحظه دارد ﴿یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ ٭ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ﴾[30] خب این موعظه دارد آن را مرهم میگذارد دیگر این وسوسه یک نیش است دیگر خب آن هم مرهمی است لذا انسان در تمام این روضهخوانیها میرود در تمام این مجالس میرود نام اهل بیت هست این تکرارپذیر است موعظه, دستور تقوا تکرارپذیر است برای اینکه از آن طرف دارد نیش میخورد از این طرف یک مرهم لازم است دیگر, موعظه تکرارپذیر است خب وجود مبارک حضرت امیر هر شب بعد از نماز عشاء وقتی نماز عشاء تمام میشد نمازگزارها میخواستند بروند این جمله را میفرمود آقایان بارهایتان را ببندید «تَجهّزوا رَحِمَکم الله»[31] این «تجهّزوا» یعنی جهازتان را ببنیدید بارهایتان را ببنیدید را هر شب بعد از نماز عشاء میفرمود «تَجهّزوا رَحِمَکم الله» برای اینکه این مشکل را حل میکند اگر کسی در حدّ ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) و انبیای دیگر بود البته او توحیدش تام است آن ﴿هُوَ الأوَّل﴾[32] او با «هو الآخر»[33] است و مانند آن, اما در این گونه از موارد در یک جمله کوتاه دوباره کلمه ﴿هُمْ﴾ را ذکر کرد چه اینکه در مقابلش هم در یک جمله کوتاه دو بار کلمه «هم» را ذکر کرد در این آیه یعنی آیه سوم فرمود: ﴿وَهُم بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ﴾ در آیه پنج فرمود: ﴿وَهُمْ فِی الْآخِرَةِ هُمُ الْأَخْسَرُونَ﴾ برای اهمیّت مسئله است فرمود آنهایی که به یاد قیامت نبودند در دنیا شرک ورزیدند مشرکانه زندگی کردند اینها بیش از دیگران خسارت میبینند برای اینکه دیگران یا مؤمناند که خسارت نمیبینند یا اگر طالحاند ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَیِّئاً﴾[34] بالأخره حسابی است کتابی است یک ارزیابی است یک بررسی است و خسارت اگر دیدند نفع هم بردند اما اینها که ﴿بِالآخِرَةِ کَافِرُونَ﴾اند اینها تمام اعمال خیرشان حابِط است چون وقتی انسان در قیامت کنار میزان الهی میرود که عملی برای ارزیابی و برای توزین داشته باشد عمل وقتی قابل توزین است که این دو خصوصیّت را داشته باشد خود عمل حَسن باشد (یک) با حُسن فاعلی همراه باشد (دو) آدم خوب اگر کار خوب بکند وارد صحنه ترازو میشود آدم خوب یعنی مؤمن حالا کسی که به خدا و قیامت ـ معاذ الله ـ ایمان ندارد عمل خیر انجام بدهد این بهره مادّی و دنیایی میبرد در دنیا شهرتی پیدا میکند برکات مالی و دنیایی ممکن است نصیبش بشود اما سهمی از آخرت ندارد, اگر حُسن فاعلی و حُسن فعلی ضمیمه نشد و انسان ـ معاذ الله ـ کافر بود در همان بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «کهف» فرمود: ﴿فَلَا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَزْناً﴾[35] ما برای او ترازو نمیآوریم آخر چه چیزی را بسنجیم؟! اگر ﴿وَقَدِمْنَا إِلَی مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءً مَّنثُوراً﴾[36] خب ترازوی چه چیزی را بسنجیم البته ترازویی هست که درکات را میسنجد آن را میفرماید: ﴿إِنَّ الْمُنَافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ﴾[37] بله آن هست اما برای حسنات و درجات، او چیزی نیاورده ما بسنجیم.
پرسش...
پاسخ: بله آنها اگر غافل باشند ممکن است ذات اقدس الهی در آخرت به آنها پاداش هم بدهد اما اگر کافرِ عنود باشند و ملحد باشند اینها دیگر «خسرت صَفقة عبد»[38] اینها بهره اخروی ندارند بهرههای دنیایی دارند خودشان فرزندانشان و بازماندگانشان.
فرمود: ﴿إنَّ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ﴾ ما هم به اینها کیفر میدهیم ﴿زَیَّنَّا لَهُمْ أَعْمَالَهُمْ فَهُمْ یَعْمَهُونَ﴾ ما اولاً انسان را طوری خلق کردیم که زیباپسند است و جهان را زیبا قرار دادیم زمینِ زیر پای او را زیبا قرار دادیم ﴿إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَی الْأَرْضِ زِینَةً لَّهَا﴾[39] نه «لکم» که در سورهٴ «کهف» گذشت آنچه روی زمین است اینها جامه پرنیانی و زیبای زمین است ﴿إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَی الْأَرْضِ زِینَةً لَّهَا﴾ سقفی دارد به نام آسمان که ﴿وَزَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیَا بِمَصَابِیحَ﴾[40] یا ﴿بِزِینَةٍ الْکَوَاکِبِ﴾[41] سقف خانه او را مزیّن کردیم کفِ خانه او را مزیّن کردیم گفتیم این زندگی خوب داشته باشد اما به او گفتیم سر بالا کنی آنها برای تو نیست سر پایین بیاوری اینها برای تو نیست تو از زمینی که روی آن پا گذاشتی بزرگتری از آسمانی که بالای سرت قرار دارد تو بالاتری تو یک زینت دیگری داری آن را در سورهٴ مبارکهٴ «حجرات» مشخص کرد فرمود: ﴿حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ وَزَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ﴾[42] زینتت آن است خب حالا اگر کسی زینت خودش یعنی زینت انسان را فراموش کرد زینت الأرض را به حساب خود آورد زینت السماء را به حساب خود آورد حرف انبیا را گوش نداد حرف اولیا را گوش نداد «نَبذوا کِتَابَ اللّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ»[43] از این به بعد ما او را گرفتار کیفر میکنیم چه کار میکنیم؟ ما همین تلخیها, کجفهمیها, کجرویهای او را نزد او زیبا نشان میدهیم این تزیین کیفری است نه تزیین ابتدایی.
شما ببینید جناب زمخشری در کشاف میگوید اسناد تزیین یا حقیقی است یا مجازی این حقیقت و مجاز در اسناد است که عقلی است نه حقیقت و مجاز لغت و کلمه، میگوید تزیین ﴿زَیَّنَّا﴾ یا حقیقت است یا مجاز, حقیقتش آنجا که دارد ﴿زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ أَعْمَالَهُمْ﴾[44] مجازش آنجاست که به خدای سبحان اسناد داده میشود[45] این خیلی بیراهه رفتن است شیطان کاری در عالم نمیتواند بکند شیطان یک کَلب معلَّم است شیطان کاری که انجام میدهد وسوسه است هیچ کسی در برابر شیطان نمیتواند اعتراض کند که تو باعث شدی شیطان میگوید مأموریت من وسوسه است نامه دعوت نوشتن است کاری بیش از این از من برنمیآید خب انبیا نامه دعوت نوشتند اولیا نامه دعوت نوشتند فطرت و عقلت از درون نامه دعوت نوشتند میخواستی آنها را گوش بدهی. در سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» این مناظره بین شیاطین و افراد در قیامت گذشت که شیطان میگوید: ﴿فَلاَ تَلُومُونِی وَلُومُوا أَنفُسَکُم﴾[46] من را سرزنش نکنید خودتان را سرزنش بکنید من دعوت کردم میخواستید نیایید خب انبیا هم دعوت کردند دیگر, کتاب انبیا دعوتنامه است فطرت و عقل دعوتنامه است چرا مرا ملامت میکنید این کار شیطان است. شیطان در این نظام مثل کلب معلّم است هیچ کسی را گاز نمیگیرد و نمیگزد ولی کفار و منافقین که بیراهه رفتند و «نَبذوا کِتَابَ اللّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ»[47] از آن به بعد به عنوان اِضلال کیفری نه اضلال ابتدایی فرمود: ﴿أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیَاطِینَ عَلَی الْکَافِرِینَ تَؤُزُّهُمْ أَزّاً﴾[48] ما اغراء کردیم این شیاطین را به جان کفار فرستادیم که گاز بگیرند و بگزند ﴿إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ لِلَّذِینَ لاَیُؤْمِنُونَ﴾[49] هم ولایت جعل کرده هم گزیدن و گاز گرفتن را فرموده, فرمود ما گفتیم گاز بگیر اما طوری گاز بگیر که اختیارشان همچنان محفوظ باشد همان حال هم بگویند «أعوذ بالله» من نجاتشان میدهم اینچنین نیست که اسناد تزیین به ذات اقدس الهی مجاز باشد منتها مشکل این بزرگواران این است که اینها بین تزیین ابتدایی و تزیین کیفری خلط کردند هرگز ذات اقدس الهی تزیین ابتدایی ندارد مجازش غلط است ما یک مجاز داریم و یک غلط; غلط یعنی غلط [و] مجاز یعنی صحیح, چه در کلمه چه در اسناد، حرف از سه حال بیرون نیست اسناد محمول به موضوع یا صحیح است یا غلط این یک تقسیم, اگر صحیح بود یا حقیقت است یا مجاز, اگر صحیح نبود که میشود غلط, اسناد صحیح یا مجاز است یا غلط, تزیین ابتدایی غلط است هرگز خدا چنین کاری نکرده فرمود من سه کار کردم یک: زینت زمین مشخص; دو: زینت آسمان مشخص; سه: زینت انسان هم مشخص ﴿حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ وَزَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ﴾[50] من هرگز آسمان و زمین را برای شما زینت قرار ندادم گرایش هم ندادم به شما خودتان بیراهه رفتید اینکه این اسناد سه قسم است مثل جریان «جریٰ» است این جریان را شما وقتی به آب نسبت میدهید حقیقت است اسناد الی ما هو له است میگویید «جری الماء» وقتی به نهر نسبت میدهید میگویید «جری النهر» صحیح است ولی مجاز, نهر یعنی رودخانه خب نهر, خانه رود است این خانه که حرکت نمیکند ما هم در تعبیرات فارسی میگوییم رودخانه جریان دارد رودخانه روان است اسناد جریان به نهر صحیح است مجازاً, اسناد جریان به آب صحیح است حقیقتاً, اسناد جریان به جدار و شجر و اینها غلط است مجاز نیست ما بگوییم «جری الجدار» خب «جری الجدار» غلط است و اما «جری المیزاب» صحیح است چرا؟ برای اینکه بالأخره آب از ناودان میآید پایین شما به چه مناسبت گفتید دیوار جاری است خب میتوانید بگویید ناودان جاری است اما دیوار را که نمیتوانید بگویید جاری است پس اسناد یا صحیح است یا غلط اگر صحیح بود یا حقیقت است یا مجاز, اسناد تزیین ابتدایی به الله غلط است جناب زمخشری! نعم, اسناد کیفری به الله صحیح است و حقیقت، سخن از مجاز نیست فرمود ما گفتیم بگیر این کیفر ماست ما برخیها را گفتیم حالا که رفتی برو.
مطلب بعدی آن است که کیفر خدا یک امر وجودی نیست اضلال کیفری یک امر وجودی نیست چیزی به نام ضلالت باشد که خدا در قلب کسی القا کند این نیست کیفرهای الهی در این بخشهای دنیا به امر عدم ملکه برمیگردد آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «فاطر» خواهد آمد، در آنجا فرمود: ﴿مَّا یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلاَ مُمْسِکَ لَهَا وَمَا یُمْسِکْ فَلاَ مُرْسِلَ﴾[51] این جزء محکمترین محکمات آیات قرآنی است در این بخشها، فرمود ما درِ رحمت را یا باز میکنیم یا باز نمیکنیم آن رحمة للعالمین را که همیشه باز کردیم به روی همه گفتیم بیایید اما این رحمت خاصّه را برای بعضیها باز میکنیم برای بعضی باز نمیکنیم برای بعضیها که ذات اقدس الهی فرمود آنها که حرف ما را گوش دادند ﴿یَهْدِی مَن یَشَاءُ﴾[52] چند قدم رفتند آمدند تلاش کردند کوشش کردند ما هم پاداشی به اینها میدهیم اما عدّهای که صریحاً میگویند: ﴿سَوَاءٌ عَلَیْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُن مِّنَ الْوَاعِظِینَ﴾[53] با انبیایشان در کمال بیاعتنایی برخورد میکنند ما این در را نسبت به آنها باز نمیکنیم همین! سخن از ارسال عذاب نیست فرمود: ﴿مَّا یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلاَ مُمْسِکَ لَهَا﴾ دری را که خدا بر اساس رحمت به روی امّتی بگشاید کسی نمیتواند ببندد اما ﴿وَمَا یُمْسِکْ﴾ یعنی اگر این در را ببندد باز نکند ﴿فَلاَ مُرْسِلَ﴾ نه اینکه چیزی است به نام اِضلال چیزی است به نام تزیین کیفری نه, لطف خودش را برمیدارد این همان است که «اللهمّ لا تَکلنی الی نفسی طرفة عین»[54] اگر ـ معاذ الله ـ یک لحظه ما را به حال خودمان بگذارد ماییم و فقرِ ما دیگر فرمود ما او را به حال خودش رها کردیم او که دیدش این است ما هم که لطفمان را گرفتیم البته او سقوط میکند «أعاذنا الله من شرور انفسنا و سیّئات أعمالنا».
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . تفسیر التستری, ص116; تلخیص البیان عن مجازات القرآن, ص260; لطایف الاشارات, ج3, ص23.
[2] . فقه القرآن, ج1, ص102.
[3] . الکافی, ج2, ص632.
[4] . التحریر و التنویر, ج19, ص216.
[5] . سورهٴ شوریٰ, آیات 1 و 2.
2. سورهٴ بقره, آیات 1 و 2.
[7] . سورهٴ انعام, آیهٴ 92.
[8] . سورهٴ اسراء, آیهٴ 105.
[9] . سورهٴ شعراء, آیات 193 و 194.
[10] . سورهٴ نجم, آیات 3 و 4.
[11] . سورهٴ شعراء, آیهٴ 2.
[12] . سورهٴ حجر, آیهٴ 1; سورهٴ یس, آیهٴ 69.
[13] . سورهٴ قمر, آیهٴ 55.
[14] . سورهٴ نمل, آیهٴ 92.
[15] . سورهٴ بقره, آیهٴ 2.
[16] . سورهٴ بقره, آیهٴ 185.
[17] . سورهٴ انفال, آیهٴ 2.
[18] . سورهٴ یس, آیهٴ 2.
[19] . الامالی (شیخ طوسی), ص529.
[20] . سورهٴ بقره, آیهٴ 43.
[21] . سورهٴ هود, آیهٴ 114.
[22] . سورهٴ نساء, آیهٴ 162.
[23] . سورهٴ قیامت, آیهٴ 31; سورهٴ علق, آیهٴ 10.
[24] . سورهٴ توبه, آیهٴ 60.
[25] . سورهٴ مؤمنون, آیهٴ 4.
[26] . سورهٴ ق, آیهٴ 3.
[27] . سورهٴ حدید, آیهٴ 3.
[28] . الکافی, ج1, ص115.
[29] . سورهٴ روم, آیهٴ 7.
[30] . سورهٴ ناس, آیات 5 و 6.
[31] . الامالی (شیخ صدوق), ص498; نهجالبلاغه, خطبه 204.
3. سورهٴ حدید, آیهٴ 3.
4. الکافی، ج1، ص 115.
[34] . سورهٴ توبه, آیهٴ 102.
[35] . سورهٴ کهف, آیهٴ 105.
[36] . سورهٴ فرقان. آیهٴ 23.
[37] . سورهٴ نساء, آیهٴ 145.
[38] . بحارالأنوار, ج64, ص142 و ج95, ص226.
[39] . سورهٴ کهف, آیهٴ 7.
[40] . سورهٴ فصلت, آیهٴ 12; سورهٴ ملک, آیهٴ 5.
[41] . سورهٴ صافات, آیهٴ 6.
[42] . سورهٴ حجرات, آیهٴ 7.
[43] . الکافی, ج1, ص203.
[44] . سورهٴ انفال, آیهٴ 48; سورهٴ نمل, آیهٴ 24; سورهٴ عنکبوت, آیهٴ 38.
[45] . الکشاف, ج3, ص348.
[46] . سورهٴ ابراهیم, آیهٴ 22.
[47] . الکافی, ج1, ص203.
[48] . سورهٴ مریم, آیهٴ 83.
[49] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 27.
[50] . سورهٴ حجرات, آیهٴ 7.
[51] . سورهٴ فاطر, آیهٴ 2.
[52] . سورهٴ بقره, آیهٴ 142.
[53] . سورهٴ شعراء, آیهٴ 136.
[54] . الکافی, ج2, ص524.
- قرآن بیشترین هدایتش برای مومنین است؛
- ضمانت اجرایی احکام دین ایمان به قیامت است؛
- کیفر خدا یک امر وجودی نیست.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿طس تِلْکَ آیَاتُ الْقُرْآنِ وَکِتَابٍ مُبِینٍ (1) هُدیً وَبُشْرَی لِلْمُؤْمِنِینَ (2) الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُم بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ (3) إنَّ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ زَیَّنَّا لَهُمْ أَعْمَالَهُمْ فَهُمْ یَعْمَهُونَ (4) أُولئِکَ الَّذِینَ لَهُمْ سُوءُ الْعَذَابِ وَهُمْ فِی الْآخِرَةِ هُمُ الْأَخْسَرُونَ (5) وَإِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِن لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ (6)﴾
سورهٴ مبارکهٴ «نمل» که معروف به همین نام است که میگویند سورهٴ «نمل» این ظاهراً جزء اعلام بالغلبه است در برخی از تفسیرهایی که علمای شیعه یا اهل سنّت نوشتند میگویند «السورة الّتی یُذکر فیها النمل»[1] البته آن سوَری که در روایات اسامیشان آمده مثل «لا صلاة الا بفاتحة الکتاب»[2] یا سورهٴ «یس»[3] و مانند آن که در روایات آمده نام خاصّ آنهاست ولی این سورهها که روایات معتبری در تَسمیه آنها وارد نشده اینها اعلام بالغلبه است البته در برخی از روایات هم جریان احتمال علم بالغلبه مطرح است یعنی آنچه بین مسلمین شهرت پیدا کرده میگویند سورهٴ «منافقون» سورهٴ «جمعه» و مانند آن این احتمال علم بالغلبه است. در بین این عَلَم بالغلبه, غلبه نمل بر هدهد نشان داد که این دیگر سورهٴ هدهد نباشد وگرنه این سوره به سه نام معروف بود یعنی از نظر شهرت غلبهای میگفتند سورة النمل, سورة الهدهد برای اینکه غیر از این سوره در هیچ سورهای نام نمل نیامده یا نام هدهد نیامده و از طرفی آن طوری که در سورهٴ «نمل» قصّه سلیمان(سلام الله علیه) به طور مبسوط بیان شده در هیچ سورهای بیان نشده از این جهت این سوره به نام مبارک سلیمان هم شهرت پیدا کرد میگویند سورة سلیمان.[4] این گونه از مناسبتها تَسمیه واقعی را به همراه ندارد.
مطلب دیگر این است که آنچه از سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» شروع شده بعد «شعراء» بعد هم «نمل» بعد هم سورهٴ مبارکهٴ «قصص» که در پیش است همه این سوَر، مُصدّر به تکریم قرآناند این قدر مشترک این چند سوره است یعنی سورهٴ «فرقان» سورهٴ «شعراء» سورهٴ «نمل» سورهٴ «قصص» اینچنین است البته برخی از سایر سوَر هم نظیر سورهٴ «حجر» آن هم مصدّر به همین مطالب است اما این چهار سوره که در کنار هماند مصدّر به عظمت قرآناند. در سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» آیه اوّلش این است: ﴿تَبَارَکَ الَّذِی نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَی عَبْدِهِ لِیَکُونَ لِلْعَالَمِینَ نَذِیراً﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «شعراء» اوّلش این است: ﴿طسم ٭ تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ الْمُبِینِ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «نمل» که محل بحث است فرمود: ﴿طس تِلْکَ آیَاتُ الْقُرْآنِ وَکِتَابٍ مُبِینٍ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «قصص» که به خواست خدا در پیش است فرمود: ﴿طسم ٭ تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ الْمُبِینِ﴾.
فرمود: ﴿طس﴾ این حروف مقطّع که در سوَر قرار گرفت که بحث مبسوطش در همان اول سورهٴ مبارکهٴ «بقره» گذشت چند قسمتاند بعضیها به تنهایی یک آیهاند نظیر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «شعراء» گذشت که آیه اوّلش همان ﴿طسم﴾ است برخیها جزء آیه اوّلاند نظیر آنچه در این سورهٴ «نمل» مطرح است که فرمود: ﴿طس تِلْکَ آیَاتُ الْقُرْآنِ﴾ که جزء آیه اُولاست بعضیها دو آیهاند نظیر ﴿حم ٭ عسق﴾[5] یکی آیه اول است یکی آیه دوم بنابراین این حروف مقطّع گاهی جزء آیهاند گاهی یک آیهاند گاهی دو آیه. فرمود: ﴿طس تِلْکَ آیَاتُ الْقُرْآنِ﴾ این ﴿تِلْکَ﴾ که مؤنث است برای اینکه ﴿آیَاتُ﴾ مؤنث است بر خلاف ﴿ذلِکَ﴾ که اشاره به کتاب است ﴿الم ٭ ذلِکَ الْکِتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾[6] آن ﴿ذلِکَ﴾ که اشاره به دور است این ﴿تِلْکَ﴾ هم که اشاره به دور است ناظر به بعید المنال بودن و رفعت منزلت و مقام آیات قرآن کریم و کتاب الهی است با اینکه گفته میشود ﴿هَذا کِتابٌ﴾[7] از این جهت که انسان در خدمت آن است گفته میشود ﴿هذا﴾ و از آن جهت که منزلت رفیعی دارد میفرمایند ﴿تِلْکَ﴾ یا ﴿ذلِکَ﴾.
مطلب بعدی آن است که گاهی در نامگذاری این فقط قرآن مطرح است گاهی کتاب مطرح است گاهی قرآن و کتاب باهم مطرح است آنجا که گفته شد ﴿الم ٭ ذلِکَ الْکِتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ آنجا فقط سخن از کتاب است از قرآن سخنی به میان نیامده گاهی سخن از قرآن است کتاب ذکر نمیشود گاهی جمع بین کتاب و قرآن است مثل اینجا و مثل آیه سورهٴ «حجر» در مواردی که جمع بین قرآن و کتاب است گاهی کتاب مقدّم بر قرآن ذکر میشود که در سورهٴ «حجر» آمده گاهی قرآن قبل از کتاب ذکر میشود که در محلّ بحث آمده. در اول سورهٴ «حجر» دارد ﴿الر تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ وَقُرْآنٍ مُّبِینٍ﴾ که قرآن بعد از کتاب ذکر شده اما در سورهٴ «نمل» که محلّ بحث است فرمود: ﴿تِلْکَ آیَاتُ الْقُرْآنِ وَکِتَابٍ مُبِینٍ﴾ خب اول قرآن هست بعد کتاب, جریان قرآن نظیر الواح موسای کلیم نیست که به صورت لوح و کتابِ نوشته نازل شده باشد اول این معارف در قلب مقدس پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نازل شده است که ﴿بِالْحَقِّ أَنزَلْنَاهُ وَبالْحَقِّ نَزَلَ﴾[8] بعد هم فرمود: ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ ٭ عَلَی قَلْبِکَ﴾[9] بعد هم فرمود: ﴿وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی ٭ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَی﴾[10] بعد حضرت املاء میفرمود و حضرت امیر(سلام الله علیه) و سایر کَتبه وحی مینوشتند میشد کتاب, پس اول قرآن است «قَرأ» خواندن «جَمَع» و مانند آن است بعد به صورت کتابت در میآید گرچه حرف «واو» برای ترتیب نیست ولی تقدیمِ ذکری ناظر به آن است که اول قرآن است بعد کتاب.
در سورهٴ مبارکهٴ «شعراء» فقط کتاب ذکر شده ﴿تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ الْمُبِینِ﴾[11] برای اینکه آنچه فعلاً در دست مسلمین است کتاب است قرائتی در کار نیست و تلاوتی در کار نیست که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) قرائت بکند تلاوت بکند اما «قَرأ» به معنای «جَمَع» که همین باعث شده است که اجزای منسجم او به صورت یک کتاب در بیاید او البته همیشه هست لذا میشود گفت ﴿قُرآنٌ مُبِینٌ﴾[12] اینکه در سورهٴ «نمل» که محلّ بحث است اول کلمه قرآن آمده بعد کتابِ مبین برای آن است که آن نظم طبیعی رعایت بشود اما در سورهٴ مبارکهٴ «حجر» که اول کتاب است بعد قرآن آنجا گفتند آن قرآن عطف بیان است نه وصف وقتی عطف بیان شد آن وقت مُبیِّن کتاب است مفسّر کتاب است از این جهت میتواند بعد از او ذکر بشود بدل نیست وصف نیست برای اینکه عطف بیان است. ﴿تِلْکَ آیَاتُ الْقُرْآنِ وَکِتَابٍ مُبِینٍ﴾ این کتاب و همچنین مبین نکره ذکر شده است برای اینکه تنوینها, تنوینهای تفخیم و تعظیم است نظیر آیه پایانی سورهٴ مبارکهٴ «قمر» که فرمود: ﴿فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾[13] دیگر «عند الملیک المقتدر» یعنی با الف و لام ذکر نشده خدای سبحان مَلیک است خدای سبحان مقتدر است تنوینهای ﴿مَلِیکٍ﴾ و ﴿مُقْتَدِرٍ﴾ نشانه عظمت و فَخامت آن ملیک مقتدر است این تنوین ﴿مُبینٌ﴾ تنوین ﴿کِتابٌ﴾ اینها نشانه تفخیم مسئله است نشانهاش آیه شش همین سوره است که فرمود: ﴿وَإِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِن لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ﴾ این گونه از تنوینها که برای تفخیم و تعظیم است نیازی دیگر به الف و لام نیست با آن فخامت و عظمتی که از این تنوینها استفاده میشود. این سوره هم چون در مکه نازل شد قسمت مهمّش بیان حقیقت قرآن است از نظر اضلاع سهگانه این مثلث که مبدأ نزول این کتاب کیست؟ مهبط این کتاب کیست؟ و خود این کتاب چیست؟ مبدأ نزولش حکیمِ علیم است مهبطش هم رسول امین(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است خودش هم که کتاب است و نور است و مبین است و هدایت است و بُشرا است و امثال ذلک که الآن اوصاف آن را دارد ذکر میکند مبدأ فاعلی را ذکر میکند مبدأ قابلی را ذکر میکند نظام داخلی را هم ذکر میکند این گونه از عناصر را هم در صدر این سوره ذکر میکنند هم در آیات پایانی این سوره؛ آیات پایانی این سوره از آیه 89 شروع میشود تا 93 که ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْهَا وَمَن جَاءَ بِالسَّیِّئَةِ﴾ کذا در آیه 92 دارد ﴿فَمَنِ اهْتَدَی فَإِنَّمَا یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ﴾ که این از باب ردّ العجر الی الصدر، بخش پایانی سوره به اول برمیگردد که اگر متکلّمی, نویسندهای در نوشتن و گفتن ماهر بود در پایان جمعبندی میکند میگوید فتحصّل این فتحصّل یا فانقدح که در کتابها هست نشانه آن است که آن مؤلف حَسَن الورود و حَسن الخروج است او فهمیده چگونه وارد دالان مطلب بشود و چگونه از مطلب خارج بشود و چیزی در دستش هست که بالأخره ما چه گفتیم چه شده این «فتبیّن, فانقدح, فتحصّل» برای آن حُسن خروج است برای متکلّم یا نویسنده یا گویندهٴ حَسن الورود، این بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «نمل» هم ﴿وَأَنْ أَتْلُوَا الْقُرْآنَ﴾[14] که این برگشتش به صدر سوره است این باعث حُسن خروج از این سوره است که معلوم میشود محور اصلی این سوره چیست.
در این بخش نام مؤمنین را برد فرمود: ﴿هُدیً وَبُشْرَی لِلْمُؤْمِنِینَ﴾ با اینکه این کتاب ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ است اختصاصی به مؤمنین ندارد. در همان آغاز سورهٴ مبارکهٴ «بقره» گذشت که اگر گفته شد این کتاب ﴿هُدیً لِلْمُتَّقِینَ﴾[15] است با اینکه فرمود: ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ هُدیً لِلنَّاسِ﴾[16] این برای آن است که مؤمنین بهره بیشتری میبرند این یک جهت یا نه, نه تنها مؤمنین بهره بیشتری میبرند از این جهت فرمود: ﴿هُدیً لِلْمُتَّقِینَ﴾ برای اینکه هدایت زائد را هم اینها میبرند نه اصلِ هدایت و بهرهبرداری برای اینها باشد. اگر فرمود: ﴿إِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَاناً﴾[17] اینها معلوم میشود پیشگاماناند هم اینها بهره میبرند دیگران یا بهره نمیبرند یا اگر بهره بردند بعد از اینها هستند و هم اینها روزانه در ترقّیاند که ﴿زَادَتْهُمْ إِیمَاناً﴾ دیگران اینچنین نیستند لذا این ﴿هُدیً﴾ و ﴿بُشْرَی﴾ هر دو متعلّق به «مؤمنین»اند علیالتنازع یعنی این ﴿لِلْمُؤْمِنِینَ﴾ متعلّق به ﴿هُدیً﴾ و ﴿بُشْرَی﴾ است علیالتنازع, مفعول واسطه است برای هر دو «هدی للمؤمنین», ﴿بُشْرَی لِلْمُؤْمِنِینَ﴾ انذار هم هست البته ﴿هُدیً وَ بُشْرَی لِلْمُؤْمِنِینَ﴾.
مؤمنین کسانیاند که بین عقیده سالم و اقرار زبانی و عملِ ارکانی جمع کرده باشند. جریان عقیده که با ایمان مطرح شد. مهمترین عمل دو بخش است یک بخش رابطه با خداست که از آن با ﴿یُقِیمُونَ الصَّلاةَ﴾ یاد شده است یک بخش هم رابطه با مردم است که مسائل مالی و حقوق مالی را ادا میکند که به عنوان ﴿یُؤْتُونَ الزَّکَاةَ﴾ مطرح شد این را بارها ملاحظه فرمودید کتاب چون حکیم است فرمود: ﴿وَالْقُرْآنِ الْحَکِیمِ﴾[18] یک مطلب و دین, صلات را به عنوان عمود مطرح کرده است که «الصلاة عمود الدین»[19] دو مطلب, لذا قرآن کریم هر جا سخن از نماز به میان میآورد مسئله اقامه نماز است سخن از قرائت نماز نیست. درباره قرآن و تلاوت و قرائت و اینها مطلب دیگر است اما وقتی دین بنا شد نماز را ستون بداند خب ستون را که نمیخوانند ستون را اقامه میکنند. فرمود: ﴿یُقِیمُوا الصَّلاةَ﴾, ﴿أَقِیمُوا الصَّلاَةَ﴾,[20] ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ﴾,[21] ﴿وَالْمُقِیمِینَ الصَّلاَةَ﴾[22] چه به صورت فعل ماضی چه مضارع چه امر چه وصف همه سخن از اقامه است که با عمود بودن دین هماهنگ باشد آنجا که دارد ﴿صَلَّی﴾[23] و مانند آن, آن موارد هم به معنای اقامه صلات است خب اگر کسی ستون دین را نگه داشت این خیمه را به پا داشت زیر این خیمه میرود و حکم این خیمه را رعایت میکند که مسئله زکات هم مطرح است در بحثهای قبلی عنایت فرمودید که سوَری که در مکه نازل شده است آنجا سخن از زکات فقهی که در مدینه مطرح است که ﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ﴾[24] نیست در آن نُه چیز زکات واجب است زکات مال واجب است زکات فطر در پایان ماه مبارک رمضان واجب است اینها در مدینه نازل شده پس اگر سخن از زکات در سوَر مکّی هست به معنی مطلق صدقات مالی است که هر توانگری, توانمندی, کسی که مقدورش است باید به مشکلات فقرا برسد این در مکه هم بود این زکاتی که در سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» گذشت که ﴿وَالَّذِینَ هُمْ لِلزَّکَاةِ فَاعِلُونَ﴾[25] آنجا هم به معنی تزکیه معنا شد هم به معنی مطلق صدقات مالی برای اینکه صدقات فقهی یعنی زکات مال زکات فطر اینها در مدینه نازل شد و همه آیاتی که مشکلات زکات دارد و در مکه نازل شد این درباره تأمین نیازمندیهای فقراست که بر مسلمانها واجب است که این کارها را بکنند حالا لازم نیست به عنوان زکات باشد، بالأخره حلّ مشکل مردم واجب است یا واجب نیست اینچنین نیست که حالا حتماً مخصوص به آن زکات باشد آن زکات خب مصارف هشتگانه دارد انسان میتواند مسجد بسازد حسینیه بسازد مدرسه بسازد مجاهدین را یاری کند جبههها را تقویت کند فی سبیل الله باشد قرضِ قرضدارها را ادا کند و مانند آن این مصارف هشتگانه اختصاصی به زکات مال ندارد زکات فطر هم همین طور است انسان فطریه خودش هم میتواند به مجاهد بدهد قرض قرضدارها را ادا بکند این زندانیهای بیگناه را آزاد بکند بالأخره اینها بدهکارند دیگر. غارمین یکی از مصارف هشتگانه زکات فطر است یکی از مصارف هشتگانه زکات مال است و مانند آن. اینها احکامی است که در فقه برای بعد از هجرت مشخص کردند اما این آیاتی که در سوَر مکّی هست ناظر به مطلق رفع نیازمندیهای نیازمندان است فرمود کسانی که این خیمه دین را نگه میدارند اقامه میکنند خب اگر خیمه دین نگهداری شد خیمه سرِ پا شد اینها زیر این خیمه زندگی میکنند وقتی زیر این خیمه زندگی کردند باید مشکلات مستمندان را هم برطرف کنند ﴿وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ﴾.
اهمیت مطلب باعث شد که این کلمه ﴿هُمْ﴾ دو بار تکرار بشود در یک جمله کوتاه، فرمود: ﴿وَهُم بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ﴾ چون هیچ چیزی به اندازه ایمان به آخرت ضامن اجرا نیست حتی مسئله توحید، خب بالأخره خدا هست خب خدا هست را این مشرکین هم قبول داشتند دیگر خدا هست ولی ما هم در برابر خدا مسئول هستیم یا نه یک سؤال و جوابی هست یا نه؟! میگویند نه, تا مسئله معاد نباشد مسئولیّت انسان نباشد احکام دین ضامن اجرا ندارد این همه مشرکینی که در عالم بودند اینها خدا را که قبول داشتند اصرار قرآن کریم بر جریان معاد این است که بسیار خب, همین خدا روزی از شما سؤال میکند یا نمیکند شما در برابر خدا مسئول هستید یا نیستید میگویند نه, ﴿ذلِکَ رَجْعٌ بَعِیدٌ﴾[26] یعنی چه وقتی انسان مُرد, مُرد دیگر, اصرار قرآن در یک جمله کوتاه با تکرار کلمه ﴿هُمْ﴾ نشان میدهد این آقایان به قیامت معتقدند چون همین اعتقاد به قیامت است که ضامن اجراست دیگر.
پرسش: اگر توحید, توحید مثل باشد مثل توحید حضرت ابراهیم از قیامت هم مؤثرتر است...
پاسخ: خب البته, وقتی که ابراهیمِ ملکوتی باشد آن را همراه دارد چون ﴿هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ﴾[27] هست آن قیامت را به همراه دارد اما این توحیدی که در مردم هست در مشرکین هم بود میگفتند: «هو الأول».
پرسش: در اینها که نبود.
پاسخ: نه اینها در مسئله وجوبِ وجود موحّد بودند که خدا شریک ندارد در وجوبِ وجود, خدا خالق است شریک ندارد خدا ربّالأرباب است شریک ندارد الهالآلهه است و مدیرکل است شریک ندارد اما تدبیر امور جزیی به ارباب متفرّقون وابسته است. خب البته کسی توقّع داشته باشد که توحیدش نظیر توحید ابراهیمی(سلام الله علیه) باشد بعد معذلک نقص آخرت داشته باشد که این جمع نیست برای اینکه آن ﴿هُوَ الأوّل﴾ آن عین «هو الآخر»[28] است اگر «هو الآخر» شد یعنی معاد دیگر, آن معنا مخصوص اوحدی از موحّدان است ولی برای توده مردم سخن از قیامت نیست ﴿وَهُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ﴾[29] است.
وجود مبارک حضرت امیر بعضی از بیاناتشان را مثلاً سالی یک بار یا دو بار ذکر میکردند اما بعضی از مطالبشان را هر شب ذکر میکردند آخر یک مطلبی را انسان هر شب ذکر بکند یعنی چه؟! سرّ اینکه موعظه تکرارپذیر است و خستهکننده نیست مطلب علمی خستهکننده است چیست؟ مطلب علمی برای اینکه آدم یک مطلب را عالِم بشود خب عالم شد, شد دیگر شما روزی که تدریس کردید همان مطلب را روز دوم برای شنوندههایتان بگویید میبینید اینها احساس خستگی میکنند اما مطلب موعظه شما مجالس وعظ میروید یا خودتان یا دیگران وعظ میکنند انسان یک موعظه را ده جا هم بشنود باز حاضر است بشنود موعظه تکرارپذیر است چرا؟ برای اینکه آن فشار آن آسیب تکرارپذیر است هر روز هر لحظه دارد ﴿یُوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النَّاسِ ٭ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ﴾[30] خب این موعظه دارد آن را مرهم میگذارد دیگر این وسوسه یک نیش است دیگر خب آن هم مرهمی است لذا انسان در تمام این روضهخوانیها میرود در تمام این مجالس میرود نام اهل بیت هست این تکرارپذیر است موعظه, دستور تقوا تکرارپذیر است برای اینکه از آن طرف دارد نیش میخورد از این طرف یک مرهم لازم است دیگر, موعظه تکرارپذیر است خب وجود مبارک حضرت امیر هر شب بعد از نماز عشاء وقتی نماز عشاء تمام میشد نمازگزارها میخواستند بروند این جمله را میفرمود آقایان بارهایتان را ببندید «تَجهّزوا رَحِمَکم الله»[31] این «تجهّزوا» یعنی جهازتان را ببنیدید بارهایتان را ببنیدید را هر شب بعد از نماز عشاء میفرمود «تَجهّزوا رَحِمَکم الله» برای اینکه این مشکل را حل میکند اگر کسی در حدّ ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) و انبیای دیگر بود البته او توحیدش تام است آن ﴿هُوَ الأوَّل﴾[32] او با «هو الآخر»[33] است و مانند آن, اما در این گونه از موارد در یک جمله کوتاه دوباره کلمه ﴿هُمْ﴾ را ذکر کرد چه اینکه در مقابلش هم در یک جمله کوتاه دو بار کلمه «هم» را ذکر کرد در این آیه یعنی آیه سوم فرمود: ﴿وَهُم بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ﴾ در آیه پنج فرمود: ﴿وَهُمْ فِی الْآخِرَةِ هُمُ الْأَخْسَرُونَ﴾ برای اهمیّت مسئله است فرمود آنهایی که به یاد قیامت نبودند در دنیا شرک ورزیدند مشرکانه زندگی کردند اینها بیش از دیگران خسارت میبینند برای اینکه دیگران یا مؤمناند که خسارت نمیبینند یا اگر طالحاند ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَیِّئاً﴾[34] بالأخره حسابی است کتابی است یک ارزیابی است یک بررسی است و خسارت اگر دیدند نفع هم بردند اما اینها که ﴿بِالآخِرَةِ کَافِرُونَ﴾اند اینها تمام اعمال خیرشان حابِط است چون وقتی انسان در قیامت کنار میزان الهی میرود که عملی برای ارزیابی و برای توزین داشته باشد عمل وقتی قابل توزین است که این دو خصوصیّت را داشته باشد خود عمل حَسن باشد (یک) با حُسن فاعلی همراه باشد (دو) آدم خوب اگر کار خوب بکند وارد صحنه ترازو میشود آدم خوب یعنی مؤمن حالا کسی که به خدا و قیامت ـ معاذ الله ـ ایمان ندارد عمل خیر انجام بدهد این بهره مادّی و دنیایی میبرد در دنیا شهرتی پیدا میکند برکات مالی و دنیایی ممکن است نصیبش بشود اما سهمی از آخرت ندارد, اگر حُسن فاعلی و حُسن فعلی ضمیمه نشد و انسان ـ معاذ الله ـ کافر بود در همان بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «کهف» فرمود: ﴿فَلَا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَزْناً﴾[35] ما برای او ترازو نمیآوریم آخر چه چیزی را بسنجیم؟! اگر ﴿وَقَدِمْنَا إِلَی مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءً مَّنثُوراً﴾[36] خب ترازوی چه چیزی را بسنجیم البته ترازویی هست که درکات را میسنجد آن را میفرماید: ﴿إِنَّ الْمُنَافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ﴾[37] بله آن هست اما برای حسنات و درجات، او چیزی نیاورده ما بسنجیم.
پرسش...
پاسخ: بله آنها اگر غافل باشند ممکن است ذات اقدس الهی در آخرت به آنها پاداش هم بدهد اما اگر کافرِ عنود باشند و ملحد باشند اینها دیگر «خسرت صَفقة عبد»[38] اینها بهره اخروی ندارند بهرههای دنیایی دارند خودشان فرزندانشان و بازماندگانشان.
فرمود: ﴿إنَّ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ﴾ ما هم به اینها کیفر میدهیم ﴿زَیَّنَّا لَهُمْ أَعْمَالَهُمْ فَهُمْ یَعْمَهُونَ﴾ ما اولاً انسان را طوری خلق کردیم که زیباپسند است و جهان را زیبا قرار دادیم زمینِ زیر پای او را زیبا قرار دادیم ﴿إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَی الْأَرْضِ زِینَةً لَّهَا﴾[39] نه «لکم» که در سورهٴ «کهف» گذشت آنچه روی زمین است اینها جامه پرنیانی و زیبای زمین است ﴿إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَی الْأَرْضِ زِینَةً لَّهَا﴾ سقفی دارد به نام آسمان که ﴿وَزَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیَا بِمَصَابِیحَ﴾[40] یا ﴿بِزِینَةٍ الْکَوَاکِبِ﴾[41] سقف خانه او را مزیّن کردیم کفِ خانه او را مزیّن کردیم گفتیم این زندگی خوب داشته باشد اما به او گفتیم سر بالا کنی آنها برای تو نیست سر پایین بیاوری اینها برای تو نیست تو از زمینی که روی آن پا گذاشتی بزرگتری از آسمانی که بالای سرت قرار دارد تو بالاتری تو یک زینت دیگری داری آن را در سورهٴ مبارکهٴ «حجرات» مشخص کرد فرمود: ﴿حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ وَزَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ﴾[42] زینتت آن است خب حالا اگر کسی زینت خودش یعنی زینت انسان را فراموش کرد زینت الأرض را به حساب خود آورد زینت السماء را به حساب خود آورد حرف انبیا را گوش نداد حرف اولیا را گوش نداد «نَبذوا کِتَابَ اللّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ»[43] از این به بعد ما او را گرفتار کیفر میکنیم چه کار میکنیم؟ ما همین تلخیها, کجفهمیها, کجرویهای او را نزد او زیبا نشان میدهیم این تزیین کیفری است نه تزیین ابتدایی.
شما ببینید جناب زمخشری در کشاف میگوید اسناد تزیین یا حقیقی است یا مجازی این حقیقت و مجاز در اسناد است که عقلی است نه حقیقت و مجاز لغت و کلمه، میگوید تزیین ﴿زَیَّنَّا﴾ یا حقیقت است یا مجاز, حقیقتش آنجا که دارد ﴿زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ أَعْمَالَهُمْ﴾[44] مجازش آنجاست که به خدای سبحان اسناد داده میشود[45] این خیلی بیراهه رفتن است شیطان کاری در عالم نمیتواند بکند شیطان یک کَلب معلَّم است شیطان کاری که انجام میدهد وسوسه است هیچ کسی در برابر شیطان نمیتواند اعتراض کند که تو باعث شدی شیطان میگوید مأموریت من وسوسه است نامه دعوت نوشتن است کاری بیش از این از من برنمیآید خب انبیا نامه دعوت نوشتند اولیا نامه دعوت نوشتند فطرت و عقلت از درون نامه دعوت نوشتند میخواستی آنها را گوش بدهی. در سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» این مناظره بین شیاطین و افراد در قیامت گذشت که شیطان میگوید: ﴿فَلاَ تَلُومُونِی وَلُومُوا أَنفُسَکُم﴾[46] من را سرزنش نکنید خودتان را سرزنش بکنید من دعوت کردم میخواستید نیایید خب انبیا هم دعوت کردند دیگر, کتاب انبیا دعوتنامه است فطرت و عقل دعوتنامه است چرا مرا ملامت میکنید این کار شیطان است. شیطان در این نظام مثل کلب معلّم است هیچ کسی را گاز نمیگیرد و نمیگزد ولی کفار و منافقین که بیراهه رفتند و «نَبذوا کِتَابَ اللّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ»[47] از آن به بعد به عنوان اِضلال کیفری نه اضلال ابتدایی فرمود: ﴿أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیَاطِینَ عَلَی الْکَافِرِینَ تَؤُزُّهُمْ أَزّاً﴾[48] ما اغراء کردیم این شیاطین را به جان کفار فرستادیم که گاز بگیرند و بگزند ﴿إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیَاطِینَ أَوْلِیَاءَ لِلَّذِینَ لاَیُؤْمِنُونَ﴾[49] هم ولایت جعل کرده هم گزیدن و گاز گرفتن را فرموده, فرمود ما گفتیم گاز بگیر اما طوری گاز بگیر که اختیارشان همچنان محفوظ باشد همان حال هم بگویند «أعوذ بالله» من نجاتشان میدهم اینچنین نیست که اسناد تزیین به ذات اقدس الهی مجاز باشد منتها مشکل این بزرگواران این است که اینها بین تزیین ابتدایی و تزیین کیفری خلط کردند هرگز ذات اقدس الهی تزیین ابتدایی ندارد مجازش غلط است ما یک مجاز داریم و یک غلط; غلط یعنی غلط [و] مجاز یعنی صحیح, چه در کلمه چه در اسناد، حرف از سه حال بیرون نیست اسناد محمول به موضوع یا صحیح است یا غلط این یک تقسیم, اگر صحیح بود یا حقیقت است یا مجاز, اگر صحیح نبود که میشود غلط, اسناد صحیح یا مجاز است یا غلط, تزیین ابتدایی غلط است هرگز خدا چنین کاری نکرده فرمود من سه کار کردم یک: زینت زمین مشخص; دو: زینت آسمان مشخص; سه: زینت انسان هم مشخص ﴿حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ وَزَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ﴾[50] من هرگز آسمان و زمین را برای شما زینت قرار ندادم گرایش هم ندادم به شما خودتان بیراهه رفتید اینکه این اسناد سه قسم است مثل جریان «جریٰ» است این جریان را شما وقتی به آب نسبت میدهید حقیقت است اسناد الی ما هو له است میگویید «جری الماء» وقتی به نهر نسبت میدهید میگویید «جری النهر» صحیح است ولی مجاز, نهر یعنی رودخانه خب نهر, خانه رود است این خانه که حرکت نمیکند ما هم در تعبیرات فارسی میگوییم رودخانه جریان دارد رودخانه روان است اسناد جریان به نهر صحیح است مجازاً, اسناد جریان به آب صحیح است حقیقتاً, اسناد جریان به جدار و شجر و اینها غلط است مجاز نیست ما بگوییم «جری الجدار» خب «جری الجدار» غلط است و اما «جری المیزاب» صحیح است چرا؟ برای اینکه بالأخره آب از ناودان میآید پایین شما به چه مناسبت گفتید دیوار جاری است خب میتوانید بگویید ناودان جاری است اما دیوار را که نمیتوانید بگویید جاری است پس اسناد یا صحیح است یا غلط اگر صحیح بود یا حقیقت است یا مجاز, اسناد تزیین ابتدایی به الله غلط است جناب زمخشری! نعم, اسناد کیفری به الله صحیح است و حقیقت، سخن از مجاز نیست فرمود ما گفتیم بگیر این کیفر ماست ما برخیها را گفتیم حالا که رفتی برو.
مطلب بعدی آن است که کیفر خدا یک امر وجودی نیست اضلال کیفری یک امر وجودی نیست چیزی به نام ضلالت باشد که خدا در قلب کسی القا کند این نیست کیفرهای الهی در این بخشهای دنیا به امر عدم ملکه برمیگردد آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «فاطر» خواهد آمد، در آنجا فرمود: ﴿مَّا یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلاَ مُمْسِکَ لَهَا وَمَا یُمْسِکْ فَلاَ مُرْسِلَ﴾[51] این جزء محکمترین محکمات آیات قرآنی است در این بخشها، فرمود ما درِ رحمت را یا باز میکنیم یا باز نمیکنیم آن رحمة للعالمین را که همیشه باز کردیم به روی همه گفتیم بیایید اما این رحمت خاصّه را برای بعضیها باز میکنیم برای بعضی باز نمیکنیم برای بعضیها که ذات اقدس الهی فرمود آنها که حرف ما را گوش دادند ﴿یَهْدِی مَن یَشَاءُ﴾[52] چند قدم رفتند آمدند تلاش کردند کوشش کردند ما هم پاداشی به اینها میدهیم اما عدّهای که صریحاً میگویند: ﴿سَوَاءٌ عَلَیْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَکُن مِّنَ الْوَاعِظِینَ﴾[53] با انبیایشان در کمال بیاعتنایی برخورد میکنند ما این در را نسبت به آنها باز نمیکنیم همین! سخن از ارسال عذاب نیست فرمود: ﴿مَّا یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلاَ مُمْسِکَ لَهَا﴾ دری را که خدا بر اساس رحمت به روی امّتی بگشاید کسی نمیتواند ببندد اما ﴿وَمَا یُمْسِکْ﴾ یعنی اگر این در را ببندد باز نکند ﴿فَلاَ مُرْسِلَ﴾ نه اینکه چیزی است به نام اِضلال چیزی است به نام تزیین کیفری نه, لطف خودش را برمیدارد این همان است که «اللهمّ لا تَکلنی الی نفسی طرفة عین»[54] اگر ـ معاذ الله ـ یک لحظه ما را به حال خودمان بگذارد ماییم و فقرِ ما دیگر فرمود ما او را به حال خودش رها کردیم او که دیدش این است ما هم که لطفمان را گرفتیم البته او سقوط میکند «أعاذنا الله من شرور انفسنا و سیّئات أعمالنا».
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . تفسیر التستری, ص116; تلخیص البیان عن مجازات القرآن, ص260; لطایف الاشارات, ج3, ص23.
[2] . فقه القرآن, ج1, ص102.
[3] . الکافی, ج2, ص632.
[4] . التحریر و التنویر, ج19, ص216.
[5] . سورهٴ شوریٰ, آیات 1 و 2.
2. سورهٴ بقره, آیات 1 و 2.
[7] . سورهٴ انعام, آیهٴ 92.
[8] . سورهٴ اسراء, آیهٴ 105.
[9] . سورهٴ شعراء, آیات 193 و 194.
[10] . سورهٴ نجم, آیات 3 و 4.
[11] . سورهٴ شعراء, آیهٴ 2.
[12] . سورهٴ حجر, آیهٴ 1; سورهٴ یس, آیهٴ 69.
[13] . سورهٴ قمر, آیهٴ 55.
[14] . سورهٴ نمل, آیهٴ 92.
[15] . سورهٴ بقره, آیهٴ 2.
[16] . سورهٴ بقره, آیهٴ 185.
[17] . سورهٴ انفال, آیهٴ 2.
[18] . سورهٴ یس, آیهٴ 2.
[19] . الامالی (شیخ طوسی), ص529.
[20] . سورهٴ بقره, آیهٴ 43.
[21] . سورهٴ هود, آیهٴ 114.
[22] . سورهٴ نساء, آیهٴ 162.
[23] . سورهٴ قیامت, آیهٴ 31; سورهٴ علق, آیهٴ 10.
[24] . سورهٴ توبه, آیهٴ 60.
[25] . سورهٴ مؤمنون, آیهٴ 4.
[26] . سورهٴ ق, آیهٴ 3.
[27] . سورهٴ حدید, آیهٴ 3.
[28] . الکافی, ج1, ص115.
[29] . سورهٴ روم, آیهٴ 7.
[30] . سورهٴ ناس, آیات 5 و 6.
[31] . الامالی (شیخ صدوق), ص498; نهجالبلاغه, خطبه 204.
3. سورهٴ حدید, آیهٴ 3.
4. الکافی، ج1، ص 115.
[34] . سورهٴ توبه, آیهٴ 102.
[35] . سورهٴ کهف, آیهٴ 105.
[36] . سورهٴ فرقان. آیهٴ 23.
[37] . سورهٴ نساء, آیهٴ 145.
[38] . بحارالأنوار, ج64, ص142 و ج95, ص226.
[39] . سورهٴ کهف, آیهٴ 7.
[40] . سورهٴ فصلت, آیهٴ 12; سورهٴ ملک, آیهٴ 5.
[41] . سورهٴ صافات, آیهٴ 6.
[42] . سورهٴ حجرات, آیهٴ 7.
[43] . الکافی, ج1, ص203.
[44] . سورهٴ انفال, آیهٴ 48; سورهٴ نمل, آیهٴ 24; سورهٴ عنکبوت, آیهٴ 38.
[45] . الکشاف, ج3, ص348.
[46] . سورهٴ ابراهیم, آیهٴ 22.
[47] . الکافی, ج1, ص203.
[48] . سورهٴ مریم, آیهٴ 83.
[49] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 27.
[50] . سورهٴ حجرات, آیهٴ 7.
[51] . سورهٴ فاطر, آیهٴ 2.
[52] . سورهٴ بقره, آیهٴ 142.
[53] . سورهٴ شعراء, آیهٴ 136.
[54] . الکافی, ج2, ص524.
تاکنون نظری ثبت نشده است