- 729
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 210 تا 219 سوره شعراء
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 210 تا 219 سوره شعراء"
- شیطان نه در اصل صدور و نه در حوزه رسالت و نه در همانند آوردن آن توان نفوذ ندارد؛
- در هیچ جای قرآن دلیل نداریم برای اینکه ثابت کند خدا هست؛زیرا خدا شکپذیر نیست؛
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿ و ما تَنَزَّلَت بِهِ الشَّیـاطین (210) و ما یَنبَغی لَهُم و ما یَستَطیعون (211) اِنَّهُم عَنِ السَّمعِ لَمَعزولون (212) فَلا تَدعُ مَعَ الله اِلـٰهًا ءاخَرَ فَتـَکونَ مِنَ المُعَذَّبین (213) و اَنذِر عَشیرَتَکَ الاَقرَبین (214) و اخفِض جَناحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ المؤمِنین (215) فَاِن عَصَوکَ فَقُل اِنّی بَریءٌ مِمّا تَعمَلون (216) و تَوَکَّل عَلَی العَزیزِ الرَّحیم (217) الَّذی یَراکَ حینَ تَقوم (218) و تَقَلُّبَکَ فِی السّـاجِدین (219)﴾
چون عناصر محوری سورهٴ مبارکهٴ «شعرا» جریان توحید از یک سو و وحی و نبوت از سوی دیگر بود لذا در دو مقام آیات فراوانی نازل شد. در بخش اخیر که مسئلهٴ وحی و نبوت برمیگشت فرمود ﴿و ما تَنَزَّلَت بِهِ الشَّیاطین﴾ چهار چیز را نسبت به شیطان نفی کرد چه اینکه همین امور چهارگانه را نسبت به انسانهای عادی نفی کرد یکی اینکه این وحی از آن مبدأ عالی که علی حکیم است نازل میشود آنجا جا برای شیطنت شیطان نیست هیچ شیطانی آنجا راه ندارد سقف وجودی شیطان تا آن تجرّد وهمی است هرگز شیطان به مقام مخلَصین راه ندارد اینکه اعتراف کرد گفت من مخلَصین را فریب نمیدهم نه برای اینکه نسبت به آنها ترحّم دارد یا احترام دارد بلکه نسبت به آنها قدرت ندارد زیرا آنها چیزی میطلبند که شیطان درک نمیکند شیطان کالایی دارد که متروک آنهاست بنابراین جا برای فریب نیست نه میتواند بدلی بسازد و نه میتواند اصلی که در اختیار دارد برای آنها زیبا نشان بدهد لذا صریحاً اعتراف کرد که ﴿اِلاّ عِبادَکَ مِنهُمُ المُخلَصین﴾[1] پس در آن مقام جا برای شیطنت شیطان نیست در وسطها هم جا برای نفوذ او نیست برای اینکه ﴿إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ﴾ از آن طرف هم فرمود: ﴿وَجَعَلْنَاهَا﴾ این نجوم را ﴿رُجُوماً لِلشَّیَاطِینِ﴾[2] و مانند آن پس نه در آنجا حضور دارد و نه در بین راه میتواند نفوذ پیدا کند این دو امر و نه میتواند در حرم امن رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) نفوذ پیدا کند که چیزی را کم کند یا زیاد کند و نه میتواند مثل این بیاورد.
در سورهٴ مبارکهٴ «اسرا» فرمود جن و انسان جمع بشوند مثل این مقدورشان نیست؛ آیه 88 سورهٴ مبارکهٴ «اسرا» این بود ﴿قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَی أَن یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لاَ یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً﴾ شیاطین با هم انسانها با هم شیاطین و انسانها و انسانها و شیاطین با هم بخواهند مثل قرآن بیاورند مقدورشان نیست پس نه در اصل صدور و نزول قرآن آنجا راه دارند که بشنوند و بیایند بگویند نه در بین راه قدرت نفوذ دارند نه خودشان به تنهایی مثل قرآن میتوانند بیاورند و نه با اجتماع یکدیگر میتوانند بیاورند این امور چهارگانه و مانند آن نه مقدور انسان عادی است نه مقدور جن است بالقول المطلق بنابراین ﴿ما تَنَزَّلَت بِهِ الشَّیـاطین﴾ شیطان و همچنین انسان عادی این کار را نمیکنند دشمنان وحی و نبوت گاهی میگفتند این ـ معاذ الله ـ جنزده است یا [این حرفها] حرف شیاطین است و مانند آن گاهی میگفتند این حرفها را ایشان از برخی از ایرانیها آموختند یا برخی از رومیها آموختند که قرآن در آیات قبل فرمود آن زبانی که اینها قرآن را به آن متهّم میکنند آنها که عربی مبین نیست و این قرآن عربی مبین است آن افراد که اصلاً عربی حرف نمیزنند عربی نمیفهمند ﴿لِّسَانُ الَّذِی یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ وَهذَا لِسَانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ﴾[3] این چه نسبتی است که شما میدهید میگویید فلان دانشمند ایرانی یا فلان دانشمند رومی این حرفها را به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) ـ معاذ الله ـ آموخت خب پس از هر طرف این توهم شما بیّن الغی است.
در این قسمت فرمود: ﴿و ما تَنَزَّلَت بِهِ الشَّیـٰطین﴾ نه اینها نازل کردند نه توانستند اصلاً بشنوند و علم پیدا کنند چه رسد به اینکه معلوم خود را اظهار کنند و بیان کنند ﴿ما تَنَزَّلَت بِهِ الشَّیـاطین ٭ و ما یَنبَغی لَهُم﴾ که در بحث دیروز گذشت که این گونه از معارف بُغیه و مطلوب و هدف شیطان نیست چون قرآن به عقل و عدل و خیر و حسن دعوت میکند شیطان به شرّ و قبیح و ظلم و زشتی دعوت میکند.
پرسش...
برای اینکه شیطان حرفش این است که ﴿أَنَا خَیْرٌ مِنْه﴾[4] در برابر خدا میایستد میگوید شما گفتید باید سجده کرد ولی به نظر من نباید سجده کرد هر جا سخن از ﴿أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ﴾ است معلوم میشود حرف شیطنت است دیگر. کفر تنها مشکل شیطان نبود که او کافر بود و اطاعت نکرد مهمترین مشکل شیطنت همان استکبار است مستکبر در برابر ذات اقدس الهی میایستد میگوید شما گفتید که باید سجده کرد ولی به نظر من نه ﴿أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ﴾ هر جا سخن از ﴿أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ﴾ است نظیر آنچه در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «بقره» گذشت که ﴿نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ﴾[5] یا «أنا اعلم منه» «أنا اعدل منه» «أنا افقه منه» هر جا اینترّهات است این حرف شیطان است امّا هر جا﴿مَا بِکُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ ﴾[6] هست حرف رحمان است. به هر تقدیر فرمود: ﴿إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ﴾ پس آن امور چهارگانه نه مقدور انسان است نه مقدور شیطان. ذات اقدس الهی به وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید این معارف داده شده است و کسی نه مثل این میتواند بیاورد نه در این میتواند نفوذ پیدا کند اینها همه تسلّی مستقیم حضرت رسول است و جواب دندانشکن نسبت به افرادی که گفتند این حرفها حرفهای شیطنت است.
بعد رسیدند به اصل مسئله که توحید باشد فرمود حالا که اینچنین است ﴿فَلاَ تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ﴾ این ﴿مع الله﴾ که قبلاً هم گذشت یعنی خدا مفروغعنه است. یکی از غرر بیانات سیدنا الاستاد در المیزان این است که از اوّل تا آخر از آخر تا اوّل قرآن هیچ جا دلیلی نیامد که خدا وجود دارد او را بیّن میداند میگوید اصلاً قابل استدلال نیست همهٴ بیانات درباره توحید است یعنی او شریک ندارد فرمایش ایشان این است که ما اصلاً در هیچ جای قرآن دلیل نداریم برای اینکه ثابت کند خدا هست[7] خدا شکپذیر نیست بله دومی ندارد. در سورهٴ مبارکهٴ «مومنون» که دارد ﴿وَمَن یَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لاَ بُرْهَانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّمَا حِسَابُهُ عِندَ رَبِّهِ﴾[8] نباید این را وقف کرد این ﴿لاَ بُرْهَانَ لَهُ بِهِ﴾ وصف لازم ﴿إِلهاً آخَرَ﴾ است ﴿وَمَن یَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لاَ بُرْهَانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّمَا حِسَابُهُ عِندَ رَبِّهِ﴾ مثل اینکه کسی بگوید اگر کسی ادعا کند که دو، دوتا پنجتاست که دلیل ندارد «فانّما کذا و کذا» اینکه دلیل ندارد لازمهٴ ذات دو، دوتا پنجتاست ﴿وَمَن یَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لاَ بُرْهَانَ لَهُ بِهِ ﴾ این ﴿لاَ بُرْهَانَ لَهُ بِهِ﴾ صفت ضروری و لازم ﴿إِلهاً آخَرَ﴾ است مثل اینکه برهان نداشتن صفت ضروری دو، دوتا پنجتاست شرک برهانپذیر نیست اصل وجود مبدأ هم نیازی به دلیل ندارد عمده بحثهای قرآن دربارهٴ توحید است لذا در اینجا فرمود خدای سبحان که مفروغعنه است البته ممکن است کسی نداند خدا چیست و کیست ولی اصل حقیقت که ذات اقدس الهی است انکارپذیر نیست. میبینید سرّ اینکه مرحوم شهید ثانی مانده است تنها برای شهادت او نیست خب البته خیلیها شهید شدند ایشان هم در راه تشیّع شهید شد امّا فقیه متکلم فیلسوف عمیقی است آمد این مقدمهٴ شرح لمعه چون علمی یعنی علمی است این مقدمه در سطح خود شرح لمعه یا در سطح مکاسب نیست لذا غالباً خوانده نمیشود شما مراجعه بکنید ببینید که ایشان «لا اله الّا الله» را در مقدمه چطور معنا میکند بازگشت این معانی به این است که این کلمهٴ الّا به معنای غیر است[9] مرحوم آخوند به زحمت افتاده که آیا در «لا اله الّا الله» این کلمهٴ «الّا» ادات حصر مفهوم دارد یا مفهوم ندارد به زحمت افتاده شما در باب مفهوم و منطوق فرمایش مرحوم آخوند صاحب کفایه که «لا اله الّا الله» را معنا میکند خوب ـ خوب یعنی خوب ـ بفهمید و بررسی کنید (یک) برگردید به مقدّمهٴ شهید در شرح لمعه آن را هم ارزیابی کنید (دو) ببینید فاصلهٴ فرمایش مرحوم شهید با آخوند چقدر است (سه) که این «لا اله الّا الله» را چطور معنا کرده این به دنبال مفهوم است و خیال کرده که «الّا» حرف استثناء است و ما یک مستثنا داریم و یک مستثنامنه داریم دو جمله داریم و امثال ذلک به فکر حصر بود ولی شهید میفرماید این «الّا» به معنای غیر است وقتی «الّا» به معنای غیر شد یک جمله، یک جمله یعنی یک جمله است یعنی «لا اله» غیر همین یکی که مفروغعنه است غیر از خدایی که مفروغعنه است و دلپذیر است و فطرتپذیر است و قابل انکار نیست دیگران نه، یک جمله است دوتا جمله نیست تا شما مفهوم و منطوق درست کنید به زحمت بیفتید برای اینکه روشن بشود فرق علمی شهید با آخوند خراسانی در کجاست شما به مفهوم و منطوق کفایه مراجعه کنید در بخش مفهوم حصر ببینید مرحوم آخوند به چه زحمتی میخواهد مفهوم حصر را از «لا اله الّا الله» درست کند آن مستثنامنه چیست اگر بگوییم «لا اله واجب» یک مشکل دارد «لا اله موجود» یک مشکل دیگر دارد به زحمت افتاده چون خیال کرده «الّا» به معنای «الّا» است امّا شهید میفرماید این «الّا» وصف است غیر است که سیدنا الاستاد در المیزان غالباً همین راهها را طی کرده که «الّا» به معنای غیر است[10] وقتی غیر شد معنای استثنایی ندارد یعنی غیر از اللهی که مفروغعنه است دیگران نه لذا اینجا میفرماید که ﴿فَلاَ تَدْعُ مَعَ﴾ مع اللهی که مفروغعنه است و مورد قطعی است دیگری را; نه اینکه نگو دو خداست یک خدا هست و دومی نیست, یکی دلیل نمیخواهد چون یقینی است. اگر فرمود: ﴿أَفِی اللَّهِ شَکٌّ﴾[11] یعنی خدا شکپذیر نیست مگر میشود آدم بگوید عالم حقیقتی ندارد منتها نمیدانند که این خدا کسیت و چیست بالأخره اصل حقیقت هست و آن حقیقت, مطلق است نه محدود و نظام به او وابسته است «و هو الله» ﴿ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا یَدْعُونَ مِن دُونِهِ هُوَ الْبَاطِلُ﴾[12] فرمود: ﴿فَلاَ تَدْعُ مَعَ اللَّهِ﴾ یعنی اللهی که مفروغعنه است ﴿إِلهاً آخَرَ﴾ خب اگر ـ معاذ الله ـ گرفتار شرک شدی ﴿فَتَکُونَ مِنَ الْمُعَذَّبِینَ﴾.
مستحضرید که عصمت باعث امتناع عادی معصیت است نه امتناع ذاتی، اگر امتناع ذاتی باشد که شخص مکلف نیست معصوم میتواند گناه بکند ولی یقیناً نمیکند برای اینکه مطلب برای او بین الرشد است از طرف اطاعت و بیّن الغی است از طرف معصیت لذا دست به چنین کاری نمیزند ولی مکلف است لکن بخشی از آیات قرآن بر اساس «ایّاک أعنی واسمعی یا جارة» نازل شده است[13] بنابراین برخیها خیال کردند انسان برای اینکه به مقام عصمت و کمال برسد عبادت میکند حالا که به مقام عصمت و کمال رسید دیگر چرا تکلیف داشته باشد و عبادت کند غافل از اینکه اطاعت خدا و ترک معصیت, سُلّم و نردبان ترقّی است اگر کسی روی نردبان قرار داشت پلههای نردبان را طی کرد و رفت بالا و دستش به سقف رسید اگر بگوید نردبان چیست که همانجا سقوط میکند این چون روی نردبان است بالاست این چون عامل به تکلیف و اطاعت از فرمان خداست معصوم است اگر ـ معاذ الله ـ لحظهای غفلت کند بگوید تکلیف چیست که همانجا سقوط میکند پس اگر گفته شد این عبادتها برای آن است که انسان به مقام برسد یعنی حدوثاً و بقائاً آن کمال متوقف بر اطاعت است و پرهیز از معصیت.
پرسش: میفرماید عصمت مانع امر و نهی است؟
پاسخ: نه مانع عصیان است مانع امر و نهی نیست. یک وقت است کسی خیال میکند که نامحرم نگاه بکند بعد استعاذه میکند منصرف میشود امّا نسبت به محارمش اصلاً فکر باطل نکرده تا بگوید چه کار بدی است اینکه فرمودند معصومین (علیهم السلام) فکر باطل هم ندارند همین است بخشی از ماها در بخشی از گناهها یقیناً معصومیم به همین معنا خب مگر اینها معصیت نیست بله هست اینچنین نیست که کسی تصور بکند بعد بگوید این چه کاری است اصلاً به ذهن کسی نمیآید در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» گذشت که همهٴ انبیا اینطورند.
پرسش...
پاسخ: بله منافات ندارد یعنی مکلف هستند ولی عصمت نمیگذارد که اینها گناه بکنند مثل اینکه ما مکلفیم که با محارم خلاف نکنیم و معصومیم در این گناه برای اینکه زشتی این کار برای ما به قدری روشن است که اصلاً به ذهن ما نمیآید. در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» نسبت به همهٴ انبیا این فرمایش را فرمودند، فرمودند: ﴿وَمِنْ آبَائِهِمْ وَذُرِّیَّاتِهِمْ وَإِخْوَانِهِمْ وَاجْتَبَیْنَاهُمْ وَهَدَیْنَاهُمْ إِلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ ٭ ذلِکَ هُدَی اللّهِ یَهْدِی بِهِ مَن یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَلَوْ أَشْرَکُوا﴾ یعنی این سلسلهٴ انبیا ﴿وَلَوْ أَشْرَکُوا لَحَبِطَ عَنْهُم مَا کانُوا یَعْمَلُونَ ٭ أُولئِکَ الَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ وَالْحُکْمَ وَالنُّبُوَّةَ﴾[14] همهٴ انبیا اینطورند مکلف به پرهیز از شرکاند و اگر در سورهٴ مبارکهٴ «زمر» دربارهٴ خصوص پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود آن هم همین است؛ آیهٴ 65 سورهٴ مبارکهٴ «زمر» این است که ﴿وَلَقَدْ أُوحِیَ إِلَیْکَ وَإِلَی الَّذِینَ مِن قَبْلِکَ﴾ که چه چیزی ﴿لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ﴾ این ﴿وَإِلَی الَّذِینَ مِن قَبْلِکَ﴾ همان آیات سورهٴ مبارکهٴ «انعام» است که وصف همهٴ انبیاست فرمود: ﴿لَوْ أَشْرَکُوا لَحَبِطَ عَنْهُم﴾ کذا و کذا ﴿أُولئِکَ الَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ وَالْحُکْمَ وَالنُّبُوَّةَ﴾ بنابراین انبیا مکلف هستند منتها عصمت مانع عصیان است. خب در اینجا هم فرمود: ﴿فَلاَ تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ﴾ آن گاه ﴿فَتَکُونَ مِنَ الْمُعَذَّبِینَ﴾.
پرسش ...
پاسخ: خب ما اسمای حسنای خدا را میخواهیم ما که این الفاظ را نمیگوییم شخص اینها را نمیگوییم اینها انسانهای کامل هستند که فرمودند: «نحن الأسماء الحسنی»[15] ما ولایت را میگوییم نبوت را میگوییم رسالت را میگوییم این نبوت و رسالت و ولایت اسمای حسناست ما مقام اینها را میگوییم نه شخص اینها را اگر خود اینها فرمودند: «نحن الأسماء الحسنی» و اگر ما در «جوشن کبیر» سایر ادعیهٴ اسمای حسنای خدا را میخواهیم ما اسمای الهی را میخواهیم اسمای خدا دو قسم است یک اسم ذاتی است که عین ذات است ما به آن دسترسی نداریم امّا غالب این اسمائی که در «جوشن کبیر» آمده اسمای فعلی است «یا شافی» «یا رازق» «یا خالق» «یا باسط» «یا قابض» اینها همه افعال خداست اینها همه ممکنات الوجودند اینها که عین ذات نیستند اینها واجب الوجود نیستند .
خدا غریق رحمت کند مرحوم کلینی را مرحوم کلینی با اینکه کمحرف است در اصول کافی درباره صفت ذات و صفت فعل ضابطهٴ خوبی ذکر کرده. در همان جلد اوّل کافی فرمود صفتی که سلب و اثباتپذیر نیست بالقول المطلق موجبه است این صفت ذات است امّا صفتی که گاهی هست گاهی نیست یک جا سلب است یک جا اثبات است آن صفت فعل است[16] مثلاً حیات را نمیشود گفت خدا گاهی هست و گاهی نیست قدرت را نمیشود گفت گاهی و گاهی ندارد گاهی دارد گاهی ندارد علم را نمیشود گفت گاهی دارد گاهی ندارد اینها موجبهٴ مطلقه است و میشود صفت ذات امّا خالق بودن رازق بودن شافی بودن «قد یخلق قد لا یخلق قد یرزق قد لا یرزق قد یشفی قد لا یشفی قد یقبض قد لا یقبض قد یبسط قد لا یبسط» اینها صفت فعل است چون اگر ـ معاذ الله ـ اینها صفت ذات باشد آن وقتی که سلب شده ذات سلب میشود اینها خارج از ذات است خارج از ذات که شد میشود ممکن وقتی ممکن شد همانطوری که میگوییم «یا خالق یا رازق یا شافی», «یا علی» «یا محّمد»(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم جایز است ما که این اشخاص را نمیگوییم این مقام را میخواهیم اگر کسی آن روایات نورانی مرحوم صدوق را بررسی کند خود حضرت فرمود اگر کسی اسم را عبادت بکند که مشرک است مفهوم را عبادت بکند که مشرک است[17] ما الله را عبادت میکنیم یعنی چه؟ الفاظ را عبادت میکنیم ـ معاذ الله ـ نه مفهوم را عبادت میکنیم خب مفهوم یک صورت ذهنی ماست این را که عبادت نمیکنیم ما آن حقیقت را عبادت میکنیم اگر در «جوشن کبیر» غالب این هزار اسم بخش وسیعی از اینها اسماء فعلی است و ممکنات است آنها را میخوانیم خب رسالت هم اسماء الهی است ولایت هم از اسماء الهی است امامت هم از اسماء الهی است خب اینها فعل خدایند وجه خدایند «نحن وجه الله»[18] است ما وجه الله را میخواهیم «أین وجهُ الله الّذی یَتَوجّه إلیه الأولیاء»[19] ما که شخص را نمیخوانیم.
به هر تقدیر فرمود: ﴿وَأَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ﴾ انذار بستگان نزدیک بر اساس شش وجه تاریخی و قرآنی است یک وجهش این است که خب همانطوری که خودتان را حفظ میکنید بستگان نزدیکتان را هم از خطر حفظ بکنید ﴿قُوا أَنفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ نَاراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ﴾[20] خب انسان همانطوری که خودش را از آتش حفظ میکند فرزند خودش بستگان خودش نزدیکان خودش را خب در درجهٴ اوّل برای او مهم است که حفظ بکند (این وجه اوّل). دوم اینکه این جریان سلطنت و ملوکیت و امثال ذلک نیست این احکام برای بستگان حاکم نباشد نه بستگان حاکم با دیگران فرقی ندارند ﴿أَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ﴾ همانطوری که دیگران را انذار میکنی عشیرهٴ اقربینت را هم انذار بکن. سوم اینکه درست است که تو را ما بشیر و نذیر معرفی کردیم گفتیم ﴿قُمْ فأنْذِر﴾[21] امّا پیشاپیش بستگان نزدیکت را انذار بکن تا در دیگران اثر بیشتری داشته باشد نظیر ﴿قَاتِلُوا الَّذِینَ یَلُونَکُم مِنَ الْکُفَّارِ﴾[22] شما که میخواهید جهاد کنید اوّل با این کفّار نزدیکتان جهاد کنید نه اینکه اینها را بگذارید بروید به کفار دور دست شما که میخواهید جهاد فرهنگی علمی تبلیغ داشته باشید اوّل نزدیکهایتان را اصلاح بکنید این سه وجه که ﴿أَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ﴾ نظیر ﴿قَاتِلُوا الَّذِینَ یَلُونَکُم مِنَ الْکُفَّارِ﴾ بر اساس این وجوه سهگانه وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) اوّل تا آخر همین را عمل میکرد وقتی مکه را فتح کردند وارد مکه شدند همانطوری که بتها را فروریختند آن تفکر بتپرستی و تفکر جاهلی را فرو ریختند برای اینکه اقتصاد, اسلامی بشود فرمود تمام این رباهای جاهلی مُلغاست اگر کسی ربایی میگرفت آن بدهکار دیگر از این به بعد بدهکار نیست آن طلبکار دیگر از این به بعد طلبکار نیست بعد فرمود «و اوّل موضوعٍ منه ربا العبّاس بن عبدالمطلّب»[23] خب عباس در جاهلیت وضع مالیش خوب بود ربا میگرفت خب یک امر بدی بود در جاهلیت فرمود اوّل ربایی که من زیر پا میگذارم روی آن پا میگذارم ربا و طلبها و قرضهای ربوی عموی من است این از باب ﴿أَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ﴾ است. بالای کوه صفا رفت که مطلب پنجم است فرمود «یا بنی عبد المطلب» «یا بنی عبد مناف» «یا عباس بن عبدالمطلّب» «یا صفیة عمة رسول الله» ای عموی من! ای عمّهٴ من! بدانید «لا اغنی عنکم من الله شیئا»[24] من به داد شما نمیرسم شما به فکر خودتان باشید این را صریحاً روی کوه صفا اعلام کرد. مطلب ششم این است که بستگان خودش را فرزندان عبدالمطلب را بنی اعمام که تقریباً چهل نفر بودند دعوت کرد در منزل که حدیث یوم الدار و انذار یوم الدار معروف است همهٴ اینها را دعوت کرد بعد از اینکه اینها غذایشان را خوردند حضرت فرمودند خدا این است جهنّم این است بهشت این است این امور ششگانه و امثال آن به مطلب ﴿أَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ﴾ برمیگردد خب این نسبت به بستگان امّا نسبت به تودهٴ مردم چه؟ فرمود نسبت به تودهٴ مردم ﴿وَاخْفِضْ جَنَاحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ﴾ به فکر سرمایهداران و مسرفین و مترفین نباش این مومنینی که به سراغ تو آمدند اینها را طرد نکن در سور قبلی دربارهٴ احترام به پدر و مادر گذشت که ما دو صورت خفض جناح داریم از نظر قرآنی یکی خفض جناح للترحم است یکی خفض جناح للاحترام نسبت به پدر و مادر فرمود ﴿وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ﴾[25] اگر پدر یا مادر سنی از او گذشت عمری از او گذشت سالمند شد این را فوراً تحویل خانهٴ سالمندان ندهید چند بار به عرضتان رسید این دوره شش، هفت سال نخست از عمر فرزند بهترین دورهٴ عاطفهآموزی فرزند است این عاطفه را در این دانشگاه شش، هفت ساله یاد میگیرد اگر بچه، بچهٴ مهد کودک شد چون او عاطفه نچشید همینکه پدر و مادر مسن شدند فوراً تحویل خانهٴ سالمندان میدهد آنوقت یک مرگ تدریجی برای آن پدر و مادر است امّا اگر این هفت سال آغوش مادر دید مهر پدری دید این ممکن نیست پدر و مادر را رها کند.
من این قصه را چند بار به عرضتان رساندم یکی دو سال قبل بود در همین دماوند تابستان من دیدم کسی نزدیک شصت سالش است بین پنجاه و شصت سالش است از یک راه دور آمده یک شیشه آب هم دستش است که حاج آقا شما این را دم بزنید مادرم مریض است خوب بشود خب وقتی خودش در آستانهٴ شصت سال است مادرش هم در آستانهٴ نود سال است خب این از راه دور آمده که یک حمدی خوانده بشود برود به مادرش بدهد مادرش شفا پیدا کند چنین آدمی هرگز حاضر نیست مادرش را به خانهٴ سالمندان ببرد اگر کسی بچهٴ مهد کودک شد این بعدها با خانهٴ سالمندان رابطه دارد اینطور نیست که پدر و مادر توقع داشته باشند که بعد از اینکه سالمند شدند بچه از آنها نگهداری کند این عاطفه نه در حوزه است نه در دانشگاه هست نه در کوی است نه در برزن، این عاطفه هفت سال در آغوش پدر و مادر است ممکن نیست بچهای که در شش، هفت سالهٴ دانشگاهی منزل, آغوش پدر و مادر دید او راضی بشود پدر و مادرش را به خانهٴ سالمندان بدهد خب این فرمود: ﴿وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ﴾[26] امّا دربارهٴ وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود این خفض جناح ترحمی است یعنی تو که قدرت پرواز داری میتوانی معراج بروی ﴿دَنَا فَتَدَلَّی﴾ سمت توست اوج نگیر مردم را رها نکن اینها را زیر بال بگیر زیر پر بگیر ﴿وَاخْفِضْ جَنَاحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ﴾ اینها را زیر پر بگیر تا اینها رشد بکنند پر در بیاورند و پرواز کردن یاد بگیرند وقتی پر درآورند و پرواز کردن یاد گرفتند حالا آزادند امّا آن پر پهن کردنی که در روایات ما هست که هم مرحوم کلینی نقل کرد هم در معالم مرحوم صاحب معالم هست که «انّ الـملائکة لتضع اجنحتها لطلاب العلم»[27] فرمودند فرشتهها پرها را پهن میکنند برای طالبان علم خب برای چه چیزی پر پهن میکنند اینها همانها هستند که در سورهٴ مبارکهٴ «فاطر» فرمود: ﴿أُوْلِی أَجْنِحَةٍ مَّثْنَی وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ﴾[28] بعضی دوبالهاند بعضی سهبالهاند بعضی چهاربالهاند این بالها را برای چه چیزی پهن میکنند آن صاحب دلان و صاحب بصران که فوق صاحب نظراناند گفتند به اینکه این بالها را زیر پای طالبان علوم دین پهن میکنند لامورٍ; یک: به این طلبه بفهمانند که تو باید پر در بیاوری; دو: باید پرواز یاد بگیری; سه: که از همه مهمتر است این است که از جهت پرواز کنی نه در جهت. این مرغها در جهت پرواز میکند هر وقت آذوقهٴشان کم شد از شرق به غرب از شمال به جنوب به طمع طعمه حرکت میکنند اینها در جهت حرکت میکنند امّا اگر کسی مرغ باغ ملکوت شد از جهت حرکت میکند نه در جهت آن وقت چنین روحانی ﴿جَعَلْنَا لَهُ نُوراً یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ﴾[29] است نورانیتی در جامعه است که یک روحانی که فضل متوسط دارد ولی تقوای صد درصد این یک شهری را بیمه میکند انشاءالله امیدواریم همهٴ ما اینچنین باشیم!
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] - سوره حجر، آیه40؛ سوره ص، آیه83 .
[2] - سوره ملک، آیه5.
[3] - سوره نحل، آیه103.
[4] - سوره اعراف، آیه12؛ سوره ص، آیه76.
[5] - سوره بقره آیه247.
[6] - سوره نحل، آیه53.
[7] - المیزان، ج1، ص395.
[8] - سوره مؤمنون، آیه117.
[9] - الروضة البهیة(ط- الحدیثة)، ج1، ص229.
[10] . المیزان, ج1, ص395.
[11] . سورهٴ ابراهیم, آیهٴ 10.
[12] . سورهٴ حج, آیهٴ 62.
[13] . تفسیر العیاشی, ج1, ص10.
[14] . سورهٴ انعام, آیات 87 ـ 89.
[15] . بحارالأنوار, ج25, ص5 و ج27, ص38.
[16] . الکافی, ج1, ص111 و 112.
2. التوحید(شیخ صدوق)، ص142، 143و192.
[18] . الکافی, ج1, ص143 و 145.
[19] . بحارالأنوار, ج99, ص107.
[20] . سورهٴ تحریم, آیهٴ 6.
[21] . سورهٴ مدّثر, آیهٴ 2.
[22] . سورهٴ توبه, آیهٴ 123.
[23] . تفسیر القمی, ج1, ص171.
[24] . ارشاد القلوب, ج1, ص32 و 33; صحیح البخاری, ج3, ص190; صحیح مسلم, ج1, ص134.
[25] . سورهٴ اسراء, آیهٴ 24.
[26] . سورهٴ اسراء, آیهٴ 24.
[27] . الکافی, ج1, ص34; معالم الدین, ص11.
[28] . سورهٴ فاطر, آیهٴ 1.
[29] . سورهٴ انعام, آیهٴ 122.
- شیطان نه در اصل صدور و نه در حوزه رسالت و نه در همانند آوردن آن توان نفوذ ندارد؛
- در هیچ جای قرآن دلیل نداریم برای اینکه ثابت کند خدا هست؛زیرا خدا شکپذیر نیست؛
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿ و ما تَنَزَّلَت بِهِ الشَّیـاطین (210) و ما یَنبَغی لَهُم و ما یَستَطیعون (211) اِنَّهُم عَنِ السَّمعِ لَمَعزولون (212) فَلا تَدعُ مَعَ الله اِلـٰهًا ءاخَرَ فَتـَکونَ مِنَ المُعَذَّبین (213) و اَنذِر عَشیرَتَکَ الاَقرَبین (214) و اخفِض جَناحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ المؤمِنین (215) فَاِن عَصَوکَ فَقُل اِنّی بَریءٌ مِمّا تَعمَلون (216) و تَوَکَّل عَلَی العَزیزِ الرَّحیم (217) الَّذی یَراکَ حینَ تَقوم (218) و تَقَلُّبَکَ فِی السّـاجِدین (219)﴾
چون عناصر محوری سورهٴ مبارکهٴ «شعرا» جریان توحید از یک سو و وحی و نبوت از سوی دیگر بود لذا در دو مقام آیات فراوانی نازل شد. در بخش اخیر که مسئلهٴ وحی و نبوت برمیگشت فرمود ﴿و ما تَنَزَّلَت بِهِ الشَّیاطین﴾ چهار چیز را نسبت به شیطان نفی کرد چه اینکه همین امور چهارگانه را نسبت به انسانهای عادی نفی کرد یکی اینکه این وحی از آن مبدأ عالی که علی حکیم است نازل میشود آنجا جا برای شیطنت شیطان نیست هیچ شیطانی آنجا راه ندارد سقف وجودی شیطان تا آن تجرّد وهمی است هرگز شیطان به مقام مخلَصین راه ندارد اینکه اعتراف کرد گفت من مخلَصین را فریب نمیدهم نه برای اینکه نسبت به آنها ترحّم دارد یا احترام دارد بلکه نسبت به آنها قدرت ندارد زیرا آنها چیزی میطلبند که شیطان درک نمیکند شیطان کالایی دارد که متروک آنهاست بنابراین جا برای فریب نیست نه میتواند بدلی بسازد و نه میتواند اصلی که در اختیار دارد برای آنها زیبا نشان بدهد لذا صریحاً اعتراف کرد که ﴿اِلاّ عِبادَکَ مِنهُمُ المُخلَصین﴾[1] پس در آن مقام جا برای شیطنت شیطان نیست در وسطها هم جا برای نفوذ او نیست برای اینکه ﴿إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ﴾ از آن طرف هم فرمود: ﴿وَجَعَلْنَاهَا﴾ این نجوم را ﴿رُجُوماً لِلشَّیَاطِینِ﴾[2] و مانند آن پس نه در آنجا حضور دارد و نه در بین راه میتواند نفوذ پیدا کند این دو امر و نه میتواند در حرم امن رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلّم) نفوذ پیدا کند که چیزی را کم کند یا زیاد کند و نه میتواند مثل این بیاورد.
در سورهٴ مبارکهٴ «اسرا» فرمود جن و انسان جمع بشوند مثل این مقدورشان نیست؛ آیه 88 سورهٴ مبارکهٴ «اسرا» این بود ﴿قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَی أَن یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لاَ یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً﴾ شیاطین با هم انسانها با هم شیاطین و انسانها و انسانها و شیاطین با هم بخواهند مثل قرآن بیاورند مقدورشان نیست پس نه در اصل صدور و نزول قرآن آنجا راه دارند که بشنوند و بیایند بگویند نه در بین راه قدرت نفوذ دارند نه خودشان به تنهایی مثل قرآن میتوانند بیاورند و نه با اجتماع یکدیگر میتوانند بیاورند این امور چهارگانه و مانند آن نه مقدور انسان عادی است نه مقدور جن است بالقول المطلق بنابراین ﴿ما تَنَزَّلَت بِهِ الشَّیـاطین﴾ شیطان و همچنین انسان عادی این کار را نمیکنند دشمنان وحی و نبوت گاهی میگفتند این ـ معاذ الله ـ جنزده است یا [این حرفها] حرف شیاطین است و مانند آن گاهی میگفتند این حرفها را ایشان از برخی از ایرانیها آموختند یا برخی از رومیها آموختند که قرآن در آیات قبل فرمود آن زبانی که اینها قرآن را به آن متهّم میکنند آنها که عربی مبین نیست و این قرآن عربی مبین است آن افراد که اصلاً عربی حرف نمیزنند عربی نمیفهمند ﴿لِّسَانُ الَّذِی یُلْحِدُونَ إِلَیْهِ أَعْجَمِیٌّ وَهذَا لِسَانٌ عَرَبِیٌّ مُبِینٌ﴾[3] این چه نسبتی است که شما میدهید میگویید فلان دانشمند ایرانی یا فلان دانشمند رومی این حرفها را به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلّم) ـ معاذ الله ـ آموخت خب پس از هر طرف این توهم شما بیّن الغی است.
در این قسمت فرمود: ﴿و ما تَنَزَّلَت بِهِ الشَّیـٰطین﴾ نه اینها نازل کردند نه توانستند اصلاً بشنوند و علم پیدا کنند چه رسد به اینکه معلوم خود را اظهار کنند و بیان کنند ﴿ما تَنَزَّلَت بِهِ الشَّیـاطین ٭ و ما یَنبَغی لَهُم﴾ که در بحث دیروز گذشت که این گونه از معارف بُغیه و مطلوب و هدف شیطان نیست چون قرآن به عقل و عدل و خیر و حسن دعوت میکند شیطان به شرّ و قبیح و ظلم و زشتی دعوت میکند.
پرسش...
برای اینکه شیطان حرفش این است که ﴿أَنَا خَیْرٌ مِنْه﴾[4] در برابر خدا میایستد میگوید شما گفتید باید سجده کرد ولی به نظر من نباید سجده کرد هر جا سخن از ﴿أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ﴾ است معلوم میشود حرف شیطنت است دیگر. کفر تنها مشکل شیطان نبود که او کافر بود و اطاعت نکرد مهمترین مشکل شیطنت همان استکبار است مستکبر در برابر ذات اقدس الهی میایستد میگوید شما گفتید که باید سجده کرد ولی به نظر من نه ﴿أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ﴾ هر جا سخن از ﴿أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ﴾ است نظیر آنچه در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «بقره» گذشت که ﴿نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ﴾[5] یا «أنا اعلم منه» «أنا اعدل منه» «أنا افقه منه» هر جا اینترّهات است این حرف شیطان است امّا هر جا﴿مَا بِکُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ ﴾[6] هست حرف رحمان است. به هر تقدیر فرمود: ﴿إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ﴾ پس آن امور چهارگانه نه مقدور انسان است نه مقدور شیطان. ذات اقدس الهی به وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرماید این معارف داده شده است و کسی نه مثل این میتواند بیاورد نه در این میتواند نفوذ پیدا کند اینها همه تسلّی مستقیم حضرت رسول است و جواب دندانشکن نسبت به افرادی که گفتند این حرفها حرفهای شیطنت است.
بعد رسیدند به اصل مسئله که توحید باشد فرمود حالا که اینچنین است ﴿فَلاَ تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ﴾ این ﴿مع الله﴾ که قبلاً هم گذشت یعنی خدا مفروغعنه است. یکی از غرر بیانات سیدنا الاستاد در المیزان این است که از اوّل تا آخر از آخر تا اوّل قرآن هیچ جا دلیلی نیامد که خدا وجود دارد او را بیّن میداند میگوید اصلاً قابل استدلال نیست همهٴ بیانات درباره توحید است یعنی او شریک ندارد فرمایش ایشان این است که ما اصلاً در هیچ جای قرآن دلیل نداریم برای اینکه ثابت کند خدا هست[7] خدا شکپذیر نیست بله دومی ندارد. در سورهٴ مبارکهٴ «مومنون» که دارد ﴿وَمَن یَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لاَ بُرْهَانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّمَا حِسَابُهُ عِندَ رَبِّهِ﴾[8] نباید این را وقف کرد این ﴿لاَ بُرْهَانَ لَهُ بِهِ﴾ وصف لازم ﴿إِلهاً آخَرَ﴾ است ﴿وَمَن یَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لاَ بُرْهَانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّمَا حِسَابُهُ عِندَ رَبِّهِ﴾ مثل اینکه کسی بگوید اگر کسی ادعا کند که دو، دوتا پنجتاست که دلیل ندارد «فانّما کذا و کذا» اینکه دلیل ندارد لازمهٴ ذات دو، دوتا پنجتاست ﴿وَمَن یَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ لاَ بُرْهَانَ لَهُ بِهِ ﴾ این ﴿لاَ بُرْهَانَ لَهُ بِهِ﴾ صفت ضروری و لازم ﴿إِلهاً آخَرَ﴾ است مثل اینکه برهان نداشتن صفت ضروری دو، دوتا پنجتاست شرک برهانپذیر نیست اصل وجود مبدأ هم نیازی به دلیل ندارد عمده بحثهای قرآن دربارهٴ توحید است لذا در اینجا فرمود خدای سبحان که مفروغعنه است البته ممکن است کسی نداند خدا چیست و کیست ولی اصل حقیقت که ذات اقدس الهی است انکارپذیر نیست. میبینید سرّ اینکه مرحوم شهید ثانی مانده است تنها برای شهادت او نیست خب البته خیلیها شهید شدند ایشان هم در راه تشیّع شهید شد امّا فقیه متکلم فیلسوف عمیقی است آمد این مقدمهٴ شرح لمعه چون علمی یعنی علمی است این مقدمه در سطح خود شرح لمعه یا در سطح مکاسب نیست لذا غالباً خوانده نمیشود شما مراجعه بکنید ببینید که ایشان «لا اله الّا الله» را در مقدمه چطور معنا میکند بازگشت این معانی به این است که این کلمهٴ الّا به معنای غیر است[9] مرحوم آخوند به زحمت افتاده که آیا در «لا اله الّا الله» این کلمهٴ «الّا» ادات حصر مفهوم دارد یا مفهوم ندارد به زحمت افتاده شما در باب مفهوم و منطوق فرمایش مرحوم آخوند صاحب کفایه که «لا اله الّا الله» را معنا میکند خوب ـ خوب یعنی خوب ـ بفهمید و بررسی کنید (یک) برگردید به مقدّمهٴ شهید در شرح لمعه آن را هم ارزیابی کنید (دو) ببینید فاصلهٴ فرمایش مرحوم شهید با آخوند چقدر است (سه) که این «لا اله الّا الله» را چطور معنا کرده این به دنبال مفهوم است و خیال کرده که «الّا» حرف استثناء است و ما یک مستثنا داریم و یک مستثنامنه داریم دو جمله داریم و امثال ذلک به فکر حصر بود ولی شهید میفرماید این «الّا» به معنای غیر است وقتی «الّا» به معنای غیر شد یک جمله، یک جمله یعنی یک جمله است یعنی «لا اله» غیر همین یکی که مفروغعنه است غیر از خدایی که مفروغعنه است و دلپذیر است و فطرتپذیر است و قابل انکار نیست دیگران نه، یک جمله است دوتا جمله نیست تا شما مفهوم و منطوق درست کنید به زحمت بیفتید برای اینکه روشن بشود فرق علمی شهید با آخوند خراسانی در کجاست شما به مفهوم و منطوق کفایه مراجعه کنید در بخش مفهوم حصر ببینید مرحوم آخوند به چه زحمتی میخواهد مفهوم حصر را از «لا اله الّا الله» درست کند آن مستثنامنه چیست اگر بگوییم «لا اله واجب» یک مشکل دارد «لا اله موجود» یک مشکل دیگر دارد به زحمت افتاده چون خیال کرده «الّا» به معنای «الّا» است امّا شهید میفرماید این «الّا» وصف است غیر است که سیدنا الاستاد در المیزان غالباً همین راهها را طی کرده که «الّا» به معنای غیر است[10] وقتی غیر شد معنای استثنایی ندارد یعنی غیر از اللهی که مفروغعنه است دیگران نه لذا اینجا میفرماید که ﴿فَلاَ تَدْعُ مَعَ﴾ مع اللهی که مفروغعنه است و مورد قطعی است دیگری را; نه اینکه نگو دو خداست یک خدا هست و دومی نیست, یکی دلیل نمیخواهد چون یقینی است. اگر فرمود: ﴿أَفِی اللَّهِ شَکٌّ﴾[11] یعنی خدا شکپذیر نیست مگر میشود آدم بگوید عالم حقیقتی ندارد منتها نمیدانند که این خدا کسیت و چیست بالأخره اصل حقیقت هست و آن حقیقت, مطلق است نه محدود و نظام به او وابسته است «و هو الله» ﴿ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا یَدْعُونَ مِن دُونِهِ هُوَ الْبَاطِلُ﴾[12] فرمود: ﴿فَلاَ تَدْعُ مَعَ اللَّهِ﴾ یعنی اللهی که مفروغعنه است ﴿إِلهاً آخَرَ﴾ خب اگر ـ معاذ الله ـ گرفتار شرک شدی ﴿فَتَکُونَ مِنَ الْمُعَذَّبِینَ﴾.
مستحضرید که عصمت باعث امتناع عادی معصیت است نه امتناع ذاتی، اگر امتناع ذاتی باشد که شخص مکلف نیست معصوم میتواند گناه بکند ولی یقیناً نمیکند برای اینکه مطلب برای او بین الرشد است از طرف اطاعت و بیّن الغی است از طرف معصیت لذا دست به چنین کاری نمیزند ولی مکلف است لکن بخشی از آیات قرآن بر اساس «ایّاک أعنی واسمعی یا جارة» نازل شده است[13] بنابراین برخیها خیال کردند انسان برای اینکه به مقام عصمت و کمال برسد عبادت میکند حالا که به مقام عصمت و کمال رسید دیگر چرا تکلیف داشته باشد و عبادت کند غافل از اینکه اطاعت خدا و ترک معصیت, سُلّم و نردبان ترقّی است اگر کسی روی نردبان قرار داشت پلههای نردبان را طی کرد و رفت بالا و دستش به سقف رسید اگر بگوید نردبان چیست که همانجا سقوط میکند این چون روی نردبان است بالاست این چون عامل به تکلیف و اطاعت از فرمان خداست معصوم است اگر ـ معاذ الله ـ لحظهای غفلت کند بگوید تکلیف چیست که همانجا سقوط میکند پس اگر گفته شد این عبادتها برای آن است که انسان به مقام برسد یعنی حدوثاً و بقائاً آن کمال متوقف بر اطاعت است و پرهیز از معصیت.
پرسش: میفرماید عصمت مانع امر و نهی است؟
پاسخ: نه مانع عصیان است مانع امر و نهی نیست. یک وقت است کسی خیال میکند که نامحرم نگاه بکند بعد استعاذه میکند منصرف میشود امّا نسبت به محارمش اصلاً فکر باطل نکرده تا بگوید چه کار بدی است اینکه فرمودند معصومین (علیهم السلام) فکر باطل هم ندارند همین است بخشی از ماها در بخشی از گناهها یقیناً معصومیم به همین معنا خب مگر اینها معصیت نیست بله هست اینچنین نیست که کسی تصور بکند بعد بگوید این چه کاری است اصلاً به ذهن کسی نمیآید در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» گذشت که همهٴ انبیا اینطورند.
پرسش...
پاسخ: بله منافات ندارد یعنی مکلف هستند ولی عصمت نمیگذارد که اینها گناه بکنند مثل اینکه ما مکلفیم که با محارم خلاف نکنیم و معصومیم در این گناه برای اینکه زشتی این کار برای ما به قدری روشن است که اصلاً به ذهن ما نمیآید. در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» نسبت به همهٴ انبیا این فرمایش را فرمودند، فرمودند: ﴿وَمِنْ آبَائِهِمْ وَذُرِّیَّاتِهِمْ وَإِخْوَانِهِمْ وَاجْتَبَیْنَاهُمْ وَهَدَیْنَاهُمْ إِلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ ٭ ذلِکَ هُدَی اللّهِ یَهْدِی بِهِ مَن یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَلَوْ أَشْرَکُوا﴾ یعنی این سلسلهٴ انبیا ﴿وَلَوْ أَشْرَکُوا لَحَبِطَ عَنْهُم مَا کانُوا یَعْمَلُونَ ٭ أُولئِکَ الَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ وَالْحُکْمَ وَالنُّبُوَّةَ﴾[14] همهٴ انبیا اینطورند مکلف به پرهیز از شرکاند و اگر در سورهٴ مبارکهٴ «زمر» دربارهٴ خصوص پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود آن هم همین است؛ آیهٴ 65 سورهٴ مبارکهٴ «زمر» این است که ﴿وَلَقَدْ أُوحِیَ إِلَیْکَ وَإِلَی الَّذِینَ مِن قَبْلِکَ﴾ که چه چیزی ﴿لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ﴾ این ﴿وَإِلَی الَّذِینَ مِن قَبْلِکَ﴾ همان آیات سورهٴ مبارکهٴ «انعام» است که وصف همهٴ انبیاست فرمود: ﴿لَوْ أَشْرَکُوا لَحَبِطَ عَنْهُم﴾ کذا و کذا ﴿أُولئِکَ الَّذِینَ آتَیْنَاهُمُ الْکِتَابَ وَالْحُکْمَ وَالنُّبُوَّةَ﴾ بنابراین انبیا مکلف هستند منتها عصمت مانع عصیان است. خب در اینجا هم فرمود: ﴿فَلاَ تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ﴾ آن گاه ﴿فَتَکُونَ مِنَ الْمُعَذَّبِینَ﴾.
پرسش ...
پاسخ: خب ما اسمای حسنای خدا را میخواهیم ما که این الفاظ را نمیگوییم شخص اینها را نمیگوییم اینها انسانهای کامل هستند که فرمودند: «نحن الأسماء الحسنی»[15] ما ولایت را میگوییم نبوت را میگوییم رسالت را میگوییم این نبوت و رسالت و ولایت اسمای حسناست ما مقام اینها را میگوییم نه شخص اینها را اگر خود اینها فرمودند: «نحن الأسماء الحسنی» و اگر ما در «جوشن کبیر» سایر ادعیهٴ اسمای حسنای خدا را میخواهیم ما اسمای الهی را میخواهیم اسمای خدا دو قسم است یک اسم ذاتی است که عین ذات است ما به آن دسترسی نداریم امّا غالب این اسمائی که در «جوشن کبیر» آمده اسمای فعلی است «یا شافی» «یا رازق» «یا خالق» «یا باسط» «یا قابض» اینها همه افعال خداست اینها همه ممکنات الوجودند اینها که عین ذات نیستند اینها واجب الوجود نیستند .
خدا غریق رحمت کند مرحوم کلینی را مرحوم کلینی با اینکه کمحرف است در اصول کافی درباره صفت ذات و صفت فعل ضابطهٴ خوبی ذکر کرده. در همان جلد اوّل کافی فرمود صفتی که سلب و اثباتپذیر نیست بالقول المطلق موجبه است این صفت ذات است امّا صفتی که گاهی هست گاهی نیست یک جا سلب است یک جا اثبات است آن صفت فعل است[16] مثلاً حیات را نمیشود گفت خدا گاهی هست و گاهی نیست قدرت را نمیشود گفت گاهی و گاهی ندارد گاهی دارد گاهی ندارد علم را نمیشود گفت گاهی دارد گاهی ندارد اینها موجبهٴ مطلقه است و میشود صفت ذات امّا خالق بودن رازق بودن شافی بودن «قد یخلق قد لا یخلق قد یرزق قد لا یرزق قد یشفی قد لا یشفی قد یقبض قد لا یقبض قد یبسط قد لا یبسط» اینها صفت فعل است چون اگر ـ معاذ الله ـ اینها صفت ذات باشد آن وقتی که سلب شده ذات سلب میشود اینها خارج از ذات است خارج از ذات که شد میشود ممکن وقتی ممکن شد همانطوری که میگوییم «یا خالق یا رازق یا شافی», «یا علی» «یا محّمد»(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم جایز است ما که این اشخاص را نمیگوییم این مقام را میخواهیم اگر کسی آن روایات نورانی مرحوم صدوق را بررسی کند خود حضرت فرمود اگر کسی اسم را عبادت بکند که مشرک است مفهوم را عبادت بکند که مشرک است[17] ما الله را عبادت میکنیم یعنی چه؟ الفاظ را عبادت میکنیم ـ معاذ الله ـ نه مفهوم را عبادت میکنیم خب مفهوم یک صورت ذهنی ماست این را که عبادت نمیکنیم ما آن حقیقت را عبادت میکنیم اگر در «جوشن کبیر» غالب این هزار اسم بخش وسیعی از اینها اسماء فعلی است و ممکنات است آنها را میخوانیم خب رسالت هم اسماء الهی است ولایت هم از اسماء الهی است امامت هم از اسماء الهی است خب اینها فعل خدایند وجه خدایند «نحن وجه الله»[18] است ما وجه الله را میخواهیم «أین وجهُ الله الّذی یَتَوجّه إلیه الأولیاء»[19] ما که شخص را نمیخوانیم.
به هر تقدیر فرمود: ﴿وَأَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ﴾ انذار بستگان نزدیک بر اساس شش وجه تاریخی و قرآنی است یک وجهش این است که خب همانطوری که خودتان را حفظ میکنید بستگان نزدیکتان را هم از خطر حفظ بکنید ﴿قُوا أَنفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ نَاراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ﴾[20] خب انسان همانطوری که خودش را از آتش حفظ میکند فرزند خودش بستگان خودش نزدیکان خودش را خب در درجهٴ اوّل برای او مهم است که حفظ بکند (این وجه اوّل). دوم اینکه این جریان سلطنت و ملوکیت و امثال ذلک نیست این احکام برای بستگان حاکم نباشد نه بستگان حاکم با دیگران فرقی ندارند ﴿أَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ﴾ همانطوری که دیگران را انذار میکنی عشیرهٴ اقربینت را هم انذار بکن. سوم اینکه درست است که تو را ما بشیر و نذیر معرفی کردیم گفتیم ﴿قُمْ فأنْذِر﴾[21] امّا پیشاپیش بستگان نزدیکت را انذار بکن تا در دیگران اثر بیشتری داشته باشد نظیر ﴿قَاتِلُوا الَّذِینَ یَلُونَکُم مِنَ الْکُفَّارِ﴾[22] شما که میخواهید جهاد کنید اوّل با این کفّار نزدیکتان جهاد کنید نه اینکه اینها را بگذارید بروید به کفار دور دست شما که میخواهید جهاد فرهنگی علمی تبلیغ داشته باشید اوّل نزدیکهایتان را اصلاح بکنید این سه وجه که ﴿أَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ﴾ نظیر ﴿قَاتِلُوا الَّذِینَ یَلُونَکُم مِنَ الْکُفَّارِ﴾ بر اساس این وجوه سهگانه وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) اوّل تا آخر همین را عمل میکرد وقتی مکه را فتح کردند وارد مکه شدند همانطوری که بتها را فروریختند آن تفکر بتپرستی و تفکر جاهلی را فرو ریختند برای اینکه اقتصاد, اسلامی بشود فرمود تمام این رباهای جاهلی مُلغاست اگر کسی ربایی میگرفت آن بدهکار دیگر از این به بعد بدهکار نیست آن طلبکار دیگر از این به بعد طلبکار نیست بعد فرمود «و اوّل موضوعٍ منه ربا العبّاس بن عبدالمطلّب»[23] خب عباس در جاهلیت وضع مالیش خوب بود ربا میگرفت خب یک امر بدی بود در جاهلیت فرمود اوّل ربایی که من زیر پا میگذارم روی آن پا میگذارم ربا و طلبها و قرضهای ربوی عموی من است این از باب ﴿أَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ﴾ است. بالای کوه صفا رفت که مطلب پنجم است فرمود «یا بنی عبد المطلب» «یا بنی عبد مناف» «یا عباس بن عبدالمطلّب» «یا صفیة عمة رسول الله» ای عموی من! ای عمّهٴ من! بدانید «لا اغنی عنکم من الله شیئا»[24] من به داد شما نمیرسم شما به فکر خودتان باشید این را صریحاً روی کوه صفا اعلام کرد. مطلب ششم این است که بستگان خودش را فرزندان عبدالمطلب را بنی اعمام که تقریباً چهل نفر بودند دعوت کرد در منزل که حدیث یوم الدار و انذار یوم الدار معروف است همهٴ اینها را دعوت کرد بعد از اینکه اینها غذایشان را خوردند حضرت فرمودند خدا این است جهنّم این است بهشت این است این امور ششگانه و امثال آن به مطلب ﴿أَنذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ﴾ برمیگردد خب این نسبت به بستگان امّا نسبت به تودهٴ مردم چه؟ فرمود نسبت به تودهٴ مردم ﴿وَاخْفِضْ جَنَاحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ﴾ به فکر سرمایهداران و مسرفین و مترفین نباش این مومنینی که به سراغ تو آمدند اینها را طرد نکن در سور قبلی دربارهٴ احترام به پدر و مادر گذشت که ما دو صورت خفض جناح داریم از نظر قرآنی یکی خفض جناح للترحم است یکی خفض جناح للاحترام نسبت به پدر و مادر فرمود ﴿وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ﴾[25] اگر پدر یا مادر سنی از او گذشت عمری از او گذشت سالمند شد این را فوراً تحویل خانهٴ سالمندان ندهید چند بار به عرضتان رسید این دوره شش، هفت سال نخست از عمر فرزند بهترین دورهٴ عاطفهآموزی فرزند است این عاطفه را در این دانشگاه شش، هفت ساله یاد میگیرد اگر بچه، بچهٴ مهد کودک شد چون او عاطفه نچشید همینکه پدر و مادر مسن شدند فوراً تحویل خانهٴ سالمندان میدهد آنوقت یک مرگ تدریجی برای آن پدر و مادر است امّا اگر این هفت سال آغوش مادر دید مهر پدری دید این ممکن نیست پدر و مادر را رها کند.
من این قصه را چند بار به عرضتان رساندم یکی دو سال قبل بود در همین دماوند تابستان من دیدم کسی نزدیک شصت سالش است بین پنجاه و شصت سالش است از یک راه دور آمده یک شیشه آب هم دستش است که حاج آقا شما این را دم بزنید مادرم مریض است خوب بشود خب وقتی خودش در آستانهٴ شصت سال است مادرش هم در آستانهٴ نود سال است خب این از راه دور آمده که یک حمدی خوانده بشود برود به مادرش بدهد مادرش شفا پیدا کند چنین آدمی هرگز حاضر نیست مادرش را به خانهٴ سالمندان ببرد اگر کسی بچهٴ مهد کودک شد این بعدها با خانهٴ سالمندان رابطه دارد اینطور نیست که پدر و مادر توقع داشته باشند که بعد از اینکه سالمند شدند بچه از آنها نگهداری کند این عاطفه نه در حوزه است نه در دانشگاه هست نه در کوی است نه در برزن، این عاطفه هفت سال در آغوش پدر و مادر است ممکن نیست بچهای که در شش، هفت سالهٴ دانشگاهی منزل, آغوش پدر و مادر دید او راضی بشود پدر و مادرش را به خانهٴ سالمندان بدهد خب این فرمود: ﴿وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ﴾[26] امّا دربارهٴ وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود این خفض جناح ترحمی است یعنی تو که قدرت پرواز داری میتوانی معراج بروی ﴿دَنَا فَتَدَلَّی﴾ سمت توست اوج نگیر مردم را رها نکن اینها را زیر بال بگیر زیر پر بگیر ﴿وَاخْفِضْ جَنَاحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ﴾ اینها را زیر پر بگیر تا اینها رشد بکنند پر در بیاورند و پرواز کردن یاد بگیرند وقتی پر درآورند و پرواز کردن یاد گرفتند حالا آزادند امّا آن پر پهن کردنی که در روایات ما هست که هم مرحوم کلینی نقل کرد هم در معالم مرحوم صاحب معالم هست که «انّ الـملائکة لتضع اجنحتها لطلاب العلم»[27] فرمودند فرشتهها پرها را پهن میکنند برای طالبان علم خب برای چه چیزی پر پهن میکنند اینها همانها هستند که در سورهٴ مبارکهٴ «فاطر» فرمود: ﴿أُوْلِی أَجْنِحَةٍ مَّثْنَی وَثُلاَثَ وَرُبَاعَ﴾[28] بعضی دوبالهاند بعضی سهبالهاند بعضی چهاربالهاند این بالها را برای چه چیزی پهن میکنند آن صاحب دلان و صاحب بصران که فوق صاحب نظراناند گفتند به اینکه این بالها را زیر پای طالبان علوم دین پهن میکنند لامورٍ; یک: به این طلبه بفهمانند که تو باید پر در بیاوری; دو: باید پرواز یاد بگیری; سه: که از همه مهمتر است این است که از جهت پرواز کنی نه در جهت. این مرغها در جهت پرواز میکند هر وقت آذوقهٴشان کم شد از شرق به غرب از شمال به جنوب به طمع طعمه حرکت میکنند اینها در جهت حرکت میکنند امّا اگر کسی مرغ باغ ملکوت شد از جهت حرکت میکند نه در جهت آن وقت چنین روحانی ﴿جَعَلْنَا لَهُ نُوراً یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ﴾[29] است نورانیتی در جامعه است که یک روحانی که فضل متوسط دارد ولی تقوای صد درصد این یک شهری را بیمه میکند انشاءالله امیدواریم همهٴ ما اینچنین باشیم!
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] - سوره حجر، آیه40؛ سوره ص، آیه83 .
[2] - سوره ملک، آیه5.
[3] - سوره نحل، آیه103.
[4] - سوره اعراف، آیه12؛ سوره ص، آیه76.
[5] - سوره بقره آیه247.
[6] - سوره نحل، آیه53.
[7] - المیزان، ج1، ص395.
[8] - سوره مؤمنون، آیه117.
[9] - الروضة البهیة(ط- الحدیثة)، ج1، ص229.
[10] . المیزان, ج1, ص395.
[11] . سورهٴ ابراهیم, آیهٴ 10.
[12] . سورهٴ حج, آیهٴ 62.
[13] . تفسیر العیاشی, ج1, ص10.
[14] . سورهٴ انعام, آیات 87 ـ 89.
[15] . بحارالأنوار, ج25, ص5 و ج27, ص38.
[16] . الکافی, ج1, ص111 و 112.
2. التوحید(شیخ صدوق)، ص142، 143و192.
[18] . الکافی, ج1, ص143 و 145.
[19] . بحارالأنوار, ج99, ص107.
[20] . سورهٴ تحریم, آیهٴ 6.
[21] . سورهٴ مدّثر, آیهٴ 2.
[22] . سورهٴ توبه, آیهٴ 123.
[23] . تفسیر القمی, ج1, ص171.
[24] . ارشاد القلوب, ج1, ص32 و 33; صحیح البخاری, ج3, ص190; صحیح مسلم, ج1, ص134.
[25] . سورهٴ اسراء, آیهٴ 24.
[26] . سورهٴ اسراء, آیهٴ 24.
[27] . الکافی, ج1, ص34; معالم الدین, ص11.
[28] . سورهٴ فاطر, آیهٴ 1.
[29] . سورهٴ انعام, آیهٴ 122.
تاکنون نظری ثبت نشده است