- 6767
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 192 تا 200 سوره شعراء
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 192 تا 200 سوره شعراء"
- قرآن کریم یک کتاب نازل نیست یک کتاب متنزِّل است؛
- نزول گاهی به صورت انداختن است، گاهی به صورت آویختن؛
- قدرت خیال را ذات اقدس الهی آفریده بین عقل و حس.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَإِنَّهُ لَتَنزِیلُ رَبِّ الْعَالَمِینَ (192) نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ (193) عَلَی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنذِرِینَ (194) بِلِسَانٍ عَرَبِیٍّ مُبِینٍ (195) وَإِنَّهُ لَفِی زُبُرِ الْأَوَّلِینَ (196) أَوَ لَمْ یَکُن لَهُمْ آیَةً أَن یَعْلَمَهُ عُلَمَاءُ بَنِی إِسْرَائِیلَ (197) وَلَوْ نَزَّلْنَاهُ عَلَی بَعْضِ الْأَعْجَمِینَ (198) فَقَرَأَهُ عَلَیْهِم مَا کَانُوا بِهِ مُؤْمِنِینَ (199) کَذلِکَ سَلَکْنَاهُ فِی قُلُوبِ الْمُجْرِمِینَ (200)﴾
در صدر این سورهٴ مبارکهٴ «شعراء» از عظمت قرآن و کتاب مبین بودن آن سخن به میان آمد فرمود: ﴿طسم ٭ تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ الْمُبِینِ﴾[1] بعد از بیان این قصص هفتگانه و اتحاد صدر و ساقه این قصص هفتگانه و تبیین قدر مشترک بین انبیا و اُمم برگشتند به اصل مسئله تنزیل. فرمود قرآن کریم یک کتاب نازل نیست یک کتاب متنزِّل است فرق نازل و متنزّل این است که نازل یعنی حرفِ سطحی و بیمحتوا, متنزّل یعنی حرفی است که از جای بلند آمده مسیری را طی کرده پیامی دارد تا شنونده را با همین مسیر به مقام برتر و بالاتر برساند. فرمود این کتاب نازل نیست یک کتاب سطحی نیست کتابی است که همه اگر تدبّر کنند معارف فراوانی از آن استفاده میشود این تنزیل است و تنزّلیافته است نه نازل.
مطلب دوم آن است که نزول همان طوری که در بحثهای قبل گذشت گاهی به صورت انداختن است گاهی به صورت آویختن, باران را خدای متعال نازل کرد یعنی قطرات را به زمین انداخت قرآن را خدای سبحان نازل کرد یعنی این آیات را که بمثابه حبل متیناند به زمین آویخت, آویخت یعنی آویخت نه انداخت ارتباطش همچنان با نازلکننده محفوظ است لذا باران, حبل متین نیست ولی قرآن حبل متین است اگر قرآن را ـ معاذ الله ـ به زمین انداخته باشد هرگز جا برای اعتصام به این کتاب نیست برای اینکه حبلی و طنابی که در گوشهای افتاده است اعتصامِ به آن مشکلی را حل نمیکند یک طناب انداخته شده در گوشه مغازه مشکل خودش را حل نمیکند چه رسد مشکل معتصمان را، آن حبلِ آویخته به سقف بلند است که مشکل معتصمان را حل میکند فرمود: ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ﴾[2] برای اینکه این به جای بلند وابسته است.
در این روایات نورانی حدیث ثقلین که «إنّی تارک فیکم الثقلین»، قرآن کریم را که در آن حدیث میخواهد مشخص کند فرمود قرآن کریم حبلی است, کتابی است که« طرفه بید الله وطرف بأیدیکم»[3] یک طرف این کتاب به دستِ بیدستی خداست یک طرف این کتاب به دست شماست بنابراین کسی که قرآن میخواند با قرآن در پیوند است طنابی را گرفته و تکان میدهد که یک طرفش به دست خداست پس این میتواند اگر بفهمد و عمل کند بالا برود و قربةً الی الله هم معنایش همین خواهد بود که راه هست رفتن ممکن است روندههایی هم رفتند به ما گفتند بیایید، درست است که میگوییم معنای قربةً إلی الله که در نماز در روزه در حج در زکات در سایر عبادات مطرح است قُرب معنوی است نه قرب مادّی اما این حرف علمی نیست قرب معنوی است یعنی چه؟ اگر گفتیم مادی نیست و معنوی است مشکلی را حل نکردیم راهحل نشان ندادیم بالأخره علمی هست که بگوید این راه چیست یقیناً معنوی است مادی نیست اما معنا چیست؟ از سنخ مفاهیم است مفهوم که واقعیّت عینی ندارد از سنخ ماهیّت است ماهیّت بر فرضی که اصیل باشد و واقعیّت داشته باشد گسیخته گسیخته است مثار کثرت است هر ماهیّتی از ماهیّت دیگر جداست زیرا ماهیّت، جنس و فصل دارد حد دارد حد یعنی حد؛ اگر گفتند انسان محدود به جنس و فصل است یعنی انسان نه از طرف عموم میتواند از جنس بیرون برود نه از طرف خصوص میتواند از فصل بگذرد در این محدوده بند است لذا محدود به حدّین است به آن میگویند حدّ تام, اگر محدود است هیچ ماهیّتی با ماهیّت دیگر ارتباط ندارد همه اینها محدودند هر کدامی از حدّ خودش بیرون نمیرود و گسیخته است پس اگر این راه, مفهوم باشد مفهوم که واقعیّت خارجی ندارد اگر ماهیّت باشد ماهیّت که گسیخته گسیخته است راه نیست و اگر هستی باشد بنا بر تباینی که برخی از حکما بر آناند هستیِ متباین اگر حقیقتهای متباینه باشند هر حقیقتی بایِن و جدا و مباین حقیقت دیگر است گسیخته است راه نیست اگر این حقیقت, حقیقت واحده تشکیکی باشد کم کم ذهن میپذیرد که پس راهی در خارج هست وجود دارد عینیّت دارد حقیقت دارد و وحدت دارد برای اینکه یک راه است حالا تشکیک شد شدّت و ضعف شد آیا اشتداد ـ اشتداد یعنی اشتداد ـ شدّت و ضعف یعنی بعضی ضعیفترند بعضی ضعیف, بعضی قویترند بعضی قوی این درجات فرق میکند اما اشتداد معنایش این است که ضعیف میتواند قوی بشود قوی میتواند اقوا بشود هر جا سخن از شدّت و ضعف است معنای تشکیک را به همراه دارد هر جا سخن از اشتداد است معنای حرکت جوهری را به همراه دارد وقتی گفتند اشتداد یعنی این ضعیف میتواند شدید بشود این شدید میتواند اشد بشود پس راه هست (یک) واقعیّت عینی دارد نه امر ذهنی (دو) متّصل و پیوسته است گسیخته نیست (سه) این راه افقی نیست بلکه عمودی است (چهار) برای اینکه بعضیها فوق بعضاند، طی کردن و پیمودن راه عمودی به اشتداد و حرکت جوهری و حرکت درون انسان است (پنج) این میشود تقرّب حالا کسی میخواهد برود یا نرود ولی معنایش معلوم است اگر گفته شد صراط مستقیم است اگر گفته شد ﴿کَادِحٌ إِلَی رَبِّکَ﴾[4] هستند اگر گفته شد عدّهای مقرّباند اگر انسان در موقع نماز میگوید قُربةً إلی الله یک معنای معقولی دارد بالأخره، حالا یا انسان میرود یا نمیرود یا دیر میرسد یا زود میرسد ولی یک حرف قابل قبول و پذیرش است یعنی این حکمت میتواند معنای تقرّب إلی الله را تبیین کند حالا چه کسی میرسد چه کسی نمیرسد مطلب دیگر است. حالا که راه هست درجات دارد ترقّی و تنزّل ممکن است قرآن کریم بر اساس این مبانی میفرماید این معارف از جای بلند آویخته شد, آویخته شد, آویخته شد تا به گوش شما رسید از آن به بعد یا قبول یا نکول، ما حرف را معصومانه گفتیم (یک) در تمام این مسیر فرشتگان اسکورت کردهاند که کسی کم یا زیاد نکند (دو) به قلب مطهّر پیغمبر معصوم(علیه آلاف التحیّة و الثناء) رسید (سه) از لبان معصومانه آن حضرت به سطح جامعه رسید بدون تحریف بدون کم یا زیاد (چهار) از آن به بعد یا ایمان یا کفر همان چیزی که از زبان بیزبانی ذات اقدس الهی صادر شده است عین آن به گوش مردم رسید حالا از آن به بعد یا میپذیرند یا نمیپذیرند این طور نیست که ـ معاذ الله ـ این وسطها کم شده باشد زیاد شده باشد تحریف شده باشد از آن به بعد که به مردم رسیده است مردم مختارند.
شما ببینید در ادبیات برخیها نازلانه شعر میگویند بعضیها متنزّلانه شعر میگویند. کسی ممکن است که انواع و اقسام مرغها را شناسایی کرده برگها را شناسایی کرده درختها را شناسایی کرده آهنگها را شناسایی کرده گلها را شناسایی کرده میوهها را شناسایی کرده قطعهای قصیدهای غزلی دارد پر از این حرفها، عدّهای هم ممکن است بگویند به به! اما این شعر, شعر نازل است این پیامی ندارد اما یک وقت است کسی معنای معقولی را در کارگاه خیال میپروراند از کارگاه خیال به سامعه و ناطقه میدهد که خروجیِ او جمال محسوس است میشود دیوان حافظ این یک پیام دارد این از راه بلند آمده از راه دور آمده از راه دور که آمده انسان را هم به جایگاه دور میبرد این میشود متنزّل، آنهایی که میگویند «هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم»[5] سعی کردند که ادبیاتشان متنزّل باشد نه نازل لذا گفتارشان رفتارشان نوشتارشان متنزّلانه است غالب شما تدریس میکنید حالا یا فقه یا اصول یا فلسفه یا تفسیر, تدریس میکنید یعنی چه کار میکنید؟ یعنی مطلبی را حالا یا فقهی یا اصولی یا تفسیری در هنگام مطالعه در عاقلهتان خوب میپرورانید این قاعده فقهی را یا اصولی را یا فلسفی را یا تفسیری را آنجا که شما در ذهنتان میپرورانید یک قاعده علمی است آنجا نه عِبری است نه عربی, نه فارسی است نه عربی آنجا دیگر لفظ در آن نیست بعد حالا به این فکرید که این را به صورت مقاله در بیاورید یا تدریس کنید حالا برای اینکه خواستید بنویسید یا تدریس کنید فارسی بنویسید یا عربی بنویسید برخیها میگویند ما عربی بنویسیم بهتر است برخیها میگویند فارسی بنویسیم بهتر است این را میدهید در کارگاه خیالتان اگر خواستید عربی بنویسید خصوصیات عربیاش را تنظیم میکنید اگر خواستید فارسی بنویسید خصوصیات فارسیاش را تنظیم میکنید که یک مقدمه دارد پنجتا فصل دارد یک نتیجه دارد یک منبع دارد یک فهرست دارد اینها را بررسی میکنید در کارگاه خیالتان، بعد دست به قلم میکنید مینویسید یا موقع تدریس شروع میکنید به درس گفتن این میشود خروجیاش یک جمال محسوس که متنزِّل است برای اینکه از عاقلهتان تنزّل کرده و دستگاه خیال منظّم شده و از دستگاه خیال تنزّل کرده به ناطقهتان با بنانتان یا بیانتان منتشر شد.
آن استادی موفق است که بین عقل و حس او، خیال، فعّال باشد میبینید چرا درس بعضیها شلوغ است درس بعضیها شلوغ نیست ممکن است هر دو عالم باشند برای اینکه او حرف معقول میزند معقول را محسوس میکند بدون کارگاه خیال بدون اینکه نظم بدهد همین طور فلّهای حرف میزند این به جایی نمیرسد اگر بخواهد سخن بگوید کسی نمیفهمد بخواهد بنویسد کسی نمیفهمد این قدرت خیال را ذات اقدس الهی آفریده بین عقل و حس این مهندس خوبی است این نقشهبردار خوبی است این طرّاح خوبی است این ورودی و خروجی مشخصی دارد انسان همین طور فلّهای درس بگوید موفق نیست فلّهای بنویسد موفق نیست خیلیها بودند که همین طور مردند با اینکه عالم بودند برای اینکه از خیال بهره نگرفتند. ذات اقدس الهی میفرماید ما از عربی مبین که نازلترین مرحله است که جمال محسوس است تا علیّ حکیم و از علیّ حکیم تا عربی مبین این را مهندسی کردیم ﴿إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ٭ وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ﴾[6] ما علیّ حکیم را عربی مبین کردیم خب علیّ حکیم بخواهد عربی مبین بشود مراحل عالم مثال را هم طی میکند. بعد فرمود در تمام این مراحل ما فرشتگانی را اسکورت کردیم یعنی ﴿مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ﴾ رصد گماشتیم ﴿لِیَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالاَتِ رَبِّهِمْ﴾[7] در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «جن» فرمود ما رصد کردیم اسکورت فرستادیم که علیّ حکیم به درستی عربی مبین بشود اگر کسی عربی مبین را گرفته چون این حبل متین آویخته است این میتواند به علیّ حکیم برسد. فرمود این تنزیل است نازل نیست متنزِّل است و برای تنزّل این علیّ حکیم به عربی مبین من مهمترین فرشته را فرستادم که روح امین است جبرئیل(سلام الله علیه) است جبرئیل این را از بالا آورده پایین ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ﴾ فرودگاه این هم, مهبط این وحی هم, منزل این متنزّل هم قلب مطهّر توست تو هم معنا را میفهمی هم لفظ را میشنوی هم جبرئیل را میبینی همه را با قلب میبینی اینها در کارگاه قلب تو آمدند کسانی که در حضور تو هستند کنار تو نشستند آنها نمیشنوند گاهی که معجزه ایجاب بکند میتوانید جبرئیل(سلام الله علیه) را به صورت دحیه کلبی به دیگران نشان بدهی دیگران هم ببینند اما غالباً وحی را تو میبینی حرف را تو میشنوی تو صدای ما را میشنوی برای اینکه ﴿فَإِذَا قَرَاْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ﴾[8] تو میفهمی کلام, کلام خداست (یک) تکلّم, تکلّم الهی است (دو) گوینده خداست (سه) این گوینده خداست یعنی چه؟ وجود مبارک موسای کلیم در همان کنار شجره از طرف راست و چپ, جلو و دنبال, بالا و پایین ﴿إِنِّی أَنَا اللَّهُ﴾[9] میشنید فرمود: ﴿فَإِذَا قَرَاْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ﴾ تمام این بحثها میدانید در منطقةالفراغ است یعنی در مقام ذات نیست که منطقه ممنوعه است (یک) در صفات ذاتی که عین ذات است نیست که منطقه ممنوعه است (دو) کلام خدا, فعل خداست تنزیل, فعل خداست ارسال, فعل خداست همه اینها در حوزه فعل خداست که فصل سوم است و مقام امکان است و وجه الله است اینجا را وجود مبارک حضرت رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) کاملاً میشناسد میفهمد ذرّه یعنی ذرّهای از اول تا آخر قرآن کریم سهم پیغمبر نیست او فقط گیرنده خوبی است سازنده, گوینده, تنظیمکننده همه و همه خدای سبحان است حضرت میشنود تحویل میگیرد از عربی مبین تا علیّ حکیم از علیّ حکیم تا عربی مبین همه را تحویل میگیرد میفهمد باور میکند و منتشر میکند این طور نیست که ـ معاذ الله ـ یک بخشاش را خودش بگوید یک بخشاش را دیگری از این به بعد این حقایق را که گرفته, میپروراند تنظیم میکند تدریس میکند تعلیم میکند اما در این عمود هیچ سهمی ندارد فقط پذیراست و مستمع خوبی است ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ ٭ عَلَی قَلْبِکَ﴾.
در سورهٴ مبارکهٴ «قیامت» هم فرمود زبانت را بدون اجازه ما حرکت نده ﴿لاَ تُحَرِّکْ بِهِ لِسَانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ ٭ إِنَّ عَلَیْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ﴾[10] اگر اینچنین شد آن وقت همان طوری که در مقام رَمی در جبهههای جنگ ﴿مَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلکِنَّ اللّهَ رَمَی﴾[11] مطرح است بر اساس قُربین مخصوصاً قرب نوافل ﴿مَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی ٭ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَی﴾[12] یعنی «ما نَطَقْتَ إذ نَطقتْ و لکن الله نَطق» کلام, کلام خداست این کلام به قدری قداست دارد که اگر کسی کلمهٴ «کلب» را که در قرآن کریم آمده ﴿وَکَلْبُهُمْ بَاسِطٌ ذِرَاعَیْهِ بِالْوَصِیدِ﴾[13] بدون وضو بخواهد ببوسد حرام است چنین کتابی است چون نه گفته بشر است نه گفته جبرئیل است نه گفته سَفره کرام است نه گفته بالاتر است نه گفته پایینتر است ﴿إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَی﴾[14] فرمود: ﴿وَإِنَّهُ لَتَنزِیلُ رَبِّ الْعَالَمِینَ ٭ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ ٭ عَلَی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنذِرِینَ﴾ ما هم ﴿بِلِسَانٍ عَرَبِیٍّ مُبِینٍ﴾ فرستادیم این دو وجهی که جناب زمخشری در کشاف نقل میکند که این ﴿بِلِسَانٍ عَرَبِیٍّ مُبِینٍ﴾ مفعول واسطه است برای ﴿الْمُنذِرِینَ﴾ یا مفعول واسطه است برای ﴿لَتَنزِیلُ﴾ اینکه دارد ﴿عَلَی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنذِرِینَ بِلِسَانٍ عَرَبِیٍّ مُبِینٍ ﴾ این ﴿بِلِسَانٍ﴾ مفعول واسطه است برای ﴿الْمُنذِرِینَ﴾ یا مفعول واسطه است برای ﴿لَتَنزِیلُ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ حق این است که به او متعلّق است گرچه این قرب ظاهری دارد معنایش این نیست که پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به لسان عربی مبین انذار کند معنایش این است که ما به لسان عربی مبین فرستادیم برای اینکه در اول سورهٴ مبارکهٴ «زخرف» این است که این کتاب را ما عربی قرار دادیم.
پرسش ...
پاسخ: بله خب مفاهیم یک وقت است که معانی کلیّه را القا میکند نظیر روایات؛ یک سلسله معانی است که نازل شده است نظیر روایات, یک سلسله معانی است نازل شده نظیر حدیث قدسی یک سلسله معانی است نازل شده نظیر قرآن کریم. روایات، معارف و احکام و حِکمی است که ذات اقدس الهی به خود حضرت و به اهل بیت به وسیله پیغمبر فرمود آن وقت الفاظش را خود اینها مطابق مصالحی که میدانند تنظیم میکنند و میگویند لذا لفظها معجزه نیست لذا روایات را انسان بیوضو میتواند دست بزند حدیث قدسی هم بشرح ایضاً منتها حدیث قدسی معانیاش هست لفظش هم از طرف ذات اقدس الهی است علی المشهور لکن لفظها معجزه نیست. قسم سوم قرآن کریم است که معنا برای خدا, لفظ برای خدا و لفظ هم معجزه است فرق جوهری قرآن و حدیث قدسی و احادیث و روایات همین است دیگر وگرنه همه حکم خداست این طور نیست که بشر عادی به ما بگوید که «الطواف بالبیت صلاة»[15] اینها دین است دین را که نمیشود بشر عادی بگوید اگر این دین در روایات ما هست دین را فقط خدا باید تنظیم بکند و کرده مسائل اعتقادی و مسائل دینی را که مربوط به گذشته و آینده است این را فقط باید ذات اقدس الهی بیان بکند و خدا هم بیان کرد. بنابراین معارف را خدا داده, الفاظ را خدا داده, صورتسازی را به وسیله مرحله مثال ذات اقدس الهی مشخص کرده و بهترین پیک که رسولِ امین است جبرئیل امین است ﴿مُطَاعٍ ثَمَّ أَمِینٍ﴾[16] او را اعزام کرده به همراه او ﴿بِأَیْدِی سَفَرَةٍ ٭ کِرَامٍ بَرَرَةٍ﴾[17] فرشتگان فراوانی زیرمجموعه حضرت جبرئیل(سلام الله علیه) بوده و هستند, همه اینها سفرای کراماند به دست اینها آمده از دست اینها عبور کرده با اسکورت اینها عبور کرده از علیّ حکیم تا عربی مبین فرمود: ﴿فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَداً ٭ لِیَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالاَتِ رَبِّهِمْ﴾[18] ما رصد کردیم اسکورت فرستادیم هیچ کس هیچ عاملی کم و زیاد نکرده عین آنچه را که ما گفتیم به گوش مردم رسیده حالا از آن به بعد مردم یا میپذیرند یا نمیپذیرند.
پرسش: اگر عین همان کلمات است چه اشکالی داشت که اطرافیان پیغمبر هم بشنوند
پاسخ: خب بله با این زبان مادّی و جسمانی که نبود عین همان کلمات است منتها فرمود بر قلب نازل شده نه بر گوش، اینچنین نیست که دیگری حرف میزند با همین آهنگ مادی حرف میزند خب همه میشنوند و اما وقتی وجود مبارک موسای کلیم ﴿إِنِّی أَنَا اللَّهُ﴾[19] میشنود خیلی از همراهانش که آنجا بودند خب نمیشنیدند آن نار را فقط موسای کلیم دید دیگران نمیبینند اگر از درون است نه از بیرون خب دیگری چطور بشنود منتها وجود مبارک یعقوب(سلام الله علیه) شامّه درونیاش میگوید ﴿إِنِّی لَأَجِدُ رِیحَ یُوسُفَ لَوْلاَ أَن تُفَنِّدُونِ﴾[20] اینکه با شامّه بیرونی استشمام نکرده اگر شامّه بیرونی بود آنها که پیراهن دستشان بود هنوز نشناختند آنها که دیدند نشناختند بعدها خود حضرت را شناختند آنها دیدند و نشناختند پیراهن دستشان بود نشناختند, پیراهن را تحویل گرفتند نشناختند این از هشتاد فرسخی میگوید من بوی یوسف میشنوم این معلوم میشود با شامّه بیرونی نیست دیگر. آنکه در سورهٴ مبارکهٴ «حج» دارد که ﴿فَإِنَّهَا لاَ تَعْمَی الْأَبْصَارُ وَلَکِن تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُور﴾[21] همین است دیگر؛ چشمِ باطن وقتی بینا باشد آدم میبیند گوش باطن وقتی شنوا باشد میشنود شامّه باطن وقتی بویایی داشته باشد استشمام میکند فرمود این مجموعهای که یک طرفش علیّ حکیم یک طرفش عربی مبین است این مجموعه در قلب مطهّر تو آمده ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ ٭ عَلَی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنذِرِینَ﴾.
در سورهٴ مبارکهٴ «حجر» گذشت که همه اشیایی را که شما میبینید یک ریشه ملکوتی دارد ﴿إِن مِّن شَیْءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «حجر» تا حدودی مبسوطاً این قسمت مطرح شد یعنی آیه 21 سورهٴ مبارکهٴ «حجر» این بود ﴿وَإِن مِّن شَیْءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ﴾ همه چیز یک ریشه الهی دارد از آنجا آمده دیگر قبلاً چیزی که در زمین نبود خود زمین و موجودات زمینی را ذات اقدس الهی آفرید پس اول علمش را داشت آن معلوم را در خارج محقّق کرده است زمین و موجودات زمینی این طور بودند آسمان و موجودات آسمانی این طور بودند همه کرات این طور بودند فرمود: ﴿وَإِن مِّن شَیْءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ﴾.
در سورهٴ مبارکهٴ «زمر» که به خواست خدا در پیش داریم آنجا هم در آیه ششم میفرماید: ﴿خَلَقَکُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَأَنزَلَ لَکُم مِنَ الْأَنْعَامِ ثَمَانِیَةَ أَزْوَاجٍ یَخْلُقُکُمْ فِی بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ خَلْقاً مِن بَعْدِ خَلْقٍ فِی ظُلُمَاتٍ ثَلاَثٍ ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ لَهُ الْمُلْکُ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّی تُصْرَفُونَ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «حدید» دارد ﴿وَأَنزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ﴾[22] در سورهٴ «زمر» دارد که ﴿أَنزَلَ لَکُم مِنَ الْأَنْعَامِ ثَمَانِیَةَ أَزْوَاجٍ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «حجر» دارد که هر چه در دست شماست ما از جای دیگر نازل کردیم خب اینها ریشه ملکوتی دارند مخزن الهی دارند نه یک مخزن چون جمع بست فرمود: ﴿إِن مِّن شَیْءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ﴾ هر شیئی چندین خزینه دارد قضا و قدر عالم بر اساس همین جهت است اسرار عالم بر اساس همین جهت است از آنجا تنزّل میکنند ذات اقدس الهی اول عالِم است بعد معلوم را محقّق خارج میکند پس [معلوم] قبلاً یک وجود علمی دارد در مخزن حق، [اینها را] از آنجا تنزّل میدهند چون [اینها را] تنزّل میدهند [اینها] میتوانند ما را به آن بالا آشنا بکنند لذا هر چیزی میشود آیه حق اما اگر چیزی نازل باشد ریشهای نداشته باشد ما را هدایت نمیکند.
غرض آن است که فرق است بین حرفِ نازل و حرف متنزِّل آن کسی که عاقلانه و عالمانه سخن میگوید حرفش متنزّل است یعنی یک قاعده فقهی یا اصولی یا تفسیری یا فلسفیِ عقلی دارد آن را در کارگاه خیال مهندسی میکند بعد خروجیاش هم یک جمال محسوس است یا مقاله خوب مینویسد یا سخنرانی خوب میکند دلپذیر است و اثرگذار فرمود ما حرفهایمان متنزّلانه است تنزیلاً سخن گفتیم حالا فرقی هم بین تنزیل و انزال هست البته، فرق غالبی است نه فرق دائمی که تنزیل در امور تدریجی است و انزال در امور دفعی گاهی هم موارد عکس دارد فرمود: ﴿إِنَّهُ لَتَنزِیلُ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ گرچه ربّالعالمین را مشرکان حجاز میپذیرفتند ولی میگفتند این کارهای جزئی برای ارباب متفرّقون است رب العالمین را به عنوان رب الارباب قبول داشتند ولی ذات اقدس الهی فرمود نه خیر این کار جزئی هم که یک سخن است از ذات اقدس الهی است ﴿إِنَّهُ لَتَنزِیلُ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ که ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ ٭ عَلَی قَلْبِکَ﴾ پس مبدأ مشخص, منتها مشخص, مسیر مشخص, پیک مشخص, زبان و معنا هم مشخص ﴿بِلِسَانٍ عَرَبِیٍّ مُبِینٍ﴾ تا مردم را انذار کنیم.
اگر گفتند علما ورثه انبیا هستند به علما هم گفتند: ﴿فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَلِیُنذِرُوا قَوْمَهُمْ﴾[23] به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرمود: ﴿قُمْ فَأَنذِرْ﴾[24] یا ﴿لِتَکُونَ مِنَ الْمُنذِرِینَ﴾ درباره علمایی هم که وارثان انبیا(علیهم السلام)اند فرمود: ﴿لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ﴾ منتها کفار همان طوری که در بحثهای قبل در همین سوره گذشت یک کذب خبری اسناد میدادند یک کذب مُخبری, درباره حضرت شعیب یا انبیای دیگر(علیهم السلام) چون تعبیر بیادبانه داشتند گفتند از مسحَّرینی[25] که مسحَّر بالاتر و شدیدتر از مسحور است بعد گفتند در اثر اینکه بشر هستی نمیتوانی پیامبر باشی چون مسحَّر هستی ممکن است کذب مخبری نداشته باشی اما خبرت یقیناً کذب است یعنی این خبر مطابق با واقع نیست پس اگر جایی بالصراحه میگویند ما قطع داریم تو دروغ میگویی یعنی این خبر دروغ است برای اینکه یک انسان مسحّر که نمیتواند از واقع خبر بدهد یا بشر که نمیتواند از غیب خبر بدهد به گمان باطل اینها, اگر به لحاظ مخبر باشد میگویند گمان ما این است که تو کاذب باشی.
بنابراین اینکه فرمود: ﴿لِتَکُونَ مِنَ الْمُنذِرِینَ ٭ بِلِسَانٍ عَرَبِیٍّ مُبِینٍ﴾ فرمود این حرفها را ما در کتابهای انبیای قبلی هم گفتیم هم اصلِ مطالب را گفتیم هم جریان قرآن را که در آخرالزمان قرآنی خواهد آمد در کتابهای انبیای قبلی گفتیم اگر شما میبینید وجود مبارک مسیح(سلام الله علیه) ﴿مُبَشِّرَاً بِرَسُولٍ یَأْتِی مِن بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ﴾[26] همین است(صلّی الله علیه و آله و سلّم). مبشِّر به کسی میگویند که حرفِ جدید دارد فرمود قرآن یک حرف جدیدی دارد نظیر تورات نیست نظیر انجیل نیست نظیر صُحف نیست نظیر زبور نیست اگر همان حرفها باشد که تبشیر ندارد اگر وجود مبارک مسیح(سلام الله علیه) بشارت میدهد برای آن است که در اسلام یک خبر جدیدی است یک مطلب تازهای است اگر عین همان مطالب قبلی باشد که جا برای تبشیر ندارد به تعبیر سیدناالاستاد(رضوان الله تعالی علیه) اگر کتابی است خب مشابه همین کتاب مطالب همین کتاب بدون کم و زیاد یکی دیگر هم نوشته خب دیگر بشارت, بشارت ندارد اما وقتی میگویند بشارت بده, مژده بده معلوم میشود یک خبر جدیدی است یک مطلب تازهای است. فرمود مطلبی است که انبیای قبلی بشارت دادند معلوم میشود چیز تازهای است که در قرآن است و در کتابهای انبیای قبلی نیامده یعنی نه تنها رسالت و نبوّت ادامه دارد حرف جدیدی را هم به همراه دارد فرمود: ﴿إِنَّهُ لَفِی زُبُرِ الْأَوَّلِینَ﴾ در زبورها و کتابهای انبیای گذشته آمده علمای بنیاسرائیل هم میدانند پس حرفی است که ما گذشته گفتیم و همین جریان را خبر دادیم و انبیای قبلی هم باخبر بودند و به امّتهایشان هم گفتند و بشارت هم دادند منتها حالا بعضی از قصّهها در قرآن کریم آمده بعضیها نیامده.
هاهنا امران: یکی اینکه قصص بعضی از انبیا آمده بعضی از انبیای دیگر نیامده این را در چند جای قرآن فرمود[27] اصلِ کلی این است که ﴿إِن مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلاَ فِیهَا نَذِیرٌ﴾[28] اما ﴿مِنْهُم مَن قَصَصْنَا عَلَیْکَ وَمِنْهُم مَن لَمْ نَقْصُصْ عَلَیْکَ﴾[29] انبیا فراواناند آنها که آن طرف آب شرقیاند یا آن طرف آب غربیاند شما دسترسی ندارید ما قصّه آنها را برای شما بگوییم ما قصّه انبیایی را مطرح میکنیم که به شما بگوییم ﴿فسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنظُرُوا کَیْفَ کَانَ﴾[30] شما عبرت بگیرید خب اگر آن طرف آب غرب آن طرف آب شرق انبیایی بودند چه اینکه یقیناً بودند شما چگونه دسترسی دارید که ما بگوییم آن طرف اقیانوس اطلس یا آن طرف اقیانوس کبیر کسانی بودند لذا قصص آنها را فرمود ما برای شما نگفتیم و آنهایی هم که قصّههایشان در قرآن کریم آمده همه جریانها را نفرمود.
این نکته دوم برای آن است اگر جریان تبشیر در خصوص مسیح(سلام الله علیه) است که آن حضرت گفت ﴿مُبَشِّراً﴾ و از زبان حضرت موسی و حضرت ابراهیم و لوط و شعیب و نوح و اینها نبود برای اینکه آنها دورتر بودند (یک) و نزدیکترین پیامبر اولواالعزم همین وجود مبارک مسیح(سلام الله علیه) است (دو) این ﴿مُبَشِّرَاً بِرَسُولٍ﴾ را از ایشان نقل کرده وگرنه انبیای دیگر هم این حرفها را داشتند به قرینه اینکه ﴿وَإِنَّهُ لَفِی زُبُرِ الْأَوَّلِینَ﴾.
جناب زمخشری در کشاف نقل میکند که به همین آیه استدلال شده که قرائت در نماز به فارسی و غیر عربی جایز است چرا؟ برای اینکه خدا در قرآن فرمود ما قرآن را در کتابهای انبیای پیشین گفتیم این اصل اول, کتابهای انبیای پیشین یا عِبری بود یا سریانی بود یا بالأخره عربی نبود این دو, اینکه خدا میفرماید ما قرآن را در کتابهای دیگر گفتیم معلوم میشود که بیان قرآن به زبان غیر عربی هم قرآن است این سه و ما هم موظفیم در نماز قرآن بخوانیم یعنی حمد بخوانیم این چهار پس اگر کسی حمد را به عِبری یا سریانی بخواند قرآن خوانده است این پنج این توهّم ناروایی است که جناب زمخشری این را در کشاف نقل کرده[31] منتها البته پذیرش نکردند. این استدلال, استدلال ناتمام است ﴿وَإِنَّهُ﴾ یعنی ما مطالب قرآن را در کتابهای دیگر گفتیم یا در کتابهای انبیا گفتیم قرآنی با آن شرایط خواهد آمد معنایش این نیست که ما مطالب این سوَر را در کتابهای انبیای قبلی گفتیم تا شما بگویید که اگر این مطالب به زبان عِبری یا زبان سریانی [یا غیر اینها] گفته بشود باز قرآن است این استدلال ناتمام است به هر تقدیر فرمود علمای بنیاسرائیل میدانند منتها کتمان میکنند.
«غفر الله لنا و لکم و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] - سوره شعراء، آیات1و2.
[2] - سوره آل عمران، آیه103.
[3] - الامالی(شیخ مفید)، ص135.
[4] - سوره انشقاق، آیه6.
[5] - دیوان حافظ، غزل319.
[6] - سوره زخرف، آیات3و4.
[7] - سوره جن، آیات27و28.
[8] - سوره قیامت، آیه18.
[9] - سوره قصص، آیه30.
[10] - سوره قیامت، آیات16و17.
[11] - سوره انفال، آیه17.
[12] - سوره نجم، آیات3و4.
[13] - سوره کهف، آیه18.
[14] - سوره نجم، آیه4.
[15] - الخلاف(شیخ طوسی)، ج2، ص323.
[16] - سوره تکویر، آیه21.
[17] - سوره عبس، آیات15و16.
[18] - سوره جن، آیات27و28.
[19] - سوره قصص، آیه30.
[20] - سوره یوسف، آیه94.
[21] - سوره حج، آیه46.
[22] - سوره حدید، آیه25.
[23] - سورهٴ توبه، آیهٴ 122.
[24] - سورهٴ مدثر، آیهٴ2.
[25] - سورهٴ شعراء، آیات153و185.
[26] - سوره صف، آیه6.
[27] - سوره نساء، آیه164؛ سوره غافر، آیه78.
[28] - سوره فاطر، آیه24.
[29] - سوره غافر، آیه78.
[30] - سوره نحل، آیه36.
[31] - الکشاف، ج3، ص335.
- قرآن کریم یک کتاب نازل نیست یک کتاب متنزِّل است؛
- نزول گاهی به صورت انداختن است، گاهی به صورت آویختن؛
- قدرت خیال را ذات اقدس الهی آفریده بین عقل و حس.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَإِنَّهُ لَتَنزِیلُ رَبِّ الْعَالَمِینَ (192) نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ (193) عَلَی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنذِرِینَ (194) بِلِسَانٍ عَرَبِیٍّ مُبِینٍ (195) وَإِنَّهُ لَفِی زُبُرِ الْأَوَّلِینَ (196) أَوَ لَمْ یَکُن لَهُمْ آیَةً أَن یَعْلَمَهُ عُلَمَاءُ بَنِی إِسْرَائِیلَ (197) وَلَوْ نَزَّلْنَاهُ عَلَی بَعْضِ الْأَعْجَمِینَ (198) فَقَرَأَهُ عَلَیْهِم مَا کَانُوا بِهِ مُؤْمِنِینَ (199) کَذلِکَ سَلَکْنَاهُ فِی قُلُوبِ الْمُجْرِمِینَ (200)﴾
در صدر این سورهٴ مبارکهٴ «شعراء» از عظمت قرآن و کتاب مبین بودن آن سخن به میان آمد فرمود: ﴿طسم ٭ تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ الْمُبِینِ﴾[1] بعد از بیان این قصص هفتگانه و اتحاد صدر و ساقه این قصص هفتگانه و تبیین قدر مشترک بین انبیا و اُمم برگشتند به اصل مسئله تنزیل. فرمود قرآن کریم یک کتاب نازل نیست یک کتاب متنزِّل است فرق نازل و متنزّل این است که نازل یعنی حرفِ سطحی و بیمحتوا, متنزّل یعنی حرفی است که از جای بلند آمده مسیری را طی کرده پیامی دارد تا شنونده را با همین مسیر به مقام برتر و بالاتر برساند. فرمود این کتاب نازل نیست یک کتاب سطحی نیست کتابی است که همه اگر تدبّر کنند معارف فراوانی از آن استفاده میشود این تنزیل است و تنزّلیافته است نه نازل.
مطلب دوم آن است که نزول همان طوری که در بحثهای قبل گذشت گاهی به صورت انداختن است گاهی به صورت آویختن, باران را خدای متعال نازل کرد یعنی قطرات را به زمین انداخت قرآن را خدای سبحان نازل کرد یعنی این آیات را که بمثابه حبل متیناند به زمین آویخت, آویخت یعنی آویخت نه انداخت ارتباطش همچنان با نازلکننده محفوظ است لذا باران, حبل متین نیست ولی قرآن حبل متین است اگر قرآن را ـ معاذ الله ـ به زمین انداخته باشد هرگز جا برای اعتصام به این کتاب نیست برای اینکه حبلی و طنابی که در گوشهای افتاده است اعتصامِ به آن مشکلی را حل نمیکند یک طناب انداخته شده در گوشه مغازه مشکل خودش را حل نمیکند چه رسد مشکل معتصمان را، آن حبلِ آویخته به سقف بلند است که مشکل معتصمان را حل میکند فرمود: ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ﴾[2] برای اینکه این به جای بلند وابسته است.
در این روایات نورانی حدیث ثقلین که «إنّی تارک فیکم الثقلین»، قرآن کریم را که در آن حدیث میخواهد مشخص کند فرمود قرآن کریم حبلی است, کتابی است که« طرفه بید الله وطرف بأیدیکم»[3] یک طرف این کتاب به دستِ بیدستی خداست یک طرف این کتاب به دست شماست بنابراین کسی که قرآن میخواند با قرآن در پیوند است طنابی را گرفته و تکان میدهد که یک طرفش به دست خداست پس این میتواند اگر بفهمد و عمل کند بالا برود و قربةً الی الله هم معنایش همین خواهد بود که راه هست رفتن ممکن است روندههایی هم رفتند به ما گفتند بیایید، درست است که میگوییم معنای قربةً إلی الله که در نماز در روزه در حج در زکات در سایر عبادات مطرح است قُرب معنوی است نه قرب مادّی اما این حرف علمی نیست قرب معنوی است یعنی چه؟ اگر گفتیم مادی نیست و معنوی است مشکلی را حل نکردیم راهحل نشان ندادیم بالأخره علمی هست که بگوید این راه چیست یقیناً معنوی است مادی نیست اما معنا چیست؟ از سنخ مفاهیم است مفهوم که واقعیّت عینی ندارد از سنخ ماهیّت است ماهیّت بر فرضی که اصیل باشد و واقعیّت داشته باشد گسیخته گسیخته است مثار کثرت است هر ماهیّتی از ماهیّت دیگر جداست زیرا ماهیّت، جنس و فصل دارد حد دارد حد یعنی حد؛ اگر گفتند انسان محدود به جنس و فصل است یعنی انسان نه از طرف عموم میتواند از جنس بیرون برود نه از طرف خصوص میتواند از فصل بگذرد در این محدوده بند است لذا محدود به حدّین است به آن میگویند حدّ تام, اگر محدود است هیچ ماهیّتی با ماهیّت دیگر ارتباط ندارد همه اینها محدودند هر کدامی از حدّ خودش بیرون نمیرود و گسیخته است پس اگر این راه, مفهوم باشد مفهوم که واقعیّت خارجی ندارد اگر ماهیّت باشد ماهیّت که گسیخته گسیخته است راه نیست و اگر هستی باشد بنا بر تباینی که برخی از حکما بر آناند هستیِ متباین اگر حقیقتهای متباینه باشند هر حقیقتی بایِن و جدا و مباین حقیقت دیگر است گسیخته است راه نیست اگر این حقیقت, حقیقت واحده تشکیکی باشد کم کم ذهن میپذیرد که پس راهی در خارج هست وجود دارد عینیّت دارد حقیقت دارد و وحدت دارد برای اینکه یک راه است حالا تشکیک شد شدّت و ضعف شد آیا اشتداد ـ اشتداد یعنی اشتداد ـ شدّت و ضعف یعنی بعضی ضعیفترند بعضی ضعیف, بعضی قویترند بعضی قوی این درجات فرق میکند اما اشتداد معنایش این است که ضعیف میتواند قوی بشود قوی میتواند اقوا بشود هر جا سخن از شدّت و ضعف است معنای تشکیک را به همراه دارد هر جا سخن از اشتداد است معنای حرکت جوهری را به همراه دارد وقتی گفتند اشتداد یعنی این ضعیف میتواند شدید بشود این شدید میتواند اشد بشود پس راه هست (یک) واقعیّت عینی دارد نه امر ذهنی (دو) متّصل و پیوسته است گسیخته نیست (سه) این راه افقی نیست بلکه عمودی است (چهار) برای اینکه بعضیها فوق بعضاند، طی کردن و پیمودن راه عمودی به اشتداد و حرکت جوهری و حرکت درون انسان است (پنج) این میشود تقرّب حالا کسی میخواهد برود یا نرود ولی معنایش معلوم است اگر گفته شد صراط مستقیم است اگر گفته شد ﴿کَادِحٌ إِلَی رَبِّکَ﴾[4] هستند اگر گفته شد عدّهای مقرّباند اگر انسان در موقع نماز میگوید قُربةً إلی الله یک معنای معقولی دارد بالأخره، حالا یا انسان میرود یا نمیرود یا دیر میرسد یا زود میرسد ولی یک حرف قابل قبول و پذیرش است یعنی این حکمت میتواند معنای تقرّب إلی الله را تبیین کند حالا چه کسی میرسد چه کسی نمیرسد مطلب دیگر است. حالا که راه هست درجات دارد ترقّی و تنزّل ممکن است قرآن کریم بر اساس این مبانی میفرماید این معارف از جای بلند آویخته شد, آویخته شد, آویخته شد تا به گوش شما رسید از آن به بعد یا قبول یا نکول، ما حرف را معصومانه گفتیم (یک) در تمام این مسیر فرشتگان اسکورت کردهاند که کسی کم یا زیاد نکند (دو) به قلب مطهّر پیغمبر معصوم(علیه آلاف التحیّة و الثناء) رسید (سه) از لبان معصومانه آن حضرت به سطح جامعه رسید بدون تحریف بدون کم یا زیاد (چهار) از آن به بعد یا ایمان یا کفر همان چیزی که از زبان بیزبانی ذات اقدس الهی صادر شده است عین آن به گوش مردم رسید حالا از آن به بعد یا میپذیرند یا نمیپذیرند این طور نیست که ـ معاذ الله ـ این وسطها کم شده باشد زیاد شده باشد تحریف شده باشد از آن به بعد که به مردم رسیده است مردم مختارند.
شما ببینید در ادبیات برخیها نازلانه شعر میگویند بعضیها متنزّلانه شعر میگویند. کسی ممکن است که انواع و اقسام مرغها را شناسایی کرده برگها را شناسایی کرده درختها را شناسایی کرده آهنگها را شناسایی کرده گلها را شناسایی کرده میوهها را شناسایی کرده قطعهای قصیدهای غزلی دارد پر از این حرفها، عدّهای هم ممکن است بگویند به به! اما این شعر, شعر نازل است این پیامی ندارد اما یک وقت است کسی معنای معقولی را در کارگاه خیال میپروراند از کارگاه خیال به سامعه و ناطقه میدهد که خروجیِ او جمال محسوس است میشود دیوان حافظ این یک پیام دارد این از راه بلند آمده از راه دور آمده از راه دور که آمده انسان را هم به جایگاه دور میبرد این میشود متنزّل، آنهایی که میگویند «هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم»[5] سعی کردند که ادبیاتشان متنزّل باشد نه نازل لذا گفتارشان رفتارشان نوشتارشان متنزّلانه است غالب شما تدریس میکنید حالا یا فقه یا اصول یا فلسفه یا تفسیر, تدریس میکنید یعنی چه کار میکنید؟ یعنی مطلبی را حالا یا فقهی یا اصولی یا تفسیری در هنگام مطالعه در عاقلهتان خوب میپرورانید این قاعده فقهی را یا اصولی را یا فلسفی را یا تفسیری را آنجا که شما در ذهنتان میپرورانید یک قاعده علمی است آنجا نه عِبری است نه عربی, نه فارسی است نه عربی آنجا دیگر لفظ در آن نیست بعد حالا به این فکرید که این را به صورت مقاله در بیاورید یا تدریس کنید حالا برای اینکه خواستید بنویسید یا تدریس کنید فارسی بنویسید یا عربی بنویسید برخیها میگویند ما عربی بنویسیم بهتر است برخیها میگویند فارسی بنویسیم بهتر است این را میدهید در کارگاه خیالتان اگر خواستید عربی بنویسید خصوصیات عربیاش را تنظیم میکنید اگر خواستید فارسی بنویسید خصوصیات فارسیاش را تنظیم میکنید که یک مقدمه دارد پنجتا فصل دارد یک نتیجه دارد یک منبع دارد یک فهرست دارد اینها را بررسی میکنید در کارگاه خیالتان، بعد دست به قلم میکنید مینویسید یا موقع تدریس شروع میکنید به درس گفتن این میشود خروجیاش یک جمال محسوس که متنزِّل است برای اینکه از عاقلهتان تنزّل کرده و دستگاه خیال منظّم شده و از دستگاه خیال تنزّل کرده به ناطقهتان با بنانتان یا بیانتان منتشر شد.
آن استادی موفق است که بین عقل و حس او، خیال، فعّال باشد میبینید چرا درس بعضیها شلوغ است درس بعضیها شلوغ نیست ممکن است هر دو عالم باشند برای اینکه او حرف معقول میزند معقول را محسوس میکند بدون کارگاه خیال بدون اینکه نظم بدهد همین طور فلّهای حرف میزند این به جایی نمیرسد اگر بخواهد سخن بگوید کسی نمیفهمد بخواهد بنویسد کسی نمیفهمد این قدرت خیال را ذات اقدس الهی آفریده بین عقل و حس این مهندس خوبی است این نقشهبردار خوبی است این طرّاح خوبی است این ورودی و خروجی مشخصی دارد انسان همین طور فلّهای درس بگوید موفق نیست فلّهای بنویسد موفق نیست خیلیها بودند که همین طور مردند با اینکه عالم بودند برای اینکه از خیال بهره نگرفتند. ذات اقدس الهی میفرماید ما از عربی مبین که نازلترین مرحله است که جمال محسوس است تا علیّ حکیم و از علیّ حکیم تا عربی مبین این را مهندسی کردیم ﴿إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ ٭ وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْکِتَابِ لَدَیْنَا لَعَلِیٌّ حَکِیمٌ﴾[6] ما علیّ حکیم را عربی مبین کردیم خب علیّ حکیم بخواهد عربی مبین بشود مراحل عالم مثال را هم طی میکند. بعد فرمود در تمام این مراحل ما فرشتگانی را اسکورت کردیم یعنی ﴿مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ﴾ رصد گماشتیم ﴿لِیَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالاَتِ رَبِّهِمْ﴾[7] در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «جن» فرمود ما رصد کردیم اسکورت فرستادیم که علیّ حکیم به درستی عربی مبین بشود اگر کسی عربی مبین را گرفته چون این حبل متین آویخته است این میتواند به علیّ حکیم برسد. فرمود این تنزیل است نازل نیست متنزِّل است و برای تنزّل این علیّ حکیم به عربی مبین من مهمترین فرشته را فرستادم که روح امین است جبرئیل(سلام الله علیه) است جبرئیل این را از بالا آورده پایین ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ﴾ فرودگاه این هم, مهبط این وحی هم, منزل این متنزّل هم قلب مطهّر توست تو هم معنا را میفهمی هم لفظ را میشنوی هم جبرئیل را میبینی همه را با قلب میبینی اینها در کارگاه قلب تو آمدند کسانی که در حضور تو هستند کنار تو نشستند آنها نمیشنوند گاهی که معجزه ایجاب بکند میتوانید جبرئیل(سلام الله علیه) را به صورت دحیه کلبی به دیگران نشان بدهی دیگران هم ببینند اما غالباً وحی را تو میبینی حرف را تو میشنوی تو صدای ما را میشنوی برای اینکه ﴿فَإِذَا قَرَاْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ﴾[8] تو میفهمی کلام, کلام خداست (یک) تکلّم, تکلّم الهی است (دو) گوینده خداست (سه) این گوینده خداست یعنی چه؟ وجود مبارک موسای کلیم در همان کنار شجره از طرف راست و چپ, جلو و دنبال, بالا و پایین ﴿إِنِّی أَنَا اللَّهُ﴾[9] میشنید فرمود: ﴿فَإِذَا قَرَاْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ﴾ تمام این بحثها میدانید در منطقةالفراغ است یعنی در مقام ذات نیست که منطقه ممنوعه است (یک) در صفات ذاتی که عین ذات است نیست که منطقه ممنوعه است (دو) کلام خدا, فعل خداست تنزیل, فعل خداست ارسال, فعل خداست همه اینها در حوزه فعل خداست که فصل سوم است و مقام امکان است و وجه الله است اینجا را وجود مبارک حضرت رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) کاملاً میشناسد میفهمد ذرّه یعنی ذرّهای از اول تا آخر قرآن کریم سهم پیغمبر نیست او فقط گیرنده خوبی است سازنده, گوینده, تنظیمکننده همه و همه خدای سبحان است حضرت میشنود تحویل میگیرد از عربی مبین تا علیّ حکیم از علیّ حکیم تا عربی مبین همه را تحویل میگیرد میفهمد باور میکند و منتشر میکند این طور نیست که ـ معاذ الله ـ یک بخشاش را خودش بگوید یک بخشاش را دیگری از این به بعد این حقایق را که گرفته, میپروراند تنظیم میکند تدریس میکند تعلیم میکند اما در این عمود هیچ سهمی ندارد فقط پذیراست و مستمع خوبی است ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ ٭ عَلَی قَلْبِکَ﴾.
در سورهٴ مبارکهٴ «قیامت» هم فرمود زبانت را بدون اجازه ما حرکت نده ﴿لاَ تُحَرِّکْ بِهِ لِسَانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ ٭ إِنَّ عَلَیْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ﴾[10] اگر اینچنین شد آن وقت همان طوری که در مقام رَمی در جبهههای جنگ ﴿مَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلکِنَّ اللّهَ رَمَی﴾[11] مطرح است بر اساس قُربین مخصوصاً قرب نوافل ﴿مَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَی ٭ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَی﴾[12] یعنی «ما نَطَقْتَ إذ نَطقتْ و لکن الله نَطق» کلام, کلام خداست این کلام به قدری قداست دارد که اگر کسی کلمهٴ «کلب» را که در قرآن کریم آمده ﴿وَکَلْبُهُمْ بَاسِطٌ ذِرَاعَیْهِ بِالْوَصِیدِ﴾[13] بدون وضو بخواهد ببوسد حرام است چنین کتابی است چون نه گفته بشر است نه گفته جبرئیل است نه گفته سَفره کرام است نه گفته بالاتر است نه گفته پایینتر است ﴿إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَی﴾[14] فرمود: ﴿وَإِنَّهُ لَتَنزِیلُ رَبِّ الْعَالَمِینَ ٭ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ ٭ عَلَی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنذِرِینَ﴾ ما هم ﴿بِلِسَانٍ عَرَبِیٍّ مُبِینٍ﴾ فرستادیم این دو وجهی که جناب زمخشری در کشاف نقل میکند که این ﴿بِلِسَانٍ عَرَبِیٍّ مُبِینٍ﴾ مفعول واسطه است برای ﴿الْمُنذِرِینَ﴾ یا مفعول واسطه است برای ﴿لَتَنزِیلُ﴾ اینکه دارد ﴿عَلَی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنذِرِینَ بِلِسَانٍ عَرَبِیٍّ مُبِینٍ ﴾ این ﴿بِلِسَانٍ﴾ مفعول واسطه است برای ﴿الْمُنذِرِینَ﴾ یا مفعول واسطه است برای ﴿لَتَنزِیلُ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ حق این است که به او متعلّق است گرچه این قرب ظاهری دارد معنایش این نیست که پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به لسان عربی مبین انذار کند معنایش این است که ما به لسان عربی مبین فرستادیم برای اینکه در اول سورهٴ مبارکهٴ «زخرف» این است که این کتاب را ما عربی قرار دادیم.
پرسش ...
پاسخ: بله خب مفاهیم یک وقت است که معانی کلیّه را القا میکند نظیر روایات؛ یک سلسله معانی است که نازل شده است نظیر روایات, یک سلسله معانی است نازل شده نظیر حدیث قدسی یک سلسله معانی است نازل شده نظیر قرآن کریم. روایات، معارف و احکام و حِکمی است که ذات اقدس الهی به خود حضرت و به اهل بیت به وسیله پیغمبر فرمود آن وقت الفاظش را خود اینها مطابق مصالحی که میدانند تنظیم میکنند و میگویند لذا لفظها معجزه نیست لذا روایات را انسان بیوضو میتواند دست بزند حدیث قدسی هم بشرح ایضاً منتها حدیث قدسی معانیاش هست لفظش هم از طرف ذات اقدس الهی است علی المشهور لکن لفظها معجزه نیست. قسم سوم قرآن کریم است که معنا برای خدا, لفظ برای خدا و لفظ هم معجزه است فرق جوهری قرآن و حدیث قدسی و احادیث و روایات همین است دیگر وگرنه همه حکم خداست این طور نیست که بشر عادی به ما بگوید که «الطواف بالبیت صلاة»[15] اینها دین است دین را که نمیشود بشر عادی بگوید اگر این دین در روایات ما هست دین را فقط خدا باید تنظیم بکند و کرده مسائل اعتقادی و مسائل دینی را که مربوط به گذشته و آینده است این را فقط باید ذات اقدس الهی بیان بکند و خدا هم بیان کرد. بنابراین معارف را خدا داده, الفاظ را خدا داده, صورتسازی را به وسیله مرحله مثال ذات اقدس الهی مشخص کرده و بهترین پیک که رسولِ امین است جبرئیل امین است ﴿مُطَاعٍ ثَمَّ أَمِینٍ﴾[16] او را اعزام کرده به همراه او ﴿بِأَیْدِی سَفَرَةٍ ٭ کِرَامٍ بَرَرَةٍ﴾[17] فرشتگان فراوانی زیرمجموعه حضرت جبرئیل(سلام الله علیه) بوده و هستند, همه اینها سفرای کراماند به دست اینها آمده از دست اینها عبور کرده با اسکورت اینها عبور کرده از علیّ حکیم تا عربی مبین فرمود: ﴿فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَداً ٭ لِیَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالاَتِ رَبِّهِمْ﴾[18] ما رصد کردیم اسکورت فرستادیم هیچ کس هیچ عاملی کم و زیاد نکرده عین آنچه را که ما گفتیم به گوش مردم رسیده حالا از آن به بعد مردم یا میپذیرند یا نمیپذیرند.
پرسش: اگر عین همان کلمات است چه اشکالی داشت که اطرافیان پیغمبر هم بشنوند
پاسخ: خب بله با این زبان مادّی و جسمانی که نبود عین همان کلمات است منتها فرمود بر قلب نازل شده نه بر گوش، اینچنین نیست که دیگری حرف میزند با همین آهنگ مادی حرف میزند خب همه میشنوند و اما وقتی وجود مبارک موسای کلیم ﴿إِنِّی أَنَا اللَّهُ﴾[19] میشنود خیلی از همراهانش که آنجا بودند خب نمیشنیدند آن نار را فقط موسای کلیم دید دیگران نمیبینند اگر از درون است نه از بیرون خب دیگری چطور بشنود منتها وجود مبارک یعقوب(سلام الله علیه) شامّه درونیاش میگوید ﴿إِنِّی لَأَجِدُ رِیحَ یُوسُفَ لَوْلاَ أَن تُفَنِّدُونِ﴾[20] اینکه با شامّه بیرونی استشمام نکرده اگر شامّه بیرونی بود آنها که پیراهن دستشان بود هنوز نشناختند آنها که دیدند نشناختند بعدها خود حضرت را شناختند آنها دیدند و نشناختند پیراهن دستشان بود نشناختند, پیراهن را تحویل گرفتند نشناختند این از هشتاد فرسخی میگوید من بوی یوسف میشنوم این معلوم میشود با شامّه بیرونی نیست دیگر. آنکه در سورهٴ مبارکهٴ «حج» دارد که ﴿فَإِنَّهَا لاَ تَعْمَی الْأَبْصَارُ وَلَکِن تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُور﴾[21] همین است دیگر؛ چشمِ باطن وقتی بینا باشد آدم میبیند گوش باطن وقتی شنوا باشد میشنود شامّه باطن وقتی بویایی داشته باشد استشمام میکند فرمود این مجموعهای که یک طرفش علیّ حکیم یک طرفش عربی مبین است این مجموعه در قلب مطهّر تو آمده ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ ٭ عَلَی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنذِرِینَ﴾.
در سورهٴ مبارکهٴ «حجر» گذشت که همه اشیایی را که شما میبینید یک ریشه ملکوتی دارد ﴿إِن مِّن شَیْءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «حجر» تا حدودی مبسوطاً این قسمت مطرح شد یعنی آیه 21 سورهٴ مبارکهٴ «حجر» این بود ﴿وَإِن مِّن شَیْءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ﴾ همه چیز یک ریشه الهی دارد از آنجا آمده دیگر قبلاً چیزی که در زمین نبود خود زمین و موجودات زمینی را ذات اقدس الهی آفرید پس اول علمش را داشت آن معلوم را در خارج محقّق کرده است زمین و موجودات زمینی این طور بودند آسمان و موجودات آسمانی این طور بودند همه کرات این طور بودند فرمود: ﴿وَإِن مِّن شَیْءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ﴾.
در سورهٴ مبارکهٴ «زمر» که به خواست خدا در پیش داریم آنجا هم در آیه ششم میفرماید: ﴿خَلَقَکُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَأَنزَلَ لَکُم مِنَ الْأَنْعَامِ ثَمَانِیَةَ أَزْوَاجٍ یَخْلُقُکُمْ فِی بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ خَلْقاً مِن بَعْدِ خَلْقٍ فِی ظُلُمَاتٍ ثَلاَثٍ ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ لَهُ الْمُلْکُ لاَ إِلهَ إِلَّا هُوَ فَأَنَّی تُصْرَفُونَ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «حدید» دارد ﴿وَأَنزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ﴾[22] در سورهٴ «زمر» دارد که ﴿أَنزَلَ لَکُم مِنَ الْأَنْعَامِ ثَمَانِیَةَ أَزْوَاجٍ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «حجر» دارد که هر چه در دست شماست ما از جای دیگر نازل کردیم خب اینها ریشه ملکوتی دارند مخزن الهی دارند نه یک مخزن چون جمع بست فرمود: ﴿إِن مِّن شَیْءٍ إِلَّا عِنْدَنَا خَزَائِنُهُ﴾ هر شیئی چندین خزینه دارد قضا و قدر عالم بر اساس همین جهت است اسرار عالم بر اساس همین جهت است از آنجا تنزّل میکنند ذات اقدس الهی اول عالِم است بعد معلوم را محقّق خارج میکند پس [معلوم] قبلاً یک وجود علمی دارد در مخزن حق، [اینها را] از آنجا تنزّل میدهند چون [اینها را] تنزّل میدهند [اینها] میتوانند ما را به آن بالا آشنا بکنند لذا هر چیزی میشود آیه حق اما اگر چیزی نازل باشد ریشهای نداشته باشد ما را هدایت نمیکند.
غرض آن است که فرق است بین حرفِ نازل و حرف متنزِّل آن کسی که عاقلانه و عالمانه سخن میگوید حرفش متنزّل است یعنی یک قاعده فقهی یا اصولی یا تفسیری یا فلسفیِ عقلی دارد آن را در کارگاه خیال مهندسی میکند بعد خروجیاش هم یک جمال محسوس است یا مقاله خوب مینویسد یا سخنرانی خوب میکند دلپذیر است و اثرگذار فرمود ما حرفهایمان متنزّلانه است تنزیلاً سخن گفتیم حالا فرقی هم بین تنزیل و انزال هست البته، فرق غالبی است نه فرق دائمی که تنزیل در امور تدریجی است و انزال در امور دفعی گاهی هم موارد عکس دارد فرمود: ﴿إِنَّهُ لَتَنزِیلُ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ گرچه ربّالعالمین را مشرکان حجاز میپذیرفتند ولی میگفتند این کارهای جزئی برای ارباب متفرّقون است رب العالمین را به عنوان رب الارباب قبول داشتند ولی ذات اقدس الهی فرمود نه خیر این کار جزئی هم که یک سخن است از ذات اقدس الهی است ﴿إِنَّهُ لَتَنزِیلُ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ که ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ ٭ عَلَی قَلْبِکَ﴾ پس مبدأ مشخص, منتها مشخص, مسیر مشخص, پیک مشخص, زبان و معنا هم مشخص ﴿بِلِسَانٍ عَرَبِیٍّ مُبِینٍ﴾ تا مردم را انذار کنیم.
اگر گفتند علما ورثه انبیا هستند به علما هم گفتند: ﴿فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَلِیُنذِرُوا قَوْمَهُمْ﴾[23] به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) میفرمود: ﴿قُمْ فَأَنذِرْ﴾[24] یا ﴿لِتَکُونَ مِنَ الْمُنذِرِینَ﴾ درباره علمایی هم که وارثان انبیا(علیهم السلام)اند فرمود: ﴿لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ﴾ منتها کفار همان طوری که در بحثهای قبل در همین سوره گذشت یک کذب خبری اسناد میدادند یک کذب مُخبری, درباره حضرت شعیب یا انبیای دیگر(علیهم السلام) چون تعبیر بیادبانه داشتند گفتند از مسحَّرینی[25] که مسحَّر بالاتر و شدیدتر از مسحور است بعد گفتند در اثر اینکه بشر هستی نمیتوانی پیامبر باشی چون مسحَّر هستی ممکن است کذب مخبری نداشته باشی اما خبرت یقیناً کذب است یعنی این خبر مطابق با واقع نیست پس اگر جایی بالصراحه میگویند ما قطع داریم تو دروغ میگویی یعنی این خبر دروغ است برای اینکه یک انسان مسحّر که نمیتواند از واقع خبر بدهد یا بشر که نمیتواند از غیب خبر بدهد به گمان باطل اینها, اگر به لحاظ مخبر باشد میگویند گمان ما این است که تو کاذب باشی.
بنابراین اینکه فرمود: ﴿لِتَکُونَ مِنَ الْمُنذِرِینَ ٭ بِلِسَانٍ عَرَبِیٍّ مُبِینٍ﴾ فرمود این حرفها را ما در کتابهای انبیای قبلی هم گفتیم هم اصلِ مطالب را گفتیم هم جریان قرآن را که در آخرالزمان قرآنی خواهد آمد در کتابهای انبیای قبلی گفتیم اگر شما میبینید وجود مبارک مسیح(سلام الله علیه) ﴿مُبَشِّرَاً بِرَسُولٍ یَأْتِی مِن بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ﴾[26] همین است(صلّی الله علیه و آله و سلّم). مبشِّر به کسی میگویند که حرفِ جدید دارد فرمود قرآن یک حرف جدیدی دارد نظیر تورات نیست نظیر انجیل نیست نظیر صُحف نیست نظیر زبور نیست اگر همان حرفها باشد که تبشیر ندارد اگر وجود مبارک مسیح(سلام الله علیه) بشارت میدهد برای آن است که در اسلام یک خبر جدیدی است یک مطلب تازهای است اگر عین همان مطالب قبلی باشد که جا برای تبشیر ندارد به تعبیر سیدناالاستاد(رضوان الله تعالی علیه) اگر کتابی است خب مشابه همین کتاب مطالب همین کتاب بدون کم و زیاد یکی دیگر هم نوشته خب دیگر بشارت, بشارت ندارد اما وقتی میگویند بشارت بده, مژده بده معلوم میشود یک خبر جدیدی است یک مطلب تازهای است. فرمود مطلبی است که انبیای قبلی بشارت دادند معلوم میشود چیز تازهای است که در قرآن است و در کتابهای انبیای قبلی نیامده یعنی نه تنها رسالت و نبوّت ادامه دارد حرف جدیدی را هم به همراه دارد فرمود: ﴿إِنَّهُ لَفِی زُبُرِ الْأَوَّلِینَ﴾ در زبورها و کتابهای انبیای گذشته آمده علمای بنیاسرائیل هم میدانند پس حرفی است که ما گذشته گفتیم و همین جریان را خبر دادیم و انبیای قبلی هم باخبر بودند و به امّتهایشان هم گفتند و بشارت هم دادند منتها حالا بعضی از قصّهها در قرآن کریم آمده بعضیها نیامده.
هاهنا امران: یکی اینکه قصص بعضی از انبیا آمده بعضی از انبیای دیگر نیامده این را در چند جای قرآن فرمود[27] اصلِ کلی این است که ﴿إِن مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلاَ فِیهَا نَذِیرٌ﴾[28] اما ﴿مِنْهُم مَن قَصَصْنَا عَلَیْکَ وَمِنْهُم مَن لَمْ نَقْصُصْ عَلَیْکَ﴾[29] انبیا فراواناند آنها که آن طرف آب شرقیاند یا آن طرف آب غربیاند شما دسترسی ندارید ما قصّه آنها را برای شما بگوییم ما قصّه انبیایی را مطرح میکنیم که به شما بگوییم ﴿فسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنظُرُوا کَیْفَ کَانَ﴾[30] شما عبرت بگیرید خب اگر آن طرف آب غرب آن طرف آب شرق انبیایی بودند چه اینکه یقیناً بودند شما چگونه دسترسی دارید که ما بگوییم آن طرف اقیانوس اطلس یا آن طرف اقیانوس کبیر کسانی بودند لذا قصص آنها را فرمود ما برای شما نگفتیم و آنهایی هم که قصّههایشان در قرآن کریم آمده همه جریانها را نفرمود.
این نکته دوم برای آن است اگر جریان تبشیر در خصوص مسیح(سلام الله علیه) است که آن حضرت گفت ﴿مُبَشِّراً﴾ و از زبان حضرت موسی و حضرت ابراهیم و لوط و شعیب و نوح و اینها نبود برای اینکه آنها دورتر بودند (یک) و نزدیکترین پیامبر اولواالعزم همین وجود مبارک مسیح(سلام الله علیه) است (دو) این ﴿مُبَشِّرَاً بِرَسُولٍ﴾ را از ایشان نقل کرده وگرنه انبیای دیگر هم این حرفها را داشتند به قرینه اینکه ﴿وَإِنَّهُ لَفِی زُبُرِ الْأَوَّلِینَ﴾.
جناب زمخشری در کشاف نقل میکند که به همین آیه استدلال شده که قرائت در نماز به فارسی و غیر عربی جایز است چرا؟ برای اینکه خدا در قرآن فرمود ما قرآن را در کتابهای انبیای پیشین گفتیم این اصل اول, کتابهای انبیای پیشین یا عِبری بود یا سریانی بود یا بالأخره عربی نبود این دو, اینکه خدا میفرماید ما قرآن را در کتابهای دیگر گفتیم معلوم میشود که بیان قرآن به زبان غیر عربی هم قرآن است این سه و ما هم موظفیم در نماز قرآن بخوانیم یعنی حمد بخوانیم این چهار پس اگر کسی حمد را به عِبری یا سریانی بخواند قرآن خوانده است این پنج این توهّم ناروایی است که جناب زمخشری این را در کشاف نقل کرده[31] منتها البته پذیرش نکردند. این استدلال, استدلال ناتمام است ﴿وَإِنَّهُ﴾ یعنی ما مطالب قرآن را در کتابهای دیگر گفتیم یا در کتابهای انبیا گفتیم قرآنی با آن شرایط خواهد آمد معنایش این نیست که ما مطالب این سوَر را در کتابهای انبیای قبلی گفتیم تا شما بگویید که اگر این مطالب به زبان عِبری یا زبان سریانی [یا غیر اینها] گفته بشود باز قرآن است این استدلال ناتمام است به هر تقدیر فرمود علمای بنیاسرائیل میدانند منتها کتمان میکنند.
«غفر الله لنا و لکم و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] - سوره شعراء، آیات1و2.
[2] - سوره آل عمران، آیه103.
[3] - الامالی(شیخ مفید)، ص135.
[4] - سوره انشقاق، آیه6.
[5] - دیوان حافظ، غزل319.
[6] - سوره زخرف، آیات3و4.
[7] - سوره جن، آیات27و28.
[8] - سوره قیامت، آیه18.
[9] - سوره قصص، آیه30.
[10] - سوره قیامت، آیات16و17.
[11] - سوره انفال، آیه17.
[12] - سوره نجم، آیات3و4.
[13] - سوره کهف، آیه18.
[14] - سوره نجم، آیه4.
[15] - الخلاف(شیخ طوسی)، ج2، ص323.
[16] - سوره تکویر، آیه21.
[17] - سوره عبس، آیات15و16.
[18] - سوره جن، آیات27و28.
[19] - سوره قصص، آیه30.
[20] - سوره یوسف، آیه94.
[21] - سوره حج، آیه46.
[22] - سوره حدید، آیه25.
[23] - سورهٴ توبه، آیهٴ 122.
[24] - سورهٴ مدثر، آیهٴ2.
[25] - سورهٴ شعراء، آیات153و185.
[26] - سوره صف، آیه6.
[27] - سوره نساء، آیه164؛ سوره غافر، آیه78.
[28] - سوره فاطر، آیه24.
[29] - سوره غافر، آیه78.
[30] - سوره نحل، آیه36.
[31] - الکشاف، ج3، ص335.
تاکنون نظری ثبت نشده است