- 463
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 15 تا 29 سوره شعراء
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 15 تا 29 سوره شعراء"
- دو وظیفه حضرت موسی (ع) در رسالت خود: تبلیغ توحید و برچیدن نظام بردهداری؛
- شبهه: اگر در بین انسانها کسی به سِمت رسالت برسد، باید ذو مال و بنین باشد و از اشراف باشد.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قَالَ کَلّا فَاذْهَبَا بِآیَاتِنَا إِنَّا مَعَکُم مُسْتَمِعُونَ (15) فَأْتِیَا فِرْعَوْنَ فَقُولاَ إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِینَ (16) أَنْ أَرْسِلْ مَعَنَا بَنِی إِسْرَائِیلَ (17) قَالَ أَلَمْ نُرَبِّکَ فِینَا وَلِیداً وَلَبِثْتَ فِینَا مِنْ عُمُرِکَ سِنِینَ (18) وَفَعَلْتَ فَعْلَتَکَ الَّتِی فَعَلْتَ وَأَنتَ مِنَ الْکَافِرِینَ (19) قَالَ فَعَلْتُهَا إِذاً وَأَنَا مِنَ الضَّالِّینَ (20) فَفَرَرْتُ مِنکُمْ لَمَّا خِفْتُکُمْ فَوَهَبَ لِی رَبِّی حُکْماً وَجَعَلَنِی مِنَ الْمُرْسَلِینَ (21) وَتِلْکَ نِعْمَةٌ تَمُنُّهَا عَلَیَّ أَنْ عَبَّدتَّ بَنِی إِسْرَائِیلَ (22) قَالَ فِرْعَوْنُ وَمَا رَبُّ الْعَالَمِینَ (23) قَالَ رَبُّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا إِن کُنتُم مُوقِنِینَ (24) قَالَ لِمَنْ حَوْلَهُ ألا تَسْتَمِعُونَ (25) قَالَ رَبُّکُمْ وَرَبُّ آبَائِکُمُ الْأَوَّلِینَ (26) قَالَ إِنَّ رَسُولَکُمُ الَّذِی أُرْسِلَ إِلَیْکُمْ لَمَجْنُونٌ (27) قَالَ رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَمَا بَیْنَهُمَا إِن کُنتُمْ تَعْقِلُونَ (28) قَالَ لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلهاً غَیْرِی لَأَجْعَلَنَّکَ مِنَ الْمَسْجُونِینَ (29)﴾
بعد از اینکه وجود مبارک موسای کلیم(سلام الله علیه) این سِمت را دریافت کرد و با برادرش هارون(سلام الله علیهما) به این رسالت رسیدند خداوند فرمود هرگز آنها به شما آسیب نمیرسانند آن را با ﴿کَلّا﴾ تعبیر کرد به این دو بزرگوار مأموریت داد فرمود: ﴿فَاذْهَبَا﴾ آنها را مسلّح به معجزه کرد فرمود: ﴿بِآیَاتِنَا﴾ این سه مطلب را با این سه لفظ بیان فرمود ﴿کَلّا فَاذْهَبَا بِآیَاتِنَا﴾.
بعد اینکه فرمود: ﴿إِنَّا مَعَکُم مُسْتَمِعُونَ﴾ یعنی این تأییدها حدوثی نیست بقایی هم است این تأیید الهی و طرد آنها حدوثی و بقایی است همان طوری که ما آنها را حدوثاً طرد کردیم بقائاً طرد میکنیم رسالت را به شما دادیم رسالت را ابقا میکنیم معجزات را به شما دادیم معجزات را ابقا میکنیم این ﴿إِنَّا مَعَکُم مُسْتَمِعُونَ﴾ تأیید ابقای آن مطالب سهگانه است بعد حوزه رسالت اینها را مشخص فرمود, فرمود شما دو مطلب را با فرعون درمیان بگذارید یکی توحید و یکی آزادسازی آن نظام و ابطال نظام بردهداری ﴿فَأْتِیَا فِرْعَوْنَ فَقُولاَ إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ (این یک) ﴿أَنْ أَرْسِلْ مَعَنَا بَنِی إِسْرَائِیلَ﴾ (این دو).
خاورمیانه در آن روز یا گرفتار الحاد بود یا وثنیّت؛ انبیا(علیهم السلام) آمدند هر دو را ابطال کردند سرسلسله انبیای خاورمیانه وجود مبارک ابراهیم(سلام الله علیه) بود حضرت براهین فراوانی اقامه کرد ﴿لاَ أُحِبُّ الآفِلِینَ﴾[1] فرمود بسیار کم اثر کرد بعد دست به تبر برد و ﴿فَجَعَلَهُمْ جُذَاذاً إِلَّا کَبِیراً لَّهُمْ﴾[2] شاید بخشی را هم متنبّه کرد اما قسمت مهمّ بتپرستها بیدار نشدند مبارزه کرد مناظره کرد اثر نکرد تهدید کردند وجود مبارک را به آتشسوزی که ﴿حِرِّقُوهُ وَانصُرُوا آلِهَتَکُمْ﴾[3] وجود مبارک ابراهیم خلیل کاملاً این مطلب را از طرف خدای سبحان پذیرفت وقتی ندای ﴿یَا نَارُ کُونِی بَرْداً وَسَلاَماً عَلی ابراهِیم﴾[4] آمد بسیاری از آنها برگشتند خاورمیانه تقریباً دیگر از لوح الحاد و شرک پاک شد در کلّ خاورمیانه این طور بود منتها آن کشورها و شهرهایی که عالمان دینی داشتند که وارثان انبیا بودند اینها این توحید را حفظ کردند وحی و نبوّت را حفظ کردند آن بخشی که دسترسی نداشتند یا کمکاری کردند توحید و ربوبیّت و وحیانی حفظ نشد به شرکشان ادامه دادند حرف جناب ابوریحان بیرونی که قبلاً هم بازگو شد در کتاب شریف تحقیق ماللهند این است که فرق یونان و هند این است که در یونان مردان بزرگی قیام کردند و برای توحید کشته شدند و بالأخره توحید را حفظ کردند این سقراط بود که قیام کرد و برای توحید کشته شد بعد افلاطون و ارسطو تربیت کرد در هند چون عالمان بزرگی که در راه توحید شهید بشوند نداشت لذا وثنیّت و بتپرستی و برهما و بودا در بین آنها ماند[5] هنوز هم هست که هست این تأثیر عالمان دین است و یونان هم در شمال غربی مصر است وجود مبارک موسای کلیم هم این کارها را که در مصر کرد در کشورهای مجاور هم اثر میکرد آن روز آنچه در خاورمیانه عموماً و در بخش مصر و امثال مصر بود خصوصاً یا الحاد بود یا بتپرستی خود فرعون هم بتپرست بود برای اینکه درباریان فرعون به فرعون گفتند که موسای کلیم(سلام الله علیه) که قیام کرد ﴿یَذَرَکَ وَآلِهَتَکَ﴾[6] تو و خدایان تو را میخواهد از بین ببرد خود فرعون گرفتار وثنیّت بود و بتهای فراوانی داشتند منتها از نظر تدبیر امور مردم میگفتند که مردم را ما با اندیشه خودمان باید اداره کنیم اینکه میگفت: ﴿أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلَی﴾[7] یا ﴿مَا عَلِمْتُ لَکُم مِنْ إِلهٍ غَیْرِی﴾[8] یا ﴿إِنِّی أَخَافُ أَن یُبَدِّلَ دِینَکُمْ﴾ من میترسم موسای کلیم دین شما را عوض کند این دینی که در بین مردم مصر رایج بود بخشی به همان اعتقادات وثنی برمیگشت بخشی هم به تدبیر کشورداری با اندیشه و فکر خود فرعون، دینی که بتواند مردم را اداره کند همان اندیشه فرعون بود دینی که بتواند رابطه معنوی مردم را برقرار کند همان بتپرستی بود گفت: ﴿إِنِّی أَخَافُ أَن یُبَدِّلَ دِینَکُمْ أَوْ أَن یُظْهِرَ فِی الْأَرْضِ الْفَسَادَ﴾[9] فرعون این چند حرف را زد یک مقدار را خود او, یک مقدار را هم درباریان او آنها گفتند: ﴿یَذَرَکَ وَآلِهَتَکَ﴾ این هم میگفت: ﴿مَا عَلِمْتُ لَکُم مِنْ إِلهٍ غَیْرِی﴾, ﴿أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلَی﴾, ﴿إِنِّی أَخَافُ أَن یُبَدِّلَ دِینَکُمْ أَوْ أَن یُظْهِرَ فِی الْأَرْضِ الْفَسَادَ﴾.
وجود مبارک موسای کلیم طبق این مأموریت هم توحید را تبیین کرد هم رسالت را و هم حوزه رسالت را مشخص کرد که اول کار، ابطال نظام بردهداری است اینکه فرمود: ﴿أَنْ أَرْسِلْ مَعَنَا بَنِی إِسْرَائِیلَ﴾ یعنی اینها را آزاد کن ما هر جا خواستیم برویم اینها را به صورت برده درآوردی برای چه؟! فرعون قبل از اینکه مسئله ربّالعالمین را مطرح کند رسالت او را زیر سؤال برد چون موسای کلیم(سلام الله علیه) فرمود از طرف خدا مأموریت پیدا کردم ﴿إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ ما فرستاده ربّالعالمین هستیم فرعون اول درباره رسالت اینها صحبت کرد بعد درباره ربّالعالمین.
درباره رسالت اینها گفت که شما نمیتوانید رسالت داشته باشید برای اینکه تحت پوشش منّت ما بودید ما عنایتهای فراوانی کردیم چنین کسی که نمیتواند رسول باشد اینها بر فرض که رسالت را میپذیرفتند میگفتند باید رسول, فرشته باشد اگر هم در بین انسانها کسی به سِمت رسالت میرسید باید کسی باشد که ذو مالٍ و بنین باشد از اشراف باشد از سرمایهداران باشد نظیر همان توهّمی که میگفتند چرا این قرآن ﴿عَلَی رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ﴾[10] نازل نشد یک سرمایهدار مکّی یا مدنی یا یک سرمایهدار طائفی و مکّی باید پیامبر بشود اینها افکار باطلشان بود. این سه, چهار شبههای که درباره رسالت بود مقام اول بحث است آن جریان ﴿مَا رَبُّ الْعَالَمِینَ﴾ مقام ثانی بحث است لذا فرعون در جریان رسالت تعبیر نکرد که رسالت یعنی چه گفت تو که نمیتوانی رسول باشی ولی درباره توحید سؤالش این بود ﴿وَمَا رَبُّ الْعَالَمِینَ﴾ لذا در مقام اول که سخن از رسالت است او را با تحقیر و استهزا و تصغیر و امثال ذلک یاد کرد نگفت اصلاً رسالت چیست گفت تو که نمیتوانی رسول باشی این سه, چهار وجه در تو هست یکی اینکه ما بچههای بنیاسرائیل را میکُشتیم در همان زادروزشان تو سالم ماندی (این یک) و در دوران کودکی هم در بیت ما تربیت شدی (این دو) سالیان متمادی هم کنار سفره ما زندگی کردی (این سه) چنین آدمی که نمیتواند پیغمبر بشود خب بعد هم در دوران جوانی آن کار را کردی که نباید میکردی برای اینکه بنیاسرائیل بردگان ما هستند ما قِبطیان, موالیان آنها هستیم (یک) یک برده یک مولی, کسی از موالیان خود را بکشد خب جرمش سنگین است (این دو) این جرم سنگین که گفت: ﴿وَفَعَلْتَ فَعْلَتَکَ الَّتِی فَعَلْتَ وَأَنتَ مِنَ الْکَافِرِینَ﴾ نشان میدهد که مجموعه اینها استدلالی است که فرعون کرده بر نفی رسالت وجود مبارک موسای کلیم; گفت تو به نعمتهای ما کفر ورزیدی و این سوابق را هم داری تو که نمیتوانی رسول باشی.
اما وجود مبارک موسای کلیم پاسخی که داد از آن جریان ﴿وَفَعَلْتَ فَعْلَتَکَ الَّتِی فَعَلْتَ﴾ شروع کرده آن جریان دوران شیرخوارگی و امثال ذلک را زیر پوشش آن نعمت عام ذکر کرده فرمود: ﴿فَعَلْتُهَا إِذاً وَأَنَا مِنَ الضَّالِّینَ﴾ من یک کاری کردم اما ماندم کجا فرار کنم نه اینکه ماندم چرا چنین کاری کردم این کار را کردم کار بسیار خوبی هم بود من از دست شما نمیدانستم چه کنم بمانم که میکشید بروم عذرخواهی بکنم که من کار عاقلانه و مجاهدانه کردم کار خوبی کردم، ماندم چه بکنم به من گفتند که راه فرار هست من راه فرار را انتخاب کردم ضلالت به معنای محبّت نیست که نظیر آنچه توهّم کردند درباره نوح(سلام الله علیه) که ﴿إِنَّا لَنَرَاکَ فِی ضَلاَلٍ مُبِینٍ﴾[11] آنجا هم به معنی محبّت نیست ضلالت به معنای نسیان و فراموشی نیست که زنها در شهادت دو نفر باید باشند برای اینکه ﴿أَن تَضِلَّ إِحْدَاهُمَا فَتُذَکِّرَ إِحْدَاهُمَا الْأُخْرَی﴾[12] اگر یکی فراموش کرده دیگری یادش بیاورد که ضلالت به معنی نسیان باشد ضلالت یعنی اینکه من راهم را گم کردم کاری بود مجاهدانه کردم بخواهم بروم عذرخواهی بکنم و حلیّت طلب بکنم که من ظالمی را از پا در آوردم بخواهم بمانم که دستگاه حکومت مشورت کردند شورای امنیّت تشکیل دادند علیه من که مرا بگیرند بکشند من ماندم چه کنم لذا فرار کردم ﴿قَالَ فَعَلْتُهَا إِذاً وَأَنَا مِنَ الضَّالِّینَ ٭ فَفَرَرْتُ﴾ متفرّع بر آن است کارش خیلی عاقلانه و مجاهدانه بود برای اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «قصص» آیه چهارده به بعد گذشت که ﴿وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَی آتَیْنَاهُ حُکْماً وَعِلْماً﴾ حکیم بود عالم بود بعد وارد شهر شد ﴿دَخَلَ الْمَدِینَةَ عَلَی حِینِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِیهَا رَجُلَیْنِ یَقْتَتِلاَنِ هذَا مِن شِیعَتِهِ وَهذَا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِی مِن شِیعَتِهِ عَلَی الَّذِی مِنْ عَدُوِّه فَوَکَزَهُ مُوسَی فَقَضَی عَلَیْهِ﴾ این کشته شد.
در همان سورهٴ مبارکهٴ «قصص» آیه 20 و 21 این است که عدّهای تصمیم گرفتند شورای امنیت تشکیل دادند که وجود مبارک موسی را از بین ببرند بکشند ﴿جَاءَ رَجُلٌ مِنْ اقْصَی الْمَدِینَةِ یَسْعَی﴾ با سرعت آمد به موسای کلیم گفت که اینها تصمیم گرفتند تو را اعدام کنند ﴿یَا مُوسَی إِنَّ الْمَلَأَ یَأْتَمِرُونَ بِکَ﴾ <مؤتَمَر> یعنی محفل مشورتی یعنی نشستِ مشورتی ﴿یَأْتَمِرُونَ﴾ یعنی شورای امنیت تشکیل دادند تو را از پای در بیاورند ﴿لِیَقْتُلُوکَ فَاخْرُجْ إِنِّی لَکَ مِنَ النَّاصِحِینَ ٭ فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفاً یَتَرَقَبُ قَالَ رَبِّ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ﴾ خود را عادل میداند میگوید اینها ظالماند اینها قصد کشتن مرا دارند من مجاهدانه از مظلومی دفاع کردم پس بنابراین خودش را مجرم نمیداند منتها حالا مانده چه کند فرمود: ﴿أَنَا مِنَ الضَّالِّینَ﴾ نه ـ معاذالله ـ ضلالت دینی یا ضلالت فکری یا ضلالت اعتقادی, خیر, برای اینکه در آیه چهارده سورهٴ مبارکهٴ «قصص» فرمود این را خدا حکمت داد علم داد بعد آن قصّه قتل قبطی را ذکر میکند بعد هم در هنگام فرار گفت خدایا مرا از قوم ظالم نجات بده نگفت من اشتباه کردم مرا ببخش این طور نبود خب بنابراین این ضلالت به معنای جهالت و امثال ذلک نیست به معنای انحراف از وظیفه نیست کار مجاهدانه و مدافعانه کرده.
پرسش: در آیه پانزده [سورهٴ «قصص»] میفرماید: ﴿هذَا مِنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ﴾.
پاسخ: بله اما این حرف کیست این کار, این شورای امنیت ﴿مِنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ﴾ است یا به هم زدن اوضاع داخلی ﴿مِنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ﴾ است وگرنه کار خودش عمل رحمان بود و ﴿رَبِّ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ﴾ خب این میشود عادل آنها میشوند ظالم، بنابراین اینکه فرمود: ﴿قَالَ فَعَلْتُهَا إِذاً وَأَنَا مِنَ الضَّالِّینَ﴾ یعنی گُم شدم چه بکنم چون هیچ راهی نداشتم ﴿فَفَرَرْتُ مِنکُمْ﴾ از شما فرار کردم شما باید امنیت مرا تأمین میکردید و نکردید من کار بدی نکردم اینکه میگویید ﴿وَفَعَلْتَ فَعْلَتَکَ الَّتِی فَعَلْتَ﴾ یعنی «جاهدت حقّ الجهاد» بله من جهاد کردم این چه اعتراضی است میکنید ﴿لَمَّا خِفْتُکُمْ فَوَهَبَ لِی رَبِّی حُکْماً﴾ من محفوف به حکمت الهیام. در آیه چهارده سورهٴ مبارکهٴ «قصص» قبل از جریان قبطیکشی خدا فرمود ما به او حکم و علم دادیم بعد از این جریان، وجود مبارک موسای کلیم فرمود: ﴿فَوَهَبَ لِی رَبِّی حُکْماً﴾ البته ﴿وَجَعَلَنِی مِنَ الْمُرْسَلِینَ﴾ این حکمت غیر از مسئله نبوّت و رسالت است برای اینکه تفصیل قاطع شرکت است بعد از غرق فرعون و رفتن به طور و دریافت تورات در تورات هم ذات اقدس الهی فرمود حکم الهی است و این حکم الهی که در تورات هست باید دیگران مطابق آن حکم الهی کار کنند؛ آیه 43 سورهٴ مبارکهٴ «مائده» این است که فرمود: ﴿وَکَیْفَ یُحَکِّمُونَکَ وَعِنْدَهُمُ التَّوْرَاةُ فِیهَا حُکْمُ اللّهِ﴾[13] پس او محفوف به حکم و حکمت الهی است یک موجود معصومِ پربرکتی که قبل از حادثه قبطیکُشی از حکم و علم برخوردار بود بعد هم خدا به او حکم و رسالت داد بعد از غرق فرعون هم به او تورات داد که ﴿فِیهَا حُکْمُ اللّهِ﴾ این نشان میدهد او محفوف به حکمت است.
پرسش...
پاسخ: بله خب این ﴿ظَلَمْتُ نَفْسِی﴾[14] را همه انبیا میگویند در بحثهای قبل هم داشتیم که برای انبیا این دفع است نه رفع. غرض این است که سخن از عصمت نیست اما کار, کار عاقلانه و عادلانه است اشتباه که نبود مظلومی را از ظالم نجات داد برای اینکه خودش میگوید خدایا مرا از قوم ظالم نجات بده اگر کار او اشتباه بود خب باید مراجعه میکرد از ولیّ دم عذرخواهی میکرد.
پرسش...
پاسخ: نه, منظور آن است که آن لوازم بعدی که مترتّب بر این کار است آنکه عمدی نبود حالا بر فرض هم وجود مبارک موسای کلیم بخواهد یک آدم بتپرستی را که درصدد آسیب رساندن به یک مظلوم است از پای در بیاورد و این نهی از منکر منتهی به قتل بشود که آسیبی نمیرساند ما قتلی داریم که قاضی دارد قتلی داریم که ناهی از منکر دارد قاضی که حکم اعدام را صادر میکند برای آن است که به مجرم میگوید چرا این کار را کردی ناهی از منکر که ﴿فَوَکَزَهُ مُوسَی فَقَضَی عَلَیْهِ﴾[15] میگوید این کار را نکن نهی از منکر ولو منتهی به قتل آن مجرم بشود برای جلوگیری از فساد است قاضی که حکم اعدام میکند برای آن است که چرا کردی حالا اگر کسی خواست جلوی ظالمی را بگیرد و این ظالم دستبردار نبود ﴿هذَا مِن شِیعَتِهِ وَهذَا مِنْ عَدُوِّهِ﴾[16] خواست مظلومی را از پای در بیاورد و ایشان دفاع کرده و منتهی به از بین رفتن آن بتپرست شده اینکه جرم نیست وجود مبارک موسای کلیم خود را عالم و عادل معرفی کرد و آنها را ظالم، خب اگر این کار قتلِ خطئی بود اگر کسی بخواهد قاتل خطئی را به جرم خطئی که کرده است محکوم کند که این عدل است اما از اینکه میفرماید: ﴿فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفاً یَتَرَقَّبُ قَالَ رَبِّ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ﴾[17] معلوم میشود همچنان خود را عادل میداند پس کارِ موسای کلیم محفوف به حکمت و عدل است در همه ابعاد، آن لحظهای هم که فرار میکند میگوید خدایا مرا از ظالمین نجات بده خودش هم که آنجا فرمود: ﴿فَعَلْتُهَا إِذاً وَأَنَا مِنَ الضَّالِّینَ﴾ یعنی ماندم چه کنم نه اینکه ضلالتی هست وجود مبارک موسای کلیم به فرعون فرمود من این کار را کردم از شما ترسیدم این اشکال به شما وارد است.
حکمت را هم قرآن کریم در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» در مقابل نبوّت قرار داده آیه 79 سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» این است که ﴿مَا کَانَ لِبَشَرٍ أَن یُؤْتِیَهُ اللّهُ الْکِتَابَ وَالْحُکْمَ وَالنُّبُوَّةَ ثُمَّ یَقُولَ لِلنَّاسِ﴾ این معلوم میشود مقامی است رشتهای است که غیر از نبوّت است انبیا این را دارند غیر انبیا هم این را دارند خب درباره لقمان هم فرمود: ﴿وَلَقَدْ آتَیْنَا لُقْمَانَ الْحِکْمَةَ﴾[18] و مانند آن.
بنابراین اینکه فرمود: ﴿فَعَلْتُهَا إِذاً وَأَنَا مِنَ الضَّالِّینَ﴾ این پاسخ برخی از شبهات قبلی است فرمود: ﴿فَوَهَبَ لِی رَبِّی حُکْماً وَجَعَلَنِی مِنَ الْمُرْسَلِینَ﴾ این درباره رسالت اوست گفت: ﴿إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ هنوز به ربّالعالمین نرسیدند بعد به آن سؤال پاسخ میدهد به آن نکته میپردازد که من حوزه رسالتم ابطال نظام بردهداری است گفت: ﴿أَنْ أَرْسِلْ مَعَنَا بَنِی إِسْرَائِیلَ﴾ خب این چه نعمتی است که شما ممنونمان کردی ﴿وَتِلْکَ نِعْمَةٌ تَمُنُّهَا عَلَیَّ أَنْ عَبَّدتَّ بَنِی إِسْرَائِیلَ﴾ در جریان قبل ضمیر جمع مخاطب آورد فرمود: ﴿فَفَرَرْتُ مِنکُمْ لَمَّا خِفْتُکُمْ﴾ سرّش همان است که در سورهٴ «قصص» آن کسی که ﴿جَاءَ رَجُلٌ مِنْ اقْصَی الْمَدِینَةِ﴾ گفت: ﴿إِنَّ الْمَلَأَ یَأْتَمِرُونَ بِکَ لِیَقْتُلُوکَ﴾[19] اینها شورای امنیت تشکیل دادند تو را اعدام کنند لذا جمع بود ایشان هم جمع تعبیر کرد فرمود: ﴿فَفَرَرْتُ مِنکُمْ لَمَّا خِفْتُکُمْ﴾ اما این نظام بردهداری و آن حرفهای سه, چهارگانهای که گفت همهاش زیر نظر فرعون بود دیگر لذا اینجا ضمیر را مفرد آورد خطاب مفرد است فرمود: ﴿وَتِلْکَ نِعْمَةٌ تَمُنُّهَا عَلَیَّ أَنْ عَبَّدتَّ بَنِی إِسْرَائِیلَ﴾ این حرفهایی که شما میزنید که ما را نکشتید اینها جنایت توست نه نعمت، ما ممنون تو نیستیم ﴿تِلْکَ نِعْمَةٌ تَمُنُّهَا عَلَیَّ أَنْ عَبَّدتَّ بَنِی إِسْرَائِیلَ﴾ اینها را برده کردی دیگر این نظام بردهداری را تو راه انداختی دیگر این چه منّتی است بنابراین رسالت مشخص شد حوزه رسالت مشخص شد توهّمات فرعون ابطال شد حالا مانده ربّالعالمین چون آنها فرمودند: ﴿إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ حوزه رسالت ما هم ابطال نظام بردهداری است ﴿قَالَ فِرْعَوْنُ وَمَا رَبُّ الْعَالَمِینَ﴾ این ربّالعالمین که تو را فرستاده کیست؟ چون آنها معتقد بودند که اگر خدایی هست کاری با عالم ندارد الله را قبول داشتند اما او ربّ باشد تدبیر مردم تدبیر نظام به عهده او باشد قبول نداشتند آنکه وجود مبارک ابراهیم(سلام الله علیه) میگفت که ﴿رَبِّیَ الَّذِی یُحْیِیْ وَیُمِیتُ﴾ نمرود گفته بود ﴿أَنَا أُحْیِی وَأُمِیتُ﴾[20] برای اینکه اینها ربوبیّت را قبول نداشتند وجود مبارک ابراهیم خود را محکوم ندید, دید در این محکمه افرادی که تشخیص بدهند کماند نظیر آنچه را وجود مبارک موسای کلیم هراس داشت هراس موسای کلیم طبق بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهجالبلاغه که فرمود اگر خداوند درباره موسای کلیم در آن مناظره و مسابقه میدان مار فرمود: ﴿فَأَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ خِیفَةً مُّوسَی﴾[21] ترس موسی از این نبود که این مارها به او آسیب برسانند ترس موسای کلیم از جهل مردم بود که اگر مردم نتوانند بین معجزه من و سِحر ساحران فرق بگذارند چه بکنیم[22] آنجا خداوند به صورت شفاف فرمود که کار تو سِحر را از بین میبرد، وجود مبارک ابراهیم(سلام الله علیه) هم در آن مناظره توحیدی با نمرود وقتی فرمود: ﴿رَبِّیَ الَّذِی یُحْیِیْ وَیُمِیتُ﴾ بعد نمرود گفت ﴿أَنَا أُحْیِی وَأُمِیتُ﴾ دستور داد دو زندانی را از زندان در آوردند یکی را اعدام کردند یکی را آزاد کرد گفت من هم احیا و اماته دارم حضرت دست از برهان قبل برنداشت که بگوید آن برهان قبل ـ معاذ الله ـ باطل بود یک برهان شفافتر و روشنتر نظیر همان برهان آورد گفت: ﴿فَإِنَّ اللّهَ یَأْتِی بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ﴾ این معنایش این نیست که آن برهان قبلی درست نبود برهانی آورد که دیگر نمرود نتواند عوامفریبی بکند دیگر ﴿فَبُهِتَ الَّذِی کَفَرَ﴾[23] وجود مبارک موسای کلیم هم در آن صحنه همین کار را کرد ابراهیم(سلام الله علیه) هم همان کار را کرد اینجا حالا فرعون میگوید این ربّالعالمین کیست که تو را فرستاده فرمود ربّالعالمین کسی که ربّ جهانیان است تدبیر, تربیب و تربیت همه در اختیار اوست ربّ السماوات است, ربّ الأرض است, ربّ بین الأرض و السّماوات است اگر شما اهل یقین هستید اگر میتوانید یقین پیدا کنید یعنی یقینِ اعتقادی نه, بلکه یقین عملی برای اینکه برهان که حق است ولی شما نمیپذیرید.
فرعون به اطرافیانش رو کرد که نمیشوید این چه میگوید ﴿قَالَ لِمَنْ حَوْلَهُ ألا تَسْتَمِعُونَ﴾ بتپرستها میگفتند خدا جهان را خلق کرد ولی ارباب متفرّقه دارند اداره میکنند هیچ کاری خدا با جهان ندارد فرعون گفت: ﴿ألا تَسْتَمِعُونَ﴾ وجود مبارک موسای کلیم این را بازتر کرد مُجمل را مفصّل کرد فرمود: ﴿رَبُّکُمْ وَرَبُّ آبَائِکُمُ الْأَوَّلِینَ﴾ شما را و گذشتگان شما را هم خدا دارد تدبیر, تربیب و اداره میکند و اداره کرده است از این به بعد فرعون برآشفت ﴿قَالَ إِنَّ رَسُولَکُمُ الَّذِی أُرْسِلَ إِلَیْکُمْ لَمَجْنُونٌ﴾ اینها سفاهت را عقل پنداشتند به وجود مبارک نوح میگفتند: ﴿إِنَّا لَنَرَاکَ فِی ضَلاَلٍ مُبِینٍ﴾[24] به خیلی از انبیا میگفتند یا در ضلالتی یا در سفاهتی قرآن کریم میفرماید کسی از روش انبیا فاصله بگیرد سفیه است ﴿وَمَن یَرْغَبُ عَن مِلَّةِ إِبْرَاهِیمَ إِلَّا مَن سَفِهَ نَفْسَهُ﴾[25] این جریان اتّهام و رمی به جنون برای همه انبیا بود درباره وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم بود که گفتند این ـ معاذالله ـ مجنون است که خدای سبحان سوگند یاد کرد که تو منزّه از جنونی[26]، اینجا هم فرعون به درباریانش استهزا گفت نه «رسولنا» (یک) نه «الرسول» (دو) ﴿رَسُولَکُمُ﴾ اینکه شما خیال میکنید او برای شما رسالت آورده و او خیال میکند رسول شماست ﴿إِنَّ رَسُولَکُمُ الَّذِی أُرْسِلَ إِلَیْکُمْ﴾ همه تعبیر استهزایی است نه الرسول را قبول دارد نه رسولِ ربّ العالمین را میگوید اینکه برای شما آمده این ـ معاذ الله ـ آدم مجنونی است بعد وجود مبارک موسای کلیم این اهانت را تحمل کرد فرمود: ﴿رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَمَا بَیْنَهُمَا﴾ اینجا که رسید ﴿قَالَ رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَمَا بَیْنَهُمَا﴾ اگر عاقل هستید; قبلاً فرمود مطلب روشن است ولی شما نمیپذیرید اگر اهل یقین هستید یعنی یقین عملی باید بپذیرید بعد اینجا نفرمود شما جنون دارید فرمود اگر عقل دارید بپذیرید نفرمود جنون برای شماست دیگر از این به بعد فرعون برآشفت ﴿قَالَ لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلهاً غَیْرِی لَأَجْعَلَنَّکَ مِنَ الْمَسْجُونِینَ﴾ تنها اله منم وثنیها میگفتند الله کلّ عالم را آفرید اما ربوبیّتش به ارباب و بتها سپرده شده یا از بزرگان بشرند یا از بزرگان فرشتهاند یا علل و عوامل دیگریاند که تدبیر این کارها به عهده آنها سپرده شده آنها که از قداست برخوردار بودند گرفتار تثلیث شدند ـ معاذ الله ـ عیسای مسیح(سلام الله علیه) را سِمت ربوبیّت دادند گروهی از کلیمیها عُزیر را ابنالله میپنداشتند آنها که سهمی از قداست البته قداست موهوم داشتند [این طور بودند], اینها که سهمی از قداست ندارند خودشان را ربّ میپندارند ﴿مَا عَلِمْتُ لَکُم مِنْ إِلهٍ غَیْرِی﴾[27] میگویند, ﴿أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلَی﴾[28] میگویند, ﴿إِنِّی أَخَافُ أَن یُبَدِّلَ دِینَکُمْ﴾[29] میگویند, دین اینها یعنی قوانینی که بتواند کشور اینها را اداره کند قانونی که بتواند کشور اینها را اداره کند باید محصول فکر همینها باشد اینها دینشان است این حرفها را که وجود مبارک موسای کلیم شنید فرمود خب رسول باید معجزه داشته باشد چون خدای سبحان فرمود: ﴿کَلّا فَاذْهَبَا بِآیَاتِنَا﴾ حالا این ﴿بِآیَاتِنَا﴾ را که خدای سبحان به اینها داد این را میخواهد مطرح کند اینها گفتند: ﴿إِنَّا رَسُولُ﴾ (یک) ﴿رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ (دو) ﴿أَنْ أَرْسِلْ مَعَنَا بَنِی إِسْرَائِیلَ﴾ و نظام بردهداری را باید ابطال بکنیم (سه) این سه مطلب را گفتند اما آن یکی مانده خدای سبحان که فرمود: ﴿کَلّا فَاذْهَبَا بِآیَاتِنَا﴾ یعنی برو بگو من معجزه دارم. فرمود ما که گفتیم رسول هستیم, ربّالعالمین هم که گفتیم, ﴿أَنْ أَرْسِلْ مَعَنَا﴾ را که گفتیم حالا نوبت به آیاتناست ما با معجزه آمدیم.
فرمود اینکه شما تهدید میکنید ﴿لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلهاً غَیْرِی لَأَجْعَلَنَّکَ مِنَ الْمَسْجُونِینَ﴾ میگویید, ﴿أَوَلَوْ جِئْتُکَ بِشَیْءٍ مُبِینٍ﴾[30] باز هم این حرفها را میزنید؟! معجزه یعنی کاری که راه علمی ندارد راه فکری ندارد این مطلب بارها گذشت؛ کسی ممکن نیست سالیان متمادی درس بخواند یا ریاضت بکشد بتواند معجزه بیاورد معجزه جزء علوم نیست که موضوع داشته باشد محمول داشته باشد نسبت داشته باشد انسان با درس خواندن معجزه بیاورد بر خلاف علوم غریبه همه علوم غریبه نظیر علوم قریبه موضوع دارد محمول دارد رابطه دارد نسبت دارد دلیل دارد با درس خواندن میشود ساحر شد شعبدهباز شد کاهن شد مُشعبِد شد و مانند آن همه اینها علم است حالا منتها حرام است اما معجزه راه علمی ندارد که کسی بگوید موضوعش این است محمولش این است اگر اینچنین بکنی اینچنین میشود این به قداست روح وابسته است این قداست روح که امر تعلیمی نیست آن کسی که ـ گرچه این نه تنها تمثیل نیست تشبیه بسیار ضعیفی هم است ـ جمال یوسفی دارد این که نمیشود با مشّاطهگری بشود یوسف یا آهنگ داوودی دارد کسی این طور نیست که درس بخواند بشود داوود این درسی نیست این کرامتی است که به خودش شخص وابسته است ممکن است آدم این راهها را یاد بگیرد ولی آن کار به قداست شخص وابسته است معجزه بالاتر از اینهاست راه فکری به هیچ وجه ندارد خب این عصا دست خیلیها بود مگر میتوانستند دست به این عصا بزنند بشود اژدها این طور که نبود همان عصا را هم اگر کسی دست میزد اژدها نمیشد.
پرسش...
پاسخ: بله آن راه علمی دارد و در برابر معجزه هم شکستپذیر است دو خصوصیت دارد یکی اینکه راه علمی دارد یک انسان میتواند یاد بگیرد که این مرتاض در طیّ این بیست یا سی سال چه کار کرد همان راه را ادامه بدهد بعد چنین آثاری هم میآورد (یک) دوم اینکه شرق و غرب عالم همه بشوند مراتضه و مرتاضانه بر خلاف عادت کار انجام بدهند در برابر کوچکترین معجزه از پای در میآیند (دو) این دو ویژگی هست فرمود: ﴿إِنَّ جُنْدَنَا لَهُمْ الْغَالِبُونَ﴾[31] تمام شد و رفت هیچ ممکن نیست که کسی در برابر معجزه بتواند مثلاً مبارزه کند این طور نیست همه اینها نظیر آن سِحر و شعبده و امثال ذلکاند.
پرسش...
پاسخ: بله آنها علمی است ولی این علمی نیست یعنی این کاری که به قداست روح وابسته است به اراده الهی تکیه میکند اراده الهی فوق این طبیعت است چطور میشود که آتش گلستان بشود اینکه راه علمی نیست فرمود: ﴿یَا نَارُ کُونِی بَرْداً وَسَلاَماً﴾[32] چطور میشود که یک سدّ آبی میشود درست کرد که راه علمی نیست فرمود: ﴿اضْرِب بِعّصَاکَ الْبَحْرَ﴾[33] آبهای رفته, رفته آبهای نیامده, نیامده روی هم سدّ آبی درست کردند این دریای به عظمت این رود نیل که جای کشتیرانی است طوری شد که جادّه خاکی و خشک شد که پای اینها تر نشد ﴿فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِیقاً فِی الْبَحْرِ یَبَساً﴾,[34] ﴿یَبَساً﴾ یعنی ﴿یَبَساً﴾ این راه علمی ندارد این به اراده الهی وابسته است به قداست روح وابسته است اگر کسی نخواهد آنچه را که خدا نمیخواهد و بخواهد آنچه را خدا میخواهد آن وقت در عالم اثر میکند دیگر علوم چه قریب چه غریب همه علم است موضوع دارد محمول دارد حالا بعضی حرام است بعضی حلال، وجود مبارک موسای کلیم فرمود من این سه, چهار کاری که خدای سبحان دستور داد آن سه را گفتم اما یکی مانده فرمود: ﴿کَلّا﴾ ما پذیرفتیم فرمود بروید بگویید ﴿إِنَّا رَسُولُ﴾ گفتیم, [فرمود بگویید] ﴿رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ گفتیم, [فرمود بگویید] ﴿أَرْسِلْ مَعَنَا بَنِی إِسْرَائِیلَ﴾ گفتیم, این ﴿بِآیَاتِنَا﴾ مانده من با معجزه آمدم; فرمود: ﴿أَوَلَوْ جِئْتُکَ بِشَیْءٍ مُبِینٍ﴾ یک شیء شفاف و روشن همراهم است ﴿قَالَ فَأْتِ بِهِ إِن کُنتَ مِنَ الصَّادِقِینَ﴾.[35]
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سورهٴ انعام, آیهٴ 76.
[2] . سورهٴ انبیاء, آیهٴ 58.
[3] . سورهٴ انبیاء, آیهٴ 68.
[4] . سورهٴ انبیاء, آیهٴ 69.
[5] . تحقق ماللهند, ص21.
[6] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 127.
[7] . سورهٴ نازعات, آیهٴ 24.
[8] . سورهٴ قصص, آیهٴ 38.
[9] . سورهٴ غافر, آیهٴ 26.
[10] . سورهٴ زخرف, آیهٴ 31.
[11] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 59.
[12] . سورهٴ بقره, آیهٴ 282.
[13] . سورهٴ مائده, آیهٴ 43.
[14] . سورهٴ قصص, آیهٴ 16.
[15] . سورهٴ قصص, آیهٴ 15.
[16] . سورهٴ قصص, آیهٴ 15.
[17] . سورهٴ قصص, آیهٴ 21.
[18] . سورهٴ لقمان, آیهٴ 12.
[19] . سورهٴ قصص, آیهٴ 20.
[20] . سورهٴ بقره, آیهٴ 258.
[21] . سورهٴ طه, آیهٴ 67.
[22] . نهجالبلاغه, خطبهٴ 4.
[23] . سورهٴ بقره, آیهٴ 258.
[24] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 60.
[25] . سورهٴ بقره, آیهٴ 130.
[26] . سورهٴ قلم, آیات 1و 2.
[27] . سورهٴ قصص, آیهٴ 38.
[28] . سورهٴ نازعات, آیهٴ 24.
[29] . سورهٴ غافر, آیهٴ 26.
[30] . سوره ٴشعراء، آیه 30.
[31] . سورهٴ صافات, آیهٴ 173.
[32] . سورهٴ انبیاء, آیهٴ 69.
[33] . سورهٴ شعراء, آیهٴ 63.
[34] . سورهٴ طه, آیهٴ 77.
[35] . سورهٴ شعراء, آیات 30 و 31.
- دو وظیفه حضرت موسی (ع) در رسالت خود: تبلیغ توحید و برچیدن نظام بردهداری؛
- شبهه: اگر در بین انسانها کسی به سِمت رسالت برسد، باید ذو مال و بنین باشد و از اشراف باشد.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قَالَ کَلّا فَاذْهَبَا بِآیَاتِنَا إِنَّا مَعَکُم مُسْتَمِعُونَ (15) فَأْتِیَا فِرْعَوْنَ فَقُولاَ إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِینَ (16) أَنْ أَرْسِلْ مَعَنَا بَنِی إِسْرَائِیلَ (17) قَالَ أَلَمْ نُرَبِّکَ فِینَا وَلِیداً وَلَبِثْتَ فِینَا مِنْ عُمُرِکَ سِنِینَ (18) وَفَعَلْتَ فَعْلَتَکَ الَّتِی فَعَلْتَ وَأَنتَ مِنَ الْکَافِرِینَ (19) قَالَ فَعَلْتُهَا إِذاً وَأَنَا مِنَ الضَّالِّینَ (20) فَفَرَرْتُ مِنکُمْ لَمَّا خِفْتُکُمْ فَوَهَبَ لِی رَبِّی حُکْماً وَجَعَلَنِی مِنَ الْمُرْسَلِینَ (21) وَتِلْکَ نِعْمَةٌ تَمُنُّهَا عَلَیَّ أَنْ عَبَّدتَّ بَنِی إِسْرَائِیلَ (22) قَالَ فِرْعَوْنُ وَمَا رَبُّ الْعَالَمِینَ (23) قَالَ رَبُّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا إِن کُنتُم مُوقِنِینَ (24) قَالَ لِمَنْ حَوْلَهُ ألا تَسْتَمِعُونَ (25) قَالَ رَبُّکُمْ وَرَبُّ آبَائِکُمُ الْأَوَّلِینَ (26) قَالَ إِنَّ رَسُولَکُمُ الَّذِی أُرْسِلَ إِلَیْکُمْ لَمَجْنُونٌ (27) قَالَ رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَمَا بَیْنَهُمَا إِن کُنتُمْ تَعْقِلُونَ (28) قَالَ لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلهاً غَیْرِی لَأَجْعَلَنَّکَ مِنَ الْمَسْجُونِینَ (29)﴾
بعد از اینکه وجود مبارک موسای کلیم(سلام الله علیه) این سِمت را دریافت کرد و با برادرش هارون(سلام الله علیهما) به این رسالت رسیدند خداوند فرمود هرگز آنها به شما آسیب نمیرسانند آن را با ﴿کَلّا﴾ تعبیر کرد به این دو بزرگوار مأموریت داد فرمود: ﴿فَاذْهَبَا﴾ آنها را مسلّح به معجزه کرد فرمود: ﴿بِآیَاتِنَا﴾ این سه مطلب را با این سه لفظ بیان فرمود ﴿کَلّا فَاذْهَبَا بِآیَاتِنَا﴾.
بعد اینکه فرمود: ﴿إِنَّا مَعَکُم مُسْتَمِعُونَ﴾ یعنی این تأییدها حدوثی نیست بقایی هم است این تأیید الهی و طرد آنها حدوثی و بقایی است همان طوری که ما آنها را حدوثاً طرد کردیم بقائاً طرد میکنیم رسالت را به شما دادیم رسالت را ابقا میکنیم معجزات را به شما دادیم معجزات را ابقا میکنیم این ﴿إِنَّا مَعَکُم مُسْتَمِعُونَ﴾ تأیید ابقای آن مطالب سهگانه است بعد حوزه رسالت اینها را مشخص فرمود, فرمود شما دو مطلب را با فرعون درمیان بگذارید یکی توحید و یکی آزادسازی آن نظام و ابطال نظام بردهداری ﴿فَأْتِیَا فِرْعَوْنَ فَقُولاَ إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ (این یک) ﴿أَنْ أَرْسِلْ مَعَنَا بَنِی إِسْرَائِیلَ﴾ (این دو).
خاورمیانه در آن روز یا گرفتار الحاد بود یا وثنیّت؛ انبیا(علیهم السلام) آمدند هر دو را ابطال کردند سرسلسله انبیای خاورمیانه وجود مبارک ابراهیم(سلام الله علیه) بود حضرت براهین فراوانی اقامه کرد ﴿لاَ أُحِبُّ الآفِلِینَ﴾[1] فرمود بسیار کم اثر کرد بعد دست به تبر برد و ﴿فَجَعَلَهُمْ جُذَاذاً إِلَّا کَبِیراً لَّهُمْ﴾[2] شاید بخشی را هم متنبّه کرد اما قسمت مهمّ بتپرستها بیدار نشدند مبارزه کرد مناظره کرد اثر نکرد تهدید کردند وجود مبارک را به آتشسوزی که ﴿حِرِّقُوهُ وَانصُرُوا آلِهَتَکُمْ﴾[3] وجود مبارک ابراهیم خلیل کاملاً این مطلب را از طرف خدای سبحان پذیرفت وقتی ندای ﴿یَا نَارُ کُونِی بَرْداً وَسَلاَماً عَلی ابراهِیم﴾[4] آمد بسیاری از آنها برگشتند خاورمیانه تقریباً دیگر از لوح الحاد و شرک پاک شد در کلّ خاورمیانه این طور بود منتها آن کشورها و شهرهایی که عالمان دینی داشتند که وارثان انبیا بودند اینها این توحید را حفظ کردند وحی و نبوّت را حفظ کردند آن بخشی که دسترسی نداشتند یا کمکاری کردند توحید و ربوبیّت و وحیانی حفظ نشد به شرکشان ادامه دادند حرف جناب ابوریحان بیرونی که قبلاً هم بازگو شد در کتاب شریف تحقیق ماللهند این است که فرق یونان و هند این است که در یونان مردان بزرگی قیام کردند و برای توحید کشته شدند و بالأخره توحید را حفظ کردند این سقراط بود که قیام کرد و برای توحید کشته شد بعد افلاطون و ارسطو تربیت کرد در هند چون عالمان بزرگی که در راه توحید شهید بشوند نداشت لذا وثنیّت و بتپرستی و برهما و بودا در بین آنها ماند[5] هنوز هم هست که هست این تأثیر عالمان دین است و یونان هم در شمال غربی مصر است وجود مبارک موسای کلیم هم این کارها را که در مصر کرد در کشورهای مجاور هم اثر میکرد آن روز آنچه در خاورمیانه عموماً و در بخش مصر و امثال مصر بود خصوصاً یا الحاد بود یا بتپرستی خود فرعون هم بتپرست بود برای اینکه درباریان فرعون به فرعون گفتند که موسای کلیم(سلام الله علیه) که قیام کرد ﴿یَذَرَکَ وَآلِهَتَکَ﴾[6] تو و خدایان تو را میخواهد از بین ببرد خود فرعون گرفتار وثنیّت بود و بتهای فراوانی داشتند منتها از نظر تدبیر امور مردم میگفتند که مردم را ما با اندیشه خودمان باید اداره کنیم اینکه میگفت: ﴿أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلَی﴾[7] یا ﴿مَا عَلِمْتُ لَکُم مِنْ إِلهٍ غَیْرِی﴾[8] یا ﴿إِنِّی أَخَافُ أَن یُبَدِّلَ دِینَکُمْ﴾ من میترسم موسای کلیم دین شما را عوض کند این دینی که در بین مردم مصر رایج بود بخشی به همان اعتقادات وثنی برمیگشت بخشی هم به تدبیر کشورداری با اندیشه و فکر خود فرعون، دینی که بتواند مردم را اداره کند همان اندیشه فرعون بود دینی که بتواند رابطه معنوی مردم را برقرار کند همان بتپرستی بود گفت: ﴿إِنِّی أَخَافُ أَن یُبَدِّلَ دِینَکُمْ أَوْ أَن یُظْهِرَ فِی الْأَرْضِ الْفَسَادَ﴾[9] فرعون این چند حرف را زد یک مقدار را خود او, یک مقدار را هم درباریان او آنها گفتند: ﴿یَذَرَکَ وَآلِهَتَکَ﴾ این هم میگفت: ﴿مَا عَلِمْتُ لَکُم مِنْ إِلهٍ غَیْرِی﴾, ﴿أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلَی﴾, ﴿إِنِّی أَخَافُ أَن یُبَدِّلَ دِینَکُمْ أَوْ أَن یُظْهِرَ فِی الْأَرْضِ الْفَسَادَ﴾.
وجود مبارک موسای کلیم طبق این مأموریت هم توحید را تبیین کرد هم رسالت را و هم حوزه رسالت را مشخص کرد که اول کار، ابطال نظام بردهداری است اینکه فرمود: ﴿أَنْ أَرْسِلْ مَعَنَا بَنِی إِسْرَائِیلَ﴾ یعنی اینها را آزاد کن ما هر جا خواستیم برویم اینها را به صورت برده درآوردی برای چه؟! فرعون قبل از اینکه مسئله ربّالعالمین را مطرح کند رسالت او را زیر سؤال برد چون موسای کلیم(سلام الله علیه) فرمود از طرف خدا مأموریت پیدا کردم ﴿إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ ما فرستاده ربّالعالمین هستیم فرعون اول درباره رسالت اینها صحبت کرد بعد درباره ربّالعالمین.
درباره رسالت اینها گفت که شما نمیتوانید رسالت داشته باشید برای اینکه تحت پوشش منّت ما بودید ما عنایتهای فراوانی کردیم چنین کسی که نمیتواند رسول باشد اینها بر فرض که رسالت را میپذیرفتند میگفتند باید رسول, فرشته باشد اگر هم در بین انسانها کسی به سِمت رسالت میرسید باید کسی باشد که ذو مالٍ و بنین باشد از اشراف باشد از سرمایهداران باشد نظیر همان توهّمی که میگفتند چرا این قرآن ﴿عَلَی رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ﴾[10] نازل نشد یک سرمایهدار مکّی یا مدنی یا یک سرمایهدار طائفی و مکّی باید پیامبر بشود اینها افکار باطلشان بود. این سه, چهار شبههای که درباره رسالت بود مقام اول بحث است آن جریان ﴿مَا رَبُّ الْعَالَمِینَ﴾ مقام ثانی بحث است لذا فرعون در جریان رسالت تعبیر نکرد که رسالت یعنی چه گفت تو که نمیتوانی رسول باشی ولی درباره توحید سؤالش این بود ﴿وَمَا رَبُّ الْعَالَمِینَ﴾ لذا در مقام اول که سخن از رسالت است او را با تحقیر و استهزا و تصغیر و امثال ذلک یاد کرد نگفت اصلاً رسالت چیست گفت تو که نمیتوانی رسول باشی این سه, چهار وجه در تو هست یکی اینکه ما بچههای بنیاسرائیل را میکُشتیم در همان زادروزشان تو سالم ماندی (این یک) و در دوران کودکی هم در بیت ما تربیت شدی (این دو) سالیان متمادی هم کنار سفره ما زندگی کردی (این سه) چنین آدمی که نمیتواند پیغمبر بشود خب بعد هم در دوران جوانی آن کار را کردی که نباید میکردی برای اینکه بنیاسرائیل بردگان ما هستند ما قِبطیان, موالیان آنها هستیم (یک) یک برده یک مولی, کسی از موالیان خود را بکشد خب جرمش سنگین است (این دو) این جرم سنگین که گفت: ﴿وَفَعَلْتَ فَعْلَتَکَ الَّتِی فَعَلْتَ وَأَنتَ مِنَ الْکَافِرِینَ﴾ نشان میدهد که مجموعه اینها استدلالی است که فرعون کرده بر نفی رسالت وجود مبارک موسای کلیم; گفت تو به نعمتهای ما کفر ورزیدی و این سوابق را هم داری تو که نمیتوانی رسول باشی.
اما وجود مبارک موسای کلیم پاسخی که داد از آن جریان ﴿وَفَعَلْتَ فَعْلَتَکَ الَّتِی فَعَلْتَ﴾ شروع کرده آن جریان دوران شیرخوارگی و امثال ذلک را زیر پوشش آن نعمت عام ذکر کرده فرمود: ﴿فَعَلْتُهَا إِذاً وَأَنَا مِنَ الضَّالِّینَ﴾ من یک کاری کردم اما ماندم کجا فرار کنم نه اینکه ماندم چرا چنین کاری کردم این کار را کردم کار بسیار خوبی هم بود من از دست شما نمیدانستم چه کنم بمانم که میکشید بروم عذرخواهی بکنم که من کار عاقلانه و مجاهدانه کردم کار خوبی کردم، ماندم چه بکنم به من گفتند که راه فرار هست من راه فرار را انتخاب کردم ضلالت به معنای محبّت نیست که نظیر آنچه توهّم کردند درباره نوح(سلام الله علیه) که ﴿إِنَّا لَنَرَاکَ فِی ضَلاَلٍ مُبِینٍ﴾[11] آنجا هم به معنی محبّت نیست ضلالت به معنای نسیان و فراموشی نیست که زنها در شهادت دو نفر باید باشند برای اینکه ﴿أَن تَضِلَّ إِحْدَاهُمَا فَتُذَکِّرَ إِحْدَاهُمَا الْأُخْرَی﴾[12] اگر یکی فراموش کرده دیگری یادش بیاورد که ضلالت به معنی نسیان باشد ضلالت یعنی اینکه من راهم را گم کردم کاری بود مجاهدانه کردم بخواهم بروم عذرخواهی بکنم و حلیّت طلب بکنم که من ظالمی را از پا در آوردم بخواهم بمانم که دستگاه حکومت مشورت کردند شورای امنیّت تشکیل دادند علیه من که مرا بگیرند بکشند من ماندم چه کنم لذا فرار کردم ﴿قَالَ فَعَلْتُهَا إِذاً وَأَنَا مِنَ الضَّالِّینَ ٭ فَفَرَرْتُ﴾ متفرّع بر آن است کارش خیلی عاقلانه و مجاهدانه بود برای اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «قصص» آیه چهارده به بعد گذشت که ﴿وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَی آتَیْنَاهُ حُکْماً وَعِلْماً﴾ حکیم بود عالم بود بعد وارد شهر شد ﴿دَخَلَ الْمَدِینَةَ عَلَی حِینِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِیهَا رَجُلَیْنِ یَقْتَتِلاَنِ هذَا مِن شِیعَتِهِ وَهذَا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِی مِن شِیعَتِهِ عَلَی الَّذِی مِنْ عَدُوِّه فَوَکَزَهُ مُوسَی فَقَضَی عَلَیْهِ﴾ این کشته شد.
در همان سورهٴ مبارکهٴ «قصص» آیه 20 و 21 این است که عدّهای تصمیم گرفتند شورای امنیت تشکیل دادند که وجود مبارک موسی را از بین ببرند بکشند ﴿جَاءَ رَجُلٌ مِنْ اقْصَی الْمَدِینَةِ یَسْعَی﴾ با سرعت آمد به موسای کلیم گفت که اینها تصمیم گرفتند تو را اعدام کنند ﴿یَا مُوسَی إِنَّ الْمَلَأَ یَأْتَمِرُونَ بِکَ﴾ <مؤتَمَر> یعنی محفل مشورتی یعنی نشستِ مشورتی ﴿یَأْتَمِرُونَ﴾ یعنی شورای امنیت تشکیل دادند تو را از پای در بیاورند ﴿لِیَقْتُلُوکَ فَاخْرُجْ إِنِّی لَکَ مِنَ النَّاصِحِینَ ٭ فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفاً یَتَرَقَبُ قَالَ رَبِّ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ﴾ خود را عادل میداند میگوید اینها ظالماند اینها قصد کشتن مرا دارند من مجاهدانه از مظلومی دفاع کردم پس بنابراین خودش را مجرم نمیداند منتها حالا مانده چه کند فرمود: ﴿أَنَا مِنَ الضَّالِّینَ﴾ نه ـ معاذالله ـ ضلالت دینی یا ضلالت فکری یا ضلالت اعتقادی, خیر, برای اینکه در آیه چهارده سورهٴ مبارکهٴ «قصص» فرمود این را خدا حکمت داد علم داد بعد آن قصّه قتل قبطی را ذکر میکند بعد هم در هنگام فرار گفت خدایا مرا از قوم ظالم نجات بده نگفت من اشتباه کردم مرا ببخش این طور نبود خب بنابراین این ضلالت به معنای جهالت و امثال ذلک نیست به معنای انحراف از وظیفه نیست کار مجاهدانه و مدافعانه کرده.
پرسش: در آیه پانزده [سورهٴ «قصص»] میفرماید: ﴿هذَا مِنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ﴾.
پاسخ: بله اما این حرف کیست این کار, این شورای امنیت ﴿مِنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ﴾ است یا به هم زدن اوضاع داخلی ﴿مِنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ﴾ است وگرنه کار خودش عمل رحمان بود و ﴿رَبِّ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ﴾ خب این میشود عادل آنها میشوند ظالم، بنابراین اینکه فرمود: ﴿قَالَ فَعَلْتُهَا إِذاً وَأَنَا مِنَ الضَّالِّینَ﴾ یعنی گُم شدم چه بکنم چون هیچ راهی نداشتم ﴿فَفَرَرْتُ مِنکُمْ﴾ از شما فرار کردم شما باید امنیت مرا تأمین میکردید و نکردید من کار بدی نکردم اینکه میگویید ﴿وَفَعَلْتَ فَعْلَتَکَ الَّتِی فَعَلْتَ﴾ یعنی «جاهدت حقّ الجهاد» بله من جهاد کردم این چه اعتراضی است میکنید ﴿لَمَّا خِفْتُکُمْ فَوَهَبَ لِی رَبِّی حُکْماً﴾ من محفوف به حکمت الهیام. در آیه چهارده سورهٴ مبارکهٴ «قصص» قبل از جریان قبطیکشی خدا فرمود ما به او حکم و علم دادیم بعد از این جریان، وجود مبارک موسای کلیم فرمود: ﴿فَوَهَبَ لِی رَبِّی حُکْماً﴾ البته ﴿وَجَعَلَنِی مِنَ الْمُرْسَلِینَ﴾ این حکمت غیر از مسئله نبوّت و رسالت است برای اینکه تفصیل قاطع شرکت است بعد از غرق فرعون و رفتن به طور و دریافت تورات در تورات هم ذات اقدس الهی فرمود حکم الهی است و این حکم الهی که در تورات هست باید دیگران مطابق آن حکم الهی کار کنند؛ آیه 43 سورهٴ مبارکهٴ «مائده» این است که فرمود: ﴿وَکَیْفَ یُحَکِّمُونَکَ وَعِنْدَهُمُ التَّوْرَاةُ فِیهَا حُکْمُ اللّهِ﴾[13] پس او محفوف به حکم و حکمت الهی است یک موجود معصومِ پربرکتی که قبل از حادثه قبطیکُشی از حکم و علم برخوردار بود بعد هم خدا به او حکم و رسالت داد بعد از غرق فرعون هم به او تورات داد که ﴿فِیهَا حُکْمُ اللّهِ﴾ این نشان میدهد او محفوف به حکمت است.
پرسش...
پاسخ: بله خب این ﴿ظَلَمْتُ نَفْسِی﴾[14] را همه انبیا میگویند در بحثهای قبل هم داشتیم که برای انبیا این دفع است نه رفع. غرض این است که سخن از عصمت نیست اما کار, کار عاقلانه و عادلانه است اشتباه که نبود مظلومی را از ظالم نجات داد برای اینکه خودش میگوید خدایا مرا از قوم ظالم نجات بده اگر کار او اشتباه بود خب باید مراجعه میکرد از ولیّ دم عذرخواهی میکرد.
پرسش...
پاسخ: نه, منظور آن است که آن لوازم بعدی که مترتّب بر این کار است آنکه عمدی نبود حالا بر فرض هم وجود مبارک موسای کلیم بخواهد یک آدم بتپرستی را که درصدد آسیب رساندن به یک مظلوم است از پای در بیاورد و این نهی از منکر منتهی به قتل بشود که آسیبی نمیرساند ما قتلی داریم که قاضی دارد قتلی داریم که ناهی از منکر دارد قاضی که حکم اعدام را صادر میکند برای آن است که به مجرم میگوید چرا این کار را کردی ناهی از منکر که ﴿فَوَکَزَهُ مُوسَی فَقَضَی عَلَیْهِ﴾[15] میگوید این کار را نکن نهی از منکر ولو منتهی به قتل آن مجرم بشود برای جلوگیری از فساد است قاضی که حکم اعدام میکند برای آن است که چرا کردی حالا اگر کسی خواست جلوی ظالمی را بگیرد و این ظالم دستبردار نبود ﴿هذَا مِن شِیعَتِهِ وَهذَا مِنْ عَدُوِّهِ﴾[16] خواست مظلومی را از پای در بیاورد و ایشان دفاع کرده و منتهی به از بین رفتن آن بتپرست شده اینکه جرم نیست وجود مبارک موسای کلیم خود را عالم و عادل معرفی کرد و آنها را ظالم، خب اگر این کار قتلِ خطئی بود اگر کسی بخواهد قاتل خطئی را به جرم خطئی که کرده است محکوم کند که این عدل است اما از اینکه میفرماید: ﴿فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفاً یَتَرَقَّبُ قَالَ رَبِّ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ﴾[17] معلوم میشود همچنان خود را عادل میداند پس کارِ موسای کلیم محفوف به حکمت و عدل است در همه ابعاد، آن لحظهای هم که فرار میکند میگوید خدایا مرا از ظالمین نجات بده خودش هم که آنجا فرمود: ﴿فَعَلْتُهَا إِذاً وَأَنَا مِنَ الضَّالِّینَ﴾ یعنی ماندم چه کنم نه اینکه ضلالتی هست وجود مبارک موسای کلیم به فرعون فرمود من این کار را کردم از شما ترسیدم این اشکال به شما وارد است.
حکمت را هم قرآن کریم در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» در مقابل نبوّت قرار داده آیه 79 سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» این است که ﴿مَا کَانَ لِبَشَرٍ أَن یُؤْتِیَهُ اللّهُ الْکِتَابَ وَالْحُکْمَ وَالنُّبُوَّةَ ثُمَّ یَقُولَ لِلنَّاسِ﴾ این معلوم میشود مقامی است رشتهای است که غیر از نبوّت است انبیا این را دارند غیر انبیا هم این را دارند خب درباره لقمان هم فرمود: ﴿وَلَقَدْ آتَیْنَا لُقْمَانَ الْحِکْمَةَ﴾[18] و مانند آن.
بنابراین اینکه فرمود: ﴿فَعَلْتُهَا إِذاً وَأَنَا مِنَ الضَّالِّینَ﴾ این پاسخ برخی از شبهات قبلی است فرمود: ﴿فَوَهَبَ لِی رَبِّی حُکْماً وَجَعَلَنِی مِنَ الْمُرْسَلِینَ﴾ این درباره رسالت اوست گفت: ﴿إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ هنوز به ربّالعالمین نرسیدند بعد به آن سؤال پاسخ میدهد به آن نکته میپردازد که من حوزه رسالتم ابطال نظام بردهداری است گفت: ﴿أَنْ أَرْسِلْ مَعَنَا بَنِی إِسْرَائِیلَ﴾ خب این چه نعمتی است که شما ممنونمان کردی ﴿وَتِلْکَ نِعْمَةٌ تَمُنُّهَا عَلَیَّ أَنْ عَبَّدتَّ بَنِی إِسْرَائِیلَ﴾ در جریان قبل ضمیر جمع مخاطب آورد فرمود: ﴿فَفَرَرْتُ مِنکُمْ لَمَّا خِفْتُکُمْ﴾ سرّش همان است که در سورهٴ «قصص» آن کسی که ﴿جَاءَ رَجُلٌ مِنْ اقْصَی الْمَدِینَةِ﴾ گفت: ﴿إِنَّ الْمَلَأَ یَأْتَمِرُونَ بِکَ لِیَقْتُلُوکَ﴾[19] اینها شورای امنیت تشکیل دادند تو را اعدام کنند لذا جمع بود ایشان هم جمع تعبیر کرد فرمود: ﴿فَفَرَرْتُ مِنکُمْ لَمَّا خِفْتُکُمْ﴾ اما این نظام بردهداری و آن حرفهای سه, چهارگانهای که گفت همهاش زیر نظر فرعون بود دیگر لذا اینجا ضمیر را مفرد آورد خطاب مفرد است فرمود: ﴿وَتِلْکَ نِعْمَةٌ تَمُنُّهَا عَلَیَّ أَنْ عَبَّدتَّ بَنِی إِسْرَائِیلَ﴾ این حرفهایی که شما میزنید که ما را نکشتید اینها جنایت توست نه نعمت، ما ممنون تو نیستیم ﴿تِلْکَ نِعْمَةٌ تَمُنُّهَا عَلَیَّ أَنْ عَبَّدتَّ بَنِی إِسْرَائِیلَ﴾ اینها را برده کردی دیگر این نظام بردهداری را تو راه انداختی دیگر این چه منّتی است بنابراین رسالت مشخص شد حوزه رسالت مشخص شد توهّمات فرعون ابطال شد حالا مانده ربّالعالمین چون آنها فرمودند: ﴿إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ حوزه رسالت ما هم ابطال نظام بردهداری است ﴿قَالَ فِرْعَوْنُ وَمَا رَبُّ الْعَالَمِینَ﴾ این ربّالعالمین که تو را فرستاده کیست؟ چون آنها معتقد بودند که اگر خدایی هست کاری با عالم ندارد الله را قبول داشتند اما او ربّ باشد تدبیر مردم تدبیر نظام به عهده او باشد قبول نداشتند آنکه وجود مبارک ابراهیم(سلام الله علیه) میگفت که ﴿رَبِّیَ الَّذِی یُحْیِیْ وَیُمِیتُ﴾ نمرود گفته بود ﴿أَنَا أُحْیِی وَأُمِیتُ﴾[20] برای اینکه اینها ربوبیّت را قبول نداشتند وجود مبارک ابراهیم خود را محکوم ندید, دید در این محکمه افرادی که تشخیص بدهند کماند نظیر آنچه را وجود مبارک موسای کلیم هراس داشت هراس موسای کلیم طبق بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهجالبلاغه که فرمود اگر خداوند درباره موسای کلیم در آن مناظره و مسابقه میدان مار فرمود: ﴿فَأَوْجَسَ فِی نَفْسِهِ خِیفَةً مُّوسَی﴾[21] ترس موسی از این نبود که این مارها به او آسیب برسانند ترس موسای کلیم از جهل مردم بود که اگر مردم نتوانند بین معجزه من و سِحر ساحران فرق بگذارند چه بکنیم[22] آنجا خداوند به صورت شفاف فرمود که کار تو سِحر را از بین میبرد، وجود مبارک ابراهیم(سلام الله علیه) هم در آن مناظره توحیدی با نمرود وقتی فرمود: ﴿رَبِّیَ الَّذِی یُحْیِیْ وَیُمِیتُ﴾ بعد نمرود گفت ﴿أَنَا أُحْیِی وَأُمِیتُ﴾ دستور داد دو زندانی را از زندان در آوردند یکی را اعدام کردند یکی را آزاد کرد گفت من هم احیا و اماته دارم حضرت دست از برهان قبل برنداشت که بگوید آن برهان قبل ـ معاذ الله ـ باطل بود یک برهان شفافتر و روشنتر نظیر همان برهان آورد گفت: ﴿فَإِنَّ اللّهَ یَأْتِی بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ﴾ این معنایش این نیست که آن برهان قبلی درست نبود برهانی آورد که دیگر نمرود نتواند عوامفریبی بکند دیگر ﴿فَبُهِتَ الَّذِی کَفَرَ﴾[23] وجود مبارک موسای کلیم هم در آن صحنه همین کار را کرد ابراهیم(سلام الله علیه) هم همان کار را کرد اینجا حالا فرعون میگوید این ربّالعالمین کیست که تو را فرستاده فرمود ربّالعالمین کسی که ربّ جهانیان است تدبیر, تربیب و تربیت همه در اختیار اوست ربّ السماوات است, ربّ الأرض است, ربّ بین الأرض و السّماوات است اگر شما اهل یقین هستید اگر میتوانید یقین پیدا کنید یعنی یقینِ اعتقادی نه, بلکه یقین عملی برای اینکه برهان که حق است ولی شما نمیپذیرید.
فرعون به اطرافیانش رو کرد که نمیشوید این چه میگوید ﴿قَالَ لِمَنْ حَوْلَهُ ألا تَسْتَمِعُونَ﴾ بتپرستها میگفتند خدا جهان را خلق کرد ولی ارباب متفرّقه دارند اداره میکنند هیچ کاری خدا با جهان ندارد فرعون گفت: ﴿ألا تَسْتَمِعُونَ﴾ وجود مبارک موسای کلیم این را بازتر کرد مُجمل را مفصّل کرد فرمود: ﴿رَبُّکُمْ وَرَبُّ آبَائِکُمُ الْأَوَّلِینَ﴾ شما را و گذشتگان شما را هم خدا دارد تدبیر, تربیب و اداره میکند و اداره کرده است از این به بعد فرعون برآشفت ﴿قَالَ إِنَّ رَسُولَکُمُ الَّذِی أُرْسِلَ إِلَیْکُمْ لَمَجْنُونٌ﴾ اینها سفاهت را عقل پنداشتند به وجود مبارک نوح میگفتند: ﴿إِنَّا لَنَرَاکَ فِی ضَلاَلٍ مُبِینٍ﴾[24] به خیلی از انبیا میگفتند یا در ضلالتی یا در سفاهتی قرآن کریم میفرماید کسی از روش انبیا فاصله بگیرد سفیه است ﴿وَمَن یَرْغَبُ عَن مِلَّةِ إِبْرَاهِیمَ إِلَّا مَن سَفِهَ نَفْسَهُ﴾[25] این جریان اتّهام و رمی به جنون برای همه انبیا بود درباره وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم بود که گفتند این ـ معاذالله ـ مجنون است که خدای سبحان سوگند یاد کرد که تو منزّه از جنونی[26]، اینجا هم فرعون به درباریانش استهزا گفت نه «رسولنا» (یک) نه «الرسول» (دو) ﴿رَسُولَکُمُ﴾ اینکه شما خیال میکنید او برای شما رسالت آورده و او خیال میکند رسول شماست ﴿إِنَّ رَسُولَکُمُ الَّذِی أُرْسِلَ إِلَیْکُمْ﴾ همه تعبیر استهزایی است نه الرسول را قبول دارد نه رسولِ ربّ العالمین را میگوید اینکه برای شما آمده این ـ معاذ الله ـ آدم مجنونی است بعد وجود مبارک موسای کلیم این اهانت را تحمل کرد فرمود: ﴿رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَمَا بَیْنَهُمَا﴾ اینجا که رسید ﴿قَالَ رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَمَا بَیْنَهُمَا﴾ اگر عاقل هستید; قبلاً فرمود مطلب روشن است ولی شما نمیپذیرید اگر اهل یقین هستید یعنی یقین عملی باید بپذیرید بعد اینجا نفرمود شما جنون دارید فرمود اگر عقل دارید بپذیرید نفرمود جنون برای شماست دیگر از این به بعد فرعون برآشفت ﴿قَالَ لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلهاً غَیْرِی لَأَجْعَلَنَّکَ مِنَ الْمَسْجُونِینَ﴾ تنها اله منم وثنیها میگفتند الله کلّ عالم را آفرید اما ربوبیّتش به ارباب و بتها سپرده شده یا از بزرگان بشرند یا از بزرگان فرشتهاند یا علل و عوامل دیگریاند که تدبیر این کارها به عهده آنها سپرده شده آنها که از قداست برخوردار بودند گرفتار تثلیث شدند ـ معاذ الله ـ عیسای مسیح(سلام الله علیه) را سِمت ربوبیّت دادند گروهی از کلیمیها عُزیر را ابنالله میپنداشتند آنها که سهمی از قداست البته قداست موهوم داشتند [این طور بودند], اینها که سهمی از قداست ندارند خودشان را ربّ میپندارند ﴿مَا عَلِمْتُ لَکُم مِنْ إِلهٍ غَیْرِی﴾[27] میگویند, ﴿أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلَی﴾[28] میگویند, ﴿إِنِّی أَخَافُ أَن یُبَدِّلَ دِینَکُمْ﴾[29] میگویند, دین اینها یعنی قوانینی که بتواند کشور اینها را اداره کند قانونی که بتواند کشور اینها را اداره کند باید محصول فکر همینها باشد اینها دینشان است این حرفها را که وجود مبارک موسای کلیم شنید فرمود خب رسول باید معجزه داشته باشد چون خدای سبحان فرمود: ﴿کَلّا فَاذْهَبَا بِآیَاتِنَا﴾ حالا این ﴿بِآیَاتِنَا﴾ را که خدای سبحان به اینها داد این را میخواهد مطرح کند اینها گفتند: ﴿إِنَّا رَسُولُ﴾ (یک) ﴿رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ (دو) ﴿أَنْ أَرْسِلْ مَعَنَا بَنِی إِسْرَائِیلَ﴾ و نظام بردهداری را باید ابطال بکنیم (سه) این سه مطلب را گفتند اما آن یکی مانده خدای سبحان که فرمود: ﴿کَلّا فَاذْهَبَا بِآیَاتِنَا﴾ یعنی برو بگو من معجزه دارم. فرمود ما که گفتیم رسول هستیم, ربّالعالمین هم که گفتیم, ﴿أَنْ أَرْسِلْ مَعَنَا﴾ را که گفتیم حالا نوبت به آیاتناست ما با معجزه آمدیم.
فرمود اینکه شما تهدید میکنید ﴿لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلهاً غَیْرِی لَأَجْعَلَنَّکَ مِنَ الْمَسْجُونِینَ﴾ میگویید, ﴿أَوَلَوْ جِئْتُکَ بِشَیْءٍ مُبِینٍ﴾[30] باز هم این حرفها را میزنید؟! معجزه یعنی کاری که راه علمی ندارد راه فکری ندارد این مطلب بارها گذشت؛ کسی ممکن نیست سالیان متمادی درس بخواند یا ریاضت بکشد بتواند معجزه بیاورد معجزه جزء علوم نیست که موضوع داشته باشد محمول داشته باشد نسبت داشته باشد انسان با درس خواندن معجزه بیاورد بر خلاف علوم غریبه همه علوم غریبه نظیر علوم قریبه موضوع دارد محمول دارد رابطه دارد نسبت دارد دلیل دارد با درس خواندن میشود ساحر شد شعبدهباز شد کاهن شد مُشعبِد شد و مانند آن همه اینها علم است حالا منتها حرام است اما معجزه راه علمی ندارد که کسی بگوید موضوعش این است محمولش این است اگر اینچنین بکنی اینچنین میشود این به قداست روح وابسته است این قداست روح که امر تعلیمی نیست آن کسی که ـ گرچه این نه تنها تمثیل نیست تشبیه بسیار ضعیفی هم است ـ جمال یوسفی دارد این که نمیشود با مشّاطهگری بشود یوسف یا آهنگ داوودی دارد کسی این طور نیست که درس بخواند بشود داوود این درسی نیست این کرامتی است که به خودش شخص وابسته است ممکن است آدم این راهها را یاد بگیرد ولی آن کار به قداست شخص وابسته است معجزه بالاتر از اینهاست راه فکری به هیچ وجه ندارد خب این عصا دست خیلیها بود مگر میتوانستند دست به این عصا بزنند بشود اژدها این طور که نبود همان عصا را هم اگر کسی دست میزد اژدها نمیشد.
پرسش...
پاسخ: بله آن راه علمی دارد و در برابر معجزه هم شکستپذیر است دو خصوصیت دارد یکی اینکه راه علمی دارد یک انسان میتواند یاد بگیرد که این مرتاض در طیّ این بیست یا سی سال چه کار کرد همان راه را ادامه بدهد بعد چنین آثاری هم میآورد (یک) دوم اینکه شرق و غرب عالم همه بشوند مراتضه و مرتاضانه بر خلاف عادت کار انجام بدهند در برابر کوچکترین معجزه از پای در میآیند (دو) این دو ویژگی هست فرمود: ﴿إِنَّ جُنْدَنَا لَهُمْ الْغَالِبُونَ﴾[31] تمام شد و رفت هیچ ممکن نیست که کسی در برابر معجزه بتواند مثلاً مبارزه کند این طور نیست همه اینها نظیر آن سِحر و شعبده و امثال ذلکاند.
پرسش...
پاسخ: بله آنها علمی است ولی این علمی نیست یعنی این کاری که به قداست روح وابسته است به اراده الهی تکیه میکند اراده الهی فوق این طبیعت است چطور میشود که آتش گلستان بشود اینکه راه علمی نیست فرمود: ﴿یَا نَارُ کُونِی بَرْداً وَسَلاَماً﴾[32] چطور میشود که یک سدّ آبی میشود درست کرد که راه علمی نیست فرمود: ﴿اضْرِب بِعّصَاکَ الْبَحْرَ﴾[33] آبهای رفته, رفته آبهای نیامده, نیامده روی هم سدّ آبی درست کردند این دریای به عظمت این رود نیل که جای کشتیرانی است طوری شد که جادّه خاکی و خشک شد که پای اینها تر نشد ﴿فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِیقاً فِی الْبَحْرِ یَبَساً﴾,[34] ﴿یَبَساً﴾ یعنی ﴿یَبَساً﴾ این راه علمی ندارد این به اراده الهی وابسته است به قداست روح وابسته است اگر کسی نخواهد آنچه را که خدا نمیخواهد و بخواهد آنچه را خدا میخواهد آن وقت در عالم اثر میکند دیگر علوم چه قریب چه غریب همه علم است موضوع دارد محمول دارد حالا بعضی حرام است بعضی حلال، وجود مبارک موسای کلیم فرمود من این سه, چهار کاری که خدای سبحان دستور داد آن سه را گفتم اما یکی مانده فرمود: ﴿کَلّا﴾ ما پذیرفتیم فرمود بروید بگویید ﴿إِنَّا رَسُولُ﴾ گفتیم, [فرمود بگویید] ﴿رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ گفتیم, [فرمود بگویید] ﴿أَرْسِلْ مَعَنَا بَنِی إِسْرَائِیلَ﴾ گفتیم, این ﴿بِآیَاتِنَا﴾ مانده من با معجزه آمدم; فرمود: ﴿أَوَلَوْ جِئْتُکَ بِشَیْءٍ مُبِینٍ﴾ یک شیء شفاف و روشن همراهم است ﴿قَالَ فَأْتِ بِهِ إِن کُنتَ مِنَ الصَّادِقِینَ﴾.[35]
«و الحمد لله ربّ العالمین»
[1] . سورهٴ انعام, آیهٴ 76.
[2] . سورهٴ انبیاء, آیهٴ 58.
[3] . سورهٴ انبیاء, آیهٴ 68.
[4] . سورهٴ انبیاء, آیهٴ 69.
[5] . تحقق ماللهند, ص21.
[6] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 127.
[7] . سورهٴ نازعات, آیهٴ 24.
[8] . سورهٴ قصص, آیهٴ 38.
[9] . سورهٴ غافر, آیهٴ 26.
[10] . سورهٴ زخرف, آیهٴ 31.
[11] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 59.
[12] . سورهٴ بقره, آیهٴ 282.
[13] . سورهٴ مائده, آیهٴ 43.
[14] . سورهٴ قصص, آیهٴ 16.
[15] . سورهٴ قصص, آیهٴ 15.
[16] . سورهٴ قصص, آیهٴ 15.
[17] . سورهٴ قصص, آیهٴ 21.
[18] . سورهٴ لقمان, آیهٴ 12.
[19] . سورهٴ قصص, آیهٴ 20.
[20] . سورهٴ بقره, آیهٴ 258.
[21] . سورهٴ طه, آیهٴ 67.
[22] . نهجالبلاغه, خطبهٴ 4.
[23] . سورهٴ بقره, آیهٴ 258.
[24] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 60.
[25] . سورهٴ بقره, آیهٴ 130.
[26] . سورهٴ قلم, آیات 1و 2.
[27] . سورهٴ قصص, آیهٴ 38.
[28] . سورهٴ نازعات, آیهٴ 24.
[29] . سورهٴ غافر, آیهٴ 26.
[30] . سوره ٴشعراء، آیه 30.
[31] . سورهٴ صافات, آیهٴ 173.
[32] . سورهٴ انبیاء, آیهٴ 69.
[33] . سورهٴ شعراء, آیهٴ 63.
[34] . سورهٴ طه, آیهٴ 77.
[35] . سورهٴ شعراء, آیات 30 و 31.
تاکنون نظری ثبت نشده است