display result search
منو
تفسیر آیات 62 تا 64 سوره نور _ بخش دوم

تفسیر آیات 62 تا 64 سوره نور _ بخش دوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 34 دقیقه مدت قطعه
  • 29 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 62 تا 64 سوره نور _ بخش دوم"
- معرفی مؤمنان کامل و متدیّنین واقعی؛
- مؤمنان واقعی: ایمان به مبدأ، وحی و رسالت و دارای عمل صالح؛
- مهم‌ترین عمل صالح تنها نگذاردن پیامبر است.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِذَا کَانُوا مَعَهُ عَلَی أَمْرٍ جَامِعٍ لَّمْ یَذْهَبُوا حَتَّی یَسْتَأْذِنُوهُ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَأْذِنُونَکَ أُولئِکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ فَإِذَا اسْتَأْذَنُوکَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَن لِمَن شِئْتَ مِنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (62) لاَ تَجْعَلُوا دُعَاءَ الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعَاءِ بَعْضِکُم بَعْضاً قَدْ یَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِینَ یَتَسَلَّلُونَ مِنکُمْ لِوَاذاً فَلْیَحْذَرِ الَّذِینَ یُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَن تُصِیبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ یُصِیبَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ (63) أَلاَ إِنَّ لِلَّهِ مَا فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ قَدْ یَعْلَمُ مَا أَنتُمْ عَلَیْهِ وَیَوْمَ یُرْجَعُونَ إِلَیْهِ فَیُنَبِّئُهُمْ بِمَا عَمِلُوا وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ (64)﴾

در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «نور» به صورت جمع‌بندی مؤمنانِ کامل و متدیّنین واقعی را معرفی فرمود, فرمود مؤمنان واقعی کسانی‌اند که گذشته از ایمان به مبدأ و وحی و رسالت دارای عمل صالح باشند و مهم‌ترین عمل صالح آن است که در مهم‌ترین کار اجتماعی پیامبر را تنها نگذارند فرمود: ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ﴾ توحیدشان تأمین می‌شود ﴿وَرَسُولِهِ﴾ وحی و نبوّت و ایمان به قرآنشان تأمین می‌شود ﴿وَإِذَا کَانُوا مَعَهُ عَلَی أَمْرٍ جَامِعٍ﴾ این دو کلمه «مع» و ﴿عَلَی﴾ نشان می‌دهد که هم حضور همگان لازم است در محضر حضرت و هم اشراف بر آن امر لازم است آن حضور همگانی با کلمه «مع» تأمین شده است که فرمود: ﴿إِذَا کَانُوا مَعَهُ﴾ آن اشراف بر امر و سلطه بر آن امر با کلمه «علی» تأمین شده است که ﴿عَلَی أَمْرٍ جَامِعٍ﴾ درباره امر نه, نفرمود «فی أمرٍ جامع» یک وقت بحث در این است که این جلسه برای تصمیم‌گیری درباره فلان مطلب است اما وقتی مطلب مهم شد انسان باید بر او اشراف داشته باشد لذا به جای کلمه «فی» کلمه ﴿عَلَی﴾ را به کار بردند. مؤمنان واقعی کسانی‌اند که در این گونه از موارد هرگز مجلس را ترک نمی‌کنند (یک) اگر معذور هستند بدون اذن مجلس را ترک نمی‌کنند (دو) ﴿لَّمْ یَذْهَبُوا حَتَّی یَسْتَأْذِنُوهُ﴾ چون اگر کسی مجلس را ترک بکند دیگران خیال می‌کنند که غیبت جایز است و حضور لازم نیست پس حتی اگر کسی معذور بود بدون اعلام قبلی و بالأخره بدون مرخصی مجلس را ترک نکند اگر کسی معذور بود و اذن گرفت آن‌گاه فرمود آن دو رکن اصلی‌اش محفوظ است ﴿إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَأْذِنُونَکَ﴾ اینها کسانی هستند که آن دو عنصر اصلی را دارا هستند ﴿أُولئِکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ﴾ یعنی اینها مؤمن واقعی‌اند. در صدر اسلام عدّه‌ای بودند که سعی می‌کردند محفل پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را تضعیف کنند آنها که مشرک بودند توطئه داشتند عدّه‌ای را می‌فرستادند که چند لحظه‌ای در محضر حضرت بنشینند بعد بلند بشوند بروند بگویند ما رفتیم دیدیم خبری نبود مجلس علمی نبود مطالب مهمّی نبود این کارِ توطئه‌آمیز مشرکان بود که از بحث کنونی بیرون است اما یک عدّه که منافق بودند و ظاهراً حضور داشتند اینها سعی می‌کردند از هر فرصتی سوء استفاده کنند در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» آیهٴ 127 قبلاً بحثش گذشت که فرمود: ﴿وَإِذا مَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ﴾ سوره‌ای نازل می‌شد دستور نظامی می‌آمد یا دستور مالی می‌آمد یا دستورهای دیگر ﴿نَظَرَ بَعْضُهُمْ إِلَی بَعْضٍ﴾ همین منافقین یا افراد ضعیف‌الایمان یکدیگر را نگاه می‌کردند برای بررسی کردن که آیا کسی اینها را مواظب است یا مواظب نیست اگر می‌دیدند که همه مشغول گوش دادن به فرمایش حضرت‌اند در آن زمینه سؤال و جوابی دارند حواسشان به سخنرانی حضرت است سور‌ه جدید است آیه جدید است آرام مجلس را ترک می‌کردند چون کسی مواظب اینها نبود اگر می‌فهمیدند که نه, دیگران اینها را می‌بینند فرصت برای رفتن نیست موقّتاً می‌ماندند ﴿وَإِذا مَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ نَظَرَ بَعْضُهُمْ إِلَی بَعْضٍ هَلْ یَرَاکُم مِنْ أَحَدٍ﴾ نگاه می‌کردند ببینند آیا کسی اینها را می‌بیند اگر نمی‌دیدند ﴿ثُمَّ انصَرَفُوا﴾ این انصراف همان است که باعث شده است این کلمه ﴿عَنْ﴾ در ﴿یُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ﴾ به کار برده بشود اینکه در آیه محلّ بحث فرمود: ﴿یُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ﴾ چون اینجا مخالفت, معنای اعراض و انصراف را به همراه دارد و تجاوز از محضر حضرت استفاده می‌شود کلمه ﴿عَنْ﴾ را ذکر کرده ﴿یُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ﴾ یعنی «یعرضون عن أمره» برای اینکه در آیه 127 سورهٴ مبارکهٴ «توبه» فرمود: ﴿ثُمَّ انصَرَفُوا﴾ یعنی «انصرفوا عن محفله عن مجلسه». بعد فرمود: ﴿صَرَفَ اللّهُ قُلُوبَهُمْ﴾ خدای سبحان دلِ اینها را از ادراک معارف منصرف کند می‌بینید بعضیها شما هر چه نصیحت می‌کنید می‌گویند ما نمی‌فهمیم این حرفها را حوصله گوش دادن نداریم اینها گرفتار عذاب الهی‌اند که معارف الهی احکام و حِکم الهی به اینها عرضه می‌شود اینها با چهره عبوس می‌گویند ما حوصله این حرفها را نداریم ﴿صَرَفَ اللّهُ قُلُوبَهُمْ﴾ این یک کیفر الهی است. خب کیفر الهی که خدا قلب اینها را منصرف کرده چطور می‌شود ﴿بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَیَفْقَهُونَ﴾ دیگر چیزی نمی‌فهمند اینها اول که به این صورت نبودند که ﴿لَهُمْ قُلُوبٌ لاَ یَفْقَهُونَ بِهَا﴾[1] باشند اول آدمهایی بودند مثل سایر افراد از ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾[2] برخوردار بودند و چیز می‌فهمیدند وقتی انسان این نعمت الهی را که فهم است به کار نبرد (یک) درصدد خدعه و خیانت باشد (دو) این فهم گرفته می‌شود (سه) لذا ﴿لَهُمْ قُلُوبٌ لاَ یَفْقَهُونَ بِهَا﴾ شد خب اینها مثل چوب خشک شدند درباره بتها فرمود این چوبها کاره‌ای نیستند چیز نمی‌فهمند این افراد منافق هم مثل این چوب خشک ﴿لاَ یَفْقَهُونَ﴾ شدند اینها ﴿کَأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُسَنَّدَةٌ﴾[3] مثل یک چوب خشکی‌اند که به دیوار تکیه دادند وقتی خب کسی چیزی نمی‌فهمد با چوب و سنگ فرق ندارند اگر در بخشهای دیگر فرمود اینها ﴿کَأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُسَنَّدَةٌ﴾ مثل یک چوب خشکی‌اند که به دیوار تکیه دادند اینجا یعنی آیه 127 سورهٴ «توبه» فرمود: ﴿صَرَفَ اللّهُ قُلُوبَهُمْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَیَفْقَهُونَ﴾ دیگر فهم را خدا از اینها می‌گیرد این بدترین کیفر است دیگر خب.
پرسش: استاد ظاهراً شما فرمودید که این مطلب را می‌فهمند عقل نظری‌اش تعطیل نیست عقل علمی که مرکز ایمان است تعطیل است باور ندارند نه اینکه نفهمند.
پاسخ: بله آن وقت کم کم این فهم هم از آ‌ن گرفته می‌شود کم کم این توفیق و این ادراک صحیح هم از اینها گرفته می‌شود دیگر اینها ﴿لاَ تَعْمَی الْأَبْصَارُ وَلَکِن تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُور﴾[4] فرمود اینها کسانی‌اند که ﴿کَأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُسَنَّدَةٌ﴾. خب پس این خصیصه منافقین و خصیصه افراد ضعیف‌الایمان است که این کار را انجام می‌دهند.
مطلب دیگر اینکه فرمود آنهایی هم که از این فیض محروم شدند برای اینها طلب مغفرت بکن این جملهٴ طلب مغفرت بکن اگر به اذن خداست معلوم می‌شود وجود مبارک پیغمبر مستجاب‌الدعوه است یک دستور عمومی یک ترخیص عمومی است که خدای سبحان به هر فرد موحّدی دستور می‌دهد که دعا بکن به مؤمنین دستور می‌دهد استغفار بکن این دستورها اگر واجد شرایط باشد یقیناً خدای سبحان مستجاب می‌کند یک وقت دستور ویژه‌ای به شخص پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) می‌دهد این دستور ویژه نشان می‌دهد که استغفار آن حضرت برای بعضیها دعای آن حضرت برای بعضیها با دعاهای دیگران و استغفار دیگران فرق می‌کند اگر فرمود: ﴿لاَ تَجْعَلُوا دُعَاءَ الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ﴾ که یکی از معانی‌اش همین دعای به معنای مستجاب شدن است با ذیل آیه قبل که فرمود: ﴿وَاسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾ هماهنگ است چون درباره ﴿لاَ تَجْعَلُوا دُعَاءَ الرَّسُولِ﴾ چهار وجه ذکر شد دیگر.
خب پس فرمود اگر کسی معذور بود باید مأذون هم باشد تنها معذوربودن کافی نیست برای اینکه اگر کسی غیبت کرد دیگران که نمی‌دانند او عذر داشت خیال می‌کنند غیبت جایز است ولی وقتی استیذان بکنند معلوم می‌شود که معذور است (یک) و مأذون هم است (دو). کار ذات اقدس الهی نسبت به یک عدّه اذن است و نسبت به یک عدّه امر, برای اولیای خاصّ خدا اذن می‌دهد که شما این کار را انجام بدهید برای اینها حرمت قائل است می‌گوید شما مأذونید این کار را انجام بدهید به بعضیها می‌گوید نه, شما مأمورید این کار را انجام بدهید این طور نیست که مأمور و مأذون در یک حد باشند اذن و امر در یک حد باشد به هر تقدیر خدا فرمود استغفار بکن خب اگر این استغفار اثر نمی‌کرد که امر خاص نداشت لذا به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود برای اینها استغفار بکن به این مردم فرمود دعای پیغمبر با دعای شما فرق می‌کند بالأخره.
در بعضی از روایات از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) سؤال کردند که چگونه ما دعا می‌کنیم و مستجاب نمی‌شود فرمود: «لأنّکم تدعون مَن لا تعرفون»[5] کسی را می‌خوانید که نمی‌شناسید کیست ما چون خدا را با برهان و دلیل حوزه و دانشگاه می‌شناسیم این دلیل که بارها به عرضتان رسید اگر ما هزار و یک دلیل برابر «جوشن کبیر» اقامه بکنیم که می‌شود اقامه کرد و کار حوزه و دانشگاه همین است اینها براهین تامّی است رازق حقیقی اوست شافع حقیقی اوست ضارّ حقیقی اوست نافع حقیقی اوست ممیت حقیقی اوست محیی حقیقی هم اوست خب این هزارتا برهان است چرا برای اینکه هزارتا حدّ وسط است وحدت و کثرت براهین به وحدت و کثرت حدّ وسط است اگر دو برهان حدّ وسطش یکی باشد در لفظ فرق داشته باشد این دیگر دو برهان نیست یک برهان است تقریرش فرق می‌کند ولی اگر برهان «الف» برهان «باء» حدّ وسطشان واقعاً فرق کرده باشد می‌شود دو برهان این هزار و یک اسم واقعاً مفهومهای‌شان فرق می‌کنند این طور نیست که مترادف باشند پس هزار و یک دلیل داریم که خدا هست اما هزار و یک دلیل صغرا و کبرا و اصغر و اوسط و اکبر و محمول و موضوع و یک سلسله مفاهیمی است انباری از مفاهیم در ذهن ماست.
طبق بیان نورانی امام باقر(سلام الله علیه) که به صورت مرسل در این کتابها آمده که فرمود: «فکلّ ما میزّتموه بأوهامکم فی أدقّ معانیه فهو مخلوقٌ مصنوعٌ مثلکم مردودٌ الیکم»[6] ما انباری از مفهوم در ذهن ماست حتی مفهوم «الله واجبٌ» این لفظی که می‌گوییم این مفهوم «الله», «الله» است به حمل اوّلی صورت ذهنی است به حمل شایع «واجبٌ» مفهومی است به حمل اوّلی و صورت ذهنی است به حمل شایع اگر کسی بگوید من با خارج کار دارم نه با ذهن این خارج یک دانه «خاء» است و یک دانه «الف» است و یک دانه «راء» است و یک دانه «جیم» این خارج, خارج به حمل اوّلی است ذهن به حمل شایع است ما در فضای ذهن داریم طواف می‌کنیم هیچ کدام اینها الله نیستند ما هم با اینها مأنوسیم. آن بیان نورانی امام صادق(سلام الله علیه) که به عبدالأعلی تعلیم داد و مرحوم صدوق آن را نقل کرد فرمود: «مَن زَعم أنّه یَعرفُ اللهَ بحجابٍ أو بصورةٍ أو بمثالٍ فهو مشرک»[7] اکثری ما گرفتار همین هستیم اینکه در آیه فرمود: ﴿وَمَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَهُم مُشْرِکُونَ﴾[8] اکثر مؤمنین مشرک‌اند برای اینکه ما با براهین سر و کار داریم ما با مفهوم سر و کار داریم اما آن ضجّه و گرایشی که انسان می‌طلبد گمشده‌ای را می‌خواهد آن در حقیقت خداست این براهین زمینه فهمیدن او را فراهم می‌کند (یک) وقتی انسان به او رسید او را خوب می‌تواند تبیین کند تحلیل کند (دو) به جامعه ارائه کند (سه) راه اصلی همان است این راه اصلی راه ﴿فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا﴾[9] است, فرمود: «لأنّکم تدعون مَن لا تعرفون»[10] کسی را می‌خوانید که نمی‌شناسید خب. بنابراین اینکه فرمود استغفار بکن فوراً فرمود استغفار پیغمبر با استغفار دیگران فرق می‌کند ﴿لاَ تَجْعَلُوا دُعَاءَ الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعَاءِ بَعْضِکُم بَعْضاً﴾ اگر برخی این دعا را به معنای نیایش و امثال ذلک گرفتند برای اینکه با این ﴿وَاسْتَغْفِرْ لَهُمُ﴾ هماهنگ باشد حالا می‌رسیم به این ﴿لاَ تَجْعَلُوا﴾ که چهار احتمال است این احتمالات چهارگانه برابر قرائن چهارگانه است.
احتمال اول این است که منظور از دعا همان دعوت باشد یعنی امر باشد برای اینکه مسبوق است به امر, ملحوق است به امر فضای این بخش فضای امر و دستور پیغمبر است و ذات اقدس الهی هم از چند جهت فرمود امر پیغمبر را گرامی بدارید هم به صورت قضیه اثباتی فرمود: ﴿أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ﴾[11] هم به صورت قضیه سلبی فرمود: ﴿فَلْیَحْذَرِ الَّذِینَ یُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ﴾ هم ما را به موافقت امر حضرت دعوت کرد هم ما را از مخالفت امر حضرت نهی کرد البته دوتا تکلیف نیست که دوتا عِقاب داشته باشد لکن یکی واجب است نقلاً دیگری حرام است عقلاً در حقیقت بازگشتش به همان مطلب است برای تأکید. خب اینکه فرمود: ﴿أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ﴾ به جمله اثباتی ذکر کرد قضیه موجبه و مُثبته است اینکه فرمود: ﴿فَلْیَحْذَرِ الَّذِینَ یُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ﴾ نهی از اعراض است پس ﴿لاَ تَجْعَلُوا دُعَاءَ الرَّسُولِ﴾ این دعا به معنی دعوت یعنی فرمان یعنی امر برای اینکه قبلاً سخن از امر حضرت بود بعداً هم باز سخن از امر حضرت است. احتمال دوم این است که این دعا به معنای خواندن باشد اگر این کلمه «دعاء» اضافه به فاعل بشود ﴿دُعَاءَ الرَّسُولِ﴾ یعنی دعایی که پیامبر دارد پیامبر دعا می‌کند این هم با دعوت سازگار است نظیر آیه سورهٴ «انفال» که ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ﴾[12] هم با دعای به معنای استجابت سازگار است که «دعاء» به فاعل اضافه شده باشد اما اگر از سنخ اضافه مصدر به مفعول باشد که حضرت می‌شود مدعوّ نه داعی آن وقت دو احتمال دیگر مطرح است یکی اینکه وقتی حضرت را صدا می‌زنی در مقام تسمیه نام مبارک حضرت را نبرید آن لقب شریف حضرت را ببرید بگویید «یا نبیّ الله! یا رسول الله!» و امثال ذلک یکی مربوط به کیفیت صداست که با صدای بلند در محضر حضرت آن حضرت را نخوانید خب. فتحصّل که چهار احتمال شد اگر دعا اضافه‌اش به رسول اضافه به فاعل باشد دو احتمال در آن هست اضافه‌اش به مفعول باشد دو احتمال در آن هست اضافه‌اش به فاعل باشد یعنی رسول داعی است داعی است یعنی آمر است نظیر ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ﴾ یا دعا به معنای دعا کردن و نیایش کردن است که حضرت دعا کند و خدا مستجاب کند برابر ﴿وَاسْتَغْفِرْ لَهُمُ﴾ است که دعای پیامبر مستجاب است پس اگر از باب اضافه مصدر به فاعل بود این دو احتمال مطرح است و اگر از باب اضافه مصدر به مفعول بود آن دو احتمال دیگر مطرح است که در بعضی از روایاتی که علی‌بن‌ابراهیم نقل کردند که مجموع آن روایات را در کنزالدقائق ملاحظه می‌فرمایید فرمود پیامبر را به صورت عادی همان طوری که یکدیگر را صدا می‌زنید ﴿کَدُعاء بَعْضِکُم بَعْضاً﴾ صدا نزنید شما یکدیگر را به اسم صدا می‌زنید حضرت را هم می‌خواهید با اسم صدا بزنید این کار را نکنید[13] این یکی, یکی درباره کیفیت صحبت کردن در محضر حضرت حالا بر فرض خواستید حضرت را با لقب پرافتخار نبوّت, رسالت صدا بزنید دیگر فریاد نزنید آن طوری که در منطقه‌های عادی مطرح است می‌بینید در منطقه‌های عادی مخصوصاً محیط کشاورزی می‌بینید در مجلس اینها که اینها دارند حرف می‌زنند با صدای بلند حرف می‌زنند برای اینکه اینها روزانه همه حرفهایشان بلند است در موقع آبیاری کردن یکی این سمت باغ است یکی آن سمت باغ فاصله چندین متر این ناچار است با صدای بلند حرف بزند که او بشنود این کشاورز اصلاً حرفی که می‌زند بلند است برای اینکه با بلند حرف زدن باید مشکلش را حل کند در تقسیم آب در تقسیم کار در کیفیت درو کردن این یک طرف زمین است مخاطبش یک طرف دیگر است اینکه نمی‌تواند آرام حرف بزند این آقایان با صدای بلند عادت کردند در مجلسشان هم که می‌نشینند در یک مسجد یا حسینیه یا خانه عادی هم بلند حرف می‌زنند اصلاً عادتشان همین است در آن فضا هم با صدای بلند حضرت را می‌خواندند فرمود هم در نام مواظب باشید غیر از آن لقب پرافتخار را نام نبرید و هم در کیفیت صدا ﴿لاَ تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ «حجرات» به این صورت آمده است; سورهٴ مبارکهٴ «حجرات» آیه دوم این است ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَرْفَعُوا أَصْوَاتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ وَلاَ تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ﴾ خب شما کشاورزید دامدارید کنار هم که نیستید با فاصله‌های زیاد در بیابان وسیع یکدیگر را صدا می‌زنید خب چاره جز این نیست که با صدای بلند صدا بزنید ولی آن طور در مجلس حضرت با آن حضرت گفتگو نکنید.
روایتی در کتاب شریف مناقب درباره وجود مبارک حضرت صدیقه کبرا(سلام الله علیها) است که قبلاً حضرت یعنی وجود مبارک صدیقه کبرا وجود مبارک پیامبر را به همان «یا أبه» صدا می‌زنند بعد از اینکه این آیه نازل شد آن طوری که از مناقب نقل شده است وجود مبارک صدیقه کبرا عرض می‌کرد «یا رسول الله!» بار اول پیغمبر حرفی نزد بار دوم حضرت حرفی نزد بعد از بار سوم فرمود این آیه درباره تو نیست تو بگویی «یا أبه» دلم زنده می‌شود «أحیاء للقلب» تو بگویی «یا أبه!», «أرضی للرب» دل من زنده می‌شود خدا خوشش می‌آید تو بگویی «یا أبه»; این چه کسی است؟! به هر تقدیر این تأیید می‌کند یکی از معانی چهارگانه آیه این است که فرمود این برای شماها نیست «أنت مِنّی و أنا مِنکِ»[14] اینها را مناقب نقل کرد خب این خیلی حرف است دلم زنده می‌شود خدا خوشش می‌آید تو بگویی «یا أبه» ما فقط حضرت را برای اینکه بین در و دیوار آسیب دید و اینها مثلاً گریه می‌کنیم این نیست شما نگاه کنید مرحوم کلینی(رضوان الله تعالی علیه) آن مقام را برای حضرت نقل کرد که جبرئیل نازل می‌شد آن مطالب عمیق را می‌گفت و وجود مبارک حضرت امیر کاتب وحی بود ـ این هم وحی است دیگر منتها وحی تشریعی نیست جز مَلاحم است ـ صدیقه کبرا(سلام الله علیها) املاء می‌کرد و حضرت امیر می‌نوشت[15] این چه مقامی است؟! ما گریه‌مان برای اینهاست وگرنه مظلوم در عالَم زیاد است. و اگر واقعاً کار به دست اینها بود غدیر حاکم بود جهان ما این طور نبود علوم ما این طور نبود بالأخره می‌بینید در همین یک آیه ما چهارتا احتمال می‌دهیم دیگر آن روز اگر بود که این طور احتمالات نبود. خب بنابراین اگر از باب اضافه مصدر به فاعل باشد دو احتمال است اضافه مصدر به مفعول باشد دو احتمال است و اگر ما معنای جامعی داشته باشیم می‌تواند این مصادیق چهارگانه را زیرمجموعه خود بگیرد این وجوه گوناگون, شواهد درونی هم دارد آنها که می‌گویند منظور از این امر, فرمان الهی است برای اینکه مسبوق و ملحوق به فرمان است آنها که می‌گویند منظور از این دعا, خواندن است تأیید روایی دارد آنها که می‌گویند منظور دعا به معنی نیایش است تأیید سیاقی دارند که فرمود: ﴿وَاسْتَغْفِرْ لَهُمُ﴾ برای اینکه ﴿إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾ هر کدام از اینها به وجهی بالأخره وابسته است.
خب پس اینکه فرمود: ﴿لاَ تَجْعَلُوا دُعَاءَ الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعَاءِ بَعْضِکُم بَعْضاً﴾ این هم تأیید می‌کند که یکدیگر را چطور صدا می‌زنید پیغمبر را این طور صدا نزنید اگر منظور از این دعا به معنای امر بود خب افراد که یکدیگر را امر نمی‌کنند آنها که می‌گویند ﴿لاَ تَجْعَلُوا دُعَاءَ الرَّسُولِ﴾ یعنی تسمیه و این روایت را شاهد می‌گیرند می‌گویند این تعبیری که دعای ﴿بَعْضِکُم بَعْضاً﴾ همین طور است شما یکدیگر را چطور صدا می‌زنید آیه دوم سورهٴ مبارکهٴ «حجرات» هم همین بود که آن طوری که با یکدیگر جهراً سخن می‌گویید در محضر حضرت آن طور جهراً سخن نگویید بالأخره این طور نیست که این احتمالات چهارگانه مثلاً یکی یقیناً مراد باشد و دیگری باطل باشد این طور نیست خب ﴿لاَ تَجْعَلُوا دُعَاءَ الرَّسُولِ بَیْنَکُمْ کَدُعَاءِ بَعْضِکُم بَعْضاً﴾ بعد فرمود اینها که کنار یکدیگر فاصله می‌گیرند ـ نظیر بیان آیه 127 سورهٴ مبارکهٴ «توبه» ـ که می‌بینند چه کسی اینها را می‌بیند چه کسی اینها را نمی‌بیند آرام مجلس را ترک کنند بالأخره خدا که ﴿بِکُلِّ شَی‏ءٍ بَصِیرٌ﴾[16] است دیگر خدا که می‌بیند اگر دیگری شما را ندید مجلس را ترک کردید خدا که می‌بیند. ﴿قَدْ یَعْلَم﴾ از مواردی است که «قد» برای تحقیق آمده با اینکه فعل مضارع است نظیر ﴿قَدْ یَعْلَمُ اللَّهُ الْمُعَوِّقِینَ﴾[17] آنجا همین بحث گذشت دیگر آنجا هم برای تحقیق بود دیگر ﴿قَدْ یَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِینَ یَتَسَلَّلُونَ مِنکُمْ لِوَاذاً﴾ این «لواذ» مصدر باب مفاعله است مصدر ثلاثی مجرّد نیست «مُلاوذه» این است که یکی در سایه دیگری برود فرق لیاذ و لواذ با عوذ و استعاذه این است که در مسئله استعاذه که ﴿کَانَ رِجَالٌ مِنَ الْإِنسِ یَعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِنَ الْجِنِّ﴾[18] آن وقت واقعاً پناهندگی است این می‌شود استعاذه پناه بردن به زید برای اینکه از کمک او کمک مالی او کمک فکری او استفاده کنند اما اینجا سخن از لواذ است اینها مثل چوب و پرده‌اند اگر چوبی را, پرده‌ای را, میزی را یک صندلی را بخواهند از مسجد ببرند بالأخره یک جسمی است دیگر در کنار این جسم کسی خودش را پنهان می‌کند می‌رود این پناهندگی فکری یا سیاسی یا مالی و امثال ذلک نیست که کسی لواذ داشته باشد این بشود مَلاذ او [و] مشکل او را حل بکند نه, این که دارد می‌رود بالأخره سایه‌ای می‌افتد دیگران این را می‌بینند پشت این را که نمی‌بینند آن دومی از این فرصت استفاده می‌کند در سایه این می‌رود چه اینکه این هم در سایه او می‌رود افرادی که در جایی [مثلاً] مسجد و حسینیه نشستند و او می‌خواهد که او را نبینند این در لواذ اوست بنابراین «لواذ» مصدر باب مفاعله است (یک) با عوذ و استعاذه فرق جوهری دارد در خصوص این مقام (دو) این به منزله پرده است پرده‌ای را بخواهند از مسجد ببرند بیرون چوبی را صندلی و میزی را می‌خواهند ببرند بیرون بالأخره این حاجب است یک عدّه پشت این را نمی‌بینند این شخص هم مثل یک چوب است این هم می‌تواند ساتر و حاجب آن رفیق باشد آن رفیق هم می‌تواند حاجب و ساتر این باشد ﴿یَتَسَلَّلُونَ مِنکُمْ لِوَاذاً﴾ که با همان آیه سورهٴ مبارکهٴ «توبه» یعنی آیه 127 هماهنگ در می‌آید.
﴿فَلْیَحْذَرِ الَّذِینَ یُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ﴾ این امر برای افاده آن تجاوز است. در سورهٴ مبارکهٴ «کهف» آیه پنجاه این مطلب گذشت که فرمود: ﴿وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ کَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ﴾ این معلوم می‌شود که معنی اعراض را می‌خواهد بفهماند به قرینه کلمه «عن» اینجا هم ﴿یُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ﴾ اعراض را می‌خواهد بفهماند امر هم گفته شد گاهی به معنی فرمان است که جمعش اوامر است گاهی به معنی شأن و جریان است که جمعش امور است امور پیغمبر یعنی فعلِ او قول او سنّت او سیرت او حجّت شرعی است نه می‌شود از امری که جمعش اوامر است کسی تخطّی بکند نه می‌شود از امری که جمعش امور است فاصله بگیرد امور او یعنی سنّت او سیرت او قیام و قعود او برای ما حجّت است و اوامر او هم حجّت است. شما می‌بینید در زیارت آل‌یاسین بر تک تک حالات حضرت سلام می‌فرستیم دیگر «اَلسَّلامُ عَلَیْکَ حینَ تَقعُدُ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ حینَ تَقومُ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ حینَ تَقْرَءُ وَتُبَیِّنُ»[19] سلام بر شما وقتی که بلند می‌شوید سلام بر شما وقتی که می‌نشینید قیامش و قعودش و قرائتش و تحلیلش و تسبیحش و تکبیرش همه اینها ذکرالله است خب پس اگر سلام بر تک تک حالات این است در زیارت آل‌یاسین معلوم می‌شود امری که جمعش امور است آن هم محترم خواهد بود گرچه ظاهر این امر همان فرمان است که جمعش اوامر است ولی اگر امر به معنای این باشد که جمعش امور است چون مربوط به شخص رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است آن هم معتبر است.
مطلب دیگر این کلمه «أو» است که ﴿أَن تُصِیبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ یُصِیبَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ﴾ این تردید نیست این جزم به تنافی است قبلاً هم ملاحظه فرمودید کلمه «أو» یا «إمّا» یک وقت جایی می‌آید که آن جمله را از جمله بودن و قضیه بودن و مسئله بودن می‌اندازد چون شک است اگر شَبَهی را انسان از دور ببیند بگوید «لست أدری زیدٌ أم عمرو» این «أو» یا «إمّا» و مانند آن این را از قضیه بودن می‌اندازد از مسئله بودن می‌اندازد برای اینکه حکم در آن نیست می‌گوید «لست أدری إمّا زیدٌ و إمّا أمر» اما یک وقت است این «أو» یا «إمّا» شک و تردید نیست جزم به تنافی است مثل «العدد إمّا زوجٌ و إمّا فرد» این «أو» این جمله را قضیه می‌کند مسئله می‌کند حکم در آن هست یعنی این شخص می‌گوید من جزم دارم که از این دو بیرون نیست این می‌شود مسئله این «إمّا»یی که در قضایای منفصله است چه مانعةالخلو چه مانعةالجمع چه حقیقیه «اِمّا»یی است قضیه‌ساز اما «إمّا»یی که در مسئله «لست أدری» این شَبهی که من می‌بینم إمّا زید است و إمّا عمرو این جمله را از مسئله بودن می‌اندازد چون شک است حکم در آن نیست این «أو» در این گونه از موارد, تردید نیست [بلکه] جزمِ به تقابل طرفین است این جزم به تقابل حالا یا با هم جمع می‌شوند یا با هم جمع نمی‌شوند اگر مانعةالجمع باشد جمع نمی‌شوند مانعةالخلو باشد جمع می‌شوند این «أو» در این قسمت مانعةالخلو است یعنی یا فتنه دنیا یا عذاب آخرت که جمع را شاید گاهی عذاب خدا در دنیاست که در بعضی از روایات آمده «فاللهُ أحلمُ و أکرمُ مِن أن یُعاقِبَ عبدَه مَرَّتَیْنِ»[20] اگر کسی بیراهه رفته و خدای سبحان او را در دنیا تنبیه کرده به مقدار استحقاقش دیگر بعد از مرگ کاری با او ندارد و یا اگر در دنیا کاری به او نداشت در آخرت کاری به او دارد بعضیها هستند که سیّئاتشان به قدری متراکم است که هم در دنیا هم در آخرت معذّب‌اند خب اینکه فرمود: ﴿أَن تُصِیبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ یُصِیبَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ﴾ این قابل تطبیق بر هر سه گروه است غرض این است که این «أو» برای تردید نیست.
آن وقت در پایان, آنچه ضامن همه مسائل و معارف این سور‌ه است این است که ﴿أَلاَ إِنَّ لِلَّهِ مَا فِی السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ قَدْ یَعْلَمُ مَا أَنتُمْ عَلَیْهِ﴾ از درون و بیرون شما باخبر است ﴿وَیَوْمَ یُرْجَعُونَ إِلَیْهِ﴾ که التفات از خطاب به غیبت است ﴿فَیُنَبِّئُهُمْ بِمَا عَمِلُوا﴾ خدا به تک تک اینها گزارش می‌دهد که اینها چه کردند چون ﴿وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ﴾ در سورهٴ «قیامت» دارد که ﴿یُنَبَّؤُ الْإِنسَانُ یَوْمَئِذٍ بِمَا قَدَّمَ وَأَخَّرَ﴾[21] همه کارهای تازه و قدیمی و کهنه و نویش را خدای سبحان به او تَنبئه می‌کند نبأ و خبر را به او می‌دهد بعد می‌فرماید ما از بیرون, دفتر گزارش نمی‌آوریم چه حاجت که ما بگوییم, از درون او حرفها در می‌آید ﴿بَلِ الْإِنسَانُ عَلَی نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ﴾[22] اینکه فرمود: ﴿یُنَبَّؤُ الْإِنسَانُ یَوْمَئِذٍ بِمَا قَدَّمَ وَأَخَّرَ﴾ بعد با «بل» اضرابیه می‌فرماید: ﴿بَلِ الْإِنسَانُ عَلَی نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ﴾ نه «بصیرٌ» که این «تاء» مبالغه است یعنی نیاز به اینکه ما از بیرون شواهدی بیاوریم دفتر بیاوریم نیست از درون او ﴿نُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ کِتَاباً یَلْقَاهُ مَنشُوراً ٭ اقْرَأْ کِتَابَکَ کَفَی بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیباً﴾[23] این کتاب و نامه اعمال از درون شما پَر می‌کشد می‌آید بیرون همه را می‌بینید ﴿طَائِرُکُم مَعَکُمْ﴾ به هر تقدیر اگر دارد که ﴿فَیُنَبِّئُهُمْ بِمَا عَمِلُوا﴾ نحوهٴ تَنبئه, اِنباء, گزارش دادن در آیات دیگر روشن شد یکی از انحای تنبئه این است که آنچه در درون انسان مکتوم است و بسته است خدا این را نشر می‌دهد ﴿نُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ کِتَاباً یَلْقَاهُ مَنشُوراً ٭ اقْرَأْ کِتَابَکَ کَفَی بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسِیباً﴾ «أعاذنا الله مِن شرور أنفسنا و سیّئات أعمالنا».
«و الحمد لله ربّ العالمین»


[1] . سورهٴ اعراف, آیهٴ 179.
[2] . سورهٴ شمس, آیهٴ 8.
[3] . سورهٴ منافقون, آیهٴ 4.
[4] . سورهٴ حج, آیهٴ 46.
[5] . فلاح‌السائل, ص107.
[6] . تفسیر المحیط الأعظم و البحر الخضم, ج2, ص162.
[7] . الکافی, ج1, ص114; التوحید (شیخ صدوق), ص143.
[8] . سورهٴ یوسف, آیهٴ 106.
[9] . سورهٴ روم, آیهٴ 30.
[10] . فلاح السائل, ص107.
[11] . سورهٴ نساء, آیهٴ 59; سورهٴ نور, آیهٴ 54.
[12] . سورهٴ انفال, آیهٴ 24.
[13] . تفسیر القمی, ج2, ص110; تفسیر کنزالدقائق, ج9, ص356.
[14] . المناقب, ج3, ص320.
[15] . الکافی, ج1, ص241.
[16] . سورهٴ ملک, آیهٴ 19.
[17] . سورهٴ احزاب, آیهٴ 18.
[18] . سورهٴ جن, آیهٴ 6.
[19] . الاحتجاج, ج2, ص493.
[20] . الکافی, ج2, ص443.
[21] . سورهٴ قیامت, آیهٴ 13.
[22] . سورهٴ قیامت, آیهٴ 14.
[23] . سورهٴ اسراء, آیات 13 و 14.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 34:03

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی