display result search
منو
تفسیر آیه 27 تا 29 سوره رعد _ بخش دوم

تفسیر آیه 27 تا 29 سوره رعد _ بخش دوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 34 دقیقه مدت قطعه
  • 126 دریافت شده
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 27 تا 29 سوره رعد _ بخش دوم
- بهانه‌های منکران وحی
- قرآن، معجزه پیامبر
- دعوت پیامبر و اعراض کفار
- اعجاز علمی و اعجاز عملی
- گرفتاری هوس و استکبار
- فرق معجزه وسحر
- دو نیم شدن درخت

بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَیْهِ آیَةٌ مِن رَّبِّهِ قُلْ إِنَّ اللَّهَ یُضِلُّ مَن یَشَاءُ وَ یَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ أَنَابَ ٭ الَّذِینَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِکْرِ اللَّهِ أَلاَ بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ ٭ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ طُوبَیٰ لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ﴾

در این سورة مبارکهٴ رعد راجع به اصول سه‌گانهٴ دین توحید و نبوت و معاد دربارهٴ نبوّتش و وحی رسالتش مطالب فراوانی دارد که یک مقدار گذشت یک مقدار انشاء الله خواهد آمد یکی از آن مطالبی که مربوط به وحی و نبوت بود این بودکه کفّار به انبیا می‌کفتند شما معجزه بیاورید و همچنین به خاتم انبیاء﴿علیهم السلام) هم پیشنهاد می‌دادند که معجزه بیاورید این آیهٴ اوّل که ﴿و یقول الذین کفروا لولا انزل علیه آیهٴ من ربه قل ان الله یضل من یشاء و یهدی الیه من اناب﴾ در دو مقام بحث می‌کرد مقام اوّل راجع به پیشنهاد اعجاز بود که آنها پیشنهاد معجزه مطرح می‌کردند مقام ثانی جوابی بود که خدای سبحان داد در مقام اوّل حرف کفّار را که قرآن بیان می‌کند می‌فرماید اینها در سه مرحله، سه مقطع حرفهای گوناگون دارند حالا یا در سیر تاریخی در سه مقطع سه جور حرف می‌زنند یا سه گروه‌اند که حرفهای گوناگون دارند در یک مقطع بالالتزام معجزه بودن قرآن را منکرند به پیامبر می‌گویند برای ما معجزه بیاور گویا این قرآن معجزه نیست یابه انبیا خودشان که معجزه می‌آوردند می‌گفتند چرا معجزه نمی‌آورید مثل اینکه آنچه تاکنون انبیا آورده‌اند معجزه نبودکه دنبال معجزهٴ دیگر می‌گردند این مقام اوّل که به دلالت التزام معجزه بودن قرآن کریم را انکار می‌کردند مقام دوّم که از این صریح تر بود بالصراحه اعجاز قرآن را انکار می‌کردند می‌گفتند این یک سلسله افسانه هایی بیش نیست ﴿لو نشاء لقلنا مثل هذا﴾ آن‌طور که در سورهٴ انفال آمده یعنی ما هم اگر بخواهیم مثل قرآن سخن می‌گوییم حرف می‌زنیم این اساطیر اوّلین است ﴿لو نشاء لقلنا مثل هذا ان هذا الا اساطیر الاولین﴾ مقام سوّم از این بالاتر بود می‌گفتند نه تنها معجزه بیاوری کافی نیست باید آن معجزه را خود ما دریابیم و درک کنیم بر ما نازل بشود همان‌طوری که بر تو وحی نازل می‌شود بر ما هم وحی نازل بشود تا بپذیریم و الاّ وحی بر تو نازل بشود تو ما را به الله دعوت کنی نمی‌پذیریم گفنتد ﴿حتّی نوتیٰ مثل ما أوتی رسل الله﴾ که در سورهٴ انعام گذشت یا در سورهٴ مدّثر آمده که ﴿بل یرید کل امریءٍ منهم ان یؤتیٰ صحفا منشره﴾ مقام ثانی بحث این است که انبیا با معجزات لازم مبعوث شده‌اند ولی اینها زمینهٴ ایمان را فراهم می‌کند نه اینکه علّت تامّهٴ ایمان آوردن معجزه باشد لذا بسیاری از کفّار با مشاهدهٴ معجزات مکرر مع ذلک بر کفرشان اصرار می‌ورزیدند این دو مقام از بحث ضمن آیاتی که قبلاً طرح شد و یا آیاتی که بعداً ملاحظه می‌فرمایید از یکدیگر جد است یکی زمینهٴ دیگری است در مقام اوّل اینها آن معجزهٴ الاهی را انکار می‌کنند یا بالالتزام یا بالصراحه یا می‌گویند تا خودمان نیابیم باور نمی‌کنیم در مقام ثانی خدای سبحان می‌فرماید معجزه عامل ایمان نیست معجزه زمینه را فراهم می‌کند اگر شما استعداد پذیرش و ایمان را از دست داده باشید هرگز معجزات فراوان هم آن اثر را ندارد که شما ایمان بیاورید حالا در دنبالهٴ آن بحثها هم راجع به مقام اوّل هم راجع به مقام ثانی در راجع به مقام اوّل که معجزات زمینه را فراهم می‌کند نه اینکه علّت تامّه باشد برای پذیرش و ایمان در سورهٴ انعام که بسیاری از این مباحث در همان سورهٴ انعام مطرح هست می‌فرماید تو اگر آسمان بروی و زمین بروی برای اینها معجزه بیاوری اینها باور نمی‌کنند آیهٴ 35 سورهٴ انعام می‌فرماید ﴿و ان کان کبر علیک اعراضهم﴾ اگر بر توی پیامبر سخت است که اینها اعراض می‌کنند رو برمی‌گردانند و ایمان نمی‌آورند این نه برای آن است که معجزه کم داری یا با معجزه اعزام نشدی ﴿و ان کان کبر علیک اعراضهم فان استطعت ان تبتغی نفقا فی الأرض او سلّما فی السماء﴾ اگر آن توان را داشته باشی بروی دل زمین از زمین یک معجزه‌ای بیاوری یا نردبان بگذاری آسمانها بروی از آسمان یک معجزه‌ای را بیاوری ﴿او سلَّما فی السماء﴾ سُلّم و نردبان نصب کنی به آسمان بروی از آسمان ﴿فتاتیهم بآیةٍ﴾ معجزه بیاوری اینها دیگر ایمان نمی‌آورند ﴿و لوشاء الله لجمعهم علی الهدی﴾ اگر خدا بخواهد اینها را بر ایمان مجبور کند می‌تواند ولی ایمان اجباری که فایده‌ای ندارد در کریمهٴ بعد فرمود ﴿انما یستجیب الذین یسمعون﴾ آنهایی که حرفت را می‌شنوند اجابت می‌کنند آنهایی که آن حیات انسانی را از دست داده‌اند مردند اینها در قیامت باید زنده بشوند ﴿و الموتیٰ یبعثهم الله ثم الیه یرجعون﴾ آنهایی که مرده‌اند و آن روح انسانی در اینها نیست اینها فایده‌ای ندارد هر معجزه‌ای هم که بیاوری اینها تسلیم نمی‌شوند پس اعجاز در اینها اثری ندارد
سؤال ...
جواب: بله فطرت فطرت توحید است و اما اگر کسی آن ﴿و قد خاب من دسّاها﴾ آن فطرت توحیدی را با دسیسه دفن کرده دیگر نمی‌بیند آن وقت به اجبار اگر خدای سبحان بخواهد اینها را ایمان بیاورند ﴿و لوشاء ربک لآمن من فی الارض کلهم﴾ همه می‌توانند ایمان بیاورند با ایمان یا دفن نکرد انبیاء ... فطرته می‌شورد ﴿یُیسرُ لهم﴾ ... آن را شکوفا می‌کنند اما اگر دفن کرده خشکانده دیگر نقشی ندارد این آب حیات در زمینهٴ شوره زار نقشی ندارد در سورهٴ اعراف حرف آنها این است آیهٴ 132 سورهٴ اعراف می‌گویند ﴿و قالوا مهما تأتنا به من آیةٍ لتسحرنا بها فما نحن لک بمؤمنین﴾ تو هر روز به عنوان یک معجزه سحری بر ما تحمیل بکنی ما ایمان نمی‌آوریم اینها صریحاً مسئلهٴ آیه و معجزه را سحر می‌دانستند می‌گفتند ﴿مهما تأتنا به من آیةٍ لتسحرنا بها﴾ که ما را مسحور کنی با این معجزات ﴿فما نحن لک بمومنین﴾ این سخن فرعونیها در برابر موسای کلیم(سلام الله علیه) در برابر رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم آن‌طوری که در اوایل سورهٴ قمر آمده اوائل سورهٴ قمر این‌چنین است که ﴿اقترب الساعةُ و انشق القمر ٭ و ان یروا آیةً یعرضوا و یقولوا سحر مستمر﴾ هر وقت یک معجزه‌ای را ببینند می‌گویند سحر تازه است ﴿و کذبوا و اتّبعوا اهواءهم و کل أمر مستقر ٭ و لقد جاءهم من الانباء ما فیه مزدجر ٭ حکمةٌ بالغه فما تغن النذر﴾ فرمود هر لحظه که معجزهٴ جدیدی نازل می‌شود یا برایشان پیدا می‌شود می‌گویند اینها سحر است و این سحر مستمر است اینها که تابع هوا و هوس‌اند معجزات الاهی را سحر می‌پندارند و این معجزات می‌توانست اینها را از فساد باز بدارد به اندازهٴ کافی بود ﴿و لقد جاءهم من الانباء ما فیه مزدجر﴾ که می‌توانست اینها را زجرشان کند یعنی بازشان بدارد اما ﴿حکمة بالغة﴾ ولی ﴿فما تغن النذر﴾ از طرف خدای حکیم این آیات و بینات به عنوان حکمت بالغه ابلاغ می‌شود اما نذر انذارها، تحدیدها تخلیف‌ها اعلام خطرها و همهٴ اینها نسبت به آدمی که گرفتار هوس است فایده‌ای ندارند ﴿فما تغن النذر﴾ این تحدیدها و ترسها فایده‌ای ندارند هر چه هم معجزه ببینند فایده‌ای ندارند بنابراین اینها صریحاً در برابر هر آیت و معجزه‌ای سخن قبلی را تکرار می‌کنند می‌گویند یک سحر مستمرّی است در سایر قسمتها هم صریحاً به پیامبر عرض می‌کردند که این سحر است این مضمون در قرآن کریم فراوان است که یا بالالتزام اعجاز را انکار می‌کردند می‌گفتند معجزه بیاور یا بالصراحه می‌گفتند این شعر است این افتراست این کهانت است این سحر است یا امثال ذلک یا می‌گفتند ما تا خودمان نپذیریم ایمان نمی‌آوریم و این جریانی که از نهج نقل شده ملاحظه می‌فرمایید این جریان را که حضرت امیر(سلام الله علیه) در خطبهٴ قاصعة نهج البلاغه نقل می‌کند شارحان نهج البلاغه می‌گویند این مشهور و مستفیض است این بیان یعنی از یک طریق و دو طریق نقل نشده به طرق عدیده آن جریانی که حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهج البلاغه در خطبه قاصعه نقل فرمود می‌گویند به طرق عدیده این جریان نقل شده این را هم محدثین و راویان در کتاب روایت و حدیث نقل کرده‌اند هم متکلّمین در باب اعجاز در کتابهای کلامی ذکر کرده‌اند و آن در خطبهٴ قاصعه این است این خطبهٴ قاصعه مفصل‌ترین خطبهٴ نهج البلاغه است و روی چاپ صبحی صالح صفحهٴ 301 این جمله‌ها قرار دارد یعنی پایان خطبهٴ قاصعه این است چون این فراز تقریباً آخرین فراز خطبهٴ قاصعه است حضرت می‌فرماید «و لقد کنت معه(صلّی الله علیه و آله و سلّم) لما اتاه الملاء من قریش فقالوا له یا محمد انک قد ادعیت عظیما لم یدعه آباءک ولا احد من بیتک» یک داعیهٴ عظیمی داری این ادعا را هیچ یک از پدران تو نکردند و هیچ یک از اعضای خانوادهٴ شما یک همچنین ادعایی ندارد زیرا تو ادعای نبوت داری «و نحن نسألک أمراً ان انت اجبتنا الیه و اریتناه علمنا انک نبی و رسول و ان لم تفعل علمنا انک ساحرٌ کذاب فقال(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و ما سألون» پیشنهادتان چیست؟ «قالوا تدعو لنا هذه الشجرة حتی تنقلع بعروقها و تقف بین یدیک» دستور بده این درخت باریشه ها از جا کنده بشود بیاید جلوی تو «فقال(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ان الله علی کل شیء قدیر فان فعل الله لکم ذلک أتومنون و تشهدون بالحق» نفرمود من بر هرچیز قادرم خصوصیّت عبادت این است که تمام قدرت را انسان به خدای سبحان مستند کند این اثر توحید افعالی است «أتومنون و تشهدون بالحق قالوا نعم قال فانی سأریکم ما تطلبون» من این کار را باذن الله می‌کنم امّا از نظر قدرت باذن الله می‌کنیم ولی «و إنّی لأعلم انکم لا تفیئون الی خیر و ان فیکم من یطرح فی القلیب و من یحزب الاحزاب» فرمود از نظر قدرت باذن الله این کار را می‌کنم ولی می‌دانم در شما اثر نمی‌کند شما بعضی‌تان بالأخره به چاه می‌افتید بعضی‌تان هم احزاب را گروه‌ها را علیه اسلام می‌شورانید در اینها عتبه و شیبه بود که در جنگ بدر کشته شدند و به هلاکت رسیدند و به آن قلیب افتادند قلیب همان چاهی بود که در جنگ بدر کندند و ابوسفیان و عمرو بن عبدوَد هم کسانی بودند که جنگ احزاب را به راه انداختند حضرت فرمود شماها دو دسته اید بالأخره یک عده در جنگ بدر کشته می‌شوید اینها اعجاز علمی حضرت است که چندین سال بعد اتفاق افتاده این جریان در مکّه است فرمود «و ان فیکم من یطرح فی القلیب» در بین شما کسانی هستند که در چاه قلیب انداخته می‌شوند و کسانی هم هستند که جنگ احزاب را به پامی‌کنند عتبه و شیبه امثال اینها ابوجهل و اینها در جنگ بدر به هلاکت رسیدند اینها را در یک چاهی انداختند به نام قلیب حضرت بر بالای سرشان رو لبهٴ چاه ایستاد فرمود «هل وجدتم ما وعدکم ربکم حقاً» خدا به من وعده داد من به وعده های خدا رسیدم شما دیدد به تحدیدهای الاهی رسیدید یا نه؟ اینها کسانی بودند که «یطرح فی القلیب» ابوسفیان و عمرو بن عبدود و دیگر سران شرک اینها کسانی بودند که جنگ احزاب را در مدینه به پا کردند حضرت فرمود این معجزه را من می‌آورم ولی به حال شما نافع نیست یک عدّه گرفتار جنگ بدر خواهید شد عدّه ای هم آتش افروزان جنگ احزاب این هم اعجاز علمی است آن‌ هم اعجاز عملی این روی توحید افعالی می‌تواند مظهر قادر باشد آن روی توحید اوصافی مظهر علیم باشد هم علم غیب است هم معجزه فرمود «و إنی لأعلم انکم لا تفیئون الی خیر» به خیر برنمی‌گردید «و ان فیکم من یطرح فی القلیب و من یحزب الاحزاب» که جنگ احزاب را به پا می‌کنند آن‌گاه ثم قال(صلّی الله علیه و آله و سلّم) «یا أیتها الشجره ان کنت تؤمنین بالله و الیوم الاخر و تعلمین أنّی رسول الله فانقلعی بعروقک حتی تقفی بین یدی باذن الله» همهٴ این کارها را باذن الله متکی می‌کنند که از جایت با ریشه کنده بشو بیا جلو امیر المؤمنین می‌فرماید «فوالذی بعثه بالحق» قسم به ... کسی که رسول را به حق مبعوث کرد «لانقلعت بعروقها و جاءت و لها دوئی شدید و قصف کقصف اجنحه الطیر» قسم به ذات کسی که حضرت را به حق مبعوث کرد این درخت باریشه‌ها کنده شد و با شتاب آمد به حضور حضرت پیشگاه حضرت مثل یک پرنده ای که پر می‌کشد این شاخه ها را پرکشان پرکشان جمع کرد و آورد «حتی وقفت بین یدی رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مرفوفةً و القت بغصنها الاعلی علی رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و ببعض أغصانها علی منکبی» آن شاخهٴ بلند را روی دوش حضرت گذاشت بعضی از شاخه ها را روی دوش من گذاشت دیگر در دوش آنها چیزی نگذاشت این درخت آن غصن اعلی را بر حضرت و بعضی از اقسام شاخه ها را رو دوش من گذاشت «و کنت عن یمینه(صلّی الله علیه و آله و سلّم)» من طرف راست حضرت ایستاده بودم «فلما نظر القوم إلیٰ ذلک» وقتی این سران شرک این صحنه را دیدند «قالوا علوا و استکبارا» گفتند «رها فلیأتک نصفها و یبقی نصفها» حالا که این درخت آمد جلویت ایستاد دستور بده دو نیم بشود نیمی بیاید به شما بچسبد به نزدیک شما بیاید نیمی هم سر جایش باشد «فأمرها بذلک فاقبل الیه نصفها کأعجب اقبال و اشده دویّاً» حضرت که دستور داد این درخت دو نیم شد نیمی این درختی که حالا آمد در پیشاپیش حضرت نیمی از این درخت آمد به نزدیک حضرت به حضرت متصل شد نیمی هم در جای خودش ماند «فکادت تلتف برسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم)» این نیم که آمد مثل اینکه می‌خواهد حضرت را در آغوش بگیرد «فقالوا به کفرا و عتوا» گفتند «فمر هذا النصف فلیرجع الی نصفه کما کان» دستور بده این نیمی که برگشت به همان نیم اول ملحق بشود و درخت به حالت اولی‌اش برگردد «فامره (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرجع» حضرت فرمود آنها عتوا و استکبارا پیشنهاد می‌دادند اما من چه گفتم «فقلت انا لااله الا الله انی اول مومن بک یا رسول الله و اول من اقر بان الشجرة فعلت ما فعلت بامر الله تعالی تصدیقاً بنبوّتک و إجلالا لکلمتک» من گفتم اول کسی که به تو ایمان می‌اورد منم و این درخت به اذن الله برای تصدیق رسالت تو از جا کنده شد و آمد این حرف من بود اما «فقال القوم کلهم بل ساحر کذاب عجیب السحر خفیف فیه» ـ معاذ الله ـ یک ساحر ماهری «و هل یصدقک فی أمرک الا مثل هذا» آن وقت یک اهانتی هم و تحقیری هم به من کردند گفتند این سحر تو را جز پسر عمویت کسی دیگر قبول نمی‌کند «و هل یصدقک فی امرک الا مثل هذا یعنوننی» حضرت فرمود منظورشان من بودم ولی من یک آدم معمولی نیستم «و انی لمن قوم لا تاخذهم فی الله لومة لائم» هر ملامتی هم بکنند ما دربارهٴ خدا آن ملامتها را می‌پذیریم «سیماهم سیما الصدیقین» من از قوم و گروهی هستم که سیمای آنها سیمای صدیقین است «سیما» یعنی علامت از سمه و موسوم و امثال ذلک است نه سیما یعنی صورت «سیما» یعنی علامت موسوم یعنی نشاندار چون نشانه در چهره است سیماهم فی وجوههم احیانا «سیما» به معنی چهره تلقّی می‌شود فرود من از قومی‌ام که نشانةآنها نشانهٴ صدّیقین است «سیماهم سیما الصدیقین و کلامهم کلام الابرار عُمار اللّیل و منار النهار» شب را آباد نگه می‌دارند و روز را روشن می‌کنند چراغ جامعه در روز اینهایند «متمسکون بحبل القرآن یحیون سنن الله و سنن رسوله لا یستکبرون و لا یعلون» هرگز برتری نمی‌طلبند «و لا یغلون و لا یفسدون قلوبهم فی الجنان و اجسادهم فی العمل» بدن در کار است و دل در بهشت هم اکنون دل در بهشت است این بیان را ابن ابی الحدید که نقل می‌کند ابن ابی الحدید این را در جلد سیزدهم هست صفحهٴ 214 و 213 جلد 13 صفحهٴ 214 ابن ابی الحدید می‌گوید که «و اما امر الشجرة» که این جریان درخت «التی دعاها رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فالحدیث الوارد فیها کثیر مستفیض» که «قد ذکره المحدثون فی کتبهم و ذکره المتکلمون فی معجزات الرسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم)» پس این یک خبر واحد نیست این یک چیزی نیست که فقط روات نقل کرده باشند و اهل کلام به او استدلال نکرده باشند هم جنبهٴ کلامی دارد هم جنبهٴ روائی دارد و امثال ذلک مشابه این تعبیر را ابن میثم در شرح نهج البلاغه که مهمترین شرح نهج است جلد چهارم صفحهٴ 320 او هم همین تعبیر را دارد که به اضافه کلمهٴ مشهور هذا آن حدیث مشهور مستفیض پس این یک چیزی نیست که فقط در نهج آمده باشد حتی یقال به اینکه نهج مرسل است حدیثی است مشهور و مستفیض که هم مورد اعتماد محدّثان است و هم مورد استدلال متکلّمان این جریان نشان می‌دهد اگر یک کسی قلبش بسته شد آیت مبصرهٴ حقّ را ببیند ایمان نمی‌آورد قرآن کریم می‌فرماید همهٴ معجزات بیّنه است اما بعضی از معجزات خیلی روشن و صریح است از آن معجزات صریح و روشن تعبیر می‌کند می‌فرماید ﴿آیاتنا مبصرة فلما جاءتهم آیاتنا مبصرة﴾ آیات مبصر یعنی روشن در سورهٴ نمل از همین آیات به عنوان آیات مبصره نام می‌برد که روشن و آشکار است آیهٴ 13 سورهٴ نمل وقتی جریان ید بیضای حضرت موسی و سایر معجزات را نقل می‌کند می‌فرماید ﴿فلما جاءتهم آیاتنا مبصرةً﴾ یک آیات روشن و آشکار که هیچ تردیدی در او نیست ﴿قالوا هذا سحر مبین﴾ در جریان ناقهٴ صالح تعبیر قرآن کریم این است که ﴿و آتینا ثمود الناقة مبصرة﴾ که تعبیر مبصره دارد در جریان ناقهٴ ثمود آیهٴ 54 سورهٴ اسراء این است که می‌فرماید اینها هر روز پیشنهاد معجزهٴ جدید می‌دهند ﴿و ما منعنا ان نرسل بالآیات الا ان کذب بها الأوّلون﴾ امتهای پیشین آیات الاهی را صریحاً تکذیب می‌کردند و توهین می‌کردند و بی اثر بود آیات برای اتمام حجّت است این که ملعبه نیست فرمود ... این می‌شود ملعبم ﴿و ما منعنا ان نرسل بالآیات إلا ان کذب بها الأولون﴾ نمونه اش این است که ﴿و آتینا ثمود النّاقة مبصرة﴾ که این ﴿مبصرة﴾ وصف آیهٴ محذوف است یعنی ﴿آتینا ثمود﴾ را این ناقه به عنوان یک آیهٴ مبصر و روشن معجزهٴ روشن ناقه‌ای باتشکیلاتش از دل یک سنگ بیرون بیاید یک معجزهٴ روشنی است
سؤال ...
جواب: سحر اگر می‌آمد تحدّی کرده بودند لذا کارشناسان سحر متخصصان سحر زودتر از دیگران ایمان آوردند دیدند اصلاً یک رقم نیست قبل از اینکه دیگران اعتراض کنند کارشناسان سحر تسلیم شدند فهمیدند اینها می‌دانستند این سحر نیست جریان حضرت موسی(سلام الله علیه) یا می‌گویند سحر است یا می‌گویند شانس و اتفاق است یک مقدار شما جریان طبس را توجیه کنید می‌بینید همین است آنکه مؤمن است می‌بیند معجزهٴ الاهی است بدون تردید آنی که این مسایل برایش روشن نیست می‌گوید اتفاق است شانس است می‌گویند آمریکا شانس نیاورده هیچ راهی شما برای حلّ کردن جریان طبس ندارید الاّ اعجاز الاهی خوب اگر صدر و ذیل این جریان را شما بررسی کنید می‌بینید معجزه است منتها معجزهٴ قرآن کریم است معجزه اسلام است که با یک مشت خاک و شن مسئله حل بشود می‌فرماید ما به ثمود یک معجزهٴ روشن دادیم ﴿و آتینا ثمود الناقةً مبصرةً﴾ یک معجزهٴ روشن یک معجزهٴ بیّن ﴿فظلموا بها﴾ منشأش هم همان طغیان و اینها بود که ﴿کذبت ثمود بطغواها﴾ آن طغیان گری باعث تکذیب شد این طغوا و طغیان‌گری قوم ثمود باعث تکذیب صالح شد(سلام الله علیه) ﴿اذ انبعث اشقیٰها ٭ فقال لهم﴾ حضرت فرمود﴿فقال لهم رسول الله﴾ یعنی صالح(سلام الله علیه) فرمود ﴿ناقة الله و سقیٰها﴾ یعنی احذروا ناقه الله این معجزهٴ الاهی است این شتری نیست که با شترهای دیگر یکسان باشد ﴿فقال لهم رسول الله ناقة الله﴾ یعنی احذروا ناقة الله بعدوا انفسکم ناقه الله و سقیها اینها ﴿فکذبوه فعقروها فدمدم علیهم ربهم بذنبهم﴾ این معجزهٴ بیّن را نادیده گرفتن است سورهٴ اسراء این است که فرمود آیهٴ 59 ﴿و آتینا ثمود الناقة مبصرة﴾ سورهٴ سبحان الذی اسرا 59 این است که ﴿وَ آتَیْنَا ثَمُودَ النَّاقَةَ مُبْصِرَةً فَظَلَمُوا بِهَا﴾ این جریانش در نهج البلاغه هم آمده در آن قرآن کریم هم آمده منظور این است که معجزه برای اتمام حجّت است معذرتاً الی ربکم است اما این‌چنین نیست که اگر اعجاز بیاید انسان مجبور بشود به ایمان این‌طور نیست اگر انبیا با معجزهٴ لازم آمدند چون هر پیامبری با معجزه می‌آید ﴿لقد ارسلنا رسلنا بالبیّنات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان﴾ هر پیامبری با معجزه مبعوث می‌شود اگر پیامبر با معجزه مبعوث شد حجّت حقّ تمام شد از آن به بعد هر کس بخواهد پیشنهاد معجزه مطرح کند حساب شده است اگر مصلحت بود حکمهٴ بالغه ایجاب کرد می‌آورد و الاّ نه در همین سورهٴ رعد که ﴿و ما کان لِرسول ان یأتی بآیة الا باذن الله﴾ معجزه حسابی دارد و علّت تامّه برای پذیرش و ایمان نیست اینها این همه اعجاز را می‌دیدند بر کفرشان اصرار می‌ورزیدند اینجاست که نوبت مقام ثانی بحث فرا می‌رسد که خدای سبحان آن توفیق پذیرش و هدایت پاداشی را به کسی که هدایت ابتدایی را نادیده گرفت و در برابر او ایستاد و کفر ورزید به او نمی‌دهد یعنی خدای سبحان به هدایت ابتدایی همه را هدایت می‌کند به وسیلهٴ پیامبر به وسیلهٴ وحی با معجزه مردم راوشن می‌کند
سؤال ...
جواب: این چون به سوء اختیار است.
سؤال ...
جواب: الان چون به سوء اختیار است تکلیف باقی است و الان هم راه بازگشت باز است این‌طور نیست که ممتنع باشد که این شخص الان با یک علل و عوامل تشویقی اگر بگویند فلان مملکت را به تو می‌دهیم ایمان بیاور حاضر است ایمان بیاورد دیگر پس معلوم می‌شود که با یک علل مادی ایمان می‌آورد.
سؤال ...
جواب: بله نه اینکه ممتنع است تکلیف باقی است امّا از جریان اینها خبر می‌دهد مثل اینکه رسول الله فرمود من معجزه می‌آورم ولی شما یک عدّه جنگ جریان بدر را و یک عده جریان احزاب را در پیش دارید این طور نیست که نتوانند ایمان بیاورند نمی‌خواهند ایمان بیاورند فرمود معجزهٴ بیّن را به پیشنهاد شما من اجرا می‌کنم باذن الله ولی می‌دانم سرگذشت شما یا در بدر روشن می‌شود یا در احزاب اینها با اینکه معجزه را دیدند در کمال قدرت هم بود ... بعدها هم همین‌ها به عنوان منافقانه ایمان آوردند یک عده که جنگ احزاب را به پاکرده بودند و سالم در رفتند مثل ابو سفیان و اینها بعد از فتح مکه از کفر به نفاق غلطیدند یک اسلام ظاهری را آوردند کفر درونیشان را حفظ کردند.
سؤال ...
جواب: بله نسبت به آنها ... برای اینکه خودشان باید ایمان بیاورند شما برای کدام اکرم مشرک چگونه از من شفاعت می‌کنید ﴿استغفرت لهم او لم تستغفر لهم﴾ تو شفاعت بکنی ﴿لن یغفر الله لهم﴾ برای اینکه اینها کفر دارند خدا مشرک را نمی‌آمرزد شما شفاعتتان باید در مورد مسلمین باشد برای مسلمین طلب مغفرت بکنید بجا است اما برای کفّار طلب مغفرت بکنید بی اثر است کافر فقط خودش باید به حسن اختیار خودش مسلمان شود
سؤال ...
جواب: بله دیگر یعنی بسوی اختیار خودشان الان هم می‌توانند برگردند منتها سخت است برایشان دلباختهٴ اینند اصلاً حاضر نیستند تمکین بکنند حرف خودشان را حق می‌دانند هر معجزه‌ای را هم که بدانند یا به سحر حمل می‌کنند یا مثل جریان روز می‌گویند تصادف است الیوم هم آنهایی که عقاید الحادی دارند حریان طبس و امثال طبس را می‌گویند یک شانسی است یک اتفاقی است الان سخن از سحر و شعبده نیست سخن از شانس است در این کریمه می‌فرماید اینها آیات روشن حق را دیدند و انکار کردند و همواره در سورهٴ انبیاء آیهٴ 2 به بعد سورهٴ انبیاء این است که ﴿و أسروا النجوی الذین ظلموا﴾ می‌گویند ﴿هل هذا الا بشر مثلکم أفتاتون السحر و انتم تبصرون﴾ چرا به دنبال سحر می‌روید ﴿بل قالوا اضغاث احلام بل افتراه بل هو شاعر﴾ چون یکنواخت حرف نمی‌زنند گاهی می‌گویند سحر است گاهی می‌گویند فریه است گاهی می‌گویند شعر است گاهی می‌گویند اسطوره است و مانند آن همهٴ اینها را به سحر حمل می‌کنند با اینکه همهٴ این آیات آیات مبصر و روشن است سرّش همان است که در آیهٴ اول و دوم سورهٴ انبیاء آمده در همین سوره فرمود ﴿اقترب للناس حسابهم و هم فی غفلةٍ معرضون﴾ غافلانه رو برمی‌گردانند ﴿ما یاتیهم من ذکر من ربهم محدث الا استمعوه و هم یلعبون ٭ لاهیه قلوبهم﴾ اینها گرفتار لهو و لعبند وقتی گرفتار لهو و لعبند اسرار الاهی در این دلهای آلوده به لهو و لعب اثر نمی‌گذارد که ﴿و هم یلعبون ٭ لاهیةً قلوبهم﴾ بنابراین همهٴ معجزات را می‌گویند سحر اگر این‌چنین شد خدای سبحان می‌فرماید به اینکه ما بعد از اتمام حجّت بعد ازاینکه مسئله برای او روشن شد او را به عذاب گرفتار می‌کنیم دیگر توفیق هدایت نسیب او نمی‌شود در سورهٴ جاثیه آیهٴ 23 این است که این به مقام ثانی بحث مرتبط است می‌فرماید ﴿افرایت من إتخذ إلهه هواه و أضلّه الله علی علم﴾ پس این‌جور نیست که خدا بدواً کسی را گمراه بکند بعد از اینکه مسئله برای او حلّ شد و فهمید و عالم شد حقّ را پشت سر گذاشت از آن به بعد گرفتار اضلال کیفری خواهد شد خدا او را به حال خودش رها می‌کند توفیق را از او می‌گیرد ﴿و اضله الله علی علم﴾ یعنی بعد از اینکه مسئله برایش روشن شد فهمید معذالک تابع هوا شد خدا گمراهش می‌کند این طور نیست که نعمت را خدای سبحان به هر که عنایت کند این مثل نعمتهای مادّی نیست که در روایات آمده به برّ و فاجر می‌دهند نعم الاهی را به همه نمی‌دهند این نعم الاهی را اوایل در اختیار قرار می‌دهند اگر از این نعمت حسن استفاده کردند می‌فرماید ﴿ومن یؤمن بالله یهد قلبه﴾ می‌شود هدایت پاداشی اگر کسی ایمان بیاورد خدا قلبش را با ایصال به مطلوب با هدایت پاداشی تأیید می‌کند یا می‌فرماید ﴿و ان تطیعوه تهتدوا﴾ اگر اطاعت کردید پذیرفتید از این به بعد مهتدی خواهید بود این هدایت پاداشی است اهتدای پاداشی است ارائهٴ طریق به ایصال به مطلوب تبدیل می‌شود و مانند آن امّا دربارهٴ اینها می‌فرماید ما آیات الاهی را برای آنها تبیین کردیم روشن کردیم حق برای اینها روشن شد معذلک به دنبال هوایند ﴿افرایت من اتخذ الهه هواه﴾ آنگاه است که ﴿و اضله الله علی علم﴾ پس اگر خدای سبحان آن‌طوری که در مقام ثانی بحث مطرح است گمراه می‌کند عدّه‌ای را آن عدّه را در این‌گونه از آیات تبیین فرمود عدّه‌ای که حقّ برایشان روشن شد بعد از روشن شدن حقّ حقّ را پشت سر گداشتند آنها را خدای سبحان به عنوان اضلال کیفری و نه اضلال ابتدایی گمراه می‌کند. که تفصیل مقام ثانی بحث به خواتیت خدا به جلسهٴ بعد.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 34:49

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی