display result search
منو
تفسیر آیه 17 سوره رعد _ بخش دوم

تفسیر آیه 17 سوره رعد _ بخش دوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 31 دقیقه مدت قطعه
  • 87 دریافت شده
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 17 سوره رعد _ بخش دوم
- اثبات توحید در آیه17 سوره مبارکه رعد
- ظرف قلب با بقیه ظرف‌ها متفاوت است
- زیرا هر چه معارف در آن ریخته شود وسیع‌تر می‌شود
- حقیقت قرآن نامحدود است

بسم الله الرحمن الرحیم
﴿أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِیَةُ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَداً رَابِیاً وَ مِمّا یُوقِدُونَ عَلَیْهِ فِی النَّارِ ابْتِغَاءَ حِلْیَةٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفَاءً وَ أَمَّا مَا یَنفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الآرْضِ کَذلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الأمْثَالَ﴾
در اول این سورة مبارکهٴ رعد فرمود آنچه از خدای سبحان نازل شده است حق است بعد آنچه را که نازل شده است در سه قسمت خلاصه فرمود توحید و نبوت و معاد برای توحید و معاد ادله‌ای اقامه کرد که آن ادله بالصراحة مسئلة توحید و معاد را تبیین می‌کند و جریان نبوت را بالالتزام اثبات می‌کند زیرا اگر مبدئی برای عالم هست و معاد و روز حسابی هست قطعاً تکلیف و قانونی هم هست که آن تکلیف و قانون را با وحی و رسالت باید تبیین کرد بنابراین اصول سه‌گانة دین را در اوائل این سوره با چند حجت اثبات کرد آنگاه به شبهات منکرین این اصول پرداختند شبهات منکرین معاد را شبهات منکرین وحی و رسالت را یکی پس از دیگری ذکر کردند و رد کردند آنگاه به توحید پرداختند که بیش از آن دو مطلب در این سوره بحث داشت شواهد توحید ربوبی خدای سبحان را از علم و قدرتش بیان کردند مردم در برابر این اصول دین دو دسته‌اند یک عده معتقدند یک عده منکر اینها را هم بیان کردند آنگاه فرمودند معتقد و منکر مثل کور و بینا هستند که یکی می‌بیند دیگری نمی‌بیند مثل نور و ظلمتند که یکی روشن است و دیگری تاریک و مانند آن این مثالها را ذکر کرد آنگاه به اصل کلی مطلب پرداختند که فیضی که از خدای سبحان نازل می‌شود خواه در جهان تکوین و خواه در عالم تشریع, خواه در حقائق خارج خواه در علوم و معارفی که مربوط به احکام وحِکَم تشریعی است یک مثل جامعی ذکر کردند, فرمودند همانطوری که باران نازل می‌شود این باران به همراه خود کف و زَبَد ندارد به همراه خود اندازه و مقدار ندارد که آیا دو لیتر است یا ده لیتر است یا بیشتر یا کمتر هیچ یک از این امور به همراه باران نیست وقتی این باران بارید به زمین آمد آنگاه است که هر درّه و هر برکه و هر گودی بمقدار خود آب می‌گیرد آنوقت است که به همراه این سیل خروشان کفی هم روی آب هست همانطوری که باران که می‌آید اندازه و مقدار را آن ظروف و قابلها دارند نه خود باران و سیل کف روی آب در خروش سیل پیدا می‌شود نه به همراه باران که از بالا کف ببارد زبد ببارد اینچنین نیست از بالا آب خالص می‌بارد و آب صاف می‌بارد و این گرد و غبار مخلوط بین راه زمینة پیدا شدن آن کف را تشکیل می‌دهند آنهم روی سیل است وقتی هم که این آبها جابجا شدند این سیل این کفها را به دو طرف این مسیل رد می‌کند و رمی می‌کند سرانجام کف از بین رفته است و این آبهایی که نافع و سودمندند می‌مانند این جریان خارج این بعنوان مَثَل؛ اما ممثّل می‌فرماید آنچه از خدای سبحان نازل می‌شود چه در عالم تکوین چه در عالم تشریع حق است و اندازه ها را این قابلها تعیین می‌کنند و الاّ از طرف خدای سبحان ﴿و ما امرنا الا واحده﴾ فیضی که نازل می‌شود این فیض اندازه ندارد وقتی به دست گیرنده می‌رسد با اندازه می‌شود مثلا علوم و معارفی را که خدای سبحان نازل می‌کند اندازه و مقدار ندارد او معارف را و علوم را تنزل می‌دهد هر انسانی هر صاحب قلبی به مقدار وسعت ادراک و قلب خود دریافت می‌کند همان بیانی که امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) وقتی دست کمیل را گرفت به صحرا برد فرمود «یا کمیل بن زیاد ان هذه القلوب اوعیة فخیرها اوعاها» فرمود این دلها ظرف معارف است وعاء است بهترین دل آن قلبی است که وسعتش بیشتر باشد هر قلبی وعاء است و بهترین قلبها قلبی است که اوعاء و اوسع باشد وعاء بودن او و ظرف بودن او بیشتر باشد که «ان هذه القلوب اوعیة» وعاء گوناگونی است «فخیرها اوعاها» بهترین دل آن قلبی است که گنجایشش برای علوم و معارف بیشتر باشد هر قلبی که وسعتش بیشتر بود از علوم و معارف بهرة بیشتری می‌گیرد با این تفاوت که قلب مثل ظرف بیرون نیست ظرفهای بیرون با آمدن مظروف پر می‌شود و جا برای مظروف دیگر نیست اگر یک وادی اگر یک دره‌ای اگر یک حوض و مانند آنی ظرف آب شد آب در آن ظرف قرار گرفت دیگر جا برای آب جدید نیست با آمدن آب این ظرف پر می‌شود دیگر ظرفیتی برای آب جدید ندارد اما همین امیرالمؤمنین(علیه السلام) که می‌فرماید دلها به منزلة ظروفند و معارف و علوم مظروفات دل است می‌فرماید دل با ظرفهای دیگر این فرق را دارد که ظرفهای دیگر با آمدن مظروف ظرفیتش اشغال می‌شود دیگر جا برای مظروف جدید نیست ولی قلب این خصیصه را دارد که هر چه مظروف بپذیرد آن مظروف این ظرف را وسیعتر می‌کند و بازتر می‌کند این را در آن کلمات قصار فرمود که «کل وعاء یضیق بما جعل فیه الا وعاء العلم فانه یتسع به» فرمود هر وعائی هر ظرفی با آمدن مظروف تنگ می‌شود اگر یک حوضی ظرفیت ده متر مکعب آب داشت وقتی پنج متر مکعب آب در او ریخت ظرفیتش کم می‌شود دیگر ظرفیت ده متر ندارد ظرفیت پنج متر دارد و اگر پنج متر مکعب دیگر در او ریخته شد ظرفیتش اشغال شده است ولی قلب که ظرف علوم و معارف است اگر در طلیعة امر این دل ظرف چند مطلب بود وقتی این مطالب چندگانه وارد ظرف دل شد این ظرفیت را توسعه می‌دهد می‌شود شرح صدر می‌تواند چند برابر آن را بفهمد وقتی چند برابر آن را فهمید باز ظرفیت دل وسیعتر می‌شود که چندین برابر می‌فهمد تا به جایی می‌رسد که باز مانند خود امیر المومنین(علیه السلام) که فرمود رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) زیر گوش من مطلبی به من آموخت که «ینفتح منه الف باب و من کل باب ینفتح الف باب» مطلبی به من فرمود که از آن هزار در باز می‌شود و از هر دری هم هزار در یعنی یک قائده‌ای به من فرمود که یک میلیون مطلب لااقل از او استفاده می‌شود اگر از این قائده هزار در و از هر دری هزار در باز می‌شود الف الف خواهد شد می‌شود یک میلیون مطلب دل آنچنان ظرفیت خاص دارد که هر اندازه مظروف بپذیرد بازتر می‌شود نه مانند ظروف طبیعت و ماده که اگر مظروف در ظرف ریخته شد ظرفیت آن ظرف را اشغال می‌کند جا برای غیر نیست اینطور نیست فتحصل که «إنَّ هذه القلوب اوعیة فخیرها اوعاها» این دلها ظرف علوم و معارف است و بهترین دل قلبی است که وسعتش برای علوم و معارف بیشتر باشد و باز تحصلَّ که قلوب گرچه اوعیه است اما مثل أودیه نیست که ﴿فسالت أودیة بقدرها﴾ أودیه ولو دریا اگر به اندازة خود آب گرفت دیگر جا برای آب جدید نیست ولی قلب اندازه ندارد که اگر به آن اندازه رسید دیگر جا برای علم جدید نباشد به هر اندازه برسد ظرفیتش بیشتر می‌شود برای فراگیری علومی بیشتر اینطور نیست که برای انسان یک مقام مشخصی باشد که انسان وقتی به آنجا رسید بس باشد و دیگر بالاتر از آن فرض نشود اگر برای انسان مقامی است که همة فرشتگان جهان غیب در برابر او سجود کردند و سجده می‌کنند هیچ مَلَکی به مقام انسان کامل نمی‌رسد پس برای او اندازة مشخصی نیست چون هیچ فرشته‌ای نیست که در برابر انسان کامل خضوع نکند ﴿فسجد ملائکة کلهم اجمعون﴾ هم جمع محلی با الف و لام و هم با دو تأکید پس هر فرشته‌ای در جهان غیب باشد در برابر انسان کامل ساجد است و منشأ مسجود بودن انسان کامل هم ﴿عَلَّمَ آدم الاسماء﴾ است که مسائل علمی اوست پس جایی برای انسان کامل نیست که اگر به آنجا رسیده است بس باشد و دیگر نتواند ترقی کند قهراً قلوب اوعیه است برای علوم معارف آنطور که دریاها و دره‌ها أودیه‌اند برای سیل با این تفاوت که آن أودیه و آن وادی‌ها و دره‌ها وقتی مظروفشان را گرفتند پر می‌شوند ولی قلوب وقتی مظروفشان را دریافت کردند تازه احساس عطش می‌کنند تازه می‌فهمند که معارف بیشتری هست بدنبال او می‌روند اگر به مقام نفس مطمئنه هم رسیدند می‌فهمند که بین راهند نه پایان راه اینچنین نیست که صاحبان نفوس مطمئنه به مقصد رسیده باشند صاحبان نفوس مطمئنه هنوز نیمی از راه را پیموده‌اند لذا خدای سبحان به صاحبان نفوس مطمئنه هدایتشان می‌کند دستور می‌دهد که ﴿یا ایتها النفس المطئنة ٭ ارجعی الی ربک راضیة مرضیة ٭ فادخلی فی عبادی ٭ و ادخلی جنتی﴾ که او از حضرت نفس مطمئنه بودن به حضرت لقاء الله رسیدن دعوت می‌شود آن نامحدود است اگر به مقام مطمئن رسید هنوز در بین راه است که باید به لقاء الله برسد و آن محدود نیست مگر لقاء الله محدود است؟ بنابراین هم این قلوب بمنزلة أودیه اوعیة علوم و معارف خواهند بود که «ان هذه القلوب اوعیة فخیرها اوعاها» و هم اینکه با أودیه فرق دارند یک دل با دریا فرق دارد دریا اگر آبش باندازة قَدَر او رسید سیر می‌شود دیگر جا برای آب جدید نیست ولی قلب است که «کل وعاء یضیق بما جعل فیه الا وعاء العلم» امیرالمومنین(ع) در این جمله فرمود ظرف دل با ظرفهای طبیعت یکسان نیست آن مادی است و این مجرد است او محدود است و این بی‌کران است آن با آمدن مظروف پر می‌شود و این با آمدن مظروف تازه ظرفیتش افزوده می‌شود «الا وعاء العلم فانه یتسع به» این یک ظرفی است که با آمدن مظروف شرح صدر پیدا می‌کند لذا تعبیرات قرآن کریم این است که اگر کسی عالم با عمل شد ما به او شرح صدر می‌دهیم یعنی جانش را وسیعتر می‌کنیم برای دریافت معارف دیگر و این شرح صدر را نصیب مؤمنین خاص کرده است که آنها با علم و عمل جا برای وسعت دل پیدا کرده‌اند قهراً چون اندازه در فیض نیست و اندازه‌ها را این قوابل تعیین می‌کنند اگر قابلی توانست قابلیتش را توسعه بدهد جا برای دریافت فیض جدید هست که آن فیض نامحدود است آن فیض اندازه ندارد چون نامحدود است اندازه ندارد می‌شود یک شییء محدود باشد و اندازه نداشته باشد؟ اینکه می‌فرماید اندازه ندارد, مقدار ندارد, قَدَر پیش شماست, پیش ما قضاست گرچه شما و پیش شما هر دو مال مائید ولی آنچه که از آنجا نشأت می‌گیرد بی‌اندازه است معلوم می‌شود حد ندارد اگر حد می‌داشت که قدری داشت و اندازه‌ای بود فرمود اندازه در مراحل پائین است در مرحلهٴ بالا اندازه نیست ﴿انزل من السماء ماءً﴾ این مطلق است ﴿فسالت عودیه بقدرها﴾ نه انزل من السماء ماء مقدرا , ماءً بقدرٍ اینچنین نیست آن ماء اندازه ندارد و اندازه در ظروف قابل است اگر گیرندگان این فیض یعنی معصومین علیهم السلام فرمودند شما هر چه بخواهید جا هست و هر چه بیشتر گرفتید آمادگی بهتری فراهم می‌کنید و هر چه فیض جدید تحصیل کردید ظرفیتتان برای دریافت فیض بعدی آماده‌تر می‌شود این نشانة سعة نامحدود رحمت حق است که این هیچ اندازه‌ای ندارد و انسان اگر خود را به این اندازه‌ها سرگرم کرد آنروز که روز تغابن کلی است که همه اظهار غبن می‌کنند غبن او روشن می‌شود که ﴿یوم یجمعکم لیوم الجمع ذلک یوم التغابن﴾ عده‌ای مغبونند که چرا نگرفتند, عده‌ای مغبونند که چرا کم گرفتند لذا روز حسرت کلی است, این دو مطلب دربارة قلوب و اوعیه بودن قلب است مخصوصا مطلب ثانی که می‌فرماید این ظرف با ظرفهای دیگر فرق دارد «کل وعاء [اَوْ إناءٍ] یضیق بما هل فیه الا وعاء العلم فانه یتسع به» ؛ مطلب دیگر این است که گر چه قدَر در مرحلة پائین است و قضا در مرحلة بالا اما فیض تا به این قالبها و به این قدرها نیاید بی‌نام و نشان است وقتی به این اندازه‌ها رسید نامدار و نشاندار می‌شود لذا قرآن کریم می‌فرماید که خدا برای شما آهن نازل کرد نه خلق کرد که ﴿انزلنا الحدید﴾ یعنی خلقنا الحدید, نه ﴿انزلنا الحدید﴾ خدا برای شما قرآن نازل کرد خدا برای شما دامهای گوناگون نازل کرد ﴿انزل لکم من الانعام ثمانیة ازواج﴾ خدا برای شما پرها و پشم و کرک و مو و امثال ذلک نازل کرد همة اینها را نازل کرد یعنی فیضی که از خدای سبحان تنزل وقتی به این قوابل رسید یکجا می‌شود آهن یکجا می‌شود گاو و گوسفند یکجا می‌شود پر و پشم و مو و کرک و امثال ذلک که همة اینها را خدا می‌فرماید من نازل کردم ﴿و انزلنا الحدید فیه باس شدید﴾ نه یعنی آهن نازل کردم از آنجا آهن نازل نمی‌شود از آنجا فیض نازل می‌شود وقتی اینجا آمد بصورت آهن است نه انزلنا یعنی خلقنا یا در سورة زمر آیه ششم می‌فرماید ﴿خلقکم من نفس واحده ثم جعل منها زوجها و انزل لکم من الانعام ثمانیة ازواج﴾ از امور دامی برای شما هشت جفت وحشی و اهلی یا مذکر و مونث از گاو و گوسفند و شتر و بز و امثال ذلک ﴿من الانعام ثمانیة ازواج﴾ زوج, زوج خلق کردم از وحشی و اهلی یا از مذکر و مونث ﴿انزل لکم﴾ برای شما نازل کرد یا در سورة حدید فرمود ﴿و انزلنا الحدید فیه باس شدید﴾ یا در سورة آل عمران یا نساء فرمود خدای سبحان برای شما پر نازل کرد ﴿انزلنا علیکم ریشا﴾ یعنی فیضی که از خدای سبحان می‌آید از این فیض مرغها استفاده می‌کنند پر می‌رویانند گوسفندها استفاده می‌کنند پشم می‌رویانند بزها استفاده می‌کنند مو می‌رویانند شترها استفاده می‌کنند کرک می‌رویانند اینها اندازه‌هایی است که در این اودیه تبیین شده و الا از آنجا فیض است آن نام و نشانی ندارد در مخزن الهی فیض هستی است و از آنجا فیض هستی تنزل می‌کند اینجا که آمده است نام و نشان پیدا می‌کند یکی می‌شود مو یکی می‌شود کرک یکی می‌شود پشم یکی می‌شود پر یکی می‌شود آهن یکی هم می‌شود دام
سؤال ...
جواب: این پر شدن و این آهن شدن مال این اودیه است مثلا می‌گوئیم آن دریا است و این نهر است این حوض است آن ده متر مکعب است این صد متر مکعب آن بارانی که نازل می‌شود نام دریا و دره و حوض و حوضچه ندارد, انزلنا یعنی وقتی به مرحلة نازلتر رسید می‌شود حدید نه اینکه ما از آنجا حدید فرستادیم در مسئلة قوابل هم فرمود قوابل هم مال ماست شما و آنچه پیش شما است مال ماست منتها باید این فیض را از صدر تا ساقه بررسی کرد که آیا در مراحل بالا نام و نشان و اندازه هست یا نام و نشان و اندازه در مراحل پائینتر است
سؤال ...
جواب: نه ماء هست منتها حوض نیست دریا نیست مثل فیض هستی آنجا که هستی است اینجا هم که هست هستی است منتها حدید شدن هستی خاص است دام شدن هستی خاص است مثل اینکه حوض شدن آب مخصوص است و دریا شدن آب خاص آب وقتی می‌آید نام و نشانی ندارد آب است رحمت حق است فیض حق است آفرینش حق است نام و نشانی ندارد خلقت است و آفرینش وقتی به مراحل پائین می‌رسد نامی پیدا می‌کند یکی می‌شود آهن یکی می‌شود دام یکی می‌شود پر یکی می‌شود مو و مانند آن
سؤال ...
جواب: آب نشانی نداردآب است آنجا هم خدای سبحان فیضی دارد نشانش این است که فیض است آفرینش هست رحمت هست و مانند آن اما این رحمت به چه صورت است این فیض به چه نام است اینچنین نیست یکی دریاست یکی صحرا است یکی ارض است یکی سما است یکی شجر است یکی حجر اینجا پیدا می‌شوند اشاره شد به اینکه این اندازه‌ها هم مال خدای سبحان است اندازه و ظرفیتی هم که برای اینهاست چون ﴿و کل شیء عنده بمقدار﴾ اینهم مال اوست منتها این در پائین فیض است نه در بالای فیض چون همة موجودات جهان پیش خدا با اندازه حساب شده‌اند منتها اندازه در پائین است نه در بالا لذا در سورة حجر فرمود ﴿و ان من شیء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم﴾ گرچه فرمود ﴿انا کل شیء خلقناه بقدر﴾ ما همه چیز را با اندازه و هندسه خلق کردیم اما این اندازه و این هندسه در پائین است نه در بالا در مخزن الهی اندازه نیست اصل فیض است ﴿و ان من شیء الاعندنا خزائنه﴾ که از او هم به قضا تعبیر می‌شود خزینه مجمع همة فیضها است و قبل از اینکه تنزّل پیدا کند و نازل شود اندازه نیست ﴿و ما ننزله الا بقدر معلوم﴾ اگر بخواهیم از مخزن پیاده کنیم به اندازه پیاده می‌کنیم چون ﴿و کل شیء عنده بمقدار﴾ ﴿انا کل شیء خلقناه بقدر﴾ ﴿قدّر فهدی﴾ ﴿فقدّره تقدیرا﴾ همة این آیات نشان می‌دهد که همانطوری که قضا از آن خداست قدر هم از آن خداست و بیده است الا اینکه در مراحل بالا قدر نیست آنجا مخزن است در مراحل پائین قدر است نام و نشان اینجاست آنجا سخن از نام و نشان و اندازه نیست و دل می‌تواند به آن مخزن هم راه پیدا کند که فیض بی نام و نشان را درک کند حدی برای قلوب انسانها و دل انسان کامل نیست, بنابراین هرچه را که خدای سبحان نازل می‌کند به اندازه نازل می‌کند در مراحل پائین، ولی در مراحل بالا که فیض از آنجا نشأت می‌گیرد آن نام و نشان و حد و قدر و اندازه ندارد
سؤال ...
جواب: دربارة قرآن کریم هم فرمود ﴿انا انزلناه فی لیله القدر﴾ , وقتی سخن از انزال است و تنزیل است و پائین آمدن است می‌شود قرآن ﴿انا جعلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون﴾ اما وقتی که در مخزن است چی؟ ﴿و انه فی ام الکتاب لدینا لعلّی حکیم﴾ همین قرآن آنجا دیگر عربی نیست آنجا زبان نیست آنجا لغت نیست آنجا عبری و عربی نیست آنجا فارسی و تازی نیست وقتی به دست شما می‌رسد می‌شود عربی 114 سورهٴ شش هزار آیه اول و آخرش مشخص وقتی پیش ماست ﴿لعلیّ حکیم﴾ است عربی نیست آنجا, عبری نیست آنجا, لفظ نیست آنجا ﴿انا جعلناه قرءاناً عربیاً لعلکم تعقلون﴾, این مال مرحلة تنزلش که ﴿انا انزلنٰه فی لیلة القدر﴾ اما همین کتاب ﴿و انه فی ام الکتاب لدینا لعلیّ حکیم﴾ عربی نیست سخن از لفظ نیست, این است که به رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود این کتاب که در قلب تو نازل شده فرشتة امین این کتاب را در قلب تو نازل کرده ﴿نزل به الروح الامین ٭ علی قلبک﴾ به همین حضرت می‌فرماید ﴿و إنک لتلقی القرءان من لدن حکیم علیم﴾ , دیگران اگر مقام قَدَر و مقام تنزل قرآن را درک می‌کنند تو از ام الکتاب قرآن باخبری تو تنها با عربی مبین مأنوس نیستی این دیگرانند که باید قرآن را به عنوان عربی مبین درک کنند از احکامش مستحضر بشوند ولی تو گذشته از آنکه آن مراحل نازله را چون دیگران داری همة این مراحل وسطی و کامله را داری تا ام الکتاب را ﴿و انک لتلقی القرءان من لدن حکیم علیم﴾, که این می‌شود علم لدنی علم لدنی در برابر علوم دیگر نیست که ما یک علم لدنی داشته باشیم, یک علم تفسیر, یک علم فقه, یک علم فلسفه, یک علم کذا و کذا علمی باشد در ردیف دیگر علوم که موضوع و محمول داشته باشد علوم حقه اگر بلاواسطه از خدای سبحان دریافت شد از لدن و نزد خدای سبحان دریافت شد می‌گویند علم لدنی آنجا سخن از لفظ نیست سخن از کلمه نیست سخن از موضوع و محمول نیست سخن از تصور و تصدیق نیست سخن از علم حصولی نیست که مقسم اینهاست آنجا حضور است و لاغیر می‌شود علم لدنی و این علم لدنی اشتباه پذیر هم نیست و رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) همانطوری که از این قرآن بهره‌ای دارند ﴿إنّه لقرءان کریم﴾ مورد بهرة حضرت ایشان است ﴿إنّه لقرءان کریم ٭ فی کتاب مکنون﴾, از آن کتاب مکنون هم بهره دارند از آن ام الکتابی که لد الله است بهره دارند هم از این عربی مبین بهره دارند هم از این علی حکیم بهره دارند قرآن هم عربی مبین است هم علی حکیم است مثل اینکه ما در اقیانوس کبیر می‌گوئیم وقتی به زمین آمده اقیانوس کبیر است وقتی در آسمان است آب است نمی‌گوئیم اقیانوس چون دهها اقیانوس را ممکن است تأمین کند وقتی بالا است آب است اندازه ندارد وقتی پائین آمد می‌شود اقیانوس. قرآن کریم وقتی بالاست حد و قَدَری ندارد ﴿و انه فی ام الکتاب لدینا لعلیّ حکیم﴾ ، وقتی پائین آمد می‌شود بحرٌ اینکه امیرالمؤمنین و دیگر معصومین(ع) دربارة قرآن کریم می‌فرمایند دریایی است ناتمام, سرّش این است که به آن ناتمام وصل است این یک حبل خداست حبل آن طناب مفتولی که پیچیدند و یک گوشه گذاشته‌اند نمی‌گویند حبل, به آن چیزی می‌گویند حبل که یک طرفش آویخته باشد و طرف دیگرش به یک تکیه‌گاه قوی بسته باشد بعد به ما بگویند این طناب را بگیرید ﴿واعتصموا بحبل الله﴾ که یک طرفش به دست الله است که این محکم است و نمی‌افتد والا اگر یک طناب بافته‌ای را جمع بکنند یک گوشه بگذارند که نمی‌گویند به این اعتصام کنید که به این اعتصام کنیم که چه بشود این که خودش افتاده است به چیزی می‌گویند اعتصام کنید که در دسترس شماست اولاً و به همرا این می‌توانید بالا بروید ثانیاً و توان نامحدود دارد و هرگز نمی‌افتد ثالثاً بگیرید و بالا بروید لذا امیرالمؤمنین(علیه السلام) به ابن‌حنفیه می‌فرماید «اقرأ وارق» یعنی در بهشت به قاریان قرآن به تالیان قرآن به حَمَلة قرآن گفته می‌شود بخوانید و بالا بروید یعنی هر چه در دنیا خواندید اینجا ظهور می‌کند و پاداش می‌گیرید و درجات بهشت به عدد آیات قرآن کریم است و بین هر درجه و درجة دیگر گفته‌اند "خمس مِأة عام" راه است و منزلی که در بهشت به یک مؤمن می‌دهند در جوامع روائی ما آمده است اگر همة اهل دنیا بخواهند آنجا جا بگیرند آنجا جا هست این تازه منزل یک مؤمن عادی است اگر حضرت فرمود بحری است که تمام نمی‌شود برای این که به آن ام الکتاب وصل است و اگر به آن ام الکتاب وصل شد اندازه ندارد عبری نیست عربی نیست لذا هم از امام صادق(سلام الله علیه) هم از سید الشهدا(سلام الله علیه) نقل شده که قرآن «العبارة للعوام و الإشارة للخواص واللطائف للاولیاء والحقائق للانبیاء» حقیقت این قرآن همان حقائقی است که در کتب سماوی دیگر آمده و در آن هست به علاوه زیرا قرآن ﴿مصدقاً لما بین یدیه﴾ همة کتب انبیای پیشین را تصدیق می‌کند با اضافة اینکه ﴿و مهیمناً علیه﴾ هیمنه دارد, سیطره دارد, اشراف دارد, سلطة علمی دارد همة آنها را جابجا می‌کند, کمبود آنها را ترمیم می‌کند و مانند آن که می‌شود مهیمن اگر در ردیف دیگر کتب سماوی بود که مهیمن نبود ﴿مصدقاً لما بین یدیه﴾ بود چون بر همة کتب سماوی سلطه دارد تعبیر به هیمنه شده که ﴿و مهیمناً علیه﴾ این کتاب بحری است ناتمام و این دریای بیکران برای تهذیب دل هست اگر دلها محدود باشد که آب نامحدود نمی‌فرستند! در انسانها کسانی هستند که دلهایشان نامحدود است در بشرها افرادی هستند که همة علوم و معارف اگر به ایشان داده بشود باز جا برای ام الکتاب هست این راه را خدای سبحان فراراه انسان گذاشت که خود را به این باطل و زَبَد نفروشد ﴿کذلک یضرب الله الحق و الباطل﴾ بنابراین آنچه که از قضای الهی و از ام الکتاب نشأت می‌گیرد نامی ندارد, نشانی ندارد, اندازه‌ای ندارد و انسان می‌تواند به دیار بی‌نام و نشان هم سفر کند.
«والحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 31:54

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی