display result search
منو
تفسیر آیات 87 تا 87 سوره بقره _ بخش دوم

تفسیر آیات 87 تا 87 سوره بقره _ بخش دوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 43 دقیقه مدت قطعه
  • 71 دریافت شده
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیات 87 تا 87 سوره بقره _ بخش دوم
- تأیید و تثبیت انبیاء و مؤمنین به روح القدس
- صلوات خدا بر مؤمنان برای نورانیت
- معنای اخراج مؤمنان از ظلمات به نور
- گمراهی با جود هدایت
- مؤیدات روایی تأیید ملائکه

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿لَقَدْ آتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ وَقَفَّیْنَا مِنْ بَعْدِهِ بِالرُّسُلِ وَآتَیْنَا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ الْبَیِّنَاتِ وَأَیَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ أَفَکُلَّمَا جَاءَکُمْ رَسُولٌ بِمَا لاَ تَهْوَى أَنْفُسُکُمُ اسْتَکْبَرْتُمْ فَفَرِیقاً کَذَّبْتُمْ وَفَرِیقاً تَقْتُلُونَ ٭ وَقَالُوا قُلُوبُنَا غُلْفٌ بَلْ لَعَنَهُمُ اللّهُ بِکُفْرِهِمْ فَقَلِیلاً مَا یُؤْمِنُونَ ٭ وَلَمَّا جَاءَهُمْ کِتَابٌ مِنْ عِنْدِ اللّهِ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَهُمْ وَکَانُوا مِنْ قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِینَ کَفَرُوا فَلَمَّا جَاءَهُمْ مَا عَرَفُوا کَفَرُوا بِهِ فلعنة الله علی الکافرین﴾
بهترین نعمتی که خدای سبحان به بنی‌اسرائیل اعطا کرد، همان إرسال انبیای فراوان بود که به همراه خود کرامت‌ها و معجزه‌ها را هم آوردند. اوّلین آنها موسای کلیم(سلام الله علیه) بود و آخرین آنها عیسای مسیح(سلام الله علیه)، و بین اینها هم انبیای فراوانی بود که به نام انبیای بنی‌اسرائیل معروفند؛ فرمود: ما عیسای مسیح را با روح القدس مؤید کردیم. این تأیید حضرت مسیح(سلام الله علیه) به روح القدس، تأیید اختصاصی نیست؛ چون همه کمالاتی که انبیای پیشین داشتند، خاتم انبیا(علیه آلاف التحیة والثناء) هم داراست. از آن جهت که عیسای مسیح به وجود مبارک پیغمبر خاتم بشارت داد، معلوم می‌شود پیغمبر خاتم چیزی به همراه می‌آورد که عیسای مسیح نیاورده بود؛ زیرا اگر همهٴ آنچه را که عیسای مسیح داشت، همهٴ آنها را پیغمبر بیاورد (بدون اضافه) دیگر جای تبشیر نیست، بشارت مال مطلب تازه است اگر اسلام و قرآن چیز تازه‌ای نیاورده باشد و کمال جدیدی به همراه نداشته باشد دیگر عیسای مسیح تبشیر نمی‌کند، بشارت نمی‌دهد؛ ﴿ومبشّراً برسولٍ یأتی﴾ ، معلوم می‌شود یک کمال جدیدی را خاتم انبیا(علیه آلاف التحیة والثناء) می‌آورد که نه تنها عیسای مسیح نداشت انبیای پیشین هم نداشتند. قهراً تأیید روح القدس نصیب رسول خدا خواهد بود و بالاتر.

جبرئیل مصداقی از روح القدس
دربارهٴ روح القدس قرآن کریم دارد که قرآن را خدای سبحان به وسیلهٴ روح القدس نازل کرده است تا شما را تثبیت کند، آیهٴ ١٠٢ سورهٴ نحل این است که ﴿قل نزّله روح القدس من ربّک بالحقّ لیثبّت الّذین ٰامنوا وهدىً و بُشریٰ للمسلمین﴾ ؛ این روح القدس که همان جبرئیل (سلام الله علیه) خواهد بود، این کتاب را نازل کرده است. خدای سبحان مبدأ اوّل را خود می‌داند، فرمود که این کتاب از من است، بعد مبدأ متوسط را روح القدس می‌داند می‌فرماید: روح القدس این کتاب را نازل کرده است، ﴿نزّله روح القدس من ربّک بالحقّ﴾ و این روح القدس که حقیقت قرآن را بر قلب مبارک پیغمبر نازل کرد؛ لذا فرمود: ﴿نزل به الروح الأمین ٭ علی قلبک لتکون من المنذرین﴾ ؛ این روح القدس برای تثبیت مؤمنین قرآن را نازل کرده است، یعنی در عین حال که بر قلب رسول خدا نازل شد، هدف آن است که مؤمنین را تثبیت کند، بر صراط مستقیم ثابت نگه بدارد که نلغزند، و نه تنها روح القدس نسبت به مؤمنین مؤیَّد است و کمک کار اهل ایمان است، بلکه همه فرشتگان بر مؤمنین صلوات می‌فرستند تا آنها را از هر ظلمتی به نور منتقل کنند.

طریق تأیید الهی برای مؤمنان
الف . صلوات خدای سبحان و فرشتگان بر مؤمنان
در سورهٴ مبارکهٴ احزاب آیهٴ ٤٣ می‌فرماید: خدا بر شما صلوات می‌فرستد، همه فرشتگان بر شما صلوات می‌فرستند، تا شما را نورانی کنند، ﴿هو الّذی یصلّی علیکم و ملائکته لیخرجکم من الظلمات إلی النّور وکان بالمؤمنین رحیماً﴾ این کدام مقام والاست که با این برابری می‌کند، می‌فرماید: خدا بر شما صلوات می‌فرستد، همه فرشتگان الهی بر شما صلوات می‌فرستند تا شما را نورانی کنند، صلوات فرشتگان، نورانیت و رحمت است و اگر آن صلوات شامل حال کسی بشود، آن شخص از هر ظلمتی به نور منتقل خواهد شد در همین سورهٴ مبارکهٴ أحزاب وقتی جریان رسول خدا را تشریح می‌کند می‌فرماید: ﴿إنّ الله وملائکته یصلون علی النّبیّ یا أیّها الذین ٰامنوا صلّوا علیه وسلّموا تسلیماً﴾ همین صلوات را که خدای سبحان بر رسولش می‌فرستد برای مؤمنین هم روا می‌دارد که فرمود: خدا بر مؤمنین و همچنین فرشتگان خدا بر مؤمنین صلوات می‌فرستند، و صلوات آنها بی اثر نخواهد بود. پس اگر کسی از ایمان برخوردار بود این امید را خدا به او می‌دهد که از صلوات فرشتگان هم برخوردار باشد، مؤمن به جایی می‌فرستد که خدا بر او صلوات می‌رسد، مؤمن به جایی می‌رسد که ملائکهٴ خدا بر او صلوات می‌فرستند، و این صلوات هم برای آن است که او را نورانی کنند.

تبیین معنای دفعی و رفعی إخراج از ظلمات به نور
معنای إخراج از ظلمات به نور سابقهٴ سوء نیست که حتماً انسان باید سابقهٴ بدی داشته باشد تا اینکه از ظلمت بیرون بیاید. گاهی «دفع» کار «رفع» را می‌کند. مثلاً اگر در یک جایی یک مجلسی مخصوص یک گروه خاصی از أهل علم باشد، می‌گویند: شما به آن مجلس نروید که انسان را بیرون می‌کنند اینکه می‌گویند: انسان را بیرون می‌کنند، یعنی راه نمی‌دهند، نه یعنی انسان را اوّل اجازه می‌دهند که وارد مجلس بشود بعد بیرون کنند. اینکه خدا فرمود: ملائکه بر شما صلوات می‌فرستند تا شما را از ظلمات به نور خارج کند یعنی نگذارند که شما به ظلمت تن در بدهید، نه اینکه اوّل ظلمانی می‌شوید و بعد از گناه شما را نجات می‌دهند اگر کسی سابقهٴ گناه داشت، مشمول صلوات می‌شود و نجات پیدا می‌کند این رفع ظلمت است و اگر کسی سابقهٴ تیر‌گی نداشت مشمول صلوات می‌شود این دفع ظلمت است، اگر گفتند: ﴿الله ولیّ الذین ٰامنوا یخرجهم من الظلمات إلی النّور﴾ نه یعنی همهٴ مؤمنین سابقهٴ ظلمت دارند و از ظلمت به نور خارج می‌شوند، یا دربارهٴ اهل بیت(علیهم الصّلاة و علیهم السّلام) که آمده است ﴿یرید الله لیذهب عنکم الرّجس أهل البیت ویطهّرکم تطهیراً﴾ این اذهاب رجس سابقهٴ آلودگی لازم ندارد که قبلاً ـ معاذ الله ـ اینها آلوده بودند بعد خدا اذهاب کند، در این گونه از موارد کار اذهاب یا کار اخراج همان دفع ظلمت است نه رفع ظلمت. اگر کسی آلوده بود صلوات فرشتگان، ظلمت را از او رفع می‌کند و اگر حدیث العهد بالاسلام بود، تازه بالغ شد، تازه مکلّف شده هنوز آلوده نشد صلوات فرشتگان شاملش می‌شود ظلمات را از او دفع می‌کند، این خصیصه هست که فرشتگان به فکر مؤمنینند و بر مؤمنین صلوات می‌فرستند.

عجب از کسی که هلاک می‌شود!
و اگر کسی با این وعده عظیم الهی از صلوات فرشتگان محروم باشد که بدا به حال او، فرمود: ﴿هو الذی یصلّی علیکم وملائکته لیخرجکم من الظلمات إلی النّور﴾ ؛ یعنی اگر یک شیطان با قبیلش در صدد اغواست و سوگند یاد کرد گفت: ﴿لأغوینّهم﴾ من وعده دادم که خودم با همه ملائکه ام بر مؤمنین صلوات بفرستیم. این است که در برابر آن مطلب که کسی گفت: اگر کسی با همه شدائد، نجات پیدا کرد جای تعجب است، امام سجاد(سلام الله علیه) می‌فرماید به این که اگر کسی با این همه رحمت خاصه خدای سبحان نتوانست به مقصد برسد جای تعجّب است . «ویلٌ لمن غلب آحاده أعشٰارَهُ» ؛ وای به حال کسی که یکی‌های او بر ده‌تاهای او غالب بشود. اگر سیئه یکی در برابر یکی است و اگر در برابر هر حسنه، ده برابر خدای سبحان پاداش می‌دهد؛ پس «ویلٌ لمن غلبت آحاده أَعْشٰارَهُ» ، فرمود: با این همه رحمت الهی اگر کسی به بهشت نرفت تعجّب است، نه اگر کسی بهشت رفت جای تعجّب باشد، بهشت رفتن خیلی آسان است. همه ملائکه صلوات بر مؤمنین می‌فرستند و خدای سبحان هم بر مؤمن صلوات می‌فرستد، خُب چقدر انسان باید تیره باشد که از این همه فیوض بیکران بی‌نصیب بماند، فرمود: ﴿هو الذی یصلّی علیکم وملائکته لیخرجکم من الظّلمات إلی النّور وکان بالمؤمنین رحیماً﴾ پس این تأیید روح القدس مخصوصِ عیسای مسیح نیست، بلکه برای رسول خدا هم هست و أُمّت مرحومه هم از فیض روح القدس مدد می‌گیرند و این تأیید همچنان ادامه دارد.
ب . نزول ملائکه بر اهل ایمان
در موارد دیگر گاهی سخن از تنزّل ملائکه است که ﴿الذین قالوا ربّنا الله ثمّ استقاموا تتنزّل علیهم الملائکة﴾ ، گاهی سخن از صلوات ملائکة است، پس این وعده همچنان هست.

دل‌های بسته
آنگاه در این کریمه محل بحث فرمود: ﴿و أیّدناه بروح القدس أفکلّما جاءکم رسولٌ بما لاتهویٰ أنفسکم استکبرتم ففریقاً کذّبتم وفریقاً تقتلون ٭ وقالوا قلوبنا غلف﴾؛ یعنی قلب‌های ما بسته است. مشابه همان آیه‌ای که قبلاً مطرح شد و خدای سبحان در همین سورهٴ مبارکهٴ بقره آیهٴ ٧٤ به این‌ها اشاره کرد، فرمود: ﴿ثمّ قست قلوبکم﴾ ؛ این قلب قاسی بسته است، أغلق است. منتها منشأ این بسته شدن همان لعن خداست در اثر کفر اینها، خدا اینها را لعن کرده است، یعنی در قلب را باز نکرد، آن صلوات را شامل حال اینها نکرد. اگر خدای سبحان، کسی را به حال خودش بگذارد در قلبش بسته می‌شود. در بحثهای قلب ملاحظه فرمودید که اضلال یا بستن دل و مانند آن یک امر وجودی نیست که خدای سبحان نازل کند، بلکه دربارهٴ اینها فرمود اینها کسانی هستند که ﴿لم یُرِدِ الله أن یطهّر قلوبهم﴾ ؛ خدا نخواست اینها را تطهیر کند، یعنی آن فیض را به اینها نداد، آنها نتوانستند از این فیض تطهیر مدد بگیرند. ﴿أُولئک الّذین لم یرد الله أن یطهّر قلوبهم﴾ نه اینکه رجس یا پلیدی‌های دیگر یک امر وجودی باشد و خدا نازل کند؛ چون امام صادق(علیه السلام) فرمود: «و الشر لیس إلیک» ؛ تمام بدیها در همین محدودهٴ طبیعت است، به طرف خدا صعود ندارد که از خدا رجس بیاید، شرّ بیاید. «والخیر فی یدیک والشر لیس إلیک» اصلاً به خدا ارتباط ندارد چون نقص است از خدا شر نمی‌آید، ولی اگر کسی لایق دریافت فیض نبود و از خدا فیض نگرفت، گرفتار شرّ خواهد شد. آن فقدان خیر و رحمت به نام شرّ است، لذا فرمود: ﴿أُولئک الّذین لم یرد الله أن یطهّر قلوبهم﴾ از این جهت قلب‌های اینها قفل خواهد بود و أغلق می‌شود، ﴿بل لعنهم الله بکفرهم فقلیلاً ما یؤمنون﴾.

شأن نزول آیهٴ 89
آنگاه می‌فرماید به اینکه همین اهل کتاب قبل از نازل شدن قرآن، چون جریان نزول قرآن و قیام رسول خاتم را در کتاب دینی‌شان خوانده بودند و همواره علیه أعراب حجاز، عربهای حجاز، این حرف را می‌زدند، می‌گفتند که در یک آینده‌ای پیغمبری قیام می‌کند، و ما به آن پیغمبر ایمان می‌آوریم، او حرف ما را تصدیق می‌کند، او مردم را به خدا و قیامت و وحی دعوت می‌کند، ما به آن پیغمبر ایمان می‌آوریم و بر شما می‌تازیم؛ مثل قبیله عاد و ثمود شما را منقرض خواهیم کرد، همواره اهل کتاب نسبت به عرب حجاز این حرف را داشتند . خدا می‌فرماید: شما این حرف را قبلاً مکرّر گفتید. وقتی اسلام آمد، قرآن آمد و آنچه را که در تورات غیر محرَّف بود، این قرآن تصدیق کرد شما هم این را یافتید مع ذلک کفر ورزیدید.

تصدیق تورات توسط قرآن کریم
﴿ولمّا جاءهم کتابٌ من عند الله مصدّقٌ لما معهم﴾؛ وقتی قرآن آمد، حرفهای غیر محرَّف تورات و انجیل را تصدیق کرد، مردم را به خدای واحد دعوت کرد، به قیامت دعوت کرد، به نبوّت عامه و خاصّه آشنا کرد، ﴿مصدّقٌ لما معهم وکانوا من قبل یستفتحون علی الّذین کفروا﴾؛ این اهل کتاب هم قبلاً طلب فتح و پیروزی بر کفّار می‌کردند و می‌گفتند: اسلام می‌آید ما به او ایمان می‌آوریم و به پیغمبر مسلمین ایمان می‌آوریم و علیه شما می‌شوریم و شما را منقرض می‌کنیم، این حرف را هم قبلاً می‌زدند، ﴿وکانوا من قبل یستفتحون على الّذین کفروا فلمّا جاءهم ما عرفوا کفروا به﴾؛ فرمود: این دو نکته دارد که هر دو نکته باعث می‌شود که اینها ایمان بیاورند؛

گستره تصدیق
نکته اوّل آن است که این کتاب معارف تورات و انجیل را تصدیق کرده است، اگر یک کتابی، کتاب گذشته را نسخ می‌کند دربارهٴ شریعت است نه دین، یعنی ﴿لکلّ جعلنا منکم شرعة ومنهاجاً﴾ نسخ می‌شود، آن فروع دین است که شرعه است و نسخ می‌شود، وگرنه خطوط کلی دین و اصول دین برای همه ثابت است و چون دین اسلام است و همه هم اسلام را عرضه کرده‌اند؛ ﴿إنّ الدّین عندالله الإسلام﴾ اسلام که نسخ نمی‌شود، این کیفیت عبادت‌های مالی و غیر مالی تفاوت پیدا می‌کند، این راههای فرعی است که عوض می‌شود وگرنه آن بزرگراه عوض نمی‌شود؛ پس نکته اوّل آن است که قرآن همهٴ آن معارف و خطوط کلی که در عهدَیْن بود تصدیق کرد، لازمه‌اش این بود که اینها به قرآن ایمان بیاورند که نیاوردند.

استفتاح بنی‌اسرائیل نسبت به مشرکان حجاز
و نکته دوم آن است که خود اینها منتظر نزول قرآن بودند و می‌گفتند: قرآنی می‌آید، پیغمبر اسلامی می‌آید حرف او حقّ است و نشانهٴ او در کتاب ما هست، ما به او ایمان می‌آوریم و علیه شما مبارزه می‌کنیم. ﴿وکانوا من قبل یستفتحون على الّذین کفروا﴾.
سرّ تکرار «لمّا جاءهم»
امّا می‌فرماید: ﴿فلمّا جاءهم ما عرفوا کفروا به﴾ این جمله ﴿فلمّا جاءهم﴾ تکرار شده است برای اینکه آن جمله قبلاً به عنوان جملهٴ حالیه در وسط بود. فرمود: ﴿ولمّا جاءهم کتاب من عند الله مصدّقٌ لما معهم و کانوا﴾، این جملهٴ حالیه چون در وسط معترضه واقع شد؛ لذا کلمه ﴿فلمّا جاءهم﴾ را تکرار فرمود: ﴿وکانوا من قبل یستفتحون علی الذین کفروا﴾ آنگاه کلمه ﴿فلمّا جاءهم﴾ را دوباره تکرار کرد، فرمود: ﴿فلمّا جاءهم ماعرفوا﴾، دیگر نفرمود: «فلمّا جائهم کتابٌ» فرمود: چیزی که اینها می‌شناختند آمد، یعنی همان که منتظر بودند همان آمد. نفرمود: «فلمّا جائهم کتابٌ»، فرمود: ﴿فلمّا جاءهم ما عرفوا کفروا به﴾؛ پس کفر اینها روی عمد است ﴿فلعنة الله علی الکافرین﴾؛ و این هم صفت فعل است البته.

فرجام بد بنی‌اسرائیل بعد از ظهور اسلام
این گروه وقتی که قرآن آمد حرفشان را برگرداندند، می‌گفتند که مشرکین حجاز از مسلمین متمدن‌ترند، همین‌ها که منتظر نزول قرآن بودند در سورهٴ نساء آیهٴ ٥١ می‌فرماید: ﴿ألم تر إلی الّذین أُوتوا نصیباً من الکتاب یؤمنون بالجبت والطّاغوت و یقولون للّذین کفروا هولاء أهدیٰ من الذین ٰامنوا سبیلاً﴾ ؛ همین اهل کتابی که منتظر نزول قرآن بودند، همین اهل کتابی که می‌گفتند: اگر پیغمبر اسلام آمد ما به او ایمان می‌آوریم و علیه شما قیام می‌کنیم. وقتی اسلام آمد و قرآن آمد به آن جبت و طاغوت احترام گذاشتند و گفتند: کفّار از مؤمنین روبراه‌ترند، یعنی اینها که کافرند از مسلمانها متمدن‌ترند، همین حرف یهودی‌ها بود، یهود و بنی‌اسرائیلی که منتظر بود قرآن بیاید بعد از نزول قرآن گفتند: ﴿هولاء﴾ یعنی کفّار ﴿أهدیٰ من الّذین ٰامنوا سبیلاً﴾ ؛ راه کفّار بهتر از راه مسلمین است، همین حرفی که امروز صهیونیست‌ دارد. فرمود: شما منتظر نزول قرآن بودید الآن می‌گوئید: جبت و طاغوت بهتر است، الآن می‌گوئید: کفر بهتر از اسلام است، ﴿ألم تر إلی الّذین أُوتوا نصیباً من الکتاب یؤمنون بالجبت والطّاغوت ویقولون للّذین کفروا هولاء أهدی من الّذین ٰامنوا سبیلاً﴾ ، این تلوّن و فتنه‌های روزانه‌ای است که بنی‌اسرائیل دارند؛ لذا خدای سبحان در آیهٴ ٥٢ همین سورهٴ نساء می‌فرماید: ﴿أُولئک الّذین لعنهم الله ومن یلعن الله فلن تجد له نصیراً﴾ ؛ هیچ کسی ناصر ملعون نخواهد بود، لعن صفت فعل است، تبعید از رحمت، لعنت است. اگر کسی را خدا از رحمت دور کرد احدی به داد او نمی‌رسد. ﴿ومن یلعن الله فلن تجد له نصیراً﴾ .

شرح و تبیین بخشی از خطبهٴ 222 نهج البلاغة
امّا چون پایان هفته است و سخن از تأیید روح القدس هم هست و سخن از صلوات فرشته‌ها هست که فرشتگان بر مؤمنین صلوات می‌فرستند و مؤید آنها هستند این جمله‌های نورانی را از خطبه‌ مبارکه حضرت امیر(سلام الله علیه) قرائت کنیم که حضرت بعد از اینکه آیهٴ مبارکهٴ ﴿یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَالآصَالِ ٭ رِجَالٌ لاَّ تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلاَ بَیْعٌ عَن ذِکْرِ اللَّهِ﴾ را قرائت کردند، این کلمات را فرمودند، اینها نشانه تدبّر در آیه است اینکه می‌گویند: در قرآن تدبّر کنید، یعنی اینچنین. حضرت وقتی که یک آیه‌ای را می‌خواند در محتوای آن آیه تدبّر می‌کند و این کلمات حکیمانه از قلبش منفجر می‌شود که «تنفجر ینابیع الحکمة من قلبه علی لسانه»، خطبهٴ ٢٢٢، بعد از تلاوت همین آیهٴ مبارکهٴ ﴿یسبّح له فیها بالغدوّ والآصال﴾ اینکه خدای سبحان در سورهٴ احزاب فرمود: فرشتگان بر شما صلوات می‌فرستند، در چند جای نهج‌البلاغه هست که در فلان موطن فرشتگان با من بودند، ملائکه با من بودند، هنگام غسل بدن مطهر رسول خدا(علیه آلاف التحیة والثناء) هم ملائکه مدد من بودند، «ما فارقت سمعی هینمة منهم» ؛ رفت و آمد ملائکه از گوشم جدا نمی‌شد، مرتّب عده‌ای می‌آمدند و عده‌ای می‌رفتند و در غسل دادن مرا کمک می‌کردند.

نقش ذکر، در جلای قلوب
آغاز این خطبه این است که «إن الله سبحانه و تعالی جعل الذّکر جلاءً للقلوب»؛ یعنی دل احیاناً زنگ می‌گیرد، برای تصفیه دل و زنگ زدایی دل، یاد حق عامل مؤثری است که خدا، ذکر حق و یاد حق را جلای دل قرار داد.
مناجات خدای سبحان با بندگان خاص خویش
آنگاه بعد از چند جمله فرمود که: «عباد ناجاهم فی فکرِهم و کلّمهم فی ذات عقولهم»؛ بندگانی اندک، خدا با آنها مناجات می‌کند، مناجات در برابر منادات، آن گفتار آهسته و نرم است، همس آن را می‌گویند: نجویٰ، آن صدای بلند را نمی‌گویند مناجات، آن را می‌گویند منادات، مناجات از نجویٰ است، یعنی آهسته سخن گفتن، فرمود: خدا با اینها مناجات می‌کند«عباد ناجاهم فی فکرهم» همانطوریکه دعا و تضرع وسیله است برای اینکه خدای سبحان فیضی نازل کند، تفکر صحیح زمینه است که خدای سبحان فکر صحیح نازل کند.

خدای سبحان، تنها معلِّم بشریت
فکر را هم خدا إعطا می‌کند، یعنی علم چیزی نیست که انسان در مدرسه از استاد یاد بگیرد یا در کنار کتابخانه از کتاب فرا بگیرد، کتاب، مطالعه کردن، درس و بحث کردن، گوش به حرف استاد دادن همه و همه علل معدّه است، هیچکدام علت فاعلی نیست، هیچکدام معلِّم نیستند، علم را دیگری باید اعطا کند، هیچ علمی از هیچ کسی به انسان نمی‌رسد مگر به دست خدای سبحان؛ همهٴ این امور که احیاناً به عنوان معلّم گفته می‌شود اینها علل معدّه‌اند و نه علل فاعلی، فاعل حقیقی در مسئله علم خدای سبحان است. فرمود: خدا با یک عده مناجات دارد، «عبادٌ ناجاهم فی فکرهم وکلّمهم فی ذات عقولهم»؛ در درون عقل اینها خدا با اینها سخن می‌گوید، اینکه مخصوص انبیا نیست، مخصوص ائمه(علیهم السلام) نیست، مال بندگان صالح است، منتها مرحله عالیه‌اش مال آنها، مرحله وسطی و نازله‌اش مال دیگر مؤمنین.

نورانیت چشم، گوش و دل بندگان خاص خدای سبحان
«عباد ناجاهم فی فکرهم و کلّمهم فی ذات عقولهم فاستصبحوا بنورٍِ یقظةٍ فی الأبصار والأسماع والأفئدة»؛ یعنی گرچه خدای سبحان، سمع و بصر و قلب داد، ولی آن سمع و بصر و قلب با این نور الهی روشن شد، اگر خدای سبحان فرمود: ﴿جعل لکم السّمع والأبصار والأفئدة لعلّکم تشکرون﴾ ، کسانی که خدا با اینها مناجات کرد و با اینها سخن گفت، چشمشان نورانی شد، گوششان نورانی شد و قلب اینها نورانی شد. خب چشمی که جز اطاعت نکند نورانی است، گوشی که جز حق نشنود نورانی است، «فاستصبحوا بنورٍ یقظة»؛ یعنی نور بیداری، چشمشان همواره بیدار است به نور بیداری روشن شده است و گوششان به نور بیداری روشن شده است و فؤاد اینها به نور بیداری روشن شده است.

ره‌روانِ راهنما
«یذکّرون بأیّام الله وبُخَوِّفُونَ مقامَه بمنزلة الأَدِلَّة فی الفلوات»؛ مردم را به «أیام الله» متذکّر می‌کنند، یعنی هم ذاکرند و هم مذکّر، هم راهرو‌اند و هم راهنما. فرمود: اینها به منزلهٴ ادلّه‌اند، راهنمایان بیابانند، دیگران در فلات هستند اینها «ادلّة فی الفلوات»اند «یذکّرون بأیّام الله ویخوّفون مقامه»، خب اگر کسی خود از مقام خدا نترسد، می‌تواند دیگران را از مقام خدا تخویف کند؟ اگر خدای سبحان فرمود: ﴿ولمن خاف مقام ربّه جنّتان﴾ ؛ اینها از مقام حق می‌ترسند بعد دیگران را می‌ترسانند، تا کسی از حق نترسد و از مقام حق نترسد نمی‌تواند مخوِّف باشد و دیگران را از مقام خدا بترساند. «ویخوفون مقامه بمنزلة الأدلة فی الفلوات»، خب در بیابانها می‌گردند و شناسایی می‌کنند «مَن أخذ القصد حمدوا إلیه طریقه و بشّروه بالنجاة»؛ دیدند اگر کسی راه راست می‌رود، راه او را محمود نشان می‌دهند، می‌گویند کار خوبی کردی، راه خوبی رفتی، به او بشارت می‌دهند که پایانش بهشت است، همین راه را داشته باش ﴿فاستمسک بالّذی أُوحی إلیک﴾ ، «حمدوه الیه طریقه و بشّروه بالنجاة ومن أخذ یمیناً وشمالاً»؛ اگر دیدند کسی به طرف راست یا به طرف چپ منحرف شد «ذمّوا إلیه الطریق» می‌گویند: این راه بدی است، این راه مذموم است «وحذرّوه من الهلکة»؛ او را از هلاکت بر حذر می‌دارند، می‌گویند: چه چپ و چه راست، پایانش هلاکت است. «وکانوا کذلک مصابیح تلک الظّلمات وأدلة تلک الشبهات»؛ هرجا شبهه و اشکال است، اینها عالمانه دلیلند و حل می‌کنند، هر جا ظلمت است، اینجا مصباحانه روشنگرند و روشن می‌کنند، هم مصباح ظلماتند، هم دلیل شبهات.

اهل ذکر و یاد حق در همه شئون زندگی
«وإن للذّکر لأهلاً أخذوه من الدّنیا بدلاً»؛ ذکر یک اهلی دارد که عدّه‌ای اهل ذکرند و آن را بَدَل از دنیا قرار داده‌اند، یعنی به جای اینکه دنیا طلب کنند ذکر حق طلب کرده‌اند «و إن للذّکر لاأهلاً أخذوه من الدّنیا بدلاً»، آنگاه نه منزویند، نه دستشان کنار سفره دیگران دراز است، که انسان باید از خدا بخواهد که دستش در کنار سفره دیگران دراز نباشد، این جزء بهترین دعاهاست. «فلم تشغلهم تجارةٌ ولابیعٌ عنه»؛ کسب حلال آنها را از ذکر باز نمی‌دارد، به یاد حق بودن در همه شؤون آنها هست، اهل إنزوا و إنعزال نیستند که به ذکر خشک قناعت کنند، اهل تجارت و بیع‌اند ولی اصل ذکر است. یک وقت پیشه انسان کسب است می‌گویند: او تاجر است، یک وقت در عین حال که پیشهٴ او کسب است، مشتری به کنار مغازه او آمده و از او دارد کالا می‌خرد که یک نفع نقدی نصیبش بشود، این را می‌گویند بیع و آن را می‌گویند تجارت. می‌فرماید: نه اصل شغل، مانع یاد خداست، نه حین خرید و فروش، حینی که مشتری آمد و دارد به او سود می‌دهد، این حین، که حین بیع است مانع ذکر حق نیست، تجارت ملکه و پیشه و شغل است، بیع کار، فرمود: ﴿لاتلهیهم تجارة﴾ که اصل شغل است﴿و لا بیع عن ذکر الله﴾ ، «فلم تشغلهم تجارة ولابیع عنه یقطعون به ایّام الحیاة»؛ زندگی را با یاد حق طیّ می‌کنند.

هاتفان الهی و بازدارندگان از محرمات
«ویهتفون بالزواجر عن محارم الله فی أسماع الغافلین»؛ اینها هاتفان الهیند، اگر کسی اهل غفلت است، اینها در گوش غافلین هاتفانه ندا می‌دهند که از غفلت دست بردارید، با زجر، با خواندن آیات عذاب، با تخویف و انذار، غافلین را بیدار می‌کنند. اینها هاتفان الهی‌اند. «و یهتفون بالزواجر عن محارم الله فی اسماع الغافلین و یأمرون بالقسط ویأتمرون به» ؛ اوّل مؤتمرند، امر پذیرند بعد دستور قِسط و عدل می‌دهند؛ یعنی امر به معروفشان بعد از ائتمار است، چه اینکه نهی از منکر اینها هم بعد از تناهی است، «وینهون عن المنکر و یتناهون عنه»؛ اوّل خود از منکر منتهی و متناهی‌اند، بعد نهی از منکر می‌کنند، اوّل خود به مأمور به مؤتمرند، بعد به قسط و عدل امر می‌کنند.


گویا بهشت و جهنم را می‌بینند
آنگاه می‌فرماید: این راهها را که انجام دادند مثل اینکه اینها دنیا را طی کرده‌اند و به آخرت رسیده‌اند، مثل اینکه جهنّم را می‌بینند، مثل اینکه بهشت را می‌بینند، از یک جایگاه مطمئن خبر می‌دهند.

علی(علیه السلام) و مشاهده مبدأ و معاد
دربارهٴ خودش نمی‌فرماید: مثل اینکه من بهشت می‌بینم، مثل اینکه من جهنّم را می‌بینم، می‌فرماید: «لو کشف الغطاء ما ازددت یقیناً» کانّی نه، إنّی؛ من تحقیقاً این چنینم که اگر بساط قیامت بپا شود و این پرده‌ها کنار برود برای من بی‌تفاوت است «لو کشف الغطاء ما ازددت یقیناً» چه اینکه این را دربارهٴ معاد فرمود: چه اینکه درباره مبدأ هم همین بیان را فرمود که «ما کنت أعبد رباً لم أره» ؛ من آن نیستم که نبینم و عبادت کنم، این کار من است. پس دربارهٴ مبدأ فرمود: من با جان می‌بینم و عبادت می‌کنم «لا تدرکه العیون بمشاهدة العیان ولکن تدرکه القلوب بحقائق الإیمان» ؛ پس دربارهٴ مبدأ دید حضرت آن است، دربارهٴ معاد دید حضرت آن است؛ پس او دارد می‌بیند، سخن از «کأنّی» نیست سخن از «إنّی» است. من آن نیستم که نبینم و عبادت کنم، یعنی عبادت من عبادتِ روی فهم و استدلال و امثال ذلک نیست، روی شهود است. پس هم دربارهٴ آغاز عالَم، هم دربارهٴ انجام عالَم حضرت فرمود: من اهل مشاهده‌ام.

عظمت علمی حضرت علی(علیه السلام) در بیان علاّمه طباطبائی(ره)
به تعبیر سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) فرمود به اینکه حداقل 12 هزار صحابی وجود مبارک رسول خدا(صلیٰ الله علیه وآله وسلّم) را درک کردند. این ١٢ هزار شاگرد که پیغمبر را دیدند و پشت سر حضرت نماز خواندند، درجنگها با او بودند پای منبر حضرت بودند، بعضی بیشتر و بعضی کمتر، این ١٢ هزار نفر به اندازه حضرت امیر(سلام الله علیه) از پیغمبر استفاده نکردند، حرف نیاوردند، کلمات نیاوردند سخن نیاوردند و حضرت هم با اینکه تنها از همهٴ آن ١٢ هزار یا بیشتر بهتر بود، مع ذلک به احترام رسول خدا تا حضرت زنده بود شروع به سخن نکرد، همهٴ این برکات بعد از ارتحال حضرت است و اگر از همان وقت به خودش اجازه می‌داد که در زمان پیغمبر سخنرانی ‌می‌کرد، خطبه‌ای می‌خواند، نامه‌ای می‌نوشت چه می‌شد؟ این همه علومی که از حضرت رسیده است مال همان چند صباحی است که به او میدان دادند، لذا می‌فرماید: من بر حقّم، در همان خطبه‌ای که می‌فرماید «ما فارقت سمعی هینمة منهم» با ضرس قاطع می‌فرماید: «إنّی لعلى جادة الحق و إنّهم علی مزلّة الباطل» ؛ درباره خود سخن از «انّی» است، تحقیقاً من با جان و دل خدا را می‌بینم و قیامت را می‌بینم، دربارهٴ اهل ذکر می‌فرماید: گویا اینها آخرت را دیده‌اند، گویا قیامت را دیدند، مثل اینکه بهشت را دیده‌اند، مثل این که جهنّم را دیده‌اند.
می‌فرماید: «فکأنما قطعوا الدنیا إلی الآخرة وهم فیها»؛ در حالی که در دنیا هستند مثل این که راه دنیا را طیّ کردند و به آخرت رسیدند. «فشاهدوا ماوراء ذلک»، مثل اینکه جریان بعد از دنیا را مشاهده کردند. «فکأنما اطّلعوا على غیوب أهل البرزخ فی طول الإقامة فیه»، مثل اینکه از جریان برزخ و طول اقامت در برزخ و امثال ذلک با خبرند «وحققّت القیامة علیهم عداتها فکشفوا غطاء ذلک لأهل الدنیا»؛ گویا قیامت همهٴ آن وعده‌های خود را برای اینها محقق کرد، برای اینها روشن کرد، اینها از زبان قیامت برای مردم سخن می‌گویند، اینها سخنگوی بهشتند، سخنگوی جهنّمند، سخن‌گوی قیامتند؛ مثل این‌که جهنّم را دیدند و دارند خبر می‌دهند لذا حرفشان در جان آدم اثر می‌کند، در روح انسان اثر می‌کند. «و حقّقت القیامة علیهم عداتها»؛ آن وعده‌های خود را، «عده» و «وعد» خود را بر آنها محقق کرده است «فکشفوا غطاء ذلک لأهل الدنیا»؛ آن‌گاه پرده‌ها و وعده‌های قیامت را برای اهل دنیا کشف کردند، اینها نه تنها می‌فهمانند بلکه سعی می‌کنند دیگران را به اسرار قیامت آشنا کنند که آنها ببینند «حتّیٰ کأنّهم یرون ما لایری الناس»، مثل اینکه بهشت را می‌بینند، مثل اینکه قیامت را می‌بینند و مثل این که جهنم را می‌بینند «ویسمعون ما لایسمعون»؛ مثل اینکه چیزی را می‌شنوند که دیگران نمی‌شنوند. «فلو مثلّتهم لعقلک فی مقاومهم المحمودة ومجالسهم المشهودة وقد نشروا دواوین أعمالهم وفرغوا لمحاسبة أنفهسم علی کل صغیرة و کبیرة أُمروا بها فقصّروا عنها أو نهوا عنها ففرّطوا فیها وحمّلوا ثقل أوزارهم ظهورهم فضَعفوا عن الإستقلال بها فنشجوا نشیجاً وتجاوبوا نحیباً یعجُّون إلیٰ ربّهم من مقام ندم واعتراف لرأیت أعلام هدىً ومصابیح دُجىً قد حفّت بهم الملائکة و تنزّلت علیهم السّکینة» ؛ این مردان را اگر ببینید مثل این‌که اینها محفوف به فرشتگانند، پس فرشتگان از هر طرفی بر این گروه صلوات می‌فرستند نسبت به یک عده أصل تنزّل است ﴿الّذین قالوا ربّنا الله ثمّ استقاموا تتنزّل علیهم الملائکة﴾ نسبت به این مردان پاکباخته «حفّت بهم الملائکة» ؛ مثل اینکه تمام اطراف اینها را فرشته احاطه کرده است.
«والحمدلله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 43:49

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی