- 1027
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 3 تا 4 سوره رعد
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 3 تا 4 سوره رعد
- توحید ربوبی
- آیات خلقت
- به کارگیری ضمیر مفرد و جمع در قرآن برای خلقت
- معاد و شبهات معاد
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿و هو الذی مد الارض و جعل فیها رواسی و انهاراً و من کل الثمرات جعل فیها زوجین اثنین یغشی اللّیل النهار ان فی ذلک لآیات لقوم یتفکرون ٭ و فی الارض قطع متجاورات و جنات من اعناب و زرع و نخیل صنوان و غیر صنوان یسقی بماء واحد ونفضّل بعضها علی بعض فی الاُکُل ان فی ذلک لایات لقوم یعقلون﴾
در این دو کریمه که گاهی از وحدت به کثرت و گاهی از کثرت به وحدت استدلال میکند برای تتمیم برهان ربوبی است که رب العالمین واحد لا شریک له کل نظام را خالق نظام اداره میکند و در تدبیر این نظام احدی نقشی ندارد در بعضی از سور ظهور وحدت قویتر از ظهور کثرت و ظهور قانون علیت و معلولیت عام است, در بعضی از سور مسئله علیت و معلولیت عامه بیشتر مطرح است در این دو کریمه سخن آن است که خدا مستقیماً این کارها را انجام میدهد تمام این ضمیرها مفرد است و فعلها هم مفرد است مگر در ذیل که متکلم معالغیر آمده فرمود: ﴿و هو الذی مد الارض و جعل فیها رواسی و أنهاراً و من کل الثمرات جعل فیها زوجین اثنین یغشی اللّیل النهار ان فی ذلک لآیات لقومٍ یتفکرون﴾, در آیهٴ بعد هم فرمود: ﴿و فی الارض قطع متجاورات و جنات من اعناب و زرع و نخیل صنوان و غیر صنوان یسقی بماء واحد﴾، ساقی کیست؟ روشن نیست ولی در ذیل به عنوان متکلم معالغیر فرمود: ﴿و نفضل بعضها علی بعض فی الاکل ان فی ذلک لآیات لقوم یعقلون﴾, در این آیاتی که مستقیماً این تدبیر را به خدا نسبت میدهد نمیخواهد نظام علّی و معلولی را انکار کند و وسایط را القاء کند و بگوید احدی در این کار نقشی ندارد به شهادت اینکه همین کارها را در سایر سور به جنود الهی نسبت میدهد که آنها این کارها را میکنند منتها باذنه تعالی و به شهادت اینکه سراسر موجودات جهان امکان را قرآن کریم سپاهیان حق میداند ﴿وَ للّه جنود السماوات والارض﴾ ﴿و ما یعلم جنود ربک الا هو﴾ , چیزی در عالم نیست که مأمور الهی نباشد هم ﴿ولله جنود السموات والارض﴾, هم ﴿و ما یعلم جنود ربک الا هو﴾ پس کل موجودٍ فهو جندیٌ و مأمورٌ من عندالله تعالی, و اگر این کارها را به خودش نسبت میدهد برای اینکه علتالعلل اوست و برای اینکه دیگران اگر کاری انجام میدهند باذنه تعالی خواهد بود و یؤیّدهُ اینکه همین مطالب را در سایر سور با ضمیر متکلم معالغیر و با صیغهٴ متکلم معالغیر بیان میکند اگر در اینجا فرمود ﴿و هو الذی مد الارض﴾, در سورهٴ حجر میفرماید ﴿والارض مددناها﴾ , ما این کار را کردیم معمولاً مواردی که با متکلم معالغیر ذکر میشود جایی است که مأموران الهی باذن الله نقشی دارند صرف تفنن در تعبیر نیست یا صرف تفخیم وتعظیم نیست که از شخص واحد به عنوان متکلم معالغیر نام ببرند. زیرا در آیات توحید آنجا که صحبت از الوهیت حق است که شایستهٴ تعظیم و تکریم است هیچ جا متکلم معالغیر گفته نشده ﴿لا اله الا انا﴾ ﴿فاخلع نعلیک انک بالواد المقدس طوی﴾ , آنجا که فرمان است و صحبت از الوهیت است و صحبت از ربوبیت است که عظیمترین مقام تدبیر است آنجا را با ضمیر مفرد و متکلم وحده و امثال ذلک ذکر میکند هیچ گاه لا اله الا نحن نیامده ﴿لا اله الا انا﴾, بنابراین آنجا که متکلم معالغیر مطرح است برای اِشعار به این مطلب است که مأموران الهی باذن الله دخالتی دارند کاری است که با مأموران الهی انجام میگیرد و اما آنجا که مأموران الهی هیچ نقشی ندارند آن جریان الوهیت است آنجا سخن از متکلم معالغیر نیست اما جایی که فرشتگان که مأموران الهیاند باذن الله موظفاند کاری را انجام بدهند در آن بخش با ضمیر متکلم معالغیر و صیغهٴ متکلم معالغیر و امثال ذلک آمده است در سورهٴ حجر آیهٴ نوزده به بعد همین جریانی که در سورهٴ رعد به افراد ذکر کرده ﴿و هو الذی مد الارض﴾, در سورهٴ حجر آمده ﴿والارض مددناها﴾, ما اینکار را کردیم معلوم میشود دیگران هم میکنند و چون دیگران مأموران الهیاند در تحت تدبیر ربالعالمیناند پس نظام نظام سبب و مسببیت است تا برسد به مسببالاسباب آن کسی که مسبب اسباب است و مبدأ نخستین است او هم افعال به او اسناد دارد حقیقتاً و هم افعال دیگران افعال او به حساب میآید در حقیقت ﴿و الارض مددناها والقینا فیها رواسی﴾ , اگر در سورهٴ رعد همین سورهٴ محل بحث هر دو را با فعل مفرد ذکر کرد فرمود ﴿مد الارض و جعل فیها رواسی﴾ در سورهٴ حجر میفرماید ﴿والارض مددناها و القینا فیها رواسی﴾, و اگر در سورهٴ رعد فرمود: ﴿و من کل الثمرات جعل فیها زوجین اثنین﴾ در سورهٴ حجر میفرماید: ﴿و أنبتنا فیها من کل شیء موزون﴾ این را به عنوان متکلم معالغیر اسناد میدهد ﴿و جعلنا لکم فیها معایش و من لستم برازقین﴾ تا اینکه در آیهٴ 22 میفرماید ﴿و أرسلنا الریاح لواقح فانزلنا من السماء ماء فاسقیناکموه و ما انتم له بخازنین﴾ این باردار شدن ابرها را به باد نسبت میدهد که ما بادها را علل و عوامل تلقیح قرار دادیم آنهایند که تلقیح میکنند و ابر باردار میشود ﴿و ارسلنا الریاح لواقح﴾, آنهایند که ملحقاتاند و تلقیح میکنند و باردار میکنند اگر چنانچه در سورهٴ نور مثلاً فرمود ﴿أن الله یزجی سحاباً ثم یؤلف بینه﴾ و کم کم متراکم میشود و ﴿یخرج من خلاله﴾ کذا و کذا در سورهٴ حجر به عنوان ﴿ارسلنا الریاح لواقح﴾ , مطرح میکند در سورهٴ نور فعل را مفرد ذکرمیکند و به خودش نسبت میدهد. آیهٴ 43 به بعد سورهٴ نور ﴿الم تر أن الله یزجی سحابا﴾ او ازجاع میکند و برمیانگیزاند و حرکت میدهد ﴿ثم یولف بینه﴾, بین خود این ابرها الفتی برقرار میکند این ابرهای متفرق را مؤتلف میکند و متراکب میکند, متراکم میشوند ﴿ثم یجعله رکاماً﴾ متراکم میشوند همین کار را که در این سورهٴ نور به خودش نسبت میدهد خداست که ابر را ازجاع میکند در سورهٴ حجر با متکلم معالغیر میفرماید ما ریاح را لواقح فرستادیم لواقح کردیم با این رسالت که ﴿و ارسلنا الرایح لواقح﴾, بادها رسالت تلقیح دارند بادهایند که ابرها را پراکندهها را جمع میکنند اینها را روی هم قرار میدهند متراکم میکنند, تلقیحشان میکنند, باردارشان میکنند تا ببارند پس آنچه که در سورهٴ نور به خود نسبت میدهد با ضمیر مفرد در سورهٴ حجر آنها را رسول خود میداند هر چه در عالماند رسالت الهی را انجام میدهند فرستادهٴ حقاند و پیک حقاند که دارند این مأموریتشان را امتثال میکنند و اگر دربارهٴ این مسئلهٴ «مددنا و القینا» و امثال ذلک هم در سورهٴ حجر آمده هم در سورهٴ قاف آیهٴ هفت و نه آمده هم در سورهٴ عبس آیهٴ 37 و اگر دربارهٴ ﴿یغشی اللیل النهار﴾ سخن از ضمیر مفرد است و فعل مفرد از همین معنا در سورهٴ اسراء به متکلم معالغیر تعبیر میکند میفرماید: ﴿و جعلنا اللّیل و النهار آیتین فمحونا آیة اللّیل و جعلنا آیة النهار مبصرةً﴾ ماییم که شب و روز را اینچنین قرار دادیم آیت حق قرار دادیم یکی را آیت تاریک و دیگری را آیت روشن، ما ﴿فمحونا آیة اللیل﴾ محو کردیم نشانهٴ شب را ﴿فمحونا﴾ نه یعنی لیل آیت نیست ﴿فمحونا آیة اللیل﴾ یعنی جعلناها آیةً ممحوه, محو بودن او آیت است نه ﴿فمحونا آیة اللّیل﴾ که لیل دیگر آیت الهی نیست بشهادت اینکه در جملهٴ قبل فرمود ﴿و جعلنا اللیل و النهار آیتین﴾ اگر چنانچه هر دو آیتاند ﴿و جعلنا اللّیل و النهار آیتین﴾, پس ﴿فمحونا آیة اللّیل﴾ یعنی این محوش آیت است همین حالت خاصی که به نام تاریکی و تیرگی است آیت الهی است فرمود: در آیهٴ دوازده از سورهٴ اسراء ﴿و جعلنا اللیل و النهار آیتین فمحونا آیة اللّیل﴾, یعنی جعلنا آیت اللیل را ممحو نه اینکه آیت بودنش را محو کردیم نه ما او را آیت قرار دادیم پس ظلمت لیل آیت است چه اینکه ضیاء نهار هم آیت است ﴿فمحونا آیة اللّیل و جعلنا آیة النهار مبصرةً لتبتغوا فضلاً من ربکم و لتعلموا عدد السنین والحساب﴾ , روز را روشن کردیم تا از فضلالله بهره بگیرید و حساب سال و ماهتان را هم بدانید پس آنچه که در سورهٴ رعد ضمیر مفرد بود در سورهٴ نساء همان مسئله است با شکل دیگر با ضمیر و صیغه متکلم معالغیر ذکر شده چه اینکه در آیهٴ ﴿الله الذی رفع السماوات بغیر عمدٍ ترونها﴾ , اگرچنانچه مفرد اسم ظاهر مفرد آورد فعل را هم مفرد آورد ﴿الله الذی رفع السماوات﴾ , در سورهٴ انبیاء آیهٴ 32 فرمود: ﴿وَ جعلنا السماء سقفاً محفوظا﴾ گاهی میفرماید آسمان سقف مرفوع است گاهی میفرماید سقف محفوظ است در سورهٴ انبیاء فرمود: ما آسمان را سقف محفوظ قرار دادیم, پس اگر ﴿الله الذی رفع السماوات﴾, که مفرد است در سورهٴ انبیاء میفرماید: ما آسمان را سقف محفوظ قرار دادیم ﴿و جعلنا السماء سقفاً محفوظا﴾, معلوم میشود در آن کار مدبرات امر که فرشتگان الهی و مأموران جنود خاص حق تعالی هستند باذن الله سهمی دارند و اگر در ریزش باران و رویش گیاه و درختها در بعضی از سور نظیر سورهٴ رعد ضمیر مفرد آوردند در سورهٴ نباء به عنوان ضمیر متکلم مع الغیر از همهٴ اینها نام میبرد میفرماید: ﴿الم نجعل الارض مهاداً﴾ , مگر ما زمین را مهاد و جای آرامش قرار ندادیم در بعضی از تعبیرات قرآن کریم این است که زمین مهد است گهواره است این بیان را وقتی به یک عالم طبیعی میگویند او از آن استفاده میکند که زمین حرکتی دارد چون گهواره, وقتی این آیه را به عالم اخلاق میسپارند میگوید زمین گهواره است و زمینیها بچهاند و کسی تا مادامی که زمینی فکر میکند کودک است حالا کودکی است هشتاد ساله یا کودکی است نَوَد ساله اگر زمین مهد است و گهواره است زمینی کودک است همه در کنار این سفره نشستهاند منتها هر کدام از دید خاص خود بهرهٴ مخصوص میبرند اگر ارض مهد است خاصیت مهد را هم دارد. در این سورهٴ عمّ با متکلم معالغیر تبیین کرد فرمود ﴿الم نجعل الأرض مهادا﴾ یا ﴿والجبال اوتادا﴾ , یعنی الم نجعل الجبال اوتادا, اگر در سورهٴ رعد مفرد ذکر کرد ﴿و جعل فیها رواسی﴾ در سورهٴ عم ﴿الم نجعل﴾ است ﴿و خلقناکم ازواجا ٭ و جعلنا نومکم سباتا ٭ و جعلنا اللّیل لباسا﴾ , اگر در سورهٴ رعد فرمود: ﴿یغشی اللیل النهار﴾, که لیل مفعول اول, نهار مفعول ثانی یعنی یجعل اللیل غاشیهٴ النهار و لباس النهار لباس است که میپوشاند ملتبس را, اگر لیل غاشیهٴ نهار است واگر خدا یغشی لیل را بر نهار در سورهٴ عمّ فرمود ﴿و جعلنا اللّیل لباسا﴾ , متکلم معالغیر ما لیل را لباس قرار دادیم میپوشاند شب را یا لباس آرامش شما قرار دادیم ﴿و جعلنا النهار معاشا﴾ , اگرما لیل را لباس آرامش قرار دادیم بالأخره متکلم معالغیر است ﴿و بنینا فوقکم سبعاً شدادا ٭ و جعلنا سراجاً وهاجا ٭ و انزلنا من المعصرات ماءً ثجاجا ٭ لنخرج﴾ , متکلم معالغیر است ﴿به حباً و نباتاً ٭ و جناتٍ ألفافا﴾ , بنابراین نظام نظام علّی و معلولی است اگر این کارها را در جای دیگر گاهی مستقیماً به غیر نسبت میدهد گاهی به جمع نسبت میدهد گاهی به شخص خود نسبت میدهد که سه لسان است یعنی گاهی میفرماید ابر است که رسالت دارد, ابر است که این کارها را میکند, باران است که این کارها را میکند مدبرات امرند که این کارها را میکند, گاهی میفرماید که ماییم که این کارها را میکنیم, گاهی میفرماید منم که این کارها را میکنم, نشان میدهد که این نظام, نظام علّی ومعلولی است دیگران اگر میکنند به عنوان جند الهیاند و مدبرات امرند باذنه و او مسبب اسباب است و مبدأ نخستین. چون سوَری که در مکه نازل میشد قسمت مهمش راجع به اصول دین بود یعنی توحید نبوت و معاد.
در این کریمه به ضرورت معاد اشاره دارد میفرماید: شما اگر خواستید از چیزی تعجب کنید سخنان اینها تعجبآمیز است و؟ اینها که منکر معادند ﴿و ان تعجب﴾ یعنی اگر شما از چیزی تعجب میکنید سخن اینها تعجب کنید ﴿فعجب قولهم﴾ نه آن طور که مرحوم امینالاسلام در مجمع معنا کرد که ﴿و ان تعجب﴾ از انکار توحید از انکار معاد هم باید تعجب بکنید حرف آنها عجب است نه ﴿و ان تعجب﴾ اگر تو شگفتی و تعجبی داری از حرف اینها تعجب داشته باش برای اینکه حرف اینها تعجبانگیز است ﴿فعجب قولهم﴾ حرفشان چیست؟ حرفشان این است که ﴿أءِذا کنا ترابا أئِنا لفی خلق جدید﴾ ما اگر مردیم و پوسیدیم و خاک شدیم دوباره زنده میشویم اولاً برهانی از منکران معاد در سراسر قرآن کریم اقامه نشده است.
در حد تعجب است و در حد استبعاد دلیل عقلی اقامه نکردند بر انکار معاد همهاش به عنوان اینکه بعید است و چطور میشود و مشکل هست ﴿رجعٌ بعید﴾ و ﴿ما نحن بمستیقنین﴾ و امثال ذلک است آنها نمیتوانستند یقین پیدا کنند به نفی معاد چون دلیلی بر نفی معاد نداشتند برای اثبات معاد درک مسئله بر اینها دشوار بود نه اینکه دلیل داشتند بر نفی معاد هیچ برهانی اقامه نکردند قرآن کریم اصرار دارد که حرفتان را بزنید حرفشان این است که چطور دوباره خاک زنده میشود در حد تعجب است خُب میگویند شما اولش را که دیدید که برهانی از منکران معاد نقل نشده است که دلالت کند بر امتناع عود، همهٴ حرفهایشان در محور تعجب و استبعاد است ﴿ذلک رجع بعید﴾ بعید نه یعنی دور است زمانش دور است نه اصلاً مستبعد است که باشد و حرفی که قرآن کریم از اینها نقل میکند این است که ﴿و ما نحن بمستیقنین﴾ ما یقین هم نداریم هیچ دلیلی در سراسر قرآن کریم از آنها در دست نیست که دلالت بر استحالهٴ معاد کند با اینکه این همه احتجاجها مطرح شده و رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از اینها حجت میطلبید که دلیلتان چیست؟ اینها در حد استبعاد یک وقت میگفتند چگونه خاک میتواند انسان بشود؟ یک وقت میگفتند ما که از بین میرویم دوباره (این قسمت از نوار افتادگی دارد) انسان جز همین هیکل و پیکر چیزی نیست وقتی تکه پاره شد و پراکنده شد چگونه ممکن است دوباره برگردد و زنده بشود که این دو سهتا حرف یک مقدار به این برمیگردد که ما از بین میرویم یک مقدار به این بر میگردد(نوار افتادگی دارد) میشویم یک مقدار به این برمیگردد که ما خاک میشویم در همهٴ موارد قرآن کریم برهان قاطع اقامه کرد بر ضرورت معاد. در مسئلهٴ معاد اشکال منکرین معاد را جواب دادن کافی نیست این قدم اول بحث معاد است زیرا منکرین معاد میگفتند شدنی نیست اگر ما اشکالات آنها را جواب دادیم معلوم میشود شدنی است قابل شدن است ممکن است اینکه معاد نیست معاد همان است که میگوییم ﴿انک جامع الناس لیوم لا ریب فیه﴾ و به اصطلاح منطقی «المعاد حق بالضرورة» امری است ضروری الوقوع نه شدنی است میشود اشکالی ندارد. حل اشکالات معاد قدم اول است باید با برهان قطعی ضرورت معاد را تثبیت کرد بنا براین بحث معاد در دو فصل خواهد بود فصل اولی «فی ما یرجع الی انکار ادلة المنکرین»؟ (افتادگی نوار)
المعاد یوم لا ریب فیه امری است ضروری نه عیب ندارد نه اشکال ندارد نه چطور میشود این برای حل اشکالات معاد است لذا قرآن کریم هم شبهات آنها را نقل میکند و رد میکند هم برهان بر ضرورت معاد اقامه میکند که المعاد یوم لا ریب فیه؟ (افتادگی نوار) ممکن است بشر دوباره زنده شود نه محال نیست نه اگر (افتادگی نوار) و اگر جز او باداش کیفری نباشد محال است بنابراین یک سلسله از بحثهای معاد در قرآن کریم به حل شبهات منکران معاد برمیگردد یک سلسله از بحثها برای تبیین ضرورت معاد ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ در اینجا فرمود ﴿ان تعجب فعجب قولهم﴾ از این تعجب بکن که میگویند ﴿أءِذا کُنا قرابا أإنّا لفی خلق جدید﴾ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ما اگر برگردیم و خاک بشویم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟//
- توحید ربوبی
- آیات خلقت
- به کارگیری ضمیر مفرد و جمع در قرآن برای خلقت
- معاد و شبهات معاد
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿و هو الذی مد الارض و جعل فیها رواسی و انهاراً و من کل الثمرات جعل فیها زوجین اثنین یغشی اللّیل النهار ان فی ذلک لآیات لقوم یتفکرون ٭ و فی الارض قطع متجاورات و جنات من اعناب و زرع و نخیل صنوان و غیر صنوان یسقی بماء واحد ونفضّل بعضها علی بعض فی الاُکُل ان فی ذلک لایات لقوم یعقلون﴾
در این دو کریمه که گاهی از وحدت به کثرت و گاهی از کثرت به وحدت استدلال میکند برای تتمیم برهان ربوبی است که رب العالمین واحد لا شریک له کل نظام را خالق نظام اداره میکند و در تدبیر این نظام احدی نقشی ندارد در بعضی از سور ظهور وحدت قویتر از ظهور کثرت و ظهور قانون علیت و معلولیت عام است, در بعضی از سور مسئله علیت و معلولیت عامه بیشتر مطرح است در این دو کریمه سخن آن است که خدا مستقیماً این کارها را انجام میدهد تمام این ضمیرها مفرد است و فعلها هم مفرد است مگر در ذیل که متکلم معالغیر آمده فرمود: ﴿و هو الذی مد الارض و جعل فیها رواسی و أنهاراً و من کل الثمرات جعل فیها زوجین اثنین یغشی اللّیل النهار ان فی ذلک لآیات لقومٍ یتفکرون﴾, در آیهٴ بعد هم فرمود: ﴿و فی الارض قطع متجاورات و جنات من اعناب و زرع و نخیل صنوان و غیر صنوان یسقی بماء واحد﴾، ساقی کیست؟ روشن نیست ولی در ذیل به عنوان متکلم معالغیر فرمود: ﴿و نفضل بعضها علی بعض فی الاکل ان فی ذلک لآیات لقوم یعقلون﴾, در این آیاتی که مستقیماً این تدبیر را به خدا نسبت میدهد نمیخواهد نظام علّی و معلولی را انکار کند و وسایط را القاء کند و بگوید احدی در این کار نقشی ندارد به شهادت اینکه همین کارها را در سایر سور به جنود الهی نسبت میدهد که آنها این کارها را میکنند منتها باذنه تعالی و به شهادت اینکه سراسر موجودات جهان امکان را قرآن کریم سپاهیان حق میداند ﴿وَ للّه جنود السماوات والارض﴾ ﴿و ما یعلم جنود ربک الا هو﴾ , چیزی در عالم نیست که مأمور الهی نباشد هم ﴿ولله جنود السموات والارض﴾, هم ﴿و ما یعلم جنود ربک الا هو﴾ پس کل موجودٍ فهو جندیٌ و مأمورٌ من عندالله تعالی, و اگر این کارها را به خودش نسبت میدهد برای اینکه علتالعلل اوست و برای اینکه دیگران اگر کاری انجام میدهند باذنه تعالی خواهد بود و یؤیّدهُ اینکه همین مطالب را در سایر سور با ضمیر متکلم معالغیر و با صیغهٴ متکلم معالغیر بیان میکند اگر در اینجا فرمود ﴿و هو الذی مد الارض﴾, در سورهٴ حجر میفرماید ﴿والارض مددناها﴾ , ما این کار را کردیم معمولاً مواردی که با متکلم معالغیر ذکر میشود جایی است که مأموران الهی باذن الله نقشی دارند صرف تفنن در تعبیر نیست یا صرف تفخیم وتعظیم نیست که از شخص واحد به عنوان متکلم معالغیر نام ببرند. زیرا در آیات توحید آنجا که صحبت از الوهیت حق است که شایستهٴ تعظیم و تکریم است هیچ جا متکلم معالغیر گفته نشده ﴿لا اله الا انا﴾ ﴿فاخلع نعلیک انک بالواد المقدس طوی﴾ , آنجا که فرمان است و صحبت از الوهیت است و صحبت از ربوبیت است که عظیمترین مقام تدبیر است آنجا را با ضمیر مفرد و متکلم وحده و امثال ذلک ذکر میکند هیچ گاه لا اله الا نحن نیامده ﴿لا اله الا انا﴾, بنابراین آنجا که متکلم معالغیر مطرح است برای اِشعار به این مطلب است که مأموران الهی باذن الله دخالتی دارند کاری است که با مأموران الهی انجام میگیرد و اما آنجا که مأموران الهی هیچ نقشی ندارند آن جریان الوهیت است آنجا سخن از متکلم معالغیر نیست اما جایی که فرشتگان که مأموران الهیاند باذن الله موظفاند کاری را انجام بدهند در آن بخش با ضمیر متکلم معالغیر و صیغهٴ متکلم معالغیر و امثال ذلک آمده است در سورهٴ حجر آیهٴ نوزده به بعد همین جریانی که در سورهٴ رعد به افراد ذکر کرده ﴿و هو الذی مد الارض﴾, در سورهٴ حجر آمده ﴿والارض مددناها﴾, ما اینکار را کردیم معلوم میشود دیگران هم میکنند و چون دیگران مأموران الهیاند در تحت تدبیر ربالعالمیناند پس نظام نظام سبب و مسببیت است تا برسد به مسببالاسباب آن کسی که مسبب اسباب است و مبدأ نخستین است او هم افعال به او اسناد دارد حقیقتاً و هم افعال دیگران افعال او به حساب میآید در حقیقت ﴿و الارض مددناها والقینا فیها رواسی﴾ , اگر در سورهٴ رعد همین سورهٴ محل بحث هر دو را با فعل مفرد ذکر کرد فرمود ﴿مد الارض و جعل فیها رواسی﴾ در سورهٴ حجر میفرماید ﴿والارض مددناها و القینا فیها رواسی﴾, و اگر در سورهٴ رعد فرمود: ﴿و من کل الثمرات جعل فیها زوجین اثنین﴾ در سورهٴ حجر میفرماید: ﴿و أنبتنا فیها من کل شیء موزون﴾ این را به عنوان متکلم معالغیر اسناد میدهد ﴿و جعلنا لکم فیها معایش و من لستم برازقین﴾ تا اینکه در آیهٴ 22 میفرماید ﴿و أرسلنا الریاح لواقح فانزلنا من السماء ماء فاسقیناکموه و ما انتم له بخازنین﴾ این باردار شدن ابرها را به باد نسبت میدهد که ما بادها را علل و عوامل تلقیح قرار دادیم آنهایند که تلقیح میکنند و ابر باردار میشود ﴿و ارسلنا الریاح لواقح﴾, آنهایند که ملحقاتاند و تلقیح میکنند و باردار میکنند اگر چنانچه در سورهٴ نور مثلاً فرمود ﴿أن الله یزجی سحاباً ثم یؤلف بینه﴾ و کم کم متراکم میشود و ﴿یخرج من خلاله﴾ کذا و کذا در سورهٴ حجر به عنوان ﴿ارسلنا الریاح لواقح﴾ , مطرح میکند در سورهٴ نور فعل را مفرد ذکرمیکند و به خودش نسبت میدهد. آیهٴ 43 به بعد سورهٴ نور ﴿الم تر أن الله یزجی سحابا﴾ او ازجاع میکند و برمیانگیزاند و حرکت میدهد ﴿ثم یولف بینه﴾, بین خود این ابرها الفتی برقرار میکند این ابرهای متفرق را مؤتلف میکند و متراکب میکند, متراکم میشوند ﴿ثم یجعله رکاماً﴾ متراکم میشوند همین کار را که در این سورهٴ نور به خودش نسبت میدهد خداست که ابر را ازجاع میکند در سورهٴ حجر با متکلم معالغیر میفرماید ما ریاح را لواقح فرستادیم لواقح کردیم با این رسالت که ﴿و ارسلنا الرایح لواقح﴾, بادها رسالت تلقیح دارند بادهایند که ابرها را پراکندهها را جمع میکنند اینها را روی هم قرار میدهند متراکم میکنند, تلقیحشان میکنند, باردارشان میکنند تا ببارند پس آنچه که در سورهٴ نور به خود نسبت میدهد با ضمیر مفرد در سورهٴ حجر آنها را رسول خود میداند هر چه در عالماند رسالت الهی را انجام میدهند فرستادهٴ حقاند و پیک حقاند که دارند این مأموریتشان را امتثال میکنند و اگر دربارهٴ این مسئلهٴ «مددنا و القینا» و امثال ذلک هم در سورهٴ حجر آمده هم در سورهٴ قاف آیهٴ هفت و نه آمده هم در سورهٴ عبس آیهٴ 37 و اگر دربارهٴ ﴿یغشی اللیل النهار﴾ سخن از ضمیر مفرد است و فعل مفرد از همین معنا در سورهٴ اسراء به متکلم معالغیر تعبیر میکند میفرماید: ﴿و جعلنا اللّیل و النهار آیتین فمحونا آیة اللّیل و جعلنا آیة النهار مبصرةً﴾ ماییم که شب و روز را اینچنین قرار دادیم آیت حق قرار دادیم یکی را آیت تاریک و دیگری را آیت روشن، ما ﴿فمحونا آیة اللیل﴾ محو کردیم نشانهٴ شب را ﴿فمحونا﴾ نه یعنی لیل آیت نیست ﴿فمحونا آیة اللیل﴾ یعنی جعلناها آیةً ممحوه, محو بودن او آیت است نه ﴿فمحونا آیة اللّیل﴾ که لیل دیگر آیت الهی نیست بشهادت اینکه در جملهٴ قبل فرمود ﴿و جعلنا اللیل و النهار آیتین﴾ اگر چنانچه هر دو آیتاند ﴿و جعلنا اللّیل و النهار آیتین﴾, پس ﴿فمحونا آیة اللّیل﴾ یعنی این محوش آیت است همین حالت خاصی که به نام تاریکی و تیرگی است آیت الهی است فرمود: در آیهٴ دوازده از سورهٴ اسراء ﴿و جعلنا اللیل و النهار آیتین فمحونا آیة اللّیل﴾, یعنی جعلنا آیت اللیل را ممحو نه اینکه آیت بودنش را محو کردیم نه ما او را آیت قرار دادیم پس ظلمت لیل آیت است چه اینکه ضیاء نهار هم آیت است ﴿فمحونا آیة اللّیل و جعلنا آیة النهار مبصرةً لتبتغوا فضلاً من ربکم و لتعلموا عدد السنین والحساب﴾ , روز را روشن کردیم تا از فضلالله بهره بگیرید و حساب سال و ماهتان را هم بدانید پس آنچه که در سورهٴ رعد ضمیر مفرد بود در سورهٴ نساء همان مسئله است با شکل دیگر با ضمیر و صیغه متکلم معالغیر ذکر شده چه اینکه در آیهٴ ﴿الله الذی رفع السماوات بغیر عمدٍ ترونها﴾ , اگرچنانچه مفرد اسم ظاهر مفرد آورد فعل را هم مفرد آورد ﴿الله الذی رفع السماوات﴾ , در سورهٴ انبیاء آیهٴ 32 فرمود: ﴿وَ جعلنا السماء سقفاً محفوظا﴾ گاهی میفرماید آسمان سقف مرفوع است گاهی میفرماید سقف محفوظ است در سورهٴ انبیاء فرمود: ما آسمان را سقف محفوظ قرار دادیم, پس اگر ﴿الله الذی رفع السماوات﴾, که مفرد است در سورهٴ انبیاء میفرماید: ما آسمان را سقف محفوظ قرار دادیم ﴿و جعلنا السماء سقفاً محفوظا﴾, معلوم میشود در آن کار مدبرات امر که فرشتگان الهی و مأموران جنود خاص حق تعالی هستند باذن الله سهمی دارند و اگر در ریزش باران و رویش گیاه و درختها در بعضی از سور نظیر سورهٴ رعد ضمیر مفرد آوردند در سورهٴ نباء به عنوان ضمیر متکلم مع الغیر از همهٴ اینها نام میبرد میفرماید: ﴿الم نجعل الارض مهاداً﴾ , مگر ما زمین را مهاد و جای آرامش قرار ندادیم در بعضی از تعبیرات قرآن کریم این است که زمین مهد است گهواره است این بیان را وقتی به یک عالم طبیعی میگویند او از آن استفاده میکند که زمین حرکتی دارد چون گهواره, وقتی این آیه را به عالم اخلاق میسپارند میگوید زمین گهواره است و زمینیها بچهاند و کسی تا مادامی که زمینی فکر میکند کودک است حالا کودکی است هشتاد ساله یا کودکی است نَوَد ساله اگر زمین مهد است و گهواره است زمینی کودک است همه در کنار این سفره نشستهاند منتها هر کدام از دید خاص خود بهرهٴ مخصوص میبرند اگر ارض مهد است خاصیت مهد را هم دارد. در این سورهٴ عمّ با متکلم معالغیر تبیین کرد فرمود ﴿الم نجعل الأرض مهادا﴾ یا ﴿والجبال اوتادا﴾ , یعنی الم نجعل الجبال اوتادا, اگر در سورهٴ رعد مفرد ذکر کرد ﴿و جعل فیها رواسی﴾ در سورهٴ عم ﴿الم نجعل﴾ است ﴿و خلقناکم ازواجا ٭ و جعلنا نومکم سباتا ٭ و جعلنا اللّیل لباسا﴾ , اگر در سورهٴ رعد فرمود: ﴿یغشی اللیل النهار﴾, که لیل مفعول اول, نهار مفعول ثانی یعنی یجعل اللیل غاشیهٴ النهار و لباس النهار لباس است که میپوشاند ملتبس را, اگر لیل غاشیهٴ نهار است واگر خدا یغشی لیل را بر نهار در سورهٴ عمّ فرمود ﴿و جعلنا اللّیل لباسا﴾ , متکلم معالغیر ما لیل را لباس قرار دادیم میپوشاند شب را یا لباس آرامش شما قرار دادیم ﴿و جعلنا النهار معاشا﴾ , اگرما لیل را لباس آرامش قرار دادیم بالأخره متکلم معالغیر است ﴿و بنینا فوقکم سبعاً شدادا ٭ و جعلنا سراجاً وهاجا ٭ و انزلنا من المعصرات ماءً ثجاجا ٭ لنخرج﴾ , متکلم معالغیر است ﴿به حباً و نباتاً ٭ و جناتٍ ألفافا﴾ , بنابراین نظام نظام علّی و معلولی است اگر این کارها را در جای دیگر گاهی مستقیماً به غیر نسبت میدهد گاهی به جمع نسبت میدهد گاهی به شخص خود نسبت میدهد که سه لسان است یعنی گاهی میفرماید ابر است که رسالت دارد, ابر است که این کارها را میکند, باران است که این کارها را میکند مدبرات امرند که این کارها را میکند, گاهی میفرماید که ماییم که این کارها را میکنیم, گاهی میفرماید منم که این کارها را میکنم, نشان میدهد که این نظام, نظام علّی ومعلولی است دیگران اگر میکنند به عنوان جند الهیاند و مدبرات امرند باذنه و او مسبب اسباب است و مبدأ نخستین. چون سوَری که در مکه نازل میشد قسمت مهمش راجع به اصول دین بود یعنی توحید نبوت و معاد.
در این کریمه به ضرورت معاد اشاره دارد میفرماید: شما اگر خواستید از چیزی تعجب کنید سخنان اینها تعجبآمیز است و؟ اینها که منکر معادند ﴿و ان تعجب﴾ یعنی اگر شما از چیزی تعجب میکنید سخن اینها تعجب کنید ﴿فعجب قولهم﴾ نه آن طور که مرحوم امینالاسلام در مجمع معنا کرد که ﴿و ان تعجب﴾ از انکار توحید از انکار معاد هم باید تعجب بکنید حرف آنها عجب است نه ﴿و ان تعجب﴾ اگر تو شگفتی و تعجبی داری از حرف اینها تعجب داشته باش برای اینکه حرف اینها تعجبانگیز است ﴿فعجب قولهم﴾ حرفشان چیست؟ حرفشان این است که ﴿أءِذا کنا ترابا أئِنا لفی خلق جدید﴾ ما اگر مردیم و پوسیدیم و خاک شدیم دوباره زنده میشویم اولاً برهانی از منکران معاد در سراسر قرآن کریم اقامه نشده است.
در حد تعجب است و در حد استبعاد دلیل عقلی اقامه نکردند بر انکار معاد همهاش به عنوان اینکه بعید است و چطور میشود و مشکل هست ﴿رجعٌ بعید﴾ و ﴿ما نحن بمستیقنین﴾ و امثال ذلک است آنها نمیتوانستند یقین پیدا کنند به نفی معاد چون دلیلی بر نفی معاد نداشتند برای اثبات معاد درک مسئله بر اینها دشوار بود نه اینکه دلیل داشتند بر نفی معاد هیچ برهانی اقامه نکردند قرآن کریم اصرار دارد که حرفتان را بزنید حرفشان این است که چطور دوباره خاک زنده میشود در حد تعجب است خُب میگویند شما اولش را که دیدید که برهانی از منکران معاد نقل نشده است که دلالت کند بر امتناع عود، همهٴ حرفهایشان در محور تعجب و استبعاد است ﴿ذلک رجع بعید﴾ بعید نه یعنی دور است زمانش دور است نه اصلاً مستبعد است که باشد و حرفی که قرآن کریم از اینها نقل میکند این است که ﴿و ما نحن بمستیقنین﴾ ما یقین هم نداریم هیچ دلیلی در سراسر قرآن کریم از آنها در دست نیست که دلالت بر استحالهٴ معاد کند با اینکه این همه احتجاجها مطرح شده و رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از اینها حجت میطلبید که دلیلتان چیست؟ اینها در حد استبعاد یک وقت میگفتند چگونه خاک میتواند انسان بشود؟ یک وقت میگفتند ما که از بین میرویم دوباره (این قسمت از نوار افتادگی دارد) انسان جز همین هیکل و پیکر چیزی نیست وقتی تکه پاره شد و پراکنده شد چگونه ممکن است دوباره برگردد و زنده بشود که این دو سهتا حرف یک مقدار به این برمیگردد که ما از بین میرویم یک مقدار به این بر میگردد(نوار افتادگی دارد) میشویم یک مقدار به این برمیگردد که ما خاک میشویم در همهٴ موارد قرآن کریم برهان قاطع اقامه کرد بر ضرورت معاد. در مسئلهٴ معاد اشکال منکرین معاد را جواب دادن کافی نیست این قدم اول بحث معاد است زیرا منکرین معاد میگفتند شدنی نیست اگر ما اشکالات آنها را جواب دادیم معلوم میشود شدنی است قابل شدن است ممکن است اینکه معاد نیست معاد همان است که میگوییم ﴿انک جامع الناس لیوم لا ریب فیه﴾ و به اصطلاح منطقی «المعاد حق بالضرورة» امری است ضروری الوقوع نه شدنی است میشود اشکالی ندارد. حل اشکالات معاد قدم اول است باید با برهان قطعی ضرورت معاد را تثبیت کرد بنا براین بحث معاد در دو فصل خواهد بود فصل اولی «فی ما یرجع الی انکار ادلة المنکرین»؟ (افتادگی نوار)
المعاد یوم لا ریب فیه امری است ضروری نه عیب ندارد نه اشکال ندارد نه چطور میشود این برای حل اشکالات معاد است لذا قرآن کریم هم شبهات آنها را نقل میکند و رد میکند هم برهان بر ضرورت معاد اقامه میکند که المعاد یوم لا ریب فیه؟ (افتادگی نوار) ممکن است بشر دوباره زنده شود نه محال نیست نه اگر (افتادگی نوار) و اگر جز او باداش کیفری نباشد محال است بنابراین یک سلسله از بحثهای معاد در قرآن کریم به حل شبهات منکران معاد برمیگردد یک سلسله از بحثها برای تبیین ضرورت معاد ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ در اینجا فرمود ﴿ان تعجب فعجب قولهم﴾ از این تعجب بکن که میگویند ﴿أءِذا کُنا قرابا أإنّا لفی خلق جدید﴾ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ما اگر برگردیم و خاک بشویم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟//
تاکنون نظری ثبت نشده است