display result search
منو
تفسیر آیات 85 تا 87 سوره بقره

تفسیر آیات 85 تا 87 سوره بقره

  • 1 تعداد قطعات
  • 35 دقیقه مدت قطعه
  • 115 دریافت شده
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیات 85 تا 87 سوره بقره
- آخرت فروشی بنی‌اسرائیل
- پیامبر کشی بنی‌اسرائیل
- نفس‌گرایی بنی‌اسرائیل
- بحث روح القدس
- مراتب حقیقت انسان

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿أُوْلئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الْحَیَاةَ الدُّنْیَا بِالْآخِرَةِ فَلاَ یُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ وَلاَ هُمْ یُنْصَرُونَ ٭ و لَقَدْ آتَیْنَا مُوسَیٰ الْکِتَابَ وَقَفَّیْنَا مِنْ بَعْدِهِ بِالرُّسُلِ وَآتَیْنَا عِیسَیٰ ابْنَ مَرْیَمَ الْبَیِّنَاتِ وَأَیَّدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ أَفَکُلَّمَا جَاءَکُمْ رَسُولٌ بِمَا لاَ تَهْوَى أَنْفُسُکُمُ اسْتَکْبَرْتُمْ فَفَرِیقاً کَذَّبْتُمْ وَفَرِیقاً تَقْتُلُونَ﴾
در تبیین أوصاف بنی‌اسرائیل به تعهدهای فراوانی که سپردند و نقض کردند اشاره می‌کند، می‌فرماید به اینکه ما گذشته از آن تعهّدهای اخلاقی از شما میثاق گرفتیم که خونریزی نکنید و کسی را هم از دیارش مهجور نکنید و تبعید نکنید و شما شاهد این میثاق بودید، بعد خلاف کردید. با اینکه برای شما روشن بود، ﴿ثمّ أقررتم وأنتم تشهدون﴾ مع ذلک معصیت کردید؛ یعنی عصیان شما روی نسیان و سهو نیست، روی تعمّد است. این همان است که در همین آیهٴ بحث امروز، از آن به استکبار یاد می‌کند. استکبار آن است که انسان بعد از اینکه حق را دید و حق برای او مشخّص شد خود را برتر از حق ببیند، حق را ضعیف تر از خود بپندارد، این می‌شود استکبار. اینکه فرمود: ﴿ثمّ أقررتم وأنتم تشهدون﴾ ؛ یعنی مطلب برای شما روشن شد مخفی نبود، جا برای تجاهل نیست، با اینکه اقرار کردید و شاهد این صحنهٴ أخذ میثاق بودید مع ذلک ﴿ثمّ أنتم هٰؤلاء تقتلون أنفسکم وتخرجون فریقاً منکم من دیارهم﴾ و می‌خواهید به کارتان رنگ دین بدهید و این نخواهد شد، زیرا هر چه مطابق با میل شماست می‌پذیرید و هر چه مطابق میل شما نیست، نمی‌پذیرید.

ـ هوا محوری روح حاکم بر رفتار بنی‌اسرائیل
معلوم می‌شود آن چه که حاکم است میل است نه دین، هرگز نمی‌توانید به آن رفتارتان رنگ دین بدهید اگر بعضی از بنی‌اسرائیل به اسارت رفتند، شما کمک مالی دارید و او را هم با دادن فدیه آزاد می‌کنید، این هم بر شما در تورات واجب شد که اگر یک اسرائیلی اسیر شد او را آزاد کنید چون هم دین شماست، ولی شما نه به خاطر اینکه هم دین شماست آزاد می‌کنید، نه به خاطر اینکه در تورات آمده است فدا می‌دهید و آزاد می‌کنید، بلکه برای خاطر آن است که جزء نژاد شماست، نه جزء دین شماست. و برای آن که این امر را عاطفهٴ نژادیتان حکم می‌کند، نه حکم الهی باشد. معلوم می‌شود شما تابع حق نیستید، در آن مواردی هم که به دستور تورات عمل می‌کنید چون آن دستور مطابق میل شماست نه چون دستور الهی است.
سؤال ...
جواب: نه چون فداست، تعبیر قرآن دارد ﴿تفادوهم﴾ ؛ شما فدا می‌دهید. برای استرداد اسیر فدا می‌دهید. این کار بر شما واجب هست. ولی این کار را برای نژادپرستی می‌کنید نه برای خداپرستی، لذا قرآن کریم نمی‌فرماید: شما یک اطاعت دارید و یک معصیت، می‌فرماید: شما در آنجا ایمان دارید و در اینجا کفر. کفر با ایمان جمع نمی‌شود، معصیت با اطاعت جمع می‌شود، انسان در یک امری معصیت کند، در یک امری اطاعت کند، نماز بخواند و غیبت هم بکند، برای نماز اطاعت هست و برای غیبت معصیت. امّا آن وقتی که غیبت می‌کند معتقد است که این معصیت است و نادم هم هست و آن وقتی هم که نماز می‌خواند معتقد است که اطاعت است و خوشحال. ولی اینها دو کار کردند یکی اینکه تبعید کردند و دست به کشتن زدند، هم قتل حرام است و هم تبعید. کار دیگر آن است که بعد از اسارت آنها را آزاد کردند، فدا دادند و آزاد کردند این هم واجب بود امّا نه اینکه این واجب را چون خدا فرمود اطاعت می‌کنند، بلکه برای آن است که چون ملّیت آنها در خطر است و نژاد پرستی آنها در خطر است، اقدام می‌کنند، نه چون خدا دستور داد اطاعت کنند، لذا می‌فرماید به این که شما با این عمل کفر ورزیدید کفر هرگز با ایمان جمع نمی‌شود.


سؤال ...
جواب:
ـ دنیاطلبی بنی‌اسرائیل
اگر خدای سبحان به اینها خطاب می‌کند که ﴿أفتؤمنون ببعض الکتاب وتکفرون ببعضٍ﴾ ؛ ناظر به این قسمت است نه اینکه شما در بعضی از کارها مطیعید در بعضی از کارها معصیت کار، لذا در آیهٴ بعد فرمود که ﴿أولئک الذین اشتروا الحیوة الدنیا بالآخرة﴾؛ اینها دنیا را رأساً گرفتند و آخرت را رأساً فروختند؛ یعنی آخرت دادند و دنیا گرفتند. تمام کارهایی هم که انجام می‌دهند خواه مطابق با دین خواه مخالف با دین چون مطابق میل اینهاست انجام می‌دهند، نه مطابق با دین است انجام می‌دهند. ﴿أولئک الّذین اشتروا الحیوة الدّنیا بالآخرة﴾، لذا اینها در قیامت در عذاب مخلّدند.

ـ نفی تخفیف عذاب و نصرت
﴿فلا یخفّف عنهم العذاب ولاهم ینصرون﴾؛ نه عذاب از درون خفّت می‌پذیرد، نه از بیرون عاملی هست که به سراغ اینها به عنوان نصرت بیاید.

بررسی معنای لغوی «نصرت»
نصرت را هم قبلاً ملاحظه فرمودید که ریشهٴ لغویش از باران است همانطوری که غیث باران است و مغیث یعنی کسی که باران می‌بارد و سرزمین تشنه را نجات می‌دهد، نصرت هم به همین معناست. زمین باران دیده را، أرض ممطوره را می‌گویند، ارض منصوره، زمینی که باران دید می‌گویند: أرضی است منصور یعنی باران دیده، مثل اینکه غیث یعنی باران و خدای سبحان مثل باران، رحمت را می‌بارد تا تشنه‌ها سیراب بشوند وگرنه لغتاً، نصر از آن ریشهٴ جامد مشتق است، مثل اِغاثه مثل مغیث بودن که خدای سبحان «غوث لهفان» است «غیاث من لاغیاث له» است همانطوری که باران به تشنگان پاسخ مثبت می‌دهد، خدای سبحان مغیث است، به تشنگان پاسخ مثبت می‌دهد، نصرت هم به همین معناست، نصر آن ریشه لغوی و اصلی‌اش را گفته‌اند باران است، خب این باران اگر ببارد زمینِ لائق را شکوفا می‌کند، نصرت مال جایی است که خود شیء آماده باشد تا با کمک خارجی و غیر، رشد کند.
اینها خدای سبحان می‌فرماید: نه از درون اینها عامل نجات دارند نه از بیرون به اینها نصرت و کمکی می‌رسد، بنابراین اینها یک اطاعت و یک معصیت نداشتند، اصلاً اطاعت نداشتند سراسر کفر بود.

طغیان و معصیت عمدی بنی‌اسرائیل پس از ادراک در رؤیت حق
این هم که فرمود: ﴿ثمّ أقررتم وأنتم تشهدون﴾ در بسیاری از موارد به بنی‌اسرائیل خطاب می‌کند شما حق با اینکه برای شما روشن شد انکار می‌کنید فرقی بین شما که از دست فرعون نجات پیدا کردید با آل‌فرعون نیست، آل‌فرعون هم حق برایشان روشن شده بود، استکبار کردند. ﴿وجحدوا بها واستیقنتها أنفسهم﴾ شما هم که از آن ستم نجات پیدا کردید حالا از رفاهیّت برخوردار شدید، حق برای شما روشن شد مع ذلک معصیت می‌کنید، هم تودهٴ اسرائیلی اینچنین است هم علمای بنی‌اسرائیل.
در سورهٴ مبارکهٴ بقره در همین سوره آیهٴ 146 می‌فرماید: شما جریان رسول خدا(علیه آلاف التحیّة والثناء) را کاملاً در تورات خواندید و همانطوری که فرزندانتان را می‌شناسید پیغمبر را هم با این مشخصات شناختید ولی مع ذلک ایمان نیاوردید، ﴿الّذین آتیناهم الکتاب یعرفونه کما یعرفون أبناءهم﴾ ؛ همانطوری که فرزندانتان را به خوبی می‌شناسید، هیچ اشتباهی ندارید همهٴ مشخصات رسول خدا در تورات بیان شده است، لذا پیغمبر اسلام را با حقانیّت با شخصیت حقیقی و حقوقیش می‌شناسید، آنطوری که فرزندانتان را می‌شناسید هیچ ابهامی برای شما نیست مع ذلک انکار می‌کنید. ﴿یعرفونه کما یعرفون أبناءهم﴾ ؛ امر حسّی است یعنی شما با عقل نشناختید که احیاناً اشتباه بکنید با حسّ‌تان شناختید یعنی همهٴ مشخصات را دیدید ﴿وإنّ فریقاً منهم لیکتمون الحق وهم یعلمون﴾ ؛ با اینکه حق را می‌دانند کتمان می‌کنند، پس این خاصیت اسرائیلی است اینکه مرتّب می‌فرماید: ﴿ثمّ أقررتم وأنتم تشهدون﴾ ، با همه تأکیدها؛ یعنی کار شما بعد از قیام بیّنه است؛ یعنی بعد از اتمام حجّت است که می‌شود ﴿لیهلک من هلک عن بیّنة﴾ .

استکبار بنی‌اسرائیل
ـ بنی‌اسرائیل و انبیای الهی
آنگاه فرمود: ﴿ولقد آتینا موسیٰ الکتاب و قفینا من بعده بالرّسل وآتینا عیسیٰ ابن مریم البیّنات وأیّدناه بروح القدس﴾؛ فرمود: شما از آغازِ نجاتتان که به دست موسای کلیم بود، تا آخرین پیغمبر اسرائیلی که عیسای مسیح(سلام الله علیه) هست، همهٴ اینها را ما با آیات بیّنه فرستادیم، شما نسبت به همهٴ اینها بدرفتاری کردید، بعضی را تکذیب کردید، بعضی را کشتید. با هیچ کدام از اینها درست رفتار نکردید از موسیٰ تا عیسیٰ.

ـ تواصل پیام‌ها و تواتر پیام‌آوران
اکثر أنبیایی که خدای سبحان در قرآن کریم نام می‌برد بین موسیٰ و عیسیٰ است یعنی زکریا هست، داود هست سلیمان هست، یحیى هست، یَسَع هست، همه و همه بین موسیٰ و عیسایند، فقط ابراهیم(سلام الله علیه) هست و یعقوب هست و اسحاق هست و اسماعیل هست و امثال ذلک که قبل از موسای کلیم‌اند، اکثر أنبیا بین موسیٰ و عیسیٰ(علیهما السلام)اند و همه اینها هم بنی‌اسرائیلند، فرمود: شما با همه اینها بدرفتاری کردید، از اولین تا آخرین، از موسیٰ تا عیسیٰٰ، دیگر سلسلهٴ نبوت از آنها قطع شد، ما موسای کلیم را فرستادیم به او تورات دادیم که در مواردی دیگر تورات را به عنوان نور و هدایت معرفی کرد، بعد فرمود: ﴿و قفّینا من بعده بالرسّل﴾؛ ما در قَفا در پشت سر موسای کلیم پیامبران فراوانی فرستادیم، تقفیه یعنی از قفا و پشت سر کسی آوردن، این آیاتی که در سورهٴ مبارکهٴ انعام آمار أنبیای بنی‌اسرائیلی را می‌شمارد، ناظر به همین انبیای بین موسیٰ و عیساست مگر بعضی از آنها.

شمارش بعضی از انبیای بنی‌اسرائیل در قرآن
از آیهٴ ٨٤ به بعد از سورهٴ انعام، در شمارش انبیائی است که غالب آنها بین موسیٰ و عیسایند، انبیای بنی‌اسرائیلند. فرمود به اینکه ﴿کلّاً هدینا ونوحاً هدینا من قبل﴾ ، آنگاه فرمود: ﴿ومن ذرّیته داود و سلیمان وأیوب و یوسف و موسیٰ و هارون﴾ ، یوسف خب قبل بود ﴿و موسیٰ و هارون وکذلک نجزی المحسنین ٭ و زکریّا و یحییٰ و عیسیٰ و إلیاس کلٌّ من الصّالحین ٭ و اسماعیل والیَسَع و یونسَ و لوطاً و کلّاً فضّلنا علی العالمین﴾ لوط معاصر با ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) بود، چه اینکه اسماعیل هم قبل از موسای کلیم بود ﴿ومن ٰآبائهم وذرّیاتهم وإخوانهم واجتبیناهم وهدیناهم إلی صراطٍ مستقیم﴾ ، که اکثر اینها بین موسیٰ و عیسایند اکثر اینها انبیای بنی‌اسراییلند همین بنی‌اسراییل کسانی هستند که خداوند فرمود اینها ﴿لُعِنَ الذین کفروا من بنی اسرائیل على لسان داود و عیسیٰ ابن مریم﴾ ، پس اکثر أنبیایی که خدا اسامی مبارکشان را در قرآن بیان کرد، بنی‌اسرائیل بودند و بین موسیٰ و عیسیٰ.

عیسی(علیه السلام) آخرین پیامبر بنی اسرائیل
در این کریمه هم فرمود به اینکه ما موسای کلیم را با تورات فرستادیم و از قفا و پشت سر موسای کلیم أنبیای فراوانی فرستادیم که این تذکار قطع نشود، یادآوری قطع نشود، تنها کتاب نماند البته هر پیغمبری هم که می‌آید با خصوصیت عامّهٴ نبوت می‌آید یعنی با معجزه، با کرامت و مانند آن می‌آید، ﴿وقفّینا من بعده بالرّسل﴾، پس از موسیٰ و انبیای بعد شروع کرد تا به آخرین انبیای بنی‌اسرائیل رسید که عیسای مسیح(سلام الله علیهم اجمعین) است. فرمود: ﴿و آتینا عیسیٰ ابن مریم البیّنات﴾ که آخرین نبیّ بنی‌اسرائیل است. فرمود: ما به او معجزات فراوانی دادیم، هم اِحیای موتیٰ بود، هم ابراء اکمه و ابرص بود، هم آفرینش طیر به إذن الله بود، هم گزارش ذخیره‌های منزل بود که ﴿أنبئکم بما تأکلون و ما تدّخرون فی بیوتکم﴾ ، همه اینها را شما دیدید. آنگاه فرمود: ما تنها عیسای مسیح را با بینات اعزام نکردیم بلکه به او روح القدس هم دادیم.

مراد از روح القدس
باید دربارهٴ «روح القدس» بحث مستقل کرد که آیا جبرئیل(سلام الله علیه) است؟ یا درجه‌ای از درجات روح انسان کامل است که از قداست برخودار است و او را «روح القدس» می‌نامند؟ و اطلاق کلمهٴ «روح القدس» بر جبرئیل(سلام الله علیه) به عنوان بیان مصداق است نه اینکه «روح القدس» برای جبرئیل وضع شده باشد و اضافهٴ «روح القدس» هم از قبیل اضافهٴ موصوف به صفت است نظیر «حاتم الجواد»؛ یعنی روحی که مقدس از آلودگیهای مادّه است، روحی که منزّه از معصیت است، روحی که مبرّای از جهل است، روحی که منزّه از نسیان و عصیان و امثال ذلک است. این روح را می‌گویند: «روح قدس» و اگر جبرئیل(سلام الله علیه) به عنوان «روح القدس» معروف است به عنوان مصداقی از مصادیق «روح القدس» است و حقیقت این در انبیای الهی هست مرحلهٴ کاملهٴ روح انسان کامل را هم «روح القدس» می‌نامند فرمود: ما به او روح القدس دادیم ولی شما بنی‌اسرائیل دربارهٴ همهٴ این انبیایی که آغازش موسای کلیم بود و پایانش عیسای مسیح هست و در بینش زکریاها و یحییٰٰ‌ها و امثال ذلک(علیهم الصلاة و علیهم السلام) بودند با همه اینها بدرفتاری کردید.

سجیه زشت پیامبرکشی و بدرفتاری با پیامبران در بنی‌اسرائیل
﴿أفکلما جاءکم رسولٌ بما لاتهویٰ أنفسکم استکبرتم ففریقاً کذبتم وفریقاً تقتلون﴾؛ یک عدّه را تکذیب کردید، یک عدّه را کشتید. اینکه فرمود: ﴿وفریقاً تقتلون﴾ ناظر به آن است این کارتان مستمر است دارد آن فعل ماضی را به صورت مضارع بیان می‌کند که این خاطره را همچنان حفظ کند، بخاطر بیاورد که شما این کار را می‌کنید، این کاره‌اید، نه فقط سابقه سوء دارید لاحقهٴ سوء هم دارید، نه تنها در گذشته بد کردید الآن هم این کاره‌اید الآن هم دستتان برسد پیغمبر را می‌کشید. ﴿ففریقاً کذّبتم وفریقاً تقتلون﴾، «ففریقاً کذبتم و فریقاً قتلتم» نیست ﴿ففریقاً کذّبتم و فریقاً تقتلون﴾ الآن همان این کار را می‌کنید.

استکبار، سبب تکذیب و قتل پیامبران
خب چرا یک عدّه را تکذیب، یک عده را قتل؟ برای اینکه به هیچکدام ایمان نیاوردید، اگر چیزی را هم پذیرفتید برای این که مطابق با میلتان بود، معلوم می‌شود شما هوا محورید نه حق محور، اگر چیزی مطابق میل شما بود می‌پذیرید و اگر نبود رد می‌کنید، معلوم می‌شود معبودتان هواست. کتاب آسمانی را بر میل خود عرضه می‌کنید، آن وقت این میل شما می‌شود معیار ارزش، می‌شود میزان، اگر مطابق با این میزان بود می‌پذیرید و اگر مطابق نبود نمی‌پذیرید، پس أصل هواست، وحی را بر هوا تطبیق می‌کنید اگر مطابق بود قبول دارید و اگر مطابق نبود نمی‌پذیرید، معلوم می‌شود آنجا هم که می‌پذیرید چون مطابق با میل است، نه چون وحی است پس هیچ تعبّدی در شما نیست. و این را می‌گویند استکبار. «استکبار» آن است این که انسان بعد از اینکه حق برای او روشن شد خود را برتر از حق ببیند و اگر در مواردی تن بر حق می‌دهد، برای اینکه حق را با میل خود مطابق می‌بیند و محور می‌شود میل او، نه اینکه حق محور باشد و او گاهی در محور حق بگردد، گاهی نگردد، اینچنین نیست. یک وقت انسان معتقد است که این عمل گناه است، معصیت هست بعد نادم می‌شود و توبه می‌کند این موحّد است و حق محور، گاهی مبتلا می‌شود؛ ولی گاهی انسان اینچنین نیست اگر در مواردی اطاعت می‌کند نه چون گفتهٴ خداست اطاعت می‌کند بلکه چون مطابق با میل اوست مثل اینکه انسان گرمازده‌ای در کنار یک آب زلال و خنک دارد وضو می‌گیرد، این نه برای آن است که آب خنک است دارد وضو می‌گیرد، اگر آب خنک هم نبود وضو می‌گرفت، چون متعبّد است ولی اتفاق افتاد که این آب خنک است با میل او هم مطابق است، اگر مطابق هم نبود هم، باز وضو می‌گرفت، این را می‌گویند موحّد بودن و اطاعت. یک وقت کسی چون آب خنک است وضو می‌گیرد که اگر خنک نباشد نمی‌گیرد این معلوم می‌شود اصل را هوس و میل قرار داد آنجا که مطابق با میل اوست انجام می‌دهد، آنجا هم که مطابق با میل اوست انجام نمی‌دهد. وقتی به معاویه گفتند به اینکه ما از پیغمبر(صلّى الله علیه و آله وسلّم) شنیدیم که استعمال ظرف طلا و نقره باعث می‌شود انسان در شکمش آتش بیفتد، اگر کسی در ظرف طلا آب بخورد «یجرجر فی بطنه نار جهنّم» گفت: «أمّا أنَا لا أرى بذلک بأساً و إنّی سمعت بذلک» من هم این حدیث را شنیدم ولی به نظر من عیب ندارد، این می‌شود استکبار. یعنی بعد از اینکه روشن شد وحی چیست، معصوم(سلام الله علیه) چی فرمود انسان نظر خود را مقدّم بدارد، لذا خدای سبحان فرمود: شما در آنجا کفر ورزیدید، نه معصیت کردید، زیرا آنجا که مطابق میل شماست می‌پذیرید و آنجا که مطابق میل شما نیست نمی‌پذیرید، پس اصل می‌شود میل شما.
﴿أفکلما جاءکم رسولٌ﴾ این ﴿رسولٌ﴾ را دیگر مشخّص نفرمود جنس مراد است هر کی، هر پیغمبری بیاید، برای اینکه ما همهٴ اینها را ذکر کردیم شما با همهٴ اینها بدرفتاری کردید، از اوّلین تا آخرین، هر پیغمبری بیاید حالا خواه از بنی‌اسرائیل باشد مثل موسیٰ و عیسیٰ و مَن بینهما(علیهم السلام) خواه از بنی‌اسرائیل نباشد، مثل رسول خاتم ﴿أفکلّما جاءکم رسولٌ﴾؛ یعنی أی رسولٍ کان، ﴿بما لاتهویٰ أنفسکم استکبرتم﴾؛ اگر مطابق با میل شما نیاورد استکبار می‌کنید و نه تنها نمی‌پذیرید بلکه عملاً دست به مبارزه بر می‌دارید، یا تکذیب می‌کنید یا می‌کشید، ﴿ففریقاً کذبتم وفریقاً تقتلون﴾.

روح القدس و مراتب و درجات روح انسان
امّا «روح القدس» در انسان خدای سبحان بیش از یک روح نیافرید که انسان مرکّب از حقائق یا ارواح فراوان باشد. در انسان بیش از یک روح نیست، نه اینکه انسان مرکّب از روح انسانی و حیوانی و نباتی و امثال ذلک باشد، بیش از یک روح نیست، و هرچه در انسان است به منزلهٴ قوای این حقیقتِ واحده است، به منزلهٴ درجات این حقیقت واحده است نه اینکه نفوس و ارواح کثیره‌ای باشد این نفس و روحی که در انسان است گاهی فقط در درجهٴ ضعیفه است که به فکر پرورش بدن می‌پردازد، در حد نفس نباتیست، جز خوردن و نوشیدن و پوشیدن کار دیگر ندارد، این نامی بالفعل است و حیوان بالقوّه؛ نظیر کودکان نوزاد. وقتی از این مرحله گذشت که خیلی به فکر تغذیه و پرورش بدن و پوشیدن و آرایش و خورامیدن نیست، مسائل عاطفی و مسائل اجتماعی و خدمات به دیگران و امثال ذلک برای او مطرح شد.
سؤال ...
جواب: بله، آنها هم درجات را بیان می‌کند نه این که انسان دارای پنج روح است، پنج حقیقت است، انسان یک واقعیت بیش نیست نه پنج حقیقت. آنها درجات یک واقعیتند.
اگر به این مرحله رسید می‌شود حیوان بالفعل و انسان بالقوّه، اگر در همین حدّ ماند که خب، حیوان ماند به آن حیات انسانی نرسیده است، ولی اگر از این مرحله گذشت، مسائل عقلی برای او مطرح شد، معارف الهی برای او مطرح شد، ایثار و گذشت برای او مطرح شد عدل و اِحسان برای او مطرح شد، آشناییِ با وحی و رسالت و عصمت و امامت و خلافت و ولایت و امثال ذلک برای او مطرح شد، این وارد منطقهٴ انسانیت می‌شود، وقتی وارد منطقهٴ انسانیت شد برای این انسان دیگر مرزی نیست به او می‌گویند: ﴿یا أیّها الإنسان إنّک کادح إلی ربّک کدحاً فملاقیه﴾ بین انسان و آن مرزِ لقای حق نامحدود است. حالا تا کی به آنجا برسد، خدا می‌داند! اولیای الهی مثل ائمّه(علیهم السلام)، معصومین(علیهم السلام) هر کدام به نوبهٴ خود این راه را دارند، دیگران در مراحل وُسطا و ضعیفهٴ این راه می‌مانند.

امام معصوم(علیه السلام) و نقل بلاواسطه روایت از خدای سبحان
مرحوم مفید(رضوان الله علیه) در کتاب شریف اَمالیش نقل کرد که سالم بن أبی حفصه است ظاهرا،ً بعد از ارتحال امام باقر(سلام الله علیه) گفت: من به حضور امام صادق شرفیاب بشوم و تعزیت بگویم آمد حضور مبارک امام ششم(سلام الله علیه) و تعزیت عرض کرد و این جمله را گفت، عرض کرد: کسی رحلت کرده است و انسان کاملی، انسان کاملی رحلت کرده است که اگر می‌گفت: قال رسول الله(صلّى الله علیه وآله وسلّم) کسی نمی‌توانست از او سؤال کند تو که پیغمبر را ندیدی چرا بلا واسطه از پیغمبر حدیث نقل می‌کنی؟ تعبیر آن است که «هلک» کسی رحلت کرده است که اگر از پیغمبر حدیث نقل می‌کرد همه قبول می‌کردند و کسی نمی‌توانست به او بگوید شما که در زمان رسول خدا دنیا نیامده بودید چگونه از پیغمبر حدیث نقل می‌کنید؟ ما یک چنین امامی را از دست دادیم سالم بن ابی حفصه می‌گوید: من وقتی این جمله را به عرض امام صادق(سلام الله علیه) رساندم «فسکَت ساعةً» یک لحظه ساکت شد، بعد سر برداشت فرمود: «قال الله عزّوجلّ ان من عبادی من یتصدّق بشقّ تمرة فأربّیها له فیها کما یربّی احدکم فِلْوَه» این مضمون را نقل کرد، دیدم حضرت سر برداشت، گفت: خدا فرمود: هر کس صدقه‌ای در راه خدا بدهد، ما آن صدقه را چند برابر می‌کنیم، می‌پرورانیم، مثل این‌که شما بچهٴ آهو را می‌پرورانید بزرگ می‌کنید. من تعجب کردم که امام صادق(علیه السلام) چه می‌فرماید: این کیست باز؟ آنکه امام باقر بود بلا واسطه از پیغمبر نقل می‌کرد، کسی حق نداشت سؤال کند تو که پیغمبر را ندیدی چرا بلاواسطه از پیغمبر نقل می‌کنی این الآن بلاواسطه از خدا نقل می‌کند. آمدم به اصحابم گفتم که چیزی من دیدم شگفت‌انگیز، این عجیب تر از جریان امام باقر است که این بلاواسطه دارد از خدا نقل می‌کند. گرچه وحی تشریعی با رحلت رسول خدا(صلّى الله علیه وآله وسلّم) منقطع شد اما این وحی‌ها تتمّهٴ همان وحی است که اینها دارند، این ارتباط همچنان برقرار است این انسانهای کامل از نشئهٴ طبیعت گرفته تا لقاء الله اینها راه دارند، ﴿کدحاً فلاقیه﴾ برای اینها هست اگر برای دیگران باید در قیامت یک چنین حالی پیش بیاید برای اولیای الهی در دنیا هست.

ـ روح القدس، درجهٴ بالای روح انسان
این درجات را به نام ارواح گوناگون می‌نامند آن مرحلهٴ بالاترش به عنوان «روح القدس» هست نه اینکه روح القدس یک موجود مجرّد جدای از روح آدمی باشد و گاهی بر انسان نازل بشود، بلکه خود انسان در این سیر صعود با او مرتبط خواهد شد بلکه احیاناً از جبرئیل(سلام الله علیه) هم می‌گذرد، به جایی می‌رسد که دیگر جبرئیل می‌ماند اگر کسی صادر اوّل بود و اوّلین مخلوق بود، خب البته از جبرئیل(سلام الله علیه) هم می‌گذرد، اینها درجات وجودی یک انسان است.
اگر در بعضی از روایات دارد که خدای سبحان به انسانهای عادی مثلاً چند روح داد، برای معصومین پنج روح هست، روح تأیید هست، روح قدس هست امثال ذلک، نه یعنی ارواح و نفوس جدا و حقایق بیگانه از هم، که انسان پنج حقیقت باشد، انسان شش حقیقت یا چهار حقیقت باشد، انسان یک حقیقت است که درجات گوناگون دارد اینکه فرمود: ﴿یرفع الله الذین آمنوا منکم والذین أُوتوا العلم درجات﴾ ؛ این درجات روحی یک شخص است نه اینکه انسان دارای پنج روح جدای از هم باشد، پنج درجه برای این روح است و عیسای مسیح(سلام الله علیه) از آن روح القدس برخوردار بود و خدای سبحان روحی به او عنایت کرده است که منزّه از هرگونه معصیت است. آن روح مبرّای از اشتباه است، مبّرای از سهو و نسیان است، مبرای از خطاست، هرچه ببیند حق می‌بیند، هرگز فراموش نمی‌کند، هرگز معصیت نمی‌کند، هرگز مبتلا به جهل نخواهد شد و مانند آن. این روحیست که مقدّس از هر نقص است، او را روح قدس می‌نامند. فرمود: ما او را به روح القدس مؤیّد کردیم و این معنا برای شما روشن شد مع ذلک یا تکذیب کردید یا در صدد قتل بودید.

تأیید الهی نسبت به حضرت عیسی(علیه السلام)
در آیات دیگر هم جریان روح القدس عیسای مسیح(سلام الله علیه) را مطرح می‌کند. در قیامت هم به عیسای مسیح می‌فرماید که من تو را از روح القدس برخوردار کردم و این نعمت را می‌شمارد، در سورهٴ مبارکهٴ مائده، آیهٴ ١١٠ این است ﴿إذ قال الله یا عیسیٰ ابن مریم اذکر نعمتی علیک وعلى والدتک إذ أیّدتک بروح القدس﴾ ؛ با این که خدای سبحان عیسیٰ و مادرش را یک آیهٴ جهانی می‌داند، می‌فرماید: ﴿جعلناها و ابنها آیةً للعالمین﴾ مع ذلک وقتی تأیید روح القدس به میان می‌آید نمی‌فرماید «أیّدتُکما» روح القدس مال همه نیست، آن درجهٴ نازله‌اش ممکن است برای مریم(علیها سلام) باشد، و امّا آن درجهٴ شامخه‌اش مال عیسای مسیح و هم رتبه‌های عیساست، ﴿إِذْ أَیَّدتُّکَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُکَلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ وَکَهْلاً وَإِذْ عَلَّمْتُکَ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالإِنْجِیلَ وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ بِإِذْنِی فَتَنفُخُ فِیهَا فَتَکُونُ طَیْراً بِإِذْنِی وَتُبْرِئ الْأَکْمَهَ وَالْأَبْرَصَ بِإِذْنِی وَإِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتَى بِإِذْنِی﴾ ؛ همه اینها را می‌فرماید جزو بیّنات است و روح القدس و شما بنی‌اسراییل همهٴ اینها را دید و مع ذلک تکذیب کردید. لذا خدای سبحان می‌فرماید که در همین آیهٴ ١١٠ سورهٴ مائده: ﴿إذ کففت بنی‌اسراییل عنک إذ جئتهم بالبیّنات﴾ ؛ آنها خواستند آزار کنند من تو را حفظ کردم. پس بنی‌اسرائیل با مشاهده این آیات بیّنه باز به فکر ایذای عیسای مسیح بودند، خدا به عیسیٰ(سلام الله علیه) فرمود که من نگذاشتم که بنی‌اسرائیل به تو آزار برسانند ﴿وإذ کففت بنی‌اسرائیل عنک إذ جئتهم بالبیّنات فقال الذین کفروا منهم إنْ هذا إلاّ سحرٌ مبین﴾ ؛ گفتند: این فقط سحر است، در حالی که فقط بیّنه بود. آنها گفتند: فقط سحر است. بنابراین یک وقت انسان با مسائل عقلی یک مکتبی را می‌شناسد، یک وقت در کنار مسائل عقلی آیات بیّنه و محسوس را می‌بیند. خدای سبحان می‌فرماید به اینکه شما آیات محسوس و بیّن را دیدید هم از امدادهای غیبی روح‌القدس با خبر شدید هم آیات بیّنه وحسّی عیسای مسیح را دیدید ولی در اثر استکبار، یک عدّه را تکذیب کردید و یک عدّه را خواستید بکشید، بنابراین شما طوری نیست که ایمان بیاورید.
«والحمد لله رب العالمین

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 35:10

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی