display result search
منو
تفسیر آیه 56 تا 62 سوره یوسف _ بخش اول

تفسیر آیه 56 تا 62 سوره یوسف _ بخش اول

  • 1 تعداد قطعات
  • 37 دقیقه مدت قطعه
  • 113 دریافت شده
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 56 تا 62 سوره یوسف _ بخش اول
- انسان فطرتاً نسبت به تقوی و فجور از جهت بینشی علی‌السویه است
- امام گرایش بیشتر به تقوی دارد
- مطالب تفسیری و تفصیلی در مورد برادران حضرت یوسف (ع)

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ کذلک مکنا لیوسف فی الارض یتبوأ منها حیث یشاء نصیب برحمتنا من نشاء و لا نضیع اجر المحسنین ٭ و لأجر الأخرة خیر للذین ءامنوا و کانوا یتقون ٭ و جاء اخوة یوسف فدخلوا علیه فعرفهم و هم له منکرون ٭ و لما جهزهم بجهازهم قال ائتونی بأخ لکم من ابیکم الا ترون أنّی أوفی الکیل و انا خیر المنزلین ٭ فان لم تاتونی به فلا کیل لکم عندی و لا تقربون ٭ قالوا سنرٰود عنه اباه و انا لفٰعلون ٭ و قال لفتیٰنه اجعلوا بضٰعتهم فی رحالهم لعلهم یعرفونها إذا انقلبو إلی أهلهم لعلهم یرجعون﴾
ذات اقدس الهی از عظمت یوسف(سلام الله علیه) به عبارتهای گوناگون یاد کرده است در آیات قبل برای اثبات نزاهت وجود مبارک یوسف فرمود ما بدی را از او برطرف کردیم ﴿انه من عبادنا المخلصین﴾ آیهٴ 24 این سوره این بود ﴿و لقدهمت به و هم بها لولا ان رءا برهٰن ربه کذلک لنصرف عنه السوء و الفحشاء انه من عبادنا المخلصین﴾ نه تنها او مخلِص است بلکه مخلَص است و این مخلَص بودن او هم به عنوان ملکه یک وصف مستمر است نه وصف مقطعی این تعبیر مخلَصین پیامش همان است در این آیات محل بحث که فرمود ﴿و لا نضیع اجر المحسنین﴾ یعنی وجود مبارک یوسف از محسنین بود ما هرگز اجر محسنین را ضایع نمی‌کنیم و این محسن هم باز صفت مُشْبِهه است نشانه استمرار وصف احسان است در آیه بعد فرمود ﴿ولأجر الأخرة خیر للذین ءامنوا و کانوا یتقون﴾ کسانی که ایمان آوردند و سیره و سنت آنها تقوا بود ﴿و کانوا یتقون﴾ یعنی بر تقوا مستمر بودند اجر آخرتشان بیش از اجر دنیاست یعنی وجود مبارک یوسف(سلام الله علیه) جزء مصادیق ﴿الذین ءامنوا و کانوا یتقون‌﴾اند اینها برای آن است که سیره آن حضرت را با اخلاص با احسان با تقوا معرفی کند مهمترین مقطعی که احتمال تخلف هست همان برخورد با امرئه عزیز است اگر قرآن کریم از وجود مبارک یوسف به عنوان وصف ملکه با کلمات مفید استمرار سه جا گاهی به اخلاص گاهی به احسان گاهی به اتّقا به عنوان ﴿عبادنا المخلَصین﴾ ﴿اجر المحسنین﴾ ﴿کانوا یتقون﴾ یاد می‌کند نشانه تحفظ وجود مبارک یوسف بر ملکه تقوا احسان و اخلاص است مطلب دیگر این است که نفس مُلَهمه گرچه از نظر بینش و آگاهی نسبتش به فجور و تقوا علی السواء است یعنی خدای سبحان هم فجور را و هم تقوا را به نفس انسانی الهام کرده است علمش نسبت به تقوا و فجور علی السواء است لکن گرایشش نسبت به این دو علی السواء نیست بینشش علی السواء است ولی گرایشش یک جانبه است او هم فجور را می‌داند هم تقوا را ولی طبعاً و فطرتاً تقوا طلب است نه فطرتاً و طبعاً فجور طلب هست نه طبع و فطرتش نسبت به فجور و تقوا مساوی و برابر است پس از نظر بینش نسبت شهود و علم و آگاهی‌اش به تقوا و فجور علی السواء است ولی در جریان گرایش، گرایشِ نفس نسبت به فجور بسیار کم است نسبت به تقوا بسیار زیاد است.
سؤال ...
جواب: نه فجور نسبت به تقوا عدمی است وگرنه دروغ گفتن شهوت بطن داشتن شهوتهای غریزی داشتن اینها یک امر وجودی است نسبت به عقل و نسبت به شرع که انسان می‌سنجد می‌بیند نقص است و عیب وگرنه نسبت به خود آن قوه حیوانی یک امر وجودی است قرآن کریم انسان را فطرتاً حق طلب می‌داند آن‌گاه در اثر إغوای ابلیس و وسوسه‌های درون به کار گیری قوهٴ واهمه و قوهٴ خیال در بخشهای اندیشه به کار گیری قوهٴ شهوت و قوهٴ غضب در بخشهای انگیزه او را فریب می‌دهد و او را به این دام می‌اندازد غزالی و دیگران کتابی در همین زمینه نوشته‌اند به نام کسر الشهوتین شهوت بطن و شهوتهای غریزی را چگونه انسان کنترل بکند هرگز انسان به حرام مایل نیست به چیزی مایل است که هم حلال در آن هست هم حرام و حلالش را ذات اقدس الهی فراهم کرده است بنابراین با حلال آن نیاز طبیعی برطرف می‌شود فتحصل که بینش نقس نسبت به فجور و تقوی علی السواء است یک گرایش فطرت نسبت به این دو علی السواء نیست بلکه به تقوا گرایش دارد نسبت به فجور منزجر است دو همین طبع یا فطرتی که نسبت به فجور گرایش ندارد با اغوای ابلیس از بیرون و نفس مسوِّله از درون اول او را فریب می‌دهد یک توجیهی می‌کند یک راه حلی برایش ذکر می‌کند می‌گوید این همان حلالی است که شما می‌طلبید وقتی او را معتاد کرد کم کم او را به شبهات بعد به بَیّنُ الغَیّ اینکه در این حدیث تثلیث آمده است «انما الامور ثلاثة ... حرام بین حلال بیّن و شبهات بین ذلک» اول با شبهات می‌گیرد بعد با بین الغی می‌گیرد نفس مُسَوِّله یک ابزار خوبی است برای شیطنت شیطان که انسان را فریب می‌دهد توجیه می‌کند می‌گوید این همان کار خیری است که شما می‌طلبی
مطلب بعدی آن است که اگر چنانچه انسان این جزئیات را ترک کند گناه کبیره را ترک کند از جزئیاتش صرف نظر می‌شود کم کم وارد مرحله احسان می‌شود وارد مرحله تقوا می‌شود هم از اجر دنیا برخوردار است هم از اجر آخرت حالا وجود مبارک یوسف(سلام الله علیه) بعد از اینکه از زندان آزاد شد و گفتگو کرد و به سمت وزارت اقتصاد و دارایی کشور پهناور مصر رسید هنوز کنعانی‌ها و فلسطینی‌ها باخبر نیستند که یوسف(سلام الله علیه) مسئولیت دارد تقریباً این سالها حالا شاید مثلاً هفت سال در خانه عزیز مصر بود هفت سال هم که تقریباً در زندان بود الان بیش از هفت سال است که تصدی وزارت کشور مصر را دارد برای اینکه وقتی از زندان آزاد شد و به مسئولیت رسمی باریافت آن هفت سال اول وزارت او که هفت سال فراوانی نزولات آسمانی بود و رشد کشاورزی و دامداری و اینها بود دیگر کسی از اطراف مصر به مصر برای تأمین آذوقه نمی‌آمدند هفت سال دوم که شروع شد حالا فرض اولین سال از سال هشتم که بالأخره قحطی شروع شد کم کم جریان توزیع عادلانه آن جیره‌ها و ذخیره‌ها فرا رسید این قطحی و خشکسالی مخصوص کشور مصر نبود همسایه‌ها هم گرفتار همین وضع بودند کنعانی‌ها و فلسطینی‌ها هم گرفتار همین وضع بودند وجود مبارک یعقوب(سلام الله علیه) که در کنعان به سرمی‌بردند با فرزندانشان گفتار همین خشکسالی و قحطی و اینها شدند مردم منطقهٴ فلسطین می‌آمدند مصر چون شنیده بودند که عزیز مصر عادلانه گندم را ذخیره کرده است و ارزاق را می‌فروشد اینها هم فاصله طولانی فلسطین تا مصر را حالا یا 17 روز یا 18 روز یا 19 روز کمتر و بیشتر طی کردند این برادران یوسف از فلسطین آمدند مصر تا دیدار داشته باشند وجود مبارک یوسف(سلام الله علیه) هم مسئولیت مستقیم توزیع این کالاها را به عهده داشت این‌چنین نبود که به دیگران واگذار بکند وقتی اینها آمدند وجود مبارکِ یوسف اینها را شناخت آنها نشناختند آنها اصلاً احتمال نمی‌دادند برای اینکه 21 سال که از این قضیه گذشت آنها هم که چاه انداخته بودند فکر نمی‌کردند که دیگر آن حضرت دیگر زنده باشد آن هم به این مقام والا برسد که بشود وزیر رسمی مصر مصر در آن منطقه جزء مهمترین کشورهای آن بخش بود که کشورهای کوچک یا بخشهای کوچک بالأخره از آنها کمک می‌گرفتند وجود مبارک یوسف(سلام الله علیه) همه مهمانها را به خوبی پذیرایی می‌کرد و پیمانه همه را هم پر می‌کرد دیگر تطفیفی در کار نبود در روزگاران گذشته کالا اگر کم بود وزن می‌کردند اگر زیاد بود کیل می‌کردند ﴿اذا کالو هم او وزنوهم یخسرون﴾ همین بود ﴿اذا اکتالوا علی الناس یستوفون ٭ و اذا کالوهم او وزنوهم یخسرون﴾ معمولا مراکز خرید اینها با پیمانه می‌خرند چون کلی می‌خرند در هنگام فروش گاهی به فروشنده‌های خودشان می‌فروشند که با پیمانه می‌فروشند گاهی به ارباب رجوع می‌فروشند به خریدارهای جزء می‌فروشند با وزن می‌فروشند لذا فرمود ﴿ویل للمطففین ٭ الذین اذا اکتالوا علی الناس یستوفون ٭ و اذا کالوا هم او وزنوهم یخسرون﴾ اینها انباردارهای بزرگ و تاجران بزرگ بودند که اجناس را روی کیل و پیمانه از شتردارها و اسب دارها می‌خریدند وزن نمی‌کردند روی کیل می‌خریدند در هنگام خرید اکتیال می‌کردند فقط با کیل ﴿اذا اکتالوا علی الناس یستوفون﴾ کاملا مواظب بودند که پر بگیرند کم نگیرند اما در موقع فروش گاهی هم به دست فروشها و کسبه جزء می‌فروشند که آنها به دیگران بفروشند گاهی همه ارباب رجوع می‌فروشند لذا در موقع فروش گاهی با کیل می‌فروشند گاهی با وزن ﴿و اذا کالوهم او وزنوهم یخسرون﴾ پس در موقع فروختن یا کیل است یا وزن در موقع خریدن فقط اکتیال است در سابق کالاهای مهم را با کیل حل می‌کردند یک ترازویی که بتواند بار یک شتر را یکجا وزن بکند دشوار بود کم بود یا سخت وجود مبارک یوسف(سلام الله علیه) روی کیل اینها را توزیع می‌کردند با پیمانه نه با وزن لذا سخن از اکتیال است هم کیلش کافی بود تطفیفی در آن نبود طفّی قلّتی نقص و عیبی در آن نبود هم از مهمانها به خوبی پذیرایی می‌کرد مُنزِل یعنی میزبانی که اینهائی که نازل شدند خوب از اینها پذیرایی می‌کند آنها وقتی این وضع را از وجود مبارک یوسف(سلام الله علیه) دیدند گفتند ما یک پدر پیری هم داریم یک برادری هم داریم سهمیه ما را به ما دادید ما خریدیم اما آنها که نتوانتسند بیایند چه کنیم؟ فرمود حالا پدر پیرتان نمی‌تواند بیاید آن برادرتان باید بیاید من از نزدیک ببینم سهمیه او را به خود او بدهم یک راه حلی روشن شد که یک برادر دیگری هم دارند بالاخره این‌چنین نبود که مستقیماً بفرماید برادرتان را بیاورید تا آنها سؤال بکنند که شما از کجا می‌دانید ما برادری داریم آنهایی که هنوز ناشناسند هنوز وجود مبارک یوسف را نشناختند وجود مبارک یوسف آنها را شناخته و بنا شد این اسرار همچنان مستور بماند تا یک مدتهای مدیدی که خدای سبحان یعقوب را بیازماید بعدها به جایی برسد که بگوید ﴿انی لأجد ریح یوسف لولا ان تفندون﴾ درست است انبیای الهی به مقاماتی می‌رسند اما خدای سبحان اینها را می‌آزماید همان یعقوب قبلاً هم این بحثش گذشت همان یعقوب(سلام الله علیه) که از اطراف کنعان که دامداران آنجا می‌رفتند برای چَرا بچه را به چاه انداختند و حضرت استشمام نکرد و نفرمود ﴿انی لاجد ریح یوسف لو لا أن تفندون﴾ هیچ نگفت الان از فاصله هشتاد فرسخی یا بیشتر ﴿و لمّا فصلت العیر قال أبوهم انی لاجد ریح یوسف لولا ان تفندون﴾ با جمله اسمیه با تا کید بالصراحه بگوید بوی یوسف است که به مشامم می‌رسد این بعد از آزمونهای فراوان است گرچه ذات اقدس الهی نِعَم ابتدایی فراوانی دارد و همه نعم او ابتدایی است «منتک ابتداء» اما اگر بخواهد دری از غیب به روی کسی باز بکند بالاخره آزمون می‌طلبد یک امتحان می‌طلبد ولو انبیا هم باشند این طور است این نشئه، نشئه آزمون است نشئه رایگان بخشی نیست بعد از آن آزمونهای زیاد بالصراحه گفت ﴿انی لاجد ریح یوسف لولا ان تفندون﴾ هنوز هم هنوز است آن شامه باز نشد ولی خب می‌دانست بالأخره زنده است علم غیب بر اساس آن تعبیر رؤیا داشت گفت ﴿فتحسسوا من یوسف﴾ و مانند آن به هر تقدیری که بود برادران یوسف(سلام الله علیه) او را نشناختند ولی اعضای خانوادگی و شناسنامه خودشان و زندگی داخلی خودشان را به عرض حضرت یوسف رساندند که ما یک پدر پیری داریم یک برادری هم داریم که با او مأنوس است و برادر ابوینی ما هم نیست برادر ابی است مانوس است پدر با او، او هم با پدر مانوس است او با ما نمی‌آید لذا وجود مبارک یوسف همه این بخشها را در کلامش رعایت کرد فرمود ﴿أئتونی باخ لکم من ابیکم﴾ این برادر پدری که شما می‌گویید برادر ابوینی شما نیست برادر پدری شماست این حتما باید بیاید بالأخره این سهمیه خودش را باید بگیرد این‌چنین نبود که ارتجالاً وجود مبارک یوسف بفرماید که شما برادرتان را بیاورید حالا در این مقطع ﴿و جاء اخوة یوسف﴾ اینها از راه دور آمدند مثل شهروندان دیگر از مجاوران مصر آمدند که داد و ستدی داشته باشند آذوقه‌ای تهیه کنند ﴿و جاء اخوة یوسف فدخلوا علیه﴾ حالا یا تک تک این مسافران وارد می‌شدند یا اینها که از راه دور آمدند هیجده فرسخ راه آمدند برخلاف یک روستایی است که صبح می‌آید و عصر برمی‌گردد تا ظهر در راه است و عصر برمی‌گردد اینکه هجده روز از راه دور آمدند شاید جای تفقّد داشت وقتی که آمدند بر وجود مبارک یوسف(سلام الله علیه) وارد شدند ﴿فدخلوا علیه فعرفهم﴾ نه اینکه دیگران معرفی کردند و گزارش دادند اینها خاندان یعقوب‌اند از کنعان آمده‌اند خود یوسف(سلام الله علیه) ﴿عَرَفَهُم﴾ نه عرّفهم له بلکه ﴿عرفهم﴾ خود یوسف(سلام الله علیه) اینها را شناخته اما ﴿و هم له منکرون﴾ آنها یوسف را نشناختند نکره بود یوسف برای آنها انکر یعنی لم یعرفه ﴿و هم له منکرون﴾ بعد از اینکه معلوم شد اینها چقدر گندم می‌طلبند چقدر بودجه آوردند همه کارها انجام شد بار اینها را تجهیز کرد ﴿و لما جهزهم بجهازهم﴾ بار یک کسی را می‌گویند جهاز وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) هر شب بعداز نماز عشاء مردم که می‌خواستند از مسجد خارج بشوند می‌فرمود بارهایتان را ببنید «تجهزوا رحمکم الله» نه یک شب و دو شب هر شب بعداز نماز عشا وقتی می‌خواستند از مسجد خارج بشوند می‌فرمود «تجهزوا رحمکم الله» بار را می‌گویند جهاز ولی تجهیز کرد یعنی بارهایشان را بست ﴿و لما جهزهم بجهازهم﴾ در این گفتگوها از پدر پیر باخبر شد به حسب ظاهر از برادر ابی با خبر شد فرمود ﴿قال ائتونی باخ لکم من ابیکم﴾ اینکه می‌گویید ما یک برادر پدری داریم که از نظر مادر دوتاست و از پدر یکی هستیم این باید بیاید که سهمیه خودش را بگیرد یا جهاتی تعریف کردند که وجود مبارک یوسف به حسب ظاهر رغبت پیدا کرد آن راز درونی که را که نمی‌تواند هنوز مصلحت نیست که برای اینها بازگو کند فرمود به دو دلیل شما این برادر ابی را بیاورید یکی اینکه بالأخره ما سهم هر کسی را به اندازه کافی به او می‌دهیم هیچ کسی در گرفتن سهمیه ناامید نیست نقصی یا عیبی در این سهمیه نیست یک دوم اینکه اینجا هم که آمدند ما هم خوب پذیرایی می‌کنیم حالا اگر کاروانسرا است که زیر نظر ماست خوب پذیرایی می‌شود اگر مهمانسرا است که خوب پذیرایی می‌شود اگر در اتاق شخصی خود ماست که خوب پذیرایی می‌ شود خانه شخصی ماست که خوب پذیرایی می‌شود ما مُنزِل خوبی هستیم یعنی کسی که بر ما نازل می‌شود ما مُنزِل خوبی هستیم این نازلها را خوب پذیرایی می‌کنیم پس به این دو دلیل شما برادر ابیتان را هم همراهتان بیاورد ﴿الا ترون انی اوفی الکیل و انا خیر المنزلین﴾ حالا ممکن است زیر مجموعه و کارگزاران دیگر این ﴿اوفی الکیل﴾ را ﴿خیر المنزلین﴾ بودن را فاقد باشند اما من که شخصا مسئول این کارم هم خوب کیل و پیمان دارم هم مهمان پذیر خوبی هم هستم
سؤال ...
جواب: بله همین کار را هم کرده دیگر حالا یا شرط در ضمن عقد لازم است یا مقدمه شرط است و قرارداد و مقاوله همین حرف را زده دیگر این در راه تهدید و الزام أما قبلاً راه تحبیب و وعده و تبشیر آن مقدم بر تهدید است اول از راه تحبیب دوم از راه تهدید فرمود چون ﴿اوفی الکیل﴾ هستم چون ﴿خیر المنزلین﴾ هستم بیاورید حالا اگر این دو عامل که من در خرید و فروش اهل تطفیف نیستم کیل را وفا می‌کنم بدون نقص و عیب پیمانه را به شما در قبال پیمانه گندم می‌دهم و از شما پذیرایی هم می‌کنم خیر المنزل هستم اگر آن عوامل تهدید و جذب در شما اثر نکرد ﴿فان لم تاتونی به﴾ هیچ کدام از این دو فضیلت برای شما نیست ﴿فلا کیل لکم عندی﴾ این یک ﴿و لا تقربون﴾ نزدیک من هم نمی‌آیید که من مهماندار شما بشوم این دو وارد شهر بشوید بالأخره از هر کسی شد ممکن است بخرید قهراً گران هم گیرتان می‌آید یا کم گیرتان می‌آید یا ناقص گیرتان می‌آید یا معیب و ناقص است یا گران است بالأخره اما یک قیمت رایج با کیل وافی با مهمان پذیری اینها برای من است اگر نیامدید پیش من این دو فضیلت دیگر برای شما نیست حالا از راه دیگر خودتان مختارید.
سؤال ...
جواب: بله خب آن در طلیعه امر مشخص شد که این احسن القصص بودن قرآن کریم باعث این است که فقط آن نکات مهم را ذکر می‌کند قرآن یک کتاب تاریخی که نیست که همین جریان حضرت موسی(سلام الله علیه) که از شعیب از مدین آمدند مصر این در کدام زمان بود در چه تاریخی بود چند روز طول کشید اصلاً در قرآن نیست چون آنها قسمت تاریخی این جریان است و اینها که کاری به سیره انبیا ندارد قصه یک امر هدفمندی است آن مقاطع حساسش را قرآن ذکر می‌کند الان تقریبا نزدیک سی سال از جریان حضرت یوسف گذشت ایشان دو سه صفحه فقط آن مقاطع حساس را ذکر کردند خب در طی این هفت سالی که در زندان بود حوادث فراوانی اتفاق افتاد در آن هفت سالی که در بیت عزیز بود حوادث فراوانی رُخ داد در این هفت سالی که حالا وزیر اقتصاد شد و سالهای پربرکت و نزول بارش و باران فراوانی بود حوادث فراوانی رُخ داد ممکن است کسی وزیر اقتصاد باشد هفت سال روی کار باشد حادثه‌ای پیش نیاید؟ اصلاً قرآن آنها را نقل نکرده فقط از سال هشتم شروع کرده که قحطی آمده برادران یوسف حرکت کردند این کتاب قصه نیست کتاب تاریخ نیست این وحی است لذا به آن نکات حساس می‌پردازد اشاره شد به اینکه وقتی آنها آمدند گفتند ما پدر پیری داریم یا برادری داریم از این راه گفتگویی کردند وجود مبارک یوسف را به حسب ظاهر باخبر کردند وگرنه خود حضرت یوسف ﴿فعرفهم و هم له منکرون﴾ اما از زبان آنها شنیده برای اینکه سهمیه آنها را هم به آنها بدهد گفتند ما یک پدر پیری داریم یک برادر پدری هم داریم سهمیه آنها را هم به ما بدهید یک چنین چیزهایی اگر در قسمتهای تاریخ نقل شده دور از ذهن نیست دور از واقعیت نیست اینها در کتابهای تاریخ هست بعضی از مفسرانی که تاریخ گرا هستند اینها را نقل کردند اینها نمی‌تواند دروغ باشد یا چیز باطلی باشد طبع قضیه هم همین‌طور است اما خود یوسف(سلام الله علیه) از خودش این حرفها را به آنها تلقین نکرده تا آنها بگویند خب شما از کجا می‌دانید ما یک برادر پدری داریم ﴿فان لم تاتونی به﴾ اگر آن برادر پدری‌تان را نیاوردید هیچ کدام از این دو نعمتی که شما برخوردارید به شما نمی‌رسد ﴿فلا کیل لکم عندی﴾ آنکه قبلاً می‌گفتند ﴿الا ترون انی اوفی الکیل﴾ دیگر منتفی است ﴿و لا تقربون﴾ دیگر من مهمان‌پذیر شما نیستم شما مهمان من نیستید من میزبان شما نیستم شما به دستگاه من مقرَّب نیستید برابر ﴿و انا خیر المنزلین﴾ دو، حالا این یا شرط در ضمن عقد است یا گفتگوی قبل از عقد است یک مقاوله‌ای است که طرفین حق دارند یک چنین شرط حلالی را بکنند آنها برادرها در پاسخ گفتند که ﴿قالوا سنراود عنه اباه﴾ ما رایزنی می‌کنیم مراوده می‌کنیم رای پدرش را درباره این برادر أبیمان می‌گیریم تا او موافقت کند که او را ما به همراه بیاوریم این قصه که یک برادر ابی داشت وجود مبارک یوسف یک برادر ابی داشت در طلیعه داستان حضرت یوسف گذشت یعنی آیه هشت همین سورهٴ یوسف این بود که برادران یوسف در جریان کید و حسد گفتند ﴿لیوسف و اخوه احب الی ابینا منا﴾ یوسف و برادر ابوینی یوسف که برادر ابی ماست ولی برادر ابوینی یوسف است این دو نفر پیش پدر خیلی عزیزند حالا خصوصیتهایی در آنها بود امانتی بود تقوایی بود رشد فکری بود و مانند آن که تعبیر می‌کردند که این برادر یوسف است اینجا هم ﴿بأخ لکم من ابیکم﴾ مطرح شد آنگاه گفتند ﴿سنراود عنه اباه﴾ نه ا بانا این چون ابوینی ما نیست یک و یک خصوصیتی دارد که ما نداریم لذا پدر به او دل بسته است دو گفتند ما با پدر او رایزنی می‌کنیم با پدر او مراوده می‌کنیم که بلکه نظر مثبت بدهد نگفتند نراود ابانا برای اینکه این ابوینی نبود و با اینها هم فرق داشت ﴿قالوا سنراود عنه اباه و انا لفٰعلون﴾ این را هم با جمله اسمیه و با تاکید ذکر کردند برای اینکه خب ما در سالهای قحطی دوتا نعمت به ما رسیده است یکی کیل وافی یکی مهمان پذیری و پذیرایی خوب خب چرا این نعمت را ما از دست بدهیم ما این کار را می‌کنیم
سؤال ...
جواب: من که نمی‌شنوم
سؤال ...
جواب: چرا قطع کند؟ بله گفت آخر شما او را بیاورید بیاورید من ببینم درست می‌گویید درست نمی‌گویید اگر شما یک چنین چیزی می‌گویید ما پدر پیری داریم یک برادر ابی داریم و می‌خواهید سهمیه آنها را هم بگیرید خب معلوم می‌شود که مثلاً می‌خواهید خلاف بگویید اگر خلافکار باشید خب ما سهمیه به شما نمی‌دهیم بروید از بازار آزاد تهیه کنید اینکه شما می‌گویید ما پدر پیری داریم برادری هم داریم ابی است مورد علاقه اوست از ما سهمیه می‌طلبید یا الان ما همین سهمیه را هم به شما دادیم این معلوم است که حضرت چیز زایدی نداده باشد خب معلوم می‌شود شما درست نگفتید وقتی درستکار نباشید کیلی هم ندارید مهمان ما هم نیستید باید از بازار آزاد تهیه کنید
سؤال ...
جواب: بله برای ایجاد انگیزه یک قسمت دیگر است برای اینکه ایجاد انگیزه بشود فرمود به اینکه ﴿و قال لفتیٰنه اجعلوا بضٰعتهم فی رحالهم لعلهم یعرفونها اذا انقلبوا الی اهلهم لعلهم یرجعون﴾ فرمود اینهایی که آمدند بالأخره یک پولی آوردند یا یک جنسی آوردند یا جنس را با گندم معامله کردند چه اینکه امام رازی می‌گوید سال اول با چه سال دوم با چه کالا سال سوم با چه کالا بالأخره اجناس و دراهم و دنانیر و کالاهایی را از آنها گرفتند یا درهم و دیناری که آنها آوردند همان را برگردانید یا کالایی که به عنوان ثمن آوردند آنها را برگردانید ظاهرا آن دینار و درهم باید باشد وگرنه کالایی که مثلاً اینها بار کردند آوردند در قبال این کالا گندم ببرند که نمی‌شود آن کالا را در همان کیسه شان در جوالشان گذاشت ﴿و قال لفتیٰنه﴾ یعنی یوسف به کارگران زیر مجموعه خود به غلامان خود گفت ﴿اجعلوا بضٰعتهم﴾ یعنی این کالا و متاعی که آوردند با او گندم خریدند اینها را به اینها برگردانید اما الان برنگردانید اینها را بگذارید در رحل آنها در همان کیسه و خورجین یا ظرف دیگری که داشتند رحال اینها ﴿لعلهم یعرفونها اذا انقلبوا الی اهلهم لعلهم یرجعون﴾ اینها وقتی ببینند که کیل وافی گرفتند یک، پذیرایی خوبی هم شدند دو، وزیر رسمی با آنها ملاقات خصوصی داشت سه، پول اینها را هم به آنها برگرداند چهار، این انگیزه می‌شود که تلاش و کوشش کنند دوباره بیایند با برادر هم بیایند فرمود این کار را بکنید ﴿لعلهم یعرفونها﴾ این را بشناسند این بضاعتشان را وقتی برگشتند به فلسطین تا شاید دوباره برگردند آخر برگشت از فلسطین به مصر هیجده روز در آن بیابان قَفْر کار آسانی نبود آنهم با برادری که پدر(سلام الله علیه) حضرت یعقوب به اینها اطمینان ندارد که برادر را به دست اینها بدهد وقتی برادر قبلی را یعنی یوسف را حاضر نشد یک روزه در اختیار اینها قرار بدهد گفت می‌ترسم مشکل پیش بیاید حالا هیجده روز رفتن هیجده روز آمدن چند روز هم آنجا ماندن این تقریبا چهل روز طول می‌کشد که دو روز هم آنجا بمانند این قافله‌ای که هیجده روز در راه است بالأخره یک هفته باید آرامش داشته باشد این بیش از چهل روز طول می‌کشد آن هم بیابان قَفْر این‌چنین نبود که رستورانی باشد راه پذیرایی باشد چایی باشد اینها باشد این کار بسیار دشواری بود اما با این انگیزه‌های فراوانی که ایجاد شده است رغبت کردند یعنی کیل تام بود پذیرایی تام بود ملاقات خصوصی بود همه پولها برگشت گفت این کار را بکنید ﴿لعلهم یرجعون﴾
سؤال ...
جواب: نه خب هنوز اسراری در کار است تا اگر اینها می‌دانستند و بعد می‌رفتند به حضرت یعقوب(سلام الله علیه) می‌گفتند که یوسف زنده است و اینها دیگر آن معجزه پیرهن ظهور نمی‌کرد ﴿انی لاجد ریح یوسف لولا ان تفندون﴾ ظهور نمی‌کرد هنوز معجزات در پیش است هنوز کرامات در پیش است گفتند یوسف گرچه زیباست اما کار از پیراهن ساخته است بالأخره ده‌ها و صدها معارف حکمت و کلام در همین پیراهن و که با پیراهن کار می‌شود کرد گرچه جمال یوسف برهنه‌اش بهتر است ولی کار گفته‌اند از پیراهن ساخته است.
سؤال ...
جواب: خب اگر این باشد که همان یک روزه خود این صحنه حاصل می‌شود این آزمایش إلهی از کجا دربیاید اینقدر باید وجود مبارک یعقوب(سلام الله علیه) رنج ببیند تا ﴿وابیضت عیناه من الحزن فهو کظیم﴾ بعد دوباره چشم بینا بشود این امتحانهای الهی برای همین جهت است جریان ایوب(سلام الله علیه) همینطور بود جریان ابراهیم(سلام الله علیه) همینطور بود جریان موسای کلیم(سلام الله علیه) همین طور بود فرمود اینها را برگردانید ﴿لعلهم یرجعون﴾ حالا اینها که آمدند پیش حضرت یعقوب(سلام الله علیه) اسرار را بازگو کردند جناب فخر رازی ایشان می‌‌گوید وقتی وجود مبارک یوسف(سلام الله علیه) از زندان آزاد می‌شد دستور داد در کتیبه زندان مطلبی نوشته بشود که ترجمه عربی آن مطالب این است «کَتَبَ یوسف» این را فخر رازی در ذیل این آیه نقل می‌کند «علی باب السجن الذی کان فیه أربع کلمات هذه محل البلوی و قبور اهل الدنیا و شماتة الاعداء و تجربة الاصدقاء» یعنی اینجا منزل بلوی و امتحان الهی است و قبر انسانهای زنده است چون اینها آثار حیات در زندان برای آنها نبود و عامل خوشحالی دشمنان است شماتت همین است ﴿فلا تشمت بی الأعداء﴾ که هارون(سلام الله علیه) به موسی(علیه السلام) دارد که ﴿یابن ام لا تاخذ بلحیتی و لا براسی﴾ کذا و کذا ﴿و لا تشمت بی الاعداء﴾ یعنی إِشْمٰات نکن وسیله شماتت دشمنان را فراهم نکن این کسی که به زندان افتاده است مایه شماتت اعداست و دوستان هم با این کار تجربه می‌شوند که چه کسی دوست انسان است چه کسی دوست انسان نیست حالا این تعبیر، در عبری به چه صورت بود سریانی به چه صورت بود ولی ترجمه‌ای که جناب فخر رازی از این عبارت دارد این است اما اینکه سؤال شده ما جریان جبر و گفتار مرحوم آخوند و اینها را بازگو کنیم یک مقداری در همان جلد اول تسنیم بحث شده است چون در اوائل سورهٴ مبارکهٴ بقره آیات مناسب جبر و تفویض آنجا هست حالا اینها آمدند و باز کردند پیشنهاد خودشان را به وجود مبارک یعقوب به این صورت بیان کردند ﴿فلما رجعوا الی ابیهم قالوا یٰأبانا منع منا الکیل فارسل معنا اخانا نکتل و انا له لحٰفظون﴾ اینها اولین بار که آمدند قبل از اینکه آن متاعها را باز کنند وقتی ﴿وَ لمّا فتحوا متٰعهم وجدوا بضٰعتهم ردت الیهم قالوا یأبانا ما نبغی هذه بضٰعتنا ردت الینا و نمیر اهلنا و تحفظ أخانا و نزداد کیل بغیر ذلک کیلٌ یسیر﴾ قبل از اینکه باز کنند ببینند پول اینها به آنها برگشت آن شرط ضمن عقد را یا شرط ابتدایی را به عرض یعقوب(سلام الله علیه) رساندند گفتند ما که رفتیم از ما تعهد گرفتند که دیگر به شما پیمانه‌ٴ گندم نمی‌دهیم مگر اینکه این برادر ابی را با ما بفرستی این را اولین بار با پدرشان در میان گذاشتند ﴿فلما رجعوا الی ابیهم﴾ ظاهرا قبل از باز کردن این ظروفشان بود ﴿قالوا یٰأبانا منع منا الکیل﴾ یعنی دیگر گفتند ﴿فلا کیل لکم عندی﴾ به ما نمی‌دهند پیمانه ﴿منع منا الکیل﴾ یعنی مکیل یعنی آن گندمی که با کیل می‌دادند از ما تعهد گرفتند که گفتند اگر ما برادر ابی را نبریم به ما نمی‌دهند ﴿فارسل معنا اخانا﴾ که ما اکتیال بکنیم برویم گندم را با کیل دریافت بکنیم ما هم حافظ اوییم.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 37:51

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی