display result search
منو
تفسیر آیات 57 تا 60 سوره بقره

تفسیر آیات 57 تا 60 سوره بقره

  • 1 تعداد قطعات
  • 39 دقیقه مدت قطعه
  • 179 دریافت شده
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیات 57 تا 60 سوره بقره
- مقصود از قریه در آیه 58 سوره بقره
- ویژگی‌های معنوی و حاصلخیزی سرزمین مقدس
- مرگ‌گریزی بنی‌اسرائیل
- اختلاف نیک (علمی) و اختلاف غیر اخلاقی
- اختلاف و ناسپاسی بنی‌اسرائیل

أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم بسم الله الرّحمن الرّحیم
وَظَلَّلْنَا عَلَیْکُمُ الْغَمَامَ وَأَنْزَلْنَا عَلَیْکُمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوى کُلُوا مِنْ طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ وَمَا ظَلَمُونَا وَلکِنْ کَانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ ٭ وَإِذْ قُلْنَا ادْخُلُوا هذِهِ الْقَرْیَةَ فَکُلُوْا مِنْهَا حَیْثُ شِئْتُمْ رَغَدَاً وَادْخُلُوا الْبَابَ سُجَّداً وَقُولُوا حِطَّةٌ نَغْفِرْ لَکُمْ خَطَایَاکُمْ
وَسَنَزِیدُ الْمُحْسِنِینَ ٭ فَبَدَّلَ الَّذِینَ ظَلَمُوا قَوْلاً غَیْرَ الَّذِی قِیلَ لَهُمْ فَأَنْزَلْنَا عَلَى الَّذِینَ ظَلَمُوا رِجْزاً
مِنَ السَّماءِ بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ٭

نعمتهایی که خدای سبحان بر بنی اسرائیل نازل فرمود و آنها را می‌شمارد تا این که به شکرانه این نعمت بر خضوع دراطاعت بیفزایید یکی پس از دیگری در این بخش از قرآن آمده است و فعلاً در مسأله تظلیل غمام است که خدی سبحان برای نجات بنی اسرائیل از حرارت آفتاب ابر را برای اینها به عنوان سایبان قرار می‌داد تا از حرارت شمس درآن بیابان نجات پیداکنند و از من و سلوی هم برخوردار باشند لکن خدای سبحان فرمود: این طیبات را بخورید و هشدار هم می‌دهد که اینها به خود ستم کردند نه به ما این جریان تظلیل غمام در آیات دیگر هم آمده است در آیهٔ 160 سورهٔ اعراف هم مشابهش بود که فرمود: «وَظَلَّلْنَا عَلَیْکُمُ الْغَمَامَ وَأَنْزَلْنَا عَلَیْکُمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوى کُلُوا مِنْ طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ وَمَا ظَلَمُونَا وَلکِنْ کَانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ» که ذیل آیهٔ 160 سورهٔ اعراف و همین آیهٔ محل بحث یکی است آنگاه فرمود: ما به بنی اسرائیل گفتیم وارد این قریه بشوید منظور از این قریه ظاهراً همین بیت المقدس هست که موسای کلیم آنرا از طرف خدای سبحان سرزمین مقدس معرفی کرده است و فرمود: وارد این سرزمین بشوید و از نعمتهای فراوان این سرزمین برخوردار شوید وقتی هم هک وارد شدید از خدای سبحان طلب بخشایش کنید بگویند: خدایا گناهان ما را بریز. آنگاه می‌فرماید: داب بنی اسرائیل این بود که درمسائل دینی تحریف کنند هم احبار و رهبانشان دست به تحریف تورات زدند هم توده بنی اسرائیل دست به تبدیل این کلام الهی زدند «فَبَدَّلَ الَّذِینَ ظَلَمُوا قَوْلاً غَیْرَ الَّذِی قِیلَ لَهُمْ» کار اینها اصولاً تبدیل بود البته گروهی اندک از اینها هم اهل تقوی و عدل بودند امّا تا آنجا که ممکن بود اینها در مسائل دینی اظهار نظر می‌کردند آنها که اهل فهمیدن تورات و انجیل بودند مثل احبار و رهبان که دست به تحریف زدند آنهایی هم که اهل درک عالی نبودند این سختی که موسای کلیم به اینها گفت این را تغییر دادند که الآن ملاحظه می‌فرمایید فرمود: «وَإِذْ قُلْنَا ادْخُلُوا هذِهِ الْقَرْیَةَ» ما به اینها گفتیم وارد این محل بشوید این قریه ظاهراً همان ارض مقدسه است در سورهٔ مبارکه مائده از همین قریه به عنوان ارض مقدس یا اکراه است آیهٔ 21 سورهٔ مائده این بود که «یَاقَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِی کَتَبَ اللّهُ لَکُمْ» گاهی خدای سبحان می‌فرماید: ما این حرف را به بنی اسرائیل گفتیم گاهی می‌فرماید: موسای کلیم به اینها گفت گاهی هم می‌فرماید: به بنی اسرائیل گفته شد «قیل» بدون این که قائل را معرفی کند آنجا که موسای کلیم می‌گوید چون کلام خداست آنجا هم می‌گوید ما گفتیم ولو به واسطه موسای کلیم باشد باز صادق است که خداوند که می‌گوید: ما گفتیم قسم سوم هم که با فعل مجهول گفته شده است قائلش در بحثهای دیگر روشن شده است در سورهٔ مائده آیهٔ 21 این است «یَاقَوْمِ ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِی کَتَبَ اللّهُ لَکُمْ وَلاَ تَرْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِکُمْ فَتَنْقَلِبُوا خَاسِرِینَ» خدای سبحان مقرر کرده است که شما وارد سرزمین بشوید که سلیمان پیامبر در آن سرزمین بنایی را برای عبادت ساخت و آن زمین قدس است و این برای شما آمده است منتها بنی اسرائیل گفتند به این که یک عده جبارین در آن سرزمین هستند و ما اهل مبارزه نیستیم «اذْهَبْ أَنْتَ وَرَبُّکَ فَقَاتِلاَ إِنَّا هَا هُنَا قَاعِدُونَ» که بحثش قبلاً گذشت که اصلاً اینها رفاه طلب بودند که قرآن از اینها یادیم‌کند «وَلَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَى حَیَاةٍ» فرمود: از همهٔ مردم دلباخته‌تر به دینا بنی اسرائیلند از همه علاقمندتر و حریص‌تر هستند به عالم ماده خیلی حریصند که در دنیا بمانند آنگاه در همین سورهٔ مبارکه بقره همین را بیان می‌کند که بر فرض هم اینها هزار سال در دنیا بمانند باز اینچنین نیست که عذاب الهی برهند، و اینها علاقه‌مندند که حداقل هزار سال در زمین بمانند که آیهٔ 96 سورهٔ بقره این است: «وَلَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَى حَیَاةٍ وَمِنَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا یَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَمَا هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مَنَ الْعَذَابِ أَنْ یُعَمَّرَ وَاللّهُ بَصِیرٌ بِمَا یَعْمَلُونَ» فرمود: اینها و گروهی از مشرکین حریص‌ترین مردم به دینا و عالم ماده هستند و مایلند هزار سال بمانند از همین تعارفات رایج ایرانیان قدیم که از ایران ظاهراً این تعارف به حجاز رفت که در دید و بازدید نوروز می‌گفتند: هزار سال و ماده بمانی اینهم کم کم به حجاز رفت می‌گفتند «عش ألف نیروز» که معرب نوروز است یعنی هزار سال بمانی در این قسمت آیه نازل شده است که اگر هزار سال هم بمانند باز فرقی نمی‌کند، مایلند هزار سال بمانند خوب وقتی تعارف رسمی عده‌ای در دید و بازدید سالانه این استکه هزار سال بمانی پیداست که خیلی علاقمندند هزار سال بمانند وگرنه اینکه جدّشان قسمش نمی‌شوند وقتی می‌گویند: هزار سال بمانی یعنی این علاقه را دارند واین را مورد باورشان شده است که به یکدیگر تعارف می‌کنند این هزار سال بمانی در بین ایرانیان کم و بیش به حجاز رفت و آنها هم می‌گفتند عش ألف نیروز یعنی هزار سال سال بمانی و معشیت داشته باشی یا اصولاً یک فرهنگ مشترکی بود نه این که از ایران به آنجا رفته باشد در این زمینه خدای سبحان چه به یهودی‌ها و چه به مشرکین می‌فرمایند بر فرض هم هزار سال بمانند باز هم از عذاب نجات پیدا نمی‌کنند اصولاً علاقه اینها به عالم طبیعت زیاد است «وَلَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلَى حَیَاةٍ وَمِنَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا یَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ وَمَا هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مَنَ الْعَذَابِ أَنْ یُعَمَّرَ» اینها علاقمندند هزار سال بمانند ولی بر فرض هم که هزار سال بمانند و عمری طولانی داشته باشند از عذاب نجات پیدا نمی‌کنند «وَاللّهُ بَصِیرٌ بِمَا یَعْمَلُونَ» بنابراین آنچه که در بنی اسرائیل رایج بود حبّ دنیا بود و آنچه که اینها را به آخرت نزدیک می‌کرد سعی می‌کردند آن را تبدیل کنند یا آن را تغییر بدهند لذا هم احبار و رهبانشان به تحریف مبتلا شدند و هم توده بنی اسرائیل تبدیل این قول مبتلا شدند لذا می‌فرماید «فَبَدَّلَ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ قَوْلاً غَیْرَ الَّذِی قِیلَ لَهُمْ» این سرزمین مقدس را که خدای سبحان برای اینها فراهم کرده است اینها حاضر نبودند با زحمت وارد شوند لذا خدای سبحان تنها به بُعد معنوی سرزمین مقدس اشاره نکرد نفرمود: «ادخلوا الأرض المقدسه» که سلیمان ساخت و معبد هست و جای منزهی هست بلکه آنها را به وعده‌های مادی هم تشویق کرد لذا در نوع این قسمتها که سخن از ورود به سرزمین قدس است می‌فرماید: آنجا میوه‌ها فراوان است الآن هم می‌بینید آن منطقه اصولاً منطقه زرخیزی است میوه‌های فراوانی آنجا می‌روید و شما هر چه خواستید می‌توانید از این میوه‌ها استفاده کنید «فکونوا منها حیث شئتم رغداً» مشابه آن وعده‌ای که خدای سبحان به آدم در بهشت و او که هر نعمت بخواهی هست این هم یک بهشت زمینی است گرچه فاصله بین اینها فاصله معنا و صورت است ولی در آن سرزمین گذشته از قداست معنوی که از سلیمان (سلام‌الله‌علیه) به یادگار مانده است این برکات صوری و ظاهری هم در آن هست فرمود: «فکلوا منها حیث شئتم رغدا» این تشویق به مسائل مادی در نوع آیاتی که جریان این سرزمین را نقل می‌کند ذکر می‌کند آیهٔ 161 سورهٔ اعراف هم این نکته را تذکر می‌دهد می‌فرماید: «و اذ قیل لهم» اینجا نه مثل آیهٔ سورهٔ بقره است که می‌گوید: «قلنا» نه مثل آیهٔ سورهٔ مائده است که فرمود: موسای کلیم به اینها گفته است بلکه فرمود: «وَإِذْ قِیلَ لَهُمُ اسْکُنُوا هذِهِ الْقَرْیَةَ وَکُلُوا مِنْهَا حَیْثُ شِئْتُمْ» وقتی به اینها گفته شد وارد این محل بشوید و هرجا خواستید قرار بگیرید و هر چه خواستید میل کنید که این گذشته از آن قداست معنوی برکتهای مادی هم دارد چون این سرزمین هم از قداست برخوردار است وهم از برکتهای مادی برخوردار است و به تعبیر جامع «أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً» از این مکان خدای سبحان به عنوان مکان صدق و شهر صدق یاد می‌کند بیان ذلک این است که ما به بنی اسرائیل مکان صدق دادیم و «و لقد بوأنا بنی اسرائیل مبدأ صدق» اینکه فرمود: ما به بنی اسرائیل مبدأ صدق دادیم یعنی سرزمین صدق را نصیب اینها کردیم آیهٔ 93 سورهٔ یونس این است که «و لقد بؤانا بنی اسرائیل مبدأ صدق» باء یعنی مکان، در آن مکان جا گرفت مستقر شد فرمود: ما یک سرزمین صادقی را به اینها دادیم سرزمینی که همهٔ لوازم و امکانات را داشته باشد سرزمین صادق است هیچ کذب در این سرزمین نیست اگر نعمتهای مادی را نداشته باشد سرزمین صدق نیست اگر نعمتهای معنوی را فاقد باشد سرزمین صدق نیست فرمود: لازمه یک سرزمین آن است که هم از نعم مادی برخوردار باشد و هم از نعم معنوی سرزمین قدس چون هم از نعم مادی برخوردار بود و هم از نعم معنوی یک سرزمین صدق است یعنی زمینی است که با انسان راست می‌گوید زمینی است که لازمه مسکن بودن در آن هست لذا فرمود: ما اینها را مکان صادق جا دادیم «و لقد بوأنا بنی اسرائیل مبداء صدق» یک جا و مکان صادقانه را در اختیار اینها قرار دادیم و این مبدأ صدق است و مال آدم فاسق نیست و این که یک سرزمینی است که مسکن این سرزمین مسکن صدق است هرچه که لازمه یک مسکن خوب است این دارد نظیر قدم صدق و صدق، لسان صدق که دربارهٔ ابراهیم خلیل فرمود و خود حضرت هم از خداوند طلب کرد که «و اجعلی لی لسان صدق» این لسان صدق یعنی که مردم به حق دربارهٔ او سخن بگویند قدم صدق آن است که انسان پیش خدا نلرزد جایگاه صدق آن استکه در بهشت از همهٔ نعم برخوردار باشد که «إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ ٭ فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ» جایی که می‌نشینند جای صدق است چون قدمی که در دنیا داشتند قدم صدق بود «أن لهم قدم صدق عند ربّهم» اگر کسی اهل قدم صدق بود و در قیامت نشتنگاه صادقانه داشت و در بین مردم لسان صدق داشت او مجاز است که از مبدأ صدق استفاده کند فرمود: «و لقد بوأنا بنی اسرائیل مبدأ صدق» در کنارش هم برای این که اینها خیال نکنند صداقت آن زمین فقط معنوی است این نعمتهای مادی را هم ذکر کرد فرمود: «ورزقناهم من طیّبات» خوب گروهی که «أحرص النّاس علی حیاةً» هستند تمام تلاش و کوششان ایناست که از آن قسمتهای مادی طرفی ببندند و از معنوی محروم شوند لذا با این که همهٔ نعمتهای ظاهره و باطنه را خدای سبحان برشمرد و فرمود: وارد یک همچنین سرزمینی بشوید که ارض مقدسه است مبدأ صدق است و بگویند خدایا از گناهان ما بگذرد مع ذلک «فَبَدَّلَ الَّذِینَ ظَلَمُوا قَوْلاً غَیْرَ الَّذِی قِیلَ لَهُمْ» آن دستوری که خدا به اینها داد اینها تبدیل کردند آن دستور چه بود این بود که فرمود: «و ادخلوا الباب سجداً» البته کلیاتش را قرآن بیان می‌کند و جزئیاتش را هم موسای کلیم (سلام‌الله‌علیه) بعداً مشخص کرد حالا این هم از نظر تاریخی باید روشن بشود که آیا موسای کلیم در همان تیه رحلت کرد و همچنین هارون یا اینها در زمان موسیٰ (سلام‌الله‌علیه) و هارون به آن ارض مقدس رسیدند. فرمود: «و ادخلوا الباب سجداً» وارد این محل که می‌خواهید بشوید وارد این قریه که می‌خواهید بشوید از آن در مشخص وارد شوید به حالت خضوع وارد شوید «قولوا حطة» سالهای طولانی سرگردان بودید چهل سال در این بیابان سرگردان بودید واز خدای سبحان بخواهید که گناهانتان بخشوده شود و «قولوا حطة» این «قولوا حطة» یعنی پروردگارا این خضوع ما عبارت از درخواست آمرزش گناهان است مثل «عفوک» یعنی تضرّع ما باعث ریزش عفو و جلب عفو شماست یا گاهی گفته می‌شود عفوک یعنی نطلب عفوک گاهی می‌گوییم عفوک یعنی عفوک مطلوبنا اینجا هم عرض کردند حطة یعنی ریزش گناهان مطلوب ماست یا این خضوع ماست که ریزش گناهان را در بر دارد و مانند آن فرمود شما بگویید «حطة نغفرلکم خطایاکم» ما گناهان شما را می‌بخشیم «و سنزید المحسنین» نه تنها مغفرت هست رحمت است اول خدای سبحان به عنوان غفار می‌آمرزد بعد به عنوان رحیم از رحمت خاصه برخوردار می‌کند اول غبارروبی گندزدایی می‌کند بعد به آن صبغها الهی رنگ می‌کند اینچنین نیست که رحمت قبل از مغفرت باشد لذا در نوع آیات وقتی سخن از رحمت است بعد از مغفرت است خدا اول غفور است بعد رحیم اول انسان را از گناه پاک می‌کند وقتی انسان از گناه پاک شد آن گاه به صبغه الهی رنگ می‌کند اگر قلب پاک نشود قابل دریافت رنگ صبغه الهی نیست فرمود: ما اول می‌آمرزیم بعد به محسنین شما مزید دانش می‌دهیم. «و سنزید المحسنین» این دستور الهی است آنگاه ملاحظه فرمودید که بنی اسرائیل چه کردند؟ با آنکه آن آیات بیّنه را از نظر بشارت حسن دیدند هم چهل سال به عنوان عذاب در بیابان سرگردان بودند و باز از لحاظ حس دیدند مع ذلک «فَبَدَّلَ الَّذِینَ ظَلَمُوا قَوْلاً غَیْرَ الَّذِی قِیلَ لَهُمْ» این حرفی را که باید بزنند نزنند حالا این جمله چه بود عرض کردند در مجمع و غیر مجمع تعبیرات گوناگونی است که ملاحظه فرمودید و بحثهای مهمی نیست آن لفظی را که دلالت می‌کرد و بر خضوع و بندگی آن حرف را نزدند «فَبَدَّلَ الَّذِینَ ظَلَمُوا قَوْلاً غَیْرَ الَّذِی قِیلَ لَهُمْ» آنگاه می‌فرماید: «فَأَنْزَلْنَا عَلَى الَّذِینَ ظَلَمُوا رِجْزاً مِنَ السَّماءِ» اگر یک وقتی بر آل فرعون عذابی فرستادیم نه به خاطر این که آل فرعون بودند بخاطر این که با مشاهده این همه آیات باز دست از لجاجت برنمی‌داشتند بنی اسرائیل و آل فرعون یکسانند حکم الهی دربارهٔ همه یکسان جاری می‌شود. لذا فرمود: اینها ستمکاراند البته به خود ستم کردند و ما عذاب را از آسمان بر اینها نازل کردیم «بما کانوا یقسفون» با همین یک جمله مسأله ظلم اینها را مطرح کرد دوباره عنوان ظالم را و بار سومعنوان فسق را در همین آیهٔ به بنی اسرائیل نسبت داد فرمود: «فبّدل الذّین ظلموا» این یکی «قَوْلاً غَیْرَ الَّذِی قِیلَ لَهُمْ فَأَنْزَلْنَا عَلَى الَّذِینَ ظَلَمُوا» اینجا نفرمود علیهم این ذکر اسم ظاهر برای آن است که نشان بدهد اینها بر اثر ظلم به این فسق دچار شدند اگر ضمیرش را هم بیان می‌فرمود باز به همان علیهم برمی‌گشت و در ذیل هم باز سبب انزال عذاب را بیان کرد و فرمود «بما کانوا یفسقون» این مضا را هم در آیات دیگری که جریان تبدیل را مطرح می‌کند ذکر می‌آید همان آیهٔ 162 سورهٔ اعراف این است که فرمود: «فَبَدَّلَ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ قَوْلاً غَیْرَ الَّذِی قِیلَ لَهُمْ فَأَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِمَا کَانُوا یَظْلِمُونَ» که تفاوتهایی هم هست در ایه محل بحث فرمود: أنزلنا اینجا فرمود: «أرسلنا علیهم رجزاً» عذاب رسالت الهی را دارد اینها رسول خدایند و سببش را در آنجا فسق بیان کرد و در اینجا ظلم بیان کرد در آیهٔ سورهٔ اعراف فرمود که «بما کانوا یظلمون».
جواب سؤال: این عذاب را گفته‌اند طاعون است و امثال ذلک. چون اینها نقش مهمّی در بحثهای تفسیری ندارد اینها قصه است نه دلیل مقبری است و نه تاریخ قطعی لذا به عنوان احتمال اینجاها ذکر می‌شود.
لذا اصولاً قرآن کریم در من هو جریان اصلاً وارد نمی‌شود چون کاری به من هو قصه ندارد و کار به ما هو قصه دارد قصه ندارد و حرف ماهیت را مطرح می‌کند آنگاه نعمت دیگری را که می‌شمارد این است می‌فرماید: به این که «وَإِذِ اسْتَسْقَى مُوسَى لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصَاکَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَیْناً قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُنَاسٍ مَشْرَبَهُمْ کُلُوا وَاشْرَبُوا مِنْ رِزْقِ اللّهِ وَلاَ تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ» فرمود: به یاد آن نعمت باشید که موسای کلیم برای شما استقسا کرد طلب سقی کرد گاهی این این نماز استقسا حل می‌شود گاهی با ادعیه و روش‌های دیگر حل می‌شود و گاهی هم با این معجزه چون همهٔ اینها کرامت است اگر چنانچه بوسیله نماز استقسا و مانندآن رابنی آمده است کرامت است چون اجابت دعا کرامت است در اینجا به عنوان یک کرامت نقل می‌کند که موسای کلیم هنگام استقسا وقتی از ما طلب آب کرد که اینها در این بیابان از تشنگی رنج نبرند ما دستور دادیم که با این عصا به سنگ بزن از این سنگ آب می‌جوشد «و اذا ستسقیٰ موسیٰ لقومه» طلب آب کرد برای قومش ما به موسای کلیم گفتیم «اضرب بعصاک الحجر» اگر باران می‌فرستاد باز همان جواب مثبت به استقسا بود امّا آنها حمل بر تصادف یک امر عادی می‌کردند ولی از نزدیک که ببینند عصا به یک سنگ می‌خورد سنگی که حلا به همراه حمل می‌کردند یا یک سنگ مشخص دیگری بود همین که عصا به این سنگ بخورد از این سنگ چند چشمه می‌جوشد اوائل انجباس است بعد انفجار لذا در بعضی از قسمت‌های قرآن دارد که انجبست در آیهٔ محل بحث دارد که فانفجرت که انفجار شدیدتر از انجباس است یک وقت شکاف است که بطور عادی آب از این شکاف خارج می‌شود یک وقت به صورت انفجار می‌خروشد و خارج می‌شود حالا یا مربوط به حالت نیاز اینهاست یا در بدو پیدایشش انجباس بود بعد در پایان کار بصورت انفجار در می‌آمد یا هر وقت می‌خواستند حمل کنند بصورت انفجار بود یا وقتی نگه می‌داشتند انجباس بود، یا حالات مختلف دیگر لذا در بعضی از اوقاف فرمود آب منفجر می‌شد یعنی سنگها منفجر می‌شد و آب فوران می‌کرد گاهی هم دارد آب بطور جریان عادی از این سنگها بیرون می‌آمد فرمود: «فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصَاکَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَیْناً» اینها چون ده گروه و ده قبیله بودند ده چشمه هم از سنگ می‌جوشد که هر کدام از یک چشمه استفاده کنند هر کدام از یک مجزا استفاده کنند این سنگ را می‌گفتند که موسای کلیم به همراه می‌کرد از این که فرمود «الحجر» معلوم می‌شود یک سنگ خاص بوده است نفرمود: «حجراً» «فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَیْناً» دوازده چشمه جوشید که «قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُنَاسٍ مَشْرَبَهُمْ» هر یک از این دوازده قبیله و گروه می‌دانستند از کجا آب بخورند، همین ناسازگاری باعث شد با این که اینهمه را دیدند آخر نتوانستند آن وحدتشان را حفظ کنند لذا در همان آیات محل بحث که تلاوت شده است مسأله اختلاف اینها را مطرح می‌کند می‌فرماید: ما این همه نعم را به شما دادیم گفتیم با هم باشید ولی نتوانستید این نعم را حفظ کنید اختلاف کردید و این اختلاف شما هم بعد از علم بود نه قبل از علم همان آیهٔ 93 سورهٔ یونس این بود که «وَلَقَدْ بَوَّأْنَا بَنِی إِسْرَائِیلَ مُبَوَّأَ صِدْقٍ وَرَزَقْنَاهُم مِنَ الطَّیِّبَاتِ فَمَا اخْتَلَفُوا حَتَّى جَاءَهُمُ الْعِلْمُ إِنَّ رَبَّکَ یَقْضِی بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فِیَما کَانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ» این بعد گرفتار تفرقه و اختلاف شدند و این اختلافشان نه برای خاطر این بود که مسائل برای اینها حل نشد این اختلاف قبل از علم نیست که اختلاف خوبی باشد اختلاف بعد العلم است که اختلاف بدی است اختلاف قبل العلم یک اختلاف خوبی است دو نفر که دارند بحث می‌کنند با هم اختلاف دارند یکی نفی می‌کند دیگری اثبات می‌کند این تضارب نظر باعث پخته شدن فکر است دو نفر که دارند بحث می‌کنند با هم واقعاً اختلاف دارند و این اختلاف یک اختلاف ممدوحی است چون برای تحصیل علم است اختلاف قبل از علم است که زمینه علم است امّا اگر بعد از این که روشن شد که حق با کیست از آن به بعد اگر کسی اختلاف کرد این اختلاف مذموم است اگر کسی الآن که در اوائل تحصیل اوست یا اواسط تحصیل اوست خود را مواظب نباشد در بحثها بعد از این که فهمید حق با هم بحث اوست تمکین نکند و اعرتاف نکند بعد از این که از حوزه فراغت پیدا کرد و از درس و بحث فارغ شد و مسئول یک کاری از کارها در شهر یا روستا شد اوین مصیبت بر اسلام و مسلمین است زیرا او خود را حوزه نساخت عادت نکرد وقتی حق را فهمید تمکین کند و خضوع کند و بگوید آری حق با تو بود و من اشتباه کردم اولین مصیبت آن وقتی است که انسان نساخته مسؤل کاری باشد فرمود این اختلافهای قبل العلم اختلافهای خوبی است انسان دارد بحث می‌کند که حق برای او روشن شود امّا حالا حق روشن شد آن شهامت را داشته باشد در حضور یک نفر که هم بحث او بود بگوید حق با تو بود، اگر این شهامت را نداشت که در حضور یک نفر اعتراف کند و بگوید: حق با تو بود. وقتی مسؤول یک کاری شد در برابر هزاران نفر که هرگز حاضر نیست اعتراف کند فرمود: بنی اسرائیل اختلاف کردند امّا اختلافشان که قبل العلم نبود آن اختلاف قبل العلم به حساب نیاوردیم «فَمَا اخْتَلَفُوا حَتَّى جَاءَهُمُ الْعِلْمُ» یعنی اینها با هم آن اختلاف مذموم را نداشتند که ما بر اثر اختلاف آنها را بگیریم این نظیر آن اختلافهایی که در سورهٔ بقره و غیره داشتیم که «فَمَا اخْتَلَفُوا حَتَّى جَاءَهُمُ الْعِلْمُ» و «فما اختلوا الاّ من بعد ما بیّنا» که این تعبیرات زیاد است یعنی این اختلافی که باعث سقوط آنها شد این اختلاف بعد العلم است نه اختلاف قبل العلم خوب اختلاف قبل العلم اگر دو نفر دو روز سه روز یک ماه دربارهٔ یک مسئله باعث کنند و واقعاً هم با هم اختلاف داشته باشند این یک اختلاف مقدّسی است تا حل بشود حالا اگر بینهم و بین الله مسئله حل شد از آن به بعد اگر کسی بخواهد اختلاف کند اختلاف مذموم است اگر در سورهٔ مبارکه بقره جریان انبیا را مطرح می‌کند می‌فرماید به این که «کَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ» آنگاه می‌فرماید: ما انبیا را فرستادیم که اینها به اختلاف مردم خاتمه بدهند وقتی که انبیا آمدند آن اختلافهای زمینه‌ساز خاتمه دادند و حق را روشن کردند از این به بعد یک عده برای دنیا و تقرّب به دنیا با هم اختلاف کردند آیهٔ 213 سورهٔ بقره این است «کَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیَما اخْتَلَفُوا فِیهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِیهِ» این اختلاف مقدسی بود مردم اختلاف داشتند تا حق برایشان روشن بشود این اختلاف بدی هم نیست اختلاف نظر هست و ممدوح هم هست ما انبیا را فرستادیم را روشن کند که بالاخره حق با کیست؟ آنگاه فرمود: «فِیَما اخْتَلَفُوا فِیهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِیهِ إِلَّا الَّذِینَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ» این دو اختلاف را مطرح می‌کند یک اختلاف قبل از وحی است که یک اختلاف خوبی است و قرآن آن را مذمّت نمی‌کند امّا این اختلاف بعدی را مذمّت می‌کند می‌فرماید: «وَمَا اخْتَلَفَ فِیهِ إِلَّا الَّذِینَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ» آنگاه می‌فرماید از این به بعد یک عده دنیاطلب اختلاف کردند بعد فرمود به این که «فَهَدَى اللّهُ الَّذِینَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللّهُ یَهْدِی مَن یَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ» با آن هدایت تشریعی و هدایت عامّه خداوند همهٔ را هدایت کرده است امّا آنهایی که داعیه اختلاف داشتند آنها را از فیض محروم کرد اینها که داعیه اختلاف نداشتند به آنها فیض خاص عطا کرد بنی اسرائیل این چنین بودند لذا خدای سبحان می‌فرماید: اینها با همهٔ نعمی که داشتند در همین آیهٔ 93 سورهٔ یونس فرمود: «فَمَا اخْتَلَفُوا حَتَّى جَاءَهُمُ الْعِلْمُ إِنَّ رَبَّکَ یَقْضِی بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فِیَما کَانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ» بنابراین اینها مشاهده این همه نعم وقتی هم که وارد سرزمین مقدس شدند باز شروع کردند به اختلاف فرمود این لجاجت بود که اصرار داشتند اگر ریاست باید از وازده کوچه از دریا بگذریم مثلاً اگر هنگام استفاده کردن از چشمه‌های آب است ما باید از دوازده چشمه از این سنگ استفاده کنیم هر کدام بدانند که باید از کدام چشمه استفاده کند با این که در متن دریا به هنگام نجات بودند باز اصرار داشتند که راهها باید فرق کند الآن هم که در بیابان و تپه مبتلا به سرگردانی هستند «یَتِیهُونَ فِی الْأَرْضِ أَرْبَعِینَ سَنَةً» با این که سرگردانند باز هم دست از اختلاف برنداشتند می‌گویند هر کدم ما باید چشمه مشخص داشته باشیم. در این کریمه هم فرمود: که اینها دوازده فرقه بودند که «قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُنَاسٍ مَشْرَبَهُمْ» باز به اینها گفتیم «کلوا» یعنی این من و سلوی را بخورید از این سایبان هم استفاده کنید از این آب هم بهره ببرید «کُلُوا وَاشْرَبُوا مِنْ رِزْقِ اللّهِ وَلاَ تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ» عثو یعنی فساد اینها «لا تعثوا فی الأرض مقسدین» تقریباً حال مؤکده است یعنی حالی است برای تأکید همان عامل یعنی «لا تفسدوا فی الأرض مفسدین» مشابه همین معنا را در آیات دیگر گذشت که فرمود: وقتی که از آن استفاده کردید «لاَ تَطْغَوْا فِیهِ فَیَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضَبِی» آیهٔ 81 سورهٔ طه این بود چون قبلش فرمود: در همان آیهٔ 80 سورهٔ طه فرمود: «وَنَزَّلْنَا عَلَیْکُمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوَى ٭ کُلُوا مِن طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ وَلاَ تَطْغَوْا فِیهِ» طغیان نکنید در سورهٔ بقره تهدید نفرمود که حالا اگر طغیان کنید ما چه می‌کنیم فرمود: «و لا تعثوا فی الأرض مفسدین» ولی در سورهٔ طه فرمود: «کلوا من طیّبات ما رزقناکم و لا تطغو فیه» طغیان نکنید چرا برای این که «فیحلّ علیکم غضبی» غضب من بر شما حلال می‌شود خوب اگر غضب خدا حلال شد چی می‌شود؟ «فمن یحلّل علیه غضبی فقد هویٰ» این به صورت شامل منطفی شکل اولیه بیان کرد است که فرمود: «انّ الطاغیّ یحلّ علیه غضب الله و کل من یحلّ علیه غضب الله فقد هویٰ فطاغیّ هویٰ» این خیلی روشن بصورت شکل اول تنظیم کرده است یا فرمود: اگر کسی معصیت کرد طاغی است و طاغی مورد خشم خداست پس معصیت کار مورد خشم خداست آنگاه فرمود: معصیت کار مورد خشم خداست و هر کسی مورد خشم خدا باشد سقوط می‌کند پس معصیت کار سقوط می‌کند معمولاً در این گونه از قیاسها یکی از دو مقدمه راحذف می‌کنند برای روشن بودن و فرمود: «و لا تطغوا فیه» طغیان نکنید چرا؟ چون «ینحل علیکم غضبی» خوب اگر غضب خدا حلال شد چه می‌شود احلول کرد چه می‌شود؟ فرمود: «فمن یحلل علیه غضبی فقد هویٰ» این تهدید را در کنار آن وعده ذکر فرمود: «و این لغفّار لمن تاب و عمل صالحاً ثمّ اهتدی» این چنین نیست که فقط ما قهّار باشیم مغفرت ما هم همچنان هست هر که توبه کند راه برای او باز است لذا در این کریمه اگر فی الجمله اشاره کرد فرمود: به این که «و لا نعثوا فی الأرض مفسدین» در سورهٔ طه هم به بعد وعید اشاره کرد.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 39:58

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی