display result search
منو
تفسیر آیات 50 تا 51 سوره بقره

تفسیر آیات 50 تا 51 سوره بقره

  • 1 تعداد قطعات
  • 34 دقیقه مدت قطعه
  • 188 دریافت شده
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیات 50 تا 51 سوره بقره
- معجزه بودن شکاف آب در جریان نجات قوم موسی
- معجزه بودن جوشیدن آب از تنور در جریان حضرت نوح
- اهمیت سیر و سلوک در شبانگاهان از نظر قرآن
- اهمیت نماز شب

أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم

بسم الله الرّحمن الرّحیم


وَإِذْ فَرَقْنَا بِکُمُ الْبَحْرَ فَأَنْجَیْنَاکُمْ وَأَغْرَقْنَا آلَ فِرْعَوْنَ وَأَنْتُمْ تَنْظُرُونَ ٭ وَإِذْ وَاعَدْنَا مُوسى أَرْبَعِینَ لَیْلَةً ثُمَّ اتَّخَذْتُمُ الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَنْتُمْ ظَالِمُونَ ٭ ثُمَّ عَفَوْنَا عَنْکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ ٭ وَإِذْ آتَیْنَا مُوسَى الْکِتَابَ وَالْفُرْقَانَ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ

یادآوری نعم گذشته هم برای آن است که آنها نسبت به نعمتهای گذشته شاکر باشند و هم در آینده تصمیم گیرنده خوبی باشند یکی از آن برجسته‌ترین نعم شکاف دریا و گذر بنی اسرائیل و غرق آل فرعون است بعضی احتمال داده‌اند که این شکاف دریا کنایه از همان جذر دریاست، دریا در حال جذر قابل عبور است و درحال مدّ قابل عبور نیست و این هم یک امر طبیعی بود وقتی بنی‌اسرائیل خواستند از دریا بگذرند دریا در حال جذر بود وقتی اینها از دریا گذشتند و ال فرعون در وسط دریا ماندند دریا بصورت مدّ درآمد و اینها را غرق کرد این امر طبیعی است نه خارق طبیعت و قهراً معجزه نیست، امّا قرآن کریم در سورهٔ شعراء آیهٔ 61 این را به عنوان یک معجزه یاد می‌کند می‌فرماید به این که وقتی ما دستور دادیم موسای کلیم شبانه یاران خود را از مصر بیرون ببرند اینها زودتر حرکت کردند و فاصله متنابعهی هم داشتند وقتی نزدیک دریا رسیدند این دو گروه یکدیگر را از دور دیدند اصحاب موسیٰ گفتند الآن ما دستگیر می‌شویم «فلمّا تراء الجمعان قال اصحاب موسیٰ انا لمدرکون قال کلاّ ان معی بری سمیعه بن و اوحینا» ای موسیٰ «ان اضرب مصباک البحر فانفلق فکان تلّ فرق کالطور الفصیح» برای این که اگر ما تا کنون از اینها جلو بوده‌ایم برای این راه رفتن داشته‌ایم ولی الآن راه رفتن نداریم ناچار می‌مانیم و آنها به ما می‌رسند و ما را می‌گیرند از این بیان معلوم می‌شود راه عبور بسته بود اگر دریا در حال جذر بود و یک امر طبیعی بود خوب از دریا می‌گذشتند همان گونه که تا کنون راه خشکی را ادامه داده بودند این تعبیر نشانه آن است که اولاً دریا در حال جذر نبود وگرنه متحیّرانه نمی‌گفتند «انّا لمدرکون» بلکه از دریا می‌گذشتند همانگونه که تا کنون راه خشکی را ادامه داده بودند و ثانیاً موسای کلیم ما بیان قاطع اینها را رد نمی‌کرد که این چه حرفی است که می‌گویند، دریا در حال جزاست ما از دریا می‌گذریم بلکه فرمود: «کلاّ انّ معی ربّی سیهدین» گفت خدا با من است و دستور می‌دهد که چه باید بکنیم یعنی فعلاً راه طبیعی بسته است نیازی به راهنمایی ماوراء طبیعی است یک امر خارق عادتی است که ما را راهنمایی می‌کند که چه بکنیم «کلاّ ان معی ربّی سیهدین» آنگاه خدای سبحان فرمود: «فاضدب بعصباک البحر» خوب اگر دریا در حال جذر بود عبورش هم امری طبیعی بود خوب، نیازی به عصا زدن نداشت، خوب بلکه بطور طبیعی می‌گذشتند اگر جذرش آنقدری نبود که رفتنش ممکن نبود خوب باز هم معجزه است گرچه سطح دریا یک مقدار پایین رفته است ولی عبورش ممکن نیست خوب اگر با زدن عصا یک راه خاکی و خشک پیدا می‌شود باز معجزه است چه در حال جذر و چه در حال مد، منتهی در حال مدّ آب بیشتری دارد در حال جذر آب کمتری دارد. آنها می‌خواهند از معجزه بودن فاصله بگیرند و آن را یک امر طبیعی تلقی کنند خوب پس باید آب دریا آنقدر پایین رفته باشد که عبور از آن به آسانی میسّر باشد خوب اگر عبور بطور عادی میسّر است خوب نیازی به وحی نیست که خدا بفرماید: ما به موسای کلیم وحی فرستادیم که عصا به دریا بزن این هم شاهد سوم. چهارم این است که خدا فرمود: ما همان طوری که خشکی را دریا می‌کنیم دریا را هم خشکی می‌کنیم ما در جریان نوح که شما دیده‌اید تنور که خوب خشک بود و از تنور هم که جز آتش چیزی مشهود نبود دستور دادیم این تنور که جای آتش است آب بجوشاند «وفار التنور» خوب از خیلی جاها خدا می‌توانست آب بیرون بیاورد امّا از مرکز آتش آب بیرون آوردن یک امری است معجزه فرمود: تنوری که جای آتش است ما دستور دادیم که آب فوران کند خوب چطور ما آن سرزمین خشک آن خشکی را به دریا تبدیل کردیم «و هی تجری فی موجٍ کالجبال» موجی که مثل کوه بود در این برّ خشکی پیدا شد الآن هم دستور دادیم این دریا خشک بشود که «فاضرب لهم طریقاً فی البحر یبساً» این که با مدّ و جذر سازگار نیست در حال جذر بهر حال یک آبی در دریا هست یبس نیست، یا بس نیست این کریمه می‌فرماید ما به دستور الهی به موسیٰ گفتیم تو عصا به دریا بزن، اینجا یک راه خشک می‌شود یک نمی هم پیدا نخواهد شد. این که با جذر سازگار نیست و خامساً: خدای سبحان فرمود به این که وقتی تو عصا به دریا زدی، دریا شکافته شد دیواره‌های آب مثل کوه عظیم شد این که با جذر سازگار نیست با مدّ سازگار است فرمود: «فأنفلق فکان کل فرقٍ کالطود العظیم» وقتی عصا به دریا زد این دیواره‌های آب مثل سدّ بزرگی شدند، مثل یک طود و کوه عظیمی شدند. دو طرفش کوه عظیم آب بود وسطش هم یک جاده خشک این با جذر دریا سازگار نیست این یا حال عادی است یا با مدّ دریاست آنقدر آب فراوان بود که دو سدّ از آب در این دو طرف پیدا شد و یا در چند طرف پیدا شد بنابر این که چند راه شده باشد و این قافله از بین این دو دیواره بلند آب گذشتند «فانفلق فکان کلّ فرقٍ کالطود العظیم» یعنی مثل کوه بزرگ، هر تپه‌ای را که کوه نمی‌گویند هر برآمدگی را که جبل و طود نمی‌نامند آن را هم به عظمت توصیف نمی‌کنند. این که فرمود مثل کوه عظیم شد معلوم می‌شود یا در حال مدّ بود یا اگر در حالت عادی بود تمام این آبهایی که از وسط گرفته شد به این دو دیواره داده شد و شده طود عظیم همان طوری که در جریان نوح (سلام‌الله‌علیها) فرموده بود «و هی تجری بهم فی موج کالجبال» که از کوههای عادی هم گذشت لذا پسر نوح گفته بود: «ساوی الی جبلٍ یعصئنی من الماء» نوح (سلام‌الله‌علیها) فرمود: «لا عاصم الیوم من أمر الله» این آبی که من می‌بینم به امر خدا از کوهها هم می‌گذرد کسی امروز عاصم نیست مگر خدا بخواهد همان طوری که دربارهٔ طوفان نوح فرمود: «و هی تجری فی موجٍ کالجبال» نه «کالجبال» موج که می‌آید سلسله جبال را ترسیم می‌کند موج که مثل یک تپه یا تلّی نیست که از دریا برخیزد شما در کناره‌های دریا دیدید که وقتی موج برمی‌خیزد سلسله‌ای برمی‌خیزد نه حلقه‌ای لذا فرمود به این که «و هی تجری فی موجٍ کالجبال» مثل سلسله جبال و این سلسله جبال به هم متصل است در خشکیها و در دریاها خشکی در جریان نوح و دریا در جریان موسیٰ، که فرمود: سراسر این دریا دو دیواره بلندی از آب ترسیم شد وسطش جاده خشک، یبس شد نه که مقدار آب کمی ماند و شما از آب کم گذشتید این یبس را چه می‌کنند این که نمی‌شود آن را به عنوان مدّ تعبیر کرد آن دریای روان است لذا تعبیر به مجرویم امّا شاهد ششم هر جا سخن است، سخن از دریا و می است و اگر این آب فرو رفته باشد این دریای شأنی است نه دریای فعلی یم شأنی است نه یم فعلی، امّا وقتی می‌گوید ما شما را از دریا عبور دادیم یعنی از آنی که بالفعل آبش به حدّی است که بر آن دریا حمل می‌شود آبش بالفعل به حدی است که براویم اطلاق می‌شود اینها همهٔ نشانه آن است که عبور بنی اسرائیل بویسله شکاف دریا امر خارق عادت است و می‌شود معجزه بیّنه، آنگاه در بحث‌های قبل داشتیم که «قال کلاّ ان معی ربّی سیهدین و أوحینا الی موسی ان اضرب بعصاک البحر» ما وحی فرستادیم که عصا به دریا بزن نه هر چوب دیگری که آنها خواستند اینگونه توجیه کردند که بالاخره یک راهی و سالک که عصارتش است بالاخره عصابه دریا می‌زند این یک امر طبیعی است اگر چوبهای دیگر که به دریا می‌زد که اثر نداشت همین عصایی که باید گاهی مار بشود و گاهی بصورت اولی برگردد همین عصا را باید به دریا بزند تا دریا بشکافد «أن اضرب بعصابک البحر فنفلق فکان کلّ فرقٍ کالطود العظیم» یعیناو عصا به دریا زد و دریا منفلق شد و شکاف برداشت دو دیواره عظیمی از آب ترسیم شد «فنفلق فکان کلّ فرق کالطود عظیم» یک کوه از آب در این سمت و یک کوه دیگر از آب در آن سمت وسطش راهی خشک آنگاه فرمود: ما این را برای شما راه درست کردیم «و ازلقفناتم الاخرین» یعنی ما که این کار را کردیم و آل فرعون که به دنبال شما آمده بودند ما اینها را از لاف کردیم، تقریب گفتیم کردیم به اینها جلوتر بیایند راه باز است ما اینها را آوردیم که بگیریم مثل این که دربارهٔ متکلّمان می‌فرماید: ما به کلید آسمان و زمین بدست خداست «لَهُ مَقَالِیدُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ» و کلید هم دو دم و دو لبه دارد که اگر به یک سمت بچرخانند می‌شود مفتاح وسیله گشودن می‌شود و اگر به سمت دیگر بچرخانند می‌شود مقلاق وسیله بستن فرمود: کلید دریا به دست ما بود ما این دریا را شکافتیم ولی برای شما مفتاح بود و برای آل فرعون مقلاق بود برای این اینها را آوردیم وسط دریا ما به اینها گفتیم بیایید ما این دریا را که بصورت یک راه خشک ترسیم کردیم برای شما راه ساختیم و برای آنها دام، که آنها را در این دام بگیریم. لذا می‌فرماید ما به اینها گفتیم نزدیک بشوید ما اینها را کم کم جلو آوردیم ما به اینها گفتیم وارد دریا بشوید «وَأَزْلَفْنَا ثَمَّ الْأَخَرِینَ» زلفیٰ یعنی درجه به من زلفیٰ پیش خودت زلفیٰ بده «زلفی» یعنی «قربی» لفظاً و معناً از لفنا یعنی قربّبنا فرمود: ما شماها را که به دریا آوردیم از این راه عبورتان بدهیم پشت سری‌ها یعنی آل فرعون را ما به دریا نزدیک کردیم و ما اینها را به دام کشاندیم و بعد «فَغَشِیَهُم مِنَ الْیَمِّ مَا غَشِیَهُمْ» در سورهٔ شعراء وقتی این بحث را مطرح می‌کند آیهٔ 62 به این مال برای آنها به عنوان یک نعمت است بلکه دام است و نقمت «وَلاَ یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لأَنْفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدَادُوا إِثْماً» فرمود: ما به یک عده مهلت می‌دهیم که اینها را در وسط نعمت بگیریم «وَأَزْلَفْنَا ثَمَّ الْأَخَرِینَ» یعنی «قربنا ثمّ» همان مکان آل فرعون را که دنبال اینها بودند بعد فرمود «وَأَنجَیْنَا مُوسَى وَمَن مَّعَهُ أَجْمَعِینَ» موسیٰ و همهٔ همراهانش را ما نجات دادیم «ثُمَّ أَغْرَقْنَا الْأَخَرِینَ» آخرین همان آخرین دربند بودند که ما آنها را به دام کشاندیم معلوم می‌شود خدای سبحان که مقالید سماوات و ارض بدست اوست با یک دم کلید را مفتاح قرار می‌دهد برای مؤمنان با همان دم یا دم دیگر آن را مغلاق قرار می‌دهد برای کافران لذا فرمود: ما این دریا برایم آوردیم و بستیم تا حال باز کردیم الآن بستیم «فَغَشِیَهُم مِنَ الْیَمِّ مَا غَشِیَهُمْ» ما بستیم تا کنون فتح بود الآن اغلاق است و این هم در حال جذر بود یا مدّ بود یا لااقل در حال عادی بود نه اصولاً خود ساکنان آن منطقه می‌گویند: دریا همان وقت هم می‌گفتند: دریا. اگر چنانچه رود باشد، خوب آنها هم رود می‌گفتند بعضی می‌گفتند دریای احمر بود، یا بحر قلزم در تفسیرها هم هست در اینکه دریا بود سخنی در آن نیست اگر هم احیاناً یک رود روانی در مصر بود باز آنقدر وسیع بود که بر آن دریا اطلاق می‌کردند ولی نوع مفسّرین یا دریای قلزم یا دریای احمر یکی از اینها را تفسیر کرده‌اند بله چیزی که به فرمان خدای سبحان است ماوارء طبیعت مستقیماً دارد نقشه اعمال می‌کند این را هم قرآن به عنوان معجزه می‌داند بله غیر عادی نیست چون یک امر حدوثاً و بقاءً معجزه است لذا هر دو را قرآن به عنوان کرامت یاد می‌کند هم نجات بنی اسرائیل و هم غرق آل فرعون هر دو را به عنوان کرامت یاد می‌کند و این می‌شود معجزه.
جواب سؤال: نه، این نفس قوی ولی خدا این اثر دارد منتهیٰ گاهی خدای سبحان اداره می‌کند یک موجود مشخص مجرای فیض باشد این دربارهٔ غرق که یک امر غیرعادی و نجات هم یک امر غیرعادی بود یعنی آن را به عنوان کرامت می‌داند و این را به عنوان کرامت می‌شمارد و سخن از خبر نیست سخن از انفراق دریاست که «کالطورٍ عظیم» خواهد بود و امّا بحث که فرمود: «وَإِذْ وَاعَدْنَا مُوسى أَرْبَعِینَ لَیْلَةً» در بحث قبل ملاحظه فرمودید که خدای سبحان روی لیلة خیلی تأکید می‌کند گرچه تمام «اناء اللیل و اطراف النّهار» ظرف ذکر حق می‌شمارد امّا بعضی از مواقع را از یک خصوصیت بیشتری برخوردار می‌داند مخصوصاً شب و مخصوصاً پایان شب که اگر سوگند یاد می‌کند به عنوان «و اللّیل اذا یسر» یا به پیامبرش دستور می‌دهد که «فسبّحه و ادبار النّجوم» یعنی شب را دریابید آن وقتی که ستاره دارند غروب می‌کنند و پشت می‌کنند به افق شما، روی به افق دیگر دارند: حین ادبار نجوم و ادبار نجوم این مواقع را دریابید. «فسبّحه و ادبار النّجوم» در کریمه دیگر فرمود: «فسبّحه و أدبار النّجوم» این خصوصیتی که برای شب و مخصوصاً پایان شب و نزدیک اذان صبح ذکر می‌کند آن را با دلیلی تبیین می‌کند می‌فرماید: ما کارهای مهم را می‌خواهیم با تو در میان بگذاریم قرآن هم یک کتابی نیست که کسی بتواند آن را تحمّل کند چون یک قول وزین و ثقیل است گرچه مطابق با فطرت است و فطرت با او آشناست و اگر دستی به فطرت نزند و آن را آلوده نکند این قرآن برای او آسان است «و لقد یسّرلنا القرآن للذکر» سخت نیست آسان است ولی سست نیست سنگین است گرچه یسیر و آسان است و عسیر و دشوار نیست امّا سنگین است و سست نیست «انا سنلقی علیک قولاً ثقیلاً» گرچه «انّا یسّرنا القرآن للذکر» آنگاه به عنوان ترغیباً داوطلب می‌طلبد که «فهل من مدّکر» آیا کسی هست که به یاد حق بیفتد قرآنی یک وسیله خوبی است آسان هم هست و سخت نیست تحمیل فطرت نیست آیا کسی هست که به یاد فطرت باشد «فهل من مدکّر» این جمله‌ها را تکرار می‌کند امّا می‌فرماید به اینکه محتوایش خیلی وزین است معنایش خیلی بلند است فهمیدن معنا و حمل محتوا کار آسانی نیست چون کار آسانی نیست تو باید عبادت کنی تا بتوانی به آن مقام بلند دسترسی پیدا کنی اولاً و بهترین مقام و فرصت برای عبادت پایان شب است و سحر است ثانیاً چرا؟ چون «إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْأً وَأَقْوَمُ قِیلاً» این برهان مسئله است «إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقِیلاً» خوب، این قول ثقیل را کی باید حمل بکنیم قبلش دستور می‌دهد که شب را احیا کن، چرا شب را احیا کن زیرا می‌خواهیم حرفهای بلند با تو بزنیم خوب چرا شب را احیا کنم خوب روز را احیا می‌کنم فرمود: نه «إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْأً وَأَقْوَمُ قِیلاً» و «إِنَّ لَکَ فِی النَّهَارِ سَبْحاً طَوِیلاً» روز کار فراوان داری کار اجرایی داری تو بر فرض بخواهی در یک اتاق تنها بنشینی و آرام بگیری همه در حرکتند ما حرفهای بلند و پرمغز را می‌خواهیم به تو بفهمانیم و در روز ممکن نیست بر فرض تو در روز فراغت داشته باشی دیگران فارغ نیستند روز است و بلوا «انّ ناشئة اللّیل» یعنی این نشئه خود لیل و شب‌زنده‌داری خودش نشئه‌ای است «إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْأً وَأَقْوَمُ قِیلاً» گام انسان را استوارتر می‌کند قدمگاه انسان را مستحکم‌تر می‌کند، حرفها را انسان بهتر می‌فهمد سخنهای بهتر بیان می‌کند و مانند آن این دلیل مسئله است که فرمود: شب را زنده نگهدار زیرا ما می‌خواهیم قرآن را بر تو نازل کنیم این که فرمود: «قم اللّیل الاّ قلیلا» در سورهٔ مزّمل فرمود: «یَا أَیُّهَا الْمُزَّمِّلُ ٭ قُمِ اللَّیْلَ إِلَّا قَلِیلاً ٭ نِصْفَهُ أَوِ انقُصْ مِنْهُ قَلِیلاً ٭ أَوْ زِدْ عَلَیْهِ وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِیلاً» آنگاه دلیل ذکر می‌کند چرا شب را زنده‌دار برای این که «إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقِیلاً» ما یک حرف سنگین می‌خواهیم به تو القا کنیم از بالا نازل می‌شود از این که فرمود: «علیک» معلوم می‌شود از بالا و از یک راه خیلی دور می‌آید، حالا اگر چنانچه شما می‌خواهید حرف ثقل بر ما القا کنید و ما باید اهل عبادت باشیم خوب روز را احیا می‌گیریم چرا شب را؟ فرمود: «إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْأً وَأَقْوَمُ قِیلاً» شب را تو فراغت داری و اصلاً نشئه شب این است تو اگر بگویی در زمین کنار اتاقم مشغول مطالعه‌ام خوب دیگران مشغول حرکتند اوضاع در روز به کام تو نیست تا این که بگویی من آرام می‌نشینم و این است که چون ما می‌خواهیم حرف سنگین را بر تو القا کنیم و این بدون عظمت روح میسّر نیست و عظمت روح تنها در سایه عبادت است و روز فرصت آن فراغت نیست و چون نشئه شب «أَشَدُّ وَطْأً وَأَقْوَمُ قِیلاً» است لذا شب را احیا کن تا بتوانی با قرآن مأنوس باشی «إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْأً وَأَقْوَمُ قِیلاً» آنگاه دلیلی را برای این که چرا روز این امکان را ندارد بیان می‌کند تمام این حرکتها مال روز است فضا، فضای بلواست انسان بالاخره نمی‌تواند که گوشش را ببندد او آرام گرفته دیگران بلوا و تلاش دارند فراغت برای کسی نمی‌گذارند یا به انسان مراجعه می‌کنند یا خبری مطرح است و یا بلوا در شهر است شب است که آرام است انسان که در روز نمی‌تواند که از دیگران منعزل باشد به دیگران مراجعه نکنند مخصوصاً کسی که سمتی دارد و اگر سکی در را به روی خود بست بالاخره همه در حرکتند حرکتهای دیگران به گوش او می‌رسد او را به خود متوجه می‌کند امّا شب است که همه خاموشند یا خوابند یا سرگرم زمزمه خود هستند لذا فرمود چون در روز کارهای اجرایی زیاد است و نشئه شب برای خود یک ناشئه قوی نیست «إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْأً وَأَقْوَمُ قِیلاً» لذا تو شب را احیا کن تا آن قول ثقیل را بتوانی حمل کنی و هضم کنی.
جواب سؤال: خوب جای دیگر که روز است کاری به حضرت ندارد اینها شب است و جای دیگر روز و مردم در تلاشند و تلاش آنها کاری به حضرت و حضرت نه مسؤول آنهاست و نه آنها به حضرت مراجعه می‌کنند هر کسی در هر منطقه‌ای که شب است آنجا را یابد مغتنم بشمارد چون ناشئه شب خاموش است و در خاموشی انسان بهتر می‌تواند با خدا مناجات کند لذا فرمود: اگر کسی خواست آن قول ثقیل را بفهمد با ابتلاء به کثرت میسّر نیست با رفت و آمدهای فراوان میسّر نیست باید از راه عبادت آنهم شب زنده‌ای لذا شما در بسیاری از موارد می‌بینید در عین حال که به عبادتهای شبانه‌روز دستور می‌دهد برای شب یک خصوصیتی قائل است برای مسئله شفاعت که همان مقام محمود بود که در بحثهای قبل ملاحظه فرمودید مسئله نماز شب را قرآن حد وسط دلیل ذکر می‌کند می‌فرماید: «أَقِمِ الصَّلاَةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلَى غَسَقِ اللَّیْلِ» که این ناظر به نمازهای چهارگانه است، از وسط روز تا وسط شب جای نمازهای ظهرین و مغربین است این چهار نماز «أَقِمِ الصَّلاَةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ» یعنی هنگام زوال شب «إِلَى غَسَقِ اللَّیْلِ» دل شب تار این هنگام چهار نماز است ظهرین و مغربین بعد «و قرآن الفجر» که ناظر به نماز صبح است با این جمله‌های نمازهای پنجگانه را در سورهٔ اسراء بیان کرد. آنگاه نوبت به نماز شب که می‌رسد می‌فرماید: «وَمِنَ الَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّکَ عَسَى أَن یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقَاماً مَّحمُوداً» اگر بخواهی به آن شفاعت برسی باید شب را دریابی دیگر سخن از آن نیست که این نمازهای صبح و ظهر و عصر مغرب و عشا انسان را نمی‌تواند یا می‌تواند به آن مقام محمود برساند اگر آن نمازها این قدرت را می‌داشت که انسان را به مقام محمود برساند دیگر نمی‌فرمود: شب را فراموش نکن نماز شب را اقامه کن تا به مقام محمود برسی، این که فرمود: «وَمِنَ الَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّکَ عَسَى أَن یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقَاماً مَّحمُوداً» این را در یک جمله و در آیهٔ بعد ذکر می‌کند معلوم می‌شود آنچه که انسان رابه مقام محمود می‌رساند همان شب زنده‌داری است از آن جهت است که دربارهٔ شب و احیای شب قرآن کریم خیلی تکیه می‌کند خوب، هر عالمی را قرآن کریم سعی می‌کند با عمل بپروراند امّا می‌گوید آن علمائی که شبها را احیا می‌دارند و درس می‌خوانند آنها به مقامی می‌رسند در همان سورهٔ زمر وقتی که جریان عالم با عمل را ذکر می‌کند آیهٔ 9 سورهٔ زمر این است که می‌فرماید: «أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاءَ اللَّیْلِ سَاجِداً وَقَائِماً یَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَیَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ» قبل از آنکه مردم را به علم دعوت کند و به فرماید عالم و غیر عالم یکسان نیست اول مردم را به عبادت دعوت می‌کند آنهم عبادت شبانه. فرمود: آن کسی که شب را زنده نگه می‌دارد و درس می‌خواند با دیگران یکسان نیست البته معلوم است با دیگران یکسان ینست چون این یقیناً اهل تقویٰ است و اهل تقویٰ یقیناً پیش خدا مکرّمند فرمود: «أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاءَ اللَّیْلِ سَاجِداً وَقَائِماً یَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَیَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ» بعد از گذشت همهٔ این فضائل شبانه آنگاه می‌فرماید: «قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ» آنگاه می‌فرماید عالم و غیرعالم یکسان نیستند خوب خدائی که معیار ارزش را تقوا می‌داند در اینجا معیار ارزش را علم دانست؟ که فرمود: هر که عالم بود پیش من عزیز است و هر که عالم نبود عزیز نیست یعنی با آن اصل کلی قرآنی که معیار ارزش تقواست این حرف مخالف است؟ یا این حرف هم در پیرو همان اصل کلّی قرآنی است؟ این حرف در پیرو همان اصل کلی قرآنی است اول مسئله شب‌زنده‌داری و ترس از جهنم و امید به رحمت حق و احیای شبانه را مطرح می‌کند بعد می‌گوید عالم و غیرعالم مساوی نیستند «أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاءَ اللَّیْلِ سَاجِداً وَقَائِماً» این که فرمود: «ءٰاناء اللّیل» برای این که گاهی انسان توفیقی دارد مثلاً مقداری از شب مانده برمی‌خیزد نماز شبش را می‌خواند رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) وقتی نماز شب می‌خواند اینچنین نبود که آخر شب برخیزد و یازده رکعت بخواند این مثل سنگر داراست چگونه سنگردار خوابش خواب خفیف است لحظه به لحظه بیدار می‌شود و اگر بخوابد خوابش مختصر است رسول خدا اینچنین بود یعنی یک مقدار می‌خوابد پا می‌شد و دو رکعت نماز می‌خواند باز دوباره مختصر می‌خوابید باز بیدار می‌شد و دو رکعت نماز می‌خواند و مختصری استراحت می‌کرد و برمی‌خواست و نماز می‌خواند شما در جواهر ملاحظه کنید که شب حضرت چگونه بود مثل یک مرز داری که مواظب است سه یا چهار ساعت پشت سر هم نخوابد این است اگر هم خواب است بین نمازها باشد، یک چنین خیری که انسان عمر را به خواب نگذارند این طرز نماز شب خواندن حضرت بود نه این که پشت سر هم پنج یا شش ساعت بخواند بعد از آخر شب برخیزد و چند جمله ذکری داشته باشد اینچنین نبود اینها که «ءٰاناء اللّیل» شب را زنده نگه می‌دارند بعضشان اینگونه هستند که البته به جایی می‌رسند شما ببینید امّتی از برکت اینها استفاده می‌کند همین ذکریا بن آدم که در مدفون است (رضوان الله تعالی علیه) به امام رضا (سلام‌الله‌علیه) عرض کرد که آن رجال بزرگ قم که همدور بودیم آنها رحلت کردند و الآن نسل جدیدی که روی کار آمدند ما با هم مأنوس نیستیم فاصله سنّی ما زیاد است اجازه بدهید من از قم به بیرون بروم حضرت فرمود: نه تو در قم باش برای این که خدای سبحان به برکت تو عذاب را از آن محل برمی‌دارد. بطوری که به برکت قبر پدرم موسی بن جعفر (سلام‌الله‌علیه) عذاب را از آن منطقه برمی‌دارد یک همچون اثری یک عالم دارد که امام هشتم به شاگردش می‌فرماید: با بودن تو عذاب از آن محل برداشته می‌شود انسان به اینجا می‌رسد اگر خدای سبحان می‌فرماید به اینکه علم و غیرعلم و عالم و غیرعالم یکسان نیستند اول بیان قنوت و خضوع «ءٰاناء اللّیل» را بیان می‌کند لذا می‌فرماید به این که ما به موسیٰ دستور دادیم چهل شب میهمان ما باشد بالاخره انسان اگر در کوه هم زندگی کند باز شب بهتر از روز است در یک غار هم بخواهد زندگی کند باز شب آرامتر از روز است فرمود ما شب را برای همه سکن قرار دادیم لباس قرار دادیم خدای سبحان که لیل را سکن و لباس قرار دارد برای همه. همهٔ حیوانات این لباس استراحت را در بر می‌کنند، همهٔ حیوانات در شب در سکن می‌آرمند فرمود ما شب را آرام قرار دادیم شما شب را دریابید. اینچنین نباشد که از سر تا پایان شب بخوابید لذا به موسیٰ کلیم فرمود: به این که ما به تو وعده چهل شبه دادیم که چهل شبانه روز میهمان خدای سبحان و شب و روز هم مناجات می‌کرد منتهیٰ مناجات شب بهتر بود.

«و الحمد لله ربّ العالمین»



قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 34:36

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی