- 1464
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 48 سوره بقره - بخش نهم
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 48 سوره بقره - بخش نهم
- کارکرد شفاعت ایجاد امید است نه غرور
- بررسی شفاعت در روایات
- بهشت خانه آقا امیر المومنین(ع) است؛ بنابراین کوبه درب های بهشت با نام علی صدا می کنند
- اوصاف شفاعت شوندگان
أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
وَاتَّقُوا یَوْماً لاَ تَجْزِی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً وَلاَ یُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ وَلاَ یُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلاَ هُمْ یُنْصَرُونَ
همهٔ راههای نجات از عذاب قیامت مسدود است الاّ شفاعت، آیات قرآن کریم مسأله بیع و خلّت و عدل و فداء و امثال ذلک را بالقول المطلق نفی کرده است و هیچ جا استثنا نفرموده است، ولی مسأله شفاعت را استثنا کرده است. و روشن کرد که چه گروه حق شفاعت دارند و از چه گروه شفاعت میشود و مانند آن. روایات هم همین را تأیید میکند منتها برای اثبات آن مطالب گذشته باید از روایات بیشتر استمداد کرد. چون روایات مبیّن قرآن کریم هستند و خدای سبحان رسولش را به عنوان مبیّن قرآن به ما معرّفی کرد فرمود: *«کِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَیْکَ»*﴿1﴾، *«لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ»*﴿2﴾ تو مبیّن کتاب هستی اوّل مبیّن در بین انسانها تویی و تو باید برای مردم این حقایق را بیان کنی. چنانکه اهلبیت(علیهمالسّلام) هم به بیان خود پیامبر مبیّن و مفسّر قرآنند که فرمود: «إنّی تارک فیکم الثّقلین کتاب الله و عترتی»(3) بنابراین، بدون استمداد از اهلبیت آشنایی به قرآن ممکن نیست باید از آن روایات مسأله شفاعت به خوبی تثبیت بشود منتها چند نکته است که در مسأله شفاعت مطرح است یکی همانکه قبلاً به عرض رسید.
شفاعت جز این که روح امیدواری در انسان ایجاد کند اثر دیگر ندارد. اینطور نیست که باعث غرور بشود. بین غرور که رذیلت است و رجا که فضیلت است خیلی فرق است شفاعت در حدّی است که در انسان امیدواری ایجاد میکند زیرا نه معلوم است از کدام گناه شفاعت به عمل میآید نه ملوم است از چه شخصی شفاعت به عمل میآید و نه معلوم است در چه موطنی از انسان شفاعت میشود. بلکه دربارهٔ همهٔ این امور بنحو قضیّهٴ جزئیه مطرح شده است فیالجمله شفاعتی هست از بعضی از گناهان شفاعت میشود در بعضی از مواطن شفاعت میشود در هیچ جا به عنوان قضیهٴ موجبه کلیّه به ما وعده نداده است مخصوصاً دربارهٔ این مطلب سوم که موطن شفاعت معلوم نیست بلکه موطن شفاعت معلوم هست که در اواخر سیر انسانی است بیان ذلک این است که برای گناه یک سلسله آثاری در دنیا مشخص شد. یک سلسله آثاری هنگام ارتحال از دنیا در حال برزخ مشخص شده است. یک سلسله از آثاری در برزخ مشخص شده است، یک سلسله از آثار در قیامت کبرا مشخص شده است، یک سلسله از آثار در هنگام حساب و محاسبه و به محکمه عدل اِله بردن مشخص شده است. یک سلسلهٴ آثار هم بعد از محاسبه مشخص شده است قسمت مهمّ شفاعت ناظر به مرحله محاسبه و بعد از محاسبه است یعنی همین که کار تمام شد معلوم شد چه شخصی اهل جهنّم است و چه شخص اهل بهشت آنگاه مسألهٴ شفاعت طرح میشود. خب چه کسی اطمینان دارد که گناهان او همهٔ آثارش محو میشود و در مسأله محاسبه و روزی که مسأله بهشت و جهنّم است آنجا هم نجات پیدا میکند. بسیاری از گناهان است که در خود دنیا دامنگیر انسان میشود. در فرازهای دعای کمیل، آثار ذنوب را فیالجمله مشخص فرمود. در بسیاری از روایات این آثار را هم بیان کردند: مثلاً در فرازهای دعای کمیل این است که بعضی از گناهان است که نعمتها را تغییر میدهند: «اللّهمّ اغفر لی الذّنوب الّتی تغیّر النعم»(4) بعضی از گناهان است که بلا نازل میکند «اللّهمّ اغفر لی الذّنوب الّتی تنزل البلاء»(5) بعضی از گناهان است که روح امید را از انسان میگیرد که امید یک سرمایهای است برای انسان «اللّهمّ اغفر لی الذّنوب الّتی تقطع الرّجاء»(6) خب اگر یک کسی روح امید را از دست داد راه تکامل به روی او بسته است اینها آثار کلی بعضی از گناهان است در روایات بسیاری از این ذنوب مشخص شده است کدام گناه است که باعث تغییر نعمت میشود؟ کدام گناه است که باعث نزول بلا میشود؟ کدام گناه است که روح امید را از انسان میگیرد؟ انسان ناامید میشود اینها آثار سوء گناهان است بسیاری از گناهان آثار سوءش در دنیا ظاهر میشود چه کسی میتواند به اطمینان شفاعت گرفتار غرور بشود و تن به گناه بدهد؟ مگر شفاعت برای آن است که همهٔ این آثار گناه را در دنیا هم برطرف کند؟ اگر کسی چند صباح آمد که درس بخواند در اثر یک سلسله لغزشها و گناهان خدای ناکرده روح امید از او گرفته شد او دیگر توان درس خواندن ندارد صرف نظر میکند این نعمت عظیم که وراثت انبیا است از او گرفته میشود یا کسی رفت بسراغ یک فضیلت دیگری در اثر چند گناه آن روح امیدواری از او گرفته شد راه انبیا دیگر از او گرفته میشود اینها عذاب الهی نیست؟ پس هرگز مسأله شفاعت در انسان غرور ایجاد نمیکند فقط در حدّ امید است. و گناهانی که باعث حبس دعاست. باعث قطع رجا است باعث نزول بلاست باعث تغیّر نعم است در روایات مشخص شده است که کدام گناه است که بلا نازل میکند یا نعمت را تغییر میدهد. دربارهٔ اینها که نگفتند ما شفاعت میکنیم یا اگر ادله شفاعت اطلاق داشته باشد نسبت به اینها بسیار ضعیف است قسمت مهم مسأله شفاعت مربوط به جهان آخرت است. خب چه شخصی اطمینان دارد که در دنیا این گناهان حیثیّت او را از بین نمیبرد؟ مضافاً به اینکه کدام انسان است که میتواند آن فشار حال مرگ را تحمّل کند یا فشار قبر را تحمّل کند از جریان مرگ به عنوان طامّه موت یاد میکند مگر کسی میتواند مسأله مرگ را تحمّل کند. اگر تحمّل میکرد که جان نمیداد. همهٔ این گناهان عند الموت ظهور دارد و اثر دارد. در برزخ که فشار قبر نام دارد ظهور دارد هنگام عرض بر خدا ظهور دارد در روز قیامت قبل از مسألهٴ محاسبه ظهور دارد چه کسی میتواند این فشارها را تحمّل کند تا برسد به مسألهٴ شفاعت. اگر بخواهند از اولیای الهی بخواهند در دنیا هم آبروی آدم را حفظ میکنند امّا به ما آنچنان وعده ندادهاند که گناهان شما در دنیا هم اثر نداشته باشد اینطور نیست. نوع روایاتی که مربوط به شفاعت است ملاحظه میفرمایید مربوط به مسألهٴ آخرت است. در دنیا هم اثر دارد امّا بسیار ضعیف. بنابراین، اینطور نیست که شفاعت عامل غرور باشد فقط در حدّ رجا انسان را امیدوار میکند.
سؤال ...
جواب: یعنی اثرش بسیار ضیعف است بخواهند چرا ولی به ما وعده ندادهاند.
سؤال ...
جواب: اینها آثار تکوینی آنهاست نه شفاعت مصطلح که در برابر سیّئات تشریعی باشد. اینها میآیند عند الاحتضار میگویند به این شخص رفیقانه رفتار کن و روح او را رفیقانه بگیر. عزرائیل(سلاماللهعلیه) میگوید که من نسبت به هر مؤمنی کالوالد الشفیق، رفیقانه روحش را قبض میکنم. اینها آثار تکوینی است امّا شفاعت مصطلح را معمولاً به آخرت ارجاع دادهاند. پس نه معلوم است که از چه کسی شفاعت میکنند نه معلوم است از چه گناهی شفاعت میکنند و نه معلوم است چه وقت شفاعت میکنند بنابراین، شفاعت جز روح امید اثر دیگر ندارد. هرگز کسی نمیتواند به اطمینان شفاعت فریب بخورد، غرور او را بگیرد. غرور که رذیلت است از راه شفاعت پیدا نمیشود رجا که فضیلت است به برکت شفاعت نصیب انسان میشود
حالا روایات را ملاحظه میفرمایید.
سؤال ...
جواب: آن که اگر کسی توبه کند که طوبی له و حسن مآب، امّا سخن از شفاعت انبیا و اولیاست مسأله شفاعت توبه را همه پذیرفتهاند. هیچ کسی شفاعت توبه را انکار نکرده است کسانی مثل صاحب تفسیر المنار و دیگران که راجع به شفاعت خدشهای دارند راجع به شفاعت انبیا و اولیا است که میگویند احیاناً غرور میآورد و نظایر آن و الاّ «لا شفیع أنجح من التّوبة»(7).
سؤال ...
جواب: این بعد از این که بخواهد از جهنّم نجات بدهد تا آن مرحله کسی میتواند تحمل کند آن بله یقینی است این معنا به عنوان موجبه کلیه یقینی است که موحّدین در جهنّم مخلّد نیستند و به برکت شفاعت حضرت بیرون میآیند. امّا تا کی؟
سؤال ...
جواب: نه، آنها خیلیها هستند که بنام جهنّمیون نامیده میشوند وقتی که نجات پیدا کردند بنام جهنّمیّون در بین مردم معروفند. عرض میکنند بار الها آن عذاب را از ما گرفتی این نام را هم از ما بگیر که ما دیگر مفتضح نباشیم.(8) این نام هم از آنها گرفته میشود امّا معلوم نیست تا کی باید در جهنّم بمانند بعد نجات پیدا کنند مربوط به درکات ذنب است.
سؤال ...
جواب: بله تطهیرشان بوسیلهٴ شفاعت است شاید طول بکشد کسی نمیتواند تحمّل کند.
سؤال ...
جواب: البته یا با شفاعت پاک میشوند یا با آتش پاک میشوند بسیار خب، امّا تا کی شفاعت نصیب آنها میشود که دلیل نیامده چند مدت بعد شفاعت نصیبشان میشود حتماً شفاعت است امّا نه معنایش این است که روز اوّل یا روز دوم حتماً شفاعت نصیبشان میشود امّا تا کی؟ تا چه مقدار از عذاب، این است که مشخص نکردند امّا روایت را حالا ملاحظه بفرمایید این روایات یک مقدار در علم الیقین فیض است که ملاحظه میفرمایید یک مقداری در جوامع روایی ما هست. در تفسیر شریف نور الثّقلین در ذیل آیات شفاعت بطور پراکنده هست. امّا سیّدنا الأستاد(رضوان الله علیه) در المیزان جلد اوّل صفحهٴ 177 به بعد نوع این روایات را جمع کردهاند و توجیه خوبی هم دربارهٔ روایات دارند این روایت را فریقین نقل کردهاند مسأله شفاعت را و محقّقین آنها هم پذیرفتند مسأله شفاعت را.
ـ لزوم ایمان به شفاعت و اوصاف شفاعت شوندگان
اوّلین حدیثی که نقل میکند از امالی مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) است که از امام رضا(صلوات الله و سلامه علیه) که از آبای کرامش(علیهمالصّلاةوعلیهمالسّلام) از امیر المؤمنین(علیهأفضل صلواتالمصّلین) نقل کرده است قال: قال: رسول الله(صلّى الله علیه و آله و سلّم): من لم یؤمن بحوضی فلا أورده الله حوضی. به آن حوضی که کوثر نامیده میشود و احیاناً که آبش نه تنها رفع عطش میکند بلکه گرسنگی را هم رفع میکند فرمود اگر کسی به آن حوض معتقد نباشد خدا او را از آن حوض برخوردار نخواهد کرد. «و من لم یؤمن بشفاعتی فلا أنا له الله شفاعتی ثمّ قال(صلّى الله علیه و آله) إنّما شفاعتی لأهل الکبائر من أُمّتی» آنها که گرفتار گناهان کبیره هستند. «فأمّا المحسنون منهم فما علیهم من سبیل»(9) آنکه پاک است عادل است، معصیتی نکرد بر او حرجی نیست. «قال الحسین بن خالد ـ که یکی از روات این حدیث است ـ قلت للرّضا(علیهالسّلام) یابن رسول الله فما معنىٰ قول الله(عزّ و جلّ) *«و لا یشفعون إلاّ لمن ارتضىٰ»*﴿10﴾. پس اینکه خدا فرمود: *«و لا یشفعون الاّ لمن ارتضىٰ»*﴿11﴾ چیست؟ شما که میفرمایید پیغمبر فرموده من از کسانی که گرفتار گناهان کبیره هستند شفاعت میکنم. کسانی که مبتلا به گناهان کبیره هستند که مرتضا نیستند و خدا هم فقط اینها را استثنا کرد. پس جمع بین آن حدیث و این آیهٔ چگونه خواهد بود؟ قال(علیهالسّلام) «لا یشفعون إلاّ لمن ارتضىٰ الله دینه»(12) یعنی آن آیهٔ میفرماید: کسی که دینش مرتضاست از شفاعت برخوردار است و بیان حضرت هم که فرمود: «أهل الکبائر من اُمّتی» هم ناظر به این است که کسی باید از امّت او باشد یعنی دارای اسلام و دین باشد و دین مرتضا را داشته باشد که اگر اعمال سوئی داشت به برکت شفاعت حل بشود لازم نیست که عمل مرتضا باشد چون اگر عمل مرتضا باشد نیازی به شفاعت نیست فرمود: فرمود: «فأما المحسنون فما علیهم من سبیل» پس دین باید مرتضا باشد نه عمل.
سؤال ...
جواب: این برای آن است که بعضی از اهل کبائر مستثنا باشند از شفاعت یا اصولاً کسی که نماز را سبک میشمرد ممکن است خدایی ناکرده سرانجام به کفر مبتلا بشود.
تجلی مقام محمود، یعنی شفاعت کبرا در روایات
در تفسیر عیّاشی از سماعة بن مهران از ابی ابراهیم امام کاظم(سلام الله علیه) نقل شده است در معنای آیهٔ *«عَسَى أَن یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقَاماً مَّحمُوداً»*﴿13﴾ امام هفتم(سلام الله علیه) فرمود به اینکه مردم در روز قیامت در حدود چهل سال میایستند ولی به مقداری میایستند که اگر بخواهند با زبان دنیا و زمان دنیا عرضه بشود و تطبیق بشود 40 سال درمیآید وگرنه آنجا نه سالی است و نه ماهی و نه روزی است و نه هفته و نه ساعت. چون زمان نیست و بساط زمین و شمس و قمر و امثال ذلک برچیده شد. «و یؤمر الشّمس فترکب علی رؤوس العباد و یلجمهم العرق و یؤمر الأرض لا تقبل عن عرقم شیئاً»* آن آفتاب سوزان حالا کدام آفتاب است؟ آفتاب که در دنیا بساطش جمع شد. *«اذا الشّمس کوّرت»*﴿14﴾ شد *«جمع الشّمس و القمر»*﴿15﴾ شد؟ *«یوم نطوی السّماء کطیّ السجلّ للکتب»*﴿16﴾ شد شمسی در کار نیست. آن کدام شمس است که میتابد؟ علی ایّ حال شمسی است که فقط بر کفّار میتابد چون مؤمن که در صحنه قیامت «فی ظلال من الرّحمة» در سایه هستند اصلاً بر بالای سر مؤمن حرارتی در کار نیست شمسی در کار نیست زمین مأمور میشود که این عرقها را فرو نبرد خدای سبحان که گاهی دستور به زمین میدهد *«یا أرض ابلَعی ماءک»*﴿17﴾ گاهی هم دستور میدهد که بلع نکن لذا آب روی زمین میماند اینچنین نیست که زمین در کارها مستقل باشد. زمین مثل آسمان مطیع فرمان خداست. *«فقال لها و للأرض ائتیا طوعاً أو کرهاً قالتا أتینا طائعین»*﴿18﴾ زمین و آسمان گفتند ما طائعیم آنگاه گاهی در دنیا دستور میدهد که این آب را فرو بِبَر، گاهی هم در قیامت دستور میدهد که این آب را فرو نبر. آنگاه «لا تقبل عن عرقهم شیئاً فیأتون ٰادم» یعنی این اهل قیامت به سراغ آدم(سلام الله علیه) میآیند «فیتشفعون له» و از او طلب شفاعت میکنند «فیدلّهم علی نوح(علیه السّلام) و یدلّهم نوح علی إبراهیم(علیه السّلام) و یدلّهم إبراهیم على موسىٰ(علیهما السّلام) و یدلّهم موسی على عیسی(علیهما السّلام) و یدلّهم عیسى فیقول علیکم بمحمّدٍ(صلّى الله علیه و آله)» کار بقدری دشوار است که از همه ساخته نیست مسأله قیامت را حل کنند. آنگاه رسول خدا(صلّیاللهعلیهوآله) میفرماید: «أنا لها» من برای شفاعت آمادهام «فینطلق حتّی یأتی باب الجنّة فیدقّ» این کوبه در راه به سینه در میزند. در بهشت باز است معمولاً خدای سبحان وقتی از بهشت و درهای بهشت سخن میگوید میفرماید: *«مفتّحةً لهم الأبواب»*﴿19﴾ در بسته نیست امّا در زدن نشانه تأدّب است. «فیقال له من هذا؟ و الله أعلم فیقول محمّد(صلّى الله علیه و آله) فیقال افتحوا له» باز کنید یعنی به او اجازه دهید. «فإذا فتح الباب استقبل ربّه فخرّ ساجداً فلا یرفع رأسه» آنقدر سجده را حضرت طولانی میکند تا خدای سبحان اذن بدهد که او سر از سجده بردارد. سر بلند نمیکند «حتّی یقال له تکلّم و سل تعط و اشفع تُشفّع» خدای سبحان به او دستور میدهد که سخن بگو جواب میشنوی سؤال کن عطا مییابی شفاعت کن تشفیع میشوی شفاعتت مقبول میشود آنگاه حضرت «فیرفع رأسه و یستقبل ربّه فیخرّ ساجداً» سر بر میدارد دوباره سر به سجده میگذارد «فیقال له مثلها» مثل همان کلام دوباره گفته میشود «فیرفع رأسه حتّی انّه لیشفع من قد اُحرق بالنّار» آنها که در آتش هستند از آنها شفاعت میکند. آنها که با آتش سوختند «فما أحدٌ من النّاس یوم القیامة فی جمیع الأُمم أوجه من محمّد(صلّى الله علیه وآله)» احدی در قیامت وجیهتر از آن حضرت نیست او موجه است از همه. و هو قول الله تعالى: *«عسی أن یبعثک ربّک مقاماً محموداً»*﴿20﴾ که این را امام هفتم(سلام الله علیه) در بیان این آیهٔ ذکر میکند.
سرّ «یا علی» بودن صدای دق الباب بهشت در بیان علاّمه طباطبائی
حدیث دیگری در امالی مرحوم صدوق است که آن را سیّدنا الاُستاد در این قسمت المیزان نقل نکرده است آن از غرر احادیث اهل بیت است که اهل جنّت وقتی که به احترام بهشت در جنّت را دقّ الباب میکنند، کوبه در را به سینه در میکوبند در آن حدیث شریف دارد که این صحیفه و صفحه در فضّه است این کوبهاش یاقوت است «فاذا دقّت طنّت و قالت یا علیّ»(21) یعنی وقتی بهشتیان این کوبه در را به سینه در میزنند دقّ الباب میکنند از برخورد این کوبه یاقوتی به آن صحیفه فضّهای طنین و صدائی برمیخیزد صدای کوبه در یاعلیّ است. این را سیّدنا الاُستاد(رضوان الله علیه) در درس حدیث اینچنین معنا کردند. فرمودند به اینکه سرّ اینکه صدای کوبه در یاعلیّ است این است که اگر مهمانی به سراغ منزل مهمانداری حرکت کرد و دقّ الباب میکند دم در اسم صاحب خانه را میبرد اگر کسی خواست به خانهٴ زید برود دم در که رسید میگوید: یا زید صاحب خانه اوست صاحب خانه را میخواند. و از او اجازه میطلبد و با اذن صاحب خانه وارد میشود این ادب ورود است صاحب جنّت علی است. یعنی در آنجا جز ولایت چیز دیگر نیست هر کس مهمان آنها هستند به احترام او بهشت خلق شد تنها راه این راه است لذا صدای کوبه در طنین کوبه در این است: «یا علیّ» این را مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در کتاب شریف امالیشان نقل کردند.
آنگاه سیّدنا الاُستاد میفرماید: این روایتی که سماعة بن مهران از امام هفتم(سلاماللهعلیه) نقل کرد بنحو مستفیض مروی است. چون مسأله شفاعت جزو احکام جزئی و فرعی نیست که انسان با خبر واحد بتواند اثبات کند. امّا در این مسأله تواتر اجمالی است و تواتر معنوی، ممکن است بعضی از خصوصیّات را نتوان از یک یا دو روایت اثبات کرد ولی از مجموع روایات «بما هی مستفیضة بل متواترة اجمالاً أو معنیً» میتوان استفاده کرد. لذا ایشان میفرمایند «و هذا المعنی مستفیض» است مروی است گاهی مختصر گاهی مفصّل به طرق عدیده چه در خاصّه چه در عامّه. آنگاه میفرمایند به اینکه پس این حدیث شریف دلالت دارد به اینکه مقام محمودی که در سورهٔ اسراء به دنبال شبزندهداری به رسول خدا وعده داده شد همان مسألهٴ شفاعت است.
سؤال ...
جواب: بهشت در دارد منتها درش باز است. جهنّم در دارد منتها درش همیشه بسته است (یعنی بعد از ورود) چون باز بودن در خودش یک آزادی و نعمت است هیچ کسی حاضر نیست از بهشت به بیرون بیاید و هیچکس نمیتواند بدون اذن از بیرون بهشت وارد بهشت بشود. امّا باز بودن در یک نعمتی است. چنانکه در جهنّم هم اینطور است هیچکس حاضر نیست به جهنّم برود و هیچکسی هم قدرت ندارد که از جهنّم بیرون بیاید ولی مع ذلک در بسته است.
سؤال ...
جواب: اگر شفاعت کردند انسان را به دم در بهشت راه میدهند. ولی منظور آن است که این یک تأدّب ورود است و در تأدّب ورود اثرش این است.
در تفسیر عیّاشی هم از احدهما (یعنی از امام باقر یا امام صادق(علیهما السّلام)) رسیده است که *«عسىٰ أن یبعثک ربّک مقاماً محموداً»*﴿22﴾ فرمود: این همان شفاعت است(23) برای اینکه از اینکه فرمود بعداً تو را به این مقام برسانم معلوم میشود مربوط به آینده است یعنی مربوط به قیامت است.
ـ نیاز مؤمنان به شفاعت پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)
حدیث دیگری باز عبید ابن زراره از امام صادق(علیهالسّلام) سؤال میکند که آیا مؤمن میتواند شفاعت کند؟ فرمود: آری بعد دیگری به حضرت عرض کرد آیا مؤمن به شفاعت پیامبر محتاج است؟ فرمود: آری. زیرا مؤمنین گرفتار یک سلسله خطایا و گناهانی هستند که باید به شفاعت حضرت بخشوده شوند. آنگاه اضافه کردند فرمود: هیچکس نیست مگر اینکه در قیامت به شفاعت حضرت رسول(صلّى الله علیه و آله) محتاج است دیگری سؤال کرد اینکه پیامبر فرمود: «أنا سیّد ولد ٰادم و لا فخر» درست است؟ فرمود: آری درست است. زیرا حلقه در بهشت را میگیرد و باز میکند و سجده میکند و خدای سبحان به او میفرماید سر از سجده بردار و شفاعت کن که شفاعت تو مقبول است طلب کن که اعطا خواهی شد. آنگاه رسول خدا سر برمیدارد دوباره سجده میکند دوباره خدای سبحان میفرماید سر بلند کن شفاعت کن طلب کن شفاعت تو مقبول است(24) این هم قریب به همان مضمونی است که از امام هفتم(سلاماللهعلیه) نقل شده است.
سؤال ...
جواب: بله اینها تمثّل عبادت در دنیاست اینها خضوع تکوینی است. مثل اینکه دربارهٔ جهنّمیها دارد که *«یوم یکشف عن ساق و یدعون الی السّجود فلا یستطیعون»*﴿25﴾ آنجا عبادت نیست. نظیر خضوعی که فرشتگان دارند. تکلیف در کار نبود یک تعبّد تکوینی است.
ـ امیدبخشترین آیهٴ از منظر اهل بیت(علیهم السلام)
حدیث دیگری که از امام پنجم(سلاماللهعلیه) نقل شده است. سؤال کردند که کدام آیه امیدبخشترین آیهٔ قرآن است؟ حضرت فرمود مردم دربارهٔ این سؤال چه جواب میدهند؟ دیگران نظرشان چیست؟ سائل گفت که دیگران یعنی علما دیگر معتقدند که این آیهٔ: *«یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ لاَ تَقْنَطُوا مِن رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً»*﴿26﴾ این آیه از تمام آیات قرآن امیدبخشتر است. حضرت فرمود که: «لکنّا أهل البیت لا نقول ذلک» ما اهل بیت اینچنین نمیگوئیم ما نمیگوئیم امیدبخشترین آیهٔ، آیهٔ سورهٔ زمر است. سائل عرض میکند که پس نظر شما اهل بیت دربارهٔ تعیین امیدبخشترین آیهٔ قرآن چیست؟ حضرت فرمود که این آیهٔ سورهٔ ضحیٰ: *«وَلَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضَى»*﴿27﴾ «الشّفاعة و الله الشّفاعة و الله الشّفاعة»(28) یعنی این آیهٔ *«ولسوف یعطیک ربّک فترضىٰ»*﴿29﴾ امیدبخشترین آیات قرآن است و این هم مربوط به شفاعت است.
بیان لطیف علامه طباطبائی ذیل آیهٴ *«ولسوف یعطیک ربک فترضى»*
یک بیان لطیفی سیّدنا الاُستاد در این زمینه دارند. اینکه خدای سبحان میفرماید به اینکه: *«وَلَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضَى»*﴿30﴾ یعنی آنقدر بدهم که تو راضی بشوی و تو را هم که *«رحمة للعالمین»*(31) قرار دادم و تو را هم *«بالمؤمنین رؤوف رحیم»*(32) قرار دادم. یک وقت رضا بعد از عطاست. یک وقت عطا به مقدار رضاست. آن رضایی که بعد از عطا باشد هر مؤمنی مخصوصاً ولیّ خدا موظّف است که راضی باشد به آنچه خدا به او داده قلّ أو کثر. «و اجعلنی بقسمک راضیاً قانعاً»(33) چه کم چه زیاد. یک مؤمن باید راضی باشد آنچه را که خدا به او داد چه قلیل چه کثیر. این رضای بعد از قسمت است رضای به قسمت است یک وقت عطا به مقدار رضاست. که خدای سبحان میفرماید: آنقدر که تو میخواهی به تو میدهم اینقدر بدهم که راضی بشوی یعنی هر اندازه که رضای تو در آن است به تو میدهم از یک طرف پیامبر را معرّفی کرد که این *«رحمة للعالمین»*﴿34﴾ است از این طرف فرمود: *«بالمؤمنین رؤوف رحیم»*﴿35﴾ است. از این طرف فرمود هر اندازه که رضای تو در آن است به تو میدهم. لذا هیچ آیهای به اندازه این آیهٔ امیدبخش نیست. *«و لسوف یعطیک ربّک فترضىٰ»*﴿36﴾ و حضرت فرموده قسم بخدا این ناظر به شفاعت است.(37)
سؤال ...
جواب: منطقه شفاعت در دنیا اوسع از شفاعتهای دیگر شفعاست. برای اینکه شفاعت دیگر شفعا شرک و کفر را نمیآمرزد توبه، شرک و کفر را هم میآمرزد. امّا منظقه نفوذ توبه دنیاست. انسان تبهکار اگر بیتوبه مُرد دیگر توبهای در کار نیست میشود: *«الّذین یموتون و هم کفّار»*﴿38﴾ انسان بعد از مرگ توفیق توبه ندارد یعنی عمل اختیاری ندارد آنجا منطقه نفوذ شفاعت اولیای الهی است.
ـ انبیاء علماء، و شهدا از زمرهٴ شافعان
در خصال از امیرالمؤمنین نقل شده است که رسول خدا(علیه آلاف التحیّة و الثناء) فرمود: «ثلاثة یشفعون إلی الله عزّ و جلّ فیشفّعون» سه گروهند که حق شفاعت دارند و شفاعت آنها مقبول است اینها حصر اضافی است نه حصر حقیقی یعنی اگر یک روایت گروه چهارم را هم اضافه کرد اینچنین نیست که این روایت با او معارض باشد. «الأنبیاء ثمّ العلماء ثمّ الشّهداء»(39).
مراد از شهدا اصطلاح فقهی آن است، نه قرآنی
و منظور از این شهدا همان شهدای در معرکه هستند. اصطلاح حدیثی و فقهی است نه اصطلاح قرآنی. اصطلاح قرآنی معمولاً از آنها که در معرکه قتال شربت شهادت نوشیدهاند از او به عنوان مقتول فی سبیل الله یاد میکند. *«و لا تقولوا لمن یقتل فی سبیل الله»*﴿40﴾ معمولاً تعبیر شهید نشده است مگر درلسان حدیث و لسان فقه، شهدایی که در قرآن است احیاناً ناظر به شهدای اعمال است. گرچه مرحوم سیّد حیدر آملی احتمال داد که بعضی از این آیات که عنوان شهادت دارد آنها مقتول فی معرکة القتال را هم میگیرد ولی دیگران گفتهاند به اینکه این اصطلاح، اصطلاح حدیثی و فقهی است نه اصطلاح قرآنی. ولی در این حدیث منظور از شهدا همان مقتولین فی معرکة القتال هستند که حضرت فرمود: اوّل انبیا بعد علما بعد شهدای معرکه قتال حق شفاعت دارند. که سیّدنا الاُستاد هم میفرماید منظور از این شهدا در این حدیث همان شهدای معرکه قتال است منتها رتبه اینها بعد از علماست که با ثمّ یاد کرده است. فرمود اوّل انبیا ثمّ العلماء ثمّ الشّهداء.
بیان مراد از علما
البته علمایی که پابپای شهدای دین را یاری کنند. یعنی علمایی که در همهٔ مقاطع مداد آنها افضل از دمای شهدا باشد. نه علمایی که در برابر شهدا قرار بگیرند. و اینکه فرمود: اوّل انبیا بعد علما بعد شهدا یعنی آن علمایی که توانستند شهید تربیت کنند. علمایی که توانستند با قلم و بنان و بیان روح فداکاری تربیت کنند و خود هم پیشاپیش اینها باشند اینها البته شفاعتشان قبل از شفاعت شهداست.
سؤال ...
جواب: آن فرد کامل است، نه، در بعضی از روایات دیگر دارد که کسی در قیامت مبتلا به عقاب میشود خدای سبحان از او سؤال میکند که آیا عالمی را دوست داشتی یا نه؟ میگوید: نه. آیا با عالمی در یک جلسه غذا خوردی که بالآخره کسی از آن عالم در آن جلسه چیزی سؤال کند و تو گوش بدهی؟ میگوید: نه. میپرسد آیا کسی را دوست داشتی که او عالم را دوست داشته باشد؟ میگوید: آری میفرماید این زمینهٴ نجات است. اینقدر دین ما را به علم الهی دعوت میکند.
سؤال ...
جواب: البته این مال کسی است که رنجها دیده است. لذا منظور از این علما در درجه اوّل اهل بیت(علیهم السّلام) بعد شاگردان آنها است.
ـ آخرین شفیع
حدیث دیگری را از خصال مرحوم صدوق از امام رضا(سلام الل هعلیه) از آبای کرامش(علیهم السّلام) از رسول خدا(علیه آلاف التحیّة و الثناء) نقل میکند که «إذا کان یوم القیامة تجلّی الله عزّ و جلّ لعبده المؤمن» خدای سبحان برای بنده مؤمن تجلّی میکند. «فیوقفه علی ذنوبه ذنباً ذنباً» او را بر تک تک گناهانش آگاه میکند، که این گناه را فلان وقت نکردی؟ این گناه را فلان وقت مرتکب نشدی؟ همهٔ این گناهان او را تک تک به او میفهماند و آگاهش میکند. *«ثمّ یغفر الله له لایطلع الله تعالی له ملکاً مقرّباً و لا نبیّاً مرسلاً و یستر علیه أن یقف علیه أحد ثمّ یقول لسیّئاته کونی حسنات»*(41) این تجلّی، یک تجلّی خاص است اگر خدای سبحان، برای بندهاش در قیامت تجلی کرده است معلوم میشود این بنده از آن عباد مؤمنی بود که رابطه خاصّی با خدا داشت خدای سبحان یک وقتی گناهان انسان را در ملأ عام مطرح میکند بعد از اینکه آبروی انسان رفت دیگر میبخشد دیگر جهنّم نمیبرد امّا این خزی و رسوایی را او باید تحمل کند. یک وقت قبل از خزی و قبل از رسوایی میبخشد. چون بعضی هم باید به خزی مبتلا بشوند هم باید به نار جحیم مبتلا بشوند. بعضیها به اَحد الأمرین مبتلا میشوند بعضی از هر دو نجات پیدا میکنند.
ارتباط مستقیم، غیبی و نامرئی خدای سبحان با بندگان
در این حدیث شریف فرمود: وقتی خدا برای بنده خاصّش تجلی کرد او را به تک تک گناهانش آگاه میکند بعد میفرماید: من از همهٔ گناهانت گذشتم بدون اینکه هیچ امامی و هیچ پیامبری و هیچ فرشتهای را از گناهان او آگاه کرده باشد. یک چنین خدایی است. چون خدای سبحان یک راهی با بندگانش دارد از راه انبیا و اولیا و فرشتگان و مجاری عادی یک راه مستقیم غیبی نامرئی هم دارد که فرمود: *«نحن أقرب إلیه من حبل الورید»*﴿42﴾.
اختفاء عصیان بنده، حتى از کرام الکاتبین
اگر خدای سبحان بخواهد آبروی انسان را حفظ کند اجازه نمیدهد آن فرشتگانی که کرام کاتبند و معصومند و موکّلند و مأمور ضبط عقاید و اخلاق و اعمالند آن گناهان را بفهمند تا بنویسند. «و کنت أنت الرّقیب علیّ من ورائهم و الشاهد لما خفی عنهم و برحمتک اخفیته و بفضلک سترته»(43) اینچنین نیست که ملائکه ندانند او نمیگذارد بدانند. بعضی از گناهان است که خدای سبحان آبروی انسان را پیش ملائکه هم نمیبرد، پییش انبیا آبروی انسان را نمیبرد حسنات را به آنها نشان میدهد امّا بعضی از گناهان را به آنها نشان نمیدهد که مبادا این مؤمن آبرویش پیش فرشتهها برود. یک چنین خدای مهربانی است. در قیامت هم همین کار را میکند این حسنات نیست که خدا به همه نشان بدهد. این سیّئات است این مال کسی است که مظهر ستّار بود آبروی کسی را هم نبرد تمام تلاش و کوشش او این بود که حیثیّت دیگران را حفظ کند. اگر یک کسی یک چنین فضیلتی داشت، آبروی دیگران را حفظ کرد، تمام کوشش او این بود که پردهبرداری نکند گرچه خودش به گناهان دیگری هم احیاناً مبتلا بود امّا آبروی کسی را نبرد این شخص در قیامت از آن تجلّی خاص احیاناً برخوردار است. که خدا آبروی او را حفظ میکند و نمیگذارد فرشته یا غیر فرشته از این گناه او باخبر بشوند. بعد میفرماید که: گناهان او را خدا دستور میدهد که بصورت حسنه در بیاید. چون تمام کارهای ما قابل تبدیل است. اگر نیّت برگشت، روح برگشت همان سیّئات، حسنات میشود. اینکه فرمود: *«اُولئک یبدّل الله سیّئاتهم حسنات»*﴿44﴾ ناظر به این دو گروه است احیاناً.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
پاورقیها:
﴿1﴾ سورهٔ ابراهیم، آیهٔ 1؛ سورهٔ ص، آیهٔ 29.
﴿2﴾ سورهٔ نحل، آیهٔ 44.
(3) مستدرک الوسائل، ج 3، ص 355.
(4) مفاتیح الجنان، دعای کمیل.
(5) مفاتیح الجنان، دعای کمیل.
(6) مفاتیح الجنان، دعای کمیل.
(7) نهج البلاغة، حکمت 371.
(8) عوالی اللآلی، ج 1، ص 124.
(9) الامالی للصدوق، المجلس الثانی، ص 7.
﴿10﴾ سورهٔ انبیاء، آیهٔ 28.
﴿11﴾ سورهٔ انبیاء، آیهٔ 28.
(12) الامالی للصدوق، المجلس الثانی، ص 7.
﴿13﴾ سورهٔ اسراء، آیهٔ 79؛ تفسیر العیاشی، ج 2، ص 315.
﴿14﴾ سورهٔ تکویر، آیهٔ 1.
﴿15﴾ سورهٔ قیامت، آیهٔ 9.
﴿16﴾ سورهٔ انبیاء، آیهٔ 104.
﴿17﴾ سورهٔ هود، آیهٔ 44.
﴿18﴾ سورهٔ فصّلت، آیهٔ 11.
﴿19﴾ سورهٔ ص، آیهٔ 50.
﴿20﴾ سورهٔ اسراء، آیهٔ 79.
(21) الامالی للصدوق، ص 588.
﴿22﴾ سورهٔ اسراء، آیهٔ 79.
(23) تفسیر العیاشی، ج 2، ص 314.
(24) تفسیر العیاشی، ج 2، ص 314.
﴿25﴾ سورهٔ قلم، آیهٔ 42.
﴿26﴾ سورهٔ زمر، آیهٔ 53.
﴿27﴾ سورهٔ ضحى، آیهٔ 5.
(28) بحار، ج 8، ص 57.
﴿29﴾ سورهٔ ضحى، آیهٔ 5.
﴿30﴾ سورهٔ ضحى، آیهٔ 5.
(31) سورهٴ انبیاء، آیهٴ 107.
(32) سورهٴ توبه، آیهٴ 128.
(33) مفاتیح الجنان، دعای کمیل.
﴿34﴾ سورهٔ انبیاء، آیهٔ 107.
﴿35﴾ سورهٔ توبه، آیهٔ 128.
﴿36﴾ سورهٔ ضحى، آیهٔ 5.
(37) المیزان، ج 20، ص 310.
﴿38﴾ سورهٔ نساء، آیهٔ 18.
(39) بحار، ج 8، ص 34.
﴿40﴾ سورهٔ بقره، آیهٔ 154.
(41) بحار، ج 7، ص 287.
﴿42﴾ سورهٔ ق، آیهٔ 16.
(43) مفاتیح الجنان، دعای کمیل.
﴿44﴾ سورهٔ فرقان، آیهٔ 70.
- کارکرد شفاعت ایجاد امید است نه غرور
- بررسی شفاعت در روایات
- بهشت خانه آقا امیر المومنین(ع) است؛ بنابراین کوبه درب های بهشت با نام علی صدا می کنند
- اوصاف شفاعت شوندگان
أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
وَاتَّقُوا یَوْماً لاَ تَجْزِی نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَیْئاً وَلاَ یُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ وَلاَ یُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلاَ هُمْ یُنْصَرُونَ
همهٔ راههای نجات از عذاب قیامت مسدود است الاّ شفاعت، آیات قرآن کریم مسأله بیع و خلّت و عدل و فداء و امثال ذلک را بالقول المطلق نفی کرده است و هیچ جا استثنا نفرموده است، ولی مسأله شفاعت را استثنا کرده است. و روشن کرد که چه گروه حق شفاعت دارند و از چه گروه شفاعت میشود و مانند آن. روایات هم همین را تأیید میکند منتها برای اثبات آن مطالب گذشته باید از روایات بیشتر استمداد کرد. چون روایات مبیّن قرآن کریم هستند و خدای سبحان رسولش را به عنوان مبیّن قرآن به ما معرّفی کرد فرمود: *«کِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَیْکَ»*﴿1﴾، *«لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ»*﴿2﴾ تو مبیّن کتاب هستی اوّل مبیّن در بین انسانها تویی و تو باید برای مردم این حقایق را بیان کنی. چنانکه اهلبیت(علیهمالسّلام) هم به بیان خود پیامبر مبیّن و مفسّر قرآنند که فرمود: «إنّی تارک فیکم الثّقلین کتاب الله و عترتی»(3) بنابراین، بدون استمداد از اهلبیت آشنایی به قرآن ممکن نیست باید از آن روایات مسأله شفاعت به خوبی تثبیت بشود منتها چند نکته است که در مسأله شفاعت مطرح است یکی همانکه قبلاً به عرض رسید.
شفاعت جز این که روح امیدواری در انسان ایجاد کند اثر دیگر ندارد. اینطور نیست که باعث غرور بشود. بین غرور که رذیلت است و رجا که فضیلت است خیلی فرق است شفاعت در حدّی است که در انسان امیدواری ایجاد میکند زیرا نه معلوم است از کدام گناه شفاعت به عمل میآید نه ملوم است از چه شخصی شفاعت به عمل میآید و نه معلوم است در چه موطنی از انسان شفاعت میشود. بلکه دربارهٔ همهٔ این امور بنحو قضیّهٴ جزئیه مطرح شده است فیالجمله شفاعتی هست از بعضی از گناهان شفاعت میشود در بعضی از مواطن شفاعت میشود در هیچ جا به عنوان قضیهٴ موجبه کلیّه به ما وعده نداده است مخصوصاً دربارهٔ این مطلب سوم که موطن شفاعت معلوم نیست بلکه موطن شفاعت معلوم هست که در اواخر سیر انسانی است بیان ذلک این است که برای گناه یک سلسله آثاری در دنیا مشخص شد. یک سلسله آثاری هنگام ارتحال از دنیا در حال برزخ مشخص شده است. یک سلسله از آثاری در برزخ مشخص شده است، یک سلسله از آثار در قیامت کبرا مشخص شده است، یک سلسله از آثار در هنگام حساب و محاسبه و به محکمه عدل اِله بردن مشخص شده است. یک سلسلهٴ آثار هم بعد از محاسبه مشخص شده است قسمت مهمّ شفاعت ناظر به مرحله محاسبه و بعد از محاسبه است یعنی همین که کار تمام شد معلوم شد چه شخصی اهل جهنّم است و چه شخص اهل بهشت آنگاه مسألهٴ شفاعت طرح میشود. خب چه کسی اطمینان دارد که گناهان او همهٔ آثارش محو میشود و در مسأله محاسبه و روزی که مسأله بهشت و جهنّم است آنجا هم نجات پیدا میکند. بسیاری از گناهان است که در خود دنیا دامنگیر انسان میشود. در فرازهای دعای کمیل، آثار ذنوب را فیالجمله مشخص فرمود. در بسیاری از روایات این آثار را هم بیان کردند: مثلاً در فرازهای دعای کمیل این است که بعضی از گناهان است که نعمتها را تغییر میدهند: «اللّهمّ اغفر لی الذّنوب الّتی تغیّر النعم»(4) بعضی از گناهان است که بلا نازل میکند «اللّهمّ اغفر لی الذّنوب الّتی تنزل البلاء»(5) بعضی از گناهان است که روح امید را از انسان میگیرد که امید یک سرمایهای است برای انسان «اللّهمّ اغفر لی الذّنوب الّتی تقطع الرّجاء»(6) خب اگر یک کسی روح امید را از دست داد راه تکامل به روی او بسته است اینها آثار کلی بعضی از گناهان است در روایات بسیاری از این ذنوب مشخص شده است کدام گناه است که باعث تغییر نعمت میشود؟ کدام گناه است که باعث نزول بلا میشود؟ کدام گناه است که روح امید را از انسان میگیرد؟ انسان ناامید میشود اینها آثار سوء گناهان است بسیاری از گناهان آثار سوءش در دنیا ظاهر میشود چه کسی میتواند به اطمینان شفاعت گرفتار غرور بشود و تن به گناه بدهد؟ مگر شفاعت برای آن است که همهٔ این آثار گناه را در دنیا هم برطرف کند؟ اگر کسی چند صباح آمد که درس بخواند در اثر یک سلسله لغزشها و گناهان خدای ناکرده روح امید از او گرفته شد او دیگر توان درس خواندن ندارد صرف نظر میکند این نعمت عظیم که وراثت انبیا است از او گرفته میشود یا کسی رفت بسراغ یک فضیلت دیگری در اثر چند گناه آن روح امیدواری از او گرفته شد راه انبیا دیگر از او گرفته میشود اینها عذاب الهی نیست؟ پس هرگز مسأله شفاعت در انسان غرور ایجاد نمیکند فقط در حدّ امید است. و گناهانی که باعث حبس دعاست. باعث قطع رجا است باعث نزول بلاست باعث تغیّر نعم است در روایات مشخص شده است که کدام گناه است که بلا نازل میکند یا نعمت را تغییر میدهد. دربارهٔ اینها که نگفتند ما شفاعت میکنیم یا اگر ادله شفاعت اطلاق داشته باشد نسبت به اینها بسیار ضعیف است قسمت مهم مسأله شفاعت مربوط به جهان آخرت است. خب چه شخصی اطمینان دارد که در دنیا این گناهان حیثیّت او را از بین نمیبرد؟ مضافاً به اینکه کدام انسان است که میتواند آن فشار حال مرگ را تحمّل کند یا فشار قبر را تحمّل کند از جریان مرگ به عنوان طامّه موت یاد میکند مگر کسی میتواند مسأله مرگ را تحمّل کند. اگر تحمّل میکرد که جان نمیداد. همهٔ این گناهان عند الموت ظهور دارد و اثر دارد. در برزخ که فشار قبر نام دارد ظهور دارد هنگام عرض بر خدا ظهور دارد در روز قیامت قبل از مسألهٴ محاسبه ظهور دارد چه کسی میتواند این فشارها را تحمّل کند تا برسد به مسألهٴ شفاعت. اگر بخواهند از اولیای الهی بخواهند در دنیا هم آبروی آدم را حفظ میکنند امّا به ما آنچنان وعده ندادهاند که گناهان شما در دنیا هم اثر نداشته باشد اینطور نیست. نوع روایاتی که مربوط به شفاعت است ملاحظه میفرمایید مربوط به مسألهٴ آخرت است. در دنیا هم اثر دارد امّا بسیار ضعیف. بنابراین، اینطور نیست که شفاعت عامل غرور باشد فقط در حدّ رجا انسان را امیدوار میکند.
سؤال ...
جواب: یعنی اثرش بسیار ضیعف است بخواهند چرا ولی به ما وعده ندادهاند.
سؤال ...
جواب: اینها آثار تکوینی آنهاست نه شفاعت مصطلح که در برابر سیّئات تشریعی باشد. اینها میآیند عند الاحتضار میگویند به این شخص رفیقانه رفتار کن و روح او را رفیقانه بگیر. عزرائیل(سلاماللهعلیه) میگوید که من نسبت به هر مؤمنی کالوالد الشفیق، رفیقانه روحش را قبض میکنم. اینها آثار تکوینی است امّا شفاعت مصطلح را معمولاً به آخرت ارجاع دادهاند. پس نه معلوم است که از چه کسی شفاعت میکنند نه معلوم است از چه گناهی شفاعت میکنند و نه معلوم است چه وقت شفاعت میکنند بنابراین، شفاعت جز روح امید اثر دیگر ندارد. هرگز کسی نمیتواند به اطمینان شفاعت فریب بخورد، غرور او را بگیرد. غرور که رذیلت است از راه شفاعت پیدا نمیشود رجا که فضیلت است به برکت شفاعت نصیب انسان میشود
حالا روایات را ملاحظه میفرمایید.
سؤال ...
جواب: آن که اگر کسی توبه کند که طوبی له و حسن مآب، امّا سخن از شفاعت انبیا و اولیاست مسأله شفاعت توبه را همه پذیرفتهاند. هیچ کسی شفاعت توبه را انکار نکرده است کسانی مثل صاحب تفسیر المنار و دیگران که راجع به شفاعت خدشهای دارند راجع به شفاعت انبیا و اولیا است که میگویند احیاناً غرور میآورد و نظایر آن و الاّ «لا شفیع أنجح من التّوبة»(7).
سؤال ...
جواب: این بعد از این که بخواهد از جهنّم نجات بدهد تا آن مرحله کسی میتواند تحمل کند آن بله یقینی است این معنا به عنوان موجبه کلیه یقینی است که موحّدین در جهنّم مخلّد نیستند و به برکت شفاعت حضرت بیرون میآیند. امّا تا کی؟
سؤال ...
جواب: نه، آنها خیلیها هستند که بنام جهنّمیون نامیده میشوند وقتی که نجات پیدا کردند بنام جهنّمیّون در بین مردم معروفند. عرض میکنند بار الها آن عذاب را از ما گرفتی این نام را هم از ما بگیر که ما دیگر مفتضح نباشیم.(8) این نام هم از آنها گرفته میشود امّا معلوم نیست تا کی باید در جهنّم بمانند بعد نجات پیدا کنند مربوط به درکات ذنب است.
سؤال ...
جواب: بله تطهیرشان بوسیلهٴ شفاعت است شاید طول بکشد کسی نمیتواند تحمّل کند.
سؤال ...
جواب: البته یا با شفاعت پاک میشوند یا با آتش پاک میشوند بسیار خب، امّا تا کی شفاعت نصیب آنها میشود که دلیل نیامده چند مدت بعد شفاعت نصیبشان میشود حتماً شفاعت است امّا نه معنایش این است که روز اوّل یا روز دوم حتماً شفاعت نصیبشان میشود امّا تا کی؟ تا چه مقدار از عذاب، این است که مشخص نکردند امّا روایت را حالا ملاحظه بفرمایید این روایات یک مقدار در علم الیقین فیض است که ملاحظه میفرمایید یک مقداری در جوامع روایی ما هست. در تفسیر شریف نور الثّقلین در ذیل آیات شفاعت بطور پراکنده هست. امّا سیّدنا الأستاد(رضوان الله علیه) در المیزان جلد اوّل صفحهٴ 177 به بعد نوع این روایات را جمع کردهاند و توجیه خوبی هم دربارهٔ روایات دارند این روایت را فریقین نقل کردهاند مسأله شفاعت را و محقّقین آنها هم پذیرفتند مسأله شفاعت را.
ـ لزوم ایمان به شفاعت و اوصاف شفاعت شوندگان
اوّلین حدیثی که نقل میکند از امالی مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) است که از امام رضا(صلوات الله و سلامه علیه) که از آبای کرامش(علیهمالصّلاةوعلیهمالسّلام) از امیر المؤمنین(علیهأفضل صلواتالمصّلین) نقل کرده است قال: قال: رسول الله(صلّى الله علیه و آله و سلّم): من لم یؤمن بحوضی فلا أورده الله حوضی. به آن حوضی که کوثر نامیده میشود و احیاناً که آبش نه تنها رفع عطش میکند بلکه گرسنگی را هم رفع میکند فرمود اگر کسی به آن حوض معتقد نباشد خدا او را از آن حوض برخوردار نخواهد کرد. «و من لم یؤمن بشفاعتی فلا أنا له الله شفاعتی ثمّ قال(صلّى الله علیه و آله) إنّما شفاعتی لأهل الکبائر من أُمّتی» آنها که گرفتار گناهان کبیره هستند. «فأمّا المحسنون منهم فما علیهم من سبیل»(9) آنکه پاک است عادل است، معصیتی نکرد بر او حرجی نیست. «قال الحسین بن خالد ـ که یکی از روات این حدیث است ـ قلت للرّضا(علیهالسّلام) یابن رسول الله فما معنىٰ قول الله(عزّ و جلّ) *«و لا یشفعون إلاّ لمن ارتضىٰ»*﴿10﴾. پس اینکه خدا فرمود: *«و لا یشفعون الاّ لمن ارتضىٰ»*﴿11﴾ چیست؟ شما که میفرمایید پیغمبر فرموده من از کسانی که گرفتار گناهان کبیره هستند شفاعت میکنم. کسانی که مبتلا به گناهان کبیره هستند که مرتضا نیستند و خدا هم فقط اینها را استثنا کرد. پس جمع بین آن حدیث و این آیهٔ چگونه خواهد بود؟ قال(علیهالسّلام) «لا یشفعون إلاّ لمن ارتضىٰ الله دینه»(12) یعنی آن آیهٔ میفرماید: کسی که دینش مرتضاست از شفاعت برخوردار است و بیان حضرت هم که فرمود: «أهل الکبائر من اُمّتی» هم ناظر به این است که کسی باید از امّت او باشد یعنی دارای اسلام و دین باشد و دین مرتضا را داشته باشد که اگر اعمال سوئی داشت به برکت شفاعت حل بشود لازم نیست که عمل مرتضا باشد چون اگر عمل مرتضا باشد نیازی به شفاعت نیست فرمود: فرمود: «فأما المحسنون فما علیهم من سبیل» پس دین باید مرتضا باشد نه عمل.
سؤال ...
جواب: این برای آن است که بعضی از اهل کبائر مستثنا باشند از شفاعت یا اصولاً کسی که نماز را سبک میشمرد ممکن است خدایی ناکرده سرانجام به کفر مبتلا بشود.
تجلی مقام محمود، یعنی شفاعت کبرا در روایات
در تفسیر عیّاشی از سماعة بن مهران از ابی ابراهیم امام کاظم(سلام الله علیه) نقل شده است در معنای آیهٔ *«عَسَى أَن یَبْعَثَکَ رَبُّکَ مَقَاماً مَّحمُوداً»*﴿13﴾ امام هفتم(سلام الله علیه) فرمود به اینکه مردم در روز قیامت در حدود چهل سال میایستند ولی به مقداری میایستند که اگر بخواهند با زبان دنیا و زمان دنیا عرضه بشود و تطبیق بشود 40 سال درمیآید وگرنه آنجا نه سالی است و نه ماهی و نه روزی است و نه هفته و نه ساعت. چون زمان نیست و بساط زمین و شمس و قمر و امثال ذلک برچیده شد. «و یؤمر الشّمس فترکب علی رؤوس العباد و یلجمهم العرق و یؤمر الأرض لا تقبل عن عرقم شیئاً»* آن آفتاب سوزان حالا کدام آفتاب است؟ آفتاب که در دنیا بساطش جمع شد. *«اذا الشّمس کوّرت»*﴿14﴾ شد *«جمع الشّمس و القمر»*﴿15﴾ شد؟ *«یوم نطوی السّماء کطیّ السجلّ للکتب»*﴿16﴾ شد شمسی در کار نیست. آن کدام شمس است که میتابد؟ علی ایّ حال شمسی است که فقط بر کفّار میتابد چون مؤمن که در صحنه قیامت «فی ظلال من الرّحمة» در سایه هستند اصلاً بر بالای سر مؤمن حرارتی در کار نیست شمسی در کار نیست زمین مأمور میشود که این عرقها را فرو نبرد خدای سبحان که گاهی دستور به زمین میدهد *«یا أرض ابلَعی ماءک»*﴿17﴾ گاهی هم دستور میدهد که بلع نکن لذا آب روی زمین میماند اینچنین نیست که زمین در کارها مستقل باشد. زمین مثل آسمان مطیع فرمان خداست. *«فقال لها و للأرض ائتیا طوعاً أو کرهاً قالتا أتینا طائعین»*﴿18﴾ زمین و آسمان گفتند ما طائعیم آنگاه گاهی در دنیا دستور میدهد که این آب را فرو بِبَر، گاهی هم در قیامت دستور میدهد که این آب را فرو نبر. آنگاه «لا تقبل عن عرقهم شیئاً فیأتون ٰادم» یعنی این اهل قیامت به سراغ آدم(سلام الله علیه) میآیند «فیتشفعون له» و از او طلب شفاعت میکنند «فیدلّهم علی نوح(علیه السّلام) و یدلّهم نوح علی إبراهیم(علیه السّلام) و یدلّهم إبراهیم على موسىٰ(علیهما السّلام) و یدلّهم موسی على عیسی(علیهما السّلام) و یدلّهم عیسى فیقول علیکم بمحمّدٍ(صلّى الله علیه و آله)» کار بقدری دشوار است که از همه ساخته نیست مسأله قیامت را حل کنند. آنگاه رسول خدا(صلّیاللهعلیهوآله) میفرماید: «أنا لها» من برای شفاعت آمادهام «فینطلق حتّی یأتی باب الجنّة فیدقّ» این کوبه در راه به سینه در میزند. در بهشت باز است معمولاً خدای سبحان وقتی از بهشت و درهای بهشت سخن میگوید میفرماید: *«مفتّحةً لهم الأبواب»*﴿19﴾ در بسته نیست امّا در زدن نشانه تأدّب است. «فیقال له من هذا؟ و الله أعلم فیقول محمّد(صلّى الله علیه و آله) فیقال افتحوا له» باز کنید یعنی به او اجازه دهید. «فإذا فتح الباب استقبل ربّه فخرّ ساجداً فلا یرفع رأسه» آنقدر سجده را حضرت طولانی میکند تا خدای سبحان اذن بدهد که او سر از سجده بردارد. سر بلند نمیکند «حتّی یقال له تکلّم و سل تعط و اشفع تُشفّع» خدای سبحان به او دستور میدهد که سخن بگو جواب میشنوی سؤال کن عطا مییابی شفاعت کن تشفیع میشوی شفاعتت مقبول میشود آنگاه حضرت «فیرفع رأسه و یستقبل ربّه فیخرّ ساجداً» سر بر میدارد دوباره سر به سجده میگذارد «فیقال له مثلها» مثل همان کلام دوباره گفته میشود «فیرفع رأسه حتّی انّه لیشفع من قد اُحرق بالنّار» آنها که در آتش هستند از آنها شفاعت میکند. آنها که با آتش سوختند «فما أحدٌ من النّاس یوم القیامة فی جمیع الأُمم أوجه من محمّد(صلّى الله علیه وآله)» احدی در قیامت وجیهتر از آن حضرت نیست او موجه است از همه. و هو قول الله تعالى: *«عسی أن یبعثک ربّک مقاماً محموداً»*﴿20﴾ که این را امام هفتم(سلام الله علیه) در بیان این آیهٔ ذکر میکند.
سرّ «یا علی» بودن صدای دق الباب بهشت در بیان علاّمه طباطبائی
حدیث دیگری در امالی مرحوم صدوق است که آن را سیّدنا الاُستاد در این قسمت المیزان نقل نکرده است آن از غرر احادیث اهل بیت است که اهل جنّت وقتی که به احترام بهشت در جنّت را دقّ الباب میکنند، کوبه در را به سینه در میکوبند در آن حدیث شریف دارد که این صحیفه و صفحه در فضّه است این کوبهاش یاقوت است «فاذا دقّت طنّت و قالت یا علیّ»(21) یعنی وقتی بهشتیان این کوبه در را به سینه در میزنند دقّ الباب میکنند از برخورد این کوبه یاقوتی به آن صحیفه فضّهای طنین و صدائی برمیخیزد صدای کوبه در یاعلیّ است. این را سیّدنا الاُستاد(رضوان الله علیه) در درس حدیث اینچنین معنا کردند. فرمودند به اینکه سرّ اینکه صدای کوبه در یاعلیّ است این است که اگر مهمانی به سراغ منزل مهمانداری حرکت کرد و دقّ الباب میکند دم در اسم صاحب خانه را میبرد اگر کسی خواست به خانهٴ زید برود دم در که رسید میگوید: یا زید صاحب خانه اوست صاحب خانه را میخواند. و از او اجازه میطلبد و با اذن صاحب خانه وارد میشود این ادب ورود است صاحب جنّت علی است. یعنی در آنجا جز ولایت چیز دیگر نیست هر کس مهمان آنها هستند به احترام او بهشت خلق شد تنها راه این راه است لذا صدای کوبه در طنین کوبه در این است: «یا علیّ» این را مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در کتاب شریف امالیشان نقل کردند.
آنگاه سیّدنا الاُستاد میفرماید: این روایتی که سماعة بن مهران از امام هفتم(سلاماللهعلیه) نقل کرد بنحو مستفیض مروی است. چون مسأله شفاعت جزو احکام جزئی و فرعی نیست که انسان با خبر واحد بتواند اثبات کند. امّا در این مسأله تواتر اجمالی است و تواتر معنوی، ممکن است بعضی از خصوصیّات را نتوان از یک یا دو روایت اثبات کرد ولی از مجموع روایات «بما هی مستفیضة بل متواترة اجمالاً أو معنیً» میتوان استفاده کرد. لذا ایشان میفرمایند «و هذا المعنی مستفیض» است مروی است گاهی مختصر گاهی مفصّل به طرق عدیده چه در خاصّه چه در عامّه. آنگاه میفرمایند به اینکه پس این حدیث شریف دلالت دارد به اینکه مقام محمودی که در سورهٔ اسراء به دنبال شبزندهداری به رسول خدا وعده داده شد همان مسألهٴ شفاعت است.
سؤال ...
جواب: بهشت در دارد منتها درش باز است. جهنّم در دارد منتها درش همیشه بسته است (یعنی بعد از ورود) چون باز بودن در خودش یک آزادی و نعمت است هیچ کسی حاضر نیست از بهشت به بیرون بیاید و هیچکس نمیتواند بدون اذن از بیرون بهشت وارد بهشت بشود. امّا باز بودن در یک نعمتی است. چنانکه در جهنّم هم اینطور است هیچکس حاضر نیست به جهنّم برود و هیچکسی هم قدرت ندارد که از جهنّم بیرون بیاید ولی مع ذلک در بسته است.
سؤال ...
جواب: اگر شفاعت کردند انسان را به دم در بهشت راه میدهند. ولی منظور آن است که این یک تأدّب ورود است و در تأدّب ورود اثرش این است.
در تفسیر عیّاشی هم از احدهما (یعنی از امام باقر یا امام صادق(علیهما السّلام)) رسیده است که *«عسىٰ أن یبعثک ربّک مقاماً محموداً»*﴿22﴾ فرمود: این همان شفاعت است(23) برای اینکه از اینکه فرمود بعداً تو را به این مقام برسانم معلوم میشود مربوط به آینده است یعنی مربوط به قیامت است.
ـ نیاز مؤمنان به شفاعت پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)
حدیث دیگری باز عبید ابن زراره از امام صادق(علیهالسّلام) سؤال میکند که آیا مؤمن میتواند شفاعت کند؟ فرمود: آری بعد دیگری به حضرت عرض کرد آیا مؤمن به شفاعت پیامبر محتاج است؟ فرمود: آری. زیرا مؤمنین گرفتار یک سلسله خطایا و گناهانی هستند که باید به شفاعت حضرت بخشوده شوند. آنگاه اضافه کردند فرمود: هیچکس نیست مگر اینکه در قیامت به شفاعت حضرت رسول(صلّى الله علیه و آله) محتاج است دیگری سؤال کرد اینکه پیامبر فرمود: «أنا سیّد ولد ٰادم و لا فخر» درست است؟ فرمود: آری درست است. زیرا حلقه در بهشت را میگیرد و باز میکند و سجده میکند و خدای سبحان به او میفرماید سر از سجده بردار و شفاعت کن که شفاعت تو مقبول است طلب کن که اعطا خواهی شد. آنگاه رسول خدا سر برمیدارد دوباره سجده میکند دوباره خدای سبحان میفرماید سر بلند کن شفاعت کن طلب کن شفاعت تو مقبول است(24) این هم قریب به همان مضمونی است که از امام هفتم(سلاماللهعلیه) نقل شده است.
سؤال ...
جواب: بله اینها تمثّل عبادت در دنیاست اینها خضوع تکوینی است. مثل اینکه دربارهٔ جهنّمیها دارد که *«یوم یکشف عن ساق و یدعون الی السّجود فلا یستطیعون»*﴿25﴾ آنجا عبادت نیست. نظیر خضوعی که فرشتگان دارند. تکلیف در کار نبود یک تعبّد تکوینی است.
ـ امیدبخشترین آیهٴ از منظر اهل بیت(علیهم السلام)
حدیث دیگری که از امام پنجم(سلاماللهعلیه) نقل شده است. سؤال کردند که کدام آیه امیدبخشترین آیهٔ قرآن است؟ حضرت فرمود مردم دربارهٔ این سؤال چه جواب میدهند؟ دیگران نظرشان چیست؟ سائل گفت که دیگران یعنی علما دیگر معتقدند که این آیهٔ: *«یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ لاَ تَقْنَطُوا مِن رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً»*﴿26﴾ این آیه از تمام آیات قرآن امیدبخشتر است. حضرت فرمود که: «لکنّا أهل البیت لا نقول ذلک» ما اهل بیت اینچنین نمیگوئیم ما نمیگوئیم امیدبخشترین آیهٔ، آیهٔ سورهٔ زمر است. سائل عرض میکند که پس نظر شما اهل بیت دربارهٔ تعیین امیدبخشترین آیهٔ قرآن چیست؟ حضرت فرمود که این آیهٔ سورهٔ ضحیٰ: *«وَلَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضَى»*﴿27﴾ «الشّفاعة و الله الشّفاعة و الله الشّفاعة»(28) یعنی این آیهٔ *«ولسوف یعطیک ربّک فترضىٰ»*﴿29﴾ امیدبخشترین آیات قرآن است و این هم مربوط به شفاعت است.
بیان لطیف علامه طباطبائی ذیل آیهٴ *«ولسوف یعطیک ربک فترضى»*
یک بیان لطیفی سیّدنا الاُستاد در این زمینه دارند. اینکه خدای سبحان میفرماید به اینکه: *«وَلَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضَى»*﴿30﴾ یعنی آنقدر بدهم که تو راضی بشوی و تو را هم که *«رحمة للعالمین»*(31) قرار دادم و تو را هم *«بالمؤمنین رؤوف رحیم»*(32) قرار دادم. یک وقت رضا بعد از عطاست. یک وقت عطا به مقدار رضاست. آن رضایی که بعد از عطا باشد هر مؤمنی مخصوصاً ولیّ خدا موظّف است که راضی باشد به آنچه خدا به او داده قلّ أو کثر. «و اجعلنی بقسمک راضیاً قانعاً»(33) چه کم چه زیاد. یک مؤمن باید راضی باشد آنچه را که خدا به او داد چه قلیل چه کثیر. این رضای بعد از قسمت است رضای به قسمت است یک وقت عطا به مقدار رضاست. که خدای سبحان میفرماید: آنقدر که تو میخواهی به تو میدهم اینقدر بدهم که راضی بشوی یعنی هر اندازه که رضای تو در آن است به تو میدهم از یک طرف پیامبر را معرّفی کرد که این *«رحمة للعالمین»*﴿34﴾ است از این طرف فرمود: *«بالمؤمنین رؤوف رحیم»*﴿35﴾ است. از این طرف فرمود هر اندازه که رضای تو در آن است به تو میدهم. لذا هیچ آیهای به اندازه این آیهٔ امیدبخش نیست. *«و لسوف یعطیک ربّک فترضىٰ»*﴿36﴾ و حضرت فرموده قسم بخدا این ناظر به شفاعت است.(37)
سؤال ...
جواب: منطقه شفاعت در دنیا اوسع از شفاعتهای دیگر شفعاست. برای اینکه شفاعت دیگر شفعا شرک و کفر را نمیآمرزد توبه، شرک و کفر را هم میآمرزد. امّا منظقه نفوذ توبه دنیاست. انسان تبهکار اگر بیتوبه مُرد دیگر توبهای در کار نیست میشود: *«الّذین یموتون و هم کفّار»*﴿38﴾ انسان بعد از مرگ توفیق توبه ندارد یعنی عمل اختیاری ندارد آنجا منطقه نفوذ شفاعت اولیای الهی است.
ـ انبیاء علماء، و شهدا از زمرهٴ شافعان
در خصال از امیرالمؤمنین نقل شده است که رسول خدا(علیه آلاف التحیّة و الثناء) فرمود: «ثلاثة یشفعون إلی الله عزّ و جلّ فیشفّعون» سه گروهند که حق شفاعت دارند و شفاعت آنها مقبول است اینها حصر اضافی است نه حصر حقیقی یعنی اگر یک روایت گروه چهارم را هم اضافه کرد اینچنین نیست که این روایت با او معارض باشد. «الأنبیاء ثمّ العلماء ثمّ الشّهداء»(39).
مراد از شهدا اصطلاح فقهی آن است، نه قرآنی
و منظور از این شهدا همان شهدای در معرکه هستند. اصطلاح حدیثی و فقهی است نه اصطلاح قرآنی. اصطلاح قرآنی معمولاً از آنها که در معرکه قتال شربت شهادت نوشیدهاند از او به عنوان مقتول فی سبیل الله یاد میکند. *«و لا تقولوا لمن یقتل فی سبیل الله»*﴿40﴾ معمولاً تعبیر شهید نشده است مگر درلسان حدیث و لسان فقه، شهدایی که در قرآن است احیاناً ناظر به شهدای اعمال است. گرچه مرحوم سیّد حیدر آملی احتمال داد که بعضی از این آیات که عنوان شهادت دارد آنها مقتول فی معرکة القتال را هم میگیرد ولی دیگران گفتهاند به اینکه این اصطلاح، اصطلاح حدیثی و فقهی است نه اصطلاح قرآنی. ولی در این حدیث منظور از شهدا همان مقتولین فی معرکة القتال هستند که حضرت فرمود: اوّل انبیا بعد علما بعد شهدای معرکه قتال حق شفاعت دارند. که سیّدنا الاُستاد هم میفرماید منظور از این شهدا در این حدیث همان شهدای معرکه قتال است منتها رتبه اینها بعد از علماست که با ثمّ یاد کرده است. فرمود اوّل انبیا ثمّ العلماء ثمّ الشّهداء.
بیان مراد از علما
البته علمایی که پابپای شهدای دین را یاری کنند. یعنی علمایی که در همهٔ مقاطع مداد آنها افضل از دمای شهدا باشد. نه علمایی که در برابر شهدا قرار بگیرند. و اینکه فرمود: اوّل انبیا بعد علما بعد شهدا یعنی آن علمایی که توانستند شهید تربیت کنند. علمایی که توانستند با قلم و بنان و بیان روح فداکاری تربیت کنند و خود هم پیشاپیش اینها باشند اینها البته شفاعتشان قبل از شفاعت شهداست.
سؤال ...
جواب: آن فرد کامل است، نه، در بعضی از روایات دیگر دارد که کسی در قیامت مبتلا به عقاب میشود خدای سبحان از او سؤال میکند که آیا عالمی را دوست داشتی یا نه؟ میگوید: نه. آیا با عالمی در یک جلسه غذا خوردی که بالآخره کسی از آن عالم در آن جلسه چیزی سؤال کند و تو گوش بدهی؟ میگوید: نه. میپرسد آیا کسی را دوست داشتی که او عالم را دوست داشته باشد؟ میگوید: آری میفرماید این زمینهٴ نجات است. اینقدر دین ما را به علم الهی دعوت میکند.
سؤال ...
جواب: البته این مال کسی است که رنجها دیده است. لذا منظور از این علما در درجه اوّل اهل بیت(علیهم السّلام) بعد شاگردان آنها است.
ـ آخرین شفیع
حدیث دیگری را از خصال مرحوم صدوق از امام رضا(سلام الل هعلیه) از آبای کرامش(علیهم السّلام) از رسول خدا(علیه آلاف التحیّة و الثناء) نقل میکند که «إذا کان یوم القیامة تجلّی الله عزّ و جلّ لعبده المؤمن» خدای سبحان برای بنده مؤمن تجلّی میکند. «فیوقفه علی ذنوبه ذنباً ذنباً» او را بر تک تک گناهانش آگاه میکند، که این گناه را فلان وقت نکردی؟ این گناه را فلان وقت مرتکب نشدی؟ همهٔ این گناهان او را تک تک به او میفهماند و آگاهش میکند. *«ثمّ یغفر الله له لایطلع الله تعالی له ملکاً مقرّباً و لا نبیّاً مرسلاً و یستر علیه أن یقف علیه أحد ثمّ یقول لسیّئاته کونی حسنات»*(41) این تجلّی، یک تجلّی خاص است اگر خدای سبحان، برای بندهاش در قیامت تجلی کرده است معلوم میشود این بنده از آن عباد مؤمنی بود که رابطه خاصّی با خدا داشت خدای سبحان یک وقتی گناهان انسان را در ملأ عام مطرح میکند بعد از اینکه آبروی انسان رفت دیگر میبخشد دیگر جهنّم نمیبرد امّا این خزی و رسوایی را او باید تحمل کند. یک وقت قبل از خزی و قبل از رسوایی میبخشد. چون بعضی هم باید به خزی مبتلا بشوند هم باید به نار جحیم مبتلا بشوند. بعضیها به اَحد الأمرین مبتلا میشوند بعضی از هر دو نجات پیدا میکنند.
ارتباط مستقیم، غیبی و نامرئی خدای سبحان با بندگان
در این حدیث شریف فرمود: وقتی خدا برای بنده خاصّش تجلی کرد او را به تک تک گناهانش آگاه میکند بعد میفرماید: من از همهٔ گناهانت گذشتم بدون اینکه هیچ امامی و هیچ پیامبری و هیچ فرشتهای را از گناهان او آگاه کرده باشد. یک چنین خدایی است. چون خدای سبحان یک راهی با بندگانش دارد از راه انبیا و اولیا و فرشتگان و مجاری عادی یک راه مستقیم غیبی نامرئی هم دارد که فرمود: *«نحن أقرب إلیه من حبل الورید»*﴿42﴾.
اختفاء عصیان بنده، حتى از کرام الکاتبین
اگر خدای سبحان بخواهد آبروی انسان را حفظ کند اجازه نمیدهد آن فرشتگانی که کرام کاتبند و معصومند و موکّلند و مأمور ضبط عقاید و اخلاق و اعمالند آن گناهان را بفهمند تا بنویسند. «و کنت أنت الرّقیب علیّ من ورائهم و الشاهد لما خفی عنهم و برحمتک اخفیته و بفضلک سترته»(43) اینچنین نیست که ملائکه ندانند او نمیگذارد بدانند. بعضی از گناهان است که خدای سبحان آبروی انسان را پیش ملائکه هم نمیبرد، پییش انبیا آبروی انسان را نمیبرد حسنات را به آنها نشان میدهد امّا بعضی از گناهان را به آنها نشان نمیدهد که مبادا این مؤمن آبرویش پیش فرشتهها برود. یک چنین خدای مهربانی است. در قیامت هم همین کار را میکند این حسنات نیست که خدا به همه نشان بدهد. این سیّئات است این مال کسی است که مظهر ستّار بود آبروی کسی را هم نبرد تمام تلاش و کوشش او این بود که حیثیّت دیگران را حفظ کند. اگر یک کسی یک چنین فضیلتی داشت، آبروی دیگران را حفظ کرد، تمام کوشش او این بود که پردهبرداری نکند گرچه خودش به گناهان دیگری هم احیاناً مبتلا بود امّا آبروی کسی را نبرد این شخص در قیامت از آن تجلّی خاص احیاناً برخوردار است. که خدا آبروی او را حفظ میکند و نمیگذارد فرشته یا غیر فرشته از این گناه او باخبر بشوند. بعد میفرماید که: گناهان او را خدا دستور میدهد که بصورت حسنه در بیاید. چون تمام کارهای ما قابل تبدیل است. اگر نیّت برگشت، روح برگشت همان سیّئات، حسنات میشود. اینکه فرمود: *«اُولئک یبدّل الله سیّئاتهم حسنات»*﴿44﴾ ناظر به این دو گروه است احیاناً.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
پاورقیها:
﴿1﴾ سورهٔ ابراهیم، آیهٔ 1؛ سورهٔ ص، آیهٔ 29.
﴿2﴾ سورهٔ نحل، آیهٔ 44.
(3) مستدرک الوسائل، ج 3، ص 355.
(4) مفاتیح الجنان، دعای کمیل.
(5) مفاتیح الجنان، دعای کمیل.
(6) مفاتیح الجنان، دعای کمیل.
(7) نهج البلاغة، حکمت 371.
(8) عوالی اللآلی، ج 1، ص 124.
(9) الامالی للصدوق، المجلس الثانی، ص 7.
﴿10﴾ سورهٔ انبیاء، آیهٔ 28.
﴿11﴾ سورهٔ انبیاء، آیهٔ 28.
(12) الامالی للصدوق، المجلس الثانی، ص 7.
﴿13﴾ سورهٔ اسراء، آیهٔ 79؛ تفسیر العیاشی، ج 2، ص 315.
﴿14﴾ سورهٔ تکویر، آیهٔ 1.
﴿15﴾ سورهٔ قیامت، آیهٔ 9.
﴿16﴾ سورهٔ انبیاء، آیهٔ 104.
﴿17﴾ سورهٔ هود، آیهٔ 44.
﴿18﴾ سورهٔ فصّلت، آیهٔ 11.
﴿19﴾ سورهٔ ص، آیهٔ 50.
﴿20﴾ سورهٔ اسراء، آیهٔ 79.
(21) الامالی للصدوق، ص 588.
﴿22﴾ سورهٔ اسراء، آیهٔ 79.
(23) تفسیر العیاشی، ج 2، ص 314.
(24) تفسیر العیاشی، ج 2، ص 314.
﴿25﴾ سورهٔ قلم، آیهٔ 42.
﴿26﴾ سورهٔ زمر، آیهٔ 53.
﴿27﴾ سورهٔ ضحى، آیهٔ 5.
(28) بحار، ج 8، ص 57.
﴿29﴾ سورهٔ ضحى، آیهٔ 5.
﴿30﴾ سورهٔ ضحى، آیهٔ 5.
(31) سورهٴ انبیاء، آیهٴ 107.
(32) سورهٴ توبه، آیهٴ 128.
(33) مفاتیح الجنان، دعای کمیل.
﴿34﴾ سورهٔ انبیاء، آیهٔ 107.
﴿35﴾ سورهٔ توبه، آیهٔ 128.
﴿36﴾ سورهٔ ضحى، آیهٔ 5.
(37) المیزان، ج 20، ص 310.
﴿38﴾ سورهٔ نساء، آیهٔ 18.
(39) بحار، ج 8، ص 34.
﴿40﴾ سورهٔ بقره، آیهٔ 154.
(41) بحار، ج 7، ص 287.
﴿42﴾ سورهٔ ق، آیهٔ 16.
(43) مفاتیح الجنان، دعای کمیل.
﴿44﴾ سورهٔ فرقان، آیهٔ 70.
تاکنون نظری ثبت نشده است