display result search
منو
تفسیر آیه 61 تا 66 سوره هود

تفسیر آیه 61 تا 66 سوره هود

  • 1 تعداد قطعات
  • 30 دقیقه مدت قطعه
  • 85 دریافت شده
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 61 تا 66 سوره هود
- کلمه استعمار از بهترین کلیدواژه های قرآنی
- کارگری کردن مستحب است اما مزدوری کردن مکروه است
- پاسخ حضرت صالح (ع) به قومش درباره رسالتش
- نامه معجزه حضرت صالح (ع)

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قَالُوا یَا صَالِحُ قَدْ کُنتَ فِینَا مَرْجُوّاً قَبْلَ هذَا أَتَنْهَانَا أَن نَعْبُدَ مَا یَعْبُدُ آبَاؤُنَا وَإِنَّنَا لَفِی شَکٍّ مِمَّا تَدْعُونَا إِلَیْهِ مُرِیبٍ ٭ قَالَ یَا قَوْمِ أَرَأَیْتُمْ إِن کُنتُ عَلَى بَیِّنَةٍ مِن رَبِّی وَآتَانی مِنْهُ رَحْمَةً فَمَن یَنْصُرُنِی مِنَ اللَّهِ إِنْ عَصَیْتُهُ فَمَا تَزِیدُونَنِی غَیْرَ تَخْسِیرٍ ٭ وَیَا قَوْمِ هذِهِ نَاقَةُ اللَّهِ لَکُمْ آیَةً فَذَرُوهَا تَأْکُلْ فِی أَرْضِ اللَّهِ وَلاَ تَمَسُّوهَا بِسُوءٍ فَیَأْخُذَکُمْ عَذَابٌ قَرِیبٌ ٭ فَعَقَرُوهَا فَقَالَ تَمَتَّعُوا فِی دَارِکُمْ ثَلاَثَةَ أَیَّامٍ ذلِکَ وَعْدٌ غَیْرُ مَکْذُوبٍ﴾

وجود مبارک صالح(سلام الله علیه) به قوم ثمود هم هشدار داد و هم تهدید کرد هم تعلیم کتاب و حکمت را به عهده داشت هم تذکیه نفوس را و هم تهدید و إنذار را جریان ﴿انشأکم من الارض و استعمرکم فیها﴾ در حالی‌که حجت است و برهان است نسبت به اینها جدال احسن است در قبال حکمت زیرا جدال احسن عبارت از این بود که قیاسی که مبادی او هم معقول باشد و هم مقبول ولی روی صبغه مقبولیت او قیاس تشکیل بشود این می‌شود جدال احسن اینها می‌پذیرفتند که انسان را خداوند از زمین آفرید یعنی مبدأ قابلی بدن انسان زمین است و خداوند هم انسان را امکانات داد که زمین را آباد بکنند بلکه از او طلب کرد و این حرف اول ﴿واستعمرکم﴾ این الف و سین و تا اگر برای طلب نباشد برای تحقیق است یعنی تحقیقاً شما را توفیق آباد کردن زمین را داد که این هم می‌شود جدال احسن آن گروه وقتی در ربوبیت تصرف کردند یا خودشان را رب دانستند یا بت‌ها را رب تلقی می‌کردند قهراً مسئله استعمار هم وضعش برگشت در نوبت دیروز ملاحظه فرمودید این واژه استعمار از بهترین و شریف‌ترین تعبیرات قرآن کریم است یعنی خدای سبحان امکاناتی را به شما داد که زمین را به نفع خودتان آباد بکنید الان این کلمه استعمار جزء پلیدترین واژه‌ها است سرّش آن است که آن کسی که بنده است خود را به جای خدا نشاند این داعیه ﴿أنا ربکم الأعلی﴾ که پدید آمد داعیه ﴿ما علمت لکم من إلٰه غیری﴾ که پدید آمد داعیه ﴿أفرأیت من اتخذ إلهَهُ هواه﴾ که پدید آمد وضع استعمار هم برگشت وگرنه یکی از بهترین برکت‌های الهی استمار است استعمار یعنی الف و لامش مثل استکبار که تحقیق است نه طلب اگر هم طلب باشد معنای درستی دارد لکن تحقیق است یعنی یقیناً تحقیقاً خدای سبحان زمین را آفرید امکاناتی در زمین داد شما را آفرید امکاناتی به شما داد راهنمایی کرد وسایل را فراهم کرد که زمین را برای خودتان آباد کنید حتی در اسلام اینکه می‌گویند کار کردن مستحب است و یا کارگری مستحب است و یا کارگر محبوب است این غیر از مزدوری است که مکروه است مزدوری در اسلام مکروه است یعنی انسان مزدور دیگری بشود برای دیگری کار بکند آنی هم که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دست کارگر را بوسید معلوم نیست دست مزدور را بوسیده باشد چون شما در این کتابهای فقهی در جوامع روایی اصلا این عنوان را مشاهده می‌ کنید که باب کراهة الاجارة الانسان نفسه که انسان مزدور دیگری بشود مکروه است این غیر از آن است که کار کردن مستحب است کارگری مستحب است این معنایش این است که انسان برای خودش کار بکند نه اینکه کارگر دیگری باشد این هم فضیلت دارد
سؤال ...
جواب: آن هم همین‌طور است دیگر مزدوری است دیگر آنکه
سؤال ...
جواب: بله منظور آن است که خود آن شخص پسر بزرگش که خوب بر او واجب است بخواند دیگر منظور آن است که خود این شخص بخواند نشد پسر بزرگش بخواند حالا اگر دیگری مجبور شد بخواند حرف دیگر است خیلی از مکروهات است که به وسیله اضطرار بر طرف می‌شود غرض آن است که دوتا مسئله است یکی اینکه اصل کار کردن مستحب است کارگر محبوب است یکی اینکه مزدوری مکروه است کسی برای دیگری کار بکند شما ببنید در وسائل یا امثال وسائل بابی است تحت عنوان باب کراهة اجارة الانسان نفسه خوب این دوتا مطلب باید از هم جدا بشود خدای سبحان همه امکانات را داد که انسان برای خودش کار بکند خوب این نعمت خوبی است بیگانگان یعنی فراعنه هر عصری چون خودشان را به جای خدا نشانده‌اند ﴿انا ربکم الاعلی﴾ گفته‌اند و می‌گویند این استعمار را هم برای خودشان گرفتند یعنی دیگران را وادار کردند زمین را آباد کنند برای آنها از این به بعد این کلمه استعمار یک واژه پلیدی شد آنجا که سخن از توحید است این کلمه از پربرکت‌تری کلمات است برای اینکه خدای سبحان همه امکانات را داده گفته زمین را برای خودت آباد بکن و آقای خود باش ﴿واستعمرکم فیها﴾ آنهایی که به جای خدای سبحان «معاذ الله» نشستند داعیه ﴿انا ربکم الاعلی﴾ داشتند یا ﴿أفرایت من اتخذ إلهه هواه﴾ داشتند یا ﴿ما علمت لکم اله غیری﴾ داشتند گفتند زمین را برای ما آباد بکن آن‌وقت این کلمه استعمار شده جزء پلیدترین کلمات اگر در این واژه تصرف شده است برای اینکه در ربوبیت تصرف شده است بیگانه به جای خدای سبحان داعیه داشت آن‌وقت این کلمه هم وضعش فرق می‌کرد ﴿هو أنشأکم من الأرض و استعمرکم فیها﴾ بعد اینجا آنها گفتند که شما برهانی اقامه نکردید ما شک درایم در بحثهای دیگر ﴿أفی الله شکٌ فاطر السّماوات والأرض﴾ اینجا وجود مبارک هود(سلام الله علیه) می‌فرماید من دعوتی کردم که با برهان همراه است شما درباره دعوای من تردید دارید که من پیغمبرم یا نه آنکه حرفی نبود شما گفتید نیاکان ما بتها را می‌پرستیدند ما هم باید بپرستیم نه از نیاکانتان کاری ساخته است نه از خود شما، شما و نیاکانتان را خداوند ﴿أنشاکم من الأرض﴾ شما و نیاکانتان را خداوند ﴿واستعمرکم فیها﴾ پس راجع به دعوت من شما مشکلی ندارید راجع به دعوای من که من پیامبرم مشکلی دارید من هم معجزه دارم و هم یقین به رسالت خودم دارم و اگر دست از این حرف بردارم جز خسارت چیزی دامن‌گیر من نمی‌شود ﴿قال یا قوم ارایتم﴾ یعنی اخبرونی ﴿ان کنت علی بینة من ربی﴾ این در محاوره با شک سخن گفتن باعث جذب مخاطب است گرچه وجود مبارک صالح(سلام الله علیه) یقین دارد که ﴿علی بینة من ربه﴾ است لکن با شک سخن گفتن برای جذب مخاطبان است فرمود ﴿ان کنت علی بینة من ربی﴾ این مال معجزه ﴿و آتانی منه رحمة﴾ یک ﴿رحمة﴾ خاصه‌ای به من داد بنام نبوت آن‌وقت من با داشتن این حرفها هم نبوت خودم هم معجزه بودن این بینه الهی برای من بین الرشد است چطور دست بردارم ﴿و آتانی منه رحمة فمن ینصرنی من الله ان عصیته﴾ اگر من «معاذ الله» آن‌طوری که شما پنداشتید گفتید ﴿قد کنت فینا مرجّواً قبل هذا﴾ بیایم برابر آن دید شما با شما همکاری کنم چه کسی مرا از خدای سبحان نجات می‌دهد این ﴿فمن ینصرنی من الله﴾ یک اصل کلی است که همه انبیا دارند خدای سبحان به افراد خاصی پست‌های کلیدی می‌دهد اگر خدای سبحان به کسی پست کلیدی داد یقین می‌داند که این مسئولیت خودش را خوب حفظ می‌کند و معصومست مصون است بر اساس ﴿الله اعلم حیث یجعل رسالته﴾ لذا هیچ پیامبری در کارش کشف خلاف نشد هیچ امامی در کارش کشف خلاف نشد چون ﴿الله اعلم حیث یجعل رسالته﴾ اما به فرض محال اگر یک کسی که پست کلیدی از طرف خدای سبحان دارد حرف او در جامعه سکه قبولی خورده است مقبول جامعه شد چنین کسی پایش بلغزد هرگز خدا به او امان نمی‌دهد هیچ ممکن نیست این از آدم تا خاتم همین‌طور است اگر در سورهٴ مبارکهٴ حاقه درباره وجود مبارک پیغمبر آمده است که ﴿ولو تقوَّل علینا بعضَ الأقاویل ٭ لاخذنا منه بالیمین ٭ ثم لقطعنا منه الوتین ٭ فما منکم من أحدٍ عنه حاجزین﴾ این یک اصل کلی است فرمود خیلی‌ها هستند که داعیه بیجا دارند متنبّیان در عالم کم نیست آمار متنبّیان کمتر از آمار انبیا(علیهم السلام) نیست خدا به همه اینها مهلت داد گاهی گرفتار شدند گاهی در دنیا گرفتار نشدند گذاشته برای آخرت برای اینکه می‌دانند که اینها را سیاست‌بازان روز جعل کردند نظیر باب و بها و مانند آن از مسیلمه کذاب گرفته از سجا گرفته از متنبیان دیگر تا مدعیان دروغین باب و بها خوب اینها خود جاعلان اینها می‌داندن استعمار خودش می‌داند خردورزان جامعه می‌دانند بسیاری از مردم می‌دانند که اینها بازی است لذا خدای سبحان گاهی به اینها مهلت می‌دهد گاهی اینها را به عذاب الیم گرفتار می‌کند و مانند آن این تهدید مال متنبی نیست این تهدید مال نبی است اگر کسی به مقام شامخ نبوت رسید اگر حرفش سکه قبولی خورد و اگر جامعه او را پذیرفت چنین شخصی اگر به فرض محال «معاذ الله» پایش بلغزد احدی او را از خدا حفظ نمی‌کند وخدا آنچنان او را رسوا می‌کند که همگان بفهمند فرمود ﴿فما منکم من أحد عنه حاجزین﴾ بنابراین اینکه درباره متنبیان این عذاب نیامده درباره انبیا آمده سرش همین است آیهٴ 44 به بعد سورهٴ حاقه ﴿ولو تقوّل علینا بعض الأقاویل ٭ لأخذنا منه بالیمین ٭ ثم لقطعنا منه الوتین ٭ فما منکم من أحدٍ عنه حاجزین ٭ و انه لتذکرةٌ للمتقین﴾ و مانند آن پس بین متنبی و نبی فرق است بین امام و امام نما فرق است اینها هست وجود مبارک صالح همین حرف را زد وجود مبارک نوح همین حرف را زد همان حرفی که خدای سبحان درباره پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) زد فرمود ما الان نبوت ما بین الرشد است معجزه به دست ما است خودمان یقین داریم پیغمبریم این معجزاتی که خدای سبحان به ما داد به غیر مسئولین نمی‌دهد اگر از این به بعد خدای ناکرده پای ما بلغزد احدی ما را نجات نمی‌دهد پس حرف نوح همین است حرف هود همین است حرف صالح همین است حرف پیغمبر هم همین است اینها جزء نبوت کلی است و خطوط کلی نبوّت است از اینجا می‌رسیم به روحانی و روحانی نما اگر کسی واقعاً روحانی بود یعنی سالیان متمادی خوب عمل کرد و حرفش در جامعه قبول شد مقبول بود و سکه قبولی خورد و اینها اگر خدای ناکرده سوء عاقبت داشت پایش بلغزد دیگر خدا به او امان نمی‌دهد برای اینکه مردم حرف او را حرف دین می‌دانند اما کسانی که از همان اول جامه روحانی نمایی پوشیدند همان‌هایی که لباس در بر آنها پوشیدند می‌دانستند اینها مزدورند هم خردمندان می‌دانند هم حوزه و دانشگاه می‌دانند اینها حالا بر فرض بازی بکنند ممکن است خدا به اینها مهلت بدهد ولی اگر یک عالمی که حرفش در جامعه سکه قبولی خورده است بخواهد خدای ناکرده بیراهه برود چون باعث تنزلزل عقاید مردم می‌شود این جزء لطایف روایاتی است که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در این سخنان آن حضرت هست و در نهج‌ ‌لفصاحه در باب علم و عالم آمده است که چند بار ما آن کتاب را آوردیم که روایت را روی کتاب بخوانیم هم نشد «ذله العالم یضرب بها الطبل» یا «مضروب بها الطبل» فرمود یک عده طبل به دست‌ها و دهل به دست‌ها ما داریم که اینها منتظر دستور ما هستند اگر خدای ناکرده یک عالمی پایش بلغزد این طبّال‌ها و دهل بزنها او را رسوا می‌کنند «ذلة العالم مضروب بها الطبل» حالا جاهل‌ها اگر یک وقتی پایشان بلغزد ما می‌پوشانیم اما آن عالمی که ما بالأخره بوسیله فرشتگان خوب این همه ملائکه را ما فرستادیم از زمان طلبگی او زیر پای او پر پهن کنند این روی پر فرشتگان ما نشسته است منتها حالا خیلی‌ها نمی‌بینند ما که می‌دانیم چی فرستادیم که و این روی چه چیزی نشسته است که ما این همه فرشته‌ها را فرستادیم که زیر پای او پر پهن کنند تا به او بفهمانند که او هم باید پر دربیاورد اولا و پرواز کند ثانیاً نه مثل این مرغهایی که از سیبری و غیر سیبری به طمع تالاب‌ها حرکت می‌کنند این پر بکشد از طبیعت به فرا طبیعت نه از قطب به مرکز یا از مرکز به قطب از شمال به جنوب این است طبیعت به فرا طبیعت پر بکشد ما این همه زحمت را برای این طلبه‌ها کشیدیم این که «ان الملائکة لتضع أجنحتها لطالب العلم» که «معاذ الله» افسانه نیست که اینها که پرهایشان را پهن می‌کنند بی‌خود و مجانی پهن نمی‌کنند که اینها پرهایشان را پهن می‌کنند که به ما بفهمانند ما باید پر دربیاوریم یک و پرواز بکنیم دو نه برای تالاب بلکه از طبیعت به فرا طبیعت مرغ باغ ملکوت باشیم آن‌طور پرواز بکنیم سه اگر خدای ناکرده ما هم به دنبال تالاب پرواز کردیم دیگر به ما مهلت نمی‌دهد پس آن کسی که از اول روحانی نما است همه می‌دانند و هرگز فرشته‌ها برای او پر پهن نمی‌کنند و اگر او چهارتا لغزش هم داشته باشد بالأخره افتان و خیزان هست اما اگر کسی خدای ناکرده بعد از سکه قبولی بخواهد پایش بلغزد بداند به اینکه راه بسته است در آنجا. خوب
سؤال ...
جواب: البته اما الان بحث در این است که هر کسی بین خود و خدای خود چگونه باشد این بیانی که در سورهٴ مبارکهٴ حاقه هست این مخصوص پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نیست ملاحظه بفرمایید وجود مبارک نوح هم همین حرف را زده است هود هم همین حرف را زده است صالح هم همین حرف را زده است صالح می‌فرماید ﴿فمن ینصرنی من الله ان عصیته﴾ پس چه کسی می‌تواند من را نجات بدهد در تعبیرهایی که بین عبارتهای حضرت صالح و حضرت نوح هست یک تفاوتی هست در جریان حضرت نوح که همین سورهٴ مبارکهٴ هود عهده دار آن بود و در آیهٴ 28 گذشت این است ﴿قال یا قوم ارایتم ان کنت علی بینة من ربی و آتانی رحمةً من عنده﴾ که رحمت بر ﴿من عنده﴾ مقدم است اما در آیهٴ 63 محل بحث این است ﴿و آتانی منه رحمة﴾ حالا یا تفنن در تعبیر است یا منظر فرق می‌کند یا گاهی تقدیم برای آن خصوصیت آیه است خصوصیت مقام است که اول باید آن منشأ ذکر بشود بعد رحمت اینها علل و عوامل متعدّدی است که باعث تقدیم و تأخیر ﴿منه﴾ بر رحمت یا رحمت بر ﴿منه﴾ است عمده آن است که ﴿فمن ینصرنی من الله ان عصیته فما تزیدوننی غیر تخسیر﴾ من اگر پیشنهاد شما را قبول بکنم تنها چیزی‌که گیر من می‌آید خسارت است نه اینکه خسارت مرا زیاد می‌کنید یعنی این حالت افزوده‌ای که برای من پیش می‌آید خسارت است وگرنه من الان خسارتی ندارم تا اینکه خسارت من را زیاد بکنید در باره کفار و منافقان و امثال ذلک دارد ﴿و اذا تلیت علیهم آیاته زادتهم﴾ ﴿رجساً الی رجسهم﴾ آن یک مطلب دیگر است اما برای انبیا اولیا مؤمنان اینها که قبلاً خسارتی نداشتند تا مزید بر خسارت بشود معنای ﴿فما تزیدوننی غیر تخسیر﴾ این است که اگر من پیشنهاد شما را بپذیرم تنها افزایشی که برای من پیش می‌آید تحوّل حالی‌که برایت پیش می‌آید خسارت است ﴿فما تزیدوننی غیر تخسیر﴾
اما وجود مبارک صالح(سلام الله علیه) اصل کلی را که فرمود حالا تطبیق می‌کند فرمود من گفتم بینه دارم خدا به من معجزه داد این است ﴿و یا قوم هذه ناقة الله لکم آیةً﴾ شما پیشنهاد دادید یک چنین شتری از دل کوه بیرون بیاید خوب می‌آید.
سؤال ...
جواب: دیگر حالا فکر می‌کردند این کار محال است از حضرت صالح برنمی‌آید دیدند این کار را انجام داده است این کار شدنی است عقلاً محال نیست گرچه عادتاً محال است چون همه اجرام طبیعی قابل نقل وانتقالند منتها در دراز مدت ممکن است که اینها به آن صورت در بیایند همان‌طوری که طی الزمان ممکن است طی زمین ممکن است تحولات این‌چنینی هم ممکن است اما محالات عقلی البته تحت اعجاز نیست ﴿و یا قومِ هذه ناقة الله لکم آیةً﴾ اضافه ﴿ناقه﴾ به ﴿الله﴾ اضافه تشریفی است نظیر بیت اللهی که در قرآن هست ﴿بیتی﴾ ﴿أن طهرا بیتی﴾ که اضافه می‌شود به خدا یا در خطبه وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آمده است «قد اقبل إلیکم شهر الله» که ماه به ﴿الله﴾ اضافه دارد این هم ﴿ناقة الله﴾ است برای آنکه روی اعجار الهی از دل کوه بیرون آمده و خصوصیت‌های فراوانی هم دارد برای شما هم معجزه است و راه محفوظ بودن از خطر این معجزه هم این است که کاری به این ﴿ناقه﴾ نداشته باشید ﴿فذروها تاکلْ فی أرض الله﴾ بگذارید در زمین خدا مال خدا است زمین مال شما که نیست هم بچرد و هم از آب آشامیدنی استفاده کند ﴿و لا تمسُّوها بسوءٍ فیأخذکم عذابٌ قریبٌ﴾ اگر چنانچه شما این ناقه را آسیب رساندید یک عذاب زودی دامنگیر شما خواهد شد چون آن عذاب نزدیک است
سؤال ...
جواب: بله یعنی آن‌ها چیز می‌کردند دیگر مخالف بودند آنها که نمی‌پذیرفتند که می‌گفتند این هم افسانه است
﴿فعقروها﴾ آنها این شتر را عقر کردند پی کردند نحر کردند وقتی چنین کار را کردند وجود مبارک صالح به آنها فرمود ﴿تمتعوا فی دارکم ثلاثة أیامٍ﴾ سه روز مهلت دارید در همین شهرتان دارتان یعنی همین شهر و مدینه‌تان می‌مانید بعد عذاب الهی که من گفتم ﴿فیاخذکم عذاب قریبٌ﴾ آن عذاب غریق دامن گیر شما می‌شود سه روز و این وعد است که وعد در اینجا همان وعید است وعید است و کذب هم در آن نیست البته وعد و وعید اینها انشا هستند به صدق و کذب متصف نمی‌شوند لکن از آن جهت که گاهی صبغه اخباری دارند به صدق و کذب متصف می‌شوند وگرنه وعد و وعید اینها انشا هستند نه صادقند نه کاذب.
سؤال ...
جواب: یعنی عذاب می‌آید بالأخره حالا احیاناً اگر بخواستند توبه کنند و اینها شاید این باشد ولی برای توبه اینها به اینها فرصت نداد فرمود عذاب دیگر نزدیک است ﴿فقال تمتعوا فی دارکم ثلاثة أیامٍ ذلک وعد غیر مکذوبٍ﴾ طولی نکشید که این عذاب آمد و به حیات همه اینها خاتمه داده است حالا چند نکته بعد مربوط به مطالب گذشته است و بعضی مطالب مربوط به آینده
در جریان اینکه فرمود ﴿ان ربی قریبٌ﴾ این ﴿قریب﴾ هم جریان توحید را به همراه دارد چون آنها می‌گفتند که ما دسترسی به خدا نداریم چگونه عبادت بکنیم هم صبغه ارزشی دارد تهدید دارد او به شما نزدیک است مهربان است ﴿ان ربی قریبٌ مجیب﴾ این ﴿قریب﴾ هم می‌تواند بار حکمت نظری داشته باشد هم حکمت عملی هم برای اثبات توحید خدای سبحان که ﴿معکم أینما کنتم﴾ نگویید ما دسترسی به او نداریم باید بت‌ها را بپرستیم و هم اینکه صبغه عاطفی دارد در قبال ﴿بعدا لعاد قوم هود﴾ همان‌طوری که آنجا فرمود اینها دورند در باره مؤمنان هم فرمود خدا نزدیک است خوب اگر خدا به یک گروهی نزدیک باشد دیگر نمی‌فرماید ﴿ألا بعدا﴾ کذا کذا
مطلب دیگر آن است که این سؤال‌هایی که شده که آیا این کلمه رب در عصر حضرت نوح بود در عصر پیغمبر(صلّی الله علی و آله و سلّم) هم بود از کجا اینها تاریخ را حفظ کردند خوب برابر سورهٴ صافات که دارد ﴿و جعلنا ذریته هم الباقین﴾ اینها که ماندند تاریخ عصر خودشان را برای بعدی‌ها نقل کردند که بت‌های فراوانی بود بت ودّ بود یعوث بود نصر بود یعوق بود اینها کم کم این آثار بت‌ها و نام‌های بت‌ها همچنان مانده برای نسلهای بعدی و از همین جهت مانده است حالا نام‌های بت‌های دیگری هم ممکن است از همین راه گفته بشود اما این سؤال که میلیاردها بشر سر سفره انبیا نشستند البته همین مقداری که هستند که مسلمان هستند همین‌طور است اگر این اصل عقیده نبود خدای نکرده یا به دام براهمه و هندوها می‌افتادند یا به دام مارکسیست‌ها تنها چیزی که اینها را حفظ کرده به دام مارکسیست‌ها و براهمه و بودایی‌ها و اینها نیفتند همان اعتقاد به توحید است البته مشکلات عملی اینها را همراهی می‌کند ولی اصل اعتقاد باعث صیانت اینها شد که اینها همچنان محفوظ شدند اما در دعاهای اختصاصی ائمه(علیهم السلام) غالب ادعیه را به زبان مشترک بیان کردند نظیر این دعاهایی که در ماه مبارک رمضان هست «اللهم أغن کل فقیر اللهم أشبع کل جائع اللهم اکس کل عریان ... اللهم اشف کل مریض» اینها عموم است حالا برای اوحدی از انسانها یک درجه‌ای است که خواستن آن برای توده مردم یک دعای بی اجابتی است خوب «هب لی کمال الانقطاع إلیک» این را برای توده مردم که نمی‌شود خواست که اگر به ضمیر مفرد است آن بخش اوحدی را برای خودشان می‌خواهند اما بخش میانی را که برای حوایج توده مردم است هم به ما دستور دادند که به نحو عام بگویید «اللهم اغن کل فقیر» و مانند آن هم خودشان این کار‌ها را می‌کردند و اگر احیاناً ضمیر مفرد است که می‌گویند که خدایا حاجت مرا برآورده کن حاجت آنها حل مشکلات جامعه است برای اینکه آنها امام امتند مشکل امت مشکل امام است و اگر ضمیر مفرد است و حل مشکل خود را از ذات اقدس إله مسئلت می‌کند در حقیقت رفع نیاز توده مردم است.
این اجمالی از بحثهای مربوط به این بخش اما حالا عذاب آمده چگونه حضرت صالح و قوم و همراهانش نجات پیدا کردند برای بحث بعد
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 30:57

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی