- 685
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 46 تا 49 سوره هود
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 46 تا 49 سوره هود
- جهانی بودن طوفان حضرت نوح (ع)
- عمل غیر صالح فرزند حضرت نوح (ع)
- بحث روایی در مورد طوفان حضرت نوح (ع)
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قال یا نوح إنه لیس من أهلک إنه عملُ غیر صالح فلا تسئلنِ ما لیس لک به علم إنی أعظک أن تکون من الجاهلین ٭ قال رب إنی أعوذ بک أن أسئلک ما لیس لی به علم و إلاّ تغفرلی و تَرحمنی أکن من الخاسرین ٭ قیل یا نوح اهْبط بسلامٍ منّا و برکاتٍ علیک و علی أمم ممن معک و أمم سنمتعهم ثم یمسهم منا عذاب ألیم ٭ تلک من أنباء الغیب نوحیها إلیک مٰا کنت تعلمُها أنت و لا قوْمک من قبل هذا فاصبر إنّ العاقبة للمتقین﴾
تا حدودی بحثهای مربوط به این بخش از سورهٴ مبارکهٴ هود به پایان رسید بعضی از سؤالهای پاسخ نداده شده مانده است یک و دو بحث اساسی هم مانده است یکی بحث روایی است یکی بحث علمی بحث علمیاش به خواست خدا بعد از تعطیلات ماه صفر ارائه میشود که متأسفانه این تعطیلات هم زیاد است و هم فاصلهٴ بین بحثها را بیشتر میکند آن بحثهای علمی دربارهٴ این است که آیا طوفان حضرت نوح(سلام الله علیه) جهانی بود یا مقطعی بود شواهد قرآنی چیست آیا از آیات قرآن برمیآید که این طوفان عالمی بود یا در بخشی از خاور میانه بود اگر عالمی بود علم تأیید میکند یک طوفان جهانی را آیا این کوهها و این زمینها یک قوتی زیر آب بودند و از زیر آب درآمدند مشخص است یا نه؟ یک بحث مبسوطی سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) دارند در تحت عنوان ابحاث علمی که رصوبات زمین چگونه بود و چه شواهدی دلالت دارند بر عالمی بودن طوفان و چه شواهد قرآنی دلالت دارند بر عالمی بودن طوفان که آن یک بحث مبسوطی است که چند روز را ظاهراً به خودش اختصاص میدهد خدا غریق رحمتشان کند موقعی که این را بحث میکردند با بعضی از اساتید دانشگاه که متخصص این رشته بودند مرتب گفتگو میکردند مذاکره میکردند نظرات آنها را هم جستجو میکردند تا روشن بشود که علم تأیید میکند اگر ظواهر آیات این باشد که کل زمین را طوفان فرا گرفته است و علم برخلافش باشد خوب این یک دلیل عقلی است و دلیل قطعی علمی است و قرینهٴ لبی است که باعث میشود که انسان آیات را بر معنای دیگر حمل کند چون برهان عقلی مثل برهان نقلی حجّت الهی است همانطوری که دلیل نقلی معتبر در جایگاه خودش حجّت است دلیل عقلی معتبر هم در جایگاه خودش حجّت است و اگر ظاهر آیه عموم آیه یا اطلاق آیهٴ یک معنایی را میفهماند ولی دلیل نقلی معتبر بر خلاف اقامه شد خوب دست از عموم یا اطلاق یا ظاهر آن آیه انسان برمیدارد طبق آن قرینه عمل میکند همچنین اگر دلیل عقلی معتبر عقلی به معنای اعم نه عقلی در مقابل تجربی عقلی در مقابل نقلی نه عقلی در مقابل تجربی که بشود تجریدی عقلی چه تجریدی باشد که حکمت و کلام عهده دار او هستند یا در حدّ وهمی باشد که ریاضیات عهده دار آنها است یا در حدّ حسّی و تجربی باشد که علوم طبیعی عهده دار آنها است اینها همه عقلی به معنای اعم است در مقابل نقلی امّا باید در حدّ قطع یادر حدّ طمأنینه باشد قطع البتّه در حکمت و کلام ممکن است اولاً در ریاضیات ممکن است ثانیاً در علوم تجربی و طبیعی بسیار کم است آنها در حدّ طمأنینه است یک فرضیهای که قانون قطعی بشود هست در علوم تجربی امّا بسیار کم است محدودهٴ قطع در عالم ریاضیات است و حکمت و کلام از آنها پایین آمدیم در علوم تجربی قطع و یقین بسیار کم است ولی طمأنینه هست اگر طمأنینه علمی برابر علوم تجربی پیدا شد یا قطع ریاضی یا حکمت و کلامی پیدا شد اینها حجّتهای شرعی هستند باعث میشود که انسان دست از عموم آیه یا دست از اطلاق آیه یا دست از ظاهر آیه برمیدارند و آن مجموع را معنا میکند نباید گفت که علم با دین معارض است این مشکل تعارض علم و دین از اینجا برمیخیزد که اینها معمولاً دین را در مقابل عقل میدانند و عقل را در مقابل دین خیال میکنند میگویند این مطلب عقلی است یا شرعی عقلی است یا دینی درحالیکه عقل در مقابل نقل است عقل در مقابل سمع است باید گفت این مطلب عقلی است یا نقلی عقلی است یا سمعی است نه عقلی است یا شرعی چون اگر عقلی شد یقیناً شرعی هم هست معیار شرعیّت آن است که شارع مقدِّس بتواند در محکمه برابر او احتجاج بکند چه اینکه انسان هم میتواند در قیامت به استناد او احتجاج بکند اگر یک کاری را بشر انجام داد در قیامت زیر سؤال میرود که چرا این کار را انجام دادهای این فوراً دلیل اقامه میکند که به استناد فلان آیه یا فلان روایت من این کار را انجام دادم و اگر چنانچه کاری را ترک بکند در قیامت مورد احتجاج قرار میگیرد میگویند با اینکه فلان آیه یا فلان حدیث معتبر دلالت میکرد چرا تخلف کردی اگر اطاعت کرد که ثواب میبرد و اگر تخلف کرد که دوزخ میبرد این برابر ادلهٴ نقلی چه قرآن چه روایات مشابه این در علوم تجربی هست در علوم ریاضی هست در علوم عقلی هم هست حالا یک دانشمند طبیعی در کشاورزی یا دامداری که سود و زیان اقتصاد مملکت هم به همین است این شخص در قیامت مورد سؤال قرار میگیرد اگر خدای سبحان به او بفرماید تو که میدانستی این کشور را باید از راه کشاورزی تأمین کرد چرا این راه را نرفتی؟ برای تو ثابت شده بود که مصلحت این ممکلت در این است که این را از راه کشاورزی اداره بکنید و کشاورزی هم راهش این است همهٴ اینها را هم یاد گرفتی و بلد بودی این نمیتواند بگوید خدایا شما که در قرآن نگفتی ما کشور را چگونه اداره بکنیم یا در روایت نگفتید مملکت را چگونه اداره بکنیم جوابش این است که این فهمی که خدا به شما داد بمنزلهٴ آیه یا روایت است دیگر عقل حجّت است دیگر شما ببینید بسیاری از مسائل اصولی ما هم با عقل دارد اداره میشود نه تنها مسئلهٴ اجتماع امر و نهی و امثال ذلک نیست خوب این شخص را که در علوم تجربی بیراهه رفته است در قیامت مورد عتاب قرار میدهند اگر یک پزشکی در موقع درمان کردن عمل کردن راهی را که علم شریف پزشکی طی کرده است و تشخیص داد که راه درمان این بیماری قلبی مثلاً این است این طبیب عالماً عامداً برخلاف عمل کرده آیا در قیامت جهنّم میرود یا نه؟ آیا میتواند بگوید خدایا شما که در قرآن نگفتی در روایت نگفتی ما قلب را چگونه عمل بکنیم به او میگویند وقتی این فهمی که خدا به شما داد بر اساس ﴿فألهْمها فجورَها و تقواها﴾ این به منزلهٴ آیه است دیگر این به منزله روایت است دیگر خدای سبحان دو جور با بشر و بندگانش حرف میزند یکی از راه وحی است که بوسیلهٴ انبیا میفرماید یکی از راه فطرت و الهام است علم صحیح علم بشری نیست اینچنین نیست که ـ معاذالله ـ هیچ فعلی فاعل نخواهد یا انسان فاعل علم خودش باشد انسان قابل علم است متعلّم است هیچ متعلّمی بی معلّم نخواهد بود و همهٴ علوم را ذات اقدس إله عطا میکند و حجّت خدا است خوب پس از دامداری و کشاورزی شروع بکنید تا به مسئلهٴ پزشکی تا برسی به مراحل بالاتر که علم ریاضی است در اخترشناسی در فرستادن در همین ایستگاه میری که الان ملحق شده است یا جریان هابلی که الان مطرح است روی علوم ریاضی فن شریف ریاضی اگر یک کسی برای او ثابت شده است که اگر فلان کار را نکند این سرنشینی که رفته آنجا آسیب میبینند یا این سفینهٴ بی سرنشین خسارت مالی میبیند عالماً عامداً این کار را نکرده این دگمه را نزده این شاستی را فشار نداده آیا در قیامت جهنّم میرود یا نمیرود این میتواند بگوید آقا شما که در قرآن سخن از ایستگاه میر را مطرح نکردید یا جریان هابل را مطرح نکردید نگفتید ما چگونه بفرستیم چگونه نفرستیم که پاسخ احتجاج الهی این است همین فهمی که خدا به شما داد حجّت خدا است این «ان لله علی الناس حجّتین» که مرحوم کلینی از معصوم(سلام الله علیه) نقل کرده است ناظر به همین بخشها است و بالاتر از مسئلهٴ ریاضی مسئلهٴ فلسفه و کلام است آنجا هم در مسئلهٴ اعتقادات به شرح ایضا [همچنین] اگر چیزی با برهان قطعی یا طمأنینهای ثابت شده که این امر اینچنین است اگر کسی خلاف این معتقد بود یا متخلّق بود یا عمل کرد یوم القیامه مسئول است مطابق این عمل کرد اگر صرف عمل بود قصد قربت نکرد معاقب نیست اما اگر قصد قربت کرد گذشته از اینکه معاقب نیست مورد ثواب هم هست درجات معنوی هم نصیبش میشود لذا سیدنا الاستاد (رضوان الله علیه) به عنوان اینکه علم هماهنگ گوشهای از نقل است علم در مقابل دین نیست علم و دین تعبیر روایی نیست عقل و نقل تعبیر روا است سمع و عقل روا است یعنی عقل در مقابل نقل است نه در مقابل دین نباید گفت این مطلب شرعی است یا عقلی باید گفت نقلی است یا عقلی نقلی است یا سمعی اگر عقلی شد یقیناً حجّت خدا است و ثواب و عقاب در آن هست بهشت و جهنم در آن هست وجوب و حرمت در آن هست اطاعت و عصیان در آن هست مدح و ذم در آن هست همهٴ این امور در آن هست لذا ایشان اصرار داشتند که با این صاحب نظرانی که در این رشته کار کردند متخصّص بودند ما باید مذاکره کنیم مدّتها با این بزرگواران مذاکره میکردند تا ببینند که آیا علم ثابت میکند که یک روزی قسمت مهمّ زمین زیر آب رفته بود یا نه اگر علم حرفی در این زمینه نداشته باشد نه نفی نه اثبات ظاهر ﴿ربْ لا تذرْ علی الأرض من الکافرین دیّارا﴾ ﴿وَ قیل یا أرض ابْلعی ماءک﴾ که الف و لام الف و لام عهد نباشد الف و لام به خود کل زمین برگردد ظاهرش به حالش باقی بماند اگر علم حرفی نداشته باشد بگوید برای من ثابت نشد امّا اگر علم حرفی دارد که نه یقیناً دورهای نگذشت که کل زمین یا قسمت مهمّ زمین زیر آب رفته باشد فقط یک گوشهای از زمین زیر آب رفته باشد این را در حدّ قطع ریاضی برای علم ثابت شده باشد یا طمأنینه برای او ثابت شده باشد آن وقت این الف و لام ﴿الارض﴾ و اینها به الف و لام عهد تبدیل میشود یعنی همین محدودهٴ خاورمیانه همین محدودهای که شما دارید زندگی میکنید همین بخشی که قلمرو رسالت شما بود و مانند آن این خوب تأثیر تعیین کننده دارد آن دیگر مخالف نیست آن میشود قرینه اگر قرینهٴ علمی بود که روزی زمین، کل زمین زیر آب رفت ممکن است همین ارض بمعنی کل ارض باشد ﴿رب لا تذر علی الأرض من الکافرین دیّاراً﴾ اینچنین باشد ﴿قیل یا ارض ابلعی ماءک﴾ به معنای کل ارض تفسیر بشود و مانند آن پس سه حال دارد یا علم میگوید لست ادری من به جایی نرسیدم انسان در حدِ احتمال ممکن است بگوید که این ارض کل ارض است یا بعض الارض یک وقت است میگوید نه من یقیناً به این حدّ رسیده ام که یک وقتی کل زمین زیر آب رفته بود خوب انسان میگوید این ارض همان کل ارض است اختصاصی به ارض معهود ندارد فرض سوّم آن است که میگوید من یقیناً یا به طمأنینه به این نتیجه رسیدم که کل زمین هرگز زیر آب نرفت آنوقت این ارض میشود الف و لام آن میشود الف و لام عهد یعنی همین ارضی که جزء محدودهٴ زیست نوح(سلام الله علیه) و مانند آن خوب این سه تأثیر برای آن است که عقل یک بازوی نیرومندی است برای نقل چون این نقش را دارد و هرگز علم در مقابل دین نیست بلکه گوشهای از دین است منتها دین امور توسّلی دارد و تعبّدی دارد مگر همهٴ بحثهای نقلی تعبّدی است بسیاری از چیزهایی که در قرآن واجب شده یا روایت واجب شده امور توصّلی است ادای دین است ادای امانت است بسیاری از کارهای اجتماعی است بسیاری از کارهای شخصی است که غَسل ثوب است غَسل بدن است و امثال ذلک اینها همه واجبات توصّلی هستند دیگر هیچکدام که تعبّدی نیستند که آن وضو و نماز و امثال ذلک است که تعبّدی هستند بنابراین اگر از نظر علم ثابت شده باشد یکی از این احکام سهگانه در تفسیر آیات هم انسان به این احد انحاء ثلاثه میتواند مشی کند این یک بحث مهمّی است مبسوط هم هست و ان شاء الله میماند برای تعطیلات بعد از دههٴ آخر صفر یعنی اوائل ماه شریف ربیع امّا بحثهای روایی بحثهای روایی دو قسم است روایات گاهی صبغهٴ تفسیری دارد که آیه را معنا میکند کلمه را معنا میکند عصارهٴ جمله را معنا میکند اینها غالباً در طیّ بحثهای تفسیری ارائه شد یک سلسله بحثهایی در روایات هست که صبغهٴ تاریخی دارد مربوط به معنا کردن آیه نیست آنها را که مثلاً بعضی از اینها که مفید است در این نوبت عرض میشود و بعضی از سؤالات پاسخ نداده جواب داده نشده هست که آنها را هم به خواست خدا اشاره میکنیم یکی از آن سؤالها این است که دربارهٴ عمل غیر صالح بودن فرزند ﴿انّه عمل غیر صالح﴾ برخیها گفتند این از باب زید، عدل است مبالغه است یعنی مجاز است دیگران میگویند نه این مجاز نیست حقیقت است برای اینکه همانطوری که عقل و عاقل و معقول باهم متّحد هستند عمل و عامل و معمول با هم متّحد هستند و در حقیقت انسان به صورت عمل درمیآید لکن این اتّحاد عامل و عمل را در آن مقطع سوّم میگویند نه مقطع اوّل و دوّم مقطع اوّل این است که انسان یک کاری را دارد انجام میدهد که برای او حال است نه ملکه مقطع دوّم آن است که این کار را سالیان متمادی انجام میداد برای او ملکه شد مقطع سوّم آن است که نه تنها از حال گذشت از معبر ملکه هم عبور کرد به منزلهٴ فصل مقوّم رسید اگر به منزلهٴ فصل مقوّم رسیده باشد دیگر کاری با ماهیّت ندارد با هویّت او مربوط است و خود شخص با او محشور میشود این نظیر ﴿أشْربوا فی قلوبهم الْعِجْل﴾ است که اصلاً همانطوری که یک نهالی را با یک آب مخصوصی بارور میکنند دربارهٴ علاقهمندی گروهی از بنی اسرائیل به گوساله پرستی و بت پرستی و گاو پرستی فرمود ﴿و أشْربوا فی قلوبهم العِجل﴾ اصلاً در درون دل اینها محبّت گوساله پرستی و گاو پرستی نهادینه شده بود این بخش سوّم ... عمل با عامل میشود متّحد همانطوری که در اتّحاد عالم و علم اینچنین نیست که هر عالمی با هر علمی بشود متّحد در حال اینچنین نیست در ملکه اینطور نیست در فصل مقوّم بودن این است که به صورت با سیر جوهری به آنجا برسد حال نباشد در مسئلهٴ عمل هم همینطور است و کفر چون اینچنین بود او سالیان متمادی منافقانه و کافرانه به سر میبرد و در حقیقت این کفر و این نفاق جزء هویّت او شده بود و نه ماهیّت از این جهت تعبیر شد به ﴿إنه عمل غیر صالح﴾ قهراً مجاز نخواهد بود این
سؤال ...
جواب: ماهیّت فلسفه و غیر فلسفی یکی است ماهیّت یعنی چیستی انسان دیگر منتها فلسفه دربارهٴ ماهیّت و وجود بحث میکند وگرنه ماهیّت یک چیزی است که همهٴ ما میدانیم که انسان یک ماهیّتی دارد به نام حیوان ناطق و یک هویّتی دارد بنام وجود که از آن به عنوان ما هو یاد میکنند از این به عنوان هل هو یاد میکنند از آن به عنوان چیستی یاد میکنند از این به عنوان هستی یاد میکنند انسان یک ذاتی دارد و یک وجودی گاهی این ذات موجود است گاهی معدوم خوب این مربوط به عمل.
امّا در جریان آن سؤال که جریان توبهٴ حضرت آدم قبل از تشریع بود این در اوائل سورهٴ مبارکهٴ بقره مبسوطاً بحث شد که آن فضا فضای غیر تشریعی بود یعنی هنوز شریعتی پدید نیامده مسئلهٴ امر به فرشتگان از این قبیل بود سجدهٴ فرشتگان از این قبیل بود اعتراض شیطان از این قبیل بود اعراض جن از این قبیل بود ابا و استکبار ابلیس از این قبیل بود طرد و لعنش از این قبیل بود بعدها که این قصه به پایان رسید طبق آیهٴ 38 سورهٴ مبارکهٴ بقره فرمود حالا که این تمام شد ﴿قُلْنا هبطوا منها﴾ از این درجه و از این آسمان پایین بیایید یا از این جنة جمیعاً ﴿فإمّا یأتینکم منّی هدیً فمن تبع هدای فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون﴾ اگر دینی وحیی نبوّتی رسالتی از طرف من رسید هر کس پذیرفت اهل سعادت است و بهشت هر که نپذیرفت اهل شقاوت است و دوزخ که مشابهُ این در سورهٴ مبارکهٴ طٰ هم به این صورت بیان شده آیهٴ 122 به بعد سورهٴ مبارکهٴ طٰ همین است ﴿ثم اجْتباه ربُّه فَتٰب علیه و هدیٰ﴾ آنگاه فرمود ﴿قال اهْبطا منها جمیعاً بعضکم لبعضٍ عدوٌّ فاما یأتینکم منّی هدیً فمن اتّبع هدای فلا یضل و لا یشقیٰ﴾ از آن به بعد مسئله وحی و نبوت پیش میآید به قهراً آن بحث دامنه دار چند ماهه علی حده باید مراجعه بشود که در آن فضا امر به چه معنا است نهی به چه معنا است اعتراض به چه معنا است ابا به چه معنا است اطاعت به چه معنا است ثواب و عقاب به چه معنا است همهٴ آن صحنه مربوط به آن فضا است بالأخره قبل از تشریع است قبل از تشریع نه سخن از نهی تحریمی است و نه تنزیهی و نه ترک اولیٰ و نه ارشاد همهٴ اینها را به زبانی که ما بفهمیم در روایات به ما فهماندند اگر چنانچه شریعت بعد پیدا شده است در بهشت از همین قبیل است در بهشت یک کسی سلام میکند آیا او سلام میکند آنجا ثواب میبرد ﴿قیلاً سلاماً سلاماً﴾ یک دیگر را که میبینند ﴿تحیّتهم فیها سلام﴾ یک دیگر را که میبینند سلام میکنند با فرشتگان اینچنین دارند آیا سلام آنجا مثل سلام دنیا مستحب است آیا جواب آن سلام مثل جواب سلام دنیا واجب است آیا اگر کسی سلام کرده ثواب بیشتری میبرد جواب داده ثواب کمتری میبرد آیا نظیر شریعت دنیا اینطور است یا حکم خاص آن فضا را دارد همهٴ این بحثها در بهشت مستقر است نکاح هست امّا احکام زن و شوهر هم آنجا هست مسئلهٴ محرم و نامحرم هست مسئلهٴ وجوب انفاق هست یا نه از این قبیل نیست یک عالمی است با اسرار و رموز خاص خودش
سؤال ...
جواب: بعد از شریعت همینطور است دیگر بعد از اینکه در این شریعت نازل شده است وقتی که طرد شده است به زمین آمده است همهٴاحکام شریعت بار است لعن او حکم خاصی دارد استعاذهٴبه ذات اقدس إله از شرّ او حکم خاصی دارد امّا آنجا هنوز که هنوز است شریعتی نیامده پیغمبری نیامده دینی نبود تا انسان برابر او عمل بکند چه اینکه در صحنهٴ قیامت هم همینطور است در بهشت هم همینطور است
سؤال ...
جواب: این درس شش ماههٴ آن تسنیم میخواهد دیگر ما که أوّل گفتیم آدم یک جوری سؤال بکند که یک جواب نقد بشنود و امّا یک جواب شش ماهه را که نمیشود اینجا گفت تقریباً شش ماه طول کشید تا این بحثها به پایان برسد که در آنجا سجده یعنی چه اعتراض یعنی چه ﴿أبن و اسْتکْبر﴾ یعنی چه ثواب و عقاب یعنی چه مثل بهشت، بهشت که انسان سلام میکند یعنی چه جوابش یعنی چه ازدواج میکند یعنی چه همهٴ آن احکام که در بهشت هست با فاز و فضای خودش ترسیم میشود این هم قبل از شریعت بود قبل از اینکه حضرت به زمین بیاید بود قبل از اینکه وجود مبارک آدم به نبوت برسد بود قبل از اینکه دینی بیاید بود اگر کسی آسمانی است باید آسمانی تفسیر بکنند اگر زمینی است باید زمینی تفسیر بکنند اگر دنیایی است باید دنیایی تفسیر بکنند اگر بهشتی است باید بهشتی تفسیر بکنند همهٴ این بحثها را ذات اقدس إله در این فضاهای چهارگانه بیان کرده دیگر اینچنین نیست که انسان بحثهای بهشت را دنیایی معنا کند بگوید آنجا چهطور است آنجا جواب سلام واجب است یا نه خوب
امّا در جریان تجلیل ملائکه تجلیل ملائکه سؤال این شد که اگر چنانچه ذات اقدس إله خودش به تنهایی در وجود مبارک پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) درود میفرستد دیگر چه حاجت که فرشتگان او را همراهی کنند خوب همان ﴿ان الله﴾ به تنهایی با جلال و شکوه که درود میفرستد کافی است چرا ﴿و ملائکته﴾ ضمیمه چه نقشی دارد نقش آن ضمیمه این نیست که چیزی از خودشان اضافه بکنند بر جلال و شکوه خدا بیفزایند آنگاه خدای سبحان به علاوهٴ جلال و شکوه همراهان بر کسی تحیّت بفرستد بلکه گاهی خدای سبحان با یک اسم ظهور میکند و تحیّت میفرستد گاهی با چندین اسم فرشتگان مظاهر اسمای حسنای ذات اقدس إلهاند گاهی خدای سبحان با بعضی از اسما تحیّت نازل میکند گاهی خدای سبحان با اسمای بیشتر تحیّت نازل میکند همراهی فرشتگان نشانهٴ آن است که خدای سبحان با اسمای بیشتری در اسمای بیشتری ظهور کرده است مظاهر اسمای بیشتری حاملان تحیّت و درود الهیاند از این جهت فرشتگان اگر ذات اقدس إله را در آن تحیّت همراهی بکنند فضیلت بیشتری را تفهیم میکند امّا در جریان عمر حضرت نوح ظاهراً مطالبی که در بحث دیروز گفته شد کافی بود که غالباً عمر آنها طولانی بود ممکن است عمر حضرت نوح از سایرین طولانیتر بود و اینکه خدای سبحان یک نفر را نگه داشت برای اینکه حجّتی باشد برای انبیای دیگر که ممکن است یک کسی نه قرن و نیم صابرانه تلاش بکند برای هدایت مردم و میشود الگو برای دیگران اینکه گفته شده است ﴿سلام علی نوح فی العالمین﴾ در سراسر جهان او ممتاز بود لذا درود جهانی به روح مطهر نوح(سلام الله علیه) برای اینکه صبر او و پایداری او بیش از دیگران بود و الگو است برای همهٴ صابران اعم از انبیا و اولیا و تودهٴ مردم و زیر مجموعهٴ این سؤال 5،6 مطلب بود که ظاهراً در بحثهای دیروز اشاره شد امّا بحثهای روایی در بحثهای روایی مرحوم کلینی(رضوان الله تعالی علیه) روایتی را نقل میکند تا حدودی مبسوط است بخشی از آن مربوط به جایگاه مسجد کوفه است که وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) به مفضل میفرماید به اینکه جایگاه مسجد کوفه مثلاً فلان جا بود در کوفه مسجدی است که این مسجد جایگاهش از زمان حضرت آدم(سلام الله علیه) مشخص شد فرمود این جایگاه از زمان عهد حضرت آدم مشخص بود بعد در زمان نوح متحوّل شد دگرگون شد چون زیر آب رفت بعد بوسیلهٴ مثلاً اولیای بعدی مشخص شد خوب اینها جایگاه مسجد کوفه را مشخص میکند امّا البتّه ثابت نمی کند که بیش از خاورمیانه قسمت دیگر زیر آب رفته جریان تنور را در روایات ما هست که تنور در منزل یک زن سالمندی بود وقتی که جوشید وجود مبارک نوح فهمید جای تنور کجا بود در خانه کی بود در روایات هست و از جوشش تنور وجود مبارک نوح فهمید به اینکه عذاب دارد میآید چون علامتهایی بود که قبلاً از ذات اقدس إله دریافت کرده این معنا را هم مستحضرید به اینکه این بحثها بحثهای علمی است نه بحثهای فقهی اگر بحث فقهی بود بحث فرعی بود باید با روایت معتبر صحیحه یا موثقه ثابت میشد با اینکه اینها اگر روایت صحیح و موثق هم باشد باز ثابت نمیشود حالا بر فرض ما یک روایت صحیح داریم که جای تنور اینجا بود منزل یک سالمند بود این چه ثبوتی دارد برای ما؟ ما باید علم پیدا کنیم علم هم که با یک خبر واحد حاصل نمیشود این هم که اثر عملی ندارد بله اگر گفتند شما آنجا دو رکعت نماز بخوانید دعا آنجا مستجاب است بله این اثر عملی دارد ثابت میشود امّا صرف اینکه ما میخواهیم بفهمیم تنور کجا بود اینکه با صحیحهٴ زراره حاصل نمیشود فقط ما مظنّه پیدا میکنیم بله میگوییم گمان ما این است که اینجا تنور بود همین نه جزم پیدا میشود چون جزم که دست ما نیست جزم یک مبادی علمی دارد اگر آن مبادی حاصل شد که بها یحصل بدونها یمتنع قطع علم تعبّد پذیر نیست اگر آن مبادی برهانی حاصل شد که علم پدید میآید اگر حاصل نشد که علم پدید نمیآید ولی در فروع قابل تعبّد است مثلاً میگویند در عین حال که شک داری بین نماز دو است یا سه عملاً بگو سه است «اذا سهوت فابن علی الاکثر» لازم است بگویی چشم با اینکه شک وجدانی هست به ما گفتند باید این کار را بکنید ما هم باید بگوییم چشم امّا وقتی که مسئلهٴ علم است که به ما نمیگویند شما باید علم داشته باشید بفهمید که باید اینطور بفهمی اینطور را نه به ما گفتند نه شدنی است بنابراین اگر روایت معتبری هم باشد صحیحهای باشد ما در حدّ مظنّه میتوانیم اسناد بدهیم نه در حدّ جزم، جزم دست ما نیست حالا تنور کجا بود در خانه کی بود با این روایتها که ثابت نمیشود که. و فوران تنور علامت بود البتّه در حدِّ مظنّه بله گمان ما این است که اینچنین بود گمان ما این است که تنور در خانهٴ فلان زن سالمند بود گمان ما این است که جوشش تنور علامت عذاب بود و مانند آن.
سؤال ...
جواب: آن هم همینطور است دیگر ما مظنه پیدا میکنیم مطلب دیگر آن است که
سؤال ...
جواب: آن را باید ببینیم کدام روایت است که دارد مهر در این روایتی که ایشان نقل کردند سخن از مهر نیست
جریان دیگر اینکه در همین آیات سورهٴ مبارکهٴ هود دارد که ﴿قلنا احْمل فیها من کلٍّ زوجین اثْنین و أَهلک إلا من سبق علیه القول و من آمن و ما آمن معه إلا قلیل﴾ این ﴿قلیل﴾ به هشتاد نفر البتّه از هفت هشت نفر شروع شد تا هشتاد نفر که بیشترین رقم است این هم در حدّ مظنّه ثابت میشود که کسانی که به حضرت نوح(سلام الله علیه) ایمان آوردند در طیّ این چند سال هشتاد نفر بودند بعد هم وقتی حضرت از سفینه پیاده شدند و از جودی پایین آمدند این مجموعهٴ هشتاد نفره یک محلّی را ساختند که آن محلّ نزدیک موصل بود گفتند ثمانین اسم آن دهکده یا آن روستا یا آن منطقه شده ثمانین برای اینکه اینها هشتاد نفر بودند خوب اینها هم البتّه هرگز برای آدم ثابت نمیشود مگر در حدّ مظنّه اگر روایت معتبر باشد در حدّ صحیحهٴ زراره باشد اما اگر مرسل باشد و مانند آن این مقدار هم ثابت نمیشود این را هم مستحضرید که ما چندتا مشکل دیگر هم داریم در مقتل همین مشکل هست در تفسیر همین مشکل هست در تاریخ همین مشکل هست فقه به لطف الهی تقریباً کارش انجام شده است چون محل ابتلای روزانه بود بزرگان ما(رضوان الله تعالی علیهم و شکر الله مساعیهم) درباره فقه کارهای فراوانی کردند چون آن محل ابتلای روز بود هم رجال یک علم سرآمد و کارآمدی است هم درایه هم حدیث شناسی و هم محدّث شناسی خیلی کار کردند روی آن و باید بیش از این البتّه باشد این تا حدودی تأمین است یعنی برای یک فقیه اگر بخواهد تشخیص بدهد که این روایت معتبر است یا نه راههای عمیق علمی طی شده است امّا در بحثهای تفسیر این کار نشده در تاریخ این کار نشده در مقتل این کار نشده که این راویان ارزیابی بشوند موثِّق و غیر موثّق بودن اینها مشخص بشود خود این روایات آیا از نظر درایهای مرسلاند یا مصطلح باید مشخص شود شما ببینید که تفسیر شریف نور الثقلین یا بحرانی و مانند این بزرگان(رضوان الله علیهم) که ارائه کردند بسیاری از اینها روایات تفسیری مرسل است کار مفَسِر را خیلی دشوار میکند مفَسِر باید اینقدر بگردد جستجو بکند شواهد فراوانی از جمع بین آنچه که در طرق ما است مثل تفسیر نور الثقلین و بحرانی و امثال ذلک و از آنچه در طرق اهل سنّت است تفسیر الدر المنثور و مانند جمعبندی بکند تا به یک نتیجهای برسد روایات تفسیری کارش بسیار دشوار است چون روی آن کمتر کار شده بسیاری از اینها مرسل است تاریخ که از این بدتر الان کسی بخواهد زمینهای مفتوح العنوة را مشخص کند که در ایران کدام بخشش زمینهایش مفتوح العنوه است کدام بخشش نیست و بسیاری از مسائل فقهی ما هم به همین بحثهای تاریخی تکیه میکند با این زرتشتیها چه کار کردند و کدام قسمتش اسلم علیها اهلها بود کدام قسمتش عنوةً اسلام آوردند اگر مفتوح العنوه باشد حکم زمین مشخص میشود اگر اسلم علیها اهلها باشد حکمش مشخص میشود بحثهای تاریخی نیازی به تتبع دقیق دارد تا برای یک پژوهشگر یک طمأنینهای حاصل بشود چون روی این روات کار نشده مقتل هم همینطور است در مقتل متأسفانه با اینکه رواج فراوانی دارد و بحث اساسی ما هم هست و قسمت مهمّ حفظ دین ما به همین جریان سید الشهدا(سلام الله علیه) بسته است روی معنویّت و طهارت و آن حماسه و آن شهامت این خاندان(علیهم الصلاة و علیهم السلام) است امّا روی مقتل هم کار نشده ما چند تا کار انجام نشده داریم روایات تفسیری باید بررسی بشود روایات مقتل باید بررسی بشود روایات تاریخ باید بررسی بشود فقه به لطف الهی این کارهایش را کرده امّا همهٴ اینها آنچه که در تفسیر المیزان یا سایر تفاسیر بزرگان(رضوان الله علیهم) آمده است بیش از حدّ مظنّه برای انسان ثابت نمیکند ما اگر خبر متواتر داشته باشیم خوب قطعی است خبر واحد محفوف به قرائن قطعی داشته باشیم قطعی است غیر از این اگر صحیحهٴ زراره هم باشد ظنّی است و ظن در اینگونه از علوم اثری ندارد ما فقط میتوانیم بگوییم گمان ما این است که اینچنین بود نه اثر عملی دارد چون فقه نیست که ما اثر عملی داشته باشیم نه آن قطع ریاضی را به همراه دارد تا ما جزم پیدا کنیم لذا هشتاد نفر بودند یا نه گمان ما این است یک منطقهای را ساختند به عنوان قریهٴ ثمانین گمان ما این است نمیشود به طور جزم یا طمأنینه چنین حکمی را کرد
مطلب دیگر اینکه در سورهٴ مبارکهٴ صافات دارد که ﴿و نجّیناه و أهله﴾ یعنی تنها کسانی نجات پیدا کردند که اهل حضرت نوح بودند همراه نوح در سورهٴ هود که خواندیم این بخش از آیات را که خواندیم این بود که خود نوح و اعضای خانواده و مؤمنان آیا این مؤمنان اهل او بودند یعنی اهل شناسنامهای که مثلاً ﴿و نجّیناه و أهله من الکربِ العظیم﴾ ی که در سورهٴ صافات است به اهل شناسنامهای معنا کنیم یا نه نوح(سلام الله علیه) با اعضای خانوادهاش که مؤمِن بودند یک گروه بودند دیگران که به حضرت نوح ایمان آوردند اعضای خانواده او نبودند جزء شهروندان عادی بودند به او ایمان آوردند و از باب «سلمان منّا أهل البیت» خدای سبحان اینها را اهل نوح حساب آورد این دوتا احتمال از بعضی روایات برمیآید که اینچنین است یعنی وجود مبارک نوح با اعضای خانوادهاش غیر از زن و فرزندش آن فرزندی که مسلمان نبود اینها نجات پیدا کردند ﴿و من آمن و ما آمن معه﴾ که ﴿و ما آمن معه الا قلیل﴾ این مؤمنان هم نجات پیدا کردند این مؤمنان از باب «سلمان منا أهل البیت» شدند اهل نوح لذا این جمع بندی شده را در سورهٴ صافات بیان فرمود که ﴿و نجّیناه و أهله﴾ این هم البتّه در حدّ مظنه است که از بعضی از روایات استفاده میشود.
مطلب دیگر این است که تورات که متأسفانه تحریف شده است تورات کنونی قصهٴ فرزند حضرت نوح(سلام الله علیه) در آن نیست بعضی از بخشهای قصه در آن هست لذا میفرماید به اینکه این تفسیری که ما برای شما بیان کردیم ﴿ما کنت تعلمها انت و لا قومک من قبل هذا﴾ یعنی این مشروح را نه شما میدانستی نه قوم تو که در همراهان شما کسانی هستند که با تورات آشنایند با انجیل آشنایند هیچ کدام از شما این قصه را با این سبک نشنیدید از بعضی از بخشهای روایی برمیآید که ﴿یا أرض ابْلعی ماءک﴾ که اینها در بخشهای تفسیری اشاره شد چون صبغه تفسیری دارد این قسمت روایات ﴿یا أرض ابْلعی ماءک﴾ زمین آبی که خودش جوشاند بلع کرد و نشو کرد و با آبهایی که از بارش باران آمد و اینها ماند تا به صورت دریاچه و دریا در آمد و اینها این هم ازش استفاده میشود و اینکه کوه جودی در موصل هست این هم از روایات استفاده میشود و اینکه وقتی وجود مبارک نوح(سلام الله علیه) سوار کشتی شد ﴿قلنا حفل فیها من کلٍّ زوجین أثنین﴾ همین که سوار شد و ﴿قیل بعداً للقوم الظالمین﴾ شروع شد دیگر آنهایی که پس از دیگری به کام مرگ فرو رفتند این در این حالت و ﴿قیل بعدا للقوم الظّالمین﴾ شروع شده است
و این روایات هم مطلبی را دارد که در اثنای بحث تفسیری اشاره شد که عدّهٴ زیادی تقریباً چهل روز از سران فصاحت و بلاغت عرب هم محافل سرور و عیش و نشاط بالأخره ذوق آور و دلپذیر تهیه کردند و هم آماده شدند برای تحدّی و مبارزه کردن با آیات قرآنی وقتی این آیه را شنیدند که ﴿یا أرْض ابْلَعی ماءک و یا سماءُ اُقلعی و غِیض الماءُ و قضی الامر و استوت علی الجودی﴾ همه صرف نظر کردند گفتند این کلامی نیست که ما بتوانیم در برابر او مبارزه بکنیم مثل آن را بیاوریم
اینها اجمالی از بحثهای روایی بود امّا بحثهای علمی این که مبسوط هم هست ان شاء الله مطالعه میفرمایید تا برای اوائل ماه شریف ربیع.
«و الحمد لله رب العالمین»
- جهانی بودن طوفان حضرت نوح (ع)
- عمل غیر صالح فرزند حضرت نوح (ع)
- بحث روایی در مورد طوفان حضرت نوح (ع)
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قال یا نوح إنه لیس من أهلک إنه عملُ غیر صالح فلا تسئلنِ ما لیس لک به علم إنی أعظک أن تکون من الجاهلین ٭ قال رب إنی أعوذ بک أن أسئلک ما لیس لی به علم و إلاّ تغفرلی و تَرحمنی أکن من الخاسرین ٭ قیل یا نوح اهْبط بسلامٍ منّا و برکاتٍ علیک و علی أمم ممن معک و أمم سنمتعهم ثم یمسهم منا عذاب ألیم ٭ تلک من أنباء الغیب نوحیها إلیک مٰا کنت تعلمُها أنت و لا قوْمک من قبل هذا فاصبر إنّ العاقبة للمتقین﴾
تا حدودی بحثهای مربوط به این بخش از سورهٴ مبارکهٴ هود به پایان رسید بعضی از سؤالهای پاسخ نداده شده مانده است یک و دو بحث اساسی هم مانده است یکی بحث روایی است یکی بحث علمی بحث علمیاش به خواست خدا بعد از تعطیلات ماه صفر ارائه میشود که متأسفانه این تعطیلات هم زیاد است و هم فاصلهٴ بین بحثها را بیشتر میکند آن بحثهای علمی دربارهٴ این است که آیا طوفان حضرت نوح(سلام الله علیه) جهانی بود یا مقطعی بود شواهد قرآنی چیست آیا از آیات قرآن برمیآید که این طوفان عالمی بود یا در بخشی از خاور میانه بود اگر عالمی بود علم تأیید میکند یک طوفان جهانی را آیا این کوهها و این زمینها یک قوتی زیر آب بودند و از زیر آب درآمدند مشخص است یا نه؟ یک بحث مبسوطی سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) دارند در تحت عنوان ابحاث علمی که رصوبات زمین چگونه بود و چه شواهدی دلالت دارند بر عالمی بودن طوفان و چه شواهد قرآنی دلالت دارند بر عالمی بودن طوفان که آن یک بحث مبسوطی است که چند روز را ظاهراً به خودش اختصاص میدهد خدا غریق رحمتشان کند موقعی که این را بحث میکردند با بعضی از اساتید دانشگاه که متخصص این رشته بودند مرتب گفتگو میکردند مذاکره میکردند نظرات آنها را هم جستجو میکردند تا روشن بشود که علم تأیید میکند اگر ظواهر آیات این باشد که کل زمین را طوفان فرا گرفته است و علم برخلافش باشد خوب این یک دلیل عقلی است و دلیل قطعی علمی است و قرینهٴ لبی است که باعث میشود که انسان آیات را بر معنای دیگر حمل کند چون برهان عقلی مثل برهان نقلی حجّت الهی است همانطوری که دلیل نقلی معتبر در جایگاه خودش حجّت است دلیل عقلی معتبر هم در جایگاه خودش حجّت است و اگر ظاهر آیه عموم آیه یا اطلاق آیهٴ یک معنایی را میفهماند ولی دلیل نقلی معتبر بر خلاف اقامه شد خوب دست از عموم یا اطلاق یا ظاهر آن آیه انسان برمیدارد طبق آن قرینه عمل میکند همچنین اگر دلیل عقلی معتبر عقلی به معنای اعم نه عقلی در مقابل تجربی عقلی در مقابل نقلی نه عقلی در مقابل تجربی که بشود تجریدی عقلی چه تجریدی باشد که حکمت و کلام عهده دار او هستند یا در حدّ وهمی باشد که ریاضیات عهده دار آنها است یا در حدّ حسّی و تجربی باشد که علوم طبیعی عهده دار آنها است اینها همه عقلی به معنای اعم است در مقابل نقلی امّا باید در حدّ قطع یادر حدّ طمأنینه باشد قطع البتّه در حکمت و کلام ممکن است اولاً در ریاضیات ممکن است ثانیاً در علوم تجربی و طبیعی بسیار کم است آنها در حدّ طمأنینه است یک فرضیهای که قانون قطعی بشود هست در علوم تجربی امّا بسیار کم است محدودهٴ قطع در عالم ریاضیات است و حکمت و کلام از آنها پایین آمدیم در علوم تجربی قطع و یقین بسیار کم است ولی طمأنینه هست اگر طمأنینه علمی برابر علوم تجربی پیدا شد یا قطع ریاضی یا حکمت و کلامی پیدا شد اینها حجّتهای شرعی هستند باعث میشود که انسان دست از عموم آیه یا دست از اطلاق آیه یا دست از ظاهر آیه برمیدارند و آن مجموع را معنا میکند نباید گفت که علم با دین معارض است این مشکل تعارض علم و دین از اینجا برمیخیزد که اینها معمولاً دین را در مقابل عقل میدانند و عقل را در مقابل دین خیال میکنند میگویند این مطلب عقلی است یا شرعی عقلی است یا دینی درحالیکه عقل در مقابل نقل است عقل در مقابل سمع است باید گفت این مطلب عقلی است یا نقلی عقلی است یا سمعی است نه عقلی است یا شرعی چون اگر عقلی شد یقیناً شرعی هم هست معیار شرعیّت آن است که شارع مقدِّس بتواند در محکمه برابر او احتجاج بکند چه اینکه انسان هم میتواند در قیامت به استناد او احتجاج بکند اگر یک کاری را بشر انجام داد در قیامت زیر سؤال میرود که چرا این کار را انجام دادهای این فوراً دلیل اقامه میکند که به استناد فلان آیه یا فلان روایت من این کار را انجام دادم و اگر چنانچه کاری را ترک بکند در قیامت مورد احتجاج قرار میگیرد میگویند با اینکه فلان آیه یا فلان حدیث معتبر دلالت میکرد چرا تخلف کردی اگر اطاعت کرد که ثواب میبرد و اگر تخلف کرد که دوزخ میبرد این برابر ادلهٴ نقلی چه قرآن چه روایات مشابه این در علوم تجربی هست در علوم ریاضی هست در علوم عقلی هم هست حالا یک دانشمند طبیعی در کشاورزی یا دامداری که سود و زیان اقتصاد مملکت هم به همین است این شخص در قیامت مورد سؤال قرار میگیرد اگر خدای سبحان به او بفرماید تو که میدانستی این کشور را باید از راه کشاورزی تأمین کرد چرا این راه را نرفتی؟ برای تو ثابت شده بود که مصلحت این ممکلت در این است که این را از راه کشاورزی اداره بکنید و کشاورزی هم راهش این است همهٴ اینها را هم یاد گرفتی و بلد بودی این نمیتواند بگوید خدایا شما که در قرآن نگفتی ما کشور را چگونه اداره بکنیم یا در روایت نگفتید مملکت را چگونه اداره بکنیم جوابش این است که این فهمی که خدا به شما داد بمنزلهٴ آیه یا روایت است دیگر عقل حجّت است دیگر شما ببینید بسیاری از مسائل اصولی ما هم با عقل دارد اداره میشود نه تنها مسئلهٴ اجتماع امر و نهی و امثال ذلک نیست خوب این شخص را که در علوم تجربی بیراهه رفته است در قیامت مورد عتاب قرار میدهند اگر یک پزشکی در موقع درمان کردن عمل کردن راهی را که علم شریف پزشکی طی کرده است و تشخیص داد که راه درمان این بیماری قلبی مثلاً این است این طبیب عالماً عامداً برخلاف عمل کرده آیا در قیامت جهنّم میرود یا نه؟ آیا میتواند بگوید خدایا شما که در قرآن نگفتی در روایت نگفتی ما قلب را چگونه عمل بکنیم به او میگویند وقتی این فهمی که خدا به شما داد بر اساس ﴿فألهْمها فجورَها و تقواها﴾ این به منزلهٴ آیه است دیگر این به منزله روایت است دیگر خدای سبحان دو جور با بشر و بندگانش حرف میزند یکی از راه وحی است که بوسیلهٴ انبیا میفرماید یکی از راه فطرت و الهام است علم صحیح علم بشری نیست اینچنین نیست که ـ معاذالله ـ هیچ فعلی فاعل نخواهد یا انسان فاعل علم خودش باشد انسان قابل علم است متعلّم است هیچ متعلّمی بی معلّم نخواهد بود و همهٴ علوم را ذات اقدس إله عطا میکند و حجّت خدا است خوب پس از دامداری و کشاورزی شروع بکنید تا به مسئلهٴ پزشکی تا برسی به مراحل بالاتر که علم ریاضی است در اخترشناسی در فرستادن در همین ایستگاه میری که الان ملحق شده است یا جریان هابلی که الان مطرح است روی علوم ریاضی فن شریف ریاضی اگر یک کسی برای او ثابت شده است که اگر فلان کار را نکند این سرنشینی که رفته آنجا آسیب میبینند یا این سفینهٴ بی سرنشین خسارت مالی میبیند عالماً عامداً این کار را نکرده این دگمه را نزده این شاستی را فشار نداده آیا در قیامت جهنّم میرود یا نمیرود این میتواند بگوید آقا شما که در قرآن سخن از ایستگاه میر را مطرح نکردید یا جریان هابل را مطرح نکردید نگفتید ما چگونه بفرستیم چگونه نفرستیم که پاسخ احتجاج الهی این است همین فهمی که خدا به شما داد حجّت خدا است این «ان لله علی الناس حجّتین» که مرحوم کلینی از معصوم(سلام الله علیه) نقل کرده است ناظر به همین بخشها است و بالاتر از مسئلهٴ ریاضی مسئلهٴ فلسفه و کلام است آنجا هم در مسئلهٴ اعتقادات به شرح ایضا [همچنین] اگر چیزی با برهان قطعی یا طمأنینهای ثابت شده که این امر اینچنین است اگر کسی خلاف این معتقد بود یا متخلّق بود یا عمل کرد یوم القیامه مسئول است مطابق این عمل کرد اگر صرف عمل بود قصد قربت نکرد معاقب نیست اما اگر قصد قربت کرد گذشته از اینکه معاقب نیست مورد ثواب هم هست درجات معنوی هم نصیبش میشود لذا سیدنا الاستاد (رضوان الله علیه) به عنوان اینکه علم هماهنگ گوشهای از نقل است علم در مقابل دین نیست علم و دین تعبیر روایی نیست عقل و نقل تعبیر روا است سمع و عقل روا است یعنی عقل در مقابل نقل است نه در مقابل دین نباید گفت این مطلب شرعی است یا عقلی باید گفت نقلی است یا عقلی نقلی است یا سمعی اگر عقلی شد یقیناً حجّت خدا است و ثواب و عقاب در آن هست بهشت و جهنم در آن هست وجوب و حرمت در آن هست اطاعت و عصیان در آن هست مدح و ذم در آن هست همهٴ این امور در آن هست لذا ایشان اصرار داشتند که با این صاحب نظرانی که در این رشته کار کردند متخصّص بودند ما باید مذاکره کنیم مدّتها با این بزرگواران مذاکره میکردند تا ببینند که آیا علم ثابت میکند که یک روزی قسمت مهمّ زمین زیر آب رفته بود یا نه اگر علم حرفی در این زمینه نداشته باشد نه نفی نه اثبات ظاهر ﴿ربْ لا تذرْ علی الأرض من الکافرین دیّارا﴾ ﴿وَ قیل یا أرض ابْلعی ماءک﴾ که الف و لام الف و لام عهد نباشد الف و لام به خود کل زمین برگردد ظاهرش به حالش باقی بماند اگر علم حرفی نداشته باشد بگوید برای من ثابت نشد امّا اگر علم حرفی دارد که نه یقیناً دورهای نگذشت که کل زمین یا قسمت مهمّ زمین زیر آب رفته باشد فقط یک گوشهای از زمین زیر آب رفته باشد این را در حدّ قطع ریاضی برای علم ثابت شده باشد یا طمأنینه برای او ثابت شده باشد آن وقت این الف و لام ﴿الارض﴾ و اینها به الف و لام عهد تبدیل میشود یعنی همین محدودهٴ خاورمیانه همین محدودهای که شما دارید زندگی میکنید همین بخشی که قلمرو رسالت شما بود و مانند آن این خوب تأثیر تعیین کننده دارد آن دیگر مخالف نیست آن میشود قرینه اگر قرینهٴ علمی بود که روزی زمین، کل زمین زیر آب رفت ممکن است همین ارض بمعنی کل ارض باشد ﴿رب لا تذر علی الأرض من الکافرین دیّاراً﴾ اینچنین باشد ﴿قیل یا ارض ابلعی ماءک﴾ به معنای کل ارض تفسیر بشود و مانند آن پس سه حال دارد یا علم میگوید لست ادری من به جایی نرسیدم انسان در حدِ احتمال ممکن است بگوید که این ارض کل ارض است یا بعض الارض یک وقت است میگوید نه من یقیناً به این حدّ رسیده ام که یک وقتی کل زمین زیر آب رفته بود خوب انسان میگوید این ارض همان کل ارض است اختصاصی به ارض معهود ندارد فرض سوّم آن است که میگوید من یقیناً یا به طمأنینه به این نتیجه رسیدم که کل زمین هرگز زیر آب نرفت آنوقت این ارض میشود الف و لام آن میشود الف و لام عهد یعنی همین ارضی که جزء محدودهٴ زیست نوح(سلام الله علیه) و مانند آن خوب این سه تأثیر برای آن است که عقل یک بازوی نیرومندی است برای نقل چون این نقش را دارد و هرگز علم در مقابل دین نیست بلکه گوشهای از دین است منتها دین امور توسّلی دارد و تعبّدی دارد مگر همهٴ بحثهای نقلی تعبّدی است بسیاری از چیزهایی که در قرآن واجب شده یا روایت واجب شده امور توصّلی است ادای دین است ادای امانت است بسیاری از کارهای اجتماعی است بسیاری از کارهای شخصی است که غَسل ثوب است غَسل بدن است و امثال ذلک اینها همه واجبات توصّلی هستند دیگر هیچکدام که تعبّدی نیستند که آن وضو و نماز و امثال ذلک است که تعبّدی هستند بنابراین اگر از نظر علم ثابت شده باشد یکی از این احکام سهگانه در تفسیر آیات هم انسان به این احد انحاء ثلاثه میتواند مشی کند این یک بحث مهمّی است مبسوط هم هست و ان شاء الله میماند برای تعطیلات بعد از دههٴ آخر صفر یعنی اوائل ماه شریف ربیع امّا بحثهای روایی بحثهای روایی دو قسم است روایات گاهی صبغهٴ تفسیری دارد که آیه را معنا میکند کلمه را معنا میکند عصارهٴ جمله را معنا میکند اینها غالباً در طیّ بحثهای تفسیری ارائه شد یک سلسله بحثهایی در روایات هست که صبغهٴ تاریخی دارد مربوط به معنا کردن آیه نیست آنها را که مثلاً بعضی از اینها که مفید است در این نوبت عرض میشود و بعضی از سؤالات پاسخ نداده جواب داده نشده هست که آنها را هم به خواست خدا اشاره میکنیم یکی از آن سؤالها این است که دربارهٴ عمل غیر صالح بودن فرزند ﴿انّه عمل غیر صالح﴾ برخیها گفتند این از باب زید، عدل است مبالغه است یعنی مجاز است دیگران میگویند نه این مجاز نیست حقیقت است برای اینکه همانطوری که عقل و عاقل و معقول باهم متّحد هستند عمل و عامل و معمول با هم متّحد هستند و در حقیقت انسان به صورت عمل درمیآید لکن این اتّحاد عامل و عمل را در آن مقطع سوّم میگویند نه مقطع اوّل و دوّم مقطع اوّل این است که انسان یک کاری را دارد انجام میدهد که برای او حال است نه ملکه مقطع دوّم آن است که این کار را سالیان متمادی انجام میداد برای او ملکه شد مقطع سوّم آن است که نه تنها از حال گذشت از معبر ملکه هم عبور کرد به منزلهٴ فصل مقوّم رسید اگر به منزلهٴ فصل مقوّم رسیده باشد دیگر کاری با ماهیّت ندارد با هویّت او مربوط است و خود شخص با او محشور میشود این نظیر ﴿أشْربوا فی قلوبهم الْعِجْل﴾ است که اصلاً همانطوری که یک نهالی را با یک آب مخصوصی بارور میکنند دربارهٴ علاقهمندی گروهی از بنی اسرائیل به گوساله پرستی و بت پرستی و گاو پرستی فرمود ﴿و أشْربوا فی قلوبهم العِجل﴾ اصلاً در درون دل اینها محبّت گوساله پرستی و گاو پرستی نهادینه شده بود این بخش سوّم ... عمل با عامل میشود متّحد همانطوری که در اتّحاد عالم و علم اینچنین نیست که هر عالمی با هر علمی بشود متّحد در حال اینچنین نیست در ملکه اینطور نیست در فصل مقوّم بودن این است که به صورت با سیر جوهری به آنجا برسد حال نباشد در مسئلهٴ عمل هم همینطور است و کفر چون اینچنین بود او سالیان متمادی منافقانه و کافرانه به سر میبرد و در حقیقت این کفر و این نفاق جزء هویّت او شده بود و نه ماهیّت از این جهت تعبیر شد به ﴿إنه عمل غیر صالح﴾ قهراً مجاز نخواهد بود این
سؤال ...
جواب: ماهیّت فلسفه و غیر فلسفی یکی است ماهیّت یعنی چیستی انسان دیگر منتها فلسفه دربارهٴ ماهیّت و وجود بحث میکند وگرنه ماهیّت یک چیزی است که همهٴ ما میدانیم که انسان یک ماهیّتی دارد به نام حیوان ناطق و یک هویّتی دارد بنام وجود که از آن به عنوان ما هو یاد میکنند از این به عنوان هل هو یاد میکنند از آن به عنوان چیستی یاد میکنند از این به عنوان هستی یاد میکنند انسان یک ذاتی دارد و یک وجودی گاهی این ذات موجود است گاهی معدوم خوب این مربوط به عمل.
امّا در جریان آن سؤال که جریان توبهٴ حضرت آدم قبل از تشریع بود این در اوائل سورهٴ مبارکهٴ بقره مبسوطاً بحث شد که آن فضا فضای غیر تشریعی بود یعنی هنوز شریعتی پدید نیامده مسئلهٴ امر به فرشتگان از این قبیل بود سجدهٴ فرشتگان از این قبیل بود اعتراض شیطان از این قبیل بود اعراض جن از این قبیل بود ابا و استکبار ابلیس از این قبیل بود طرد و لعنش از این قبیل بود بعدها که این قصه به پایان رسید طبق آیهٴ 38 سورهٴ مبارکهٴ بقره فرمود حالا که این تمام شد ﴿قُلْنا هبطوا منها﴾ از این درجه و از این آسمان پایین بیایید یا از این جنة جمیعاً ﴿فإمّا یأتینکم منّی هدیً فمن تبع هدای فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون﴾ اگر دینی وحیی نبوّتی رسالتی از طرف من رسید هر کس پذیرفت اهل سعادت است و بهشت هر که نپذیرفت اهل شقاوت است و دوزخ که مشابهُ این در سورهٴ مبارکهٴ طٰ هم به این صورت بیان شده آیهٴ 122 به بعد سورهٴ مبارکهٴ طٰ همین است ﴿ثم اجْتباه ربُّه فَتٰب علیه و هدیٰ﴾ آنگاه فرمود ﴿قال اهْبطا منها جمیعاً بعضکم لبعضٍ عدوٌّ فاما یأتینکم منّی هدیً فمن اتّبع هدای فلا یضل و لا یشقیٰ﴾ از آن به بعد مسئله وحی و نبوت پیش میآید به قهراً آن بحث دامنه دار چند ماهه علی حده باید مراجعه بشود که در آن فضا امر به چه معنا است نهی به چه معنا است اعتراض به چه معنا است ابا به چه معنا است اطاعت به چه معنا است ثواب و عقاب به چه معنا است همهٴ آن صحنه مربوط به آن فضا است بالأخره قبل از تشریع است قبل از تشریع نه سخن از نهی تحریمی است و نه تنزیهی و نه ترک اولیٰ و نه ارشاد همهٴ اینها را به زبانی که ما بفهمیم در روایات به ما فهماندند اگر چنانچه شریعت بعد پیدا شده است در بهشت از همین قبیل است در بهشت یک کسی سلام میکند آیا او سلام میکند آنجا ثواب میبرد ﴿قیلاً سلاماً سلاماً﴾ یک دیگر را که میبینند ﴿تحیّتهم فیها سلام﴾ یک دیگر را که میبینند سلام میکنند با فرشتگان اینچنین دارند آیا سلام آنجا مثل سلام دنیا مستحب است آیا جواب آن سلام مثل جواب سلام دنیا واجب است آیا اگر کسی سلام کرده ثواب بیشتری میبرد جواب داده ثواب کمتری میبرد آیا نظیر شریعت دنیا اینطور است یا حکم خاص آن فضا را دارد همهٴ این بحثها در بهشت مستقر است نکاح هست امّا احکام زن و شوهر هم آنجا هست مسئلهٴ محرم و نامحرم هست مسئلهٴ وجوب انفاق هست یا نه از این قبیل نیست یک عالمی است با اسرار و رموز خاص خودش
سؤال ...
جواب: بعد از شریعت همینطور است دیگر بعد از اینکه در این شریعت نازل شده است وقتی که طرد شده است به زمین آمده است همهٴاحکام شریعت بار است لعن او حکم خاصی دارد استعاذهٴبه ذات اقدس إله از شرّ او حکم خاصی دارد امّا آنجا هنوز که هنوز است شریعتی نیامده پیغمبری نیامده دینی نبود تا انسان برابر او عمل بکند چه اینکه در صحنهٴ قیامت هم همینطور است در بهشت هم همینطور است
سؤال ...
جواب: این درس شش ماههٴ آن تسنیم میخواهد دیگر ما که أوّل گفتیم آدم یک جوری سؤال بکند که یک جواب نقد بشنود و امّا یک جواب شش ماهه را که نمیشود اینجا گفت تقریباً شش ماه طول کشید تا این بحثها به پایان برسد که در آنجا سجده یعنی چه اعتراض یعنی چه ﴿أبن و اسْتکْبر﴾ یعنی چه ثواب و عقاب یعنی چه مثل بهشت، بهشت که انسان سلام میکند یعنی چه جوابش یعنی چه ازدواج میکند یعنی چه همهٴ آن احکام که در بهشت هست با فاز و فضای خودش ترسیم میشود این هم قبل از شریعت بود قبل از اینکه حضرت به زمین بیاید بود قبل از اینکه وجود مبارک آدم به نبوت برسد بود قبل از اینکه دینی بیاید بود اگر کسی آسمانی است باید آسمانی تفسیر بکنند اگر زمینی است باید زمینی تفسیر بکنند اگر دنیایی است باید دنیایی تفسیر بکنند اگر بهشتی است باید بهشتی تفسیر بکنند همهٴ این بحثها را ذات اقدس إله در این فضاهای چهارگانه بیان کرده دیگر اینچنین نیست که انسان بحثهای بهشت را دنیایی معنا کند بگوید آنجا چهطور است آنجا جواب سلام واجب است یا نه خوب
امّا در جریان تجلیل ملائکه تجلیل ملائکه سؤال این شد که اگر چنانچه ذات اقدس إله خودش به تنهایی در وجود مبارک پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) درود میفرستد دیگر چه حاجت که فرشتگان او را همراهی کنند خوب همان ﴿ان الله﴾ به تنهایی با جلال و شکوه که درود میفرستد کافی است چرا ﴿و ملائکته﴾ ضمیمه چه نقشی دارد نقش آن ضمیمه این نیست که چیزی از خودشان اضافه بکنند بر جلال و شکوه خدا بیفزایند آنگاه خدای سبحان به علاوهٴ جلال و شکوه همراهان بر کسی تحیّت بفرستد بلکه گاهی خدای سبحان با یک اسم ظهور میکند و تحیّت میفرستد گاهی با چندین اسم فرشتگان مظاهر اسمای حسنای ذات اقدس إلهاند گاهی خدای سبحان با بعضی از اسما تحیّت نازل میکند گاهی خدای سبحان با اسمای بیشتر تحیّت نازل میکند همراهی فرشتگان نشانهٴ آن است که خدای سبحان با اسمای بیشتری در اسمای بیشتری ظهور کرده است مظاهر اسمای بیشتری حاملان تحیّت و درود الهیاند از این جهت فرشتگان اگر ذات اقدس إله را در آن تحیّت همراهی بکنند فضیلت بیشتری را تفهیم میکند امّا در جریان عمر حضرت نوح ظاهراً مطالبی که در بحث دیروز گفته شد کافی بود که غالباً عمر آنها طولانی بود ممکن است عمر حضرت نوح از سایرین طولانیتر بود و اینکه خدای سبحان یک نفر را نگه داشت برای اینکه حجّتی باشد برای انبیای دیگر که ممکن است یک کسی نه قرن و نیم صابرانه تلاش بکند برای هدایت مردم و میشود الگو برای دیگران اینکه گفته شده است ﴿سلام علی نوح فی العالمین﴾ در سراسر جهان او ممتاز بود لذا درود جهانی به روح مطهر نوح(سلام الله علیه) برای اینکه صبر او و پایداری او بیش از دیگران بود و الگو است برای همهٴ صابران اعم از انبیا و اولیا و تودهٴ مردم و زیر مجموعهٴ این سؤال 5،6 مطلب بود که ظاهراً در بحثهای دیروز اشاره شد امّا بحثهای روایی در بحثهای روایی مرحوم کلینی(رضوان الله تعالی علیه) روایتی را نقل میکند تا حدودی مبسوط است بخشی از آن مربوط به جایگاه مسجد کوفه است که وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) به مفضل میفرماید به اینکه جایگاه مسجد کوفه مثلاً فلان جا بود در کوفه مسجدی است که این مسجد جایگاهش از زمان حضرت آدم(سلام الله علیه) مشخص شد فرمود این جایگاه از زمان عهد حضرت آدم مشخص بود بعد در زمان نوح متحوّل شد دگرگون شد چون زیر آب رفت بعد بوسیلهٴ مثلاً اولیای بعدی مشخص شد خوب اینها جایگاه مسجد کوفه را مشخص میکند امّا البتّه ثابت نمی کند که بیش از خاورمیانه قسمت دیگر زیر آب رفته جریان تنور را در روایات ما هست که تنور در منزل یک زن سالمندی بود وقتی که جوشید وجود مبارک نوح فهمید جای تنور کجا بود در خانه کی بود در روایات هست و از جوشش تنور وجود مبارک نوح فهمید به اینکه عذاب دارد میآید چون علامتهایی بود که قبلاً از ذات اقدس إله دریافت کرده این معنا را هم مستحضرید به اینکه این بحثها بحثهای علمی است نه بحثهای فقهی اگر بحث فقهی بود بحث فرعی بود باید با روایت معتبر صحیحه یا موثقه ثابت میشد با اینکه اینها اگر روایت صحیح و موثق هم باشد باز ثابت نمیشود حالا بر فرض ما یک روایت صحیح داریم که جای تنور اینجا بود منزل یک سالمند بود این چه ثبوتی دارد برای ما؟ ما باید علم پیدا کنیم علم هم که با یک خبر واحد حاصل نمیشود این هم که اثر عملی ندارد بله اگر گفتند شما آنجا دو رکعت نماز بخوانید دعا آنجا مستجاب است بله این اثر عملی دارد ثابت میشود امّا صرف اینکه ما میخواهیم بفهمیم تنور کجا بود اینکه با صحیحهٴ زراره حاصل نمیشود فقط ما مظنّه پیدا میکنیم بله میگوییم گمان ما این است که اینجا تنور بود همین نه جزم پیدا میشود چون جزم که دست ما نیست جزم یک مبادی علمی دارد اگر آن مبادی حاصل شد که بها یحصل بدونها یمتنع قطع علم تعبّد پذیر نیست اگر آن مبادی برهانی حاصل شد که علم پدید میآید اگر حاصل نشد که علم پدید نمیآید ولی در فروع قابل تعبّد است مثلاً میگویند در عین حال که شک داری بین نماز دو است یا سه عملاً بگو سه است «اذا سهوت فابن علی الاکثر» لازم است بگویی چشم با اینکه شک وجدانی هست به ما گفتند باید این کار را بکنید ما هم باید بگوییم چشم امّا وقتی که مسئلهٴ علم است که به ما نمیگویند شما باید علم داشته باشید بفهمید که باید اینطور بفهمی اینطور را نه به ما گفتند نه شدنی است بنابراین اگر روایت معتبری هم باشد صحیحهای باشد ما در حدّ مظنّه میتوانیم اسناد بدهیم نه در حدّ جزم، جزم دست ما نیست حالا تنور کجا بود در خانه کی بود با این روایتها که ثابت نمیشود که. و فوران تنور علامت بود البتّه در حدِّ مظنّه بله گمان ما این است که اینچنین بود گمان ما این است که تنور در خانهٴ فلان زن سالمند بود گمان ما این است که جوشش تنور علامت عذاب بود و مانند آن.
سؤال ...
جواب: آن هم همینطور است دیگر ما مظنه پیدا میکنیم مطلب دیگر آن است که
سؤال ...
جواب: آن را باید ببینیم کدام روایت است که دارد مهر در این روایتی که ایشان نقل کردند سخن از مهر نیست
جریان دیگر اینکه در همین آیات سورهٴ مبارکهٴ هود دارد که ﴿قلنا احْمل فیها من کلٍّ زوجین اثْنین و أَهلک إلا من سبق علیه القول و من آمن و ما آمن معه إلا قلیل﴾ این ﴿قلیل﴾ به هشتاد نفر البتّه از هفت هشت نفر شروع شد تا هشتاد نفر که بیشترین رقم است این هم در حدّ مظنّه ثابت میشود که کسانی که به حضرت نوح(سلام الله علیه) ایمان آوردند در طیّ این چند سال هشتاد نفر بودند بعد هم وقتی حضرت از سفینه پیاده شدند و از جودی پایین آمدند این مجموعهٴ هشتاد نفره یک محلّی را ساختند که آن محلّ نزدیک موصل بود گفتند ثمانین اسم آن دهکده یا آن روستا یا آن منطقه شده ثمانین برای اینکه اینها هشتاد نفر بودند خوب اینها هم البتّه هرگز برای آدم ثابت نمیشود مگر در حدّ مظنّه اگر روایت معتبر باشد در حدّ صحیحهٴ زراره باشد اما اگر مرسل باشد و مانند آن این مقدار هم ثابت نمیشود این را هم مستحضرید که ما چندتا مشکل دیگر هم داریم در مقتل همین مشکل هست در تفسیر همین مشکل هست در تاریخ همین مشکل هست فقه به لطف الهی تقریباً کارش انجام شده است چون محل ابتلای روزانه بود بزرگان ما(رضوان الله تعالی علیهم و شکر الله مساعیهم) درباره فقه کارهای فراوانی کردند چون آن محل ابتلای روز بود هم رجال یک علم سرآمد و کارآمدی است هم درایه هم حدیث شناسی و هم محدّث شناسی خیلی کار کردند روی آن و باید بیش از این البتّه باشد این تا حدودی تأمین است یعنی برای یک فقیه اگر بخواهد تشخیص بدهد که این روایت معتبر است یا نه راههای عمیق علمی طی شده است امّا در بحثهای تفسیر این کار نشده در تاریخ این کار نشده در مقتل این کار نشده که این راویان ارزیابی بشوند موثِّق و غیر موثّق بودن اینها مشخص بشود خود این روایات آیا از نظر درایهای مرسلاند یا مصطلح باید مشخص شود شما ببینید که تفسیر شریف نور الثقلین یا بحرانی و مانند این بزرگان(رضوان الله علیهم) که ارائه کردند بسیاری از اینها روایات تفسیری مرسل است کار مفَسِر را خیلی دشوار میکند مفَسِر باید اینقدر بگردد جستجو بکند شواهد فراوانی از جمع بین آنچه که در طرق ما است مثل تفسیر نور الثقلین و بحرانی و امثال ذلک و از آنچه در طرق اهل سنّت است تفسیر الدر المنثور و مانند جمعبندی بکند تا به یک نتیجهای برسد روایات تفسیری کارش بسیار دشوار است چون روی آن کمتر کار شده بسیاری از اینها مرسل است تاریخ که از این بدتر الان کسی بخواهد زمینهای مفتوح العنوة را مشخص کند که در ایران کدام بخشش زمینهایش مفتوح العنوه است کدام بخشش نیست و بسیاری از مسائل فقهی ما هم به همین بحثهای تاریخی تکیه میکند با این زرتشتیها چه کار کردند و کدام قسمتش اسلم علیها اهلها بود کدام قسمتش عنوةً اسلام آوردند اگر مفتوح العنوه باشد حکم زمین مشخص میشود اگر اسلم علیها اهلها باشد حکمش مشخص میشود بحثهای تاریخی نیازی به تتبع دقیق دارد تا برای یک پژوهشگر یک طمأنینهای حاصل بشود چون روی این روات کار نشده مقتل هم همینطور است در مقتل متأسفانه با اینکه رواج فراوانی دارد و بحث اساسی ما هم هست و قسمت مهمّ حفظ دین ما به همین جریان سید الشهدا(سلام الله علیه) بسته است روی معنویّت و طهارت و آن حماسه و آن شهامت این خاندان(علیهم الصلاة و علیهم السلام) است امّا روی مقتل هم کار نشده ما چند تا کار انجام نشده داریم روایات تفسیری باید بررسی بشود روایات مقتل باید بررسی بشود روایات تاریخ باید بررسی بشود فقه به لطف الهی این کارهایش را کرده امّا همهٴ اینها آنچه که در تفسیر المیزان یا سایر تفاسیر بزرگان(رضوان الله علیهم) آمده است بیش از حدّ مظنّه برای انسان ثابت نمیکند ما اگر خبر متواتر داشته باشیم خوب قطعی است خبر واحد محفوف به قرائن قطعی داشته باشیم قطعی است غیر از این اگر صحیحهٴ زراره هم باشد ظنّی است و ظن در اینگونه از علوم اثری ندارد ما فقط میتوانیم بگوییم گمان ما این است که اینچنین بود نه اثر عملی دارد چون فقه نیست که ما اثر عملی داشته باشیم نه آن قطع ریاضی را به همراه دارد تا ما جزم پیدا کنیم لذا هشتاد نفر بودند یا نه گمان ما این است یک منطقهای را ساختند به عنوان قریهٴ ثمانین گمان ما این است نمیشود به طور جزم یا طمأنینه چنین حکمی را کرد
مطلب دیگر اینکه در سورهٴ مبارکهٴ صافات دارد که ﴿و نجّیناه و أهله﴾ یعنی تنها کسانی نجات پیدا کردند که اهل حضرت نوح بودند همراه نوح در سورهٴ هود که خواندیم این بخش از آیات را که خواندیم این بود که خود نوح و اعضای خانواده و مؤمنان آیا این مؤمنان اهل او بودند یعنی اهل شناسنامهای که مثلاً ﴿و نجّیناه و أهله من الکربِ العظیم﴾ ی که در سورهٴ صافات است به اهل شناسنامهای معنا کنیم یا نه نوح(سلام الله علیه) با اعضای خانوادهاش که مؤمِن بودند یک گروه بودند دیگران که به حضرت نوح ایمان آوردند اعضای خانواده او نبودند جزء شهروندان عادی بودند به او ایمان آوردند و از باب «سلمان منّا أهل البیت» خدای سبحان اینها را اهل نوح حساب آورد این دوتا احتمال از بعضی روایات برمیآید که اینچنین است یعنی وجود مبارک نوح با اعضای خانوادهاش غیر از زن و فرزندش آن فرزندی که مسلمان نبود اینها نجات پیدا کردند ﴿و من آمن و ما آمن معه﴾ که ﴿و ما آمن معه الا قلیل﴾ این مؤمنان هم نجات پیدا کردند این مؤمنان از باب «سلمان منا أهل البیت» شدند اهل نوح لذا این جمع بندی شده را در سورهٴ صافات بیان فرمود که ﴿و نجّیناه و أهله﴾ این هم البتّه در حدّ مظنه است که از بعضی از روایات استفاده میشود.
مطلب دیگر این است که تورات که متأسفانه تحریف شده است تورات کنونی قصهٴ فرزند حضرت نوح(سلام الله علیه) در آن نیست بعضی از بخشهای قصه در آن هست لذا میفرماید به اینکه این تفسیری که ما برای شما بیان کردیم ﴿ما کنت تعلمها انت و لا قومک من قبل هذا﴾ یعنی این مشروح را نه شما میدانستی نه قوم تو که در همراهان شما کسانی هستند که با تورات آشنایند با انجیل آشنایند هیچ کدام از شما این قصه را با این سبک نشنیدید از بعضی از بخشهای روایی برمیآید که ﴿یا أرض ابْلعی ماءک﴾ که اینها در بخشهای تفسیری اشاره شد چون صبغه تفسیری دارد این قسمت روایات ﴿یا أرض ابْلعی ماءک﴾ زمین آبی که خودش جوشاند بلع کرد و نشو کرد و با آبهایی که از بارش باران آمد و اینها ماند تا به صورت دریاچه و دریا در آمد و اینها این هم ازش استفاده میشود و اینکه کوه جودی در موصل هست این هم از روایات استفاده میشود و اینکه وقتی وجود مبارک نوح(سلام الله علیه) سوار کشتی شد ﴿قلنا حفل فیها من کلٍّ زوجین أثنین﴾ همین که سوار شد و ﴿قیل بعداً للقوم الظالمین﴾ شروع شد دیگر آنهایی که پس از دیگری به کام مرگ فرو رفتند این در این حالت و ﴿قیل بعدا للقوم الظّالمین﴾ شروع شده است
و این روایات هم مطلبی را دارد که در اثنای بحث تفسیری اشاره شد که عدّهٴ زیادی تقریباً چهل روز از سران فصاحت و بلاغت عرب هم محافل سرور و عیش و نشاط بالأخره ذوق آور و دلپذیر تهیه کردند و هم آماده شدند برای تحدّی و مبارزه کردن با آیات قرآنی وقتی این آیه را شنیدند که ﴿یا أرْض ابْلَعی ماءک و یا سماءُ اُقلعی و غِیض الماءُ و قضی الامر و استوت علی الجودی﴾ همه صرف نظر کردند گفتند این کلامی نیست که ما بتوانیم در برابر او مبارزه بکنیم مثل آن را بیاوریم
اینها اجمالی از بحثهای روایی بود امّا بحثهای علمی این که مبسوط هم هست ان شاء الله مطالعه میفرمایید تا برای اوائل ماه شریف ربیع.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است