display result search
منو
تفسیر آیات 26 تا 27 سوره بقره _ بخش چهارم

تفسیر آیات 26 تا 27 سوره بقره _ بخش چهارم

  • 1 تعداد قطعات
  • 36 دقیقه مدت قطعه
  • 122 دریافت شده
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیات 26 تا 27 سوره بقره _ بخش چهارم
- مصادیق فاسقین: ناقضین عهد الله
- مراتب ارتباطات انسان و عدم قطع آن در چارچوب شرع
- اهمیت احترام به والدین
- نقض وحدت امت اسلامی
- نقض عهد امام

أعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
إِنَّ اللّهَ لاَ یَسْتَحْیِی أَنْ یَضْرِبَ مَثَلاً مَا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا فَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ
وَأَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا فَیَقُولُونَ مَاذَا أَرَادَ اللّهُ بِهذَا مَثَلاً یُضِلُّ بِهِ کَثِیراً وَیَهْدِی بِهِ کَثِیراً وَمَا یُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِینَ ٭
الَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثَاقِهِ وَیَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَیُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ
أُوْلئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ ٭

در بیان این که اضلال کیفری دامن‌گیر فاسقین می‌شود ولاغیر فاسقین را معرّفی می‌کند فاسق صفت مشبِّهه است نه اسم فاعل یعنی کسی که این صفت در او رسوخ کرده است نشانه‌اش آنست که این اوصاف ناپسندی که برای فاسقین ذکر می‌کند همه به عنوان استمرار و ملکه است هر سه را به عنوان فعل مضارع که دلالت بر استمرار می‌کند تعریف می‌کند فرمود: «الَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللّهِ» کارشان اینست که نقض عهد می‌کنند هر پیمانی که می‌بندند نقض می‌کنند. «وَیَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ» کارشان آنست که آنچه را خدای سبحان امر به وصل کرده است این‌ها استمرار به قطع دارند و همچنین «وَیُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ» کارشان آنست که در زمین افساد کنند و مانند آن. بنابراین فاسقین در این گونه از موارد جمع صفت مشبهه است نه اسم فاعل و این اوصاف هم برای آن‌ها ملکه شد و چون این اوصاف برای آن‌ها ملکه شد دیگر از توفیق هدایت‌یابی محرومند اضلال کیفری دامن‌گیر این گروه می‌شود قسم اول که نقض عهد بود بحثش گذشت.
اما قسم دوم که «وَیَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن یُوصَلَ» است بحثش آنست که این‌ها از باب ذکر خاص بعد از عام یا ذکر مقیّد بعد از مطلق و یا تفصیل بعد از اجمال خواهد بود از این که فرمود این‌ها عهد خدا را نقض می‌کنند شامل همة مسائل بعدی می‌شود آن کسی که قطع می‌کند «مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن یُوصَلَ» را آن در حقیقت نقض عهد کرده است کسی که مفسد فی الأرض است نقض عهد هم کرده است چون عهد خدا اینست که انسان به یک سلسله اموری وصل کند و ارتباط برقرار کند و در زمین اصلاح کند آن که در زمین افساد می‌کند یا آنچه را که باید وصل کند قطع کند این در حقیقت نقض عهد هم کرده است این که فرمود: «وَیَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن یُوصَلَ» قطع یک مفهوم جامعی دارد منتها در موارد گوناگون مصادیقش جدایند. گاهی به معنای پیمودنی است که زمینة وصل است مثل این که می‌گویند این مسافر که می‌خواهد به مقصد برسد این مقدار از راه را قطع کرده است این یک قطع به معنای پیمودنی است که قطع ممدوح است چون زمینة وصل است این را در سورة توبه آیة ١٢١ دربارة رزمنده‌ها اینچنین فرمود: «وَلاَیُنفِقُونَ نَفَقَةً صَغِیرَةً وَلاَ کَبِیرَةً وَلاَیَقْطَعُونَ وَادِیاً إِلَّا کُتِبَ لَهُمْ» این‌ها هیچ بیابانی را قطع نمی‌کنند مرگ این که به عنوان عمل صالح بر این‌ها نوشته می‌شود قطع وادی یعنی پیمودن این بیابان برای نیل به مقصد این یک قطع ممدوح است و نه قطع مذموم. اما قطعی که در آیة محل بحث مطرح است یک قطع مذموم است و آن بریدن است آنجایی را که خدای سبحان امر به وصل کرده است انسان قطع کند خدای سبحان عبد را به مولا مرتبط دانست امر به وصل کرده است اگر کسی قطع کند در حقیقت نقض عهد کرده است یعنی آن پیوند عبودیّت را بگسلد و قطع کند این هم قطع امر الله أن یوصل است هم مصداق کامل نقض عهد است و اما دربارة خود انسان‌ها خدای سبحان انسان را از آن نظر که یک موجود جمعی آفرید یک ارتباطی بین او و اعضای خانواده برقرار کرد یک ارتباطی بین او و بین ارحام برقرار کرد یک ارتباطی بین او و بین جیران برقرار کرد یک ارتباط بین او و امت اسلامی برقرار کرد یک ارتباط بین او و امامش برقرار کرد همة این موارد را خدای سبحان تبیین کرده است گاهی به صورت اجمال گاهی به صورت تفصیل گاهی به صورت آیه گاهی به صورت سنّت و حدیث معصوم «سلام الله علیه» همة این‌ها امر الله به أن یوصل است در درجة اول ارتباط عمودین را انسان در ارتباط با پدر و مادر خود انسان با اولاد خود در داخلة خانواده این ارتباط را باید برقرار کرد لذا عقوق را یعنی عصیان را باید قطع ما امر الله به أن یوصل دانست. اگر کسی از پدر و مادر برید یا پدری از فرزندش نابجا برید این قطع ما امر الله به ان یوصل است و آنچه را که در داخلة خانوادگی خدای سبحان امر به وصل کرده است آنست که اگر به محدودة دین آسیبی نرساند این وصل لازم است و اگر به محدودة دین آسیبی برساند وصل لازمی نیست بلکه وصل ناصواب است این از بیانات حاکم رسول خدا «صلّی الله علیه و آله و سلّم» است که فرمود: «لا طاعة لمخلوق فی معصیة الخالق» این یک اصل کلّی است که احدی نمی‌تواند بگوید من معذور بودم برای این که مافوق من مرا این چنین مرا دستور داد. انسان از هر کسی که بخواهد اطاعت کند اطاعت مخلوق از مخلوق دیگر محکوم این اصل کلّی است «لا طاعة لمخلوق فی معصیة الخالق» نه انسان می‌تواند از پدر و مادر اطاعت کند در محدودة خلاف شرع یک مأموری می‌تواند از آمر اطاعت کند در محدودة خلاف شرع و بگوید مأمورم و معذورم. و نه دوست می‌تواند از دوست خودش حمایت کند در محدودة خلاف شرع چون «لا طاعة لمخلوق فی معصیة الخالق» این از آن جوامع الکلم رسول خدا «صلّی الله علیه و آله و سلّم» است و حاکم بر همة قوانین و عمومات و اطلاقات است هیچ قانونی نیست که محکوم این اصل نباشد هیچ عام یا هیچ مطلقی نیست که محکوم این اصل نباشد این اصل حاکم بر همة ادلّة شرعی و غیر شرعی است (یعنی عرفی) آنگاه انسان از پدر و مادر اطاعت می‌کند اگر چنان چه پدر و مادر مسلمان بودند که در محدودة اسلام دستور می‌دهند و اگر مسلمان نبودند انسان در محدودة اسلام از بیانات آن‌ها اطاعت می‌کند و محدودة اسلام اینست که پدر و مادر را انسان گرامی بدارد و نیازهای آنها را برطرف کند و با این‌ها نیک رفتار باشد گر چه پدر و مادر کافر باشند. این چون جزو حقوق بین المللی اسلام است یک سلسله احکامی است در داخله اسلام نظیر صوم صلاة و امثال ذلک .
اگر کسی مسلمان شد باید نماز بخواند و اگر کسی مسلمان نشد گر چه بر او نماز واجب است ولی نماز از او صحیح نیست او مکلّف است اسلام بیاورد تا نماز بخواند امّا رعایت حقوق پدر ومادر جزو قوانین بینالمللی اسلام است یعنی اگر پدر کافر حربی باشد یا یهودی باشد یا مسیحی باشد یا زرتشتی باشد احترامش بر پسر واجب است و رفع نیازهای پدر و مادر بر فرزندان لازم است. این را خدای سبحان در قرآن کریم چنین تبیین کرد فرمود: «وَصَاحِبْهُمَا فِی الدُّنْیَا مَعْرُوفاً» در مسایل دنیایی با آن‌ها صحبت نیک داشته باشید. اگر از مسایل دنیایی گذشته به مسایل اخروی راه پیدا کردند به مسایل الهی تعدی کردند و خواستة آن‌ها این بود که دست از برنامه‌های دینی بردارید اینجا جای طاعت نیست. «وَإِن جَاهَدَاکَ عَلَی أَن تُشْرِکَ بِی مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلاَ تُطِعْهُمَا» اگر به شما دستوری دادند که از مسایل اسلامی صرف نظر کنید جای اطاعت نیست اگر دستوری ندادند که به حریم اسلام تجاوز بشود و در مسایل دنیایی با شما سخن می‌گویند بر شما لازم است که احترام آن‌ها را رعایت کنید و نیازهای این‌ها را برطرف کنید. «وَصَاحِبْهُمَا فِی الدُّنْیَا مَعْرُوفاً» دربارة همین پدر مشرک و مادر مشرک که احیاناً ممکن است فرزندان را به شرک و بت‌پرستی دعوت کنند دربارة همین‌ها فرمود که؛ «وَإِن جَاهَدَاکَ عَلَی أَن تُشْرِکَ بِی مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلاَ تُطِعْهُمَا» امّا «وَصَاحِبْهُمَا فِی الدُّنْیَا مَعْرُوفاً» اگر کسی عقوق داشت یعنی عصیان داشت و از پدر و مادر برید این مشمول «وَیَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ» است. این قدم اول.
و اگر چنان چه در داخلة زندگی از پدر و مادر نبرید امّا از بستگان نزدیک به عنوان قطع صلة رحم این رابطه را منقطع کرده است او هم مشمول «وَیَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ» است. صلة رحم تنها این نیست که انسان به خانة این‌ها برود معنایش آنست که اگر نیازی دارد او قبل از دیگران موظف است آنرا برطرف کند کاری کند که آن‌ها را مسرور کند در دل این‌ها راه پیدا کند و اگر از ارحام برید جزو کسانی است که؛ «وَیَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ» ارحام آن چه که از آن استفاده می‌شود ارحام نسبی است و در بعضی از نصوص خطبه‌های عقد امور سببی هم در حکم ارحام نسبی آمده‌اند بیانی که رسول خدا «صلّی الله علیه و آله و سلّم» در مراسم عقد ازدواج فاطمه و علی ابن ابی طالب «صلوات الله و سلامه علیهما» فرمودند یا کلامی که امام رضا «سلام الله علیه» در عقد امام جواد «سلام الله علیه» ایراد کردند فرمودند خدای سبحان این مصاهره و دامادی را «جعله نسباً لاحقّاً» این یک پیوند سببی است نه نسبی. امّا خدای سبحان این پیوند سببی را مثل یک نسب قرار داده است. او را یک نسب لا حق قرار داده است. آنگاه از باب حکومت و احکام ارحام نسبی بر ارحام سببی و سببی بر نسبی هم وارد می‌شود یعنی اگر چنانچه انسان موظّف است که صلة ارحام نسبی را فراموش نکند موظّف است که صلة ارحام سببی را هم فراموش نکند. این‌ها مشمول صلة رحم خواهد بود و از این مرحله که بگذریم به قرابت و دوستی می‌رسد اگر کسی با کسی در طی سالیان متمادی دوست بود چون در روایات آمده است که «قرابة عشرین سنّةٍ رحامة» یعنی اگر کسی بیست سال با کسی دوست بود این دوستی بیست ساله در حدّ رحامت است آن وقت آثار رحامت هم بر این بار می‌شود کسی حق ندارد دوست بیست ساله‌اش را برنجاند و با او قطع ارتباط کند. این گونه از موارد همه مشمول «وَیَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ» است منتها با حفظ درجات و با حفظ شدّت و ضعف از آن مرحله که بگذریم می‌شود ارتباط با همسایه‌ها که با اربعین داراً. تا چهل خانه شعاع حقّ المجاورة است یک سلسله وظایفی را اسلام برای رعایت حقوق همسایه‌ها بیان کرده است اگر کسی حقوق همسایه را رعایت نکند مشمول «وَیَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ» خواهد بود (در حدّ خودش) از این وسیع‌تر ارتباط با امّت اسلامی است.
اگر کسی از صفوف مسلمین فاصله گرفت از جمع مسلمان‌ها جدا شد این داخل در «وَیَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ» است. اگر خدای سبحان ما را به عنوان وحدت اسلامی به امّت اسلامی دعوت کرده است و به ما دستور داده است که با هم این طناب الهی را اعتصام کنید دیگر کسی حق ندارد که تک بیندیشد و از صفوف مسلمان‌ها خودش را جدا کند و از همة این‌ها عمیق‌تر قطع ارتباط با امام و رهبر مسلمین و ولی مسلمین و امثال ذلک است. اینجا هم خدای سبحان انسان را دعوت کرده است و امر کرده است که ارتباطش را با ولی و امام مسلمین حفظ بکند.
همة این‌ها زیر پوشش «وَیَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ» هست. منتها اندراج بعضی‌ها ضعیف و بعضی‌ها قوی است قهراً حکم بعضی‌ها ضعیف و حکم بعضی هم قوی خواهد بود. همة این مسایل یا به طور صریح در قرآن آمده است یا به طور اجمال. دربارة والدین که فرمود: «وَإِن جَاهَدَاکَ لِتُشْرِکَ بِی» در یک مورد و «عَلَى أَن تُشْرِکَ بِی» در مورد دیگر و «وَصَاحِبْهُمَا فِی الدُّنْیَا مَعْرُوفاً» این آمده است. آیه در سورة لقمان است آیة ١٥ سورة لقمان. بعد از آن که در آیة ١٤ می‌فرماید: «وَ وَصَّیْنَا الْإِنسَانَ بِوَالِدَیْهِ» ما دستور دادیم که حرمت را رعایت بکنید یعنی ما امر به وصل کرده‌ایم آنگاه احترام مادر را بیش از احترام پدر ذکر می‌کند چه این که می‌فرماید: «حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلَی وَهْنٍ وَفِصَالُهُ فِی عَامَیْنِ أَنِ اشْکُرْ لِی وَلِوَالِدَیْکَ إِلَیَّ الْمَصِیرُ» آنگاه می‌فرماید «وَإِن جَاهَدَاکَ عَلَی أَن تُشْرِکَ بِی مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلاَ تُطِعْهُمَا وَصَاحِبْهُمَا فِی الدُّنْیَا مَعْرُوفاً» در حجاز که نازل شد جریانی دارد که احد الابوین جوان را وادار کردند که دست از اسلام بردارند آیه نازل شد که احترام پدر و مادر محدود است به حدّی که به شرع آسیب نرساند اگر پدر و مادر مشرک بودند اصرار داشتند که پسردست از اسلام بردارد اینجا جای اطاعت نیست چون «لا طاعة لمخلوق فی معصیة الخالق» امّا «وَصَاحِبْهُمَا فِی الدُّنْیَا مَعْرُوفاً» در مسایل دنیایی با اینها نیک‌رفتار باشید، ولو آن‌ها مشرکند اگر محتاجند تأمین نفقة آن‌ها بر اولاد واجب است اگر احتیاج به عاطفه و احساس دارند تأمین عاطفه و احساس بر فرزند است و مانند آن.
جواب سؤال: بعدش هم کاری به مؤمن و کافر ندارد چون مورد مخصّص نیست شأن نزول هم مخصّص نیست امّا صحبت این که چه طور پدر و مادر به فرزند می‌گویند دست از اسلام بردارید ناظر به مورد نزول است.
اگر هم پدر و مادر مشرک بودند و به پسر پیشنهاد دادند دست از اعتقاد بردارند در آن مورد هم می‌فرماید به این که گر چه اطاعت پدر و مادر از نظر مکتب و اعتقاد صحیح نیست ولی از نظر امور دنیایی باید حرمت پدر و مادر محفوظ بماند اگر کسی در این قسمت ارتباطش را از پدر و مادر قطع کرد یعنی در مسایل دنیایی با آن‌ها به معروف مصاحبت نکرد این جزو «وَیَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ» است. چرا؟ چون خدای سبحان فرمود: «وَصَاحِبْهُمَا فِی الدُّنْیَا مَعْرُوفاً» این امر به وصل است اگر کسی این امر را قطع کرد «وَیَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ» می‌شود و برای اهمیت مسأله خانوادگی و حرمت پدر و مادر خدای سبحان در بعضی از موارد نام مبارک خود را اول ذکر می‌کند بعد نام مبارک پدر و مادر را. این که می‌فرماید: «أَنِ اشْکُرْ لِی وَلِوَالِدَیْکَ» این برای آنست که به احترام‌گذاری پدر و مادر بها بدهد. چون این‌ها مجرای فیض خالقیتند چه این که دربارة ارحام هم مشابه این تعبیر را دارد. می‌فرماید: «وَاتَّقُوا اللّهَ الَّذِی تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ» از خدا و ارحام بپرهیزید. یعنی برای رعایت حرمت رحم نام مبارک خود را اول ذکر می‌کند بعد سخن از ارحام را به میان می‌آورد.
می‌فرماید: «وَاتَّقُوا اللّهَ الَّذِی تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ» یعنی از خدا بپرهیزید و از ارحام. پس دربارة پدر و مادر که طلیعة مسایل خانوادگی‌اند اینچنین است و اصل تشکیل خانواده که به عهدة دو همسر است نسبت به آنها هم قرآن کریم امر به وصل کرده است به همسر گفته است که «وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ» اگر به مرد گفته است «وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ» اگر او به معروف در منزل رفتار نکرده است قطع ما امر الله به این یوصل کرده است. چه این که حقوق مشترکی برای طرفین قرار داده است که فرمود: «وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِی عَلَیْهِنَّ» «وَلِلرِّجَالِ عَلَیْهِنَّ دَرَجَةٌ» امّا «وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِی عَلَیْهِنَّ» هر کدام اگر حق دیگری را رعایت نکردند قطع ما امر الله به أن یوصل کرده‌اند.
اصل تشکیل خانواده به امر خدای سبحان است تحکیم مسایل خانوادگی هم به امر خدای سبحان دربارة ارحام همان تعبیری که دربارة پدر و مادر کرده است که نام مبارک خود را برد بعد نام پدر و مادر را در آیة اول سورة نساء نسبت به رحم هم اینچنین تعبیر کرد فرمود: «وَاتَّقُوا اللّهَ الَّذِی تَسَاءَلُونَ بِهِ وَالْأَرْحَامَ» از خدایی بپرهیز که دربارة خدا از یکدیگر سؤال می‌کنید و همچنین از ارحام بپرهیزید مبادا این رحامت قطع بشود. بعد از مسألة رحم آن مسألة دوستی و برادری است که «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ» که آن هم به امر خدای سبحان افراد اسلامی برادر یکدیگرند ونباید قطع بشود و اگر کسی حرمت برادر مسلمان را رعایت نکرده است مشمول «وَیَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن یُوصَلَ» است. دربارة خصوص امت اسلامی در سورة آل عمران آیة ١٠٣ همان آیة معروف است که فرمود: «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً وَلاَ تَفَرَّقُوا» در بحث نقض عهد گذشت اگر کسی اصلاً به حبل خدا تمسّک نکرد این نقض عهد کرده است. اگر کسی به حبل خدا تمسّک می‌کند ولی کاری با امّت اسلامی ندارد یک انسانی است تک اندیش و تکرو می‌گوید من وظیفه‌ام این است در شرایط کنونی اینچنین باید بکنم از امت اسلامی فاصله می‌گیرد این به حسب ظاهر نقض عهد نکرده است امّا قطع ما امر الله به أن یوصل کرده است بیانی را امیر المؤمنین «صلوات الله و سلامه علیه» دارد آن طوری که در نهج البلاغه آمده است «الشاذّ من النّاس للشّیطان کما أن‌ّ الشاذّ من الغنم للذئب» فرمود همان طوری که یک گوسفند شاذ و واماندة از رمه طعمة گرگ می‌شود و از صیانت چوپان محروم است یک فرد واماندة از امت اسلامی و تک‌اندیش هم طعمة شیطان است «الشاذّ من النّاس للشّیطان کما أن‌ّ الشاذّ من الغنم للذئب» در این کریمه فرمود: «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً وَلاَ تَفَرَّقُوا» هم امر به اعتصام جمیعاً کرده است هم نهی از تفرّق کرده است (برای اهمیّت مسأله).
جواب سؤال: فکرش با افکار دیگران یکی باشد قدمش باقدم دیگران یکی باشد حرفش با حرف دیگران یکی باشد.
این راجع به امت اسلامی از این جهت که به ما امر کرده است که با هم اعتصام کنید و متفرّق نشوید آن‌ها که دست به تفرقه زدند و امّت اسلامی را ارباً اربا کرده‌اند از آن‌ها با نکوهش یاد می‌کند در سورة مبارکة مؤمنون آیة ٥٢ و ٥٣ اینست که «وَإِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةًوَأَنَا رَبُّکُمْ فَاتَّقُونِ ٭ فَتَقَطَّعُوا أَمْرَهُم بَیْنَهُمْ زُبُراً کُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ» ما به این‌‌ها دستور دادیم که این یک امّت است و همة انبیا و مرسلین «علیهم السّلام» که آمدند برای برقراری این وحدت اسلامی و امّت اسلامی آمده‌اند چون قبلش آمده است که: «یَا أَیُّهَا الرُّسُلُ کُلُوا مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَاعْمَلُوا صَالِحاً إِنِّی بِمَا تَعْمَلُونَ عَلِیمٌ ٭ وَإِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً» یعنی تقریباً همة انبیا یک سخن آورده‌‌اند که اسلام است و همة مسلمین عالم با هم متّحدند و هم‌آهنگند آنگاه عدّه‌ای این امّت اسلامی و امّت واحده را زبر کردند «ءَأَتُونِی زُبَرَ الْحَدِیدِ» گروه گروه کردند حزب حزب کردند «کُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ» چه این که در سورة نور باز به همین مطلب اشاره فرمود منتها آن دربارة ارتباط با رهبر اسلامی است «وَإِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةًوَأَنَا رَبُّکُمْ فَاتَّقُونِ» در دو جای قرآن کریم است یکی در سورة انبیا است یکی هم در سورة مؤمنون که خوانده شد و آن چه که از همه مهم‌تر هست مسألة ارتباط با امام مسلمین است که این را خدای سبحان امر به وصل کرده است و اگر کسی از اینجا ببرد قطع ما امر الله به أن یوصل کرده است.
آیة ٦٢ به بعد سورة نور؛ «إِنَّمَا المُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِذَا کَانُوا مَعَهُ عَلَى أَمْرٍ جَامِعٍ لَّمْ یَذْهَبُوا حَتَّى یَسْتَأْذِنُوهُ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَأْذِنُونَکَ أُولئِکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ فَإِذَا اسْتَأْذَنُوکَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَن لِمَن شِئْتَ مِنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ» فرمود: مؤمنین کسانیند که گذشته از مسایل اعتقادی یعنی اعتقاد به خدا و پیغمبر در مسایل اجتماعی رهبر را تنها نمی‌گذارند «إِنَّمَا المُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ» این از لحاظ مسایل اعتقادی. «وَإِذَا کَانُوا مَعَهُ عَلَى أَمْرٍ جَامِعٍ» یعنی امری که باید همه شرکت کنند اگر یک حادثه‌ای پیش آمد که همه باید حضور داشته باشند در این گونه از موارد ولیّ مسلمین را تنها نگذارند. «وَإِذَا کَانُوا مَعَهُ عَلَى أَمْرٍ جَامِعٍ لَّمْ یَذْهَبُوا حَتَّى یَسْتَأْذِنُوهُ» در این کریمه فرمود: آن‌ها که با ولیّ مسلمین هستند حق ندارند بروند امّا آن‌ها که اصلاً نیامده‌اند که در همان قدم اول محکومند این‌ها حدوثاً آمدند و بقاءً می‌خواهند بروند خدا اجازه نمی‌دهد آن‌ها که اصلاً نیامده‌اند که در همان قدم اول محکومند فرمود: در مسایل اجتماعی، شما پیغمبرتان را، امامتان را، ولیّ مسلمین را تنها نگذارید.
«وَإِذَا کَانُوا مَعَهُ عَلَى أَمْرٍ جَامِعٍ» امر جامع یعنی امر فراگیر امری که حضور همگان لازم است جنگی پیش آمده است حادثة سنگینی پیش آمده است می‌گویند امر جامع یعنی امری که همه باید حضور داشته باشند این‌ها که با ولیّ مسلمین در امر جامع حدوثاً حضور داشتند بقاءً نمی‌روند مگر این که استیذان کنند، اجازه بگیرند. «حَتَّى یَسْتَأْذِنُوهُ» و در موقع استیذان هم باید واقعاً معذور باشند تا استیذان کنند آنگاه فرمود: بدون استیذان اگر کسی برود قطع ما امر الله به أن یوصل است امّا اگر خواست با کسب اذن برود باید إذن اولاً از طرف ولی مسلمین صادر بشود و ثانیاً خود ولیّ مسلمین از طرف خدای سبحان مأمور است که محرومیّت این شخص را که با إذن صحنه را ترک کرده است با استغفار جبران کند. فرمود: برای این که صحنه را به اذن تو ترک کرده است طلب مغفرت کن. برای این که او از یک فیضی محروم شده است. «إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَأْذِنُونَکَ» آن‌ها که در مسایل اجتماعی از تو اذن می‌گیرند «أُولئِکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ» آن‌ها هستند که به خدا و پیغمبر ایمان دارند آن که بی‌حساب یا نمی‌آید یا اگر آمد صفش را جدا می‌کند اینچنین نیست. آنگاه فرمود: «فَإِذَا اسْتَأْذَنُوکَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ». اولاً این‌ها حق ندارند برای هر کاری استیذان کنند برای بعضی از کارها که مثلاً از اهمیّت برخوردار است مجازند که استیذان کنند اگر استیذان کردند «فَأْذَن لِمَن شِئْتَ مِنْهُمْ» تو در اذن مجبور نیستی که هر کسی اذن خواست به او اذن بدهی اختیار به دست توست که ولیّ مسلمین هستی. هر که را خواستی اذن بده. و جریان حنظله غسیل الملائکه همین جاست. از حضرت اجازه گرفت که شب را در مدینه بماند حضرت اجازه داد.
در ذیل همین جریان حنظله غسیل الملائکه مطرح است و اگر حضرت اجازه نمی‌داد او نمی‌رفت. «فَأْذَن لِمَن شِئْتَ مِنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ». اگر کسی معذور بود و از شما اذن خواست و صحنه را به اذن شما ترک کرده است شما برای او طلب مغفرت کنید تا این محرومیتش جبران شود «إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ». این‌ها کسانی هستند که هم در صحنه هستند و صحنه را ترک نمی‌کنند مگر یک عذری پیش بیاید آن هم با اذن ولیّ مسلمین صحنه را ترک می‌کنند. امّا گروه دیگر هستند که در حقیقت «وَیَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ» هستند آن‌ها کسانی هستند که وقتی حضرت این‌ها را دعوت به مسجد می‌کرد و جریان جنگ و نبرد را اعلام می‌کرد یا یک حادثة سختی را اعلام می‌کرد این‌‌ها سعی می‌کردند که اگر رسول خدا «صلّی الله علیه و آله و سلّم» صورت مبارکش به طرف راست رفته است با این‌ها سخن می‌گویند و این سمت چپی‌ها را نمی‌بیند آن‌ها آهسته از در بیرون بروند. یا اگر کسی کاری داشت خواست از مسجد خارج بشود این‌ها در لواذ او در کنار او از مسجد خارج می‌شدند که دیده نشوند.
دربارة این گونه افراد پرده‌برداری کرد فرمود به این که (آیة بعد): «قَدْ یَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِینَ یَتَسَلَّلُونَ مِنکُمْ لِوَاذاً» تسلّل خروج است مثل این که انسان شمشیر را از غلاف بیرون می‌کشد «من سلّ سیف البغی قتل به» سیف مسلول یعنی سیفی که از غلاف درآمده فرمود: بعضی‌ها در مسجد هستند امّا تسلل می‌کنند. یعنی مرتّب از غلاف مسجد بیرون می‌آیند منتها لواذاً در ملاذ و پناه کس دیگر. یک کسی معذور است می‌خواهد برود این هم در پناه او در کنار او می‌رود که دیده نشود. یا یک کسی کار دارد برای رسیدگی امور مسجد رفت و آمد می‌کند، بیرون می‌رود در درون می‌آید این در لواذ او در لیاذ او در پناه او بیرون می‌رود آنگاه این شخصی که مأذون است رفت و آمد می‌کند می‌شود ملاذ پناهگاه برای این فراری‌ها فرمود: خدای سبحان این‌ها را می‌شناسد.
«قَدْ یَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِینَ یَتَسَلَّلُونَ مِنکُمْ لِوَاذاً» این‌ها که از غلاف بیرون می‌آیند منتها در لواذ و پناه افراد دیگر خدا کاملاً می‌داند این‌ها چه‌کاره‌اند این‌ها همان گروهی هستند که «وَیَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ»، «قَدْ یَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِینَ یَتَسَلَّلُونَ مِنکُمْ لِوَاذاً فَلْیَحْذَرِ الَّذِینَ یُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَن تُصِیبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ یُصِیبَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ» خدای سبحان این‌ها را هشدار داد که بالاخره اگر دست از این مخالفت برندارید یکی از دو خطر هست به عنوان مانعة الخلوّ که اجتماع را شاید هم ممکن است فتنه باشد هم عذاب الیم در سورة مبارکة توبه این مسأله را دقیق‌تر بررسی کرد فرمود: اکنون که شما با ولیّ مسلمین ارتباطتان را برقرار کردید و صحنه را هم ترک نکردید و در تقسیم‌گیری‌ها حضور داشتید در هنگام اجرای امور تصمیم گرفته شده مثلاً میدان جنگ باید مواظب باشید که شما سنگر باشید شما در خطّ مقدم باشید و ولیّ مسلمین محفوظ بماند. اینچنین نباشد که شما خودتان را کنار بکشید و آسیب به ولیّ مسلمین برسد این هم جزو چیزهایی است که خدای سبحان امر أن یوصل و اگر کسی در همة مراحل حضور داشته باشد منتها در صحنة جنگ حاضر نشد که خودش در خط مقدم باشد و اصرارش این بود که مثلاً ولیّ مسلمین در خط مقدّم باشد این هم قطع ما امر الله به أن یوصل است.
در سورة توبه آیة ١٢٠ اینچنین است. و آیة ١٢٧ اینچنین است. که اول می‌فرماید گر چه انسان در همة حالات مرود امتحان الهی است و امّا آن امتحان‌های رسمی سالی یک‌بار یا دوبار است. در این مدارس معمولاً روزانه از محصّل امتحان می‌گیرند یا پایان هفته از محصّل امتحان می‌گیرند امّا امتحانات رسمی سالی یک‌بار یا دوبار است خدای سبحان می‌فرماید به این که تمام کارهایی که انسان با آن‌ها روبه‌روست ابتلاست امتحان الهی است. «وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ» هم غنیٰ ابتلاست، هم فقر ابتلاست، همة مسایل ابتلاست. و امّا در مسایل مهمّ جنگ می‌فرماید به این که سالی یک یا دوبار ما شما را امتحان می‌کنیم چون در صدر اسلام اینچنین بود.
در آیة ١٢٦ سورة توبه فرمود: «أَوَلاَ یَرَوْنَ أَنَّهُمْ یُفْتَنُونَ فِی کُلِّ عَامٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَیْنِ» در هر سال یک بار یا دوبار امتحان می‌شوند. «ثُمَّ لاَیَتُوبُونَ وَلاَ هُمْ یَذَّکَّرُونَ» سالی دوبار باید جبهه برود نمی‌رود و سالی یک‌بار باید جبهه برود نمی‌رود. این آن نازل‌ترین مرتبه است. فرمود: ما این امتحانات عمومی‌مان را برای سالی یک‌بار یا دوبار گذاشته‌ایم جنگ که هر روز نیست هر هفته نیست هر ماه نیست. در صدر اسلام یا سالی یک بار بود یا دوبار مگر این که آن‌ها هجوم می‌آوردند.
خدای سبحان می‌فرماید به این که ما سالی یک یار دوبار این‌ها را امتحان می‌کنیم اگر این‌ها مرتّب در جبهه امتحان می‌شدند چه می‌شدند ما این‌ها را سالی یکی دوبار امتحان می‌کنیم حاضر نیستند بیایند. الآن هم همین طور است بیش سالی یکی دوبار از طلبه‌ها توقّع ندارند کسی برود آنجا احکام و اخلاق و رسالت را بگویند تمام این احکام مسایل اعتقادی وجود خارجیش به برکت شهادت این‌هاست. وجود لفظی آن مال ماست حرف زدنش مال ماست و إلاّ عملش مال آن‌هاست. این هنر که ما باید برویم حرف‌ها را به آن‌ها بزنیم آن وقت معلوم می‌شود به این که خدای ناکرده ما این لباس را برای کسب پوشیده‌ایم که اگر جایی رفتیم و مثلاً در برابرش پولی بود سخنرانی می‌کنیم این می‌شود کافر این که روحانی نیست!! فرمود: ما سالی دوبار امتحانتان کردیم بیشتر امتحانتان نکردیم شما اگر بروید ببینید که این مواضع مهم دین چه خبر هست آنگاه در تصمیم‌گیری تجدید نظر می‌کنید.
در بسیاری از شهر‌ها هر ساعتی یک میلیون معصیت می‌شد الآن در بسیاری از جهنّم‌ها بسته شد مثل ماه مبارک رمضان شد یعنی تمام درهای بهشت به روی مردم باز است. الآن اگر یک جوان بخواهد جهنّم برود به زحمت باید جهنّم برود و اگر خواست بهشت برود خیلی به آسانی بهشت می‌رود. قبلاً اینچنین نبود تمام درهای بهشت بسته بود و تمام درهای جهنّم به روی مردم مخصوصاً جوان‌ها باز بود. و تمام این درهای جهنّم را در حقیقت این رزمنده‌ها بستند و تمام درهای بهشت اینگونه باز کردند فقط باید برود حضورشان و چهار حکم و حدیث که بلد است با آن‌ها در میان بگذارد آن نماز جماعت دوهزار نفره، سه‌هزار نفره را در بیابان سوزان خوزستان ببیند و ببیند چه خبر است و چگونه اسلام این دل‌ها را روشن کرده است. فرمود: ما سالی یک‌بار یا دوبار به این‌ها می‌گوییم بروید جبهه امّا مع ذلک این‌ها کوتاهی می‌کنند. «أَوَلاَ یَرَوْنَ أَنَّهُمْ یُفْتَنُونَ فِی کُلِّ عَامٍ مَرَّةً أَوْ مَرَّتَیْنِ ثُمَّ لاَیَتُوبُونَ وَلاَ هُمْ یَذَّکَّرُونَ ٭ وَإِذا مَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ» اگر یک سوره‌ای که مسألة جهاد و جنگ و فداکاری در آن مطرح است نازل شود «نَظَرَ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ هَلْ یَرَاکُم مِنْ أَحَدٍ» وقتی حضرت دارد این بحث را طرح می‌کند این سوره را می‌خواند یکدیگر را نگاه می‌کنند ببینند اگر همه حضرت را نگاه می‌کنند این شخص را نگاه نمی‌کنند این شخص آرام از در بیرون می‌رود یا آن شخص را نگاه نمی‌کند آرام از در بیرون می‌رود اگر یکدیگر را دارند نگاه می‌کنند می‌نشینند فرمود: وقتی چنین سوره‌ای نازل شد «وَإِذا مَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ نَظَرَ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ هَلْ یَرَاکُم مِنْ أَحَدٍ» آیا می‌بیند شما را یا نه. اگر دیدند همه مشغول پیغمبرند که حضرت را می‌بینند و به حرف او گوش می‌دهند. مواظب این شخص نیستند «ثُمَّ انصَرَفُوا» این‌ها می‌روند بیرون اگر دیدند همة مردم مواظب همند که کسی بیرون نرود آن وقت می‌نشینند. ثم انصرفوا آنوقت خدا می‌فرماید: «صَرَفَ اللّهُ قُلُوبَهُمْ» خدا هم قلب این‌ها را منصرف کرده است این‌ها اصلاً مسایل دینی را نمی‌خواهند این‌‌ها دین را برای خودشان می‌خواهند، مادامی دین را می‌خواهند که دنیای این‌ها تأمین باشد. «صَرَفَ اللّهُ قُلُوبَهُمْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَیَفْقَهُونَ» این‌ها فقیه نیستند معلوم می‌شود اگر کسی درس بخواند احکام الهی را یاد بگیرد و حاضر نباشد به جبهة اسلامی خدمت بکند این مشمول «قَوْمٌ لاَیَفْقَهُونَ» است پس فقه چیز دیگر است. «صَرَفَ اللّهُ قُلُوبَهُمْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَیَفْقَهُونَ» این‌ها فقط فقیه نیستند. معلوم می‌شود اگر کسی درس بخواند احکام الهی را یاد بگیرد و حاضر نباشد به جبهة اسلامی خدمت بکند این مشمول «قَوْمٌ لاَیَفْقَهُونَ» است. «صَرَفَ اللّهُ قُلُوبَهُمْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَیَفْقَهُونَ ٭ لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَاعَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَحِیمٌ ٭ فَإِن تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِیَ اللّهُ لاَإِلهَ إِلَّا هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ». آنگاه پیغمبر می‌فرماید: بر فرض نیامدند اینچنین نیست که ما دست از دین برداریم. ما گروه دیگری را اعزام می‌کنیم تا دین را یاری کنند. و اگر این‌ها تولّی و اعراض کردند بگو «حَسْبِیَ اللّهُ لاَإِلهَ إِلَّا هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ» ما دین را حفظ می‌کنیم دین یک وقتی است که در مسجدها و حسینیّه‌ها و سقّاخانه‌ها اسیر و محبوس است خدا از آن دین خیلی حمایت نمی‌کند برای این که مردم آن شایستگی را ندارند مثل زمان رژیم سابق یک وقت دین در جامعه می‌آید وقتی آمد از آن حمایت می‌کند.
در همان نامه‌ای که امیر المؤمنین «سلام الله علیه» برای مالک اشتر نوشت ملاحظه فرموده‌اید می‌نویسد: مالک! «إن هذا الدین کان أسیراً فی أیدی الأشرار یعمل فیه بالهویٰ و یطلب به الدّنیا. فرمود: مالک! این دین این قرآن اسیر بود قبل از حضرت امیر نماز جماعت بود همة تشکیلات بود امّا در اسارت. الآن هم وقتی سری به حجاز می‌زنید می‌بینید نماز جماعت هست مناسک حج هست و سایر مناسک مربوط به عرفات و مشعر و منیٰ هست امّا اسیر آل سعود است. حضرت فرمود: ما یک دین اسیر داشتیم. ما قیام کردیم این دین را آزاد کردیم قیام نکردیم که خودمان آزاد شویم ما بندة حقّیم. «إن‌ّ هذا الدّین کان أسیراً فی أیدی الأشرار یُعمل فیه بالهویٰ و یطلب به الد‌ّنیا» همین حرم مطهّر امام هشتم «سلام الله علیه» مگر زمان پهلوی اسیر آن‌ها نبود؟ این به برکت انقلاب آزاد شد فرمود این دین اسیر بود و انقلاب شد و دین آزاد شد. مواظب باش که که دیگر به اسارت نرود. در طی آن فرازها که در این نامة مبارک هست اینست که از برجسته‌ترین فرازهای عهدنامه امیر المؤمنین «سلام الله علیه» است که حتماً در نهج ملاحظه می‌فرمایید ـ نه این که مردم نماز نمی‌خواندند بلکه نماز اسیر می‌خواندند نمازی که «تنهی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنکَرِ» نباشد که نماز اسیر است و هکذا مراسم‌های دیگر آنگاه خدای سبحان به پیغمبرش فرمود بر فرض این‌ها تو را یاری نکنند اینچنین نیست که نصرت الهی قطع بشود تو تنها قیام کن ما به هر وسیله هست یک عدّه افراد صالح را هماهنگ با تو می‌کنیم و آن‌ها را به صحنه می‌آوریم در یک بخش از قرآن فرمود: «یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَسْبُکَ اللّهُ وَمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ» خدا با این خلق مسلمان و این مردم و این مؤمنین مسأله را حل می‌کند در بخش دیگر فرمود: این که من می‌گویم خدا و مردم نه این که مردم در برابر خدایند مردم سربازان الهیند خدای سبحان دل مردم را وادار می‌کند که با تو همکاری کنند. «هُوَ الَّذِی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِینَ» مردم هیچ کاره‌اند؟ آن که «مقلّب القلوب» است دل‌های مردم را همراه رهبر می‌کند.
فرمود: اینچنین نیست که تو بگویی خدا و مردم، خدا و خلق خدا این شرک را کسی امضا نمی‌کند. فرمود: اگر مردم مدد تو هستند من این‌ها را آوردم تا مردم در صحنه‌اند نگویید، بگویید تا خدا با ماست. اگر خدا با ما بود مردم را هم در صحنه می‌آورد اگر نبود مردم را هم منزوی می‌کند. فرمود: «هُوَ الَّذِی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنِینَ» اگر مسایل فرشته‌هاست ما فرستادیم اگر حضور مردم است، ما این‌ها را دعوت کردیم و آوردیم چون دل‌های این‌ها به دست ماست گاهی ترس را در دل‌های کفّار القا می‌کنیم گاهی ترس را از دل مؤمنین برمی‌داریم بالاخره ما مردم را هدایت کردیم به صحنه آوردیم اینچنین نیست که مردم در برابر خدا سهمی داشته باشند مردم سربازان حقّند «وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ والْأَرْضِ» فرمود اگر این‌ها تو را یاری نکردند تو تنها نباش میدان را ترک نکن خدای سبحان یک عدّه دیگر را مدد تو می‌فرستند به تودة مردم آن روز خطاب کرد (در چند قسمت قرآن به عنوان یک اصل کلّی که مخصوص به انبیا و امم پیشین نیست.) فرمود: «وَإِن تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ ثُمَّ لاَ یَکُونُوا أَمْثَالَکُم» فرمود: الآن که دین مطرح شد دین آمد به میدان و عدّه‌ای هم در برابر دین ایستادند اگر شما نبودید دیگری اینچنین نیست که حالا اگر کسی دین را یاری نکرد خدا دست از دینش بردارد. فرمود: شما نشد دیگری. «وَإِن تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ ثُمَّ لاَ یَکُونُوا أَمْثَالَکُم» ما افراد دیگر را می‌آوریم اگر دین مطرح نباشد مثل زمان قبل دین اصلاً مطرح نبود یک دین منزوی در مسجد در محدودة پیرزن و پیرمرد آن هم در ماه مبارک رمضان خُب، کسی به جنگ این دین نمی‌آید ولی اگر دین آمد به میدان و مطرح شد فرمود: شما یاری نکردید دیگری. ولی تلاششان این باشد که دین به دست شما یاری بشود.
این که در تمام شب‌های ماه مبارک رمضان به ما آموختند که از خدا بخواهید که خدایا تو که دینت را حفظ می‌کنی ولی آن توفیق را بده که دینت به دست من حفظ بشود «و اجعلنی ممّن تَنتصِرُ به لدینک و لا تستبدل بی غیری» طوری نباشد که دینت به دست دیگران احیا بشود و من در کنار سفرة دیگران بنشینیم این هم از جوامع الکلم رسول خدا «صلّی الله علیه و آله و سلّم» است که فرمود: «الید العلیا خیر من الید السّفلیٰ» دست بده بهتر از دست بگیر است. چون دستی بدتر از دستِ بگیر نیست این گدا طبعی را هرگز خدا دوست ندارد. که انسان منتظر باشد عدّه‌ای خون بدهند دین احیا بشود کنار سفرة دین بنشینند این می‌شود دستِ بگیر فرمود: «الید العلیا خیر من الید السّفلیٰ» انسان همّتش این باشد که به دیگران خدمت بکند نه از دیگران چیزی بگیرد دیگری هر چه دارد به خدا داده است این روحیة بلند را به ما آموختند که سعی کنید همواره دستتان علیا باشد «الید العلیا خیر من الید السّفلیٰ» در این گونه از موارد به مردم فرمود: اگر شما نیامدید دیگری امّا به ما آموختند طرزی بیندیشید که دین به دست ما حفظ بشود در همین سورة مبارکة توبه به آنها که در همة مراحل با پیغمبر بودند می‌فرماید به این که مبادا کاری بکنید که در میدان جنگ خطّ مقدّم را حفظ نکنید و آسیب به رهبرتان برسد آیة ١٢٠ سورة توبه فرمود: «مَاکَانَ لْأَهْلِ الْمَدِینَةِ وَمَنْ حَوْلَهُم مِنَ الْأَعْرَابِ أَن یَتَخَلَّفُوا عَن رَسُولِ اللّهِ وَلاَ یَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عن نَفسِه» مبادا این‌ها اصلاً در صحنه نیایند یا اگر در صحنه آمدند سعی کنند که پیغمبر جلو باشد این‌ها به دنبال که اگر آسیبی هست به حضرت برسد این کار را نکنند. برای این که خود این‌ها هر چه که در راه خدا خدمت می‌کنند چه آسیب می‌رسانند چه آسیب می‌بینند همه و همه اجر است «ذلِکَ بِأَنَّهُمْ لاَیُصِیبُهُمْ ظَمَأٌ وَلاَنَصَبٌ وَلاَ مَخْمَصَةٌ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَلاَیطَأُونَ مَوْطِئاً یَغِیظُ الْکُفَّارَ وَلاَیَنَالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَیْلاً إِلَّا کُتِبَ لَهُم بِهِ عَمَلٌ صَالِحٌ».
در این کریمه آنجا که انسان موفّق می‌شود پیشروی می‌کند جایی فتح می‌کند به عنوان عمل صالح یاد شده است. آن تشنگی و گرسنگی و خستگی را هم به عنوان عمل صالح یاد کرد هم تیر زدن و هم تیر خوردن هر دو عمل صالح است این طور نیست اگر کسی مجروح بشود جانباز انقلاب بشود اهل سعادت باشد و کسی که دیگری را زخمی کند آن سعادت نداشته باشد. هم غنیمت گرفتن و هم غرامت دادن هر دو به عنوان عمل صالح تنظیم شده است. «وَلاَیَنَالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَیْلاً إِلَّا کُتِبَ لَهُم بِهِ عَمَلٌ صَالِحٌ إِنَّ اللّهَ لاَیُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ».
فتحصّل آنچه را خدای سبحان به انسان امر کرده است که آن ارتباط را برقرار کند اگر کسی آن پیوند را قطع بکند مشمول «وَیَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ» است. منتها بعضی از مصادیقش خیلی بارز هست مثل مسألة صلة رحم که بعضی از مفسّرین صلة رحم را مطرح کرده‌اند این یک مصداق بارزش است بعضی از مصادیقش دیرتر به ذهن می‌آید و همة این مصادیق از نظر درجه هم یکسان نیستند و همة این‌ها زیر پوشش مفهوم کلّی «وَیَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ» هستند. منتها بعضی از بخش‌ها را خود قرآن کریم باز کرده است.
دربارة صلة رحم آیة ٢٢ سورة محمّد «صلّی الله علیه و آله و سلّم» اینست که فرمود: «فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِن تَوَلَّیْتُمْ أَن تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَتُقَطِّعُوا أَرْحَامَکُمْ» شاید کار به دستتان بیفتد مفسد فی الأرض بشوید و رابطة رحامت را قطع کنید این را به عنوان نمونه ذکر کرده است که «تُقَطِّعُوا أَرْحَامَکُمْ» اگر در همین سوره فرمود: «أُولئِکَ الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَأَعْمَى أَبْصَارَهُمْ» بیان مصداقی از مصادیق «وَیَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ» هست. در سورة رعد آیة ٢٥ فرمود که «وَالَّذِینَ یَنقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثَاقِهِ وَیَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن یُوصَلَ وَیُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ أُولئِکَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ» این لعنت را در آن سوره برای کسی لازم کرد و کسی را مستحقّ آن لعنت کرد که مفسد فی الأرض باشد و ارحام را قطع کند. این‌ها چون مثبتین هستند سخن از تخصیص و تقیید نیست.
اینچنین نیست که بقرینة آن سوره، ما «وَیَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ» را مخصوص صلة رحم بدانیم چون اگر دو دلیل مثبِت بود تعارضی نداشت لسان یکی نفی و لسان دیگر اثبات نبود جا برای تخصیص و تقیید نیست. در این آیه می‌فرماید: هر کس «وَیَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ» در آن سوره یک مصداقش را ذکر فرمود؛ «وَتُقَطِّعُوا أَرْحَامَکُمْ» نه به این معناست که این مطلقات و این عمومات تخصیص و تقیید پیدا کند فقط مخصوص صلة رحم که اگر کسی صلة رحم نکرده است این مشمول «وَیَقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ» است. بلکه این‌‌ها چون مثبتین هستند تعارضی هم ندارند پس هر چه را که خدای سبحان امر کرده است به وصل انسان او را قطع کند و باعث فصل بشود مشمول این عام خواهد بود.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 36:23

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی