display result search
منو
تفسیر آیه 43 تا 47 سوره هود

تفسیر آیه 43 تا 47 سوره هود

  • 1 تعداد قطعات
  • 38 دقیقه مدت قطعه
  • 176 دریافت شده
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 43 تا 47 سوره هود
- فصاحت آیات و نظر علما
- محاوره حضرت نوح (ع) با خداوند و پرسش درباره فرزندش و حل مساله
- فضل الهی
- عذاب الهی
- اهلیت داشتن ملاک است نه نسبت خانوادگی

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قال سآوی إلی جبلٍ یعصمُنی من الْماءِ قال لاعاصم الیوم من أمر الله إلاّ من رحم و حال بینهما الموج فکان من المغرقین ٭ و قیل یا أرضُ ابْلَعیِ ماءَک و یا سماء أقْلعی وَ غِیض الماءُ و قضی الأمرُ وَ اسْتوت علی الجودیّ و قیل بُعْداً للقوم الظّالمین ٭ و نادیٰ نوح ربه فقال رب إن ابْنی من أهلی و إن وعدک الحق وَ أنت أحکم الحاکمین ٭ قال یا نوح إنه لیس من أهلک إنه عملٌ غیر صالح فلا تسئلْنِ ما لیس لک به علم إنی أعظُک أن تکون من الجٰاهلین ٭ قال رب انی اعوذ بک ان أسئلک ما لیس لی به علم و إلاّ تغفر لی و تَرحمنی أکن من الخٰاسرین﴾

در جریان طوفان، قوم نوح سه گروه بودند نظیر قوم عرب که سه گروه بودند اول مؤمن که بسیار کم بودند دوم کافر که بسیار زیاد بودند سوم منافق، همین گروههای سه‌گانه‌ای که در اوائل سورهٴ مبارکهٴ بقره درباره عرب و قوم حضرت رسول(صلی الله علیه و آله و سلم) بازگو شد آنها که کافر بودند وضعشان روشن بود که هلاک می‌شوند آنها که مؤمن بودند که به دستور حضرت سوار سفینه شدند و اهل نجات بودند گروه منافق وضعشان روشن نبود که پسر نوح جزء این گروه بود یعنی واقعاً کافر بود و ظاهراً شناخته شده نبود وجود مبارک نوح(سلام الله علیه) فرمود ﴿یا بنیّ أرکب معنا﴾ منافق خیال می‌کرد کاری که از کشتی ساخته است از کوه هم ساخته است کشتی چون یک موجودی است که روی آب است برتر از آب است و رفیع است از آن جهت حافظ است خیال کرد کاری که از کشتی برمی‌آید از کوه هم برمی‌آید گفت ﴿سآوی إلی جبلٍ یعصمنی من الماء﴾ وجود مبارک نوح (سلام الله علیه) فرمود امروز تنها چیزی که عامل نجات است این سفینه است هیچ چیز عامل نجات نیست الا این سفینه اینکه فرمود ﴿لا عاصم الیوم من أمر الله إلاّ من رحم﴾ کسانی مرحوم‌اند رحمتند که اهل سفینه باشند و این رحمت خاصه الهی امروز تنها مظهرش همین سفینه است از کوه کار سفینه ساخته نیست و او متوجه نشد منافقانه به طرف کوه پناهنده شد که ﴿حال بینهما الموج بکان من المغرقین﴾ این جریان پسر نوح اصل طوفان که آثار فراوانی داشت این را خدای سبحان تشریح می‌کند بعد به آن محاوره و گفتگو و سؤال و جوابی که بین نوح(سلام الله علیه) و ذات اقدس إله است می‌پردازد جناب زمخشری در کشاف می‌گوید این کریمه 44 سورهٴ مبارکهٴ هود یعنی ﴿و قیل یا أرض ابْلعی مائَک﴾ این این «استفصح فصحاء البیان و المعانی» فصحای عرب را به خضوع در پیشگاه فصاحت این آیه وادار کرد که آنها مستفصح شدند گفتند ما افصح هذه الآیه ورَقّسوا. رئوسهم سرهای خود را در پیش این آیه به حالت رقس در آوردند بعد از تعبیر جناب زمخشری که فصحای عرب استفصاح کردند و ترقیسی کردند سکّاکی در مفتاح العلوم به جزئیات این آیه پرداخت بخشهای معانی‌اش را جدا بخشهای فصاحت بیانش را جدا تک تک این کلمات هم جداگانه بحث کرد و وجوه فراوانی به عنوان فصاحت از این آیه استفاده کرد از تک تک این جمله که چرا قیل گفته شد چرا فاعل حذف شد برای اینکه «و حذف ما یعلم منه جایز» هیچ کسی نمی‌تواند به زمین دستور بدهد مگر خالق زمین هیچ کسی نمی‌تواند به آسمان فرمان بدهد مگر خالق آسمان معلوم است که گوینده کیست به زمین چه کسی دستور می‌دهد؟ به آسمان چه کسی دستور می‌دهد از این جهت فاعل حذف شد و فعل معلوم به صورت فعل مجهول درآمد اما این نکاتی که حتی زمخشری هم در آن گاهی می‌پردازند یا خود جناب فخر رازی هم می‌پردازد و سکاکی در مفتاح مطرح کردند غالب اینها این جریان خطاب به زمین را خطاب به آسمان را از سنخ تمثیل دانستند نه تحقیق در بحثهای قبل روشن شد که اینها تمثیل نیست اینها تحقیق است زمین واقعاً چیز می‌فهمد آسمان واقعاً چیز می‌فهمد منتها با ما حرف نمی‌زند این‌طور نیست که ﴿اقالتا أتینا طائعین﴾ تشبیه باشد مجاز باشد خوب همین زمینی که یوم القیامه شهادت می‌دهد و در دنیا شکایت می‌کند مسجد که شهادت می‌دهد مسجد که شکایت می‌کند شهادت می‌دهد چه کسانی آمدند و چه گروهی آمدند و نماز خواندند شکایت می‌کند از همسایه‌ها که نیامدند و نماز نخواندند اینها واقعاً چیز می‌فهمند اینها تشبیه نیست اینها مجاز نیست زمینی که روزی چند بار حرف می‌زند «أنا بیت الغربة أنا بیت الوحشه أنا بیت الدّود» اینها تشبیه و مجازات و کنایات و استعارات نیست اینها حقیقتاً چیز می‌فهمند حقیقتاً شهادت می‌دهند زمینی که شهادت می‌دهد که چه شخصی در این جا چه اطاعتی کرده است اختصاص به مسجد ندارد زمینی که شکایت می‌کند و قیامت هم شهادت می‌دهد که چه شخصی در اینجا معصیت کرده است الیوم واقعاً می‌فهمد اگر الیوم نفهمد که در قیامت که ظرف ادای شهادت است چگونه شهادت می‌دهد.
سؤال ...
جواب: البته ضعیف تر حالا مدارج فرق می‌کند انسانها چیز می‌فهمند حیوانها چیز می‌فهمند اشیاء هم چیز می‌فهمند جمادات چیز می‌فهمند و آیه سورهٴ مبارکهٴ اسراء هم مجاز نیست ﴿و إنْ من شیءٍ إلاّ یُسبح بحمْده ولکن لا تفقهون تسبیحهم﴾ اینها حقیقتاً درک دارند حقیقتا می‌فهمند منتها کسی که اهل زبان اینها نیست حرف اینها را نمی‌فهمد پس تشبیه و مجاز نیست ﴿یا أرض ابلعی ماءک و یا سماء أقلعی﴾ مطلب بعدی آن است که بارانی که بارید یا چشمه هایی که جوشید حالا آبی که از زمین بالا آمد یا از چاه یا از قنات یا از چشمه یا از علل و عوامل دیگر این آب اگر بخواهد برطرف بشود و از بین برود چند راه دارد یا بالاخره باید از طریق تابش آفتاب کم کم تبخیر بشود یا به وزش ریاح و بادها کم‌کم از بین می‌رود یا به وسیله نشو تدریجی که زمین فرو می‌برد از بین می‌رود یا چاهی می‌کنند به عنوان بالوعه تمام اینها را مثل فاضلاب در آنجا جمع می‌کنند که بالوعه را قبلاً هم ملاحظه فرمودید بالوعه گفتند برای اینکه این آبها را بلع می‌کند در جریان بلع کردن طوفان، آبهای فراوانی که در آن سرزمین آمد هیچ کدام از این علل و عوامل نقشی نداشت خود زمین بدون اینکه چاهی بکنند بدون اینکه مسئله شمش مطرح بشود بدون اینکه مسئله وزش باد مطرح بشود به سرعت همه این آبها را بلع کرده است ﴿یا أرض ابلعی ماءک﴾ بعضی‌ها خواستند بگویند چون در این تعبیر نیامده یا ارض ابلعی الماء قبلاً دارد الماء بعدا دارد الماء اما ندارد، در اینجا نفرمود الماء فرمود ﴿یا أرض ابلعی ماءکِ﴾ معلوم می‌شود زمین مأمور شد آبهایی خودش جوشاند آنها را بلع کند اما آبهایی که به وسیله بارش باران روی زمین آمد آنها تبدیل شد به دریا و مانند آن البته این محال نیست لکن از ظاهر آیه استفاده کردنش آسان نیست برای اینکه قبلش الماء است که مطلق است بعدش هم الماء است که مطلق است قبلش این است ﴿یعصمنی من الماء﴾ بعدش این است ﴿و غیض الماء﴾ هیچکدام عهد مشخص نیستند که الف و لامش الف و لام عهد باشد یعنی این آب خارجی که مجموع آب ارض و آسمان است در جریان آسمان سخن از بلع نیست سخن از قلع است یعنی دیگر نبار چون اگر زمین آب را بند بکند آسمان مرتب ببارد دوباره همان آن بحث طوفان خواهد بود پس از بالا نباید آب بریزد و از پایین هم آبهای ریخته شده هم بند بشود ﴿و غیض الماء﴾ یعنی آبی که به فرمان الهی بنا بود بلع بشود بلع شد و صحنه به پایان رسید تمام تصمیم‌های الهی و فرمان الهی به پایان رسید و هرچه می‌خواست بشود شد یعنی چه کسی باید نجات پیدا کند کرد هر که باید هلاک بشود شد آب باید جابجا بشود شد و وضع منافقین هم باید روشن بشود شد ﴿و استوت علی الجودی﴾ روایات فراوانی در تفسیر کنز الدقائق و همچنین سایر تفاسیر هست که این جودی کجاست بخشی از روایات ناظر به این است که این در سرزمین نجف بود این آبها که در آنجا پدید آمد به همان زبانهای تلفیقی می‌گفتند نی جف، جَفَّ یعنی خشک شد یعنی قبلاً خشک نبود بعد خشک شد کم کم برای اینکه سهولت در تعبیر باشد نی جف را گفتند نجف اثبات این مطالب با این روایتهایی که خیلی قوی و صحیح نیست آسان نیست اجمالش درباره این جبل جودی آمل گفتند جزء سلسله جبال البرز گفتند در کنار موصل گفتند در کنار شام گفتند کوه آرارات گفتند اینها تطبیقهایی است که کردند و معنای جودی هم مطلق جبل باشد این را هم ذکر کردند ﴿واستوت علی الجودی و قیل بُعداً للقوم الظالمین﴾ این ﴿و قیل بُعداً للقوم الظالمین﴾ یک فرمان کلی است از طرف ذات اقدس إله که ظالمین را از صحنه نجات دور می‌کند چه ظالمین گذشته چه ظالمین حال چه ظالمین آینده اختصاصی به ظالمین عصر نوح ندارد که بگوییم الف و لامش الف و لام عهد است البته قدر متیقنش آنها هستند مطلب مهم آیه 45 است که محاورهٴ ذات اقدس إله است با نوح (سلام الله علیه) نوح یک سؤالی می‌کند آیا این سؤال مربوط به نجات پسر است یا نه؟ آیا مربوط به نجات اوست در دنیا یا در آخرت؟ یا نه اصلاً مربوط به نجات پسر نیست مربوط به حمل قضیه است؟ مربوط به نجات پسر نمی‌تواند باشد نه درباره دنیا نه درباره آخرت در این که این سؤال یا قبل از گفتگوی با پسر است و غرق شدن پسر یا بعد از گفتگوی با پسر است اگر این سؤال قبل باشد یعنی قبلاً وجود مبارک نوح از ذات اقدس إله سؤال کرده باشد که پسر من جزء اهل من است و وعده تو حق است این باید مثلاً علامتهای هلاک برای او روشن شده باشد تا مصحح سؤال باشد و از خدا بپرسد که خدایا پسر من اهل من است شما هم که وعده دادی اهل من باید محفوظ باشد و شما که احکم الحاکمینی جریان چیست؟ خدا می‌فرماید که این اهل تو نیست او عمل غیر صالح است یعنی جزء مستثناست نه جزء مستثنا منه گفتیم ﴿قلْنا احِْمل فیها من کلٍ زَوجین اثْنین و أهلک إلا من سبق﴾ این جزء مستثناست اگر این سؤال و گفتگوی نوح(سلام الله علیه) با ذات اقدس إله قبل از دعوت پسر باشد خوب بعد از اینکه با خدای سبحان گفتگو کرد و خدا فرمود این اهل تو نیست یعنی جزء مستثناست نه مستثنا منه دیگر چطور وجود مبارک نوح از پسرش دعوت می‌کند ﴿یا بنی ارکب معنا و لا تکن مع الکافرین﴾ این فهمیده که من الکافرین است فضلاً از مع الکافرین این سؤال بعدی مطرح نمی‌شود که و اگر این سؤال بعد از جریان گفتگو با پسر باشد یعنی اول پسرش را دعوت کرد گفت ﴿یا بنی ارْکب معنا و لا تکن مع الکافرین﴾ پسر هم گفت ﴿سآوی إلی جبل یعصمنی من الْماء﴾ برای نوح مشخص شد که پسر دیگر ﴿مع الکافرین﴾ است دیگر از آن به بعد با خدای سبحان درمیان نمی‌گذارد از خدا بخواهد که خدایا ﴿إن ابْنی من أهلی و إن وعدک الحق﴾ بنابراین سؤال حضرت نوح با ذات اقدس إله درباره نجات پسرش نیست ظاهراً این یک، در دنیا، چه اینکه مربوط به نجات پسرش نیست در آخرت چرا؟ چون بعد از اینکه او غرق شد و بیان قبلی هم این بود که تنها مؤمنین نجات پیدا می‌کنند و غیر از مؤمن کسی اهل نجات نیست ﴿قلنا احمل فیها من کلٍ زوجین اثْنین و أهلک إلا من سبق علیه القول وَ من آمن و ما آمن معه إلا قلیل﴾ غیر از خاندان خود نوح به استثنای من سبق علیه القول﴾ و غیر از مؤمنین خارجی کسی اهل نجات نیست خوب اگر این است برای حضرت نوح مشخص شد که این کافر است برای کافر که طلب مغفرت نمی‌کند که طلب نجات نمی‌کند که بنابراین این سؤال درباره پسر نوح نیست نه درباره نجات او در دنیا نه درباره مغفرت او در آخرت سؤال برای حل مسئله است منتها سؤال استفهام محض نیست یک مقدار نَمی از مثلاً اعتراض در آن هست چون سؤالی که استفهام محض باشد محمود است و ممدوح سؤالی که درخواست محض باشد آن هم محمود است و ممدوح به ما فرمودند ﴿و سئلوا الله من فضله﴾ درخواست را خدا امر کرد فرمود شما از ما بخواهید ﴿و سئلوا الله من فضله﴾ ﴿یسئله من فی السمٰوات و الأرض کل یوم هو فی شأن﴾ سؤالهای علمی هم که انسان چیزی را از خدا بخواهد بفهمد آن هم ﴿رب زدنی علما﴾ ﴿رب زدنی علما﴾ آن هم محمود و ممدوح است چه اینکه به ما فرمود از علمایتان از اهل بیت(علیهم السلام) بپرسید ﴿فَسئلوا أهْل الذّکر إن کنتم لا تعلمون﴾ پس سؤال استعلامی استفهامی تقاضایی هم محمود است هم ممدوح هم واقع شده که انسان از ذات اقدس إله سؤال تقاضایی داشته باشد یعنی درخواست بکند چون فرمود ﴿و سئلوا الله من فضله﴾ خدایا به من این بده آن را بده آن بده، آن بده این همه ادعیه همین است دیگر سؤال استفهامی و استعلامی هم محمود است انسان از ذات اقدس إله مسئلت می‌کند خدایا این یعنی چه؟ علم من را زیاد بکنید که من بفهمم این جریان چیست اینها هر دو محمود است و مأمور اما سؤال اینکه من می‌خواهم این مطلب را بفهمم یک نَمی هم از اعتراض در او هست که بوی اعتراض می‌دهد نظیر سؤالی که ملائکه نسبت به ذات اقدس إله کردند گفتند که پروردگارا تو که می‌گویی ﴿انی جاعل فی الأرض خلیفةً ... و نحن نسبح بحمدک و نقدس لک﴾ راز چیست این نَمی از اعتراض در او هست وَلو خیلی ضعیف بویی از اعتراض در او هست ولو خیلی اندک این شایسته نیست وگرنه سؤالی که تقاضای محض باشد این به ما امر کردند از خدا بخواهید دیگر سؤالی که استفهام صِرف باشد آن هم به ما امر کردند چیز خوبیست اما سؤالی که انسان بگوید خدایا تو که احکم الحاکمینی وعده تو حق است این چرا این‌طور شد من می‌خواهم بفهمم چرا این‌طور شد می‌گویند به تو چه؟ اگر خدا احکم الحاکمین است پس سرّی دارد دیگر چرا سوال می‌کنی؟ بگذار ما خومان بگوییم این یک چیز بدی نیست اما اگر از سنخ «حسنات الأبرار سیّئات المقربین» است کاری را بالاخره ملائکه کردند وخدا فرمود این کار کارِ شایسته شما نیست انسان وقتی به مقام تسلیم رسیده است گوشِ محض است یک وقتی مؤمن عادی است این وقتی آیات الهی را قرائت می‌کنند این اهل انصات و استماع است ﴿وَ إذا قریَُ القرآن فاسْتمعوا له و أَنصتوا﴾ این تأدب می‌کند گوش می‌دهد آیات قرآن را ثواب ببرد تدبر بکند و مانند آن این ضعیف‌ترین مرحله تأدب در برابر قرآن است اما آنهایی که یک مقدار از این مراحل بالاتر آمدند در برابر کلام همان ادب را دارند در پیشگاه متکلم هم همان ادب را دارند وقتی انسان در پیشگاه متکلم قرار دارد که او احکم الحاکمین است دیگر حرف نباید بزند که چون اصلاً حرف زدن آنجا یک نحوه ترک افضل است خوب ملائکه چیزی نگفتند که ذات اقدس إله فرمود چرا این حرف را زدید؟ چرا این سؤال را کردید؟ این برای تعلیم است که در آن مشهد و در آن مظهر و در آن محضر جز سکوت چیزی خریدار ندارد برای اینکه شما با علیم محض با حکیم محض روبرویید یک کمی صبر بکنید برای شما روشن می‌شود وجود مبارک نوح (سلام الله علیه) یک مطلب معقول مقبول خوبی را مطرح کرد برای اینکه روشن بشود دیگر همان سه چهار اصلی که در بحثهای پیشین گذشت عرض کرد خدایا این پسری که غرق شد این که غرق شد پسر من است این مقدمهٴ اولا پسر من هم که جزء اهل من است این هم مقدمه دوم اهل من هم که طبق فرمایش شما استثنا شده است فرمود باید نجات پیدا می‌کرد فرمودید ﴿قلنا احْمل فیها من کلٍّ زوجین اثْنین وَأهلک﴾ این هم مقدمه سوم تو که وعده دادی اهل من حفظ می‌شود وعده تو تخلف پذیر نیست این هم اصل چهارم تو هم که احکم الحاکمینی در همه داوریها این هم اصل پنجم مشکل کجاست آن‌گاه ذات اقدس إله فرمود در این امور خمسه‌ای که گفتی مشکل این است که شما خیال کردی هر که ابن توست اهل تو است این‌چنین نیست ما نگفتیم ابن تو را فرزند تو را اعضای خانواده تو را گفتیم اهل تو را اهل غیر از پسر است ممکن است کسی پسر تو باشد اهل تو نباشد ممکن است کسی همسر تو باشد و اهل تو نباشد کسی اهل توست که اهل صلاح و فلاح باشد در آن جریانی که ذات اقدس إله نسبت به حضرت نوح فرمود همسر او از او نیست آنجا سرّش این است که همسر او اهل صلاح نبود و وجود مبارک نوح اهل صلاح بود ﴿ضرب الله مثلاً للذین کفروا امْرأتَ نوحٍ وَ امْرأت لوط کانتا تحْت عبدین من عبادِنا صالحین فخانتاهما﴾ یعنی این دو نفر صالح بودند نوح و لوط (سلام الله علیهما) و همسرانشان ناصالح بودند و ناصالح اهلِ صالح نیست اینجا هم سخن در این است که فرمود ﴿إنه لیس من أهلک﴾ چرا؟ ﴿إنه عملٌ غیر صالح﴾ کار در، خلاصه ما بیت الصلاح داریم بیت الفلاح داریم این اهل بیت الصلاح نبود بیت الفلاح نبود بله بچه تو بود اینکه بعضی‌ها گفتند بچه تو نبود ﴿عملٌ غیر صالح﴾ بود ـ معاذ الله ـ آلوده بود این با همین تعبیر نفی می‌شود گذشته از اینکه این حرفها در دودمان نبی نیست نوح(سلام الله علیه) عرض کرد که ﴿إن ابْنی من أهلی﴾ یعنی این که غرق شد پسر من است و پسر من اهل من است خدای سبحان بنوّت را نفی نکرد اهلیت را نفی کرد نفرمود لیس من ابنک یا لیس ابنک فرمود ﴿لیس من أهلک﴾ بله ابن تو هست اما اهل تو نیست برای اینکه اهل تو کسی اهل صلاح باشد نشانه‌اش این است که همسر تو همسر تو است ولی اهل تو نیست ﴿کانتا تحت عبدین من عبادنا صالحین﴾ این صالحَیْن حد وسط است هر کسی اهل صلاح بود اهل نوح است و هر کسی اهل صلاح نبود اهل نوح نیست ولو همسرش باشد ولو پسرش باشد نظیر آنچه که وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود وجود مبارک امام سجاد(سلام الله علیه) فرمود که بهشت خلق شده است برای کسی که مطیع خدا باشد «ولو کان عبداً حبشیّاً» نظیر بلال(رضوان الله علیه) و جهنم خلق شده است برای کسی که اهل معصیت باشد ولو سید قرشی باشد نظیر ابولهب ابولهب اهل النّبی نبود ولی عموی پیغمبر بود عمو بودن یک حساب است اهل این بیت باشد حساب دیگر است اگر درباره سلمان وارد شد «سلمان منّا أهل البیت» این به عنوان نمونه است وگرنه درباره بسیاری از رجال و نساءِ بزرگوار شیعه همین تعبیر وارد شده است اما درباره سلمان(رضوان الله علیه) و (سلام الله علیه) معروف‌تر است وگرنه درباره بعضی از بزرگان قوم از محدثان قوم هم، ائمه(علیهم السلام) فرمودند «هو منّا اهل البیت» بعضی از محدثان عالی مقام قم که از شاگردان ائمه(علیهم السلام) بودند صحابت آنها را درک کردند آنها فرمودند «منّا» آن وقت به دو آیه قرآن هم استشهاد کردند که ﴿فمن تبعنی فإنّه مِنّی﴾
سوال ...
جواب: نه دیگر غرض این است که این آن قله کمال انسانیت است همه اینها از آن به مراحل عالیه عصمت رسیده‌اند فقط بین مقام رضا و مقام تسلیم و تفویض و اینها یک تفاوت رتبی است کسی که به مقام تسیلم رسیده است ساکت محض است شما در این کتابهای اخلاقی که مرحوم حکیم سبزاوری در آخر منظومه دارد، دارد که کسی در هفتاد سال زندگی کرد و اصلاً لیت و لعل را به کار نبرد این برگرفته از سیره وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) است که آن حضرت در تمام مدت عمر لیت و لعل نفرمود که ای کاش هوا این‌طور می‌شد ای کاش هوا آن‌طور می‌شد ای کاش وضع این‌طور می‌شد ای کاش فلان کس آن‌طور می‌شد می‌داند که یک رب العالمینی مدیرِ عاملی دارد جهان را اداره می‌کند و در برابر او تسلیم محض است بالاخره یا او می‌آزماید یا تنبیه می‌کند کار او، کاری را که خدای سبحان دارد انجام می‌دهد یا برای این است که انسان را می‌خواهد بیازماید که خوب امتحان چیز خوبی است یا نه بر اثر سابقه تلخ انسان دارد انسان را تنبیه می‌کند تا از عذاب قیامت برهد باز هم کار خوبیست دیگر لیت و لعل و امثال ذلک برای کسی که به مقام تسلیم محض رسیده است نیست.
سوال ...
جواب: نه دیگر.
سؤال ...
جواب: این مبیّن آن است که این اهل نیست جریان ﴿لا عاصم الیوم من أمر الله إلا من رحم﴾ هم همین‌طور بود دیگر که ﴿جبل یعصمنی من الماء﴾ ﴿لا عاصم الیوم من أمر الله الا من رحم﴾ هم همین‌طور بود دیگر اصل استثنا به حسب ظاهر این است که این لولا لدخل، استثنا اخراج ما لولا لدخل، اگر من سبق علیه القول نبود اهل، همسر او داخل می‌شد پسر او داخل می‌شد به وسیله این خارج کرده بود این تقریباً تبیین اهل است در فرهنگ قرآن گرچه به لحاظ لغت به لحاظ ادبیات و محاورهٴ عرف این استثنا متصل است اما وقتی که به حساب اهل الولایه باشد این بیان این است که شما خیال نکنید این ولیّ شماست این اهل صلاح است نه این از آن قبیل نیست این مثل سایر کفار است.
سؤال ...
جواب: بعد از بیان مستثنا و توضیحات قرآنی وگرنه روی جهات ادبی اهل همه را شامل می‌شود دیگر این روی توضیحات بعدی معلوم می‌شود که این اهل نبود خوب استثنا بود منقطع، وگرنه روی محاوره کلمه اهل شامل همه می‌شود به استناد همان فرهنگ محاوره وجود مبارک نوح(سلام الله علیه) سؤال کرده که جریان چیست خوب
اما اینکه بعضی‌ها گفتند ﴿یا أرض ابلعی ماءک﴾ بلع ماء زمین مقدم بر بلع ماء سماست برای اینکه آب اول از زمین جوشید بعد از بالا بارید این شاید تام نباشد برای اینکه در سورهٴ مبارکهٴ قمر به عکس این آمده آیهٴ یازده در آیه‌های یازدهِ سورهٴ قمر این است ﴿ففتحنا أبواب السّماء بماءِ منهمر ٭ و فجرنا الأرض عیونا فالتقیٰ الماء علیٰ أمر قَدْ قُدر﴾ گرچه به صورت فا و ثم نیامده که مفید ترتیب باشد ولی از نظر تقدیم لفظی اول سخن از بارش باران است بعد سخن از جوشش آب اینجا هم همین‌طور است اینجا که با فا و ثم نیامده اینجا دارد که ﴿یا أرض ابلعی ماءک و یا سماء أقْلعی﴾ پس سخن از فا و ثم نیست نه در این آیه نه در آیه سوره قمر و اگر ترتیب لفظی دلیل بر تقدم خارجی است خوب در برابر سورهٴ مبارکهٴ قمر که به عکس است معلوم می‌شود آن نشانه این ترتیب نیست این دلیل نیست که چون اول زمین جوشاند ﴿فار التنور﴾ شروع شد اول او باید آبِ خودش را بلع کند و چون بارش باران بعد شروع شد او بعداً باید قلع کند این‌طور نیست خوب ﴿و نادیٰ نوح ربه فقال ربّ إن ابْنی من أهلی و إن وعدک الحق و أنت أحکم الحاکمین﴾ جناب فخر رازی بعد از بیان وجوه فراوان می‌گوید این یک اجتهادیست که وجود مبارک نوح(سلام الله علیه) کرده است و خطای اجتهادی مجتهدان هم مغتفَر است سرِّ این برداشتِ ناصواب این است که اینها گرفتار آن‌اند که خیال می‌کنند ائمه(علیهم السلام) مثل مجتهدان عادی‌اند آنها هم در تحقیقات علمی اجتهاد می‌کنند گاهی مصیب‌اند گاهی مخطی اینها چون عصمت خلیفه را قائل نیستند و مقام خلافت را پایین آوردند تا سقیفه شکل بگیرد تا محصول سقیفه بتواند به جای پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بنشیند اینها ناچار شدند عصمت را منکر شدند مقام خلافت را پایین بیاورند تا دست دیگران هم برسد لذا درباره خلفا کارشان در حد اجتهاد است می‌گویند اینها مجتهدند در مسائل دینی بررسی می‌کنند استنباط می‌کنند گاهی هم اشتباه می‌کنند و جریان نوح (سلام الله علیه) را از همین قبیل می‌داند حالا نه تنها درباره ائمه(علیهم السلام) حرف می‌زنند دربارهٴ انبیا هم متاسفانه اما امامیه این فرقه ناجیه که اینها را مجتهد نمی‌داند این مجتهد مال شاگردان آنها هستند اجتهاد مال شاگردان آنها هستند که به علوم ظنی و قواعد و استنباط و امثال ذلک کار می‌کنند اینها به علوم وحیانی متکی‌اند معصوم‌اند در همه مسائل و علمشان از ذات اقدس إله است روی علم لدنی کار می‌کنند نه اینکه روی قواعد نه روی اصل و ظاهر نه روی عام و خاص نه روی مطلق و مقید که مجتهدانه کار بکنند و علمشان بشود علم ظنی این یکی از بسیار مطالب لطیف کلام ماست مرحوم مجلسی(رضوان الله تعالی علیه) در کتاب شریف بحار آنجا ادعای اجماع می‌کند که اجماع ما امامیه بر این است که ائمه(علیهم السلام) علومشان از این قبیل نیست کسی اینها را که در حد شیخ طوسی و شیخ مفید نمی‌شمارد ـ معاذالله ـ خوب اینها آن بزرگانی هستند که شاگردان ائمه هستند بله شاگردان ائمه کارشان اجتهاد است گاهی مصیب‌اند گاهی مخطی اما آنها که این‌چنین نیست که روی قواعد فقهی و روی ضوابط ضوابط فقهی و روی ظنون و روی قواعد لفظی کار بکنند اجتهاد بکنند گاهی اشتباه در بیاید ـ معاذالله ـ این‌چنین نیست که اما خوب مقام، آن مقامی که مرحله عصمت را دارد به نصاب عصمت رسیدند اما این عصمت هم مثل نبوت مثل رسالت مقول به تشکیک است دیگر اگر درباره نبوت آمده است ﴿و لقد فضلنا بعض النبیین علی بعض﴾ اگر درباره رسالت آمده است ﴿تلک الرسل فضلنا بعضهم علی بعض﴾ درباره ولایت این‌طور است درباره عصمت همین‌طور است درباره ملکات دیگر هم همین‌طور است عصمت درجاتی دارد ولایت درجاتی دارد حالا تا برسند به آن قله محض که هیچ حرفی نزنند فقط مستمعِ محض باشند.
لذا ذات اقدس إله فرمود تمام این اصول پنجگانه‌ای که مثلاً از لابلای سخن شما استفاده می‌شود حق است به استثنای اینکه گفتی ﴿إن ابْنی من اهلی﴾ این اهل تو نیست ﴿قال یا نوح انه لیس من اهلک انه عمل غیر صالح﴾ چرا اهل تو نیست؟ برای اینکه تو صالحی او طالح است و طالح اهل صالح نیست در همانجاها که ﴿کانتا تحت عبدین من عبادنا صالحین﴾ هم از همین معیار است ﴿فلا تسئلنِ ما لیس لک به علم﴾ خوب این معلوم می‌شود که سؤال استعلامی استفهامی نبود چون سؤال استعلامی و استفهمامی مال جایی است که انسان عالم نباشد دیگر وقتی چیزی را نمی‌داند از باب ﴿رب زدنی علما﴾ سوال می‌کند تا یاد بگیرد چیز محمودی است چیز ممدوحی است چیز مامور بهی است اما آن سؤالی که بوی اعتراض می‌دهد و یک ترک افضلی را به همراه دارد نظیر همین سؤال ملائکه خوب ملائکه در کمال عصمت سؤال کردند این‌طور نبود که ـ معاذالله ـ سؤالشان مشکلی داشته باشد که اعتراضانه نبود که استفهامی بود که خودشان توجیه بشوند عرض کردند خدایا خلیفه بودن کار خوبیست خلافت مقامیست ولی بالاخره کسی که ﴿یفسد فیها و یسفک الدماء﴾ این چگونه می‌تواند خلیفه باشد درحالی که ﴿و نحن تسبِّح بحمدک و نقدس لک﴾ برای ما روشن کنید این هم در کمال عصمت و ادب هست اما ذات اقدس إله فرمود ﴿إنی أعلم ما لا تعلمون﴾ نسبت به آن مقام که انسان باید تسلیمِ محض و ساکت صِرف باشد برای اینکه اگر واقعا باور دارید چه اینکه حق این است او ﴿أحکم الحاکمین﴾ است در ساحت ﴿احکم الحاکمین﴾ جز سکوت چیز دیگری نیست همان‌طوری که در برابر قرآن ﴿إذا قرءَ القرآن فاسْتعموا له و أَنصتوا﴾ آنجا هم که مقام ﴿دنا فتدلّی﴾ است یا امثال ذلک است اینجا انصتوا و استعموا فقط هیچ حق حرف نیست اینجا هم ذات اقدس إله به نوح (سلام الله علیه) فرمود ﴿فلا تسئلنِ ما لیس لک به علم إنی اعظک أن تکون من الجاهلین﴾ این که در دعای افتتاح و مانند آن ائمه (علیهم السلام) به ذات اقدس إله عرض می‌کنند «فارحم عبدک الجاهل» معلوم می‌شود که چه جهلیست بالاخره انسان هر اندازه که عالم باشد معصوم باشد به مقام ﴿دنیٰ فتدلی﴾ برسد علمش نسبت به ذات اقدس إله متناهی است اولاً و بالعرض و بالتبع است ثانیاً نسبت به ذات اقدس إله علمی ندارد چون علم خودش را از آنجا گرفته دیگر، می‌شود جاهل «فارحم عبدک الجاهل» اینجا هم وجود مبارک نوح مورد خطاب قرار گرفت خدای سبحان فرمود ﴿إنی أعظک أن تکون من الجاهلین﴾.
سؤال ...
جواب: نه اینها نیست آن وقت وجود مبارک نوح هم بلافاصله عرض کرد ﴿قال رب إنی أعوذ بک ان اسئلک ما لیس لی به علم﴾ این ﴿ما لیس لی به علم﴾ نه یعنی من چیزی را که نمی‌دانم هرگز از شما سوال نمی‌کنم نه انسان اگر چیزی را نمی‌داند باید بپرسد ما آن چیزی که نمی‌دانیم از علما سؤال می‌کنیم آنها را نمی‌دانند از ائمه سؤال می‌کنند آنها چیزی را نمی‌دانند از انبیا سؤال می‌کنند انبیا چیزی را نمی‌دانند از خدا سؤال می‌کنند یک چیز خوبی است که آدم چیزی را نمی‌داند بپرسد ﴿فسئلوا أهل الذکر ان کنتم لا تعلمون﴾ اما این نوح (سلام الله علیه) که عرض می‌کند خدایا دیگر چیزی که من نمی‌دانم سؤال نمی‌کنم یعنی نه سؤال استعلامی و استفهامی سؤالی که تقریباً نَمی از اعتراض آن را همراهی بکند یک چنین سؤالی ندارم.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 38:43

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی