- 1113
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 18 سوره هود
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 18 سوره هود
- مشرکان و کافران ، وحی و نبوت را افتراء می دانستند
- اظلم بودن مفتریان
- عرضه ظالمین بر خدا
- دائره افتراء اعم از اثبات منفی یا نفی ثابت است
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿و من اظلم ممن افتری علی الله کذبا اولئک یعرضون علی ربهم و یقول الأشهاد هولاء الذین کذبوا علی ربهم ألاٰ لعنة الله علی الظالمین ٭ الذین یصدون عن سبیل الله و یبغونها عوجا و هم بالاخرة هم کافرون﴾
کفار و مشرکان که وحی و نبوت پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را نمیپذیرفتند میگفتند اینها إفترا است ذات أقدس إله افترا را از وجود مبارک پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نفی کرد فرمود این فریه نیست این بینة است و اما شما که مبتلا به شرک و إلحادید از یک سو، تکذیب وحی و نبوتید از سوی دیگر و بدعت گزارید از سوی سوم شما گرفتار إفترا هستید فریه در قبال بینه است آن کسی که ﴿علیٰ بینة من ربه﴾ است منزه از إفترا است او مفتری نیست آن که ﴿علی بینة من ربه﴾ نیست چیزی را به خدا اسناد میدهد که خدا نگفته است به خدا نسبت میدهد که ندارد یا چیزی را از خدا سلب میکند که خدا دارد یا خدا گفته است چنین کسی گرفتار فریه است نه تنها ﴿علیٰ بینة من ربه﴾ نیست بلکه مفترى است بین فریه و إفترا ممکن است شیء ثالثی باشد اگر کسی چیزی درباره ذات اقدس إله نگفته است عقیدهای درباره ذات اقدس إله ارائه نکرده است کاری را نسبت به دین خدا نکرده است این کار نه علی بینة است نه علیٰ فریةٍ چون کاری انجام نداده ولی اگر کسی درباره ذات أقدس إله عقیدهای دارد حرفی را ارائه کرده است فتوایی داده است این یا ﴿علی بینة من ربه﴾ است یا مفترى است برای اینکه این حرف را یا خدا گفته است یا خدا نگفته است این صفت را یا خدا دارد یا ندارد این فعل را یا خدا انجام داده است یا انجام نداده اگر کسی ﴿علی بینة من ربه﴾ بود صفتی را که به خدا إسناد داد و کاری را به خدا اسناد داد حکمی را به شریعت خدا اسناد داد این حق گفته است و اگر کسی ﴿علی بینة من ربه﴾ نبود دلیلی نداشت و من عنده چیزی را به خدا نسبت داد اسناد داد به دین خدا منتسب کرد این میشود مفترى بنابراین پس دایره إفترا مثل دایره بینه اعم از اثبات و نفی است اما اگر کسی جاهل بود و به جهل خود آگاهی داشت و چیزی را به خدای سبحان نسبت نداد، اسناد نداد و به دین خدا اسناد نداد این نه ﴿علی بینة من ربه﴾ است نه مفترى است بنابراین بین بینه و افترا اینچنین نیست که نفی ثالث ممکن نباشد اثبات ثالث ممکن است این یک مطلب چون بینه داشتن یا افترا زدن أعم از إثبات منفی یا سلب ثابت است بنابراین مشرکان را هم در هر دو بخش شامل میشود اینها مفترى هستند برای اینکه برای خدای سبحان شریک ثابت کردند که خدا منزه از شریک است ﴿لیس کمثله شیئ﴾ ﴿لا شریک له﴾ خدایی که منزه از مثل و شریک است اینهایی که برای خدا شریک ثابت کردند مفترى هستند چیزی را هم که خدا إثبات کرده است اینها نفی میکنند مثل وحی و نبوت و شریعت و امثال ذلک را که خدای سبحان ثابت کرده است اینها نفی میکنند مفترى هستند جریان معاد را که خدای سبحان تثبیت کرده است اینها نفی میکنند مفترى هستند اینها مبدا بدون معاد قائلند ﴿انا لله﴾ را میپذیرند اما ﴿و انا الیه راجعون﴾ را انکار میکنند بنابراین دایره افترا أعم از اثبات منفی یا نفی ثابت است.
مطلب دیگر اینکه گرچه محورهای اصلی این گونه از مسائل مربوط به بینه داشتن و مفترى بودن درباره وحی و نبوت و توحید و أمثال ذلک است اما إطلاق أدله بینه و فریه شامل زیر مجموعه آنها هم خواهد بود یعنی هر کس چیزی را به خدا إسناد بدهد که برای او ثابت شده است این را خدا نگفت یا چیزی را از خدا سلب بکند که برای او ثابت شده است این را خدا دارد و فرموده است این میشود إفترا، خواه مربوط به صفات واجب تعالی باشد خواه مربوط به افعال واجب تعالی، خواه مربوط به احکام واجب تعالی از این جهت دامنه فریه از شرک شروع میشود که برای خدا شریک قائل شدن ﴿هولاء شفعاؤُنا عند الله﴾ قائل شدن ﴿ما نعبدهم الا لیقربونا إلی الله زلفی﴾ گفتن تا برسد به کسی که خودش اهل استنباط نیست و نمیداند و نمیتواند مطلبی را إستنباط بکند مع ذلک چیزی را از سر هم کردن بعضی از آیات و روایات بنام فتوا به دین خدا اسناد بدهد چنین کسی هم مفترى است. یک وقت است که یک مطلبی را میگوید این مطلب حق است این فتوا حق است ولی او مجتهد نیست فتوای مجتهدان را نقل میکند و به خود اسناد میدهد این شخص کاذب است ظلم به نفس دارد یا ظلم به جامعه دارد اما فریه ندارد که مشمول این آیه باشد برای اینکه چیزی را در دین خدا اضافه نکرده یا از دین خدا کم نکرده این فتوا مطابق با دستور علمای بزرگ است مطابق با فتوای مجتهدان است منتها او چون مجتهد نیست به خودش اسناد میدهد این کذب است نه فریه علی الله ولی اگر معاذ الله چیزی را نداند و به عنوان اینکه من از قرآن از روایات این را استنباط کردهام یک حکم خلاف شرعی را که ذات اقدس إله طبق این شواهد موجود در قرآن نفرمود ائمه (علیهم السلام) نفرمودند این را به خدای سبحان نسبت بدهد این میشود إفترا. بنابراین اگر کسی مجتهد نیست یا بین إفترا است یا بین کذب یا بین أظلم بودن است یا بین ظالم بودن اگر چنانچه چیزی را سر هم بکند که میداند این مربوط به دین نیست این را به دین اسناد بدهد این جزء اظلمها است یا جزء مَنْ اظلمها است که از او أظلم کسی نیست و اما اگر نه این یک حکم واقعی باشد یک حکمی است علما فرمودند ولی این چون مجتهد نیست ادعای اجتهاد بکند و بگوید من استنباط کردم من هم مثل دیگران استنباط کردم این کذب است نه فریه.
خوب پس جریان افترا از آن مرحله بالا شروع میشود تا مرحله پایین کسی که مجتهد نیست این کار را بکند گفتار إفترا است یا متجزی است و خود را مجتهد مطلق تقلی کند آن هم گرفتار إفترا است در صورتی که چیزی را که به شعاع علمی او نرسیده است یا شعاع علمی او نرسیده است به خدا اسناد بدهد اما اگر نه یک چیزی است که دیگران فرمودند این به خودش اسناد بدهد این فریه نیست این کذب است خب پس غیر مجتهد اگر کار مجتهد را انجام بدهد ممکن است گرفتار إفترا بشود متجزی اگر کار مجتهد مطلق را انجام بدهد ممکن است گرفتار إفترا بشود چه اینکه بخشهای دیگر همینطور است
سوال... جواب: حالا گذشته از کذب مخبری بودن دروغ است یک ادعای بیجایی است کذب خبری بودن در صورتی که این خبرش مطابق با واقع نباشد عمده آن است که این خبر را به ذات اقدس إله اسناد بدهد اگر این خبر چون اینها تقریباً گزارشها اگر مطابق با فتاوای بزرگان دین باشد این نسبت به خبر بینه دارد گرچه نسبت به مخبر بینه ندارد نسبت به مخبر بودن که خودش است این ضامن است و کاذب اما چون خبرش مطابق با واقع است بینه دارد مطابق با فتوای بزرگان است این جزء افترا ثابت نمیشود.
خوب در آیه قبل که بحثش گذشت که سیدنا الاستاد(رضوان الله تعالی علیه) فرمودند این احتمالات را بررسی بکنیم به هزارها میرسد در تفسیر بیان السعادة میفرماید قبل از اینکه ما درباره اماماً بحث بکنیم که آیا این تمیز است، حال است، مفعول است، اگر حال است ذی حالش چیست در بین محتملات بدون احتساب اینکه اماماً حال است یا تمیز است حال است برای کدام ذی حال 9720 احتمال در غبن مطرح است که من کیست؟ شاهد کیست یتلو چیست کتاب چیست امام کیست و مانند آن نه تنوین اماماً چیست هر کدام از اینها را در دیگری ضرب بکنند میشود آنطوری که حساب کردهاند میشود 9720 احتمال در تفسیر بیان السعادة و اینکه وارد شده است قرآن ذو وجوه است «فاحملوهُ علی احسن الوجوه» ناظر به این است که شما بررسی کنید بهترینش را بپذیرید ممکن است که 50 معنا یا 60 معنا در بین 9720 معنا صحیح باشد شما میتوانید همه اینها را حق بدانید و البته احسنش را اگر بپذیرید نظیر ﴿واتبعوا أحسن ما أنزل إلیکم﴾ بهتر خواهد بود مگر در آن جامع انتزاعی استعمال بشود دیگر سخن از استعمال لفظ در اکثر از معنا مطرح نیست این مربوط به قبل بود به هر تقدیر این ﴿و من أظلم ممن افتری علی الله کذبا﴾ ناظر به این است که وجود مبارک پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) منزه از افترا است چون بینه دارد در نفی منفیها در اثبات ثابتها بینه دارد و شما نه در نفی مثبت نه در اثبات منفی هیچکدام بینه ندارید شما وحی و نبوت ثابت را نفی کردید معاد ثابت را نفی کردید بینه ندارید شریک منفی را اثبات کردید شفاعت منفی بتها را اثبات کردید تقریب منفی بتها را اثبات کردید اینها میشود افترا بنابراین
سوال: جواب: احتمالات دو قسم است بعضیها که باطل است، بله مرتفع میشود اما آن صحیحها معلوم میشود که مثلاً در بین 9720 احتمال پنج هزارش صحیح است آنوقت انسان بین صحیح و أصح فصح میکند و ممکن است بگوید همه اینها صحیح است لکن برترش فلان وجه است صحیح از سقیم مشخص میشود اما معنایش این نیست که فقط آیه یک معنا را تفهیم میکند. خوب فرمود ﴿و من أظلم ممن افتری علی الله کذبا﴾ این کلمه ﴿من أظلم﴾ در قرآن کریم شاید در حدود نزدیک 14 ،15 مورد استعمال شده است حدود 10 موردش مربوط به همین افترای علی الله است ﴿و من أظلم ممن منع مساجد الله أن یذکر فیها أسمه﴾ که قبلا هم این بحث گذشت کسی که مانع مساجد الهی باشد مانع حرم خدا باشد و نگذارد احکام و حکم الهی در حرم خدا در مساجد الهی مطرح بشود اینها جزء ﴿و من اظلم﴾ است منتها این تعدد وقتی مسئله آور است و سوال برانگیز است که به صورت اثبات باشد نه بصورت نفی یعنی اگر در یک آیه فرمود فلان گروه که فلان کار را کردند أظلمند یا فلان شخص که فلان کار را کرده است أظلم است دیگر نمیشود در آیه دیگر به گروهی دیگر یا شخصی دیگر عنوان أظلم اسناد داده شود اظلم یعنی ظالمتر مگر اینکه منظور از این أظلم، اظلم نسبی باشد نه نفسی که در آن صورت تعدد پذیر باشد مثل أعلم اگر گفته شد فلان شخص أعلم است بالقول المطلق دیگر در قبال این اعلم، اعلم دیگری وجود ندارد ولی اگر گفته شد فلان شخص در فلان رشته علمی أعلم است نه مطلقا آن وقت ممکن است دیگری در رشته دیگر أعلم باشد اما آیه اثبات اظلم بودن نمیکند چنانکه بحثش هم قبلا گذشت آیه تاب تعدد را دارد. میفرماید که اگر کسی افترای بر خدا بست از او ظالم تر کسی نیست نه او ظالم تر از همه است ممکن است که ﴿ومن اظلم ممن منع مساجد الله﴾ از این قبیل ما چند آیه داشته باشیم که أظلم از مانع مساجد کسی نیست أظلم از کسی که ﴿یبغونَهٰا عوجا﴾ نیست أظلم از مفترى کسی نیست یعنی أظلم از اینها نیستند نه اینها اظلمند بنابراین ممکن است همهٴ آنها متساوی باشند در این ظلم. اگر ده گروه در تبهکاری در درکات تبهکاری مساوی باشند صادق است که از اینها أظلم کسی نیست از این گروه أظلم کسی نیست از آن گروه أظلم کسی نیست نه معنایش این است که این گروه اظلمند بنابراین اگر لسان آیه لسان اثبات بود این سوال تولید میشد که خوب اگر اینها اظلمند چطور در بخش دیگر در آیه دیگر فلان گروه اظلم شدند باید حمل بشود بر اینکه اینها اظلم نسبی است نه اظلم نفسی و مانند آن اما ﴿و من اظلم﴾ که استفهام انکاری است یعنی از اینها کسی ظالمتر نیست معنایش این نیست که اینها ظالمترین مردمند از اینها کسی اظلم نیست ممکن است ده گناهی باشد متساویة الاظلام مبتلایان به هر کدام از اینها مصداق این باشند که از اینها ظالمتر کسی نیست این ده گروه همه مساوی هم هستند یا تحت یک جامعه واحد مندرجند بنابراین اگر أظلم بود این سوال مطرح بود که خوب چطور اینها هم اظلماند دیگران هم اظلم هستند ولی و من اظلم است که استفهام است برای نفی است یعنی از این گروه ظالم تر کسی نیست ممکن است که دیگران مساوی اینها باشند شرک ظلم عظیم است. البته در بین اینها در مقام اول بحث این است که از اینها از این ده گروه کسی أظلم است یا نه؟ نخیر از این ده گروه کسی أظلم نیست این بحثهای بیرونی اما بحثهای درون گروهی، حالا خود این ده گروه کدامهایشان أظلم هستند ممکن است بعضی از آنها اظلم از دیگری باشد آن باید با لسان إثبات بیان شود بنابراین اگر آیاتی که تقریباً 15 آیه است در همین محدوده که ﴿ومن اظلم﴾ دارد کلمه من نبود چون این من، استفهام انکاری است کلمه أظلم بود آن وقت این سوال مطرح میشد که بالاخره یک گروه أظلمند مگر اینکه حمل بشود به أظلم نسبی اما دارد ﴿و من اظلم﴾ و لسانش لسان استفهام انکاری است یعنی از اینها ظالم تر کسی نیست وقتی از آنها ظالم تر نباشد ممکن است ده گروه یا 15 گروه یکسان متساویة الأظلام ظالم باشند دربارهٴ همهٴ اینها صادق است که از اینها کسی أظلم نیست در طرف مثبت هم همینطور است مثلاً بگوییم أعدل از زید چه کسی است ممکن است درباره ده نفر انسان همین تعبیر را بگوید که أعدل از عمرو چه کسی است اعدل از بکر چه کسی است یعنی از بکر کسی أعدل نیست اما مساوی بکر ممکن است کسی باشد بنابراین در صورت تساوی چند نفر کلمه أظلم بالقول المطلق صادق نیست اما ﴿و من اظلم﴾ که برای نفی أظلمیت غیر است نه اثبات اظلمیت این، این عبارتها صحیح است تکلفی هم نیست توجیه هم نمیطلبد.
سوال... جواب: یعنی از اینها ظالمتر کسی نیست چرا از اینها ظالمتر کسی نیست دربارهٴ مشرکان هم گفته شد و من اظلم اگر ما لسان وقتی این 15 آیه را در کنار هم قرار میدهیم تقریباً 10 آیه مربوط به همین مسئله إفترا است ﴿ومن اظلم ممن افتری﴾ ولی بخشی از آیاتی که قبلاً هم گذشت نظیر درباره کسانی بود که مانع مساجد بودند ﴿و من أظلم ممن منع مساجد الله أن یذکر فیها اسمه﴾ آنها وقتی جمع آیات را انسان ملاحظه میکند میبیند همه آنها در صدد نفی أظلم بودن غیر هستند یعنی غیر اینها از اینها أظلم نیست نه إثبات اظلم بودن اینها لذا تعدد ممکن است، خوب ﴿و من اظلم ممن الفتری علی الله کذبا﴾ این کذبا مفعول مطلق نوعی میتواند باشد برای إفترا گاهی مستحضرید که مفعول مطلق از سنخ خود فعل است مثل جلس و جلسة گاهی معنای فعل را دارد ولو لفظ فعل ندارد مثل قعدت جلسةً یا جلست قعدًة که همان معنای جلوس به صورت قعود بیان میشود او بالعکس. لذا این میتواند مقعول مطلق نوعی باشد گرچه از لفظ آن نیست فریه هم یک نوع کذب است گاهی گفته میشود إفتری علی الله فریةً گاهی گفته میشود کذباً و مانند آن، خوب
مطلب بعدی آن است که فرمود ﴿اولئک یعرضون علی ربهم﴾ این ﴿اولئک یعرضون علی ربهم﴾ عرض سان دادن به این است که پرده کنار برود و این شخص آن شخص را ببیند و او هم این را ببنید که غیبت به شهادت تبدیل بشود این دو گونه است یک وقت است که معروض و معروض علیه هر دو از هم غایب هستند مثل اینکه زید از عمرو بی خبر است عمرو از زید بی خبر است بعد در فلان روز میگویند روز سان است این زید را به عمر نشان دادند یا عمرو را به زید نشان دادند اینجا عرض دوجانبه صادق است. که زید بر عمرو عرض شد معروض بر عمرو است هم عمرو از او بیخبر بود هم زید از او بیخبر بود این عرض صادق است یک وقت عرض یک جانبه است نه دو جانبه یعنی زید همیشه عمرو را میبیند منتها عمرو در پرده است پشت پرده است وقتی پرده برداشته شد و عمرو به حضور زید رسید این در حقیقت زید بر عمرو عرضه شد او بالکعس آن را که میدید برای او تازهگی ندارد آن که محجوب بود برای او تازهگی دارد این دو قسم. عرض علی الله نسبت به ذات اقدس إله نیست چون ﴿وهو معکم أین ما کنتم﴾ است ﴿ألم یعلم بان الله یری﴾ است ﴿یعلم خائنة الأعین و ما تخفى الصدور﴾ است در سورهٴ مبارکهٴ یونس هم فرمود هر کاری که شما میخواهید انجام بدهید همین که میخواهید وارد آن کار بشوید در مشهد ما هستید ﴿وما تکون فی شأن و ما تقلوا منه من قرآن... الا کنا علیکم شهودا إذ تفیضون فیه﴾ همین که میخواهید وارد آن عمل بشوید مشهود ما هستید آیه 61 سورهٴ مبارکهٴ یونس که قبلا بحث شد این است ﴿و ماتکون فی شأن و ماتتلوا منه من قرآن و لا تعلمون من عمل إلا کنا علیکم شهودا إذ تفیضون فیه﴾ همین که میخواهید وارد بشوید، مشهود ما هستید پس بنابراین نسبت به ذات اقدس إله که ﴿وهو علی کل شیءٍ شهید﴾ است ﴿بکل شیءٍ بصیر﴾ است ﴿بکل شیءٍ علیم﴾ است عرضی در کار نیست اگر عرضی هست نسبت به انسان است در پیشگاه ذات اقدس إله انسان معروض علی الله است یک جانبه است نه دوجانبه و معنای یک جنبه بودن هم این است که یک چیزی این کنار زید هست این را برمیدارد نه اینکه او را میبرند یک وقت است که آن کسی که میبیند کنترل از دور میکند حالا این را میبرند نزدیک او یک وقت است نه آنکه میبینید با این شخص هست با این شخص هست ﴿وهو معکم أین ما کنتم﴾ هرجا این برود هر جا باشد این با او هست و اگر بخواهد عرض صادق بشود یعنی برو صادق بشود بردن صادق بشود به این است که آن پرده رقیق را بردارد آن پرده را که بردارد این دیگر عرض زید بر عمرو صادق است. عمرو زید را میدید و زید عمرو را نمیدید اما این پردهٴ نازک که کنار رفت حالا زید عرض علی العمرو شد پس به اینجا میرسیم که عرض یک طرفه است نه دو طرفه از اینجا هم باید قدری جلوتر برویم آیا بین زید و ذات اقدس إله یک پردهای فاصله است که این پرده را ما برداریم زید بر خدای سبحان معروض میشود آنگاه پشت این پرده هر اندازه هم ضعیف باشد این مستور علی الله است آیا اینچنین است واقعاً یک پردهای هست یا نه بین زید و ذات اقدس إله هیچ پردهای نیست مگر خود زید اینچنین نیست که بین انسان و ذات اقدس إله یک حجاب رقیقی باشد خود زید است این زید اگر خودش را ببیند این محجوب علی الله است وقتی قیامت رسید دیگر ناچار است خود را نبیند خود را که نمیبینید معروض علی الله است این بیان نورانی حضرت أبى ابراهیم امام کاظم (سلام الله علیه) که مرحوم صدوق نقل کرده دیگران هم نقل کردند از همین قبیل است که فرمود «لیس بینه و بین خلقه حجاب غیر خلقه احتجب بغیر حجاب محجوب استتر بغیر ستر مستور و لا إله الا هو الکبیر المتعال» یعنی بین ذات أقدس إله و بین خلقش حجابی غیر از خود خلق نیست یعنی بین خدا و زید پردهای غیر از پندار خود زید نیست این زید وقتی خودبین بود دیگر خدا بین نیست وقتی خودش را میدید و این چیزها را برای خودش میخواست این دیگر محجوب است «احتجب بغیرحجاب محجوب و استتر بغیر ستر مستور» چون «لیس بینه و بین خلقه حجاب غیر خلقه» یعنی بین خدا و زید خود زید فاصله است آنوقت خصوصیت زید و هوای زید و خودخواهی و خود بینی زید که برداشته شد میبینید معروض علی الله است میبیند در پیشگاه خداست نه اینکه او را به جایی دیگر میبرند چون ذات اقدس إله که جا ندارد ﴿فأینما تولوا فثمّ وجه الله﴾ خوب اگر ﴿فأینما تولوا فثمَّ وجه الله﴾ زید را بخواهند بر خدا عرضه کنند در عمق دریا هم باشد همینطور است در کرات دیگر باشد همینطور است ﴿وهو الذى فى السماء إلهٌ وَ فى الأرض إلهٌ﴾ در آسمان باشد همینطور است در زمین باشد همینطور است حالا زید را میخواهند پیش خدا ببرند بر خدا عرضه کنند یعنی چه بر خدا عرضه کنند او که ﴿هو معکم ا ینما کنتم﴾ هست او که محجوب به چیزی نیست تنها یک جانبه حجاب برقرار است و حجاب هم یک پرده رقیق و مانند آن بین خدا و خلق نیست بلکه خود خلق است وقتی خود بینی زید برطرف شد میبیند معروض علی الله است و این معنا در قیامت ظهور میکند در بخشی از آیات قرآن فرمود اینها در قیامت بارز میشوند بارز میشوند یعنی معاذالله چیزی برای خدا مستور بود و الان مشهود میشود؟ یا اینها که محجوب بودند الان مشهود میشوند؟ در سورهٴ مبارکهٴ ابراهیم آیه 48 به این صورت است ﴿یوم تبدل الأرض غیر الارض والسماوات و برزوالله الواحد القهار﴾ اینها بارز میشوند اینکه دارد ﴿یومئذٍ تعرضون لاتخفی منکم خافیة﴾ یعنی برای شما معلوم میشود که هر کاری میکردید او میدانست و او میدید نه اینکه آن روز ببیند در سوره غافر که همان سورهٴ مؤمن هست آیه 16 به این صورت است ﴿یوم هم بارزون لا یخفی علی الله منهم بشیءٌ لمن الملک الیوم لله الواحد القهار﴾ آن روز برای همه ظاهر میشود که خدا میدید نه اینکه آن روز ببیند چون دارد به اینکه همین که وارد کار میخواهید بشوید ما شاهدیم ﴿إلا کنا علیکم شهودا﴾ پس عرض علی الله، بروز علی الله، یا لله این به این است که ما از آن پوستهٴ مان در بیاییم وقتی از آن حجابمان در آمدیم میبینیم که کسی همیشه ما را میدید اینکه آن بزرگواران به ما گفتند که آن کرمی که در گندم مستور است زمین و آسمان او همان حبه گندم است وقتی در مزرعه رفت و این حبه گندم شکافت برداشت و این کرم از درون گندم در آمد میبیند آسمان جای دیگر است زمین جای دیگر است
چه آن کرمی که در گندم نهان است ٭٭٭ زمین و آسمان او همان است
خیلیها هم در لاک خودشان فرو رفتهاند اینها یک کرمی هستند که در درون این گندم که پست و مقام و میز و اجوفین و اینها محجوبند وقتی اینها گرفته شد ازاد بالموت این کرم در آمده میبینند زمین چیز دیگر است آسمان چیز دیگر است و همیشه کسی او را میدید بنابراین عرض علی الله اینچنین نیست که نظیر سان دادن بشری باشد که هر دو از یکدیگر بی خبر باشند و بعد از رفع حجاب هر دو یکدیگر را ببینند اینچنین نیست فرمود ﴿اولئک یعرضون علی ربهم﴾ خوب در چنین روزی وقتی که معروض میشوند علی الله و به پیشگاه ذات اقدس إله میآیند حالا گذشته از اینکه اعضا و جوارح اینها شهادت میدهد و خود اینها اقرار میکنند ﴿فاعترفوا بذنبهم فسحقاً لاصحاب السعیر﴾ أشهاد که میتواند جمع شهید باشد مثل اشراف که جمع شریف است یا جمع شاهد باشد مثل اصحاب که جمع صاحب است شاهدان و شهیدان در قیامت علیه او شهادت میدهند در سورهٴ مبارکهٴ نساء و مانند آن گذشت که در قیامت ﴿جئنا من کل امة بشهید و جئنا بک علی هولاء شهیدا فکیف بک اذا جئنا من کل امة بشهید و جئنا بک علی هولاء شهیدا﴾ فرمود در قیامت ما برای هر امتی یک شهیدی میآوریم یک شاهدی میاوریم که اعمال آنها را در دنیا دیده باشد و در قیامت شهادت داده باشد چه اینکه وجود مبارک عیسی (سلام الله علیه) هم به ذات اقدس إله عرض کرد که ﴿و کنت علیهم شهیداً ما دمت فیهم﴾ وقتی که ﴿فلما توفیتنى کنت أنت الرّقیب علیهم و أنت علی کل شیءٍ شهید﴾ من تا یک محدودهای شاهد بودم وقتی که مرا توفی کردی تو رقیب مطلقی و مراقب مطلقی چون بکل شیئ تو شهیدی خوب پس برای هر امتی پیامبر آن امت و امام آن امّت شهید است شاهد است و اعمال آنها را میبیند و در قیامت شهادت میدهد خوب اگر الآن اعمال ما را نبینند که در قیامت شهادت نمیدهند اینکه وجود مبارک پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه (علیهم الصلاة و علیهم السلام) الآن تمام اعمال ما را میبینند برای اینکه در قیامت باید شهادت بدهند قیامت ظرف ادای شهادت است و هر ادایی مسبوق به تحمل است اگر در دنیا اینها تحمل نکنند و نبینند و ندانند خوب در قیامت چه جور شهادت میدهند؟
سوال... جواب: اگر خود بنده نخواهد عیب او پوشیده شود چه؟ آنجایی که بنده ستّار بود عیب دیگران را پوشید و سعی و تلاشاش این بود که آبروی دیگران را حفظ بکند ذات اقدس إله آبروی او را حفظ میکند چون خدا به هر چیزی از هر چیز دیگر نزدیک است آنجا هم نمیگذارد حتی ملائکهای که موکل ثبت اعمالند آنها ببینند تا یادداشت کنند با آنکه فرمود ﴿وان علیکم لحافظین ٭ کراما کاتبین ٭ یعلمون ما تفعلون﴾ مع ذلک با اینکه ملائکه مکرم را برای ثبت و ضبط اعمال ما فرستاده است آنجایی که بخواهد آبروی ما را حفظ بکند حتی به ملائکهای که مأمور به نوشتن اعمال هستند اجازه نمیدهد که بفهمند در این دعای کمیل همین است دیگر در دعای کمیل میخوانیم که خدایا آنچه را که ما انجام دادیم تو حفظ کردی آبروی ما را در دنیا نریختی حتی به ملائکه هم اجازه ندادی که آنها بنویسند «و کنت انت ... الشاهد لما خفى عنهم و برحتمک أخفیته» این درباره ملائکه است دیگر خوب این ملائکه مأموریت این دارند که اعمال ما را ثبت بکنند و ذات اقدس إله برخی از اعمال را اجازه نمیدهد که حتی آنها متوجه شوند و ببینند و ثبت بکنند در کتاب شریف نهج الفصاحه هم آن حدیث قبلا خوانده شد که وجود مبارک پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به ذات اقدس إله عرض کرد که مسئولیت حساب رسی اعمال امت مرا در قیامت به من واگذار بکن که اگر در بین امتم کسانی بودند که کاری کردند که باعث انفعال من هست من در پیش انبیای دیگر یا امم دیگر منفعل نشوم و من ستاری کنم ذات اقدس إله فرمود که اعمال امت تو را من خودم به عهده میگیرم که اگر یک وقتی یک کار خلافی کردند که آشنایی با آن کار به وجود مبارک شما آسیب میرساند شما اگر ببنید آنها منفعل میشوند یا شما متأثر میشوید ما برای اینکه حتی شما هم آگاه نشوید خودم به عهده میگیرم او ستاری ذات اقدس إله است این مربوط به کسی است که به خود ما هم دستور دادند گفتند اگر یک کسی موجه بود آبرومند بود ولی بالاخره غیر معصوم در معرض لغزش هست یک کسی که آبرومند بود مؤمن بود و متدین بود گاهی خدای ناکرده پای کسی میلغزد. اگر لغزید فوراً شما تحمل کنید او را دیگر علنی نکنید برای اینکه این عمری با عزت و آبرو زندگی کرده است حالا یک بار پایش لغزید شما اگر میدانید آبروی کسی را نبرید اگر لازم باشد خدای سبحان خودش طبل و طشت به دست او است. درباره چنین افرادی خدا به پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) میفرماید که اعمال آنها را من به عهده میگیرم اما یک عده هستند که نه در کنار سفره امام زمان (ارواحنا فداه) نشستهاند در کنار سفره دین نشستهاند از مائده دین از محدودهٴ دین بهره دنیا میبرند و خدای ناکرده آبروی دین را حفظ نمیکنند این در همان نهج الفصاحه در بحث علم و عالم هست که «زلة العالم مضروبً بها الطبل وزلَّةُ الجاهل یخفیها الجهل» فرمود لغزش جاهلها را خدا میبخشد اما اگر یک عالمی بنا شد که این دین برای او یک سفره نانی باشد این طبلش به دست ملائکه است همین که لغزید آنها به طبل میکویند صدایش به همه میرسد «زلت الجاهل یضرت بها الطبل» این از بیانات نورانی وجود مبارک پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است چون آخر این دارد با دین بازی میکند بالاخره اینچنین نیست که خدای سبحان این همه انبیا و اولیا را فرستاده این همه شهدا برای حفظ دین خون داده باشند آنوقت کسی بخواهد با دین خدا بازی کند و خدا به او مهلت بدهد اینطور نیست گناهان شخصی را ممکن است خدای سبحان صرف نظر کند اما اگر کسی بخواهد با دین او بازی کند فرمود «یضرب بها الطبل» دیگر چیزی برای او نمیماند خوب پس عرض علی الله به این صورت است شاهدان هم میآیند و گزارش میدهند فرمود ﴿جئنا من کل امةٍ بشهید و جئنا بک علی هولاء شهیدا﴾ شاهدان در مشهد و محکمهٴ قیامت در پیشگاه ذات اقدس إله اینچنین میگویند ﴿و یقول الاشهاد﴾ اینچینین میگویند ﴿هولاء الذین کذبوا علی ربهم﴾ معلوم میشود که این افترا در باره مشرکان و مخالفان دین است نه درباره آنهایی که بخواهد پیغمبر را تبرئه کند که پیغمبر مفترى نیست بلکه میخواهد ثابت کند شما مفترى هستید ﴿هولاء الذین کذبوا علی ربهم﴾ اینها دروغ گفتند برای اینکه خدای سبحان واحد است لا شریک له اینها برای خدا شریک قرار دادند خدای سبحان به این بتها اجازه شفاعت نداد اینها گفتند ﴿هولاء شفعاؤُنا عند الله﴾ خدای سبحان معاد را مقرر کرده است اینها مبدا بدون معاد را میپذیرند شریعت و وحی و نبوت و رسالت را مقرر کرده است اینها تکذیب میکنند و مانند آن ﴿هولاء الذین کذبوا علی ربهم اَلاٰ لعنة الله علی الظالمین﴾ اینجا تصریح به اسم ظاهر و عدم اکتفاء ضمیر برای آن است که هم تعلیل باشد و هم تعمیم تعلیل باشد یعنی چرا لعنت خدا بر اینها است برای اینکه اینها ظالم هستند و هر که ظالم باشد مستحق لعنة خدا است پس اینها مستحق لعنة خدا هستند این تعلیل. تعمیم هم هست برای اینکه ظلم گرچه عظیم است و عظیم داریم به نام شرک غیر عظیم هم داریم ظالمین بالقول المطلق به نحو عموم هر که باشد از رحمت خدا دور است
اعاذنا الله من شرور انفسنا و سیئات أعمالنا
و الحمد لله رب العالمین
- مشرکان و کافران ، وحی و نبوت را افتراء می دانستند
- اظلم بودن مفتریان
- عرضه ظالمین بر خدا
- دائره افتراء اعم از اثبات منفی یا نفی ثابت است
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿و من اظلم ممن افتری علی الله کذبا اولئک یعرضون علی ربهم و یقول الأشهاد هولاء الذین کذبوا علی ربهم ألاٰ لعنة الله علی الظالمین ٭ الذین یصدون عن سبیل الله و یبغونها عوجا و هم بالاخرة هم کافرون﴾
کفار و مشرکان که وحی و نبوت پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را نمیپذیرفتند میگفتند اینها إفترا است ذات أقدس إله افترا را از وجود مبارک پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نفی کرد فرمود این فریه نیست این بینة است و اما شما که مبتلا به شرک و إلحادید از یک سو، تکذیب وحی و نبوتید از سوی دیگر و بدعت گزارید از سوی سوم شما گرفتار إفترا هستید فریه در قبال بینه است آن کسی که ﴿علیٰ بینة من ربه﴾ است منزه از إفترا است او مفتری نیست آن که ﴿علی بینة من ربه﴾ نیست چیزی را به خدا اسناد میدهد که خدا نگفته است به خدا نسبت میدهد که ندارد یا چیزی را از خدا سلب میکند که خدا دارد یا خدا گفته است چنین کسی گرفتار فریه است نه تنها ﴿علیٰ بینة من ربه﴾ نیست بلکه مفترى است بین فریه و إفترا ممکن است شیء ثالثی باشد اگر کسی چیزی درباره ذات اقدس إله نگفته است عقیدهای درباره ذات اقدس إله ارائه نکرده است کاری را نسبت به دین خدا نکرده است این کار نه علی بینة است نه علیٰ فریةٍ چون کاری انجام نداده ولی اگر کسی درباره ذات أقدس إله عقیدهای دارد حرفی را ارائه کرده است فتوایی داده است این یا ﴿علی بینة من ربه﴾ است یا مفترى است برای اینکه این حرف را یا خدا گفته است یا خدا نگفته است این صفت را یا خدا دارد یا ندارد این فعل را یا خدا انجام داده است یا انجام نداده اگر کسی ﴿علی بینة من ربه﴾ بود صفتی را که به خدا إسناد داد و کاری را به خدا اسناد داد حکمی را به شریعت خدا اسناد داد این حق گفته است و اگر کسی ﴿علی بینة من ربه﴾ نبود دلیلی نداشت و من عنده چیزی را به خدا نسبت داد اسناد داد به دین خدا منتسب کرد این میشود مفترى بنابراین پس دایره إفترا مثل دایره بینه اعم از اثبات و نفی است اما اگر کسی جاهل بود و به جهل خود آگاهی داشت و چیزی را به خدای سبحان نسبت نداد، اسناد نداد و به دین خدا اسناد نداد این نه ﴿علی بینة من ربه﴾ است نه مفترى است بنابراین بین بینه و افترا اینچنین نیست که نفی ثالث ممکن نباشد اثبات ثالث ممکن است این یک مطلب چون بینه داشتن یا افترا زدن أعم از إثبات منفی یا سلب ثابت است بنابراین مشرکان را هم در هر دو بخش شامل میشود اینها مفترى هستند برای اینکه برای خدای سبحان شریک ثابت کردند که خدا منزه از شریک است ﴿لیس کمثله شیئ﴾ ﴿لا شریک له﴾ خدایی که منزه از مثل و شریک است اینهایی که برای خدا شریک ثابت کردند مفترى هستند چیزی را هم که خدا إثبات کرده است اینها نفی میکنند مثل وحی و نبوت و شریعت و امثال ذلک را که خدای سبحان ثابت کرده است اینها نفی میکنند مفترى هستند جریان معاد را که خدای سبحان تثبیت کرده است اینها نفی میکنند مفترى هستند اینها مبدا بدون معاد قائلند ﴿انا لله﴾ را میپذیرند اما ﴿و انا الیه راجعون﴾ را انکار میکنند بنابراین دایره افترا أعم از اثبات منفی یا نفی ثابت است.
مطلب دیگر اینکه گرچه محورهای اصلی این گونه از مسائل مربوط به بینه داشتن و مفترى بودن درباره وحی و نبوت و توحید و أمثال ذلک است اما إطلاق أدله بینه و فریه شامل زیر مجموعه آنها هم خواهد بود یعنی هر کس چیزی را به خدا إسناد بدهد که برای او ثابت شده است این را خدا نگفت یا چیزی را از خدا سلب بکند که برای او ثابت شده است این را خدا دارد و فرموده است این میشود إفترا، خواه مربوط به صفات واجب تعالی باشد خواه مربوط به افعال واجب تعالی، خواه مربوط به احکام واجب تعالی از این جهت دامنه فریه از شرک شروع میشود که برای خدا شریک قائل شدن ﴿هولاء شفعاؤُنا عند الله﴾ قائل شدن ﴿ما نعبدهم الا لیقربونا إلی الله زلفی﴾ گفتن تا برسد به کسی که خودش اهل استنباط نیست و نمیداند و نمیتواند مطلبی را إستنباط بکند مع ذلک چیزی را از سر هم کردن بعضی از آیات و روایات بنام فتوا به دین خدا اسناد بدهد چنین کسی هم مفترى است. یک وقت است که یک مطلبی را میگوید این مطلب حق است این فتوا حق است ولی او مجتهد نیست فتوای مجتهدان را نقل میکند و به خود اسناد میدهد این شخص کاذب است ظلم به نفس دارد یا ظلم به جامعه دارد اما فریه ندارد که مشمول این آیه باشد برای اینکه چیزی را در دین خدا اضافه نکرده یا از دین خدا کم نکرده این فتوا مطابق با دستور علمای بزرگ است مطابق با فتوای مجتهدان است منتها او چون مجتهد نیست به خودش اسناد میدهد این کذب است نه فریه علی الله ولی اگر معاذ الله چیزی را نداند و به عنوان اینکه من از قرآن از روایات این را استنباط کردهام یک حکم خلاف شرعی را که ذات اقدس إله طبق این شواهد موجود در قرآن نفرمود ائمه (علیهم السلام) نفرمودند این را به خدای سبحان نسبت بدهد این میشود إفترا. بنابراین اگر کسی مجتهد نیست یا بین إفترا است یا بین کذب یا بین أظلم بودن است یا بین ظالم بودن اگر چنانچه چیزی را سر هم بکند که میداند این مربوط به دین نیست این را به دین اسناد بدهد این جزء اظلمها است یا جزء مَنْ اظلمها است که از او أظلم کسی نیست و اما اگر نه این یک حکم واقعی باشد یک حکمی است علما فرمودند ولی این چون مجتهد نیست ادعای اجتهاد بکند و بگوید من استنباط کردم من هم مثل دیگران استنباط کردم این کذب است نه فریه.
خوب پس جریان افترا از آن مرحله بالا شروع میشود تا مرحله پایین کسی که مجتهد نیست این کار را بکند گفتار إفترا است یا متجزی است و خود را مجتهد مطلق تقلی کند آن هم گرفتار إفترا است در صورتی که چیزی را که به شعاع علمی او نرسیده است یا شعاع علمی او نرسیده است به خدا اسناد بدهد اما اگر نه یک چیزی است که دیگران فرمودند این به خودش اسناد بدهد این فریه نیست این کذب است خب پس غیر مجتهد اگر کار مجتهد را انجام بدهد ممکن است گرفتار إفترا بشود متجزی اگر کار مجتهد مطلق را انجام بدهد ممکن است گرفتار إفترا بشود چه اینکه بخشهای دیگر همینطور است
سوال... جواب: حالا گذشته از کذب مخبری بودن دروغ است یک ادعای بیجایی است کذب خبری بودن در صورتی که این خبرش مطابق با واقع نباشد عمده آن است که این خبر را به ذات اقدس إله اسناد بدهد اگر این خبر چون اینها تقریباً گزارشها اگر مطابق با فتاوای بزرگان دین باشد این نسبت به خبر بینه دارد گرچه نسبت به مخبر بینه ندارد نسبت به مخبر بودن که خودش است این ضامن است و کاذب اما چون خبرش مطابق با واقع است بینه دارد مطابق با فتوای بزرگان است این جزء افترا ثابت نمیشود.
خوب در آیه قبل که بحثش گذشت که سیدنا الاستاد(رضوان الله تعالی علیه) فرمودند این احتمالات را بررسی بکنیم به هزارها میرسد در تفسیر بیان السعادة میفرماید قبل از اینکه ما درباره اماماً بحث بکنیم که آیا این تمیز است، حال است، مفعول است، اگر حال است ذی حالش چیست در بین محتملات بدون احتساب اینکه اماماً حال است یا تمیز است حال است برای کدام ذی حال 9720 احتمال در غبن مطرح است که من کیست؟ شاهد کیست یتلو چیست کتاب چیست امام کیست و مانند آن نه تنوین اماماً چیست هر کدام از اینها را در دیگری ضرب بکنند میشود آنطوری که حساب کردهاند میشود 9720 احتمال در تفسیر بیان السعادة و اینکه وارد شده است قرآن ذو وجوه است «فاحملوهُ علی احسن الوجوه» ناظر به این است که شما بررسی کنید بهترینش را بپذیرید ممکن است که 50 معنا یا 60 معنا در بین 9720 معنا صحیح باشد شما میتوانید همه اینها را حق بدانید و البته احسنش را اگر بپذیرید نظیر ﴿واتبعوا أحسن ما أنزل إلیکم﴾ بهتر خواهد بود مگر در آن جامع انتزاعی استعمال بشود دیگر سخن از استعمال لفظ در اکثر از معنا مطرح نیست این مربوط به قبل بود به هر تقدیر این ﴿و من أظلم ممن افتری علی الله کذبا﴾ ناظر به این است که وجود مبارک پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) منزه از افترا است چون بینه دارد در نفی منفیها در اثبات ثابتها بینه دارد و شما نه در نفی مثبت نه در اثبات منفی هیچکدام بینه ندارید شما وحی و نبوت ثابت را نفی کردید معاد ثابت را نفی کردید بینه ندارید شریک منفی را اثبات کردید شفاعت منفی بتها را اثبات کردید تقریب منفی بتها را اثبات کردید اینها میشود افترا بنابراین
سوال: جواب: احتمالات دو قسم است بعضیها که باطل است، بله مرتفع میشود اما آن صحیحها معلوم میشود که مثلاً در بین 9720 احتمال پنج هزارش صحیح است آنوقت انسان بین صحیح و أصح فصح میکند و ممکن است بگوید همه اینها صحیح است لکن برترش فلان وجه است صحیح از سقیم مشخص میشود اما معنایش این نیست که فقط آیه یک معنا را تفهیم میکند. خوب فرمود ﴿و من أظلم ممن افتری علی الله کذبا﴾ این کلمه ﴿من أظلم﴾ در قرآن کریم شاید در حدود نزدیک 14 ،15 مورد استعمال شده است حدود 10 موردش مربوط به همین افترای علی الله است ﴿و من أظلم ممن منع مساجد الله أن یذکر فیها أسمه﴾ که قبلا هم این بحث گذشت کسی که مانع مساجد الهی باشد مانع حرم خدا باشد و نگذارد احکام و حکم الهی در حرم خدا در مساجد الهی مطرح بشود اینها جزء ﴿و من اظلم﴾ است منتها این تعدد وقتی مسئله آور است و سوال برانگیز است که به صورت اثبات باشد نه بصورت نفی یعنی اگر در یک آیه فرمود فلان گروه که فلان کار را کردند أظلمند یا فلان شخص که فلان کار را کرده است أظلم است دیگر نمیشود در آیه دیگر به گروهی دیگر یا شخصی دیگر عنوان أظلم اسناد داده شود اظلم یعنی ظالمتر مگر اینکه منظور از این أظلم، اظلم نسبی باشد نه نفسی که در آن صورت تعدد پذیر باشد مثل أعلم اگر گفته شد فلان شخص أعلم است بالقول المطلق دیگر در قبال این اعلم، اعلم دیگری وجود ندارد ولی اگر گفته شد فلان شخص در فلان رشته علمی أعلم است نه مطلقا آن وقت ممکن است دیگری در رشته دیگر أعلم باشد اما آیه اثبات اظلم بودن نمیکند چنانکه بحثش هم قبلا گذشت آیه تاب تعدد را دارد. میفرماید که اگر کسی افترای بر خدا بست از او ظالم تر کسی نیست نه او ظالم تر از همه است ممکن است که ﴿ومن اظلم ممن منع مساجد الله﴾ از این قبیل ما چند آیه داشته باشیم که أظلم از مانع مساجد کسی نیست أظلم از کسی که ﴿یبغونَهٰا عوجا﴾ نیست أظلم از مفترى کسی نیست یعنی أظلم از اینها نیستند نه اینها اظلمند بنابراین ممکن است همهٴ آنها متساوی باشند در این ظلم. اگر ده گروه در تبهکاری در درکات تبهکاری مساوی باشند صادق است که از اینها أظلم کسی نیست از این گروه أظلم کسی نیست از آن گروه أظلم کسی نیست نه معنایش این است که این گروه اظلمند بنابراین اگر لسان آیه لسان اثبات بود این سوال تولید میشد که خوب اگر اینها اظلمند چطور در بخش دیگر در آیه دیگر فلان گروه اظلم شدند باید حمل بشود بر اینکه اینها اظلم نسبی است نه اظلم نفسی و مانند آن اما ﴿و من اظلم﴾ که استفهام انکاری است یعنی از اینها کسی ظالمتر نیست معنایش این نیست که اینها ظالمترین مردمند از اینها کسی اظلم نیست ممکن است ده گناهی باشد متساویة الاظلام مبتلایان به هر کدام از اینها مصداق این باشند که از اینها ظالمتر کسی نیست این ده گروه همه مساوی هم هستند یا تحت یک جامعه واحد مندرجند بنابراین اگر أظلم بود این سوال مطرح بود که خوب چطور اینها هم اظلماند دیگران هم اظلم هستند ولی و من اظلم است که استفهام است برای نفی است یعنی از این گروه ظالم تر کسی نیست ممکن است که دیگران مساوی اینها باشند شرک ظلم عظیم است. البته در بین اینها در مقام اول بحث این است که از اینها از این ده گروه کسی أظلم است یا نه؟ نخیر از این ده گروه کسی أظلم نیست این بحثهای بیرونی اما بحثهای درون گروهی، حالا خود این ده گروه کدامهایشان أظلم هستند ممکن است بعضی از آنها اظلم از دیگری باشد آن باید با لسان إثبات بیان شود بنابراین اگر آیاتی که تقریباً 15 آیه است در همین محدوده که ﴿ومن اظلم﴾ دارد کلمه من نبود چون این من، استفهام انکاری است کلمه أظلم بود آن وقت این سوال مطرح میشد که بالاخره یک گروه أظلمند مگر اینکه حمل بشود به أظلم نسبی اما دارد ﴿و من اظلم﴾ و لسانش لسان استفهام انکاری است یعنی از اینها ظالم تر کسی نیست وقتی از آنها ظالم تر نباشد ممکن است ده گروه یا 15 گروه یکسان متساویة الأظلام ظالم باشند دربارهٴ همهٴ اینها صادق است که از اینها کسی أظلم نیست در طرف مثبت هم همینطور است مثلاً بگوییم أعدل از زید چه کسی است ممکن است درباره ده نفر انسان همین تعبیر را بگوید که أعدل از عمرو چه کسی است اعدل از بکر چه کسی است یعنی از بکر کسی أعدل نیست اما مساوی بکر ممکن است کسی باشد بنابراین در صورت تساوی چند نفر کلمه أظلم بالقول المطلق صادق نیست اما ﴿و من اظلم﴾ که برای نفی أظلمیت غیر است نه اثبات اظلمیت این، این عبارتها صحیح است تکلفی هم نیست توجیه هم نمیطلبد.
سوال... جواب: یعنی از اینها ظالمتر کسی نیست چرا از اینها ظالمتر کسی نیست دربارهٴ مشرکان هم گفته شد و من اظلم اگر ما لسان وقتی این 15 آیه را در کنار هم قرار میدهیم تقریباً 10 آیه مربوط به همین مسئله إفترا است ﴿ومن اظلم ممن افتری﴾ ولی بخشی از آیاتی که قبلاً هم گذشت نظیر درباره کسانی بود که مانع مساجد بودند ﴿و من أظلم ممن منع مساجد الله أن یذکر فیها اسمه﴾ آنها وقتی جمع آیات را انسان ملاحظه میکند میبیند همه آنها در صدد نفی أظلم بودن غیر هستند یعنی غیر اینها از اینها أظلم نیست نه إثبات اظلم بودن اینها لذا تعدد ممکن است، خوب ﴿و من اظلم ممن الفتری علی الله کذبا﴾ این کذبا مفعول مطلق نوعی میتواند باشد برای إفترا گاهی مستحضرید که مفعول مطلق از سنخ خود فعل است مثل جلس و جلسة گاهی معنای فعل را دارد ولو لفظ فعل ندارد مثل قعدت جلسةً یا جلست قعدًة که همان معنای جلوس به صورت قعود بیان میشود او بالعکس. لذا این میتواند مقعول مطلق نوعی باشد گرچه از لفظ آن نیست فریه هم یک نوع کذب است گاهی گفته میشود إفتری علی الله فریةً گاهی گفته میشود کذباً و مانند آن، خوب
مطلب بعدی آن است که فرمود ﴿اولئک یعرضون علی ربهم﴾ این ﴿اولئک یعرضون علی ربهم﴾ عرض سان دادن به این است که پرده کنار برود و این شخص آن شخص را ببیند و او هم این را ببنید که غیبت به شهادت تبدیل بشود این دو گونه است یک وقت است که معروض و معروض علیه هر دو از هم غایب هستند مثل اینکه زید از عمرو بی خبر است عمرو از زید بی خبر است بعد در فلان روز میگویند روز سان است این زید را به عمر نشان دادند یا عمرو را به زید نشان دادند اینجا عرض دوجانبه صادق است. که زید بر عمرو عرض شد معروض بر عمرو است هم عمرو از او بیخبر بود هم زید از او بیخبر بود این عرض صادق است یک وقت عرض یک جانبه است نه دو جانبه یعنی زید همیشه عمرو را میبیند منتها عمرو در پرده است پشت پرده است وقتی پرده برداشته شد و عمرو به حضور زید رسید این در حقیقت زید بر عمرو عرضه شد او بالکعس آن را که میدید برای او تازهگی ندارد آن که محجوب بود برای او تازهگی دارد این دو قسم. عرض علی الله نسبت به ذات اقدس إله نیست چون ﴿وهو معکم أین ما کنتم﴾ است ﴿ألم یعلم بان الله یری﴾ است ﴿یعلم خائنة الأعین و ما تخفى الصدور﴾ است در سورهٴ مبارکهٴ یونس هم فرمود هر کاری که شما میخواهید انجام بدهید همین که میخواهید وارد آن کار بشوید در مشهد ما هستید ﴿وما تکون فی شأن و ما تقلوا منه من قرآن... الا کنا علیکم شهودا إذ تفیضون فیه﴾ همین که میخواهید وارد آن عمل بشوید مشهود ما هستید آیه 61 سورهٴ مبارکهٴ یونس که قبلا بحث شد این است ﴿و ماتکون فی شأن و ماتتلوا منه من قرآن و لا تعلمون من عمل إلا کنا علیکم شهودا إذ تفیضون فیه﴾ همین که میخواهید وارد بشوید، مشهود ما هستید پس بنابراین نسبت به ذات اقدس إله که ﴿وهو علی کل شیءٍ شهید﴾ است ﴿بکل شیءٍ بصیر﴾ است ﴿بکل شیءٍ علیم﴾ است عرضی در کار نیست اگر عرضی هست نسبت به انسان است در پیشگاه ذات اقدس إله انسان معروض علی الله است یک جانبه است نه دوجانبه و معنای یک جنبه بودن هم این است که یک چیزی این کنار زید هست این را برمیدارد نه اینکه او را میبرند یک وقت است که آن کسی که میبیند کنترل از دور میکند حالا این را میبرند نزدیک او یک وقت است نه آنکه میبینید با این شخص هست با این شخص هست ﴿وهو معکم أین ما کنتم﴾ هرجا این برود هر جا باشد این با او هست و اگر بخواهد عرض صادق بشود یعنی برو صادق بشود بردن صادق بشود به این است که آن پرده رقیق را بردارد آن پرده را که بردارد این دیگر عرض زید بر عمرو صادق است. عمرو زید را میدید و زید عمرو را نمیدید اما این پردهٴ نازک که کنار رفت حالا زید عرض علی العمرو شد پس به اینجا میرسیم که عرض یک طرفه است نه دو طرفه از اینجا هم باید قدری جلوتر برویم آیا بین زید و ذات اقدس إله یک پردهای فاصله است که این پرده را ما برداریم زید بر خدای سبحان معروض میشود آنگاه پشت این پرده هر اندازه هم ضعیف باشد این مستور علی الله است آیا اینچنین است واقعاً یک پردهای هست یا نه بین زید و ذات اقدس إله هیچ پردهای نیست مگر خود زید اینچنین نیست که بین انسان و ذات اقدس إله یک حجاب رقیقی باشد خود زید است این زید اگر خودش را ببیند این محجوب علی الله است وقتی قیامت رسید دیگر ناچار است خود را نبیند خود را که نمیبینید معروض علی الله است این بیان نورانی حضرت أبى ابراهیم امام کاظم (سلام الله علیه) که مرحوم صدوق نقل کرده دیگران هم نقل کردند از همین قبیل است که فرمود «لیس بینه و بین خلقه حجاب غیر خلقه احتجب بغیر حجاب محجوب استتر بغیر ستر مستور و لا إله الا هو الکبیر المتعال» یعنی بین ذات أقدس إله و بین خلقش حجابی غیر از خود خلق نیست یعنی بین خدا و زید پردهای غیر از پندار خود زید نیست این زید وقتی خودبین بود دیگر خدا بین نیست وقتی خودش را میدید و این چیزها را برای خودش میخواست این دیگر محجوب است «احتجب بغیرحجاب محجوب و استتر بغیر ستر مستور» چون «لیس بینه و بین خلقه حجاب غیر خلقه» یعنی بین خدا و زید خود زید فاصله است آنوقت خصوصیت زید و هوای زید و خودخواهی و خود بینی زید که برداشته شد میبینید معروض علی الله است میبیند در پیشگاه خداست نه اینکه او را به جایی دیگر میبرند چون ذات اقدس إله که جا ندارد ﴿فأینما تولوا فثمّ وجه الله﴾ خوب اگر ﴿فأینما تولوا فثمَّ وجه الله﴾ زید را بخواهند بر خدا عرضه کنند در عمق دریا هم باشد همینطور است در کرات دیگر باشد همینطور است ﴿وهو الذى فى السماء إلهٌ وَ فى الأرض إلهٌ﴾ در آسمان باشد همینطور است در زمین باشد همینطور است حالا زید را میخواهند پیش خدا ببرند بر خدا عرضه کنند یعنی چه بر خدا عرضه کنند او که ﴿هو معکم ا ینما کنتم﴾ هست او که محجوب به چیزی نیست تنها یک جانبه حجاب برقرار است و حجاب هم یک پرده رقیق و مانند آن بین خدا و خلق نیست بلکه خود خلق است وقتی خود بینی زید برطرف شد میبیند معروض علی الله است و این معنا در قیامت ظهور میکند در بخشی از آیات قرآن فرمود اینها در قیامت بارز میشوند بارز میشوند یعنی معاذالله چیزی برای خدا مستور بود و الان مشهود میشود؟ یا اینها که محجوب بودند الان مشهود میشوند؟ در سورهٴ مبارکهٴ ابراهیم آیه 48 به این صورت است ﴿یوم تبدل الأرض غیر الارض والسماوات و برزوالله الواحد القهار﴾ اینها بارز میشوند اینکه دارد ﴿یومئذٍ تعرضون لاتخفی منکم خافیة﴾ یعنی برای شما معلوم میشود که هر کاری میکردید او میدانست و او میدید نه اینکه آن روز ببیند در سوره غافر که همان سورهٴ مؤمن هست آیه 16 به این صورت است ﴿یوم هم بارزون لا یخفی علی الله منهم بشیءٌ لمن الملک الیوم لله الواحد القهار﴾ آن روز برای همه ظاهر میشود که خدا میدید نه اینکه آن روز ببیند چون دارد به اینکه همین که وارد کار میخواهید بشوید ما شاهدیم ﴿إلا کنا علیکم شهودا﴾ پس عرض علی الله، بروز علی الله، یا لله این به این است که ما از آن پوستهٴ مان در بیاییم وقتی از آن حجابمان در آمدیم میبینیم که کسی همیشه ما را میدید اینکه آن بزرگواران به ما گفتند که آن کرمی که در گندم مستور است زمین و آسمان او همان حبه گندم است وقتی در مزرعه رفت و این حبه گندم شکافت برداشت و این کرم از درون گندم در آمد میبیند آسمان جای دیگر است زمین جای دیگر است
چه آن کرمی که در گندم نهان است ٭٭٭ زمین و آسمان او همان است
خیلیها هم در لاک خودشان فرو رفتهاند اینها یک کرمی هستند که در درون این گندم که پست و مقام و میز و اجوفین و اینها محجوبند وقتی اینها گرفته شد ازاد بالموت این کرم در آمده میبینند زمین چیز دیگر است آسمان چیز دیگر است و همیشه کسی او را میدید بنابراین عرض علی الله اینچنین نیست که نظیر سان دادن بشری باشد که هر دو از یکدیگر بی خبر باشند و بعد از رفع حجاب هر دو یکدیگر را ببینند اینچنین نیست فرمود ﴿اولئک یعرضون علی ربهم﴾ خوب در چنین روزی وقتی که معروض میشوند علی الله و به پیشگاه ذات اقدس إله میآیند حالا گذشته از اینکه اعضا و جوارح اینها شهادت میدهد و خود اینها اقرار میکنند ﴿فاعترفوا بذنبهم فسحقاً لاصحاب السعیر﴾ أشهاد که میتواند جمع شهید باشد مثل اشراف که جمع شریف است یا جمع شاهد باشد مثل اصحاب که جمع صاحب است شاهدان و شهیدان در قیامت علیه او شهادت میدهند در سورهٴ مبارکهٴ نساء و مانند آن گذشت که در قیامت ﴿جئنا من کل امة بشهید و جئنا بک علی هولاء شهیدا فکیف بک اذا جئنا من کل امة بشهید و جئنا بک علی هولاء شهیدا﴾ فرمود در قیامت ما برای هر امتی یک شهیدی میآوریم یک شاهدی میاوریم که اعمال آنها را در دنیا دیده باشد و در قیامت شهادت داده باشد چه اینکه وجود مبارک عیسی (سلام الله علیه) هم به ذات اقدس إله عرض کرد که ﴿و کنت علیهم شهیداً ما دمت فیهم﴾ وقتی که ﴿فلما توفیتنى کنت أنت الرّقیب علیهم و أنت علی کل شیءٍ شهید﴾ من تا یک محدودهای شاهد بودم وقتی که مرا توفی کردی تو رقیب مطلقی و مراقب مطلقی چون بکل شیئ تو شهیدی خوب پس برای هر امتی پیامبر آن امت و امام آن امّت شهید است شاهد است و اعمال آنها را میبیند و در قیامت شهادت میدهد خوب اگر الآن اعمال ما را نبینند که در قیامت شهادت نمیدهند اینکه وجود مبارک پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه (علیهم الصلاة و علیهم السلام) الآن تمام اعمال ما را میبینند برای اینکه در قیامت باید شهادت بدهند قیامت ظرف ادای شهادت است و هر ادایی مسبوق به تحمل است اگر در دنیا اینها تحمل نکنند و نبینند و ندانند خوب در قیامت چه جور شهادت میدهند؟
سوال... جواب: اگر خود بنده نخواهد عیب او پوشیده شود چه؟ آنجایی که بنده ستّار بود عیب دیگران را پوشید و سعی و تلاشاش این بود که آبروی دیگران را حفظ بکند ذات اقدس إله آبروی او را حفظ میکند چون خدا به هر چیزی از هر چیز دیگر نزدیک است آنجا هم نمیگذارد حتی ملائکهای که موکل ثبت اعمالند آنها ببینند تا یادداشت کنند با آنکه فرمود ﴿وان علیکم لحافظین ٭ کراما کاتبین ٭ یعلمون ما تفعلون﴾ مع ذلک با اینکه ملائکه مکرم را برای ثبت و ضبط اعمال ما فرستاده است آنجایی که بخواهد آبروی ما را حفظ بکند حتی به ملائکهای که مأمور به نوشتن اعمال هستند اجازه نمیدهد که بفهمند در این دعای کمیل همین است دیگر در دعای کمیل میخوانیم که خدایا آنچه را که ما انجام دادیم تو حفظ کردی آبروی ما را در دنیا نریختی حتی به ملائکه هم اجازه ندادی که آنها بنویسند «و کنت انت ... الشاهد لما خفى عنهم و برحتمک أخفیته» این درباره ملائکه است دیگر خوب این ملائکه مأموریت این دارند که اعمال ما را ثبت بکنند و ذات اقدس إله برخی از اعمال را اجازه نمیدهد که حتی آنها متوجه شوند و ببینند و ثبت بکنند در کتاب شریف نهج الفصاحه هم آن حدیث قبلا خوانده شد که وجود مبارک پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به ذات اقدس إله عرض کرد که مسئولیت حساب رسی اعمال امت مرا در قیامت به من واگذار بکن که اگر در بین امتم کسانی بودند که کاری کردند که باعث انفعال من هست من در پیش انبیای دیگر یا امم دیگر منفعل نشوم و من ستاری کنم ذات اقدس إله فرمود که اعمال امت تو را من خودم به عهده میگیرم که اگر یک وقتی یک کار خلافی کردند که آشنایی با آن کار به وجود مبارک شما آسیب میرساند شما اگر ببنید آنها منفعل میشوند یا شما متأثر میشوید ما برای اینکه حتی شما هم آگاه نشوید خودم به عهده میگیرم او ستاری ذات اقدس إله است این مربوط به کسی است که به خود ما هم دستور دادند گفتند اگر یک کسی موجه بود آبرومند بود ولی بالاخره غیر معصوم در معرض لغزش هست یک کسی که آبرومند بود مؤمن بود و متدین بود گاهی خدای ناکرده پای کسی میلغزد. اگر لغزید فوراً شما تحمل کنید او را دیگر علنی نکنید برای اینکه این عمری با عزت و آبرو زندگی کرده است حالا یک بار پایش لغزید شما اگر میدانید آبروی کسی را نبرید اگر لازم باشد خدای سبحان خودش طبل و طشت به دست او است. درباره چنین افرادی خدا به پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) میفرماید که اعمال آنها را من به عهده میگیرم اما یک عده هستند که نه در کنار سفره امام زمان (ارواحنا فداه) نشستهاند در کنار سفره دین نشستهاند از مائده دین از محدودهٴ دین بهره دنیا میبرند و خدای ناکرده آبروی دین را حفظ نمیکنند این در همان نهج الفصاحه در بحث علم و عالم هست که «زلة العالم مضروبً بها الطبل وزلَّةُ الجاهل یخفیها الجهل» فرمود لغزش جاهلها را خدا میبخشد اما اگر یک عالمی بنا شد که این دین برای او یک سفره نانی باشد این طبلش به دست ملائکه است همین که لغزید آنها به طبل میکویند صدایش به همه میرسد «زلت الجاهل یضرت بها الطبل» این از بیانات نورانی وجود مبارک پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است چون آخر این دارد با دین بازی میکند بالاخره اینچنین نیست که خدای سبحان این همه انبیا و اولیا را فرستاده این همه شهدا برای حفظ دین خون داده باشند آنوقت کسی بخواهد با دین خدا بازی کند و خدا به او مهلت بدهد اینطور نیست گناهان شخصی را ممکن است خدای سبحان صرف نظر کند اما اگر کسی بخواهد با دین او بازی کند فرمود «یضرب بها الطبل» دیگر چیزی برای او نمیماند خوب پس عرض علی الله به این صورت است شاهدان هم میآیند و گزارش میدهند فرمود ﴿جئنا من کل امةٍ بشهید و جئنا بک علی هولاء شهیدا﴾ شاهدان در مشهد و محکمهٴ قیامت در پیشگاه ذات اقدس إله اینچنین میگویند ﴿و یقول الاشهاد﴾ اینچینین میگویند ﴿هولاء الذین کذبوا علی ربهم﴾ معلوم میشود که این افترا در باره مشرکان و مخالفان دین است نه درباره آنهایی که بخواهد پیغمبر را تبرئه کند که پیغمبر مفترى نیست بلکه میخواهد ثابت کند شما مفترى هستید ﴿هولاء الذین کذبوا علی ربهم﴾ اینها دروغ گفتند برای اینکه خدای سبحان واحد است لا شریک له اینها برای خدا شریک قرار دادند خدای سبحان به این بتها اجازه شفاعت نداد اینها گفتند ﴿هولاء شفعاؤُنا عند الله﴾ خدای سبحان معاد را مقرر کرده است اینها مبدا بدون معاد را میپذیرند شریعت و وحی و نبوت و رسالت را مقرر کرده است اینها تکذیب میکنند و مانند آن ﴿هولاء الذین کذبوا علی ربهم اَلاٰ لعنة الله علی الظالمین﴾ اینجا تصریح به اسم ظاهر و عدم اکتفاء ضمیر برای آن است که هم تعلیل باشد و هم تعمیم تعلیل باشد یعنی چرا لعنت خدا بر اینها است برای اینکه اینها ظالم هستند و هر که ظالم باشد مستحق لعنة خدا است پس اینها مستحق لعنة خدا هستند این تعلیل. تعمیم هم هست برای اینکه ظلم گرچه عظیم است و عظیم داریم به نام شرک غیر عظیم هم داریم ظالمین بالقول المطلق به نحو عموم هر که باشد از رحمت خدا دور است
اعاذنا الله من شرور انفسنا و سیئات أعمالنا
و الحمد لله رب العالمین
تاکنون نظری ثبت نشده است