display result search
منو
تفسیر آیات 23 تا 24 سوره بقره – بخش هفدهم

تفسیر آیات 23 تا 24 سوره بقره – بخش هفدهم

  • 1 تعداد قطعات
  • 38 دقیقه مدت قطعه
  • 214 دریافت شده
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیات 23 تا 24 سوره بقره – بخش هفدهم
- جایگاه بهشتیان و جهنمیان
- محصور بودن کافران در آتش قیامت
- آتش جهنم برای فاجر کافر و غیر کافر
- حسن فعلی و حسن فاعلی
- بهشت، در اختیار انسان با ایمان و صالح

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَلَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوْا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ أُعِدَّتْ لِلْکَافِرِینَ ٭ وَبَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِیْ مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ کُلَّمَا رُزِقُوْا مِنْهَا مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقاً قَالُوا هَذَا الَّذِیْ رُزِقْنَا مِنْ قَبْلُ وَأُتُوا بِهِ مُتَشَابِهاً وَلَهُمْ فِیهَا أَزْوَاجٌ مُطَهَّرَةٌ وَهُمْ فِیهَا خَالِدُونَ﴾
لازمهٴ نپذیرفتن وحی، ورود در جهنّم است. جهنّم را خدای سبحان با این امور معرفی کرد که ﴿وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ﴾؛ چه اینکه این جهنّم: ﴿أُعِدَّتْ لِلْکَافِرِینَ﴾.
معنای «لام» در ﴿للکافرین﴾
﴿أُعِدَّتْ لِلْکَافِرِینَ﴾ مفید حصر نیست؛ چون یکی از ادات حصر «لام» نیست. «لام» اختصاص فی الجمله را اثبات می‌کند، نه اختصاص بالجمله را؛ لذا نه در مسائل اصولی، نه در مسائل غیر اصولی، یکی از ادوات حصر «لام» شمرده نشده که ﴿أُعِدَّتْ لِلْکَافِرِینَ﴾ دلالت کند که جهنشم تنها برای کافرین ست. کلمهٴ «لام» مثل کلمهٴ «إنما» نیست که احیاناً مفید حصر باشد. «لام» اختصاص فی الجمله را دربر دارد، نه بالجمله؛ یعنی ارتباط فی الجمله بین مدخول «لام» و سابق بر «لام» هست، امّا این شیئی که مدخول «لام» است به غیر سابق یا اصلاً ارتباط ندارد، یک چنین دلالتی از کلمهٴ «لام» استفاده نمی‌شود و این «لام»ی که در مسئله جهنشم نسبت به کفّار وارد هست، اگر به معنای ارتباط باشد تام است، امّا اگر این «لام»ی که معنای سود و نفع را در بر دارد؛ نظیر آنچه که دربارهٴ بهشتی‌ها گفته می‌شود ﴿أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ﴾ که «لام» در برابر «علی» باشد [و] به معنای نفع باشد، این همان تحکّم و استهزاست؛ همان‌طوری که دربارهٴ جهنّمی‌ها می‌گوید: ﴿فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِیم﴾ [که] یک نحوه تحکّم است، اگر «لام» به معنای نفع باشد در برابر «علی»، این «لام» در اینجا تحکّماً استعمال شده است. همان‌طوری که می‌گویند: ﴿فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ﴾ این‌چنین می‌گوید: ﴿أُعِدَّتْ لِلْکَافِرِینَ﴾؛ همان‌طوری که بهشت ﴿لِلْمُتَّقِینَ﴾ است: ﴿أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ﴾ [و] آنجا «لام» به نحو سود است در برابر «علی»، اینجا هم می‌گویند: ﴿أُعِدَّتْ لِلْکَافِرِینَ﴾ از باب تحکّم و استهزا و امثال ذلک؛ و گرنه جهنّم «للکافرین» نیست، جهنّم «علی الکافرین» است [و] کافر، محکوم جهنّم است.

ـ شاهد قرآنی بر عدم اختصاص جهنم برای کافران
نشانه‌اش آیات دیگری است که کافر را زیر سلطهٴ جهنّم می‌داند. آیهٴ 49 سورهٴ «توبه» این است که ﴿أَلاَ فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَُمحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ﴾ اگر جهنّم محیط به کفار شد و کافر مُحاط به جهنّم شد؛ پس زیر سلطهٴ نار است اگر زیر سلطهٴ آتش بود؛ پس آتش برای کافر نیست، علی الکافر هست ﴿وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَُمحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ﴾.

جایگاه بهشتیان و جهنّمیان
دربارهٴ بهشتیان هرگز این‌چنین نیست که بعشت محیط به بهشتی‌هاست دربارهٴ این است که ﴿وَلَکُمْ فِیهَا مَا تَشْتَهِی أَنفُسُکُمْ وَلَکُمْ فِیهَا مَا تَدَّعُونَ﴾ ؛ هر چه بخواهند حاصل است. دربارهٴ جهنّمیها گفته شد که جهنّم محیط به کافرین است و هم اکنون هم احیاناً محیط به کافرین است، منتها آن روز، روز ظهور احاطه است، نه روز حدوث احاطه.

تعبیرات مختلف در قرآن برای جهنم
تعبیرات قرآن کریم دربارهٴ جهنّم یکسان نیست. گاهی نظیر آیهٴ هشت سورهٴ «اسراء» می‌فرماید: ﴿وَجَعَلْنَا جَهَنَّمَ لِلْکَافِرِینَ حَصِیراً﴾؛ ما جهنم را حصیر کافر قرار دادیم. این «حصیر» ظاهراً همان حاصر و همان محبسی است که انسان را محصور می‌کند؛ گرچه معنای دومی هم برای حصیر ذکر کرده‌اند حصیر؛ یعنی همین فرش معمول که جهنم حصیر کافرین است؛ یعنی همان طوری که حصیر فرش گسترده است، جهنم فرش آماده است که کافر در جهنم قرار بگیرد و آیهٴ‌ای که می‌گوید ﴿لَهُم مِن جَهَنَّمَ مِهَادٌ﴾ ، آن تأیید می‌کند که حصیر به معنای همین بساط و فرش باشد، اما آیهٴ سورهٴ «توبه» که می‌فرماید: ﴿وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَُمحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ﴾ و سایر آیات، تأیید می‌کند که حصیر؛ یعنی همان حصر؛ چون زندان حصیر است، محصور می‌کند، اینجا فعیل به معنای فاعل است. زندان حصیر است؛ یعنی حاصر است، آن محبوس را محاصره می‌کند و کسی که محبوس است در حصار حبس است. جهنمیها در حصار جهنم‌اند.

ـ محصور بودن کافران در آتش قیامت
آن‌گاه آیاتی نظیر اینکه ﴿کُلَّمَا أَرَادُوا أَن یَخْرُجُوا مِنْهَا مِنْ غَمٍّ أُعِیدُوا فِیهَا﴾ و امثال ذلک، این معنا را تأیید می‌کند که اینها محصور به نارند. هرگاه بخواهند از نار بیرون بروند، مقدورشان نیست [و] نار بر اینها مسلط است؛ بنابراین جهنم، حصیر کافرین است؛ یعنی حاصر کفشار است و کفار محصور در جهنّم‌اند و اگر محصور در جهنم شدند، قهراً جهنّم «علی الکافرین» است نه «للکافرین»، «أعدت علی الکافرین».

«لام» در ﴿للکافرین﴾ برای ارتباط
«لام» در این گونه از موارد «لام» ارتباط است، نه «لام» اختصاص به آن معنا و نه «لام» نفع؛ نظیر آنچه که در سورهٴ «اسراء» آیهٴ هفت فرمود: ﴿إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِکُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا﴾ این «لام»، «لام» ارتباط است نه «لام» انتفاع. این‌چنین نیست که «إن احسنتم احسنتم لانفسکم وإن اسأتم فعلیها» ان‌گاه به جای «علی» «لام» گفته‌اند برای مشاکله، این‌طور نیست [بلکه] این «لام» برای ارتباط است که عمل با عامل در ارتباط است. هر عملی با عامل خود در ارتباط است. اگر عمل حسن است «فللعامل» است. اگر عمل سیئه است «فللعامل» است. این «لام»، «لام» ارتباط است، نه این که «لام»، «لام» انتفاع باشد، آن‌گاه در کلمهٴ ﴿وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا﴾ از باب مشاکله «لام» گفته باشند نه، در هر دو جا «لام» ارتباط است: «ان احسنتم فالإحسان مرتبط بکم و ان أسأتم فالأسائة مرتبطة بکم»؛ عمل به عامل ارتباط دارد. عمل از بین نمی‌رود (یک)، به غیر عامل ارتباط ندارد (دو)، به عامل خود وابسته است (سه). نه عمل انسان از بین می‌رود، نه به غیر عامل ارتباط دارد و نه عامل می‌تواند از بند عمل برهد؛ ﴿إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِکُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا﴾ که «لام» در اینگونه از موارد لام ارتباط است.
بنابراین، گرچه در آیهٴ محل بحث فرمود: ﴿أُعِدَّتْ لِلْکَافِرِینَ﴾؛ اما این «لام» جز ارتباط چیزی اثبات نمی‌کند و نه «لام» اختصاص و «لام» سود هم نیست، بلکه ارتباط است و اگر «لام»، «لام» انتفاع بود، تحکّماز گفته شد در حقیقت جهنّم «علی الکافرین» است و بهشت «للمؤمنین» است؛ چون بهشت در اختیار مؤمن هست [و] هر چه بهشتی بخواهد مقدور اوست، ولی کافر در اختیار جهنّم است [و] هر چه جهنم بخواهد کافر ناچار است تحمل کند.

دو شاهد قرآنی دیگر برای عدم اختصاص عذاب جهنم برای کافران
ـ شاهد اول: جهنم، در کمین کافران
از اینکه فرمود: ﴿وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَُمحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ﴾ ؛ نشان می‌دهد که جهنمی، محکوم جهنّم است؛ چه اینکه در آیهٴ 21 و 22 سورهٴ «عمّ یتسائلون» (نبأ) وقتی که جریان جهنم را تبیین می‌کند، می‌فرماید: ﴿إِنَّ جَهَنَّمَ کَانَتْ مِرْصَاداً ٭ لِلطَّاغِینَ مَآبَاً﴾؛ او در کمین است که بگیرد. مرصاد؛ یعنی کمینگاه، جهنم در کمین است که بگیر. خب اگر جهنم مرصاد کافرین و طغات است؛ پس برای طغات نیست، «علی الطغاة» است. اگر در کمین است که طاغی را بگیرد، پس طاغی محکوم اوست.

ـ شاهد دوم: جهنّمیان، تحت قیمومیّت آتش قیامت
و از این روشن‌تر همان آیه‌ای است که در پایان سورهٴ «قارعه» می‌فرماید: ﴿وَأَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوَازِینُهُ ٭ فَأُمُّهُ هَاوِیَةٌ ٭
وَمَا أَدْرَاکَ مَاهِیَهْ ٭ نَارٌ حَامِیَةٌ﴾ ؛ این فرزند نار است و همان طوری که فرزند «یهوی الی امه» و «اُمّ» مسیطر و مسلّط بر کودک است، جهنّمیها در تحت قیمومیّت آتش‌اند، مادر آنها آتش است، آنها آتش تغذیه می‌کنند و در دامن آتش پرورش می‌یابند، بنابراین جهنّم هرگز «للکافر» نیست، «علی الکافر» است و محیط به کافر است و کافر، محکوم نار است.

مطلقات قرآنی برای گرفتار شدن تمام تبهکاران به عذاب جهنم
و در تتمهٴ بحث دیروز که جهنشم مخصوص کفّار نیست، مطلقاتی ذکر شد که آن آیات مطلق دلالت می‌کرد هر تبهکاری گرفتار نار است. حالا اگر تبهکاری او کفر و نفاق بود، گرفتاری‌اش ابدی است و اگر تبهکاری او مقطعی بود، گرفتاری او هم موسمی است.

ـ آتش جهنم برای فاجر کافر و غیر کافر
یکی از مطلقات همان سورهٴ «انفطار» است که فرمود: ﴿وَإِنَّ الْفُجَّارَ لَفِی جَحِیمٍ﴾ ؛ فاجر (جه کافر، چه غیر کافر) هر معصیت‌کاری را می‌گویند «فاجر». فاجر در جهنم است اگر فجورش کفر و نفاق بود، جهنّمی بودن او ابدی است، و گرنه موقت است.

خلود و ابدیت در جهنم برای کفر و نفاق
پس اگر در سورهٴ «جن» آیهٴ 23 خوانده شد که ﴿مَن یَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فَیهَا أَبَدا﴾ این آیه اطلاق داشت و قید خلودِ ابد هم داشت، آن صدرش مطلق است شامل همه خواهد شد و خلودِ ابدش مال کسی است که عصیان او کفر و نفاق باشد. آن‌گاه به وسیلهٴ ادلهٴ دیگر کسی که معصیت او کفر و نفاق است، از این خلود و ابدیّت خارج می‌شود و بقیّه زیر پوشش اصل نار قرار دارند.

انذار و تبشیر در قرآن
اما مطلبی که از امروز به خواست خدا شروع می‌شود این است، فرمود: ﴿وَبَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِیْ مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ﴾؛ خدای سبحان رسولش را به عنوان بشیر و نذیر معرفی کرده است؛ راه را نشان می‌دهد [و] راهیانی که آن را طی کردند، آنها را به بهشت بشارت می‌دهد [و] منحرفانی که از آن راه سقوط کردند، آنها را به جهنّم وعید می‌دهد. بعد از اینکه مسئله وعیدِ اهلِ نار گذشت، آن‌گاه بشارت مؤمنین نوبتش می‌رسد.
خدای سبحان در اوایل سورهٴ «بقره» ـ وقتی که نام قرآن و وحی را بُرد ـ فرمود: این کتاب ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ است، مردم را در برابر قرآن به سه قسمت تقسیم کرد: مؤمن و کافر و منافق، حکم هر سه را هم بیان کرد. آن‌گاه به مسئله توحید پرداخت از آیهٴ 21 به بعد، بعد از آیهٴ 23 به بعد به مسئله نبوت پرداخت، آن‌گاه مردم در برابر وحی و نبوّت، یا مؤمن‌اند یا غیر مؤمن. مؤمن را دارد به بهشت بشارت می‌دهد، کافر را هم به جهنّم انذار کرده است. اینهچنین نیست که فقط یک سلسله احکام کلّی بگوید و راه‌های تربیتی و اخلاقی را بازگو نکند، فرق قرآن با کتابهای دیگر این است، لذا فرمود: آن که پذیرفت و عمل کرد به او بهشت [را] بشارت بدهید و آن که نپذیرفت، او را از نار انذار کنید.
﴿وَبَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِیْ مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ﴾ این جمله بر جملهٴ گذشته عطف است. و خطاب گرچه ظاهرش متوجه رسول خدا(صلیٰ الله علیه و آله و سلّم) است، ولی همان طوریکه حضرت مخاطب است و امّت او به او اقتدا می‌کنند، در این بشارت هم این‌چنین است، اختصاصی به پیغمبر(صلیٰ الله علیه و آله و سلّم) ندارد [بلکه] هر انسان عاقلی می‌تواند دیگران را مژده به بهشت بدهد ﴿وَبَشِّرِ﴾ این طور نیست که فقط پیغمبر(صلیٰ الله علیه و آله و سلّم) باید بشارت بدهد و دیگران حق تبشیر ندارند؛ البته تبشیر بالاصالة از آنِ پیغمبر(صلیٰ الله علیه و آله و سلّم) است دیگران که از مکتبش می‌آموزند به مؤمنین بشارت می‌دهند؛ پس هر خردمندی می‌تواند از اینجا بیاموزد و دیگران را به بهشت بشارت بدهد: ﴿وَبَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾.

حسن فعلی و حسن فاعلی
در قرآن کریم بهشت را از آنِ کسی می‌داند که حُسن فاعلی را با حُن فِعلی ضمیمه کرده باشد؛ یعنی آدم خوبی باشد و کار خوبی بکند. کسی که آدم خوبی است، ولی کار خوبی نمی‌کند اهل بهشت نیست. کسی که کار خوب می‌کند، ولی آدم خوبی نیست اهل بهست نیست.

ـ حسن فاعلی و فعلی، شرط ورود به بهشت
بیان ذلک این است [که] کسی که موحشد است [و] معتقد است به مبدأ، معاد، وحی و سایر اصول دین، این آدم خوبی است، حسن فاعلی دارد؛ یعنی جانی دارد پاک [و] روحی طیّب دارد و اگر به فروع دین عمل کرد، حسن فعلی دارد؛ یعنی کار او خوب است، جان او خوب، این را قرآن به بهشت وعده می‌دهد. اگر کسی جان خوب داشته باشد؛ یعنی معتقد باشد و امّا کاری انجام ندهد، یعنی واجبها را انجام ندهد و از محرّمات اجتنابی نداشته باشد؛ یک انسان این‌چنینی که حسن فاعلی دارد، ولی از حُسن فعلی محروم است به بهشت وعده داده نشد، یا کسی که حسن فعلی دارد کار خوب می‌کند؛ یعنی خدماتی دارد، اما حسن فاعلی ندارد؛ یعنی به خدا و قیامت معتقد نیست، کار را «لله» انجام نمی‌دهد، کار را «لیوم الحساب» انجام نمی‌دهد [در این صورت] یا به عنوان شهرت است که این کار حسن فعلی هم ندارد یا نه، به عنوان نوع دوستی است که یک حسن فعلی دنیایی است. خدای سبحان برای این گونه از حُن فعلیها پاداشی قائل است، اثرش را در دنیا از بین نمی‌برد، او را از برکات دنیایی برخوردار می‌کند و مانند آن و احیاناً ممکن است باعث تخفیف عذاب او در جهنّم بشود، امّا کسی که به خدا و قیامت معتقد نیست او را به بهشت نمی‌برند. اگر کسی برای خدا کار نکرد و به خدا عقیده نداشت، برای لقای حق کار نکرد و به معاد معتقد نبود، ولی خدماتی ارائه داد، این بهرهٴ دنیایی می‌برد، ولی در قیامت سهمی ندارد؛ لذا خدای سبحان دربارهٴ کفار فرمود: هر عملی که کافر انجام می‌دهد؛ ﴿أَعْمَالُهُمْ کَسَرَابٍ بِقِیعَةٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ مَاءً﴾

نیّت، معیار در تأثیر عمل
در نوع موارد، این دو قیت را قرآٴ کریم کنار هم ذکر می‌کند، می‌فرماید: ﴿أَمَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً﴾ اگر جایی اتفاق افتاد که فقط به ایمان اکتفا کرد یا به عمل صالح اکتفا کرد، این مطلقها حتماً با آن مقیّدهای فراوان باید تقیید بشود، فرمود: ﴿مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِن ذَکَرٍ أَوْ أُنثَی وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً﴾ گاهی ایمان را قبل ذکر می‌کند و عمل را بعد؛ نظیر همین آیهٴ محل بحث سورهٴ «بقره»؛ گاهی عمل صالح را اول ذکر میهکند بعد ایمان را؛ مثل آیهٴ سورهٴ «نحل» که فرمود: ﴿مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِن ذَکَرٍ أَوْ أُنثَی وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً﴾ اگر عمل صالح بود [و] از جان صالحی نشئت گرفت، بهشت به انتظار اوست و اگر کسی دیدنش فقط دنیا بود؛ یعنی برای دنیا کرد [و] به ماورای دنیا معتقد نبود، به مقدار نیّت عمل بُرد دارد، قهراً برد عملش تا قیامت نیست. اگر کسی گفت: ﴿مَا هِیَ إِلاّ حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا وَمَا یُهْلِکُنَا الاَّ الدَّهْرُ﴾ ، یک انسان این چنینی خدماتی هم به نوع خود ارائه داد، این دیدش تا لبهٴ گور است می‌گوید: انسان از میلاد شروع می‌شود و به مرگ ختم می‌شود و دیگر هیچ، بعد از مرگ خبری نیست. اگر دیدش تا لبهٴ مردن است و بعد از مرگ را نمی‌بیند؛ پس کار را برای بعد از مرگ نکرده است و اگر نیّت و ارادهٴ او برای بعد از مرگ نبود، کار هم امتداد ندارد تا بعد از مرگ بماند، کار در سطح دنیاست. آن گاه او بدون کار وارد عالم دیگر می‌شود. مگر نه آن است که کار را نیّت زنده می‌کند. مگر نه آن است که روح کار، اراده و نیّت است. اگر کسی منطقش این بود: ﴿مَا هِیَ إِلاّ حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا وَمَا یُهْلِکُنَا الاَّ الدَّهْرُ﴾ دیدش تا گور است [و] می‌گوید: انسان با مرگ نابود می‌شود. اگر دیدش این بود که انسان با مرگ نابود می‌شود پس نیّت و ارادهٴ او تا مرگ است و اگر نیّت و ارادهٴ او تا مرگ بود، بدنهٴ کار تا مرگ راه دارد و لا غیر؛ چون نیّت عمل را میهبرد، اراده است که عمل را می‌برد و انسانی که به مرگ به عنوان خاتمه زندگی نگاه کرد، کارش هم تا لبهٴ مرگ است [و] از آن به بعد تنها می‌رود، «صفر الوجه» و «صفر الکف» می‌رود.

ـ بشارت بهشت برای انسان جامع حسن فاعلی و فعلی
لذا در همهٴ موارد سخن از ضمیمه حسن فاعلی و حسن فعلی است؛ یعنی آدم خوب، کار خوب بکند بهشت مال اوست و مقیّد هم «ینتقی بانتفاء احد الجزئین» اگر کسی ایمان نداشت یا ایمان داشت، ولی کار خوب نکرد او از بهشت طرفی نمی‌برد؛ حالا ممکن است تخفیف عذاب در جهنّم نصیبش بشود.

عدم پذیرش ایمان در هنگام احتضار
در سورهٴ «انعام» آیهٴ 158 می‌فرماید: ﴿یَوْمَ یَأْتِی بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ لَا یَنْفَعُ نَفْساً إِیمَانُهَا لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِن قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمَانِهَا خَیْراً قُلِ انتَظِرُوا إِنَّا مُنتَظِرُونَ﴾ فرمود: روزی فرا می‌رسد که اینها بعضی از آیات الهی را می‌بینند که همان لحظهٴ احتضار است؛ در ان روز اگر بخواهند ایمان بیاورند سودی ندارد؛ چون ایمان را انسانباید در حال اختیار تحصیل کند [و] در حال اضطرار ـ که حال احتضار است ـ آن ایمان سودی ندارد. فرمود: ﴿لَا یَنْفَعُ نَفْساً إِیمَانُهَا﴾ که ﴿لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِن قَبْلُ﴾؛ در دنیا در حال سلامت ایمان نیاورد، ایمان حال احتضار به حال او سودی ندارد (این یکی) یا نه، در حال سلامتایمان آورد: ﴿أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمَانِهَا خَیْراً﴾ این ﴿کَسَبَتْ﴾ عطف بر ﴿آمَنت﴾ است؛ یعنی ﴿لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِن قَبْلُ﴾ یا «لم تکن کسبت فی ایمانها خیراً» یا قبلاً ایمان آورد، ولی کاری از این ایمان به عنوان بهرهٴ عملی استفاده نکرد. کسی که قبلاً ایمان نیاورد: ﴿لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِن قَبْلُ﴾ یا ایمان آورد، ولی کاری نکرد: ﴿أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمَانِهَا خَیْراً﴾ که این «کسبت» عطف بر «آمنت» است، آن‌گاه «لم تکن» روی او وارد می‌شود؛ یعنی «لم تکن کسبت فی ایمانها خیراً» کاری هم از پیش نبرد؛ یعنی چیزی از خیرات کسب نکرده است. اگر کسی قبلاً ایمان نیاورد یا قبلاً ایمان آورد، ولی کاری کسب نکرده است، این انسان این چنینی در حال احتضار اگر ایمان بیاورد سودی ندارد. معلوم می‌شود ایمان قبلی ـ وحده ـ کافی نیست [بلکه] کسب خیر هم لازم است ﴿یَوْمَ یَأْتِی بَعْضُ آیَاتِ رَبِّکَ﴾ که ﴿لَا یَنْفَعُ نَفْساً إِیمَانُهَا﴾ نافع نیست. کدام نفس؟ آن انسانی که ﴿لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِن قَبْلُ﴾ یعنی حسن فاعلی فراهم نکرده ﴿أَوْ کَسَبَتْ فِی إِیمَانِهَا خَیْراً﴾ ؛ یعنی حسن فعلی فراهم نکرده، یعنی ایمان آورد، ولی خیری کسب نکرده است. ﴿قُلِ انتَظِرُوا إِنَّا مُنتَظِرُونَ﴾ بنابراین اگر چنانچه قرآن کریم بهشت را وعده می‌دهد، به کسانی وعده می‌دهد که هم از نظر اعتقاد مؤمن باشند و هم از نظر عمل کارهای صالح داشته باشند.
شرط صالح بودن عمل در قرآن
﴿وَبَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾؛ عملیرا هم قرآن صالح می‌داند که مطابق با «ما جاء به النبی» باشد؛ یعنی برابر وحی باشد. اگر عمل برابر وحی بود، می‌شود صالح؛ لذا گاهی مسئله نبوت را مسقیماً ذکر می‌کند؛ گاهی مستقیماً مسئله نبوت را ذکر نمی‌کند، می‌گوید: اینها عمل صالح دارند. عملی که برابر با وحی نباشد، صالح نیست و عملی که مطابق وحی است صالح است؛ پس عمل صالح در فرهنگ قرآن همان است که مطابق با وحی باشد.

صحیح بودن چهار احتمال در معنای «لام» در ﴿لهم﴾
﴿وَبَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِیْ مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ﴾ در اینجا «لا» می‌تواند«لام» اختصاص باشد؛ می‌تواند «لام»ارتباط باشد؛ می‌تواند «لام» سود باشد؛ می‌تواند «لام» ملکیّت باشد، همهٴ این گونه موارد؛ چون جنّت مملوک بهشتیهاست [و] خود بهشت را ساخت، غارسِ جنّت خود انسان است.

ـ تسبیحات اربعه، جامع ارکان دین
در جریان معراج رسول خدا(صلیٰ الله علیه و آله و سلّم) که حضرت دید فرشتگان مشغول ساختن قصری هستند: «لبنةٌ من ذهب و لبنةٌمن فضة» ؛ گاهی بنا می‌کنند [و] گاهی دست از کار می‌کشند، حضرت سؤال کرد که اینها خسته نمی‌شوند، چرا گاهی شروع به کار می‌کنند، گاهی دست از کار می‌کشند؟ آن فرشته عرض کرد: برای اینکه هر وقت مصالح ساختمان بیاید، اینها بنا می‌کنند [و] هر وقت مصالح ساختمان نیاید، اینها بنا نمی‌کنند. حضرت فرمود: مصالحش چیست؟ عرض کرد: مصالح ساختمان همان «سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اکبر» است که مؤمن میهگوید؛ یعنی اذکارالهی این است. این تسبیحات اربعه ارکان دین است. اگر حضرت به این تسبیحات اربعه در آنجا اشاره کرد، برای اینکه ارکان دین [و] همهٴ مسائل دین به این چهار امر برمی‌گردد.
سر نامگذاری کعبه
مرحوم مجلسی(رضوان الله علیه) و دیگر بزرگان در جوامع روایی این حدیث شریف را نقل کرده‌اند که ظاهراً از امام صادق(سلام الله علیه) نقل شده است که کسی از محضر حضرت سؤال کرد که، کعبه را چرا کعبه می‌گویند؟ فرمود: خُب، خانه‌ای است شش سطحی و هر خانه شش سطحی، مکعب شکل است، می‌شود کعبه. هر خانه‌ای مکعب است. خانه‌ای که چهار دیوار دارد، یک سقف دارد، یک کف، این مکعب شکل است. خب مکعب را می‌گویند «کعبه»؛ پس سقف و سطح که مال هر خانه‌ای هست، این چهار دیواری مال بعضی خانه‌هاست، بعضیها بیشتر و بعضیها کمتر.

ـ رابطه تحمید با تربیع کعبه
آن‌گاه سؤال شد که چرا کعبه دارای چهار دیوار است؟ یا خود حضرت تعلیماً فرمود: می‌دانی کعبه چرا چهار دیوار است؟ برای اینکه «بیت المعمور» دارای چ‌ار دیوار است. آن‌گاه سؤال در بیت المعمور مطرح شد که میهدانی چرا بیت المعمور دارای چهار دیوار است؟ برای اینکه عرش دارای ح‌ار ضلع است. آن‌گاه فرمود: می‌دانی عرش چرا دارای چهار ضلع است؟ برای اینکه «لاأنّ الکلمات التی بنی علیها الإسلام أربع سبحان الله و الحمد لله ولا إله إلا الله و الله اکبر» ببین تفاوت ره از کجا تا به کجاست. فرمود: چون اصول دین و کلمات دین چهارتاست، عرش هم چهار پایه دارد، بیت المعمور هم چهار پایه دارد؛ کعبه هم چهار پایه دارد.

ـ فهم حکمت تسبیحات اربعه توسط معصومین(علیهم السلام)
کسی ممکن است [به] مکه مشرف بشود، همان چهار دیواری را زیارت کند؛ کسی هم ممکن است مکه مشرف بشود، تا بیت المعمور بُرد حَجّی‌اش باشد؛ کسی هم ممکن است [به] مکه مشرف بشود تا عرش را زیارت کند؛ کسی هم ممکن است مکه مشرف بشود و این کلمات را دریابد، آن که همهٴ این کلمات را درمی‌یابد، او مجاز است که بگوید «انا ابن مکة و منی» (روحی و أرواح العالمین له الفداء) او با اینکه آن سال مکه نرفت ـ یعنی حج نکرد ـ و اصولاً یک سخنی در مقاتل است ، یک سخنی هم در فقه. در مقاتل همین طور است که سالار شهیدان(سلام الله علیه) به قصد حجِ تمتع تشریف بردند و حج را تبدیل به عمره کردند، این در مقاتل هست، اما سند علمی ندارد. اما آنچه که در فقه ماست و روایات صحیح هم براساس آن است و در فقه بر اساس آن تکیه شده، این است که حضرت از همان ابتدا قصد عمره مفرده کرد، نه قصد حج تمتع. این را سیدناالاستاد مرحوم آقای محقق داماد(رضوان الله علیه) تذکر دادند، مرحوم آقای حکیم(رضوان الله علیه) در مستمسک تذکر دادند و سایر فقها هم بیان کردند حضرت ابتدائاً به قصد عمره مفرده تشریف بردند، نه به قصد حج تمتع.
و امروز که روز ترویه است، حضرت در روز ترویه با آن سخنرانی وضع را برگرداند، فرمود: من عازم کربلایم و اگر کسی وطنش لقای حق است، به همراه من بیاید: «من کان باذلاً فینا مهجته و موطناً علی لقاء الله نفسه فلیرحل معنا» ؛ یعنی کسی که اهل لقای حق است، وطن او آنجاست، توطین کرده خود را به لقای حق، به همراه من بیاید.
امام سجاد(سلام الله علیه) با اینکه در آن سال مِنا تشریف نبردند، قربانی نکردند و امثال ذلک، مع ذلک فرمود: من فرزند منا و مکه‌ام، ماییم که این سرزمین را آباد کردیم . و اینکه امام صادق(سلام الله علیه) فرمود، فرمود به این که بُردِ کارتان باید تا مبنای عرش باشد. آن‌گاه شما می‌شوید جزء مؤمنینی که «قلب المؤمن عرش الرحمن» .

معنای حکمت عرشیه
می‌بینید بزرگان وقتی عناوینی به مسایل عقلی و علمی بلند می‌دهند، می‌گویند: «حکمهٴ عرشیه» حکمهٴ عرشیه نه یعنی مطلب بلند است که دیگران گفته‌اند، ما هم داریم می‌گوییم نه، مطلب عرشی آن مطلبی است که خدای سبحان بر قلب خود انسان القا کند؛ چون «قلب المؤمن عرش الرحمن». اگر قلب به اینجا رسید؛ یعنی به همان پایگاه اصلی عرش رسیده خب خیلی7 از حقایق به این قلب اضافه می‌شود و این بیان را امام صادق(سلام الله علیه) به این صحابه‌اش که فرمود، برای آن است که دست او را بگیرد از مکه به بیت المعمور و از بیت المعمور به عرش و از عرش به مبانی عرش آشنا کند، این حدیث شریف را در بحار ملاحظه بفرمایید، در جاهای دیگر هم هست.

بهشت، محصول کار انسانهای مؤمن و صالح
غرض آن است که اگر کسی به این پایگاه رسید، بهشت را غرس می‌کند؛ یعنی با «سبحان الله و الحمد لله و لا إله الا الله و الله اکبر» بهشت را غرس می‌کند و آنها کارگران این انسان‌اند. در همان معراج به رسول خدا(صلیٰ الله علیه و آله و سلّم) عرض کردند که این فرشتگان، خدمهٴ مؤمنین‌اند. اینها دارند برای اینها خانه می‌سازند، منتها مصالح ساختمانی را باید مؤمنین بدهند. اگر قصر هست خود مؤمن می‌سازد و امثال ذلک؛ لذا دربارهٴ بهشت این رواست که انسان بگوید: ﴿أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ﴾ حتی «لام» ملکیّت باشد، برای اینکه ملک اوست، محصول کار اوست، او ساخت.

محصور شدن دوزخیان در جهنم
و اما دربارهٴ جهنّم؛ گرچه محصول کار جهنمیهاست، اما جهنّمی با کار خود، خود را اسیر کرده است، خود را محصور کرده است؛ مثل یک معتادی که خود را گرفتار کرده است. گرچه دست رشتهٴ خود اوست، امّا بر اوس مسلط است؛ مثل کسی که عمداً دیواری را ویران کرد و رفت زیر دیوار؛ گرچه محصول کار اوست، ولی مقهور کار است؛ امّا دربارهٴ بهشت، انسان چون بالا آمد محصول کار او مملوک اسوت.

بهشت، مشتاق لقای اولیای الهی
و اگر انسان یک قدریبالاتر باشد، این تعبیرات دربارهٴ او رواست که «إنّ الجنة تشتاق الی اربعة» این حصر نیست. اگر دربارهٴ چهار نفر در روایات وارد شده است که بهشت مشتاق آنهاست، بهشت مشتاق زیارت سلمان و مقداد و امثال ذلک است، این حصر نیست. این‌چنین نیست که در اوّلین و آخرین همین چهار نفرند که می‌توانند به جایی برسند ـ بعد از معصومین ـ که بهشت مشتاق اینها باشد، خیلیها هم می‌توانند به جایی برسند که بهشت مشتاق آنها باشد. البته هر مملوکی مشتاق مالک است. یک وقت بهشت را روی لطف به ما می‌دهند، گرچه همهٴ کارهای خدا لطف است؛ یک وقت خدای سبحان دست ما را می‌گیرد، به جایی می‌برد که بهشت به ما مهر می‌ورزد.

بهشت، محکوم و مملوک تکوینی انسان بهشتی
این بیان را در نهج‌البلاغه ملاحظه می‌فرمایید که حضرت فرمود: «فاعل الخیر خیر منه و فاعل الشر شرٌ منه» ؛ بالاتر از هر کار خیر آن کسی است که کار خیر را انجام داده است؛ چون هر علتی بالاتر از معلول است، هر مؤثّری قوی‌تر از اثر است. حضرت فرمود: شما بالاتر از نمازتان هستید، نه بالاتر از حقیقت نماز، بالاتر از همین نمازی که می‌خوانید، بالاتر از همین روزه‌ای که می‌گیرید؛ چون روزه شما اثر شماست، نماز شما اثر شماست: «فاعل الخیر خیر منه» بالاتر از هر کار خیر کسی است که آن کار خیر را انجام می‌دهد؛ چون کار خیر اثر اوست و اگر اثر اوست قهراً مملوک اوست. بهشت هم مملوک بهشتیان است؛ چون آنها ساخته‌اند.

ـ بهشت در اختیار انسان با ایمان و صالح
لذا وقتی شما خط.سی کلی بهشت را ملاحظه می‌فرمایید، می‌بینید ارادهٴ بهشتی در بهشت حاکم است، هر چه بخواهد هست. اگر یک وقتی خواست چشمه‌ای بجوشد، همین که با دست اشاره کرد [و] خطی کشید، چشمه می‌جوشد ﴿یُفَجِّرُونَهَا تَفْجِیراً﴾ این طور نیست که نظیر دنیا، انسان تابع قنات و چشمه باشد که کنار چشمه چادر بزند، هر جا خواست چشمه می‌جوشد. این طور نیست که چشمه‌های بهشت هم مثل چشمه‌های دنیا، جای معیّن داشته باشد که انسان مجبور باشد در کنار چشمه سکونت داشته باشد، بلکه چشمه در اختیار انسان است. در ذیل آیهٴ مبارکهٴ ﴿دَعْوَاهُمْ فِیهَا سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ وَتَحِیَّتُهُمْ فِیهَا سَلاَمٌ﴾ این آیهٴ ده سورهٴ «یونس»را در تفسیر شریف نور الثقلین ملاحظه بفرمائید [که] آنجا چه روایتی نقل کرده‌اند این ﴿دَعْوَاهُمْ فِیهَا سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ وَتَحِیَّتُهُمْ فِیهَا سَلاَمٌ﴾ آنجا این حدیث شریف آمده است که بهشتی اگر چیزی خواست،نمی‌گوید به من فلان غذا را بدهید، همین که چیزی را خواست می‌گوید: ﴿سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ﴾ ، همین که گفت: ﴿سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ﴾ آن غذا برای او حاضر است. وقتی تناول کرد؛ ﴿آخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِین﴾ . برخوردشان هم با یکدیگرمسالمت‌آمیز است: ﴿دَعْوَاهُمْ فِیهَا سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ وَتَحِیَّتُهُمْ فِیهَا سَلاَمٌ وَآخِرُ دَعْوَاهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ﴾ این چنین نیست که بهشتی نیاز داشته باشد [و] دستی دراز کند [و] کاری انجام بدهد یا به کسی بگوید که فلان کار را برایم انجام بده. خواستن همان و تحقق مراد همان، آنجا اراده حاکم است باذن الله: ﴿دَعْوَاهُمْ فِیهَا سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ﴾؛ هر ادعایی داشته باشند با تسبیح است؛ چون به نقص خود پی می‌برند ‌[و] خدایی که منزه از نقص است، او را تسبیح می‌کنند و به مقصد می‌رسند: ﴿دَعْوَاهُمْ فِیهَا سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ﴾ این است که این «سبحان» هم بهشت می‌سازد و هم بر بهشت حاکم است. اگر قصرِ بهشت و باغهای بهشت است با این کلمات و اعمال صالحه ساخته می‌شود و اگر بهره‌برداری از میوه‌های آندرختهاست مثلاً، باز هم با همین کلمات است. ﴿دَعْوَاهُمْ فِیهَا سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ﴾ لذا خدای سبحان در همین آیهٴ محل بحث فرمود: ﴿وَبَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ﴾.

بهره‌مندی اهل خوف و خشیت الهی از دو بهشت
حالا یک جنّت است برای گروهی و دو جنّت است برای کسی که اهل خوف و خشیت الهی باشد: ﴿وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ﴾ یا ﴿وَمِن دُونِهِمَا جَنَّتَانِ﴾ ؛ جنان فراوانی است، آن یک بحث دیگر است که به یک مؤمنچندتا بهشت می‌دهند.
این هم در جوامع روایی ما هست که منزل یک بهشتی به قدری وسیع است که همهٴ اهل دنیا در آن جا می‌گیرند و الآن هم این منزل موجود است؛ یعنی اگر همهٴ اهل دنیا مهمان یک بهشتی باشند، در منزلش جا هست چنین عالمی است . شما این روایات جنت و نار را (خواه از بحار؛ خواه از غیر بحار) در جوامع روایی ملاحظه فرمایید تا اینکه روشن بشود آن عالم چه نشئه‌ای است و چقدر وسیع است و انسان در آن نشئه حاکم است. چی جور همهٴ اهل دنیا مهمان بهشتی بودند، جا دارد منزلشان و اگر کسی وارد بهشت شد، می‌بیند که آن شیعیان خاص، آن موالیان خاص اهل بیت، آنها که جزء شاگردان مخصوص‌اند، درجاتشان به قدری بلند است که امیر المؤمنین(سلام الله علیه علی ما یبالی) در این حدیث شریف می‌فرماید: دیگران وقتی به منازل شیعیان ما نگاه می‌کنند، مثل آن است که اهل زمین به ستارهٴ آسمان نگاه می‌کنند ؛ این قدر فاصله است، درجاتش هم این قدر فاصله است و غُرَف مبینه هم از آن اینهاست.

سر نامگذاری بهشت به جنّت
﴿أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِیْ مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ﴾ منظور از این جنشتی که زیرش نهر جاری است، گفتند: این باغها به قدری درختهایش مخفوف و پیچیده است که سراسر این باغ به عنوان یک سقف سبز دیده می‌شود؛ لذا صادق است که انسان بگوید: زیر این جنّت نهر جاری است. دیگر نیازی نیست که ما مضاف را در تقدیر بگیریم و بگوییم: «الجنات تجری من تحت أشجارها الانهار» نه، این سقف زیرش آب جاری است، این جای خالی نیست و این طور نیست که هوا هم از جای دیگر بیاید یا نور از جای دیگر بیاید، همه دستگاه را خود مؤمن تأمین می‌کند. آنجا سخن از آفتاب و ماه که نیست: ﴿لاَ یَرَوْنَ فِیهَا شَمْساً وَلاَ زَمْهَرِیراً﴾ .

جان باک و نورانی مؤمنان، سرچشمه نور بهشت
در روایات جنّت هست که گاهی نور در یک منطقه پیدا می‌شود. سؤال می‌کنند که خدا فرمود: ﴿لاَ یَرَوْنَ فِیهَا شَمْساً وَلاَ زَمْهَرِیراً﴾؛ شمسی نیست [و] قمری نیست؛ پس این نور چیست که پیدا شده است؟ جواب میهاید: یک مؤمنی از غرفه‌ای به غرفهٴ دیگر داشت عبور می‌کرد، نورش شما را روشن کرد. این همان است که ﴿نُورُهُمْ یَسْعَی بَیْنَ أَیْدِیِهمْ وَبِأَیْمَانِهِمْ﴾ آنجا دیگر سخن از نور بیرونی نیست که فضا را روشن کند، شمس و قمری نیست، بساط همهٴ شمس و قمرها برچیده شده است: ﴿إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ﴾ شد؛ ﴿وَإِذَا النُّجُومُ انکَدَرَتْ﴾ شد، ﴿وَجُمِعَ الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ﴾ شد، زمین و اسمان همه و همه بساطش برچیده شد: ﴿فَدُکَّتَا دَکَّةً وَاحِدَةً﴾ انسان است و صحنهٴ بهشت، اوست که باید نور بدهد. این است که وقتی اینها از آن عالم با خبر هستند، کسانی را می‌بینند که سرگرم عالم طبیعیت‌اند، می‌گویند: این سُفٰها چه می‌کنند؟!

معنا و مصداق «مجنون» در کلام روایات
این را در جوامع روایی ملاحظه می‌فرمایید که رسول خدا(صلیٰ الله علیه و آله و سلّم) داشت عبور می‌کرد، دید اطراف یک انسانی را عده‌ای گرفته‌اند، فرمود: چه خبر است؟ عرض کردند: یک مجنونی است، حالش به هم خورده دورش جمع شده‌اند. فرمود: نگویین مجنون، بگویید «مریض» یک مریضی حالش به هم خورده، دور او جمع شده‌اند. عرض کردند: اگر او مجنون نیست، پس مجنون کیست؟ فرمود: آن که اهل دنیاست و اهل خدا نیست، او مجنون است. آن که خداپرست نیست، دیوانه است. آن که خدا را رها کرده و به دنبال بیگانه می‌رود، او دیوانه است.

ـ معنای عقل
خب، اگر «العقل ما عبد به الرحمن» نتیجه‌اش این است که «ما لا یعبد به الرحمن فلیس بعقل» عکس نقیضهاش این است. اگر عقل را ـ آنکه عقل را آفرید ـ این چنین معرفی کرد، به زبان صاحبِ آفرینش عقل به ما این‌چنین گفته شد که «العقل ما عبد به الرحمن» این را معصومین فرمودند. معصومین از زبان کسی سخن می‌گویند که عقل را در عالم خلق کرد. آن که عقل را خلق کرد، این‌چنین معرفی کرد که «ما عبد به الرحمن» این عکس نقیضش این است که «ما لا یعبد به الرحمن فلیس بعقل» لذا حضرت فرمود: آن نَکْر است؛ پس انسان می‌شود دیوانه.

قیامت، روز ظهور جنون انسانها
و قیامت ـ که روز ظهور حق است ـ این جنون ظهور می‌کند، خیلیها دیوانه محشور می‌شوند. حالا دربارهٴ خصوص ربا خوار به عنوان نمونه ذکرشده است، این طور نیست که جنون مخصوص رباخواران باشد، فرمود: ﴿الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبَا لاَ یَقُومُونَ إِلاَّ کَمَا یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطَانُ مِنَ الْمَسِّ﴾ ؛ آن مخبّطانه و دیوانه‌وار محشور می‌شود، این مخصوص رباخوار که نیست، البته دربارهٴ او یقینی است. خبّ عدّهٴ دیگر هم ممکن است دیوانه‌وار محشور شوند، منتها جنونی که آنجاست، انسان می‌فهمد که دیوانه است و عذاب الیم دامنگیر او می‌شود.

تفاوت مجنون در دنیا با مجنون در آخرت
مجنون در دنیا معذّب نیست، آشنایانِ او رنج می‌برند که این دیوانه شد؛ و گرنه مجنون چه رنجی دارد؟! آن که باید درک کند، آن نیروی ادراک کننده که در اختیار مجنون نیست؛ چون نمی‌داند دیوانه است رنج نمی‌برد، آشنایان او رنج می‌برند که این مجنون است، ولی دیوانه‌ای آن عالم در قیامت می‌فهمند که دیوانه‌اند؛ پس گرفتار خِزی و هوان می‌شوند، این خصیصه آخرت است. می‌فهمند که دیوانه‌اند، چنین خصیصه‌ای دارد. «أعاذنا الله من شرور انفسنا و من سیئات أعمالنا».
بنابراین، ﴿أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِیْ مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ﴾؛ اگر جنت به همان معنا توصیف شد، نهر از زیر خود جنّت روان است.
«والحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 38:27

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی