display result search
منو
تفسیر آیه 12 تا 13 سوره هود – بخش دوم

تفسیر آیه 12 تا 13 سوره هود – بخش دوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 38 دقیقه مدت قطعه
  • 152 دریافت شده
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 12 تا 13 سوره هود – بخش دوم
- بحث ادبی
- لعل در کلام خدا معنای خودش (شاید) را دارد
- تحدی قرآن نسبت به کافران
- افترا به خداوند


بسم الله الرحمن الرحیم
﴿فلعلک تارک بعض ما یوحی الیک و ضائق به صدرک ان یقولوا لولا انزل علیه کنز او جاء معه ملک انما انت نذیر و الله علی کل شیءٍ وکیل﴾
﴿ام یقولون افتراه قل فاتوا بعشر سور مثله مفتریات وادعوا من استطعتم من دون الله ان کنتم صادقین﴾
﴿فالم یستجیبوا لکم فاعلموا انما انزل بعلم الله و ان لا اله الا هو فهل انتم مسلمون﴾
کلمه لعل که معنای ترجی دارد نظیر لیت که تمنی را به همراه دارد اگر در کلام ذات أقدس إله استعمال بشود این طور نیست که معنای قصر را به همراه داشته باشد این کلمه هر جا استعمال بشود معنای خاص خودش را دارد و اینکه متلکم یعنی ذات اقدس اله عالم به غیب عالم و شهادت است عالم غیب و شهادت است و به همه امور قطع دارد دلیل نیست که لعل در کلام خدا با قطع و امثال ذلک همراه است بلکه به این معنی است خدای سبحان هر مطلبی را که می‌فرماید آن مطلب یا یک امر یقینی است یا یک امر محتمل است درباره امر یقینی با کلمات قطع و یقین افاضه می‌کند مثل اینکه درباره قیامت می‌فرماید ﴿یوم لا ریب فیه﴾ این ﴿لا ریب فیه﴾، ﴿ربنا انک جامع الناس بیوم لا ریب فیه﴾ یا ﴿الم* ذلک کتاب لاریب فیه﴾ این ﴿لا ریب فیه﴾ که درباره حقانیت وحی و نبوت است درباره معاد هست این همان معنای بالضروره منطق را می‌دهد وقتی می‌گویند اربع زوج است بالضروره یعنی این محمول از این موضوع جداشدنی نیست استحاله انفکاک دارد وقتی هم گفته می‌شود ﴿لا ریب فیه﴾ یعنی بالضروره در این کتاب تردیدی نیست یا معاد بالضروره است حتمی الوقوع است قطعی الوقوع است اینها امور ضروری است که با کلمهٴ ﴿لا ریب فیه﴾ و امثال ذلک ذکر می‌شود اما آن مواردی که زمینه است و در حد احتمال است بعضی بهره صحیح می‌برند بعضی بهره صحیح نمی‌برند با لیت و لعلّ همراه است مثل اینکه می‌فرماید روزه بگیرید ﴿لعلکم تتقون﴾ یا فلان کار را انجام بدهید ﴿لعلکم تفلحون﴾ زیرا این چنین نیست که اگر کسی روزه گرفت الا و لابد به تقوی مىرسد برای اینکه شرایط دیگری دارد موانع دیگری دارد باید آن شرایط را احراز کرد از آن موانع پرهیز کرد حسن عاقبت داشت بد کاری نکرد که این حسنه‌اش را از دست بدهد و مانند آن بنابراین این کارها در حد زمینه برای فلاح و تقوی عامل خوبی است پس اگر فرمود ﴿کتب علیکم الصیام کما کتب علی الذین من قبلکم لعلکم تتقون﴾ یا در مواردی دارد ﴿لعلکم تفلحون﴾ این چنین نیست که این لعل در کلام خدا چون خدا به همه امور قطع دارد با قطع و یقین همراه باشد یعنی بالضروره قطع متکلم کاری به آن موضوع بحث ندارد خدای سبحان به همه امور قاطع است قطع دارد که فلان شخص که روزه گرفته است با حسن خاتمت می‌میرد و یقیناً سعادتمند است و قطع دارد که فلان شخصی که الان روزه مىگیرد معاذالله به سوء خاتمه مبتلا می‌شود یقینا اهل جهنم است اینها را هم یقین دارد اما در هر دو جا می‌فرماید روزه زمینه سعادت است پس آنجا که می‌فرماید ﴿لعلکم تتقون﴾ ﴿لعلکم تفلحون﴾ با قطع ذات اقدس اله به وفاق و با قطع ذات اقدس اله به خلاف هر دو صحیح است خدا قطع دارد که زید حسن عاقبت دارد به فلاح می‌رسد همین زیدی که روزه می‌گیرد و قطع دارد عمرو همین عمروی که روزه می‌گیرد گرفتار سوء خاتمه خواهد شد و یقیناً اهل جهنم است اما به هر دو خطاب می‌کند که روزه بگیرید ﴿لعلکم تتقون﴾ یعنی روزه زمینه تقوی را فراهم می‌کند فلاح هم همین طور است و مانند آن پس اینچنین نیست که چون متلکم اهل قطع است ﴿عالم الغیب والشهاده﴾ است لعلّ در کلام خدا شاید کلام خدا به معنای باید باشد نخیر شاید او همان شاید است متلکم را نباید به حساب کلام آورد و آن زمینه آورد مطلب دیگر این است که زمینه برای فرد عادی این است که ترک بکند مثلا اما اگر ما بگوییم «لعلک تارک» زمینه ترک است برای اینکه بد رفتاری آنها اهانت آنها دهان کجی آنها اعراض آنها اعتراض آنها معارضه آنها زمینه ترک را فراهم مىکند ولی خوب شما که اهل ترک نیستید و اگر ما بگوییم این ترک به معنای تأخیر است با آن شق دیگر هماهنگ نیست برای اینکه آن شق دیگر این است که ﴿ام یقولون افتراه﴾ این حرف مشرکان که می‌گویند قرآن فریه است و معاذالله رسول خدا (صلّی الله علی و آله و سلم) افترا بسته است حرف آنها در مقابل تأخیر نیست در مقابل ترک است یعنی ذات اقدس اله می‌فرماید آیا تو حرفهای ما را تو آیات ما را به آنها نرساندی یا رساندی و آنها گفتند اینها دروغ است ولی اگر بفرماید به اینکه حرفهای ما را تأخیر انداختی یا آنها گفتند افترا است این یای دومی ضلع تأخیر قرار نمی‌گیرد اگر چنانچه تأخیر می‌انداخت در برابر تأخیر آنها می‌گفتند دیدی حق با ما بود او عقب نشینی کرده این جور باید باشد نه اینکه بفرماید آنها می‌گویند افترا است این حرفی که آنها می‌گویند افترا است مقابل گفتن است یعنی اینکه نگفتی یا گفتی و اینها می‌گویند افترا بست و اگر تارک معنای موخر باشد تأخیر انداز باشد این دو قرین ضلع مقابل هم قرار نمی‌گیرند یعنی نمی‌شود گفت که تو تأخیر انداختی یا آنها گفتند افترا است آنها وقتی می‌گویند افترا است که تو بگویی خوب پس باید گفت که تو نگفتی یا گفتی و آنها قبول نکردند
سوال: جواب: خوب نیانداختی یعنی چیز دیگر هست اگر تارک به معنای تأخیر است دیگر گفتن بعدی را ندارد چون تأخیر انداختی یا آنها گفتند افترا است این مقابل هم نیست اگر تو تأخیر انداخته باشی آنها در مقابل تأخیر حرف می‌زنند تو اگر ترک کرده باشی آنها در مقابل ترک حرف می‌زنند مقابل ترک این است که گفته باشی آنها می‌گویند فریه است لذا ﴿ام یقولون افتراه﴾ تایید می‌کند که همان ترک معنای ظاهری خودش را دارد ﴿فلعلک تارک بعض ما یوحی الیک و ضائق به صدرک﴾ این «بعض ما یوحی الیک» از سنخ تعلیق حکم بر وصف که مشعر به علیت است یک وقت است می‌گوییم فلان مطلب را نگفتیم این دلیل می‌خواهد مگر باید می‌گفتند بله برای اینکه وحی بود تو باید می‌رساندی اما وقتی که بفرماید ﴿فلعلک تارک بعض ما یوحی الیک﴾ دیگر دلیل نمی‌خواهد مثلا اگر بگویند اکرم زیدا دلیل مىخواهد چرا اکرام بکنند مىگویند لانه عالم عادل هاشمی و مانند آن اما اگر بگویند اکرم الهاشمی دیگر دلیل نمی‌خواهد یا بگویند اکرم العالم دیگر دلیل نمی‌خواهد یا بگویند اکرم العادل دیگر دلیل نمی‌خواهد چون خود این موضوع وصفی را به همراه دارد که سند آن حکم است اگر بفرماید که چرا فلان مطلب را ترک کردی خوب دلیل می‌خواهد مگر باید می‌گفتم؟ بله خوب می‌گفتی برای اینکه ﴿یوحی الیک﴾ بود اما وقتی که می‌فرماید ﴿فلعلک تارک بعض ما یوحی الیک﴾ این دلیل به همراه حکم آمده یعنی تعلیق حکم بر وصف مشعر به علیت است یعنی چیزی که ﴿یوحی الیک﴾ شما هم که ماموری خوب حتما باید ابلاغ بکنی دیگر مطلب سوم آن است که این کلمه ضائق به جای ضیّق قرار گرفت
سوال: جواب: بله عمل منقطع باشد هم درست است مگر چیزی را که باید می‌گفتی نگفتی مگر چیزی را که باید ابلاغ مىکردی ابلاغ نکردی یا نه ابلاغ کردی آنها گفتند دروغ است؟
سوال: جواب: چرا برای اینکه باید که اعراض از یک مطلبی اقبال مطلب دیگر باشد طوری که در قبال او قرار بگیرد اگر در ضلع مقابل قرار نگیرد که اعراض او اقبال این نیست استدبار او استقبال این نیست از بیگانه که نمىشود اعراض کرد باید یک چیزی باشد که استدبار استقبال این در بیاید خوب کلمه ضائق هم به وزن فاعل است که شبیه تارک است و هم اینکه آن ضیق کم را نشان می‌دهد بر خلاف ضیّق که ضیّق آن ضیق فراوان را نشان مىدهد از دو جهت کلمه ضائق گفتند بهتر از کلمه ضیّق است خوب شما نگفتید یا دلتنگ شدید به استناد حرف آنها که اینها بهانه می‌گیرند می‌گویند که چرا گنج نیامده چرا فرشته نیامده أمثال ذلک این حرفهای خسته کننده بی محتوا تو نذیری و باید انذار کنی تبشیر کنی ابلاغ کنی که می‌کنی کارهای تکوین هم به دست خدا است ﴿بکل شیئ وکیل﴾ است اگر صلاح بداند تو را مظهر خود قرار می‌دهد در اجرای این کارها چه اینکه در بعضی از موارد معجزاتی هم نازل کرده است خوب پس سخن از ترک شما نیست سخن از ضیق صدر شما نیست سخن این است که شما با همه این حرفها مشروح الصدرید و مبلّغ هم ﴿قولوا فی انفسهم قولا بلیغا﴾ را دارید و هم مشروح الصدرید نه «ضائق به صدرک» است چون ﴿الم نشرح لک صدرک﴾ نه تارکید برای اینکه ﴿ما هو علی الغیب بظنین﴾ همان هم می‌گویید هیچ ترسی هم ندارید خوب پس چیست که اینطور پیشرفت نمی‌کند پیشرفت نکردنش به جهل آنها است آنها می‌گویند اینها افترا است اینها دروغ است ﴿ام یقولون الفتراه﴾ فرمود آن تهمتها که پاسخ ندارد یعنی آن گفتن اینکه چرا گنج نیامده خوب پاسخش همین است که ﴿إنّما انت نذیر﴾ آن حرفهای جاهلانه بخشی از اینها که پاسخ دارد که در سوره مبارکه فرقان آنها در نوبتهای قبل اشاره شد خدا جواب می‌دهد که شما منتظرید فرشته نازل بشود خوب بله فرشته نازل می‌شود اما آن روزی که فرشته نازل شد شما فرشته را دیدید حال احتضارتان است چون به حال عادی که نمىتوانید فرشته را ببینید چون در اوائل سوره مبارکه فرقان بود که در بحث دیروز گذشت ﴿فقال الذین لایرجون لقائنا لو لا انزل علینا الملائکه﴾ آیه 21 به بعد سوره فرقان بود ﴿فقال الذین لایرجون لقائنا لو لا انزل علینا الملائکه او نری ربنا لقد استکبروا فی انفسهم و عتو عتوا کبیرا﴾ ﴿یوم یرون الملائکه﴾ بالاخره در حال احتضار شما فرشته‌ها را می‌بینید دیگر ﴿لابشری یومئذ للمجرمین و یقولون حجرا محجورا﴾ آن روز دیگر برای شما بشارت و مژده نیست روز تلخی است شما سعی می‌کنید که بگویید منعاً ممنوعا آن روز را برای شما روز ناگواری اعلام می‌کنند در همین سوره مبارکه فرقان آیه 4 به بعد این است ﴿و قال الذین کفروا ان هذا الا افک افتراه و اعانه علیه قوم ءاخرون فقد جائوا ظلما وزورا﴾ ﴿و قالوا اساطیر الاولین اکتتبها فهی تملی علیه بکرةً و أصیلا﴾ ﴿قل انزله الذی یعلم السر فی السموات والارض انه کان غفورا رحیما﴾ بخشی از قرآن را که روی فصاحت و بلاغت او تکیه مىشد اینها مىگفتند این سحر است بخشی که مربوط به اخبار انبیا و قصص امم گذشته بود می‌گفتند اینها اسطوره است نظیر داستان رستم و اسنفدیار و اینها. اینها اسطوره است افسانه است و أباطیل است و مانند آن وقتی به یکدیگر مىرسیدند کسی از آنها سئوال مىکرد «ماذا انزل ربکم قالوا اساطیر الاولین» نحوه جواب دادن آنها هم این است که هر دو را منکرند وقتی که از مومنین سؤال مىکردند که شما وقتی که رفتید مسجد محفل پیغمبر (صلّی الله علی و آله و سلم) را درک کردید ﴿ماذا انزل ربکم قالوا خیرا﴾ اینها با این ﴿قالوا خیرا﴾ دو تا جواب دادند این ﴿خیراً﴾ را وقتی منصوب مىکنید یعنی اینها بارو کردند که خدا نازل کرده است یک، برای اینکه مفعول است فاعل مىخواهد فاعلش هم همان فعلی است که عاملش همان فعلی است که ﴿قالوا من انزل خیرا﴾ یعنی ﴿قالوا انزل خیرا﴾ دوم اینکه خدا نازل کرده است یک چیز خوبی است حکمت است مصلحت است منفعت است وقتی از مومنان سئوال می‌کنند که ﴿ماذا انزل ربکم قالوا خیرا﴾ با این یک کلمه منصوب دو تا مطلب را گفتند یعنی ما قبول داریم که خدا نازل کرده است یک، قبول داریم آن را هم که نازل کرده است حکمت و منفعت و مصلحت است خیر است این دو، اما آنها در مقابلش وقتی از مشرکین سئوال می‌کنند ﴿ماذا انزل ربکم قالوا اساطیر الاولین﴾ با رفع می‌گویند اینها هم دو تا مطلب را انکار کردند یعنی که اصلا چیزی نازل نشده که اگر باور می‌کردند که خدا نازل کرد باید می‌گفتند ﴿أساطیرَ الاولین﴾ اینها نصب که نمی‌گویند که ﴿أساطیرُ الاولین﴾ مىگویند یعنی کسی چیزی نازل نکرده آن وقت اینها چیست اینها خیر نیست اینها افسانه و افیون است خوب با همین کلمه رفع و نصب دو تا مطلب فهمیده مىشود یکی آنها می‌گویند خیرا این دو مطلب است یکی اینها مىگویند ﴿أساطیرُ الاولین﴾ این هم دو تا مطلب است اینجا فرمود خوب اگر این است خوب بالاخره فریه است شما هم مثل این افترا ببندید دیگر شما هم مثل این بیاورید این أساطیر گفتند که در سوره فرقان و امثال ذلک آمده است مربوط به داستان انبیا و امم گذشته است ﴿و قالوا أساطیر الاولین اکتتبها فهی تُملی علیه بکرةً و اصیلا﴾ اینجا که یعنی این آیه محل بحث سوره مبارکه هود فرمود ﴿أم یقولون افتراه قل فاتوا بعشر سور مثله مفتریات وادعوا من استطعتم من دون الله ان کنتم صادقین﴾ اگر این فریه است خوب شما هم مثل این بیاورید آنگاه است که آنها گاهی می‌گویند مثلا این کسی که مدعی نبوت است تنها می‌نشیند فکر می‌کند می‌بافد اینها را به ما می‌گوید گاهی می‌گویند عده‌ای او را کمک مىکنند ﴿تملی علیه بکرةً و اصیلا یا عشیرا﴾ یک عده‌ای دستیار او هستند می‌فرماید اگر او تنها است خوب شما یک لجنه‌ای تشکیل بدهید بیاورید اگر مىگویید عده‌ای او را کمک مىکنند شما هم ﴿وادعوا من استطعتم من دون الله﴾ هر کس را شما در نظر دارید به عنوان دستیار و کمک دعوت بکنید بعد یک سوره مثل این بیاورید ﴿فاتوا بعشر سور﴾ مثل این باشد و مىگویید مفتریات است مثل همین مفتریات را شما بیاورید نه اینکه شما افترا ببندید شما مثل این بیاورید حالا باید بحث بشود که پس چرا در جای دیگر کلمه مفتری وصف نشده در خصوص این آیه کلمه مفتری وصف سور قرار گرفته است آنچه در نوبت دیروز گذشته بود این بود که قرآن کریم در سه بخش به تحدّیات گوناگون مبارز طلب کرده تحدّی یعنی مبارز طلب کردن یعنی اگر شما تردید دارید که این کتاب وحی خدا است و آورنده این پیامبر الهی است خوب شما هم مثل این بیاورید تحدّی کردن فرع بر این است که افراد اهل تشخیص باشند کارشناس باشند یا همه آنها یا بعضی‌ از آنها بالاخره یک عده کارشناس در بین جمعیت باشند تا آنها تشخیص بدهند لذا مىگویند معجزه برابر با پیشرفته‌ترین فن آ ن عصر است در زمان موسی کلیم یک سلسله فنون خاص پیشرفته بود در زمان عیسی مسیح (سلام الله علیهما) یک سلسله فنون مخصوص پیشرفته بود در زمان پیغمبر (صلّی الله علی و آله و سلم) و سلم یک سلسله فنون ادبی خاص پیشرفته بود و مانند آن بالاخره یک عده کارشناس باید باشند که مردم به آنها مراجعه کنند در همه این بخشها و مناظرات علمی بالاخره یک کارشناسانی باید باشند خدا هم با این کارشناسان کار دارد خطاب مىکند اگر شما بررسی کردید دیدید مثل قرآن نتوانستند بیاورند خوب بفهمید که قرآن وحی خدا است خوب اگر کسی اهل تشخیص نباشد کارشناس نباشد و نتواند بفهمد که سحر چیست معجزه چیست سحر چیست سحر و کهانت و شعبده و جادو و طلسم چه هستند معجزه چیست خوب این چگونه می‌تواند در برابر این آیات جواب خدا را بدهد مشکل خودش را حل بکند مشکل دیگران را حل بکند باید باشند کسانی که کارشناسان این امور هستند یعنی واقعا معجزه را می‌شناسند معنای اعجاز را می‌دانند معنای سحر و شعبده و جادو و طلسم و کهانت و قیافه شناسی و اینها را می‌دانند فرق بین معجزه و سحر را می‌دانند بعد می‌گویند سحر با معجزه پهلو نزند دل خوش دار وگرنه خوب چرا پهلو نزند؟ برای یک عده که کارشناس نیستند کاملا پهلو می‌زند اما وقتی که کارشناس باشند که قرآن با کارشناسها فعلاً کار دارد پهلو نزند دیگر فرمود اینها ده سوره مثل این بیاورند در قرآن کریم آن جامعش همین است که ﴿فالیاتوا بحدیث مثله﴾ در سوره مبارکه اسراء که دیروز آیاتش بحث شد ﴿و لئن اجتمعت الجن والانس علی یاتی بمثل هذا القرآن لا یعطی بمثله﴾ به خود قرآن تحدّی شد در این سوره مبارکه هود به ده سوره تحدّی شده است در سوره مبارکه بقره و یونس به یک سوره ﴿بسورة﴾ که تنوینش تنوین وحدت باشد تحدّی شده است با یک تفاوتی که در سوره بقره و سوره یونس است که ﴿بسورة من مثله﴾ یا ﴿بسورة مثله﴾ در سوره مبارکه یونس آنجا من ندارد ولی در سوره بقره دارد آیه 38 سوره مبارکه یونس این بود که ﴿ام یقولون افترا قل فاتوا بسورة مثله وادعوا من استطعتم من دون الله ان کنتم صادقین﴾ خوب این مشکل برای برخی از مفسران دغدغه فکرشان را فراهم کرده است که ما چگونه جمع بکنیم از یک طرف خدا می‌فرماید که مثل قرآن بیاورید خوب چون مثل قرآن نمی‌توانید بیاورید فرمود یک سوره بیاورید حالا که یک سوره نمی‌توانید بیاورید ده سوره بیاورید این یعنی چه کسی که یک سوره نتواند بیاورد یقیناً ده سوره نمی‌تواند بیاورد اینها ناچار شدند بگویند به اینکه از نظر ترتیب آن آیه سوره إسراء اوّل است آیه سوره هود که محل بحث است مرحله دوم قرار داشت آیه سوره مبارکه یونس و بقره مرحله سوم بعد مىبینند ترتیب نزول را نگاه مىکنند شأن نزول را نگاه مىکنند مکه و مدینه را نگاه مىکنند مىبینند هماهنگ نیست این چنین نیست که آن سوره مبارکه بقره و یونس مسلما باشد در کل بعد از سوره هود نازل شده باشد اگر این باشد خوب سوره هود را برخی گفتند بعد از آنها نازل شده است وقتی بعد از آنها نازل شده است ترتیب این چنین مىشود اول مىفرماید مثل خود قرآن بیاورید بعد یک سوره مثل قرآن بیاورید بعد ده سوره مثل قرآن بیاورید آن وقت این مشکل شد برای اینکه اگر شما قبلاً تحدّی کردید مبارز طلب کردید کسی نتوانست یک سوره مثل قرآن بیاورد چطوری بعد مبارز طلب مىکند مىگوید ده سوره مثل او بیاور مگر اینکه کاملاً برای شما طبق اسباب نزول و ترتیب نزول مسلم شده باشد که سوره مبارکه هود قبل از سوره یونس بود و قبل از سوره بقره بود که برخی هم این احتمال را دادند اما باید تثبیت بشود از نظر تاریخی
سوال: جواب: فرمود ﴿فاتوا بعشر سور﴾ ده سوره
سوال: جواب: نه چون همه آنها می‌گویند دروغ است در قسمتهای سوره مبارکه هود مثلا گفتند ة ‌یِ ی
سوال: جواب: بقیه را درست مىدانند؟ خوب اگر بقیه را درست می‌دانند چطور می‌شود که پیغمبر باشد و بعد دروغ بگوید معلوم می‌شود که بقیه را درست نمی‌دانند کسی که دروغ می‌گوید بقیه را هم دروغ می‌دانند این چنین نیست که یک کسی آن آیات دیگر را قبول داشته باشند با وحی و نبوت و وجود مبارک حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) را به عنوان پیغمبری قبول داشته باشند بعد بگویند اینها را دروغ بستی خوب اینها کلاً می‌گویند افترا است یک راه حل ساده این است که آن سوره مبارکه اسراء اول سوره هود دوم سوره بقره و یونس سوم اما تاریخ که به میل ما نیست ترتیب نزول هم که به خواسته ما نیست و هماهنگ نیست و موافق با این هم نیست در بعضی از ترتیب نزولها این چنین است که سوره یونس قبل از سوره هود آمده چه اینکه بعضی از شواهد قبلی هم تایید مىکرد این را صاحب المنار با یک تلاش و کوشش فراوانی یک راه حلی ارائه می‌کنند سیدنا الستاد (رضوان الله تعالی علیه) مىفرماید ایشان با همه اسنادی که دادند خودشان را به زحمت انداختند این راه حلشان کافی نیست یک راه حلی را خودشان ارائه مىکنند اینها از بحثهای نفس‌گیر بین المنار و المیزان است این را کاملا وقت دارید ملاحظه بفرمایید تا معلوم بشود که یک وقت است آدم به قرآن مراجعه مىکند به تفسیر مراجعه مىکند برای سخنرانی مىگوید ﴿الذین آمنوا و عملوا الصالحات جنات تجری من تحتها الانهار﴾ ﴿یا ایها الذین لایغتب بعضهم ببعض﴾ اینها برای سخنرانی خوب است اینها را مىگویند ترجمه قرآن اینها تفسیر نیست آنجا که نفس‌گیر است آنجا جای تفسیر است وگرنه آدم یک دو تا آیه اینجوری را بخواند و بعد معنی بکند غیبت نکنید دروغ نگویید ﴿ویل للمطففین﴾ کسی ترجمه را با تفسیر مخلوط نکند
سوال: جواب: حالا اگر طوال و قصار بود این یک مرحله است اما از این جهت که المنار مىگوید چون مفتریات در آن است ما باید ببینیم آن سور مفتریات چیست؟ ایشان بررسی مىکنند مىگویند آن بخش از قرآن که مربوط به فصاحت و بلاغت و امثال ذلک است که گفتند یا شعر است یا مثلاً سحر است یا امثال ذلک درباره فصاحت و بلاغت و امثال ذلک که نمىگویند فریه اگر یک کسی یک کلامی که بتواند سبعه معلّقه را از دیوار کعبه پایین بکشد بیاورد مىگویند این سحر کرده «ان من البیان لسحراً» این را نمىگویند فریه بسته که فریه وصف خبر است کسی که دارد گزارش مىدهد این مىگویند دروغ بود مثلا فریه بسته پس مفتریات مال آن بخش از قرآن است که سبقه گزارش دارد این یک مطلب گزارش هم یا از آسمان است یا از زمین است یا از تخوم ارض است یا آناء السماء است یا از کهکشانها است یا از راه شیری است چون گزارشهای علمی است اینها را نمی‌گویند فریه اینها را احیاناً آنها یک تهمت دیگری ممکن است به او بزنند که بگویند این خیالبافیها و خرافات چیه دارید مىگویید اینها خرافات است یک وقت است نه از انبیا و امم و قصص گذشته‌ها خبر می‌دهد که نوحی بود و ابراهیمی بود و ابراهیم این طور گفت و موسی این طور گفت و عیسی این طور گفت یا خدا این طوری کرده است خدا آسمان را این طوری خلق کرده آن طوری خلق کرده که گزارش از کار خدا باشد نه بیان سیر علمی سماوات و ارض اینجاها فریه معنی دارد مىگویند یا افترا بر خدا است یا افترا بر انبیا آن بخشی که فریه مشترک است این است که کل قرآن را اینها مىگویند فریه است معاذالله یعنی حرفها را خودت گفتی به خدا معاذالله دروغ بستی مىگویی این حرفها حرفهای خدا است به خدا افترا بستی پس یک افترا است که به کل قرآن مىبندند و آن این است که اول تا آخر این کتاب مال تو است اینها را به خدا اسناد دادی ذات اقدس اله فرمود که نه ﴿ما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی﴾ همه‌اش حرف من است و او حرف من را ابلاغ مىکند آن فریه یک بحث دیگری است ولو محتوای آن جمله یا آن سوره گزارشی نباشد اگر چنانچه درباره مسائل اخلاقی هست خدا انسان را به عدل و داد دعوت مىکند به عدل و احسان دعوت مىکند مثال این گزارشی از کسی نیست این موعظه اخلاقی است لکن مىگویند این حرفها مال تو است به خدا اسناد مىدهی پس فریه به این معنی در کل قرآن است آنها از بحث بیرون است دیگر عشر سور مثل این مفتریات نیست آن یک بحث دیگر است این سوری که مفتریات است این است آن سوره‌هایی که جنبه بیان خلقت آسمان و زمین را دارد نه جنبه اخلاقی به همراه دارد نه یا سبقه ادبی دارد نه آن سوره‌هایی که گزارش انبیا و امم و ملتهای گذشته و اینها را به همراه دارد شما هم ده سوره مثل اینها بیاورید ده سوره مثل اینها بیاورید ﴿فاتوا بعشر سور مثله﴾ مفتریات یعنی آنچه را که ایشان افترا بسته شما هم مثل همانها را بیاورید شما هم درباره قصص انبیا قصص امم قصص دولتها قصص ملتها سقوط و صعود امم اینها در همین زمینه شما هم ده سوره مثل این بیاورید.
سوال: جواب: نه آن چون درباره کل جریان انسان است که انسانها این طور هستند که اگر چنانچه به آنها نعمتی برسد بعد از آنها گرفته بشود «یئوس و کفور» هستند و اگر نعمتی بعد از نقمت بهره آنها بشود ﴿فرح و فخور﴾ هستند خوب این یک راه حل سیدنا الاستاد (رضوان الله تعالی علیه) این را نمىپذیرند مىفرمایند اینها در کل قرآن قائل به افترا هستند حالا باید بحث کرد که چرا در آن سه چهار بخش آن بحث مفترات در کنار سوره نیامده در این سوره آمده قرآن کریم أولاً به آیه تحدّی نکرده برای اینکه ممکن است که ده آیه بیست آیه سی آیه که یک صفحه مثلا بشود یک کسی مفرداتی شبیه اینها بیاورد ردیف بکند مثل ﴿الضحی﴾ ﴿الحاقه﴾ ﴿متهامتان﴾ خوب شما یک صفحه انسان می‌تواند کلماتی شبیه اینها بیاورد خوب بگوید این هم قرآن است به آیه که تحدّی نشده آیه قرآن است یک، جمیع احکامی که برای قرآن است برای آیه هم وارد است که ﴿لایمسه الا المطهرون﴾ هست دو، همه احکام فقهی اینها همان طوری که بر سوره وارد است بر آیه وارد است الا ما خرج بالدلیل که مثلا به یک آیه نمِی‌شود نماز تمام بشود اما تحدّی نشده که شما هم یک آیه مثل این بیاورید یا ده آیه مثل این بیاورید خوب ده آیه مثل قرآن آوردن آیاتی نظیر ﴿والضحی﴾ ﴿الحاقة مالحاقه﴾ اینها همه شد دو سه تا آیه از این تعبیرات که فراوان برای عرب مقدور است به اینها تحدّی نشده ﴿مثلا فی الدنیا والاخره﴾ بعضی از آیات کوتاهی است که به همین مضمون است آن متهمتانش آن ضحی‌اش آن الحاقه‌اش خوب انسان یک صفحه از این کلمات می‌تواند کنار هم ردیف بکند بگوید ما هم یک صفحه سی تا آیه آوردیم مثل قرآن می‌فرماید نه شما یا یک سوره منسجم بیاورید که صدر و ساقه‌اش مشخص است هدف واحدی دارد برهانی در مسئله دارد ولو در حد ﴿انا اعطیناک الکوثر﴾ یا این یا ده سوره یا کل قرآن پس به خود آیه تحدّی نشده اینکه فرمود ﴿فالیاتوا بحدیث مثله﴾ برابر به استناد این سه طایفه از آیات که کل قرآن و ده سوره و یک سوره را مشخص کرده است یعنی آن مجموعه هدفمند مبرهن را که حالا سوره نام دارد شما مثل آن بیاورید وگرنه مفرداتی نظیر آیات این محل تحدّی نیست
سوال: جواب: خوب نه قرآن تحدّی نفرمود اگر محال بود تحدّی می‌کرد دیگر چون قرآن به آیه تحدّی نکرده حالا از کلمه الحاقه مثل الحاقه کسی بیاورد یا مثل ﴿والضحی﴾ کسی بیاورد حالا این را خوب مطالعه بفرمایید این دو تا کتاب را یعنی بیان جناب صاحب المنار را مطالعه بفرمایید که ایشان مىگوید این ده سوره مفتریات غیر از آن صورتین است یکی هم پاسخ سیدنا الاستاد.
﴿والحمد لله رب العالمین﴾

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 38:02

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی