display result search
منو
تفسیر آیه 12 تا 13 سوره هود – بخش اول

تفسیر آیه 12 تا 13 سوره هود – بخش اول

  • 1 تعداد قطعات
  • 38 دقیقه مدت قطعه
  • 119 دریافت شده
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 12 تا 13 سوره هود – بخش اول
- تلاش قرآن برای ورود قرآن در متن زندگی
- تربیت و تعدیل بخش طبیعت انسان
- دلتنگی پیامبر (ص) از ایمان نیاوردن مردم و رفع ضیق صدر با تسبیح خدا
- تحدی به قرآن

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿فلعلک تارک بعض ما یوحی الیک و ضائق به صدرک ان یقولوا لولا انزل علیه کنز او جاء معه ملک انما انت نذیر و الله علی کل شیء وکیل ام یقولون افتراه قل فأتو بعشر سور مفتریات وادعوا من استطعتم من دون الله ان کنتم صادقین
فان یستجیبوا لکم فاعلموا انما انزل بعلم الله و ان لا اله الا هو فهل انتم مسلمون﴾
دربارهٴ بحث قبل که تلاش قرآن کریم این است که دستور الهی به متن زندگی بیاید و انسان در قرآن کریم به بخش فطرت و طبیعت تقسیم می‌شود و تمام فضایل به بخش فطرت او برمی‌گردد و همهٴ رذایل به بخش طبیعت او برمی‌گردد سؤالی مطرح است که قرآن کریم همچنین روایات جهان طبیعت را و دنیا را که بخشی از انسان به این وابسته است می‌ستاید و به نیکی خلق کرده است و همین بخش طبیعی انسان است که باعث می‌شود انسان به سعی و کوشش حرکت بکند به سیر و سلوک وادار می‌شود و مانند آن
باید عنایت کرد که قرآن کریم طبیعت دنیا را مثل همان بیان نوارنی حضرت امیر (سلام الله علیه) که متجر اولیا است آیات الهی می‌داند یعنی زمین را آسمان را آب و هوا را اینها آیات الهی هستند مخلوق هستند و به نیکی هم خلق شده اند و به تعبیر حضرت امیر (سلام الله علیه) حیات دنیا متجر اولیا است و مانند آن که منظور از دنیای مذموم این نیست چون اینها آیات الهی هستند مخلوق هستند و زیبا هم خلق شدند این مطلب اوّل
دوّم هم اینکه انسان بخش طبیعی دارد که ﴿انی خالق بشرا من طین﴾ این هم لازم است که در تکامل انسان سهمی دارد و اگر انسان همان جنبهٴ ماوراء طبیعی محض بود می‌شد مثل فرشته دیگر کامل نمی‌شد راه سیر و سلوک نداشت این هم مطلب دوم
بحث در مطلب سوّم بود نه این دو بخش مطب سوّم آن است که یک جدال و جهادی بین آن بخش ماورای طبیعی او یعنی ﴿نفخت فیه من روحی﴾ و این بخش﴿ انی خالق بشرا من طین﴾ است آن بخش ﴿نفخت فیه من روحی﴾ چون به فجور و تقوای الهی ملهم است از یک سو چون گرایش به فضیلت دارد بر اساس ﴿اقم وجهک للدین حنیفا فطرت الله التی فطر الناس علیها﴾ از سوی دیگر این بخش طبیعی را دارد تزکیه می‌کند تربیت می‌کند هدایت می‌کند تا این تعدیل بشود در بخش شهوت تعدیل بشود در بخش غضب تعدیل بشود به او می‌گوید آنچه را که تو نیاز داری آن بخشش را خدا از راه حلال فراهم کرده آن بخشی که تعدّی می‌کنی مورد نیاز تو نیست و تو را به هلاکت می‌رساند پس تلاش و کوشش روح که بخش فراطبیعی است برای تعدیل این بخش طبیعت است در این جهاد و جنگی که بین روح و بدن است بین طبیعت و ماورای طبیعت است یا به تعبیر بین نفس اماره و عقل است تلاش و کوشش عقل این است که این رقیب را تعدیل کند امّا تلاش و کوشش رقیب آن است که عقل را تعطیل کند او را معزول کند او را به اسارت دربیاورد که «کم من عقل اسیر تحت هوی الامیر» این جهاد که به جهاد اوسط و اکبر تقسیم می‌شود باعث می‌شود که اگر چنانچه نفس اسیر شد عقل اسیر شد «کم من عقل اسیر تحت هوی الامیر» این آیاتی که بین 50 الی 60 قسمت تقسیم شده است در نکوهش انسان وارد شده است انسان ظلوم است جهول است هلوع است جزوع است منوع است قطور است عجول است و مانند آن و اگر چنانچه آن روح موفق شد و این نفس اماره را تعدیل کرده است ﴿لقد کرمنا بنی آدم﴾ در آن هست ﴿انی جاعل فی الارض خلیفه﴾ در آن هست و مانند آن که آیات مدح و منزلت و فضیلت است و آنچه را که ذات اقدس اله دربارهٴ ﴿و قد خلقنا الانسان فی احسن تقویم﴾ فرمود در کنارش فرمود ﴿ثم رددناه اسفل سافلین﴾ اگر چنانچه این ﴿احسن تقویم﴾ با همان وضع اولی بود یعنی بخش ﴿نفخت فیه من روحی﴾ حاکم بود و بخش ﴿انی خالق بشرا من طین﴾ محکوم بود و حکومت روح بر بدن هم در تعدیل قوا است نه تعطیل قوا این ﴿احسن تقویم﴾ حاصل می‌شود و امّا در این جنگ اگر ﴿انی خالق بشرا من طین﴾ بر آن ﴿نفخت فیه من روحی﴾ پیروز شد آنرا تعطیل می‌کند نه تعدیل این بیان نورانی حضرت امیر (سلام الله علیه) که در نهج البلاغه هست فرمود «اعوذ بالله او نعوذ بالله من سبات العقل» «سبات» با سین یعنی خواب تعطیلی یوم سبت که می‌گویند شنبه یعنی تعطیلی عرض خدایا به تو پناه می‌بریم از این که عقل تعطیل شود عقل بخوابد تسبیت با سین یعنی تعطیل کردن تمام تلاش و کوشش اجوفین این است که عقل را تعطیل کنند این می‌شود ﴿ثم رددناه اسفل سافلین﴾ تمام تلاش و کوشش عقل این است که این قوا را تعدیل کند این می‌شود ﴿لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم﴾ اگر به حکومت ﴿نفخت فیه﴾ من روحی مدینهٴ بدن تأمین شد می‌شود ﴿لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم﴾ اگر به حکومت طاغوت ﴿انی خالق بشرا من طین﴾ این شهر که ﴿ان الملوک اذا دخلوا قریة افسدوها﴾ شد این می‌شود ﴿ثم رددناه اسفل سافلین﴾ امّا آنچه که به آیهٴ محل بحث برمی‌گردد ذات اقدس اله پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را کاملاً معرفی کرد
سوال: جواب: نه در آنجا که ‌فرمود ﴿لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم﴾ دربارهٴ انسان فرمود که این بلال حبشی ﴿احسن تقویم﴾ دارد این احسن تقویمِ طاووس و تیهو که نیست که با بدن برمی‌گردد این بلال حبشی رنگین پوست ﴿احسن تقویم﴾ دارد چون عقلش قوا را تعدیل کرده است و اگر سخن از طلحه و زبیر و اموی و مروانی شد ﴿ثم رددناه اسفل سافلین﴾ در می‌آید انسان به احسن تقویم خلق شده است ولی اگر خود انسان به سوء اختیار خودش تلاش و کوشش کرد این قوای طبیعت بر آن بخش ماورای طبیعت مسلّط شد او را تعطیل کرده است که اعوذ بالله نعوذ بالله من سبات العقل عقل را خواباند سبت کرد تسبیت کرد تعطیل کرد می‌شود ﴿ثم رددناه اسفل سافلین﴾
فرمود که ﴿فلعلک تارک بعض ما یوحی الیک صدرک﴾ ذات اقدس اله پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را به این اوصاف معرفی کرد فرمود به اینکه برابر آن سالبهٴ کلیه ﴿ما هو علی الغیب بظنین﴾ برابر آن موجبهٴ کلیه ﴿ما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی﴾ پس این دو فصل تأمین شده است یعنی هیچ مطلب غیبی را وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علی و آله و سلم) کتمان نمی‌کند ظِنّت نمی‌ورزد و هر چه هم که از زبان مطهر آن حضرت درمی‌آید وحی است بعد با دشواری تبلیغ نسبت به عرب جاهلی که ﴿الاعراب اشد کفرا و نفاقا﴾ روبرو می‌شود می‌فرماید در چنین شرایطی آنها آیات بیّنه را می‌بینند حقایق را می‌بینند ولی مع ذلک تهمت می‌زنند می‌گویند مجنونی می‌گویند سفیهی می‌گویند ساحری می‌گویند شاعری می‌گویند کاهنی و مانند آن شما سه چهار مطلب را اینجا باید کنار هم در ذهن شریفتان باشد یکی اینکه اینها بالاخره نگرانی می‌آورد دیگر ذات مقدس پیغمبر (صلّی الله علی و آله و سلم) لحظه به لحظه به امداد الهی تثبیت شده است بالاخره مخلوق است نیازمند به تایید الهی است تثبیت الهی است تقویت الهی است اینها نگرانی می‌آورند بالاخره انسان تنگ سینه می‌شود این به شرح صدر محتاج است فرمود ﴿الم نشرح لک صدرک﴾ شما اینها شما را غمگین نکند متأثر نکند با همین گفتار و با آن فیض الهی اینها برطرف می‌شود بخش دیگر مربوط به مهربانی و عطوف و رئوف بودن ﴿و بالمؤمنین رئوف رحیم﴾ و ﴿رحمة للعالمین﴾ و اینها است اینها را هم ذات اقدس اله امضا کرد و فرمود اینها چیز خوبی است امّا زیاده از حدّ نه این چنین نباشد که شما حالا خیلی غصّه بخورید
آتش چرا بسوزد گر بو لهب نباشد
شما باید؟ راهتان را بروید و بگویید بقیّه دیگر بعهد ملائکهٴ غلاظ و شداد ما است که دستور می‌دهیم ﴿خذوه و غلوه لا ت ذهب نفسک علیهم حسرات﴾ است ﴿لا تحزن علیهم﴾ هست ﴿و لعلک باخع نفسک علی آثارهم ان لم یؤمنوا بهذا الحدیق اسفا﴾ هست اینها چیز خوبی است فرمود بالاخره این قدر غصه بخوری متأثر شوی متأسف شوی که نپذیرفتند خوب این خیلی غصّه نخورید نپذیرفتند که نپذیرفتند شما با اصرار می‌خواهید اینها را از جهنّم نجات بدهید اینها حاضر نیستند نجات پیدا کنند این هم یک بخش که اینها هم جزء کمالات پیغمبر است
می‌ماند آن بخشهایی که اثر سوء دارد یعنی آنها هیچ تهمتی نیست که نزنند و دست از هیچ تهمتی برنمی‌دارند در چنین فضایی آیا ذات مقدس پیغمبر (صلّی الله علی و آله و سلم) مجاز است که بگوید حالا به من چه؟ ما که گفتیم اینها قبول نکردند از نظر غصّه خوردن خدا فرمود دیگر بس است دیگر لازم نیست بیش از این غصه بخوری امّا از نظر گفتن آیا مرزی هم دارد یا حضرت تا زنده است باید بگوید آن هم بلاغ مبین آن هم بلاغی که نه تنها در گوششان برود در دلشان برود ﴿و قولوا لهم فی انفسهم قولا بلیغا﴾ باید برسانی به آن درون درون دلشان نپذیرفتند نپذیرفتند این کار پر خطر هم هست از نظر روانی هم مشکلات فروانی دارد آیا در چنین فضایی ممکن است وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علی و آله و سلم) بعد از آن همه تقریباً 13 سال به تعبیر بعضی آقایان خورد بود نه زد و خورد زد و خورد در آن ده سال مدینه بود وگرنه در 13 سالی که حضرت در مکّه تشریف داشتند همه‌اش خورد بود دیگر مثل اینکه جنگی نبود که مقابله به مثل نبود که همه‌اش خوردن بود نه تنها سنگ خوردن و چوب خوردن و شکمبهٴ گوسفند خوردن بود تهمت شنیدن بود بد گویی بود اهانت بود تجنین بود تسفیه بود همهٴ اینها بود دیگر این سیزده سال خوردن با آن ده سالی که در مدینه حکومت تشکیل شد جنگ شد باز زد و خورد همراه بودند اینها ... را با پیغمبر (صلّی الله علی و آله و سلم) تشکیل داد حالا در طی آن سیزده سال حضرت یک بار کوتاه بیاید یک چیزی را کم بکند یک چیزی را نگوید بگوید حالا که فایده ندارد به ما چه این جور می‌شود فرمود این دیگر محال است این دیگر مال پیغمبر نیست برای اینکه حرف آنها را گوش بدهد طعن آنها را ترتیب اثر بدهد آن نیست این بخش چون خیلی حساس است ذات اقدس اله میلیمتری با آن رفتار کرده یعنی چهار مرحله را میلیمتری سانتیمتری قدم به قدم مطرح کرده گفت این نبود این نبود این نبود این نبود در چهار مرحله در چهار بخش آن هم میلیمتری حرف زده بیان این مراحل میلیمتری چهار گانه این است یک وقت است انسان عملاً تعطیل می‌کند کار را حالا یا قهر می‌کند یا مشکل سیاسی دارد می‌گوید به ما چه؟ ما اینهمه تلاش و کوشش کردیم کی قدر دانی می‌‌کند از این حرفها که عملاً تعطیل می‌کند این یک، یک وقت عملاً تعطیل نمی‌کند میل شدید پیدا می‌کند گرایش فراوان که تعطیل کند ولی خوب تعطیل نمی‌کند مرحلهٴ بعدی آن است که تعطیل نمی‌کند میل شدید هم ندارد میل کم دارد یک کمی مایل است که تعطیل کند مرحلهٴ بالاتر از همه این است که نه تنها تعطیل نمی‌کند نه تنها میل شدید ندارد نه تنها میل کم ندارد نزدیک به میل کم هم نیست در همان فضای دل نزدیک به میل هم نیست گاهی در امور خارجی انسان یک کاری را انجام می‌دهد گاهی نزدیک آن کار می‌شود شدیداً خیلی نزدیک می‌شود گاهی کم نزدیک می‌شود که میل پیدا می‌کند گاهی نزدیک بشود این امور چهارگانه است دگیر، دیگر بیش از این که در قسمت اثباتی نیست تا برسد به سلب محض سلب محض این است که آن کار را اصلاً نمی‌کند میل شدید هم ندارد میل ضعیف هم ندارد نزدیک به مرحلهٴ میل هم نیست یعنی اصلاً فضای او فضای میل نیست این چهار مورد در سورهٴ مبارکهٴ اسراء فرمود این تصدیر ما این تسبیت ما این کمک ما این اعانت ما این معاونة ما باعث شد که همهٴ این مراحل چهارگانه از شما سلب شد جزء اوصاف سلبیهٴ شما است سورهٴ مبارکهٴ اسراء آیهٴ هفتاد و سه به بعد فرمود به اینکه ﴿و ان کانوا﴾ قبلش دارد ﴿و من کان فی هذه اعمی فهو فی الاخره اعمی و اضل سبیلا و ان کا دوا لیفتنونک عن الذی اوحینا الیک لتفتری علینا غیره﴾ اینها تلاش و کوشش دارند ترفند دارد که شما حرفهایتان را عوض بکنید فکرهایتان را عوض بکنید یا تحریف لفظی بکنید یا تحریف معنوی بکنید به میل اینها حرف بزنید ﴿و اذا لاتخذوک خلیلا﴾ اگر کوتاه بیایید اینها شما را دوستتان می‌گیرند نه تنها دوستتان می‌شوند تو را بعنوان خلیل اتخاذ می‌کنند که بالاتر از محبّ بودن است اتخاذ حبیب غیر از اصل محبّت است ﴿و اذا لاتخذوک خلیلا﴾ امّا ما همهٴ این مراحل چهارگانه را میلمتری از تو سلب کردیم این جزء صفات سلبیّه تو است و تو مطهری و معصوم بالقول المطلق هستی ﴿و لو لا ان فوتناک لقد کدت ترکن الیهم شیئا قلیلا﴾ فرمود اگر تثبیت ما نبود تأیید ما نبود شرح صدری که به تو دادیم نبود و مانند آن اگر این نبود ﴿لقد کدت﴾ کاد یعنی قرب تو نزدیک می‌شدی که رکون اندک پیدا کنی یعنی چه؟ یعنی کار خارجی که نکردی که «معاذ الله» افترا ببندی چیزی را کم بکنی چیزی را زیاد بکنی آن که عملاً وارد نشده اینها هیچ اینها روی مفهوم به اولویت است این هیچ میل شدید هم پیدا نکردی برای اینکه وقتی میل کم نداری میل شدید هم که نداری می‌ماند میل کم و نزدیکی میل کم فرمود اگر تثبیت ما نبود ممکن بود تو نزدیک رکون قلیل بشوی رکون آن میل را می‌گویند پس عمل خارجی که کج راهه رفتن و انحراف خارجی است که واقع نشده هیچ میل شدید و کثیر هم که واقع نشده هیچ اینها بیّن الغی است و با مفهوم اولویت منتفی است می‌ماند میل کم و می‌ماند نزدیک این میل کم شدن فرمود اگر تثبیت الهی نبود تو نزدیک این میل کم می‌شدی ﴿لولا ان ثبتناک لقد کدت ترکن الیهم کاد یرکنوا﴾ یعنی نزدیک شد که میل پیدا کند رکون یعنی میل میل حاصل نشد نزدیک میل هم نرفت آن هم میل کم خوب پس انحراف خارجی که واقع نشد میل شدید هم که واقع نشد میل کم هم واقع نشد نزدیک میل هم نشد این می‌شود شرح صدر و صحنه مطهر دل آن حضرت در چنین فضایی حالا اگر یک وقتی می‌فرماید ﴿فلعلک تارک بعض ما یوحی الیک صدرک﴾ این در حقیقت از سنخ ایاک اعنی و اسمعی یا جار است و این لعل بمنزلهٴ استفهام انکاری است مثل اینکه چنین فرموده باشد گویا تو بعضی از حرفهای ما را نرساندی به اینها چون این حرفهای ما حرفهای بیّن الرشد است کسی این حرفها را نمی‌شنود و انکار کند هر کسی بشنود حتماً می‌پذیرد چون عدل است احسان است فطرت پذیر است دل پذیر است گوش نواز است همه چیزی که بشر می‌خواهد در آن هست گویا به مردم نرساندی بعد می‌فرماید نه تو رساندی این با (ام) منقطعه که ضلع دوّم این نکته قرار گرفت فرمود ﴿ام یقولون افتراه﴾ یعنی تو رساندی اینها می‌گویند فریه است پس بخش اول را که با لعل ذکر فرمود این لعل در فضایی است که کار استفهام انکاری را می‌کند مثل اینکه کسی به بچه‌اش جوانش می‌گوید که گویا این رادیوهای بیگانه را گوش دادی با اینکه می‌داند او گوش نداد شاید رادیوهای بیگانه را گوش دادی که این حرفها را می‌زنی این یعنی مبادا این کار را بکنی یعنی این درحد انکار هم هست این کار را که نکردی؟ در قبال این نفرمود به اینکه یا این است یا آن بلکه با (ام) منقطعه فرمود ﴿ام یقولون﴾ نه خیر تو هر چه که ما می‌خواستیم بگوییم به مردم برسانیم رساندی آنها می‌گویند اینها فریه است پس (ام) به حسب ظاهر این است که یا نفگتی یا گفتی و اینها باور نکردند اینها را یک جور نفرمود نفرمود به اینکه نگفتی یا گفتی و اینها باور نکردند اوّلی را با لعل ای که در فضای انکار است ذکر فرمود دوّمی را با (ام) منقطعه که در مقام تثبیت قطعی است ذکر کرده فرمود نه تو گفتی اینها قبول نکردند ﴿ام یقولون افتراه﴾ یک استفهام محض نیست ﴿فلعلک تارک بعض ما یوحی الیک و ضائق به صدره﴾ این ضیق صدر عبارت از همان نگرانی‌هایی است که بطور عادی پیش می‌آید البتّه هیچ کدام از آن نگرانی‌ها باعث این نمی‌شود و نشده است که مثلاً حضرت کم بیاید کوتاه بیاید چیزی را فروگذار کند در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ اسراء آنجا به این صورت فرمود که و همچنین نحل که شما ﴿فاسئل بما تؤمر و اعرض عن الجاهلین انا کفیناک المستهزئین﴾ در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ حجر فرمود به اینکه ﴿انا کفیناک المستتهزئین فاصدع بما تؤمر﴾ آیه 94 به بعد سورهٴ مبارکهٴ حجر فرمود علنی بکن دیگر حالا دعوت مخفی تمام شد صدع یعنی اعلن اعلان بکن بطور رسمی و علنی بگو ﴿فاصدع بما تومر و اعرض عن المشرکین﴾ اعراض از مشرکین هم آن ﴿واهجر هم هجرا جمیلا﴾ است این نظیر ﴿فاعرض عن من تولی عن ذکرنا و لم یرد الا الحیاة الدنیا ذلک مبلغهم من العلم﴾ نه اعراض کن یعنی قهر بکن بلکه ﴿واهجر هم هجرا جمیلا﴾ اینها را به حساب نیاور تو کارت را انجام بده ﴿و اعرض عن المشرکین انا کفیناک المستهزئین الذین یجعلون مع الله اله آخر فسوف یعلمون و لقد نعلم انک .. صدرک بما یقولون فسبح بحمد ربک و کن من الساجدین﴾ برای اینکه مشکل آن ضیق صدر برطرف بشود با تسبیح شرح صدر پیدا کن ولی ﴿فاصدع بما تومر﴾ پس این گونه از آیاتی که دارد می‌فرماید ﴿نعلم انک یضیق صدرک﴾ و مانند آن این نیست که «معاذ الله» حضرت کم بیاید چون تمام مراحل چهارگانه را در سورهٴ مبارکهٴاسراء لحظه به لحظه بررسی کرده گفته هیچ کدام از این کارها را تو نکردی و نمی‌کنی اصلاً چون تثبیت ما یقینی است پس آن بخشی که به مَحمدت برمی‌گردد که حضرت نگران آنها بود چیز خوبی هم هست جایی را هم آسیب نمی‌رساند آن را ذات اقدس اله تسلیت داد این مقدار که نگرانی می‌آورد این نگرانی را با تثبیت الهی برطرف کرده است دربارهٴ آنها فرمود به اینکه این در حقیقت اعتراض به آنها است فرمود به اینکه شاید تو این حرفها را به آنها نرساندی وگرنه اگر می‌رساندی اینها حرفهای بیّن الرشد بود یقیناً می‌پذیرفتند بعد می‌فرماید نخیر تو یقیناً رساندی آنها در اثر رسوب جاهلی نپذیرفتند ﴿ام یقولون افتراه﴾
خوب شما حالا چرا نگرانی برای اینکه شما کوثر آوردی اینها بدنبال تکاثر هستند آنها می‌گویند چرا وحی می‌آید چرا گنج نمی‌آید چرا فرشته نمی‌آید چرا خدا نمی‌آید غافل از اینکه فرشته را که با این چشم عادی و دنیایی و طبیعی نمی‌شود دید و ذات اقدس اله هم که ﴿لا تدرکه الابصار و هو یدرک الابصار﴾ است او آمد و رفت به آن صورت ندارد و فیض خدا است عنایت خدا است حضور مستمر الهی است که ﴿هو معکم ا ینما کنتم﴾ امّا ﴿لا تدرکه الابصار و هو یدرک الابصار و هو اللطیف الخبیر﴾ در سورهٴ مبارکهٴ فرقان آیهٴ 21 به این صورت فرمود ﴿و قال الذین لا یرجون لقائنا لولا انزل علیها الملائکه او نری ربنا لقد استکبروا فی انفسهم بل عتوا عتوا کبیرا﴾ خدا که اصلاً دیدنی نیست امّا فرشته ها را بالاخره یک روزی می‌بینند که روز احتزارشان است ﴿یوم یرون الملائکه لا بشری یومئذ للمجرمین لیقولون هجرا مهجورا﴾ در جریان تازه‌های مادّی در سورهٴ مبارکهٴ اسراء مبسوطاً خواسته های مادی آنها مطرح شده است آیهٴ 90 به بعد سورهٴ مبارکهٴ اسراء این است ﴿و قالوا لن نومن لک حتی تفتفروا لنا من الارض انبوعا او تکون لک جنه من نخیل و عنب و الانهار خلالها تفجیرا او تسقط السماء کما زعمت علیها کسفا یاتی بالله و الملائکه قبیلا او یکون لک بیت من زخرف او ترقوا فی السماء و لن نومن .... قل سبحان ربی هل کنت الا بشرا رسولاو ما منع الناس﴾ فرمود اینها بدنبال بهانه هستند تو بگو من کارم انذار است تبلیغ است تبشیر است من که نباید ملائکه بیاورم برای شما از آسمان گنج بیاورم این کارها بدست ذات اقدس اله است اگر ذات اقدس اله اراده کرده به دست ولیّی از اولیای الهی پیامبری از انبیای الهی رسولی از مرسلین مرده‌ای زنده بشود گنجی بیاید آبادی بشود فضیلتی از آن حضرت بیماری درمان پیدا کند بیماری لاعلاجی علاج بشود بله آنها همه‌اش شده است و می‌شود اما کار اصلی ما انذار است اگر معجرهٴ الهی تعلق بگیرد آن هم شدنی است آن کار‌ها به عهده خدای سبحان است ﴿انما انت نذیر فالله علی کل شیئ وکیل﴾ پس بنابراین به مردم بگو کار به دست او است او اجازه بدهد بله کار ما هر چه می‌خواهید انجام می‌شود کارهای معقول مقبول ﴿ام یقولون افتراه﴾ این (ام) که می‌تواند ظاهرش هم منقطعه است این است که شما حرفها را فرمودی گفتی بلاغ مبین کردی آنها می‌گویند این فریه است می‌فرماید آن اوّلی که شما نزول کنز خواستند و امثال ذلک خواستند بگو ﴿انما انا نذیر﴾ من که نیامدم برای شما گنج بیاورم که این گنج یا در کشاورزی یا دامداری است یا راه‌های دیگر است یا امر عادی است و دیگران هم دارند شما هم می‌توانید پیدا کنید من آمدم شما را به ﴿احسن تقویم﴾ برسانم شما چرا ما را به ﴿اسفل سافلین﴾ فرا می‌خوانید می‌ماند مسئله آن شق دوّم که آن حقّ است یعنی گفتند که شما ابلاغ کردی منتها اینها می‌گویند فریه است می‌فرماید اگر فریه است معنایش این است که این گفته خود من است دیگر یعنی بشر این را گفته خدا این را نگفته خوب شما هم بیاورید مثل این ﴿قل فاتو بعشر سور مفتریات﴾ شما این سور را آیات بیّن نمی‌دانید می‌گویید مفتریات هستند یعنی اینها را ما «معاذ الله» افترا بستیم خودمان جعل کردیم به خدا اسناد دادیم گفتیم اینها کلام الله است خب شما بیایید هم این کار را بکنید هم خود شما لجنهٴ علمی تشکیل بدهید هم ﴿وادعوا من استطعتم من دون الله﴾ این کتاب از غیر خدا ساخته نیست شما مشرق عالم بروید مغرب عالم بروید هر عالمی هر شخصی از غیر خدا بخواهید کمک بگیرید که بتوانید مثل این بیاورید محال است وگرنه هم این کار را بکنید خودتان تشکیلات داشته باشد لجنه داشته باشید
فکر بکنید یک در مشرق عالم مغرب عالم غیر از خدا هر کسی را هم خواستید کمک بگیرید کمک بگیرید دو، ببیند می‌توانید بیاورد یا نه الان هم ندای قرآن همین است ﴿فأتو بعشر سور مثله مفتریات وادعوا من استطعتم من د ون الله﴾ اگر شما صادق هستید می‌گویید اینها فریه است کلام الله نیست کلام بشر است ما که یک نفر بودیم آوردیم شما همهٴ تان جمع شوید بیاورید
در جریان تحدّی قرآن کریم هم به خود قرآن تحدّی کرده است هم به ده سوره تحدّی کرده است یعنی کل قرآن نظیر این آیه سیزده سوره هوذ هم به یک سوره تحدّی کرده است نظیر آنچه که در سورهٴٴ یونس آمده هم به جامع شامل اقسام سه گانه تحدّی کرده است نظیر آنچه در سوره طور فرمود ﴿فالیاتو بحدیث مثله﴾ آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ یونس و در سورهٴ بقره و مانند آن آمده است که تحدّی به سوره است ﴿فاتوا بسوره من مثله﴾ به یک سورهٴ این جاده سوره است در سورهٴ مبارکهٴ اسراء آنجا فرمود آیهٴ 88 سورهٴ اسراء ﴿قل لئن اجتمعت الانس و الجن علی ان یاتوا بمثل هذا القرآن لا یاتون بمثله و لو کانوا بعضهم لبعضهم ظهیرا﴾ آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ طور آمده است جامع بین این تحدّی های سه گانه است آیه 34 سورهٴ طور این است که ﴿ام یقولون تقوله﴾ تقول کردن یعنی یک قولی را به غیر بعد از جعل اسناد دادن ﴿بل یا یومنون فالیاتو بحدیث مثله﴾ شما هم یک حدیث مثل این کتاب بیاورید مثل این شامل کل قرآن برابر آیه سوره اسراء شامل ده سوره برابر آیهٴ سورهٴ محل بحث سورهٴ هود شامل یک سوره برابر آنچه که در سورهٴ یونس و سورهٴ بقره و امثال ذلک آمده ﴿فالیاتو بحدیث مثله ان کانوا صادقین﴾ خوب این جریان تحدّی امّا حالا چون بحث مبسوطی که همان اوائل سورهٴ مبارکهٴ بقره مطرح شد که معیار معجره بودن قرآن کریم چیست آیا فصاحت و بلاغت است یا امور دیگر است آنجا مبسوطاً بحث شد اینجا هم مقدار مختصری هم که سیدنا الاستاد ﴿رضوان الله تعالی علیه﴾ مطرح کرده است در قبال برخی از مفسران اهل سنت که آنها مایل بودند قسمت مهّم معجزه را به فصاحت و بلاغت یعنی قسمتهای ادبی و لفظی برگردانند که در محدوده همین این فرهنگ ادبیات عرب باشد این را یک نقدی سیدنا الاستاد دارند که نقد جامعی است این را هم مطالعه‌ای می‌فرمایید که نه هم به بخش فصاحت و بلاغت است هم به بخشهای علوم و معارف و اخبارات غیبی
و الحمد لله رب العالمین

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 38:16

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی