display result search
منو
تفسیر آیات 1 تا 4 سوره هود – بخش دوم

تفسیر آیات 1 تا 4 سوره هود – بخش دوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 36 دقیقه مدت قطعه
  • 175 دریافت شده
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیات 1 تا 4 سوره هود – بخش دوم
- وصف حکیم و خبیر بودن قرآن
- محتوای قرآن توحید و نفی شرک است
- بازگشت معصیت و گناه به شرک

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الر کتاب أحکمت ٰایاته ثمّ فصّلت من لدن حکیم خبیر ٭ ألا تعبدوا إلاّ الله إنّنی لکم منه نذیر و بشیر ٭ و أن استغفروا ربکم ثم توبوا إلیه یمتّعکم متاعاً حسنا إلی أجل مسمّی و یؤت کل ذی فضل فضله و إن تولّوا فإنّی أخاف علیکم عذاب یوم کبیر ٭ إلی الله مرجعکم و هو علی کل شیءٍ قدیر.
این سوره مبارکهٴ هود از آن جهت که اول این سوره ﴿الر﴾ است و چند سورهٴ دیگر هم اول آنها «الر» است مثل سورهٴ مبارکهٴ یونس، مثل سورهٴ مبارکهٴ یوسف و همچنین سورهٴ مبارکهٴ ابراهیم و سورهٴ مبارکهٴ حجر که این پنج سوره به ترتیب در کنار هم هستند و آغاز همه اینها هم «الر» است و محور اصلی آنها هم معارف توحیدی مخصوصاً وحی و نبوت است. برای تمییز هر کدام از این سوَر از دیگری نام خاصی هم به عنوان سورهٴ هود یا سورهٴ یونس یا سورهٴ یوسف اینها را همراهی می‌کند و این اسامی گاهی از سنخ تسمیهٴ بالغلبه است گاهی هم در زبان خود معصوم (سلام الله علیه) آمده است سورهٴ مبارکه هود از این قبیل است آن روایت معروفی که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) فرمود «شیّبتنی هود» و چند سورهٴ دیگر را هم ذکر کردند معلوم می‌شود این سوره نامگذاری‌اش یا شهرت به این نامش بالآخره در زبان خود حضرت هم بود. مطلب دیگر این است که این کتاب حکیم است ﴿یٰس ٭ و القرٰان الحکیم﴾ اگر منظور از ﴿کتاب أحکمت ٰایاته﴾ یعنی این کتاب سرتاسرش حکیم است این سخن بالقول المطلق درست است و هیچ نسخ نشده چون این کتاب ﴿لا یأتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه﴾ و اگر منظور این است که تک تک آیات آن حکیم است و حکیم هم یعنی غیر قابل نسخ و نسخ نشده یا نسخ را اصلاً در قرآن کریم نمی‌پذیرند کما ذهب إلیه بعض. بعضیها می‌گویند اصلاً در قرآن نسخ نیست و اگر احیانًا بعضی از احکامش موهم نسخ است بازگشتش به تخصیص ازمانی است اصلاً نسخی به آن معنا در قرآن کریم نیست و اگر نسخ مصطلح در قرآن کریم راه پیدا کرد نسبت به بعضی از آیات این ﴿أحکمت ٰایاته﴾ حمل بر غلبه است یعنی اکثر آیاتش مصون از نسخ است. ولی حق این است که در قرآن اصلاً نسخ نیست چون نسخ به معنای ظهور بطلان یک شئ‌ای و ابطال یک شئ‌ای به این معنا نیست. هرگونه نسخی در قرآن کریم باشد بازگشتش به تخصیص ازمانی است. چون بازگشتش به تخصیص ازمانی است بنابراین چه ﴿ٰایاته﴾ را به معنای مجموع قرآن بگیریم که بشود قرآن حکیم، چه به معنی جمیع آیات بگیریم به ظاهرش باقی است یعنی هم سراسر قرآن منزّه از نسخ است نسخ به معنی ظهور بطلان و هم تک تک آیاتش مبرای از نسخ است ﴿ثم فصّلت﴾ اول متقن بود بعد محکم شد بعد مفصل شد اول متن بود بعد شرح شد اول در مراحل عالی بود بعد به مراحل نازل تنزل کرد و این دوتا صفت که برای کلام است برای اینکه دو صفت برای متکلمش هست متکلم این کلام و کاتب این کتاب حکیم است و خبیر چون کاتب و متکلم حکیم است کتابش ﴿أحکمت ٰایاته﴾ است و چون متکلم و کاتب خبیر است کتابش ﴿فصّلت﴾ است آن خبیر می‌داند که در کجا، امر در کجا، نهی در کجا، تفصیل در کجا، اجمال در کجا، وعده در کجا وعید در کجا، تبشیر در کجا انذار و مانند آن را تقریر کند لذا چون ذات اقدس اله حکیم خبیر است کتاب او هم محکم و مفصل است. در بحثهای قبل هم ملاحظه فرمودید که اسمای حسنایی که در پایان هر آیه ذکر شده است ضامن مضمون همان آیه است یعنی اگر آیه دربارهٴ مغفرت و غفران و عنایت الهی است پایان آیه ﴿إن الله غفور رحیم﴾ است. اگر دربارهٴ قدرت‌نمایی و تسلّب و اجرای حدود است پایانش ﴿عزیزٌ حکیم﴾ «عزیزٌ قدیر» و مانند آن است. هر اسمی از اسمای حسنا که در پایان آیه ذکر شده است سند مضمون آن آیه است یعنی این اسم را می‌شود حد وسط قرار داد و طرفین یعنی اکبر و اصغر را تثبیت کرد به وسیله این حد وسط آن اکبر را برای اصغر ثابت کرد. ثابت کرد که چرا خدای سبحان از گناهان فلان گروه می‌آمرزد برای اینکه غفّار است و هر غفّاری بندگان خودش را می‌آمرزد خدا هم می‌آمرزد و اگر سخن از تأمین نیازها است چون خدا رزّاق است و اگر سخن از آگاهی از اسرار درون و اعمال بیرون است دلیلش این است که او ﴿علی کل شیءٍ شهید﴾ است یا بکلّ شیءٍ شهید است و ﴿بکلّ شیءٍ علیم﴾ است و مانند آن. بعد این کتاب به طور اجمال باید مشخص شود که مضمونش چیست که در یک مقطع محکم است در مقطع دیگر مفصّل. فرمود مضمونش توحید است و پرهیز از شرک و تمام اطاعات هم به توحید برمی‌گردد و تمام معاصی هم به شرک برمی‌گردد ﴿إلاّ تعبدوا إلاّ الله﴾ که قبلاً معنا شد این «إلاّ» به معنای غیر است نه اینکه این دو جمله باشد دو قضیه باشد غیر خدا را نپرستید، خدا را بپرستید منظور این است که این «إلاّ» به معنی غیر است یعنی غیر از الله که دل پذیر است و فطرت شما او را قبول دارد و فطرتًا هم او را می‌پرستید غیر او را نفی کنید پس این یک امر مفطور ثابتی دارد که توحید باشد و زیر مجموعه توحید و یک امر عارضی دارد که شرک است و زیر مجموعه شرک ﴿إنّنی لکم منه نذیر وبشیر﴾ هم همین‌طور است اوصافی که برای پیغمبر ذکر می‌شود اسمای حسنایی که برای پیغمبر ذکر می‌شود (صلّی الله علیه و آله و سلم) از آن جهت که او خلیفه تام خدا است و مظهر تام اسمای الهی است آن هم ضامن مضمون آیات نبوی و رسالی است یعنی برنامه‌هایی که برای نبی و رسول از آن جهت که نبی و رسول است ذکر می‌شود که فلان کار را می‌ کند فلان کار را نمی‌کند دلیلش آن اوصافی است که در پایان همان آیهٴ نبوت و وحی و رسالت ذکر می‌شود چون او نذیر است چون او بشیر است ما را دستور می‌دهد راهنمایی می‌کند به توحید و تحذیر می‌کند، برحذر می‌دارد از شرک. چون از طرف خدا نذیر است چون از طرف خدا بشیر است ما را هدایت می‌کند به توحید و زیر مجموعه توحید،ما را پرهیز می‌دهد از شرک و زیرمجموعه شرک.در بحثهای قبل هم ملاحظه فرمودید که تمام اطاعتها به توحید برمی‌گردد و تمام معصیتها به شرک برمی‌گردد هر کسی که اطاعتی می‌کند کار خیری انجام می‌دهد بر اساس اعتقاد توحیدی او است بالآخره به خدا معتقد است و تمام قدرتها را از ناحیه او می‌داند تمام نِعَم را از ناحیه او می‌داند، رهنمودها را از آنجا می‌گیرد امیدش هم به آنجا است پاداشش را هم از آنجا می‌گیرد لذا دست به کار خیر می‌زند و هر کس هر گناهی می‌کند گرفتار شرک است این در بحثهای سالهای گذشته شاید امثال هم بود چندین بار ذکر شده است که هیچ گناهی نیست مگر اینکه به شرک برمی‌گردد هیچ گناهی نیست و این بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ یوسف که دارد که ﴿وما یؤمن أکثرهم بالله إلاّ و هم مشرکون﴾ این است. اکثر مؤمنین مشرک هستند البته روایتی در ذیل آن آیه هست که از حضرت سؤال می‌کنند که چطور مؤمن مشرک می‌شود فرمود همین که می‌گویند «لولا فلان لهلکت» اگر فلان کس نبود، اگر فلان طبیب نبود اگر فلان رفیق نبود من به هلاکت می‌افتادم خب این یک نحوه شرک است چون ﴿ولله جنود السمٰوات و الأرض﴾ اگر طبیب است، اگر حبیب است، اگر رفیق است همه اینها مجاری فیض هستند ولی نباید گفت اول خدا، دوم فلان شخص، خدا اولی است که آخر همان خدا است دیگر دومی ندارد دومی یا سومی هر چه انسان توهم بکند جنود الهی هستند هرگز جند در برابر فرمانده لشکر یا فرمانده قوا که نیست ﴿ولله جنود السمٰوات و الأرض﴾ ﴿و ما یعلم جنود ربّک إلاّ هو﴾ باید گفت خدا را شکر که به وسیله فلان شخص یا از آن راه مشکل من حل شد نه اینکه اول خدا، دوم فلان شخص. این یک سلسله طوایف از روایات است که با نقل ثابت می‌شود که چطور خیلی‌ها مشرک هستند. یک سلسله بحثهایی هست که با عقل ثابت می‌شود که چطور خیلی از مردم، خیلی از مؤمنین مشرک هستند آنچه که با نقل ثابت شد عقل هم آن را می‌پذیرد یعنی عقل شاگرد خوبی است برای نقل. می‌فرماید درست است اما چرا را خود عقل تحلیل می‌کند این است که اگر یک کسی گناه می‌کند وقتی گناه را شما تحلیل می‌کنید می‌بینید اگر یک وقتی یک کسی یک کار خلافی را انجام می‌دهد که به حسب ظاهر معصیت است این اگر سهوًا باشد یا نسیاناً باشد یا جهل به موضوع باشد یا جهل قصوری به حکم باشد یا اضطرار و الجاء و اکراه و امثال ذلک باشد بر اساس حدیث «رفع عن أمتى» هیچ کدام از اینها معصیت نیست. البته آثار وضعی‌اش محفوظ است آثار تکلیفی‌اش رخت برمی‌بندد یعنی موآخذه نیست تنها در جایی موآخذه هست که انسان عالماً عامداً گناه می‌کند یعنی حکم را می‌داند موضوع را می‌داند نه اضطراری دارد، نه الجایی دارد نه اجباری دارد، نه سهوی در کار است نه نسیانی در کار است، نه جهل به موضوع دی کار است، نه جهل قصوری به حکم در کار است. رو در رو خدا را می‌بیند می‌گوید بله من قبول دارم اما من کار خود را می‌خواهم بکنم این بازگشتش إلاّ و لابد به شرک است یعنی من حرف تو را در اینجا باور ندارم البته جاهای دیگر باور دارم اما اینجا قبول نمی‌کنم نظر من بر نظر شما مقدم است. این روح معصیت است. در جای دیگر نماز می‌خواند، روزه می‌گیرد، کارهایش را انجام می‌دهد آنجا را قبول دارد این اربًا اربا کردن توحید است این رو در روی خدا ایستادن است اگر سهو و نسیان باشد که معصیت نیست لذا اکثری مؤمنین چون گرفتار معصیت هستند این روی تحلیل عقلی سر از شرک درمی‌آورد. این تحلیل عقلی را روایات تأیید می‌کند کم نیستند روایاتی که ملاحظه فرمودید «لایزنی الزانی و هو مؤمن» لایغتب المغتاب و هو مومن «ولایسرق السارق و هو مومن» این روایاتی که می‌گوید فلان شخص در حال گناه مؤمن نیست همین است. این وقتی مؤمن نبود می‌شود ﴿و ما یؤمن أ کثرهم بالله إلاّ و هم مشرکون﴾ .
فتحصل که یا دلیل عقلی دلالت دارد بر اینکه معصیت با توحید سازگار نیست عقل مستمع خوبی است می‌فرماید بله این راهنمایی خوبی است که نقل کرده. یعنی روایاتی که در تفسیر شریف نورالثقلین یا جاهای دیگر ذیل آیهٴ سورهٴ یوسف آمده است که ﴿و ما یؤمن أکثرهم بالله إلاّ و هم مشرکون﴾ این را کاملاً عقل قبول دارد که «لولا فلان لهلکت» دیگر چیست؟ دیگر در برابر خدا کسی نیست تا بگوییم اول خدا دوم او و این تحلیل عقلی را که هیچ معصیت کاری درحال عصیان مومن نیست این یک تحلیل عقلی است که روایات هم قبول دارد و امضا فرموده است آن روایاتی که دارد «لایزنی الزانی و هو مؤمن ولا یسرق السارق و هو مؤمن» بازگشتش به همین است نه یعنی اصلاً مؤمن نیست معاذ الله بشود مرتد نه خیر، این در موارد دیگر کاملاً مؤمن است، ایمان دارد، قبول دارد، اطاعت هم می‌کند اما در این مقطع اینجا آن ایمانش آسیب می‌بیند. لذا قرآن کریم هم ما را به خودش ارجاع می‌دهد هم ما را به اهل بیت که عصمت و طهارت مال این ذوات مقدس (علیهم السلام) است ارجاع می‌دهد هم ما را به عقل ارجاع می‌دهد. ما را به خودش ارجاع می‌دهد می‌فرماید سراسر این کتاب یکسان است، مثانی است، متشابه است یعنی سراسر قرآن ﴿الله نزّل أحسن الحدیث کتاباً متشابهاً﴾ اول تا آخر قرآن یک دست است ﴿أفلا یتدبرون القرآن أم علی قلوب أغفالها﴾ یا ﴿لو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافًا کثیرًا﴾ این آیات فراوان می‌گوید شما در خود قرآن تدبر کنید ﴿کتابٌ أنزلناه إلیک مبارک لیدّبّروا ایاته﴾ اگر اینها من عند الله نبود، کلام الله نبود بالآخره با هم اختلاف داشتند مراجعهٴ به خود قرآن که «ینطق بعضه ببعض» بهترین روش تفسیری است این یک. لازم است ولی کافی نیست. چون همین قرآن ما را به اهل بیت(علیه السلام) ارجاع داده است بر اساس آیهٴ تطهیر و آیات دیگر بعد آیهٴ سورهٴ حشر هم فرمود ﴿ما اتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا﴾ و رسول (صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم فرمود «إنّى تارکٌ فیکم الثقلین کتاب الله و عترتى» که «لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض» پس به شهادت خود قرآن اهل بیت می‌شوند سند و منبع و حجّت. هم اهل بیت هم قرآن هر دو مسئله تفکر عقلی، تحلیل عقلی، استدلال عقلی را هم خودشان اعمال کردند هم تشویق و ترغیب کردند ﴿أفلایعقلون﴾ ، ﴿أفلا یتدبّرون﴾ دو جور از عقل حمایت کردند یکی با آیات تعقل و تفکّر و تدبّر و امثال ذلک، یکی هم عقلی حرف زدن. برهان عقلی حرف زدن حمایت از عقل است و ترغیب عقل. کسی دارد استدلال عقلی می‌کند نظیر ﴿لو کان فیهما آلهة إلاّ الله﴾ یا ﴿أم خلقوا من غیر شیءٍ أم هم الخالقون﴾ این دیگر لازم نیست عقل بیاید بفرماید العقل حجة أفلا یعقلون، دارد عاقلانه سخن می‌گوید خوب اگر کسی دارد عاقلانه سخن می‌گوید جز در مدار عقل سخن فهمیده نمی‌شود پس از چند جا خود قرآن، خود روایات و خود عقل می‌شود حجت منتها عقل حجت اول و وسط و آخر است اول و وسط و آخر عقل است. آنجا که عقل در برابر قرآن قرار می‌گیرد یا عقل در برابر روایات قرار می‌گیرد آنجا که بخواهد از خودش موادی را ارائه کند، کالای خودش را بخواهد بیاورد آنجا می‌گویند دلیل عقلی. اما آنجایی که می‌خواهد گوش بدهد باید عاقل باشد، خوب بفهمد باید یک مستمع خوبی باشد مستمع خوب فقط عقلا هستند روایات را فقط عقلا می‌فهمند عقلای هر رشته‌ای، که فقیه عاقل است، اصولی عاقل است، حکیم عاقل است، متکلم عاقل است. عقل یک ظرفیت خوبی است برای درک آیات و روایات.
سؤال: جواب: خب، حالا برای ما‌ها، به ماها نرسیده چرا ولی خب برای جابر‌ها فرمودند، امثال ذلک فرمودند الآن به برکت وجود مبارک حضرت (سلام الله علیه) هست حالا همهٴ معارف قرآن که قابل، برای گفتن به مردم نسل خاص و عصر مخصوص نیست إلی یوم القیامه این کتاب سفرهٴ الهی است و این قرآن که روزیِ بشر است الی یوم القیامه نظیر اینکه فرمود ﴿و فی السماء رزقکم و ما توعدون ٭ ... إنّه لحق مثل ما أنّکم تنطقون﴾ فرمود روزی شما در آسمان است اما این امر روشنی هم هست یقیناً هست اما چه جور به شما می‌رسد تدریجاً به شما می‌رسد. شما الآن یک سلسله مطالبی که در ذهن دارید همه‌اش را می‌نویسید یا همه‌اش را می‌گویید یا وقتی می‌خواهید بنویسید یک ساعت فرصت می‌خواهد یا یک ساعت سخنرانی می‌خواهد. آن مطلب معقول قلبی را انسان تا بگوید، به نطق دربیاورد یا به کتابت دربیاورد یک ساعت طول می‌کشد فرمود روزی شما هم مثل نطق قاعدتاً تدریجی است. این علوم تدریجی است. یکجا به آنها دادند برای بشر تا یوم القیامه تدریجاً نازل می‌شود. این روایات کم نیست که فریقین هم نقل کردند وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه) فرمود به اینکه وجود مبارک پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم) در آن اواخر عمرش در زیر گوش من لب مطهر آن حضرت زیر گوش من چیزی گفت به من مطلبی آموخت که الف باب، هزار در از او باز می‌شود و از هر دری هزار در. این الف الف اگر همین تحدید باشد ناظر به کثرت نباشد یعنی یک میلیون مطلب را یک جا به من گفت این روایات کم نیست نه تنها ما نقل کردیم برادران اهل سنت هم نقل کردند فرمود دری را به روی من گشود که «یفتح کلّ باب ألف باب» از این یک در هزار در باز می‌شود که «یفتح کل باب ألف باب» از این در هزار در باز می‌شود از هر دری هزار در الف الف می‌شود یک میلیون اگر این ناظر به کثرت نباشد اگر ناظر به کثرت باشد که به میلیارد و اینها هم سر درمی‌آرود اگر ناظر به کثرت نباشد همین تحدید خاص باشد یعنی با این یک بیان و یک جمله‌ای که حضرت گفت من یک میلیون مطلب فهمیدم خب اصولی که قوانین کلی از آن استفاده می‌شود و از آن قوانین کلی فروع فراوان استخراج می‌شود کم نیست. اینها را به خودشان فرمودند بعد به تدریج به شاگردانشان ارائه کردند اما در همه موارد آنى ‌که حرف اول و آخر و وسط را می‌زند فهم مردم است بالآخره آیه بخواهد سخن بگوید یک مخاطب بفهم می‌خواهد یا نه؟ این می‌شود اجتهاد و تعقل تعقّل، در فهمیدن. اینکه فرمود ﴿إذا قرء القران فاستمعوا له وانصتوا﴾ مستمع خوبی باشید، خوب گوش بدهید یعنی مجتهدًا بفهمید. از خودتان کم و زیاد نکنید چیزی از جیب ذهنتان درنیاورید، چیزی را هم فراموش نکنید مگر فهمیدن جز با عقل رصین ممکن است. این دربارهٴ قرآن. خدمت روایات رفتید باید یک بفهم خوبی باشید نه تنها عاقل بلکه عقیل، نه تنها عقیل بلکه عقیله باشید. این تای عقیله تای تانیث نیست هم زینب (سلام الله علیها) عقیلهٴ بنی هاشم است هم حسین بن علی‌(سلام الله علیه) عقیلهٴ بنی هاشم. این تای عقیله مثل تای علاّمه است تای مبالغه است اینها سراسر عقل هستند می‌بینند خدا چه می‌گوید نه چون زن است به او می‌گویند عقیله، قمر بنی هاشم هم عقیله بنی‌هاشم است، و وجود مبارک حسین بن علی هم عقیلهٴ بنی هاشم است اینها تاهای مبالغه‌ای است. سراسر گوش هستند ببینند ذات اقدس اله چه می‌گوید آنجایی هم که برهان عقلی اقامه می‌شود که فصل سوم است آنجا هم خوب گوش می‌دهند که دیگر وهم و خیال راه پیدا نکند، قیاس نشود، مصالح مرسله نشود، استحسان نشود، تنقیح مناط بیجا نشود بالآخره قیاس یک راهزنی است دیگر راهزن خیلی‌ها بود دیگر بالآخره راه پیدا کرده به اصول فقه از یک سو، بعد به خود فقه از سوی دیگر. این است که کمال دقت می‌طلبد عقیله بودن می‌طلبد تا انسان عاقل باشد و قیاس نکند. قیاس همان تمثیل منطقی است خب در همه این موارد استدلال عقلی آنجایی که جزء مستقلات عقلی است کمک می‌کند آنجایی که عقل از خود سرمایه ندارد یک مخاطب خوبی است، یک مستمع خوبی است اینکه فرمود ﴿إذا قرء القرآن فاستمعوا له و انصتوا﴾ خوب گوش بدهید که چی؟ گوش بدهید ببنید که آقا فعدلک، فعدّلک اینها را می‌خواند پنج شش وجه می‌خواند یا آن معانی را دارد به شما القا می‌کند خوب گوش بدهید ببینید خدا دارد چه می‌گوید و این با عقیله بودن سازگار است وگرنه آدم خوب گوش می‌دهد و از آهنگ لذت می‌برد که سر از جای دیگر درمی‌آورد. هر وصفی را که ذات اقدس اله برای خودش ذکر کرد این وصف حد وسط است می‌تواند برهان مضمون آن آیه باشد شما یک تفحّصی بکنید، تورّقی بکنید در خدمت قرآن کریم باشید از اول تا آ خر ببینید هر آیه‌ای اسمی از اسمای حسنای خدای سبحان در پایان آن آیه آمده این سند مضمون آن آیه است او را می‌توانید خط کشی کنید اصغر درست کنید اکبر درست کنید این اسم حسن را وسط بگذارید بشود استدلال عقلی که خدا این صفت را دارد هر که دارای این صفت است فلان کار را می‌کند خدا این کار را می‌ کند. اینها فی ما یرجع إلی التوحید. در جریان وحی و نبوت هم به شرح ایضاً هر مأموریتی هر سمتی که ذات اقدس اله برای انبیا (علیهم الصلاة وعلیهم السلام) و وجود مبارک پیغمبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلم) ذکر فرمودند بعد اوصافی را که بالآخره مظاهر اسمای حسنای الهی است برای آن حضرت در پایان آیه ذکر کردند این حدّ وسط آن مدّعا است چرا پیامبر ما را به توحید دعوت می‌کند؟ چرا ما را از شرک می‌ترساند؟ چرا ما را به زیرمجموعه توحید فرا می‌خواند؟ چرا ما را از زیر مجموعه شرک برحذر می‌دارد؟ چون نذیر است و بشیر. این نذیر و بشیر که از طرف خودش نیست که از طرف ذات اقدس اله است إنّنی لکم منه نذیر و بشیر﴾ خب حالا راه چیست؟ شما که بشیر هستید، نذیر هستید ما چه بکنیم؟ فرمود راه دارد بالآخره، همیشه راه باز است راه دل را هیچ کس نبست و همیشه هم باز است، شب و روز هم باز است. برای اینکه با کسی می‌خواهد مذاکره کند که ﴿لاتأخذه سنة و لا نوم﴾ و درش هم برای همیشه باز است «أنت الذى فتحت لعبادک باباً إلی عفوک و سمّیته التوبة فقلت توبوا إلی الله توبتاً نصوحاً» همگانی است و همیشگی است پس ﴿و أن استغفروا ربّکم﴾ حالا دارد تبشیر می‌کند دیگر، راهنمایی می‌کند خب از او طلب مغفرت کنید از او طلب مغفرت کنید باید از غیر ببرید و به او وصل بشوید دیگر و این طلب مغفرت کردن یعنی از زشتیها و شرک و امثال ذلک بریدن و به طرف ذات اقدس اله رجوع کردن ﴿ثمّ توبوا إلیه﴾ یعنی فارجعوا إلیه بالآخره انسان آن راهی که داشت آن خلق و خوی بالطلی که داشت باید از آن دست بکشد تا به الله رجوع کند دیگر اینچنین نیست که هم او را داشته باشد هم به الله رجوع کند این شدنی نیست که این باید از گذشتهٴ بدش صرف نظر بکند، نادم بشود تصمیم بگیرد به سراغ آنها نرود ﴿ثمّ توبوا إلیه﴾ خب اگر چنین کاری کردیم چه می‌شود تبشیرش از چه ناحیه است بشارتش چیست؟ بشارتش این است که هم دنیای شما تأمین است هم آخرت شما تأمین است شما. دیگر چه می‌خواهید.
سؤال: جواب: نه. چون نقص است دیگر ﴿کلّ ذلک کان سیّئُه عند ربک مکروهاً﴾ بعد از در حدود بیست حکم یا بیست آیه در سورهٴ مبارکهٴ اسراء که اولش شرک است بعد معاصی دیگر را ذکر می‌کند می‌فرماید اینها زشت است، نقص است، عیب است ﴿کلّ ذلک کان سیئه عند ربک مکروهاً﴾ خب این دیگر نقص که به طرف کمال برنمی‌گردد این سبّوح است، قدوس است، سبحان است، منزه از هر نقص است او اگر بهای محض است دیگر نقص به او برنمی‌گردد که. فرمود این نقصها به غیر خدا برمی‌گردد علی کل حال تبشیراش این است که ﴿یمتعکم متعاً حسناً﴾ به شما یک متاعی زیبا می‌دهد یک زندگی آبرومندی می‌دهد بالآخره که زندگی در اختیار شما باشد نه شما در اختیار او. یک زندگی معقولِ مقبولِ متوسطی که آبروی شما محفوظ باشد شما را سرگرم نکند این می‌شود متاع حسن. و هر کار خیری هم کردید اینچنین نیست که بگوید حالا ما به شما دنیا دادیم همین بس است نه خیر، ﴿و یؤت کلّ ذی فضل فضله﴾ همه‌اش می‌شود رایگان. شما به خودتان مراجعه نکیند به غیر خدا مراجعه نکیند بقیه همه‌اش رایگان است آن متاع حسن که هست که رایگان است این ﴿ویؤت کلّ ذی فضل فضله﴾ هم در عین حال که رایگان است به زبان اینکه ما طلبکاریم با ما حرف می‌زند می‌فرماید شما اگر فضلی فراهم کردید، نعمتی فراهم کردید، احسانی کردید ما برابر احسان شما به شما پاداش می‌دهیم خب آن فضل و احسان هم که به نام نعمت هستند «فمنک» برابر این آیه که ﴿و ما بکم من نعمةٍ فمن الله﴾ آن فضل را هم که او داد آنجایی هم که ما برمی‌گردیم حالتی پیدا می‌کنیم می‌گوییم «بک یا الله» این نیاز را، احساس نیاز را که او داد او با یک فیضش فقیر خلق می‌کند با فیض دیگر به فقیر پاسخ مثبت می‌دهد. منتها بعضی‌ها این احساس را ﴿فتبذوه وراء ظهورهم﴾ عمداً پشت سر می‌گذارند خب پس اگر کسی به این احساس الهی که عطای خدا است پاسخ مثبت داد هم دنیای او تأمین است ﴿یمتّعکم متاعاً حسناً إلی أجل مسمّی﴾ چون اگر آخرت باشد که ﴿عطاء غیرمجذوذ﴾ جزّ و قطع در آنجا نیست اینکه فرمود ﴿إلی أجل مسمّی﴾ معلوم می‌شود دنیا است. نه اینکه شما را سرگرم دنیا می‌کند بالآخره آبرویتان را در دنیا محفوظ می‌کند، این مال این. و هرگونه فضایل علمی و علمی داشتید برابر فضلتان به شما پاداش عطا می‌ کند این هم می‌تواند در دنیا باشد هم می‌تواند در آخرت، اولی محدود است حتماً مال دنیا است دومی مطلق است هم دنیا را شامل می‌شود هم آخرت را ﴿و یؤت کلّ ذی فضل فضله﴾ خدای سبحان ما را ذی فضل نامید این هم از فضل الهی است به ما می‌فرماید به اینکه ما اموال شما را از شما می‌خریم یا اگر کاری کردید اجر شما را ما می‌دهیم خب آخر ما برای خومان کار می‌کنیم از او اجر می‌گیریم این تعبیر «یوفون أجرهم» ﴿یؤتون أجرهم﴾ امثال ذلک اینها همه‌اش تشویقی است وگرنه برای ذات اقدس اله که کسی کار نمی‌کند او ﴿غنی عن العالمین﴾ . پس تعبیر اجر هم یک تعبیر تشویقی است که به ما می‌فرماید پاداش شما را ما می‌دهیم تعبیر بیع هم همین‌طور است ﴿إنّ الله اشتری من المؤمنین أنفسهم و أموالهم﴾ اینطور نیست که ما واقعاً مالک چیزی باشیم به خدا بخواهیم بفروشیم اگر ﴿لله ملک السمٰوات و الأرض﴾ است اگر ﴿تبارک الذی بیده الملک﴾ است و اگر انسان ﴿لایملکون لأنفسهم ضراً ولانفعاً ولایملکون موتاً و لا حیاتاً و لا نشورًا﴾ چیزی ندارد که به خدا بفروشد این صورة البیع است نه بیع واقعی و اینکه از ما بیعت می‌گیرند یعنی داریم بیع می‌کینم بیعت را که بیعت گفتند برای اینکه انسان دارد بیع می‌کند دیگر خب چیزی را که نداریم امانت او است دارد از ما می‌خرد مال خودش را دارد از ما می‌خرد روح این در حقیقت اتحاد عوض و معوّض است هر دو مال او است اما تشویقاً به ما می‌گوید که بفروشید تعبیر اجر این است، تعبیر بیع این است تعبیر فضل هم همین‌طور تعبیر ذی فضل همین‌طور است وگرنه اینچنین نیست که واقعاً افراد ذی فضل باشند که ﴿و یؤت کل ذی فضل فضله﴾ این مال تبشیر.
فرمود ﴿و إن تولّوا﴾ اگر از این راهنمایی های ما اعراض کردید ﴿فإنّی أخاف علیکم عذاب یوم کبیر﴾ این می‌شود نذیر اما غالباً اینچنین است که تنذیر تلویحی است و تبشیر تصریحی زیرا تبشیر وعده است و یقینی است هیچ تردیدی در آن نیست که ﴿إنّ الله لایخلف المیعاد﴾ و چیزی را که وعده داد بدون تردید انجام می‌دهد اما انذار و نذیر بودن همیشه چون وعید است تلویحی است شاید خدا عفو کرد اینچنین نیست که حالا، البته آنهایی که جریان خبر است نه جریان انشا آنها دیگر لا ریب فیه است. اصل جهنم عدّه‌ای هستند، می‌سوزند اینها که وعید نیست اینها خبر است در این بخش احتمال خلاف نیست ﴿لیوم لا ریب فیه﴾ است، جهنمی هست، بهشتی هست، مواقفی هست یک عدّه‌ای ملحد هستند یک عدّه‌ای معذب هستند و امثال ذلک. اما نسبت به تک تک افرادی که مسلمان هستند بالآخره گاهی لغزیدند نسبت به اینها که خبر نیست که خدا خبر داده باشد که فلان شخص در قیامت معذب می‌شود که این جذمی‌الوقوع باشد همهٴ اینها، غالب اینها وعید است انشا است وقتی انشا شد وعید بود و انشا شد احتمال تخلّف هست و تخلّف وعید هم مطابق با کرامت است این‌طور نیست که تخلّف وعید عیب داشته باشد که. نه مخالف حکمت است نه مخالفت عدالت است مطابق با کرامت هم هست آن تخلف وعده است که مخالف با عدالت است. مخالف با حکمت است، مخالف با کرامت است و مانند آن. چون در جریان انذار و در جریان تخویف از سنخ وعید است یک ، و خلف وعید هم نه تنها مخالف حکمت نیست بلکه مطابق با کرامت الهی است دو، غالباً به صورت تلویح ذکر می‌شود نه تصریح بعد ﴿لئن شکرتم لأزیدنکم و لئن کفرتم﴾ لاعذبنکم دیگر نیست با اینکه سیاق آیه این است که این‌چنین بفرماید که «وإن شکرتم لأزیدنکم و لئن کفرتم لأعذبنکم» اما ﴿لئن کفرتم إنّ عذابی لشدید﴾ اینجا هم همین سنخ است در جریان تبشیر فرمود که اگر این کار را کردید ﴿یمتعکم متاعاً حسناً﴾ بعد ﴿و یؤت کل ذی فضل فضله﴾ اما در جریان انذار و در جریان وعید فرمود اگر روبرگرداندید، اعراض کردید من می‌ترسم از آن روز که آن روز بر شما می‌ترسم اما حالا می‌کند او یا نمی‌کند فقط یک انذار تلویحی است که من برای شما از عذاب آن روز می‌ترسم. خب حالا می‌کند یا نمی‌کند لیعذبنکم اینها نیست اما آنجا ﴿یمتعکم متاعاً حسناً﴾ هست ﴿و یؤت کل ذی فضل فضله﴾ هست و مانند آن. اینجا ﴿و إن تولوا فإنّی أخاف علیکم عذاب یوم کبیر﴾ البته ﴿إلی الهض مرجعکم و هو علی کل شیءٍ قدیر﴾ همه چیز تحت قدرت ذات اقدس اله است چون همان طوری که در سورهٴ دخان و اینها آمده است که ﴿فیها یفرق کل أمر حکیم﴾ در جریان تفصیل هم مشخص نفرمود به اینکه حالا در کدام مقطع زمانی تفصیل است، در بعضی از مقاطع لیالی مبارک و مانند آن فرمود آنجا ﴿یفرق کل أمر حکیم﴾ اما اینجا فرمود ﴿فصّلت﴾ این تفصیلش در کدام مقطع هست دیگر این را مشخص نفرمود بالآخره اصل تفصیل را ذکر فرمود و خصوصیت این سورهٴ مبارکهٴ هود هم این است که جریان طوفان نوح (سلام الله علیه) را به صورت مبسوط در این سوره فرمود در سایر سوَر نفرمود.
حالا اگر مطالبی مربوط به صدر این بخش نباشد در بخش دوم می‌رسیم.
و الحمد لله ربّ العالمین

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 36:25

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی