display result search
منو
تفسیر آیات 13 تا 15 سوره بقره

تفسیر آیات 13 تا 15 سوره بقره

  • 1 تعداد قطعات
  • 29 دقیقه مدت قطعه
  • 208 دریافت شده
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیات 13 تا 15 سوره بقره
- هدایت ناپذیری کفار و منافقان
- آمرزش مشرک به توبه
- شفاعت رسول خدا (ص)، مشروط به اذن خدای سبحان
- سر منافق بودن کافر
- مهاجران و انصار، الگوی ایمان در قرآن

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
و إذا قیل لهم آمنوا کما آمن الن»اس قالوا أنؤمن کما آمن السّفهاء ألا إنّهم هم السّفهاء و لکن لا یعلمون(13) ٭ و إذا لقوا الّذین آمنوا قالوا آمنّا و إذا خلوا إلی شیاطینهم قالوا إنّا معکم إنّما نحن مستهزئون(14) الله یستهزئ بهم و یمدّهم فی طغیانهم یعمهون(15)

ـ سر عدم بهره‌وری کفار و منافقان از هدایت قرآن
در بیان اینکه چرا قرآن کریم ﴿هدیً للمتّقین﴾ است و غیر اهل تقوا از قرآن استفاده نمی‌کنند؟ خدای سبحان مردم را به سه دسته تقسیم کرد؛ فرمود: گروهی اهل تقوایند که از قرآن بهره می‌برند. گروهی کفّار و منافقین‌اند که از قرآن محروم‌اند و سرّ محرومیّتشان آن است که اینها در برابر قرآن مکتبی دارند و قران را ـ معاذالله ـ اسطوره و افسانه می‌دانند. اگر گروهی قرآن را افسانه بپندارد که یقیناً از قرآن استفاده نمی‌کند. دربارهٴ کفّار فرمود: ﴿سواء علیهم ءأنذرتهم أم لم تنذرهم لا یؤمنون﴾ این مثل آن است که استدلال کرده باشد، بفرماید: قرآن ﴿هدیً للمتّقین﴾ است. چرا؟ چون «لأنّ الکفّار سواء علیهم أهدیتم أم لم تهدهم» و سرّ اینکه از هدایت به به انذار تعبیر شده است، بحثش گذشت. دربارهٴ منافقین به طور گسترده بحث کرد؛ فرمود: اگر به عنوان امر به معروف آنها را هدایت کنند، نمی‌پذیرند. به عنوان نهی از منکر آنها را هدایت کنند، نمی‌پذیرند؛ پس روحاً منافقین مثل کفّار خواهند بود. ﴿سواء علیهم ءأنذرتهم أم لم تنذرهم﴾ پس اگر ادّعای قرآن این است که کتاب ﴿هدیً للمتّقین﴾ است، دلیلش آن است که غیر متّقی، چه کافر و چه منافق ﴿سواء علیهم ءأنذرتهم أم لم تنذرهم﴾ «سواء علیهم أهدیتم أم لم تهدهم» منتها دربارهٴ کفّار صریحاً فرمود، دربارهٴ منافقین این معنا را تحلیل کرد و باز کرد و از جمع آیات دیگر. هم استفاده می‌شود که کفّار هم مثل منافقین‌اند ﴿سواء علیهم ءأنذرتهم أم لم تنذرهم﴾

ـ هدایت ناپذیری کفار و منافقان
بیان ذلک این است: دربارهٴ مشرکین خدای سبحان تهدید کرد، فرمود: مشرک را خدا نمی‌آمرزد. همهٴ گناهان را می‌آمرزد، مشرک را هرگز نمی‌آمرزد. بعد هم به عنوان یک دستور دینی به رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و مؤمنین دستور صادر کرد، فرمود: برای مشرکین استغفار نکنید در بخش سوم هم فرمود: اگر هم استغفار کردید بی‌اثر است. ﴿سواء علیهم أستغفرت لهم أم لم تستغفر لهم﴾ چه استغفار بکنید، چه استغفار نکنید بی‌اثر است چرا؟ چون خدا منافقین را نمی‌آمرزد.
خب از جمع این سه دسته آیات ما چه استفاده‌ای می‌کنیم؟ یک طایفهٴ از آیات می‌فرماید: خدا جز شرک، همه گناهان را می‌آمرزد. یک طایفهٴ از آیات می‌فرماید: کسی حق ندارد برای مشرکین طلب مغفرت کند. یک طایفهٴ از آیات می‌فرماید: بر فرض هم شما برای منافقین و برای مشرکین طلب مغفرت بکنید، اثر ندارد. دربارهٴ خصوص منافقین فرمود: برای اینها طلب مغفرت بکنید، اثر ندارد. از جمع این سه طایفهٴِ آیات، استفاده می‌شود که منافق کافر و مشرک است؛ چون خدا فرمود: من کفّار و مشرکین را نمی‌آمرزم و استغفار برای کفّار و مشرکین روا نیست و اگر هم کسی برای مشرکین و کفّار استغفار کند، بی‌اثر است. آن گاه به رسولش فرمود: برای منافقین، چه استغفار بکنی و چه استغفار نکنی، خدا اینها را نمی‌آمرزد؛ یعنی چه؟ یعنی منافقین جزء کفّار و مشرکین‌اند؛ چون خدا یک گروه را فقط در قرآن استثناء کرد، فرمود: ما مشرکین را نمی‌آمرزیم، کفّار را نمی‌آمرزیم و دربارهٴ منافقین هم فرمود: استغفار پیامبر نسبت به اینها بی‌اثر است، یعنی اینها جزء کفّار و مشرکین‌اند. اگر جزء کفّار شدند؛ ﴿إنّ الّذین کفروا سواء علیهم ءأنذرتهم أم لم تنذرهم﴾ آن گاه آن مدّعا تثبیت می‌شود؛ مدعی این است که قرآن ﴿هدیً للمتّقین﴾ دلیلش آن است که غیر متّقی را چه هدایت کنی چه هدایت نکنی، بی‌اثر است. او هدایت‌پذیر نیست؛ پس قرآن ﴿هدیً للمتّقین﴾ خواهد بود.
سوال.....
جواب: شرک را بله، یعنی اگر مشرک مسلمان بشود، بخشیده است.

ـ عدم قبول دین اسلام از سران کفر
سوال....
جواب: چون مسلمان نمی‌شود. این کسی که عمداً راه اندیشهٴ خود را بسته است، به جایی رسید که ﴿ختم الله علی قلوبهم﴾ به سوء اختیار خود، راه اندیشه‌اش را بسته است و دین را اسطوره می‌داند، خُب، برنمی‌گردد. او مکلّف به توبه است، ولی «امتناع بالإختیار لاینافی الإختیار» او تا زنده است، مکلّف است. منتها برای او سخت است، گردن نمی‌نهد، نه محال باشد. بسیاری از این کفّار با ارشاد و هدایت برگشتند و اسلام آوردند در صدر اسلام؛ پس می‌شود برگشت، امّا این سران کفر وقتی کفر در جانشان إشراب شده است، ﴿أشربوا فی قلوبهم العجل﴾ دیگر برنمی‌گرند.

ـ مقید بودن آموزش مشرک به توبه
امّا طائفهٴ اولی از آیات در دو بخش سورهٴ «نساء» این‌چنین آمده است که خدا شرک را نمی‌آمرزد. در سورهٴ «نساء» آیهٴ 48 این است: ﴿إن الله لا یغفر أن یشرک به و یغفر ما دون ذلک لمن یشاء و من یشرک بالله فقد افتری إثماً عظیماً﴾ فرمود: خدای سبحان هرگز شرک را نمی‌آمرزد، یعنی انسان بی‌توبه و غیر از شرک هر گناهی را خدا می‌آمرزد، البته بی‌توبه. با توبه که شرک را هم می‌آمرزد، امّا این انسان را فریب ندهد که به سراغ گناه برود؛ چون نفرمود «ما گناه هر کسی را می‌آمرزیم» فرمود: ﴿لمن یشاء﴾ گاهی انسان گنهکار است، می‌میرد، در اثر داشتن یک فرزند صالح یا علل و عوامل دیگر، گناه او بخشوده می‌شود؛ یا مؤمنی برای او طلب مغفرت می‌کند، گناهان او بخشوده می‌شود. فرمود: غیر از شرک، همهٴ گناهان را خدا می‌آمرزد، البّته بی‌توبه، چون با توبه شرک را هم می‌آمرزد. همهٴ مشرکینی که در صدر اسلام، اسلام آوردند توبه کردند و گناهانشان بخشوده شد، امّا به عنوان قضّیه موجبه جزئیّه یا قضیّه مهمله بیان کرد، فرمود: ﴿و یغفر ما دون ذلک لمن یشاء﴾

ـ آموزش خداوند سبحان بر اساس حکمت
چون خودش هم حکیم است و حکیمانه می‌خواهد، مشیئت او و ارادهٴ او بر اساس حکمت است، می‌داند که گناه که را بیامرزد و گناه که را نیامرزد؛ پس ﴿إنّ الله لا یغفر أن یشرک به و یغفر ما دون ذلک لمن یشاء﴾ همین معنا را در سورهٴ «نساء» آیهٴ 116 با یک تفاوت مختصر بیان کرد.
سوال....
جواب: البّته اگر خدای سبحان بخواهد آن شخص را بیامرزد به صاحب حق آن قدر عطا می‌کند که صاحب حق راضی بشود، آن‌گاه از کسی که «علیه الحقّ» خدا می‌گذرد.
در همین «سورهٴ نساء» آیهٴ 116 فرمود: ﴿إنّ الله لا یغفر أن یشرک به﴾ اما ﴿و یغفر ما دون ذلک﴾ مادون شرک را خدا می‌آمرزد، امّا نه به نحو «موجبهٴ کلیه» بلکه ﴿لمن یشاء﴾ او چون حکیم است، مشیئت او حساب شده است؛ می‌داند چه کسی را نبخشد. ﴿و من یشرک بالله فقد ضلّ ضلالاً بعیداً﴾ که این ذیل در دو جا با هم تفاوت مختصر دارند. پس این یک طایفه از آیات که فرمود: خدای سبحان هرگز شرک را نمی‌آمرزد و امّا در بخش دیگر که فرمود: ﴿إنّ الله یغفر الذّنوب جمیعاً﴾ سیاق آن آیات، آیات توبه است، فرمود: ﴿و أنیبوا إلی ربّکم﴾ یا ﴿لا تقنطوا﴾ آن سیاق، سیاق توبه است که در آن سیاق فرمود: ﴿إنّ الله یغفر الذّنوب جمیعاً﴾ به آن آیات نمی‌شود استدلال کرد.
سوال.....
جواب: چون خدا غفور و رحیم است، ممکن است یک بنده‌ای به توبه موفّق نشود و بمیرد و مورد رحمت خدای سبحان قرار بگیرد.
سوال...
جواب: مرتّد؟ آن حکم فقهی‌اش این است، در آنجا گفته‌اند حکم کلامی‌اش آن است که توبه مقبول است. باطناً بین او و خدا اثر کلامی‌اش بار است؛ یعنی دیگر مخلّد در نار نیست، امّا آن آثار اربعه فقهی در مرتّد فطری جاری است. این نه به آن معناست که اگر مرتّد فطری توبه کرد از نظر بحث کلامی توبه‌اش قبول نیست. از نظر بحث فقهی مقبول نیست، آن هم در آثار اربعه.

ـ ممنوعیت طلب مغفرت برای مشرکان
طایفه دیگر آیاتی است که می‌گوید: شما حق استغفار برای مشرکین ندارید، کسی مجاز نیست برای مشرکین استغفار کند. سورهٴ «توبه» آیهٴ 113 فرمود: ﴿ما کان للنّبیّ و الّذین آمنوا أن یستغفروا للمشرکین و لو کانوا أولی قربی من بعد ما تبیّن لهم أنّهم أصحاب الجحیم﴾ نه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نه احدی از مؤمنین، هیچ کس حق ندارد برای مشرکین استغفار کند؛ این منع شده است؛ ولو از ارحام انسان و بستگان انسان باشد. بعد از اینکه روشن شد اینها اصحاب جحیم‌اند و مشرک و کافرند، نباید برای اینها استغفار کرد. آن گاه به دنبالش ـ به عنوان جواب سؤال مقدّر ـ می‌فرماید: اگر ابراهیم (سلام الله علیه) برای آذر استغفار کرد آن هم روی وعده‌ای بود که قبلاً به او داد، تشویقاً که بحثش جداست. ﴿و ما کان استغفار إبراهیم لأبیه إلّا عن موعدةٍ وعدها إیّاه فلّما تبیّن له أنّه عدوّ لله تبرّأ منه إنّ إبراهیم لأوّاه حلیم﴾ در آیهٴ قبل هم فرمود: ﴿من بعد ماتبیّن﴾ اگر بعد روشن شد که این قابل هدایت نیست، کسی نباید برای او استغفار کند. چه اینکه ابراهیم (سلام الله علیه) هم بعد وقتی برایش روشن شد که آذر نصیحت‌پذیر نیست، تبّری کرد.
سوال...
جواب: قبلاً وعده داد که اگر تو ایمان بیاوری من استغفار می‌کنم که خدای سبحان گناه‌های گذشته‌ات را بیامرزد.

ـ مقام شفاعت برای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و اله و سلم) در دنیا و آخرت
برای رسول خدا (صلی الله علیه و اله و سلم) نه تنها مقام شفاعت در قیامت ثابت است، شفاعت در دنیا هم ثابت است؛ لذا فرمود: اگر عدّه‌ای گناه کنند و استغفار کنند و به حضور پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شرف‌یاب شوند و رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) برای آنها استغفار کند، خدا تواّب، رحیم و غفّار که فرمود: اگر اینها گناه کنند و به حضور رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شرف‌یاب شوند ﴿فاستغفروا الله و استغفر لهم الرّسول لوجدوا الله توّاباً رحیماً﴾ ظاهراً در سورهٴ «نساء» است. که اگر کفّار، تبه‌کاران، معصیت‌گران، استغفار بکنند و به حضور رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شرف‌یاب شوند و رسول خدا [صلی الله علیه و آله و سلم] برای اینها استغفار بکند، خدا استغفار رسول خدا [صلی الله علیه و آله و سلم] را ترتیب اثر می‌دهد. ﴿و استغفروا لهم الرّسول لوجدوا الله توّاباً رحیماً﴾ این مضمون هست، حالا مراجعه می‌فرمایید؛ پس برای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) گذشته از شفاعت در آخرت، شفاعت در دنیا هم قرآن اثبات می‌کند که استغفار رسول خدا [صلی الله علیه و آله و سلم] مؤثّر است. آیهٴ 64 سورهٴ «نساء» فرمود: ﴿و ما أرسلنا من رسولٍ إلّا لیطاع بإذن الله و لو أنّهم إذ ظلموا أنفسهم جاءوک فاستغفروا الله و استغفر لهم الرّسول لوجدوا الله توّاباً رحیماً﴾ که این کریمه می‌گوید: اگر کسی گناه کرد، ظلم کرد به خود و استغفار کرد و توبه کرد و به حضور رسول خدا (صلّی الله علیهو آله و سلم) آمد و پیامبر برای او استغفار کرد، خدا توّاب و رحیم است. معلوم می‌شود استغفار پیامبر، مؤثّر است. این یک شفاعتی است در دنیا. گذشته از شفاعت آخرت، شفاعتی است در دنیا.
سوال....
جواب: مزید درجات است یا تخفیف سیّئات است؛ چون بعضی از گناهان با یک استغفار شاید حل نشود، برای اینکه حق‌النّاس در عهده دارند یا علل دیگری باعث اشتداد گناه است و مانند آن و حداقّل مزید حسنات خواهد بود.

ـ شفاعت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مشروط به اذن خدای سبحان
اینکه طبق آیهٴ سورهٴ «نساء» برای رسول خدا [صلی الله علیه و آله و سلم] شفاعت ـ حتّی در دنیا ـ هم قائل است؛ چون اصل کلّی شفاعت باید بإذن‌الله باشد. ﴿من ذا الّذی یشفع عنده إلّا بإذنه﴾ این شفاعت را که خدای سبحان به رسولش داد، إذن نداد که نسبت به مشرکین و کفّار این شفاعت را إعمال کند، برای اینکه فرمود: ﴿ما کان للنّبیّ و الّذین آمنوا أن یستغفروا﴾ فرمود: نسبت به مشرکین اینها مجاز نیستند که استغفار کنند. این شفاعت به آنها داده نشد؛ گرچه رسول خدا [صلی الله علیه و آله و سلم] حقّ شفاعت دارد، امّا این شفاعت باید بإذن‌الله باشد. ﴿من ذا الّذی یشفع عنده إلّا بإذنه﴾ این إذن را نسبت به مشرکین نداد، فرمود: پیامبر مأذون نیست که نسبت به مشرکین طلب مغفرت کند. در ایات بعد هم فرمود: برفرض، اگر پیامبر طلب مغفرت کرد، باز بی‌اثر است.
سوال....
جواب: بله دیگر، اگر کسی کفر می‌ورزد، روشن است اهل جهنّم است. وقتی پیشنهاد توبه می‌دهند نمی‌پذیرند، می‌گوید: ﴿إنّما نحن مستهزئون﴾ معلوم می‌شود اهل جهنم است.

ـ کافر بودن منافق
در سورهٴ «توبه» و همچنین در سورهٴ «منافقون» فرمود: استغفار نسبت به منافقین، بی‌اثر است، تا به حال بحث دربارهٴ مشرکین بود. الآن بحث در ان است که استغفار پیامبر [صلی الله علیه و آله و سلم] نسبت به منافقین، بی‌اثر است؛ معلوم می‌شود منافق مشرک است؛ چون یک گروه را قرآن استثنا کرد، فرمود: کافر را خدا نمی‌آمرزد و استغفار برای کافر هم صحیح نیست و کسی حق ندارد برای کافر استغفار کند؛ آن گاه فرمود: منافقین کسانی‌اند که استغفار پیامبر [صلی الله علیه و آله و سلم] نسبت به اینها بی‌اثر است؛ یعنی منافقین کافرند.
سوال....
جواب: اثر دارد، خیلیها هم برمی‌گردند، امّا آن سران کفر که ﴿ختم الله علی قلوبهم﴾ برنمی‌گردند. یک‌وقت گفته‌اند شما بگویید: ﴿معذرةً إلی ربّکم﴾ ﴿لیهلک من هلک عن بینةٍ﴾ بگویید. تنها اثر این نیست که او برگردد، تنها اثر گاهی برگشت اوست، گاهی اتمام حجّت است. ﴿معذرةً إلی ربّکم﴾ یکی از آثار اوست. مبادا در قیامت بگویند: ﴿لولا أرسلت إلینا رسولاً فنتّبع آیاتک من قبل أن نذلّ و نخزی﴾ ، ﴿لیهلک من هلک عن بینةٍ﴾ بشود. این دعوت را سالانه تکرار بکنید که ﴿لیهلک من هلک عن بیّنةٍ﴾ بشود. لازم نیست که دعوت، اثرش این باشد که آنها از کفر برگردند.

ـ سرّ عدم فائده استغفار پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برای منافقان
در سورهٴ «توبه» فرمود: اگر برای منافقین طلب مغفرت کنی، بی‌اثر است. آیهٴ هشتاد سورهٴ «توبه» فرمود: ﴿استغفر لهم أو لاتستغفر لهم إن تستغفر لهم سبعین مرّةً فلن یغفر الله لهم﴾ تو برای اینها استغفار بکنی یا نکنی، یکسان است. اگر هفتاد بار هم استغفار بکنی که این یا ناظر به همان عدد سبعین است یا ناظر به کثرت مرّات است؛ اگر مرّات فراوان برای این منافقین استغفار بکنی، هرگز خدای سبحان اینها را نمی‌آمرزد. ﴿ذلک بأنّهم کفروا بالله و رسوله﴾ اینها کافرند. ﴿و الله لا یهدی القوم الفاسقین﴾ آنها را به مقصد نمی‌رساند؛ پس خدا اینها را به مقصد نمی‌رساند. یک صغری و یک کبری. فرمود: ﴿ذلک بأنّهم کفروا بالله و رسوله﴾ اینها کافرند، کافر هم که یقیناً فاسق است؛ چون فسق انحراف از طریق است. اینها کافرند و خدا کفّار را به مقصد نمی‌رساند. ﴿و الله لا یهدی القوم الکافرین﴾ ﴿لا یهدی القوم الفاسقین﴾ و مانند آن؛ پس و الله لا یهدی المنافقین همین معنا را در سورهٴ «منافقون» با این جمله تعبیر فرمود: آیهٴ ششم سورهٴ «منافقون» فرمود: ﴿سواء علیهم أستغفرت لهم أم لم تستغفر لهم لن یغفر الله لهم إنّ الله لا یهدی القوم الفاسقین﴾. برای اینها یکسان است، چه استغفار بکنی، چه استغفار نکنی. استغفار تو به حال اینها سودی ندارد؛ چون خدا اینها را نمی‌آمرزد. خدا فقط یک گروه را نمی‌آمرزد که کفّار و مشرکین‌اند. دیگر نفرمود «کفّار و منافقین را» معلوم می‌شود منافق کافر است، گروه دیگر نیست. از اینکه فرمود «چه استغفار بکنی چه استغفار نکنی، خدا منافقین را نمی‌آمرزد» برای آن است که چون مشرک و کافرند و خدا کافر را نمی‌آمرزد. ﴿سواء علیهم أستغفرت لهم أم لم تستغفر لهم لن یغفر الله لهم﴾. آیهٴ قبل هم این است. در سورهٴ منافقون آیهٴ پنج این است که: ﴿و إذا قیل لهم تعالوا یستغفر لکم رسول الله لوّوا رؤوسهم و رأیتهم یصّدون و هم مستکبرون﴾ اگر به اینها گفته بشود: یک قدم به اسلام نزدیک‌‌تر بشوید تا پیامبر [صلی الله علیه و آله و سلم] برای شما طلب مغفرت کند، مستکبرانه باز می‌گردند؛ پس این گروه، هرگز از مغفرت خدا بهره‌ای ندارند و تنها گروهی که از مغفرت خدا بهره ندارد، گروه کفّار و مشرکین‌اند؛ پس اینها جزء مشرکین و کفّاراند و اگر جزء کفّار شدند، همان اصل کلّی که فرمود: ﴿إنّ الّذین کفروا سواء علیهم ءأنذرتهم أم لم تنذرهم لا یؤمنون﴾ شامل اینها هم خواهد شد.

ـ سر عدم بهره‌وری کفار منافقان از هدایت قرآن
آن گاه صدر و ذیل این آیات این‌چنین خواهد شد که قرآن ﴿هدیً للمتّقین﴾ است؛ چرا «لأنّ غیر المتّقین سواء کانوا أو منافقین سواء علیهم ءأنذرتهم أم لم تنذرهم لا یؤمنون سواءٌ علیهم أهدیتم أم لم تهدهم لا یؤمنون» چرا قرآن ﴿هدیً للمتّقین﴾ است؟ برای اینکه غیر متّقی «سواء علیه أهدیته أم لم تهده لا یؤمن» این معنا را در مورد کفّار، بالصراحه ذکر فرمود، دربارهٴ منافقین با تحلیل گسترده بیان کرد و با این جمع‌بندی آیات هم به خوبی استفاده می‌شود که هرگز هدایت دربارهٴ منافقین سودی ندارد.
سوال....
جواب: اوّلاً، مورد که مخصّص نیست؛ همهٴ کفّار و منافقین را شامل می‌شود؛ الّا اینکه خیلی از کفّار بت‌پرستها بودند، توبه کردند، اسلام آوردند. اگر کسی توبه کند و منتظر رسیدن وحی باشد و هدایت بشود، هدایت در او مؤثّر است، امّا اگر کسی این‌چنین نیست، بعد از اینکه حق از باطل روشن شد، مع‌ذلک در برابر حق ایستادگی می‌کند. وقتی ﴿و إذا قیل لهم لا تفسدوا فی الأرض قالوا إنّما نحن مصلحون﴾ ﴿و إذا قیل لهم آمنوا کما آمن النّاس قالوا أنؤمن کما آمن السّفهاء﴾ مردم را تسفیه می‌کنند. دین را سفاهت و اسطوره می‌‌داند. یک چنین کسی برنمی‌گردد. وقتی برنگشت، هدایت نسبت به او بالا هدایت یکسان است.
سوال.....
جواب: بله، چه کفّار [و] چه منافقین. چه اینکه [در] صدر اسلام این مشرکین بودند که برنگشتند [و] مسلمان شدند.
سوال.....
جواب: بله، ولی تصریح به کفّار نشد. بله، مؤمن که نبودند یا کافرند یا منافق و اینها منافق‌اند. نه واقعاً اینها کافرند، امّا از نظر تقسیم سه دسته‌ای، عدّه‌ای مؤمن‌اند عدّه‌ای کافرند و عدّه‌ای منافق باید برای هر دو عدّه قرآن باید دلیل بیاورد که چرا قرآن نسبت به آنها هدایت نیست؟ چرا فقط برای متّقین هدایت است؟ برای متّقین استدلال کرد، چرا قرآن ﴿هدیً للمتّقین﴾ است؟ برای اینکه ﴿الّذین یؤمنون بالغیب و یقیمون الصّلاة و ممّا رزقناهم ینفقون و الّذین یؤمنون بما أنزل إلیک و ما أنزل من قبلک و بالاخرة هم یوقنون﴾ این اوصاف پنج‌گانه، همه در اهتدا دخیل است، اینها دارند. نسبت به کفّار ـ که عقد سلبی دارد ـ و نسبت به منافقین هم ـ که قضیّهٴ سلبی ـ است، باید استدلال کند. اگر قرآن ﴿هدیً للمتّقین﴾ است؛ یعنی «لیس هدیً للکفّار و لیس هدیً للمنافقین»؛ پس یک قضّیهٴ موجبه داشت باید استدلال بکند، کرد. دو قضّیه سالبه دارد باید استدلال کند، دارد می‌کند. فرمود: قرآن ﴿هدیً للمتّقین﴾ است، برای اینکه اوصاف هدایت‌پذیری در آنها هست. به آن پنج صفت: نسبت به کفّار چرا هدایت نیست؟ برای اینکه ﴿سواء علیهم ءأنذرتهم أم لم تنذرهم﴾ که بحثش گذشت. نسبت به منافقین، چرا هدایت نیست؟ برای اینکه ﴿و إذا قیل لهم آمنوا کما آمن النّاس قالوا أنؤمن آمن السّفهاء﴾ و اینها بحثهای گسترده دربارهٴ منافقین است.

ـ سر منافق بودن کفار
امّا جمع‌بندی آیات امروز برای این بود که چون منافق، روحاً کافر است، هر دلیلی که در عقد سلبی عدم هدایت قرآن نسبت به کفّار بیان شده است، نسبت به منافقین هم هست. چرا منافق کافر است؟ برای اینکه خدا در قرآن فرمود: فقط یک گروه را نمی‌آمرزیم، آن کفّارند، مشرکین‌اند. بعد فرمود: منافقین، استغفار و عدم استغفار پیامبر [صلی الله علیه و آله و سلم] نسبت به آنها یکسان است، برای اینکه خدا اینها را نمی‌آمرزد؛ پس معلوم می‌شود اینها کافرند. اگر کافر شدند، مشمول همان علّت قبلی‌اند که: ﴿سواءٌ علیهم ءأنذرتهم أم لم تنذرهم لا یؤمنون﴾
سؤال....
جواب: کفاری که در صدر اسلام در برابر اسلام بودند، نوعاً مشرکین بودند. و ثنیّین حجاز؛ اینها مشرک‌اند؛ یعنی یا اهل کتاب هستند از یک نظر ﴿لقد کفر الّذین قالوا إنّ الله ثالث ثلاثةٍ﴾ به آن کفر تثلیت مبتلایند یا یهودی‌اند که گفتند «عزیز، ابن‌الله است» از آن جهت گرفتار شرک شده‌اند. یا نظیر وثنین حجازاند که در برابر بت گفتند: ﴿ما نعبد هم هولاء إلّا لیقربونّا إلی الله زلفی﴾ کفاری که اسلام با آنها روبه‌رو بود و مبتلا به آنها بود، مشرکین بودند.
سوال....
جواب: مستضعفین جزء مؤمنین‌اند، منتها ضعیف الإیمان‌اند. اگر دسترسی تحقیقی نداشته باشند که معذورند؛ وگرنه «ضعیف الإیمان» هستند و هدایت در آنها اثر می‌کند.
سوال....
جواب: آنها قابل هدایت‌اند، آنها جایی نرسیدند که ﴿ختم الله علی قلوبهم﴾ بشود. اگر هدایت به آنها ابلاغ بشود آنها می‌پذیرند؛ چون اکثر مسلمین صدر اسلام، همان مشرکین بودند که مسلمان شدند.
سوال....
جواب: نه استضعاف فکری؛ یعنی کسی که دسترسی به تبلیغات اسلامی ندارد، کسی که دسترسی به تبلیغات اسلامی ندارد، باید احکام اسلام را به او ابلاغ کرد.

ـ راز وعظ ناپذیری کفار و منافقان
و این سخن که منافق خود را روشن‌فکر می‌داند و مؤمن را سفیه می‌پندارد در همهٴ ادوار بود، اختصاصی به اسلام ندارد. در سورهٴ «هود» وقتی جریان بعضی از امم پیشین را مطرح می‌کند، می‌گوید: چون افراد پست از این جامعه به پیامبر آورده‌اند، ما ایمان نمی‌آوریم، سورهٴ «هود» آیهٴ 27: ﴿فقال الملا الّذین کفروا من قومه ما نراک إلّا بشراً مثلنا و ما نراک اتّبعک إلّا الّذین هم أراذلنا بادی الرّای و ما نراک لکم علینا من فضل بل نظنّکم کاذبین﴾ این آیهٴ 27 سورهٴ «هود» می‌گوید: دربارهٴ اقوام پیشین به نوح (سلام الله علیه) و مانند آن می‌گفتند: یک مشت افراد فرومایه، بی‌تحقیق دنبال تو حرکت کرده‌اند به دور تو جمع شده‌اند. اینها افراد رذل‌اند، آن هم حساب نشده (بادی الرأی) یعنی در اوّلین اندیشه و در اوّلین برخورد، حرف تو را قبول کردند؛ پس کفّار و منافقین خود را روشن‌فکر و مؤمنین را سفیه و رذل و بادی الرأی می‌بیند. می‌گویند: اینها کسانی‌اند که زود تصمیم می‌گیرند. در همین آیهٴ محل بحث هم گفتند ﴿أنؤمن کما آمن السّفهاء﴾؛ ما روشن‌فکریم و اینها سفیه‌اند ما چرا مثل اینها ایمان بیاوریم؟ قرآن می‌فرماید: ﴿ألا إنّهم هم السّفهاء﴾ آن عقل را که خدا باید اعطا بکند و خالق خداست، فرمود: عقل در این گروه نیست ﴿الا انهم هم السّفهاء و لکن لا یعلمون﴾. این یک مطلب دقیق علمی است و اینها سفیه‌اند و هرگز نمی‌دانند که سفیه‌اند.

ـ مهاجران و انصار، الگوی ایمان در قرآن
سوال.....
جواب: ژان بحثهایش اشاره د که هم می‌شود رسول خدا [صلی الله علیه و آله و سلم] را به عنوان اسوه قرار داد ﴿آمنوا کما آمن النّاس﴾ یعنی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و صحابه. یا نه تودهٴ مسلمینی که قرآن در سورهٴ «حشر» گروهی از اینها را به عنوان مهاجر، گروهی از اینها را به عنوان انصار مشخّص کرد، فرمود: همان‌طوری که این مردم اهل جهاد، شهادت، نثار و ایثارند، مثل اینها ایمان بیاورید. مسلمین صدر اسلام را دو گروه تشکیل می‌دادند، یک عدّه مهاجر بودند، یک عدّه انصار. ﴿آمنوا کما آمن النّاس﴾ آن گاه منافقین، همین مردم را تسفیه می‌کردند، می‌گفتند: اینها که دست از زندگی‌شان کشیدند، به عنوان هجرت. یا آنچه داشتند در اختیار دیگران قرار دارند به عنوان کمک به مهاجرـ که در مدینه انصار این ایثار را داشتند ـ اینها را تسفیه می‌کردند.
آن «ما» هم تمثیلیّه است؛ یعنی مثل ایمان اینها. این تقریباً یک مفعول مطلق نوعی است. ایمان بیاورید، مثل ایمان اینها. «امنوا ایماناً کایمان نّاس» همان‌طوری که اینها ایمان ایثارگرانه دارند، گروهی در هجرت، گروهی از نصرت در اسلام حضور دارند، شما این‌چنین ایمان بیاورید.

ـ اطلاق حقیقی شیطان بر کافران و منافقان
خصلت دیگر نفاق این است که فرمود: ﴿و إذا لقوا الّذین آمنوا قالوا آمنّا و إذا خلوا إلی شیاطینهم قالوا إنّا معکم إنّما نحن مستهزئون﴾ این شیوهٴ دیگر منافقین است. در برابر سایر خصلتهای نکوهیدهٴ یاد شده، این هم یکی از خصلتهای ناپسند اینها است. اینها اصراری ندارند که با مؤمنین برخورد کنند. اگر یک وقتی برخورد کردند، می‌گویند «ما مومنیم» و امّا نسبت به کفّار اصرار دارند که در خانه‌های امن در مجالس خصوصی، اینها راه پیدا کنند؛ لذا دربارهٴ کفّار نفرمود: «و إذا لقوا الّذین کفروا» فرمود: ﴿إذا خلوا إلی شیاطینهم﴾ نسبت به مؤمنین فرمود: ﴿و إذا لقوا الّذین آمنوا﴾ اگر با مؤمنین برخورد کردند ﴿قالوا إنّا آمنّا﴾ امّا نسبت به کفّار داعی دارند بر خلوت کردن، مجالس سرّی دارند؛ لذا فرمود: ﴿و إذا لقوا الّذین آمنوا﴾ وقتی برخورد کردند با مؤمنین ﴿قالوا آمنّا﴾ امّا ﴿و إذا خلوا إلی شیاطینهم﴾ داعیه بر این هست که با شیاطین خود خلوت کنند. نفرمود «و إذا لقوا» آن هم از کفّار به عنوان شیاطین یاد کرده است که اینها شیاطین الانس‌اند. آن موجودی که آن شعور سرّی را در انسان احیا می‌کند (از راه باطل) شیطان است و کار او این است. خواه إنسی باشد، خواه جنّی و اصلش از آن جنّ است. ﴿من شرّ الوسواس الخناس ٭ الّذی یوسوس فی صدور النّاس ٭ من الجنّة و النّاس﴾ او هم جنّیها را می‌فریبد و هم انسها را. خنّاس ﴿یوسوس فی صدورهم النّاس﴾ آن خنّاسی که در دلهای مردم اثر می‌کند. یک عدّه «من الجنّه» است، یک عدّه «ناس» است. «شیاطین الإنس و الجّن» هم نشانهٴ آن است که شیطان منحصر در جنّ نیست. آن ابلیس است که ﴿کان من الجنّ﴾ امّا آنهایی که دست‌پروردهٴ ابلیس‌اند، خود شدند شیطان و قرآن کریم از برخی از کفّار به عنوان شیطان یاد کرده است، فرمود ﴿ذلکم الشیطان یخوف أولیاءه﴾ اگر عده‌ای که دست‌پروردهٴ ابلیس‌اند می‌شوند شیطان، پس می‌توان گفت که منافقین با شیاطین خود خلوت می‌کنند. شیاطین إنس و شیاطین جن از راه مرموز، وسوسه را در دل تزریق و تلقین می‌کنند و انسان بغتتاً فریب وساوس آنها را می‌خورد. همین منافقین ﴿إذا خلوا إلی شیاطینهم قالوا إنّا معکم﴾ ما تحقیقاً با شماییم. با «جمله اسمیه» می‌گویند [و] با تأکید می‌گویند، می‌گویند: ﴿إنّا معکم﴾ بعد می‌گویند: اگر ما یک وقتی با مؤمنین برخورد کردیم به آنها گفتیم «آمنّا» آنجا اینها را مسخره کردیم. ﴿إنّما نحن مستهزئون﴾ جواب اینها را الان خدا می‌فرماید.

«الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 29:21

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

  • کاربر مهمان
    سلام مطالب عالی بود

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی