display result search
منو
تفسیر آیه 4 سوره حمد - بخش سوم

تفسیر آیه 4 سوره حمد - بخش سوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 25 دقیقه مدت قطعه
  • 575 دریافت شده
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 4 سوره مبارکه حمد - بخش سوم
- بهشت
- جهنم
- واقعیت کنونی و وجودی بهشت و جهنم
- مالکیت الهی

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین ٭ الرحمن الرحیم ٭ مالک یوم الدین ٭
ظهور مالکیت خدای سبحان در قیامت
این آیهٔ مبارکهٔ *«مالک یوم الدین»*(1) گاهی به این صورت تفسیر می‌شد که یوم الدین ظرف باشد و مالک به ظرف اضافه شده باشد. که خدای سبحان مالک جمیع اشیاست روز قیامت و این به آن معنا بود که مالکیتش در روز قیامت ظهور می‌کند. نه اینکه خدای سبحان الان مالک نباشد در آن روز مالک بشود. که یوم الدین ظرف انکشاف و ظهور است نه ظرف ثبوت.
قیامت، مملوک خدای سبحان
گاهی این طور تفسیر می‌شود که خود یوم الدین مملوک باشد. خدا مالک روز جزاست. یعنی روزی که جزا ظهور می‌کند خدا مالک است.
قیامت، روز ظهور همهٴ اسرار و حقایق دین
و عرض شد به اینکه اگر ما دین را مجموعهٴ حقایق و معارف الهی بگیریم، انسب است تا اینکه دین را خصوص جزا بدانیم. چون آن حقایق جزا را هم در بردارد. خدا مالک روزی است که دین در آن روز ظهور می‌کند. همهٔ حقایق دین در آن روز ظهور می‌کند. یکی از آن حقایق دین مسالهٔ جزا و پاداش است. که دین به همان معنای رایج خود باشد آن فراگیر است، همهٔ‌ ابعاد را در بردارد که یکی از آن ابعاد جزاست. چون «اول الدین معرفته». اگر اول دین و آغاز دین معرفت حق است، این آغاز در آن روز ظهور می‌کند تا انجام. اول و آخر دین در آن روز ظهور می‌کند در آن روز روشن می‌شود که همهٔ این معارف حقّ بود.
تعبیر از ظهور کامل دین به «توفیه»
و این را به استناد آیهٔ سورهٴ نور ممکن بود تأیید بکنید، تأیید بفرمایید. آن آیه این است، آیهٔ 25 سورهٴ نور است. بعد از این که فرمود زبان اینها و دست اینها و پای اینها علیه اینها شهادت می‌دهد، آنگاه می‌فرماید: *«یومئذ یوفیهم الله دینهم الحق»*(2)؛ آن روز خدای سبحان دین حق اینها را توفیه می‌کند. یعنی تمام دین را به اینها ارائه می‌دهد. نه یعنی تمام جزا چون در ذیل همین کریمه فرمود: *«و یعلمون أن الله هو الحق المبین»*(3) اگر سخن دربارهٴ خصوص جزا بود، می‌فرمود: و یعلمون أن الله هو القهار المنتقم یا شدید العذاب یا سریع الحساب و مانند آن. اما می‌فرماید آنها در آن روز می‌یابند که خدا حق مبین بود. یعنی حقی بود روشن و آشکار. خطا برنمی‌داشت. تنها حق خدا بود و اگر نمی‌دیدند نه در اثر حجاب بود بلکه آنها پرده آویختند. نه اینکه او محجوب بود.
خدای سبحان محجوب نیست، پرده بر دیدگان است
خدای سبحان که *«نور السموات و الارض»*(4) است، محجوب نیست. انسان تبهکار است که نمی‌بیند. *«و یعلمون أن الله هو الحق المبین»*(5) در همین سورهٴ نور آیهٔ معروف نور هست که *«الله نور السموات و الارض»*(6) خب اگر روشنی آسمان‌ها و زمین و ظهور آسمان و زمین به خدای سبحان است پس خدا مخفی نیست. و اگر خفایی هست از آن بیننده‌هاست که نابینایند آن چشمی که باید ببیند، آن را ندارد. و در قیامت این حجابها کنار می‌رود، انسان خدای سبحان را به خوبی می‌بیند. و اول دین که معرفت خداست، ظهور می‌کند و چون اول دین که معرفت خداست در آن روز ظهور کرد، همهٔ آثار دین هم در آن روز ظهور می‌کند. یکی از آثار دین مساله جزاست. پس خدا مالک روز دین است. یعنی روزی که دین ظهور می‌کند. چند امری که اینجا مطرح است این است که خدای سبحان مخفی نیست. و اگر کسی خدای سبحان را نمی‌بیند، در اثر پرده‌ایست که بر خود آویخته است. نه اینکه خدای سبحان محجوب باشد. امر بعدی آن است که وقتی خدای سبحان در آن روز ظهور کرد با همهٔ اسماء جمال و جلال ظهور می‌کند. هم معلوم می‌شود که او (ارحم الراحمین) است، هم معلوم می‌شود که او (اشد المعاقبین) است. و روز دین هم الان موجود است نه اینکه بعدها یافت می‌شود و خدا الان مالک روز جزاست نه اینکه این اسم فاعل به معنای استقبال باشد که خدا الان مالک نباشد و بعدها مالک بشود. این امور را یکی پس از دیگری به کمک آیات بعد آیات دیگر باید حل بشود. اما از اینکه خدای سبحان حجابی ندارد، چون خودش را معرفی کرد، فرمود: *«الله نور السموات و الارض»*(7). اگر یک چیزی ظهور آسمانها و زمین باشد، و ظهور آسمانها و زمین با او باشد، او خفایی ندارد. اگر کسی خدا را نمی‌بیند چون خودش پرده آویخت. در سورهٴ کهف آیهٔ 100 و 101 این چنین است. فرمود: *«و عرضنا جهنم یومئذ للکافرین عرضاً»*(8)؛ ما جهنم را بر کفار عرضه کردیم. کفار کیانند؟ *«الذین کانت أعینهم فی غطاء عن ذکری»*(9)؛ اینهایی که چشمشان غطا داشت، حجاب داشت، یادم را نمی‌دیدند. معلوم می‌شود یاد خدا دیدنی است. از اینکه فرمود یادم را نمی‌دیدند نشانهٴ آن است که این چشم، چشم ظاهر نیست. چون چشم ظاهر یاد را نمی‌بیند. یاد را گوش می‌شنود. نه چشم ببیند. معلوم می‌شود این چشم، چشم ظاهر نیست، و همان چشم درون است که در سورهٴ حج فرمود: چشم درون عده‌ای کور است. *«لا تَعْمَی الأبصار ولکن تَعْمَی القلوبُ التی فی الصدور»*(10) فرمود چشم ظاهری اینها بیناست، اما چشم باطن اینها که در دل است آن کور است. معلوم می‌شود خدا را باید با دل دید. نه با چشم ظاهر چون *«لا تدرکه الابصار و هو یدرک الابصار»*(11) و این چشم گاهی کور است، گاهی بینا. اگر کسی گناه نکرد، چشم دلش بیناست و می‌بیند. و اگر کسی تبهکار بود، چشم درونش کور است و نمی‌بیند. خدای سبحان کفّار را فرمود: اینها کسانی‌اند که پرده جلوی چشمشان بود. *«الذین کانت أعینهم فی غطاء عن ذکری و کانوا لا یستطیعون سمعاً»*(12). چون دل همانطوری که می‌بیند، می‌شنود. اگر تبهکار بود نه می‌بیند و نه یاد خدا را می‌شنود. فرمود: اینها توان شنیدن یاد ما را نداشتند. با اینکه حجت خدا بر همه تمام شده بود. خدای سبحان حجت را به همه رساند. *«لیهلک من هلک عن بینة»*(13) بشود. پس اینها یاد خدا را شنیدند اما آن گوش دل که باید بپذیرد را نداشتند، آن چشم دل که باید ببیند نداشتند. از این گروه تعبیر می‌کند می‌فرماید: *«صم بکم عمی فهم لا یعقلون»*(14) بنابراین اگر کسی نمی‌بیند نه برای آن است که خدا محجوب است بلکه برای آن است که خود او در حجاب است. و اگر چنانچه این حجاب برطرف بشود، هم اکنون می‌شود خدا را دید.
داستان ابی بصیر و روایت رؤیت
مرحوم ابن بابویه قمی (رضوان الله علیه) در کتاب شریف توحید صدوق، توحیدش نقل می‌کند که ابی بصیر حضور امام صادق (سلام‌الله‌علیه) عرض کرد که آیا مؤمنین خدا را در قیامت می‌بینند؟ فرمود: قبل از قیامت دیده‌اند. عرض کرد کجا؟ فرمود: همان موطنی که خدا فرمود *«ألست بربکم»*(15). آنگاه به ابی‌بصیر می‌فرماید مگر تو هم اکنون نمی‌بینی؟ به ابی‌بصیری که نابیناست. چون ابی‌بصیر نابینا بود. و این لقب ابوبصیر هم، کنیهٔ ابوبصیر هم کنیهٴ نابیناهاست. نظیر ابویحیی که کنیهٴ عزراییل (سلام‌الله‌علیه) است. آنکه عامل مرگ است به او می‌گویند ابویحیی. آنکه نابیناست به او می‌گویند ابوبصیر، یک کنیه‌ایست. فرمود: مگر تو نمی‌بینی هم اکنون؟! عرض کرد من این حدیث را از شما نقل بکنم؟ فرمود نه تو وقتی این حدیث را از من نقل کردی دیگری معنای این رؤیت و إبصار را نمی‌بیند خیال می‌کند منظور ابصار با چشم است و انکار می‌کند و با انکار، قول معصوم و قول حق را رد کرده است. یا معنایش را، خیال می‌کند ابصار ظاهری است گمراه می‌شود. یعنی برای هر کسی نمی‌ شود این حدیث را نقل کرد که خدا را هم اکنون هم می‌شود دید(16). این را دربارهٴ رؤیت مرحوم صدوق نقل کرد. بعد می‌فرماید: اخبار رؤیت که وارد شده است «کلّها عندی صحیحة». چندین روایت از روایات رؤیت خدا را و لقای خدا را ایشان نقل می‌کند. بعد می‌فرماید سایر روایات که در مسألهٔ رؤیت وارد شده است «کلها عندی صحیحه». و اما من این روایات رؤیت را نقل نمی‌کنم، مبادا کسی خیال کند منظور آن است که خدا را می‌شود با چشم ظاهر دید. برای این ترس این روایات را نقل نمی‌کند. این که خدای سبحان فرمود: *«الله نور السموات و الارض»*(17) در همان آیهٔ مبارکهٔ نور ملاحظه می‌فرمایید تنزیه هم همراهش هست. نوری است که بوسیلهٴ او سماوات و ارض ظهورپیدا می‌کند. قبل از سماوات و ارض این نور هست و به وسیلهٔ این، سماوات و ارض ظهور می‌کنند. مثلی هم که برای نور ذکر می‌کند او را با قداست یاد می‌کند. می‌فرماید: *«الله نور السموات و الارض مثل نوره کمشکوة»*(18) آنگاه در پایانش می‌فرماید: *«یهدی الله لنوره من یشاء و یضرب الله الامثال للناس و الله بکل شیء علیم»*(19)؛ خدا می‌خواهد با این مثل مردم را روشن کند و آشنا کند و آگاه کند. فرمود: *«الله نور السموات و الارض»*(20) مثل هم که زد مثل الله نیست، مثل نور الله است. *«الله نور السموات و الارض»*(21) نفرمود مَثَلُه کمثل المشکوه، فرمود: *«مثل نوره»*(22) تازه این نوری که به عنوان مثال یاد شده است، این نورِ نور الله است نه نور الله. آنگاه فرمود ما در حد یک مثل با شما سخن گفتیم، تا شما آشنا بشوید. منظور آن است که مرحوم صدوق فرمود: تمام روایاتی که در باب رؤیت وارد شده است، «کلها عندی صحیحهٴ» و من اینها را خوفاً نقل نمی‌کنم که مبادا خیال کنند که خدا را با چشم ظاهر می‌توان دید. از این کریمهٴ سورهٴ کهف استفاده می‌شود که خدا را می‌شود باچشم دل دید و کافر در اثر کفر و گناهش محجوب است و غطاء در چشم دل کافر است، نه اینکه حق در پرده باشد. حق پرده‌ای ندارد. اگر پرده‌ای هست جلوی چشم معصیت‌کار است. نه پرده‌ای روی حقیقت حق. *«الذین کانت أعینهم فی غطاء عن ذکری و کانوا لا یستطیعون سمعاً»*(23) این دربارهٴ اول دین که معرفت خدای سبحان است. دربارهٴ جریان معاد هم مشابه این تعبیر را در سورهٴ (ق) دارد. چون خود جسم هم مِن السموات و الارض است. خدا نور نور هم هست. این نوری که روشن است، خدا نور این نور هم هست. معلوم می‌شود نوریست غیر جسمانی. این نور اگر وجود نداشت، ظهور نداشت. نور مادامی ظهور دارد که وجود داشته باشد. و وجودش را خدایی که خالق کل شیء است اعطا می‌کند. که نورانیت این نور هم به برکت هستی است که از خدا دریافت کرد. او که نمی‌تواند معاذ الله نور مادی باشد. چون فرمود: *«لیس کمثله شیء»*(24).
سؤال...
جواب: به معنای منور درست است ولی منظور این است که اگر نور به معنای نور ظاهری نیست، نیازی نیست که ما این نور را به معنای منوّر معنا کنیم. اگر نور باطنی است «یا نور یا قدوس»(25) دیگر. خودش نور است و اگر نور هم روشن است به برکت هستی است که خدای سبحان به او داد. *«الله خالق کل شیء»*(26) این نور وقتی معدوم است روشن هم نمی‌کند. شب تار اگر نور نباشد فضا روشن نیست. نور مادامی روشن است و روشنگر که موجود باشد. خدای سبحان که خالق کل شیء است، به این نور هستی می‌دهد آنگاه روشن می‌شود. و اگر هستی را از خدای سبحان دریافت نکرد، نوری نخواهد بود.
قیامت، هم اکنون موجود است
همین تعبیر که نشانهٴ تحقق قیامت است مثل ظهور مبدأ، دربارهٴ قیامت یاد شده است.
شواهد نقلی بر موجود بودن قیامت
الف . تعبیر به غفلت دربارهٴ بی توجهی تبهکاران نسبت به معاد
در سورهٴ‌ (ق) آیهٔ 22 سورهٴ (ق) این است که وقتی متهم را در محکمهٴ عدل حاضر می‌کنند و افراد را با سائق و شهید می‌آورند به او گفته می‌شود: *«لقد کنت فی غفله من هذا فکشفنا عنک غطاءک فبصرک الیوم حدید»*(27) وقتی وارد صحنهٴ قیامت می‌شود او را به جریان قیامت آشنا می‌کنند. می‌گویند: *«لقد کنت فی غفله من هذا»*(28) او را به جریان قیامت و عذاب قیامت آگاه می‌کنند. می‌گویند این حقیقت بود تو غافل بودی. این جریان عذاب و جهنم بود تو از آن غافل بودی. غفلت در موردیست که یک شیء موجود باشد مورد التفات نباشد. اگر شئیی معدوم باشد، نمی‌گویند مغفول عنه است. اگر شیئی موجود باشد و مورد التفات نباشد می‌گویند مغفول عنه است. و اما اگر چیزی معدوم باشد رأساً که مغفول عنه نیست. از اینکه خدای سبحان به اهل جهنم و به اهل عذاب و به اهل قیامت می‌فرماید: *«لقد کنت فی غفلة من هذا»*(29) قیامت و صحنهٴ عذاب را نشانش می‌دهند می‌گویند این بود و تو غافل بودی. معلوم می‌شود مساله جهنم و قیامت الان موجود است، یک. و اگر کسی غافل نباشد نظیر زید بن حارثه هم اکنون می‌بیند، دو. و هیچ چیزی جلوی دیدن را نمی‌گیرد مگر مساله گناه که گناه حجاب است.
ب . مشاهدهٴ دوزخ برای صاحبان علم الیقین
اگر انسان تبهکار نباشد هم اکنون می‌بیند. فرمود: *«کلا لو تعلمون علم الیقین لترون الجحیم»*(30) شما اگر چنانچه اهل علم یقین باشید هم اکنون جهنم را می‌بینید. پس جهنم الان موجود است. و اگر یک معدومی بود که انسان جهنم را نمی‌توانست ببیند. *«کلا لو تعلمون علم الیقین لترون الجحیم»*(31) هم اکنون می‌بینید. *«ثم لترونها عین الیقین ثم لتسئلن یومئذ عن النعیم»*(32)
ج . معراج رسول خدا﴿ص﴾ و مشاهده بهشت و دوزخ
و جریان معراج رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نشانهٴ مصون بودن بهشت و جهنم است. حضرت در معراج بهشت را از نزدیک دید وارد بهشت شد از اهل بهشت باخبر شد. جهنم را از نزدیک دید و از اهل جهنم باخبر شد و غذاهایی که آنها می‌خورند و عذابهایی که می‌چشیدند همه را در معراج دید. اگر معدوم بود که در معراج، حضرت اینها را مشاهده نمی‌کرد.
د . داستان زید بن حارثة (33)
جریان زید بن حارثه که به حضور رسول خدا عرض کرد (أصبحت... موقناً) و حضرت فرمود: حقیقت یقینت چیست؟ عرض کرد من جهنم و عباب اهل جهنم را می‌شنوم. بهشت و متنعمین در بهشت را می‌بینم. حضرت فرمود: «عبد نوّر الله قلبه»(34) و تثبیت کرد او را. دعا کرد او را. عرض کرد من الان جهنم و عباب، زوزه‌های اهل جهنم را می‌شنوم. پس معلوم می‌شود هم اکنون این تبهکار جهنمی است و دارد راه می‌رود. منتها خودش نمی‌بیند. قرآن تعبیرش این است که *«و اما القاسطون فکانوا لجهنم حطباً»*(35)، *«یطوفون بینها وبین حمیم آن»*(36) بغتة انسان می‌بیند داخل شعله است.
سؤال...
جواب: یعنی ما به طرف آن نرفتیم.
بله یعنی ما به طرف او نرفته‌ایم، پس ما به طرف آن نرفته‌ایم هنوز وارد نشدیم. وارد قیامت نشدیم نه اینکه او اصلاً معدوم است.
پس ما از نظر سیر زمانی بعداً خواهیم رسید. درست است؟ پس قیامت، بهشت و جهنم الان موجود است. چه اینکه روایات دارد: «الجنة و النار مخلوقتان»(37) و جریان معراج هم تأیید می‌کند. اینکه حضرت جهنم و بهشت را دید که از روایات معراج به خوبی استفاده می‌شود. در اینکه نسبت به ما استقبالی است نه فی نفسه، این هم حرفی نیست. ما به تدریج به طرف قیامت می‌رویم. پس او الان موجود است. اگر کسی از زمان فاصله گرفت و بالا آمد همانطوری که عالم غیب است گذشته را می‌بیند، با اینکه *«ما کنت ثاویاً فی اهل مدین»*(38)، *«و ما کنت بجانب الطور»*(39)؛ خدا فرمود تو نبودی ولی جریان این است. همهٔ این صحنه‌ها را خدای سبحان نشان رسولش می‌دهد، با اینکه گذشته الان معدوم است.
سؤال...
جواب: نه دو تا حرف است، قیامت آینده است اما دو تا حرف است؛ معدوم است، آینده‌ای که معدوم است یا موجود؟ در موطن خود موجود است. اگر معدوم باشد که مشاهده ندارد که. حضرت در معراج مشاهده کرد، معدوم که مشهود نیست. مثل اینکه جریان گذشته‌ها را با علم غیب می‌داند. اگر یک چیزی الان در ظرف زمان برای یک موجود متدرج موجود نبود، نه به این معناست که او اصلاً معدوم است، این شیء در موطن خود موجود است بالفعل و این موجود مادی متحرک کم‌کم به او می‌رسد. مثل اینکه صحن موجود است، یک کسی که در خیابان است بعد از چند دقیقه به صحن می‌رسد نه اینکه صحن معدوم باشد. ولی این شخص بعد از چند دقیقه به صحن می‌رسد.
سؤال...
جواب: نه، هم غایب را ببیند هم شاهد را. هم غایب را ببیند هم شاهد را. لنا معدوم قابل دیدن نیست. معدوم را کسی نمی‌بیند که. بسیار خوب یعنی، آن شیء الان در اینجا نیست. ما که نباید بگوییم قیامت در این روز،
شخصی اشکال می‌کند
جواب: نه منظور این است که شما مقدمات را بپذیرید، تا آنگاه به نتیجه برسیم. مقدمهٔ اولیٰ این است که معدوم بما أنّه معدوم، مشهود نیست. چیز معدوم را آدم نمی‌بیند که. این یکی. پس اگر جریان معراج می‌گوید رسول خدا، ...
شخصی اشکال می‌کند
جواب: نه در جریان معراج حضرت بالفعل قیامت را دیده است. پس بالفعل قیامت موجود است. چون معدوم که مشهود نیست. یعنی دیگران به تدریج به طرف قیامت می‌روند. اینچنین است. پس بنابراین برای اینهایی که در حرکتند به تدریج قیامت آینده است. که یوم القیامه برای اینها آینده است. و الا او در موطنش موجود است.
اگر یک کسی از ماضی و مستقبل بالا آمد، از زمان بالا آمد، همه را یک جا می‌بیند دیگر. قیامت این است. لذا در آن کریمه فرمود: *«کلا لو تعلمون علم الیقین لترون الجحیم»*(40) اگر علم الیقین داشتید الان جهنم را می‌بینید. زید بن حارثه به حضرت عرض کرد من الان جهنم و بهشت را می‌بینم. و خدای سبحان هم به ما وعده داد فرمود: اگر مواظب خودتان بودید هم اکنون جهنم و بهشت را می‌بینید. پس جهنم موجود است اگر موجود است یک مالکی دارد و خدا مالک اوست. بهشت موجود است، قیامت موجود است منتها ما به تدریج به طرف او می‌رویم نه اینکه او معدوم است رأساً و بعداً موجود می‌شود. این اصرار برای آن است که بعضی از مفسرین گفتند که این مالک اسم فاعل به معنای حال یا استقبال نیست به معنای مستمر است. اسم فاعل وقتی به معنای استمرار بود می‌تواند با اضافه شدن صفت برای معرفه قرار بگیرد. و بعضی از مفسرین دیگر اشکال کرده‌اند گفتند به اینکه قیامت که الان موجود نیست پس مالک در اینجا به معنای یملک است. و اسم فاعل وقتی به معنای استقبال شد، با اضافه کسب تعریف نمی‌کند. آنگاه نمی‌شود آن را صفت برای «الله» قرار داد که معرفه است. این را خواستیم عرض کنیم که این به معنای استمرار است.
سؤال...
جواب: بله دیگر آن وقتی که این جریان واقع می‌شود هیچ کذبی برای آن نیست. تعبیرات قیامت اگر نشانهٴ آن است که بعداً می‌آید یعنی شما بعداً به قیامت می‌رسید. نه اینکه بعداً قیامت یافت می‌شود. او موجود است بالفعل، شما به طرف این موجود بالفعل به نام هدف می‌رسید، بعداً شما می‌رسید. شما الان در دنیایید، بساط دنیا که برچیده شد شما وارد قیامت می‌شوید. نه اینکه قیامت، جهنم، بهشت و مانند آن رأساً معدوم است و بعداً موجود می‌شود. نه الان بالفعل موجود است شما بعداً به او می‌رسید. نه او بعداً یافت می‌شود.
سؤال...
جواب: الان در برزخند دیگر. برزخ همیشه موجود است.
سؤال...
جواب: چون کسانی که وارد برزخ شده‌اند در یا «حفرة من حفر النیران»(41)اند یا «فی روضه من ریاض الجنه»(42)اند. آن هم بهشت و جهنم برزخی است. آن را هم می‌بینند. حضرت که وارد معراج شدند، هم بر برزخ اشراف داشتند هم بر قیامت کبری.
سؤال...
جواب: هر دو را دیگر. چون کسی که به مقام او ادنی رسیده است، *«ثم دنا فتدلی فکان قاب قوسین او ادنی»*(43) همهٔ مراحل مادون، زیر پوشش اشراف علمی اوست دیگر. همه را دیدند دیگر.
سؤال...
جواب: چطور. زید بن حارثه به حضرت عرض کرد که من دیدم. حضرت هم تشویقش کرد. فرمود: «عبد نور الله قلبه»(44).
سؤال...
جواب: مال رؤیت است نه مال اصل وجود. گویا من می‌بینم و الاّ معدوم گویا برنمی‌دارد. یک وقتی انسان نزدیک است خوب می‌بیند، یک وقتی دور است مثل اینکه دارد می‌بیند. اما بالاخره باید موجود باشد. اگر هم با کاف تشبیه باشد او یقیناً باید موجود باشد. منتها دیدن دو جور است؛ یک وقت انسان إنّه می‌بیند، یک وقت کأنّه می‌بیند. اما باید موجود باشد در هر دو حال. و وعدهٴ قرآن کریم این است که: *«لو تعلمون علم الیقین لترون الجحیم»*(45) این وعدهٴ قرآن است. اگر جهنم موجود نباشد، معدوم باشد که خوب همه در قیامت جهنم را می‌بینند. دیگر علم الیقین لازم ندارد که. قرآن نمی‌فرماید به اینکه شما اگر مردید قیامت و جهنم را می‌بینید *«لو تعلمون علم الیقین لترون الجحیم ثم لترونها عین الیقین»*(46) مال دنیاست. و الا در قیامت آن که علم الیقین دارد، می‌بیند آنی هم که یقین به عدم داشت، او هم می‌بیند. آن هم که شاک بود آن هم می‌بیند. از اینکه قرآن فرمود: اگر علم الیقین داشتید می‌بینید معلوم می‌شود که در دنیاست و الا در آخرت همه می‌بینند دیگر.
سؤال...
جواب: این اول وارد جنت یا بهشت یا دوزخ برزخی می‌شوند، برزخ بین دنیا و آخرت است، همهٔ احکام آخرت در برزخ نیست و بعضی از احکام آخرت در برزخ ظهور می‌کند که *«من ورائهم برزخ الی یوم یبعثون»*(47) منظور این است که وعدهٴ قرآن کریم این است، فرمود: اگر علم الیقین داشته باشید الان جهنم را می‌بینید.
سؤال...
جواب: بله دیگر *«لو تعلمون علم الیقین»* یعنی الان اگر چنانچه علم الیقین داشته باشید می‌بینید دیگر.
سؤال...
جواب: این دیگر لو تعلمون خطاب است دیگر قدر متیقنش، حال است که.
سؤال...
جواب: بسیار خوب بعداً علم الیقین پیدا کردی یعنی امروز علم الیقین پیدا نکردی یکسال بعد علم الیقین پیدا کردی، بالاخره قبل از قیامت است.
سؤال...
جواب: آن دیگر شرط نمی‌خواهد که کافر هم در قیامت بهشت و جهنم را می‌بیند. آیه می‌فرماید اگر علم الیقین داشتید می‌بینید. آن روز که جاهل و عالم و شاک و همه می‌بینند که اینکه می‌فرماید اگر علم الیقین داشتید می‌بینید معلوم می‌شود هست. اگر انسان باید بمیرد تا ببیند، خب چه مؤمن باشد چه کافر باشد *«لترون الجحیم»*(48) این برای ترغیب است، ترهیب است، برای اینکه انسان مواظب خود باشد. خب اگر منظور این باشد که اگر بمیرید می‌بینید خب همه می‌بینند هر کی مردند، می‌بیند دیگر. چه آنهایی که علم الیقین دارند چه آنهایی که علم الیقین ندارند. از اینکه فرمود: *«لو تعلمون علم الیقین لترون الجحیم»*(49) با این تأکید، معلوم می‌شود الان هست دیگر. و آنی هم که می‌فرماید: «لو کشف الغطاء ما ازددت یقیناً»(50) اگر پرده کنار برود برای من بی‌تفاوت است این ارشاد به نفی موضوع است یعنی بر من غطایی نیست. نه غطایی هست و اگر کشف غطا شد بی‌تفاوت است. اگر پرده را از چشم دیگران برداشتند برای من بی‌تفاوت است چون من هم اکنون درست می‌بینم.
سؤال...
جواب: بله بهشت هم همینطوری است. چون قسمت مهم جهنمی را که قرآن کریم خبر می‌دهد، جهنم قیامت کبرا است و برزخ یک دری از جهنم کبرا به برزخ گشوده می‌شود. که در برزخ صبح و شام جهنم را نشان فراعنه می‌دهند که *«یوم تقوم الساعه ادخلوا آل فرعون اشد العذاب»*(51).
سؤال...
هـ . برزخ باید بین دو عالم موجود باشد
جواب: اصلاً برزخ بین موجود و معدوم که نیست. برزخ بین دو امر موجود است دیگر. اگر این سومی معدوم باشد، فقط دو چیز موجود باشد؛ یکی دنیا، یکی برزخ، این برزخ بین کیه؟ اگر گفتند برزخ است یعنی بین دنیا و القیامه. اگر قیامت معدوم بود رأساً دیگر برزخ ندارد که. خود برزخ یک سر پلی است که دنیا را به قیامت کبرا وصل می‌کند. و برزخ هر چه دارد در اثر شعلهٔ جهنم کبرا است. و الا از خود چیزی ندارد. یک دری باز می‌کنند به حفره‌ای از حفر نیران این می‌کشد. یا دری از بهشت باز می‌کنند وارد روضی از ریاض برزخی مؤمن در قبر می‌شود. اگر برزخ بعد از دنیاست پس یقیناً بین دنیا و قیامت خواهد بود. قیامت بالفعل موجود است. اگر برزخ بالفعل موجود است، قیامت هم بالفعل موجود است.
سؤال...
جواب: نه دیگر این آخر برزخ است، بالفعل. بالفعل متصف است بین البرزخ، برزخ بین الموجود و المعدوم؟! اینکه با ظاهر سازگار نیست. اگر برزخ، برزخ است یعنی بین دنیاست که موجود است از یک طرف، و بین قیامت است که موجود است از طرف دیگر. آنگاه مالک به معنای مستمر خواهد بود. نه مالک به معنای اسم فاعلی که آینده یملک. بلکه الان یملک. چرا؟ چون وقتی یوم دین موجود شد، لابد له من مالک. چون یوم الدین که واجب الوجود نیست که مملوک کسی نباشد که چون مراد از این ملک، ملک تکوینی است. یوم الدین هم مثل برزخ، مثل دنیا موجودی است ممکن. وقتی ممکن شد، مخلوق است. وقتی مخلوق شد، مملوک خداست. مملوک ذات اقدس اله خواهد بود. زیر پوشش *«له ملک السموات و الارض»*(52) در می‌آید.
سؤال...
جواب: هم جسمانی است هم روحانی. چون دو مرحله را قرآن خبر داد دیگر. نه دو قسم جهنم است، دو قسم بهشت. این جهان که نیست. در باطن این جهان است. فرمود این جهان را ما به هم می‌زنیم آن وقت معلوم می‌شود قیامت هست. اینجا نه، او می‌بیند که در اینجا نیست. آن که دید گفت در اینجا ندیدم. نباید اینجا باشد آخر اینجا دنیاست. آن هم با چشم دنیایی که نمی‌‌بیند. در دنیا یقیناً نیست. در قیامت است. بعد از قرآن کریم می‌فرماید: *«یعلمون ظاهراً من الحیاه الدنیا و هم عن الاخرة هم غافلون»*(53) این معلوم می‌شود آخرت، باطن است. بالفعل حقیقتش را می‌بیند دیگر. خودش وجود دارد با جسمش و با روحش. بله دیگر در جای خودش هست و محیط به عالم هم هست. در قرآن کریم فرمود اینها ظاهر دنیا را می‌‌بینند *«یعلمون ظاهراً من الحیاه الدنیا وهم عن الاخرة هم غافلون»*(54) این تعبیر نشانهٴ آن است که آخرت باطن دنیاست دیگر. نه اصولاً قیامت با همهٔ گسترشش باطن دنیاست؛ جهنمش، بهشتش، صحنه‌اش. *«یعلمون ظاهراً من الحیاه الدنیا»*(55) این یک جمله *«و هم عن الاخره هم غافلون»*(56) این جملهٔ دیگر. این نشانه‌اش آن است آخرت باطن دنیاست دیگر. قهراً آن را با چشم باطنی باید دید.
پس اگر قیامت بالفعل موجود است با همهٔ این شواهدی که در کتاب هست، با شواهدی که در جریان معراج هست و مانند آن، پس مالک در اینجا به معنای یملک نیست که آینده باشد. به معنای همان آن اسم صیغهٔ مشبه‌ای است، صفت مشبه‌ای است که استمرار از او استفاده می‌شود. چون فاعلی که معنای استمرار از او استفاده بشود، با اضافه، کسب تعریف می‌کند، می‌تواند صفت باشد برای الله. این مالک، مالک مطلق است نه اینکه چون قیامت الان معدوم است و بعداً موجود می‌شود، خدا هم بعداً مالک خواهد شد. که مالک فاعل به معنای مستقبل باشد و اگر به معنای مستقبل بود، دیگر با اضافه کسب تعریف نمی‌کند و مانند آن. حرف کشّاف درست است گرچه تحقیقی که باید کشاف می‌کرد به این قدرت شما در کشاف ملاحظه می‌فرمایید نیست، اما اگر کسی بر صاحب کشاف اعتراض بکند بگوید به اینکه این مالک در اینجا به معنای استمراری نیست و معنای آینده است، این اشکال و این اعتراض بر کشاف وارد نیست. مالک در اینجا به معنای مستمر است. یعنی خدای سبحان دائماً مالک است آن شیء را، الان هم مالک است، گذشته هم مالک بود، آینده هم مالک است. چون قیامت موجود است و اگر موجود شد، مملوک خدای سبحان خواهد بود.
سؤال...
جواب: اگر یک باغی ساختند، گفتند اگر کسی انسان شریفی بود، ما او را وارد این بوستان می‌کنیم، یعنی معنایش این است که در حین عمل هم باید بچشد یا بعد از عمل باید بچشد؟ بعد از عمل می‌چشد اما باغ الان موجود است. علی ای حال آن یک مطلب دیگریست که *«و من یعش عن ذکر الرحمن نقیض له شیطاناً فهو قرین»*(57) آن مطلب دیگری است ولی جهنم و بهشت و قیامت الان بالفعل موجود است و چیزی که بالفعل موجود است، مالک می‌خواهد.

«و الحمد لله رب العالمین»

پاورقی‌ها:
(1) سورهٔ فاتحة الکتاب، آیهٔ 4.
(2) سورهٔ نور، آیهٔ 25.
(3) سورهٔ نور، آیهٔ 25.
(4) سورهٔ نور، آیهٔ 35.
(5) سورهٔ نور، آیهٔ 25.
(6) سورهٔ نور، آیهٔ 35.
(7) سورهٔ نور، آیهٔ 35.
(8) سورهٔ کهف، آیهٔ 100.
(9) سورهٔ کهف، آیهٔ 101.
(10) سورهٔ حج، آیهٔ 46.
(11) سورهٔ انعام، آیهٔ 103.
(12) سورهٔ کهف، ایه 101.
(13) سورهٔ أنفال، آیهٔ 42.
(14) سورهٔ بقره، آیهٔ171.
(15) سورهٔ اعراف، آیهٔ 172.
(16) توحید صدوق، باب ما جاء فی الرؤیة، ح 20.
(17) سورهٔ نور، آیهٔ 35.
(18) سورهٔ نور، آیهٔ 35.
(19) سورهٔ نور، آیهٔ 35.
(20) سورهٔ نور، آیهٔ 35.
(21) سورهٔ نور، آیهٔ 35.
(22) سورهٔ نور، آیهٔ 35.
(23) سورهٔ کهف، آیهٔ 101.
(24) سورهٔ شوریٰ، آیهٔ 11.
(25) مفاتیح الجنان، دعای کمیل.
(26) سورهٔ رعد، آیهٔ 16.
(27) سورهٔ ق، آیهٔ 22.
(28) سورهٔ ق، آیهٔ 22.
(29) سورهٔ ق، آیهٔ 22.
(30) سورهٔ تکاثر، آیات 5 ـ 6.
(31) سورهٔ تکاثر، آیات 5 ـ 6.
(32) سورهٔ تکاثر، آیات 7 ـ 8.
﴿33﴾ در منابع شیعی این داستان به «حارثة بن مالک» نسبت داده شده است. مولوی این ماجرا را در شعر خود به «زید بن حارثة» نسبت داده است:
گفت پیغمبر صباحی زید را کیف اصبحت ای رفیق با وفا
نقل مثنوی یا اشتباه است یا به نقل از کتب اهل سنّت گفته است؛ غزالی در احیاء العلوم ﴿ج 4، ص 157﴾ و ابو الفتوح در تفسیر خود ﴿ج 1، ص 43﴾ از زید بن حارثه نقل کرده‌اند. ابن اثیر در اسد الغابة ﴿ج 1، ص 651﴾ به حارثة بن سراقه و ابو نعیم اصفهانی در حلیة الاولیاء ﴿(ج 1، ص 242﴾ به معاذ بن جبل نسبت می‌دهند. سیوطی در درّ المنثور ﴿ج 3، ص 163﴾ و علاء الدین علی متقی در کنز العمال ﴿36988 ـ 36989 ـ 36991﴾ همانند منابع شیعی به «حارثة بن مالک» نسبت می‌دهند.
(34) اصول کافی، ج 2، ص 53.
(35) سورهٔ جن، آیهٔ 15.
(36) سورهٔ الرّحمن، آیهٔ 44.
(37) بحار، ج 8، ص 119؛ ... عن الرضا ﴿علیه السلام﴾، قال: قلت له یابن رسول الله: أخبرنی عن الجنة والنار أهما مخلوقتان؟ قال نعم، ان رسول الله﴿صلی الله علیه وآله وسلم﴾ قد دخل الجنة و رأی النار لما عرج به الی السماء...
(38) سورهٔ قصص، آیهٔ 45.
(39) سورهٔ قصص، آیهٔ 46.
(40) سورهٔ تکاثر، آیات 5 ـ 6.
(41) مستدرک الوسائل، ج 2، ص 324؛ فقه الرضا (علیه‌السّلام) «و قُل إذا نظرتَ الی القبر اللّهمّ اجعله روضةً من ریاض الجنّة و لا تجعلها حفرة من حفر النیران ...»
(42) مستدرک الوسائل، ج 2، ص 324؛ فقه الرضا (علیه‌السّلام) «و قُل إذا نظرتَ الی القبر اللّهمّ اجعله روضةً من ریاض الجنّة و لا تجعلها حفرة من حفر النیران ...»
(43) سورهٔ نجم، آیات 8 ـ 9.
(44) اصول کافی، ج 2، ص 53.
(45) سورهٔ تکاثر، آیات 5 ـ 6.
(46) سورهٔ تکاثر، آیات 5 ـ 7.
(47) سورهٔ مؤمنون، آیهٔ 100.
(48) سورهٔ تکاثر، آیهٔ 6.
(49) سورهٔ تکاثر، آیات 5 ـ 6.
(50) بحار، ج 40، ص 153.
(51) سورهٔ غافر، آیهٔ 46.
(52) سورهٔ بقره، آیهٔ 107.
(53) سورهٔ روم، آیهٔ 7.
(54) سورهٔ روم، آیهٔ 7.
(55) سورهٔ روم، آیهٔ 7.
(56) سورهٔ روم، آیهٔ 7.
(57) سورهٔ زخرف، آیهٔ 36.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 25:42

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی