display result search
منو
تفسیر آیه 2 سوره حمد - بخش سوم

تفسیر آیه 2 سوره حمد - بخش سوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 33 دقیقه مدت قطعه
  • 633 دریافت شده
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 2 سوره مبارکه حمد - بخش سوم
- معنای حمد
- تاثیر ایجابی حمد بر مقام معنوی انسان
- تاثیر منفی حامد نبودن انسان
- حمد از نگاه امام سجاد (ع)

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین
اختصاص حمد به خدای سبحان
در تفسیر کلمهٔ مبارکهٔ‌ حمد ملاحظه فرمودید که حمد مخصوص خدای سبحان است ولا غیر و احدی محمود نخواهد بود. و هر مقام یا شخصی که محمود است، در حقیقت شأنی از شوون فاعلیت خدای سبحان است. و هر انسانی که این حق را بهتر بشناسد،‌ به عالیترین مقام نائل می‌شود و چون هیچ انسانی همانند رسول خدا (علیه آلاف التحیه و الثناء)‌ این وظایف را نه بهتر می‌شناسد و نه بهتر عمل می‌کند، لذا حضرتش به مقام محمود راه می‌یابد.
ادب دینی در شروع کارها در تحمید
گر چه در خصوص حمد مثل تسمیه آمده است که هر کاری که به حمد خدا شروع نشود بی‌نتیجه است﴿1﴾ ولی این اثبات نمی‌کند که حمد انسان را به کدام مقام می‌رساند.
شکر و ازدیاد نعمت
در قرآن کریم فرمود: شما اگر شکر کردید ما نعمت را افزوده می‌کنیم. شکر تقریباً نزدیک به حقیقت حمد است. نه عین حقیقت حمد فرمود *«لئن شکرتم لازیدنکم»*(2) اگر شکر نعمت کردید ما اضافه می‌کنیم در مقابل شکر نعمت کفران نعمت است درباره کفران نعمت تهدید ضمنی کرد در مقابل شکر نعمت وعدهٔ صریح داد. فرمود *«لئن شکرتم لازیدنکم»*(3) اما *«لان کفرتم»*(4) نفرمود: لاعذبنکم فرمود *«ان عذابی لشدید»*(5). که این تهدیدی ضمنی است بر خلاف وعده که صریح است فرمود: *«لئن شکرتم لازیدنکم»*(6) مقتضای تقابل و سیاق اقتضا می‌کرد که دربارهٔ‌ کفران نعمت هم بفرماید و لئن کفرتم لا عذبنکم. چون بین شکر و مزید نعمت تلازم هست اما بین کفران نعمت وغضب الهی تلازم نیست، گاهی خدا عفو می‌کند. از این آیهٔ کریمه استفاده می‌شود که شکر نعمت انسان را به مقامات بالا می‌رساند. اما تفسیر اینکه حمد و شکر انسان را تا به کدام پایگاه می‌رساند به آن صراحتی که در روایات هست در قرآن کریم نیست. لذا خدای سبحان اهلبیت (علیهم‌السّلام) را مبین و مفسر قرآن کریم قرار داد.
ویژگیها و آثار حمد در کلام امام سجاد﴿علیه السلام﴾
این کتاب شریف صحیفهٴ سجادیه که زبور آل بیت واهل بیت هست، دعاهایی که دارد هر کدام به نوبه خود شرحی از شروح آیات قرآن کریم است اولین دعای این صحیفه مبارکه دعای حمد است. فرازهایی از این دعا را ملاحظه می‌فرمایید که حمد را چگونه معنی می‌کند و اثر حمد در بعد سلب و اثبات چیست ؟‌ یعنی اگر کسی حمد نکرد چه می‌شود ؟ و اگر حمد کرد چه می‌شود و حمد انسان را ممکن است تا به کدام پایگاه برساند. اولین دعا از این صحیفه مبارک سجادیه است:
«الحمد لله الاول بلا اول کان قبله و الاخر بلا اخر یکون بعده»(7)
که این حمد را با توحید خدا شروع می‌کند بعد به جریان نبوت و هدایت الهی می‌رسد آنگاه می‌فرماید به اینکه:
«و الحمد لله الذی لو حبس عن عباده معرفة حمده»(8)
حمد مال خدایی است که اگر توفیق فهم حمد را به بندگان نمی‌داد آن عقلی که بتواند آن حمد را بشناسد و انجام بدهد اگر به مردم نمی‌داد،
«و الحمد لله الذی لو حبس عن عباده معرفه حمده علی ما ابلاه من مننه المتتابعه»(9)
اگر به مردم نمی‌آموخت که خدا را در برابر نعمتهای پیاپیش حمد کنند،
«و اسبغ علیهم من نعمه المتظاهره»(10)
اگر به مردم نمی‌آموخت که در برابر نعمتهای پشت به هم داده، او را حمد کنند، (اسباغ با غین یعنی شادابی). اسباغ وضو که مستحب است یعنی وضو را انسان شاداب بگیرد. یا سابغ النعم یعنی کسی که نعمتهایش، فراوان و شاداب است. نعمتهای متظاهره یعنی ظهر هم و پشت به پشت هم. نعمتها پشت سر هم می‌رسد. حضرت فرمود: اگر خدای سبحان، معرفت حمدش را به بندگان نمی‌آموخت، «لتصرفوا فی مننه»(11) انسانهای خدا در نعمتهای خدا تصرف می‌کردند از این منن بهره می‌بردند «فلم یحمدوه»(12) دیگر او را حمد نمی‌کردند چون حمد را نمی‌شناسند. «و توسعوا فی رزقه فلم یشکروه»(13) رزق او را با وسعت بهره‌برداری می‌کردند و سپاسگزاری نمی‌کردند.
این تلازم اولی روشن که اگر خدای سبحان توفیق شناخت حمد را به انسانها نمی‌داد،‌ آنها نعمتهای الهی را مصرف می‌کردند بدون حمد و بدون شکر. خب اگر کسی نعمت خدا را مصرف بکند و حمد و شکر نکند چه می‌شود؟‌ «و لو کانوا کذلک»(14) یعنی اگر نعمتها را مصرف بکنند بدون حمد و شکر «لخرجوا من حدود الانسانیة الی حد البهیمیة»(15) اگر کسی نعمت را صرف کند و حمد نکند،‌ از حدود انسانیت بیرون می‌رود در حد یک بهیمه خواهد بود. زیرا بهیمه از نعم استفاده می‌کند و شناختی آنچنان ندارد که بگوید *«الحمد لله رب العالمین»*(16). اگر انسان نعمتهای الهی را استفاده کرد و خدا را حمد نکرد،‌ این از حدود انسانیت خارج می‌شود به حد بهیمیت می‌رسد. یکی از شارحان معروف صحیفهٴ‌ سجادیه مرحوم سید علی (رضوان الله علیه) ایشان لطیفه‌ای دارند می‌فرماید: چرا خب در این جا فرمود «لخرجوا من حدود الانسانیه الی حد البهیمیّة»(17) در بارهٴ انسانیت جمع آورد دربارهٔ بهیمیت مفرد؟‌ نفرمود لخرجوا من حد الانسانیه الی حد البهیمیه. یا نفرمود لخرجوا من حدود الانسانیه الی حدود البهیمیه. در طرف انسانیت جمع آورده در طرف بهیمیت مفرد. سرش آن است که حدود انسانیت کمالات فراوانی و زایدی است، بهیمیت یک حد دارد و آن عدم العقل است. اگر کسی حمد اله را به جا نیاورد، از همهٔ کمالات انسانی خارج می‌شود،‌ وارد مرز بی‌عقلی خواهد شد(18). که آن بهیمیت است. بهیمه را از آن جهت بهیمه می‌گویند که کارش مبهم است،‌ میزان روشنی ندارد که یک نظم خاصی داشته باشد چی برای او حلال است چی برای او حرام است. امثال ذلک نیست. او هر چه به مزاجش گواراست می‌خورد سخن از حلال و حرام ندارد.
الف . حمد، فصل مقوّم انسان
پس حمد روی این تحلیل، فصل مقوم انسان است. انسان حامد در مرز انسانیت است و اگر کسی به صورت انسان باشد و حامد و شاکر اله نباشد این در حقیقت فصل مقوم را ندارد. حیوان ناطق. این حیوانی است که حرف می‌زند اما انسان که حیوان ناطق نیست این یک تعبیر مشهور و رایجی است که مرز انسانیت وحد انسانیت را به همان حیوان ناطق تفسیر کرده است یعنی حیوانی که حرف می‌زند. اگر کسی حامد نبود همان حیوان ناطق است با دیگر حیوانات فرقش فقط این است آنها حرف نمی‌زنند این حرف می‌زند. و گرنه از حدود انسانیت خارج شده است معلوم می‌شود روی این تحلیل عقلی یکی از فصول مقومهٴ‌ انسانیت را همان حمد تشکیل می‌دهد که اگر کسی سپاسگزارخدای سبحان بود، او انسان است. این حداقل اثری که برای حمد بار است.
سرّ پست بودن برخی انسانها از حیوان
آن شی که *«و ان من شیء‌ الا یسبح بحمده و لکن لا تفقهون تسبیحهم»*(19) در همهٔ موجودات هست در احجار هست در آبها هست در همهٔ موجودات هست. اما اینکه خدای سبحان می‌فرماید: *«اولئک کالانعام بل هم اضل»*(20) برای اینکه گرچه آن حد ضعیف شکر را حیوانات دارند، چون بهرهٴ عقلی ندارند به کمال عاقل نمی‌رسند. انسان با داشتن کمال عقلی، اگر عقل خود را در خدمت شهوت و غضب پیاده کند،‌ در حقیقت می‌شود حیوان یا از حیوان پست‌تر. زیرا حیوان فقط درهمان حد شعور حیوانیش به این فکر است که شهوت و غضب را تأمین کند. ولی انسان با داشتن هوش آن عقل را در خدمت شهوت و غضب پیاده می‌کند که از بهره‌های هوشمندیش در نتیجهٴ‌ شهوت و غضب حرکت کند.
این همان بیان حضرت امیر (سلام الله علیه) است که فرمود:‌ «کم من عقل اسیر تحت هوی امیر»(21) چه بسا عقلی که می‌فهمد خوب درک می‌کند اما زنجیری شهوت است، زنجیری هوی است. وقتی زنجیری شد و اسیر هوس شد، همهٔ آن فهمها را به هوس می‌دهد. همه هوشها را در این راه پیاده می‌کند که چگونه تغذیه کند. چگونه تجاوز کند. لذا از حیوان پست‌تر خواهد شد. حضرت فرمود: «و لو کانوا کذلک لخرجوا من حدود الانسانیة إلی حد البهیمیه فکانوا کما وصف فی محکم کتابه: «ان هم الا کالانعام بل هم اضل سبیلا»(22) اگر کسی حمد نکند، نعمت را بی‌شکر مصرف می‌کند و می‌شود حیوان و چون خدا عقلی به او داد که این عقل شهوت و غضب را عقال کند و مهار کند این به عکس شهوت و غضب، عقل او را رام کردند، این عاقلی است که در خدمت شهوت و غضب حرکت می‌کند قهراً‌ از حیوان پست‌تر خواهد شد. اگر مار و عقربهای عالم هوش و عقل می‌داشتند، انسان می‌توانست از دست آنها زندگی کند؟‌ اگر گرگها عاقل بودند ممکن بود از دست آنها کسی بتواند راهی طی کند ؟ این استکبار جهانی که همه را به ستوه آورده چون اندیشه را در خدمت غضب دارد پیاده می‌کند. این است که همه را به ستوه آورده. اگر درنده‌ها عاقل می‌بودند، هرگز زندگی میسر نبود. *«ان هم الا کالانعام بل هم اضل سبیلا»*(23).
تا اینجا آن بعد سلبی حمد که اگر کسی حمد نکند چه می‌شود؟
اما بعد اثباتی قضیه که اگر حمد بکند به کدام مقام می‌رسد؟ آن را حضرت تشریع می‌کند. بعد از اینکه مسائل توحیدی را تبیین می‌کند، مسائل اخلاص را بیان می‌کند، مسائلی که خدای سبحان به ما توفیق داد که موحد باشیم. و از الحاد منزه باشیم آنگاه اینچنین می‌فرماید:
«و الحمد لله علی ما عرفنا من نفسه و ألهمنا من شکره و فتح لنا من ابواب العلم بربوبیته و دلنا علیه من الاخلاص له فی توحیده و جنبنا من الالحاد و الشک فی امره»(24).
یعنی خدایا شکر که هم در مسائل علمی به ما بینش توحیدی داد،‌ هم در مسائل عملی به ما ایمان و اخلاص مرحمت کرد. یک بخشش مربوط به معرفت است و یک بخشش مربوط به ایمان. چون ممکن است کسی بداند و ایمان نیاورد. عمده مسئلهٴ ایمان است بعد از علم.
ب . حمد ره توشه‌اى براى سرعت و سبقت به سوى رضایت و عفو الهى
آنگاه مقام این حمد را بیان می‌کند. می‌فرماید چگونه حمد کنیم خدا را؟ «حمداً‌ نُعمّرُ به فی من حمده من خلقه»(25). حمدی که خدای سبحان با این حمد ما را هم عمر و هم حیات و هم زیست با حامدان قرار بدهد. که در ردیف حامدان و شاکران باشیم. به همین اندازه اکتفا بکنیم که در ردیف حامدانیم یا نه از اینها هم جلو بزنیم. چون یکی از مسائل دینی این است که در خیرات سعی کنید جلو بزنید و برنده باشید. به این فکر نباشید که فقط در ردیف مؤمنینید. این دعای کمیل که آن وقت عرض شد به ما آموختند که هر کسی از خدای سبحان اینچنین بخواهد که:‌ «و اجعلنی من أحسن عبیدک عندک و اقربهم منزلة منک و اخصهم زلفة لدیک»(26) راهی نیست که مزاحم کسی باشد چون در راه خیر هیچ تزاحمی نیست. این طور نیست که اگر همه بخواهند به آنجا برسند، مثلاً‌ زحمتی باشد یا تزاحمی باشد و درگیری، اینچنین نیست. همین که انسان از مرحلهٴ خیال و وهم بالا آمد،‌ نه کسی مزاحم اوست نه او مزاحم کسی است. و اینقدر همت بلند است در این دعا که گفتند به خدا عرض کن خدایا مرا از همهٔ بندگانت مقرب‎تر قرار بده. همه راهشان برای این امر باز است. آنگاه حضرت عرض بکند: «حمداً نعمر به فی من حمده من خلقه و نسبق به من سبق الی رضاه»(27) آنهایی که سابقینند به کوی رضای حق و در حرکت به شتابزدگی حرکت می‌کنند ما هم با اینها مسابقه بدهیم که از اینها عقب نمانیم. «و نسبق به من سبق الی رضاه بعدله»(28). آنگاه راه این حمد را تشریح می‌کند که این حمد در دنیا چه می‌کند، در برزخ چه می‌کند، در قیامت چه می‌کند و انسان را به کدام پایگاه می‌رساند.
ج . حمد روشنی بخش تاریکیهای برزخ
«حمداً یضیئ لنا به ظلمات البرزخ»(29) ظلمت‌های برزخ به وسیلهٴ این روشن می‌شود. یعنی دیگر بعد از مرگ برای ما تاریکی نباشد. برزخ طبق روایات همان قبر است. انسان چهار عالم ندارد؛ یکی دنیا، یکی قبر، یکی برزخ، یکی قیامت. سه عالم دارد: دنیا، برزخ، قیامت که برزخ همان قبر است. عالم قبر همان عالم برزخ است. وقتی از امام (علیه السلام) سؤال می‌کنند برزخ از کجا شروع می‌شود؟ فرمود: «القبر منذ حین موته الی یوم القیامة»(30) از همان طلیعهٴ قبر برزخ شروع می‌شود. که عالم برزخ غیر از عالم قبر چیزی دیگر نخواهد بود. و هر کسی برزخ دارد. و هر کسی عالم قبر دارد. و تاریکی‌های برزخ با این حمد روشن می‌شود. در آنجا چیزی نیست که تاریک بکند جز گناه و چیزی نیست که آن صحنه را روشن بکند جز اطاعت و ثواب. وقتی ظلمت‌ها و تاریکی‌های برزخ با این حمد روشن شد، انسان راه برزخ را که باید بپیماید و وارد قیامت کبری بشود به آسانی طی می‌کند. کسی که راهش روشن است، به آسانی آن راه را طی می‌کند. لذا فرمود: «حمداً یضیئ لنا به ظلمات البرزخ»(31) اضاء یعنی تَنَوَّر. یا نه حمد به وسیلهٴ خودش ظلمات برزخ را برای ما روشن کند. یا خدای سبحان با این حمدی که انجام دادیم، تاریکی‌های برزخ را برای ما روشن کند. «و یسهل علینا به سبیل المبعث»(32) راه بعثت و زنده شدن بعد از برزخ را هم آسان بکند. چون این راه را بعضی‌ها به آسانی طی می‌کنند و بعضی به سختی. این طور نیست که ورود از برزخ به قیامت کبری آسان باشد. چه اینکه ورود از دنیا به برزخ هم کار آسانی نیست. اینکه انسان بخواهد وارد برزخ بشود، به آسانی بتواند اینچنین نیست.
مرگ انتقال است نه قطع نَفَس
مرگ به لسان دین همین نیست که بدن سرد بشود و طبیب قانونی اجازة دفن بدهد، این را نمی‌گویند مرگ. مرگ انتقال از دنیا به برزخ است. که «انما تنتقلون من دار الی دار»(33) ممکن است یک کسی با یک فجأه و سکته زود بمیرد و انسان خیال بکند او فشار جان دادن ندارد. یا یک رزمنده‌ای در نقطهٴ مقابل صبح در میدان جنگ تیر بخورد و تا عصر در همان خونش بغلتد و انسان خیال بکند او در خونش که دارد دست و پا می‌زند، فشار جان دادن دارد. این چنین نیست. برای شهید وقتی که تیر می‌خورد در خونش می‌غلتد و دیگر حواسش به دنیا نیست مثل یک آدم تشنهٴ گرما زده است که تو هوای سوزان یک استخر زلال خنکی نصیبش شده است. او دارد در آن استخر شنا می‌کند. اینطور نیست که حالا رنج ببیند.

احساس شهیدان کربلا در برابر تیرها
از امام باقر (سلام الله علیه) سؤال کردند که شهدای کربلا در برابر آن همه تیرها که از هر طرف می‌آمد، چه احساسی داشتند؟ حضرت فرمود به اینکه: به همان اندازه که شما با دو انگشتتان گوشت یکی از انگشتانتان را یک مختصر فشار دهید(34)، همین اندازه. بنابراین او دارد در آن آب زلال شنا می‌کند، احساس رنجی ندارد. مرگ به معنای تمام شدن نَفَس و سرد شدن بدن نیست. این یک مرگی است که در طب مطرح است. مرگی که در دین مطرح است انتقال از دنیا به برزخ است. کسی که از دنیا می‌خواهد وارد برزخ بشود، برای او دشوار است.
سرّ زدن فرشتگان بر چهره و پشت تبهکاران در هنگام مرگ
در دو جای قرآن کریم خدای سبحان فرمود: *«و الملائکه یضربون وجوههم و أدبارهم»*(35) یعنی هنگام مردن فرشتگانی هستند که سیلی و مشت به صورتها و پشتها می‌زنند. فرشتگانی که مأمور دنیایند، می‌بینند این شخص عمرش تمام شده، فرصتش به پایان رسیده کاری هم نکرده با فشار پشتش را می‌زند این از دنیا برود. فرشتگانی هم که مربوط به برزخند می‌بینند این با دست خالی دارد می‌آید محکم به صورت‌های او می‌زنند که او عمری را به هدر داد. بنابراین *«و الملائکه یضربون وجوههم وأدبارهم»*(36) این است که این شخص فشار جان دادن دارد. فشار انتقال از دنیا به برزخ دارد. این فشار قبر دارد. قبر یعنی برزخ. اگر قبر یعنی برزخ است، یک کسی در دریا بمیرد یا در فضا بماند، تو خاک نباشد باز همین فشار هست. اگر کسی توانست به آسانی از دنیا وارد برزخ بشود، به آسانی هم از برزخ وارد قیامت کبری خواهد شد. حضرت در اینجا می‌فرماید به اینکه این حمد راه رفتن از برزخ به قیامت را آسان می‌کند.
ناهماهنگی منطق قارون با حقیقت حمد
و انسانی که حامد و شاکر است، قلباً معتقد است ولی نعمت او خداست و نه می‌گوید کسی به من نعمت داد و نه می‌گوید من خودم زحمت کشیدم عالم شدم. چون این فکر که من خودم زحمت کشیدم عالم شدم، همان حرف قارون است. منتها او دربارهٔ مال گفت این شخص دربارهٔ علم می‌گوید. اگر کسی بگوید: *«انما اوتیته علی علم عندی»*(37) من خودم زحمت کشیدم آن را پیدا کردم، این روحش،‌ روح حامد نیست گر چه هم بگوید*«الحمد لله رب العالمین»*. این حمد زبانی دارد. خیلی‌ها آمدند درس خوانده‌اند نشد، خیلی‌ها هم می‌خواهند بیایند درس بخوانند نمی‌شود. اگر یک کسی آمد چهار تا کلمه یاد گرفت، باید بداند که *«ما بکم من نعمة فمن الله»*(38) کیه که دلش نخواهد عالم بشود. شما حضور دارید می‌بینید که هزارها نفر می‌آیند یک چند نفری تویشان درمی‌آید. چه دانشگاه، چه حوزه، چه کارهای دیگر. اینطور نیست که افراد دلشان نخواهد عالم بشوند یا تلاش نکنند. اینچنین نیست. بنابراین کسی خود را طلبکار نباید بداند. اگر یک کسی گفت من خودم زحمت کشیدم، این هرگز به حقیقت حمد نرسیده است. چون *«ما بکم من نعمة فمن الله»*(39) او ولی نعمت خودش را نشناخت. اگر کسی ولی نعمت خودش را نشناخت، چگونه می‌تواند حمد بکند. آن حمدی که انسان را به آسانی وارد برزخ بکند و فضای برزخ روشن می‌شود. این *«روضة من ریاض الجنة»*(40) خواهد بود. و به آسانی هم از برزخ وارد قیامت کبرا می‌شود، آن حمدی است که قلباً و اعتقاداً و خُلقاً و عملاً انسان را حامد می‎کند. این حمد است. این شخص هنوز از دنیا وارد برزخ نشد،‌ لذا در این تلقینهای میت ملاحظه می‌فرمایید، به این میت جمله‌هایی را می‌گویند، یکی از فرازها این است که بدان که «أن الموت حق و أن القبر حق»(41) خیلی‌ها برایشان روشن نیست که مرده‌اند. چون انسان وقتی بدنش سرد شد،‌ مثل اینکه خوابید. یک سلسله خاطراتی دارد اما حالا دوباره می‌تواند به بدن برگردد، یا نه برای خیلی‌ها روشن نیست که مرده‌اند. آنگاه یک چیزهایی را مشاهده می‌کند و این کلمات را هم می‌شنود و می‌فهمد که دارد منتقل می‌شود و مانند آن. اگر چنانچه مرگ به معنای انتقال است، انسان تا از تک‌تک این علایق صرف نظر نکرد وارد برزخ نمی‌شود. و تا از تک‌تک این علایق قطع علاقه بکند، طول می‌کشد. انسانی که می‌میرد مثل آن آدم معتادی است که او را بگیرند و همهٔ‌ مواد را از او بگیرند و این اعتیادش بماند. اعتیاد هست متعلّق عادت نیست، او در عذاب الیم گرفتار است. انسان معتاد به دنیا وقتی دل به دنیا، به زن، فرزند، زندگی بست وقتی که مرد مال و متعلقات را از او می‌گیرند و این علاقه هست. این علاقه مدتها او را می‌سوزاند تا کم‌کم کم‌کم کم‌کم از جا برود. آنجا راه درمان نیست که آدم را معالجه کنند که. اینکه اگر حمد باشد هرگز انسان خود را ولی نعمت خود نمی‌داند. نمی‌گوید من زحمت کشیدم عالم شدم. من خودم زحمت کشیدم پیدا کردم. اینچنین نیست. سخنش این است *«ما بکم من نعمة فمن الله»*(42) و همین علمی هم که انسان پیدا کرد، با یک بیماری خیلی جزئی از یادش می‌رود. با یک حادثهٴ کوچک. یک بیماری حصبه و مانند آن یک فشاری که به مغزش بیاید، بعد از اینکه از بیمارستان آمده همهٔ‌ محصولات چهل، پنجاه ساله‌اش از نظرش می‌رود. این یک همچین عالمی است خلاصه. آن وقت کسی نمی‌تواند بگوید من ولی نعمت خودم هستم، خودم زحمت کشیدم پیدا کردم که. از برزخ سؤال می‌شود که برزخ کی هست؟ حضرت فرمود: «القبر منذ حین موته الی یوم القیامة »(43) یعنی اولین لحظه‌ای که انسان وارد قبر می‌شود همان برزخ اوست. عالم قبر یعنی عالم برزخ است. این حمد، ظلمات برزخ را روشن می‌کند یعنی حامد در تاریکی نیست.
د . حمد آسان کنندهٴ انتقال به قیامت
و انتقال از برزخ به قیامت را هم آسان می‌کند. «و یسهل علینا به سبیل المبعث»(44) که با آسانی وارد قیامت کبرا می‌شود. «و یشرف به منازلنا عند مواقف الاشهاد»(45) ما وقتی که رفتیم آنجا شاهدان همه حضور دارند موقف ما آنجا موقف خوبی خواهد بود. موقف شریفی است. شاهدها آنهایی که حاضرند و ناظرند، اعمال ما را در دنیا دیده‌اند در قیامت می‌خواهند شهادت بدهند. ملائکه هستند، انبیا هستند، اولیا هستند، صدیقین هستند، ائمه (علیهم السلام) هستند، آنهایی که شاهد اعمال مایند. یعنی امروز می‌بینند ما چه می‌کنیم فردا هم شهادت می‌دهند. انسان که حامد باشد، وقتی در حضور آنها رفت، در مواقف أشهاد یعنی آنجا که شاهدها ایستاده‌اند، در آن موقف رفت شریف و گرامی است. چه روزی؟ *«ولتجزی کلّ نفس بما کسبت و هم لا یظلمون»*(46) در آن روز.
هـ . حمد عامل ترفیع انسان به اعلى علیین
آنگاه می‌فرماید: «حمداً یرتفع منا الی اعلی علیین فی کتاب مرقوم یشهده المقربون»(47) حمدی که ما را به آن عالی‌ترین مقام علیین برساند. علیین یک کتاب است که ابرار محصول اعمالشان در آن علیین است که *«کلاّ إنّ کتاب الابرار لفی علیّین و ما ادریک ما علیون کتاب مرقوم یشهده المقربون»*(48) مقربون بالاتر از ابرارند که شاهد کتاب و صحیفهٴ اعمال ابرارند. حضرت می‌فرماید به اینکه تو را آنچنان حمد می‌کنیم که ما را به اعلی علیین برساند. معلوم می‌شود حمد یک صراط مستقیم است. حمد یک عقیده و اخلاق و عمل است که اگر کسی به این عقیده و به این خلق و به این عمل متصف بود، به اعلی علیین راه پیدا می‌کند.
و . حمد مایع چشم روشنی و روسفیدى در قیامت
«حمداً تقر به عیوننا اذا برقت الابصار» یک عده در قیامت چشمشان بی‌نور است، در برزخ چشمشان بی‌نور است، عند الاحتضار هم چشمشان بی‌نور است. چشمشان بی‌نور است نه یعنی چشم ظاهری، این چشم ظاهری که برای همه بی‌نور است نمی‌بینند. در هنگام مرگ انسان که این بدن را رها می‌کند با همان بدن برزخی، آن بدن چشمی دارد، دستی دارد، پایی دارد، گوشی دارد،‌ بعضی‌ها وقتی این بدن را رها کردند با آن بدن برزخی که هستند کورند. و اما اینها هم می‌فرماید به اینکه در آن حال چشمان ما روشن باشد. این حمد قرهٴ العین باشد برای ما. قرّه یعنی آن اشک خنک. قارّ یعنی خنک. چون اشک یا درهنگام غم و حزن می‌ریزد که اشک گرم است یا در هنگام نشاط و سرور می‌ریزد که اشک سرد است. اشک سرد را می‌گویند قره العین. قره یعنی خنک بودن. می‌گویند هواءٌ قارّ یعنی هوای سرد، خنک. لیل ٌقارة او نهارٌ قار یعنی نهار خنک. اشک خنک، اشک خنک همان اشک نشاط و اشک سرور است در برابر اشک گرم. و الا قره به معنای نور نیست، قرة العین نه یعنی نور چشم. قریر العین نه یعنی کسی که چشمش نورانی است، قریر العین یعنی کسی که چشمش خنک است، اشک خنک دارد. کنایه از نشاط و سرور است. «اذا برقت الابصار و تبیض به وجوهنا اذا اسودت الأبشار»(49) حمدی که آن روزی که یک عده صورت‌هایشان سیاه می‌شود، ما صورتهایمان سفید باشد. چون یک عده صورتهایشان سیاه خواهد بود، یک عده صورتهایشان سفید. یعنی خاطرات ما در صورت ما اثر می‌گذارد. آن نفسانیات ما در چهره اثر می‌گذارد. بعضی از اینها را خدای سبحان در دنیا نشانمان داد و بعضی از اینها را به عنوان اینکه ستار العیوب است پوشانده. یک انسانی که یک مطلبی را که نباید بگوید گفت، این درک، او را شرمنده می‌کند، عرق می‌کند، چهره‌اش سرخ می‌شود. آن اندیشه است، آن درک است که چهره را سرخ کرده. آن وصف نفسانی است که صورت را سرخ کرد. یا اگر هراسناک شد آن حزن است که صورت را زرد می‌کند. پس نفسانیات در چهره اثر می‌گذارد. یا در همهٔ بدن یا در خصوص چهره. گناه صورت را سیاه می‌کند و ثواب صورت را سفید می‌کند. خدای سبحان آن دو تا و امثال آن را در دنیا نشان همه داد، چون مهم نیست. خوب یک کسی خجالت کشید صورتش سرخ می‌شود یا غمگین شد صورتش زرد می‌شود. این مهم نیست. اما اگر یک کسی گناه کرد فوراً صورتش سیاه بشود، این حیثیتش ریخته است. خدای سبحان که ستار است در دنیا اجازه نداد که گناه فوراً باعث سیاهی صورت بشود. قیامت که روز ظهور حق است این خصوصیت هم ظهور می‌کند. «یوم تبیض فیه وجوه و تسود فیه وجوه»(50) یوم تسود فیه وجوه و تبیض فیه وجوه، اینچنین نیست که خاطرات ما، عقائد ما، نفسانیات ما هیچ مساسی با صورت و بدن ما نداشته باشد. همانطوری که یک حرف صورت را سرخ می‌کند، یک اندیشه صورت را زرد می‌کند، یک حرف یا یک اندیشه صورت را سیاه یا سفید می‌کند. حضرت می‌فرماید به اینکه آن روزی که یک عده‌ای بشره‌شان سیاه است، ما با این حمد با چهرهٴ سفید محشور می‌شویم. یک همچین مقامی. «حمداً تقر به عیوننا اذا برقت الابصار و تبیض به وجوهنا اذا اسودت الابشار حمداً نُعْتَقُ به من الیم نار الله الی کریم جوار الله»(51) این هم به بعد سلبی اشاره داد هم به بعد اثباتی. معلوم می‌شود اگر کسی حمد نکند، اهل شکر نباشد، گرفتار عذاب خداست. و اگر کسی اهل حمد و سپاس باشد، به کرم جوار حق می‌رسد. کرامت ظاهراً در فارسی معادل نداشته باشد که ما بخواهیم کرامت را به فارسی ترجمه کنیم یک کلمهٔ بسیط معادل او باشد، اینچنین نیست. ناچاریم از چند کلمه مدد بگیریم، کرامت را معنا کنیم. که کریم غیر از کبیر است، کریم غیر از عظیم است، کریم غیر از شریف است. آن بزرگواری ویژه را می‌گویند کرامت که ظاهراً در فارسی معادلی ندارد. اینکه خدای سبحان عربی را به عنوان عربی مبین توصیف کرد *«بلسان عربی مبین»*(52) روایت است ظاهراً از امام صادق (سلام‌الله‌علیه) است که این لسان «یبین الألسن و لا تبینه الألسُنُ»(53). این لسان توان آن را دارد که ترجمهٴ خوبی باشد، همهٔ لطایفی که در سایر فرهنگها و زبانها هست عربی می‌تواند بیان کند، اما عربی یک لطایفی دارد که دیگر زبانها آن را نمی‌توانند تبیین کنند. لذا عربی مبین است. «یبین الألسُنَ و لا تبینه الألسنُ»(54) او هر زبانی را می‌تواند بیان کند اما هیچ زبانی نیست که همهٔ لطایف عربی را بتواند تبیین کند. لذا عربی مبین است. کرامت یک همچین مقامی است. کریم آن انسان بزرگواری است که هر چه غیر خداست برای او ناشایسته و نازیبنده است. حالا بقیهٴ این دعای شریف را مطالعه بفرمایید که فردا بحث بشود انشاء الله.
«و الحمد لله رب العالمین»
پاورقی‌ها:
﴿1﴾ بحار، ج 90، ص 216؛ «کل کلام لایبدأ فیه بالحمد فهو أقطع»
(2) سورهٔ ابراهیم، آیهٔ 7.
(3) سورهٔ ابراهیم، آیهٔ 7.
(4) سورهٔ ابراهیم، آیهٔ 7.
(5) سورهٔ ابراهیم، آیهٔ 7.
(6) سورهٔ ابراهیم، آیهٔ 7.
(7) صحیفه سجادیه، دعای 1.
(8) صحیفه سجادیه، دعای 1.
(9) صحیفه سجادیه، دعای 1.
(10) صحیفه سجادیه، دعای 1.
(11) صحیفه سجادیه، دعای 1.
(12) صحیفه سجادیه، دعای 1.
(13) صحیفه سجادیه، دعای 1.
(14) صحیفه سجادیه، دعای 1.
(15) صحیفه سجادیه، دعای 1.
(16) سورهٔ فاتحة الکتاب، آیهٔ 2.
(17) صحیفه سجّادیه، دعای 1.
(18) ریاض السالکین، ج 1، ص 308.
(19) سورهٔ اسراء، آیهٔ 44.
(20) سورهٔ اعراف، آیهٔ 179.
(21) نهج‌البلاغه، حکمت 211.
(22) صحیفه سجادیه، دعای 1.
(23) سورهٔ فرقان، آیهٔ 44.
(24) صحیفه سجادیه، دعای 1.
(25) صحیفه سجادیه، دعای 1.
(26) مفاتیح الجنان، دعای کمیل.
(27) صحیفه سجادیه، دعای 1.
(28) صحیفه سجادیه، دعای 1.
(29) صحیفه سجادیه، دعای 1.
(30) اصول کافی، ج 3، ص 243، تفسیر نور الثقلین، ج 3، ص 554؛ امام صادق (علیه‌السّلام) در پاسخ به این پرسش که برزخ چیست؟ فرمودند: «القبر منذ حین موته الی یوم القیامة».
(31) صحیفه سجادیه، دعای 1.
(32) صحیفه سجادیه، دعای 1.
(33) بحار، ج 6، ص 250.
(34) معانی الاخبار، باب معنی الموت، ح 4 و 5.
(35) سورهٔ فرقان، آیهٔ 50؛ سورهٔ محمّد، آیهٔ 27.
(36) سورهٔ انفال، آیهٔ 50.
(37) سورهٔ قصص، آیهٔ 78.
(38) سورهٔ نحل، آیهٔ 53.
(39) سورهٔ نحل، آیهٔ 53.
(40) مفاتیح الجنان، تلقین میّت.
(41) اصول کافی، ج 3، ص 242.
(42) سورهٔ نحل، آیهٔ 53.
(43) اصول کافی، ج 3، ص 243، تفسیر نور الثقلین، ج 3، ص 554؛ امام صادق﴿علیه السلام﴾ در پاسخ به این پرسش که برزخ چیست؟ فرمودند: القبر منذ حین موته الی یوم القیامة.
(44) صحیفه سجّادیه، دعای 1.
(45) صحیفه سجّادیه، دعای 1.
(46) سورهٔ طه، آیهٔ 15.
(47) صحیفه سجّادیه، دعای 1.
(48) سورهٔ مطففین، آیات 18 ـ 21.
(49) صحیفه سجّادیه، دعای 1.
(50) مستدرک الوسایل، ج 1، ص 307.
(51) صحیفه سجادیه، دعای 1.
(52) سورهٔ شعراء، آیهٔ 195.
(53) اصول کافی، ج 2، ص 632
(54) اصول کافی، ج 2، ص 632



قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 33:33

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

  • کاربر مهمان
    سلام وقت بخیر لطف صدای آقای جواد آملی در تفسیر خیلی ضیف است اگر امکانش هست قوی‌تر بکنید حبیب بهاری از استان فارس شهرستان خفر
  • کاربر مهمان
    عالی بود
  • کاربر مهمان
    عزیزان خیلی تلاوت قرآن خوب است اما عمل به آن زیباتر است. لکن وقتی تفسیر را بخوانیم متوجه می‌شویم که هیچ نمیدانیم.

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی