display result search
منو
تفسیر آیه 2 سوره حمد - بخش اول

تفسیر آیه 2 سوره حمد - بخش اول

  • 1 تعداد قطعات
  • 26 دقیقه مدت قطعه
  • 470 دریافت شده
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 2 سوره مبارکه حمد - بخش اول
- معنای حمد
- فرق حمد و شکر
- معنای حمد در کلام امام علی (ع)

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین
حمد در برابر کمال و حمد در برابر إنعام
در تفسیر آیه مبارکهٔ *«الحمد لله رب العالمین»*(1) جهاتی راجع به حمد بحث بود که بعضی از آن جهات گذشت و به عرض رسید که حمد در برابر کمال و انعام است یعنی موجود کامل را حمد می‌کنند،‌ و موجودی که منشأ نعمت باشد حمد می‌کنند. و خدای سبحان هم کامل است هم منعم هم ذاتاً هر گونه کمال را داراست و هم هر نعمتی که در جهان باشد از ناحیهٴ خداست. اگر موجودی را در اثر کمال او حمد می‌کنند، خدا محمود است چون *«لله الاسماء‌ الحسنی»*(2). و اگر موجودی را در اثر نعمتهای او حمد می‌کنند خدا محمود است چون *«ما بکم من نعمة فمن الله»*(3) پس از دو نظر خدای سبحان محمود است اما دیگران محمود نیستند برای اینکه دیگران کمالی که فی نفسه دارند، یا نعمتی که به غیر می‌رسانند هر دو نعمت است و این نعمت را خدا داد چون *«ما بکم من نعمة فمن الله»*(4) پس الحمدلله.
اختصاص حمد به خدای سبحان
غیر خدا هم احدی استحقاق حمد را ندارد. چون حمد در برابر کمال نفسی یا انعام غیر است. یک موجود چون کامل است او را حمد می‌کنیم . یا چون به دیگران خیر می‌رساند او را حمد می‌کنیم. خدای سبحان هر دو جهت را بالاصاله داراست فهو الحمید. دیگران اگر فی نفسه کاملند یا به غیر کمالی می‌رسانند،‌ هر دو بالعرض است و این بالعرض به آن بالذات منتهی می‌شود که در سوره نحل فرمود *«و ما بکم من نعمة فمن الله»*(5) پس کمالی که دیگران دارند یا نعمتی که دیگران به غیر می‌رسانند همه وهمه نعمتی است که خدای سبحان عطا کرده است. پس هیچ جا نمی‌شود غیر خدا را حمد کرد و اگر حمدی در جهان راه داشته باشد، مخصوص خداست. پس *«الحمد لله»*. چون سبب حمد دو چیز است و هر دو چیز مخصوص خدای سبحان است. لذا در قرآن کریم خدا از کسی حمد نکرده است که خدا بشود حامد،‌ دیگران بشوند محمود . خدا از کسی حمد بکند اینچنین نیست
مشکور و محمود حقیقی
اما مسأله شکر در قرآن به خدا نسبت داده شده، که خدا شاکر است باید دید فرق بین شکر و حمد چیست؟ اولاً‌ و چرا در قرآن شکر به خدا نسبت داده شد؟ که خدا شده شاکر آیا این شکری که به خدای سبحان نسبت داده شد این پایان راه است؟ که به حقیقت خدا شاکر است یا نه این بین راه است و اگر یک مقداری این راه را ما ادامه بدهیم، می‌بینیم خدا هم بر این شاکر بودن هم باز محمود است و دیگران که مشکورند، و خدا شاکر است همان دیگران بر می‌گردند به پیشگاه خدای شاکر او را حمد می‌کنند . بیان ذلک این است که در قرآن کریم خدا خود را به عنوان شاکر معرفی کرد. یکی از اسمای حسنای خدای سبحان «شکور» است، «شاکر» است . فرمود: خدا شکور است خدا شاکر. در سوره بقره در جریان حج آیهٔ 158 فرمود: *«فمن حج البیت او اعتمر فلا جناح أن یطّوّف بهما و من تَطَوّع خیراً فان الله شاکرٌ علیم»*(6) اگر کسی خواست طواف مستحبی یا سعی مستحبی انجام بدهد تطوعاً‌، خداوند شاکر است و علیم. هم عمل را می‌داند از که صادر شده است هم در برابر این عمل شکرگزار است و حق شناس. که یکی از اسمای حسنای خدای سبحان «شاکر» است . در سورهٔ‌ تغابن هم خدا را به عنوان «شکور» و «حلیم» ستود. پایان سوره تغابن این است *«و الله شکورٌ حلیمٌ»*(7) آیه 17 سوره تغابن. که یک آیه مانده به آخرش . چون این سوره تغابن 18 آیه دارد. آیه 17 سوره تغابن این است که *«و الله شکور حلیم»*(8) خدای سبحان در برابر وظایفی که بندگان خاص انجام می‌دهند شکور است.
در سوره اسراء‌ به گروه خاص فرمود: ما در برابر وظایفی که انجام دادند شاکریم . آیه 19 سوره اسراء‌ این است: *«و من أراد الآخرة و سعی لها سعیها و هومؤمن فأولئک کان سعیهم مشکوراً»*(9) در این بخش از سوره إسراء‌ مردم را دو قسمت کرد؛ فرمود عده‌ای دنیا طلبند، عده‌ای آخرت می‌خواهند. آنها که دنیا می‌طلبند به مقداری که خود مصلحت بدانیم به بعضی از اینها خواهیم داد. اما آنها که آخرت طلبند به عنوان موجبه کلیه وعده داد فرمود هر کس آخرت طلب باشد و برای آخرت کار کند و با عقیده و ایمان باشد که هم حسن فعلی دارد، هم حسن فاعلی این حسن *«و من اراد الاخره و سعی لها سعیها»*(10) این حسن فعلی *«و هو مؤمن»*(11) این حسن فاعلی . یعنی کار خوب از جان معتقد سر بزند «فاولئک کان سعیهم مشکوراً»*(12) سعیشان مشکور است . آنگاه در سوره انسان *«هل اتی علی الانسان حین من الدهر»*(13) آیهٔ 22 وقتى نعمتهاى خاصى را که خداى سبحان به اولیائش داد، آنگاه مى‌فرماید به اینکه *«ان هذا کان لکم جزاءً و کان سعیکم مشکوراً»*(14) این شراب طهور که نوشیدید و این مقام رفیعى که راه یافتید، جزای سعى شماست و سعى شما مشکور است. یعنى ما کار شما را هدر ندادیم ما شاکریم و سعى شما مشکور. در این گونه از موارد، خداى سبحان سعیى که دیگران کردند، شکر مى‌کند. و معناى شکر خدا هم صفت فعل اوست نه صفت ذات و نه اینکه زبانى و لفظى بفرماید اشکرکم. اینکه فرمود خدا شاکر است؛ این شکر را که صفت فعل است از مقام فعل انتزاع مى‌کند. یعنى اگر مؤمنى را به بهشت برد، همین شکرگزارى است. اگر ولی خود را از شراب طهور برخوردار کرد همین شکرگزاری است. شکر خدای سبحان لسانی نیست که بفرماید اشکرکم. زبانی از کسی ستایش کند اینچنین نیست. چون صفت فعل است، همان فعلی که انجام می‌دهد از آن مقام فعل، شکر انتزاع می‌شود. در اینگونه از موارد فرمود خدا شکور است، شاکر است و سعی مؤمن مشکور. و معنای شکر خدا هم آن است که پاداش کاملی به مؤمن در قیامت إعطا خواهد کرد. خب اگر حمد و شکر در جوهرهٴ حقیقت فرق ندارند، چگونه حمد مخصوص خداست و شکر مخصوص خدا نیست؟ برای اینکه تنها خدا مشکور نیست سعی مؤمن هم مشکور است خدا شاکر است ولی در تشریح حمد به این نتیجه رسیدیم که حمد مخصوص خداست یعنی غیر از خدا احدی محمود نیست. خداست که محمود است و لا غیر. اما در این جا می‌بینیم سعی مؤمن هم مشکور است . وقتی این بحث یک مقداری بررسی می‌شود، می‌بینیم شکر خدا هم نعمتی از نعمتهای خداست. که در برابر این نعمت هم حمد لازم است . لذا همان اولیای الهی که به بهشت رسیده‌اند، باز در همان بهشت هم خدا را حمد می‌کنند. می‌گویند: خدایی را حمد که با یک نعمت، به نام تشریع و وحی و رسالت ما را به هدایت تشریعی راهنمایی کرد، با نعمت دیگر توفیق معرفت و انجام وظایف را به ما داد، که این هدایت تکوینی است . با یک نعمت به ما وعده داد که اگر به دستورات او عمل کردیم به مقصد برسیم. با نعمت دیگر به وعده عمل کرد، ما را به این مقصود رساند لذا و *«آخر دعواهم أن الحمد لله رب العالمین»*(15). آخرین سخن اهل بهشت حمد خداست. روی شکور بودن خدا هم اینها حامدند؛ می‌گویند تو را حمد می‌کنیم که شاکری . تو را حمد می‌کنیم که از یک طرف فقیر می‌ پرورانی از طرف دیگر فقیر را مستغنی می‌گردانی . تو را حمد می‌ کنیم که از یک طرف ما که نیازمند به توایم خلق می‌کنی از طرف دیگر به نیاز ما پاسخ می‌دهی بنابراین در پایان به اینجا می‌رسیم که *«الحمد لله رب العالمین»*(16). و اگر خدا شاکر است این شکر هم نعمتی از نعمتهای الهی است و مؤمنین روی این نعمت شکر هم باز خدای سبحان را حمد می‌کنند. لذا اوصاف بهشتیان را که خدای سبحان می‌شمارد، می‌فرماید به اینکه اینها چندین بار خدا را حمد می‌کنند. در سوره اعراف آیهٔ 43 این است *«و نزعنا ما فی صدورهم من غل»*(17) یعنی در بهشت احدی با احدی کینه ندارد این دلها تطهیر می‌شود انسانی که قلبش مطهر شد وارد بهشت می‌شود. *«و نزعنا ما فی صدورهم من غل»*(18) که این بهترین نعمت معنوی است *«تجری من تحتهم الانهار»*(19) که نعمت ظاهری است *«و قالوا الحمد لله الذی هدانا لهذا و ما کنا لنهتدی لو لا ان هدانا الله لقد جائت رسل ربنا بالحق»*(20) بهشتیان در همان بهشت هم که در برابر شکر خدا به این پایگاه راه یافتند، می‌گویند خدا را حمد می‌کنیم. که اگر ما را هدایت نمی‌کرد، ما هرگز به اینجا نمی‌رسیدیم.
عقل برای طی راه کافی نیست
عقل ما کافی نبود که ما را به اینجا برساند وحی و رسالت دست ما را گرفت ما را تا اینجا آورد. *«الحمد لله الذی هدانا لهذا»*(21) یعنی به این مقام رفیع هدایت کرد. *«و ما کنا لنهتدی»*(22) این *«و ما کنا لنهتدی»*(23) غیر از و ما اهتدینا و امثال ذلک است. این کان منفی مفید یک استمرار درونی است . اگر بگویند ما علمت. تو نمی‌دانستی یا ما تعلم تو نمی‌دانی این غیر از آن که بگویند ما کنت تعلم . این ما کنت تعلم مفید آن است که تو آن نیستی که بدانی . خدای سبحان در این کریمه به بهشتیان اینچنین آموخت که بگویند ما آن نبودیم که بتوانیم راه را طی کنیم. یک وقت انسان می‌گوید ما راه را طی نمی‌کنیم، نمی‌فهمیم یک وقت می‌گوید: ما آن نیستیم که بفهمیم. یعنی از ما ساخته نیست. *«الحمد لله الذی هدانا لهذا و ما کنا لنهتدی لو لا ان هدانا الله»*(24) ما آن نبودیم که بدون راهنما بفهمیم که کجا راه است و کجا مقصد؟ یعنی عقل هرگز کافی نیست.
تمثیلی برای عقل و وحی
در بحثهای قبل گذشت که عقل چراغ است نه راه. هرگز انسان با چراغ به مقصد نمی‌رسد. چراغ باید راه را ببیند، بگوید این راه است انسان راه را طی کند به مقصد برسد. هرگز انسان با عقل بهشت نمی‌رود. عقل یک نورافکن قوی است که وحی را می‌شناسد می‌گوید این وحی، بگیر و اطاعت کند . وحی می‌شود صراط مستقیم و عقل می‌شود نورافکن قوی، این نورافکن آن صراط را می‌شناسد و به دیگران می‌شناساند، می‌گوید این راه و این را طی کنید. که اگر وحی نباشد و صراط نباشد عقل هرگز به مقصد نمی‌رساند. یک کسی که یک نورافکن قوی در پای کوه در دست دارد، چون از دامنهٴ‌ کوه و سینهٴ‌ کوه تا قلهٴ‌ کوه راهی نیست، هرگز کسی که نورافکن قوی در دست دارد به بالای کوه نمی‌رسد چون «راه» نیست. این نورافکن فقط سنگلاخها را نشان می‌دهد آن کلوخها را نشان می‌دهد آن تپه‌ها و دره‌ها را نشان می‌دهد. این جا که راه نیست . با چراغ کسی به مقصد نمی‌رسد. چراغ راه را نشان می‌دهد باید یک راهی باشد که چراغ راه را تشخیص بدهد و کسی که چراغ به دست اوست راه را ببیند و طی کند.
حمد بهشتیان
بهشتیان به خدای سبحان عرض می‌کنند: ما آن نبودیم که بفهمیم کجا بیاییم، چه کنیم. نه تنها ما هدایت نمی‌شدیم اصلاً ما قابل این نبودیم که خود به خود به اینجا بیاییم . *«ما کنا لنهتدی لو لا أن هدانا الله»*(25) این ما کنا این نقش را دارد . بنابراین بهشتیها هم سخنشان این است که می‌گویند: *«و قالوا الحمد لله الذی هدانا لهذا و ما کنا لنهتدی لولا أن هدانا الله»*(26) چگونه خدا هدایت کرد؟‌ *«لقد جائت رسل ربنا بالحق»*(27) اینها با حق آمدند . در صحبت حق بودند . در کسوت حق بودند. یا باء‌ مصاحبه است یا باء‌ ملابسه است رسالت آمیخته با حق بود. پیام خدا در صحبت حق بود . اینها حق آوردند ما حق عمل کردیم به اینجا رسیدیم . آنگاه خدای سبحان هم به منادیانش دستور می‌دهد که به اینها بگویید: که *«و نودوا ان تلکم الجنة أورثتموها بما کنتم تعملون»*(28).
بنابراین بهشتیان در برابر شکر خدا،‌ خدا را حمد می‌کنند. می‌گویند این هم از کمالات شماست . این هم از بزرگواری شماست که با یک نعمت ما را خلق می‌کنی . با یک نعمت برای ما پیامبر می‌فرستی با یک نعمت به ما وعده می‌دهی . با یک نعمت به ما توفیق طی راه می‌دهی. با یک نعمت به وعده‌هایت عمل می‌کنی . با یک نعمت هم ما را به لسان شکرگزاری تشویق می‌کنی. می‌گویی: *«ان سعیکم کان مشکورا»*(29) خدا را روی شکر او هم حمد می‌کنند. چون این کمال را هم خدا داراست وقتی انسان در جمع حساب می‌کند، می‌بیند این چنین نیست که خدا شاکر باشد و انسان مشکور. وقتی که آدم تحلیل می‌کند می‌‌بیند؛ خدا بوسیلهٴ‌ بعضی از کارهای خود از بعضی از کارهای دیگر خود شکر می‌کند *«فهو الشاکر و هو المشکور»*‌ چون چیزی برای عبد نمی‌ماند. اگر چیزی برای عبد می‌ماند دیگر بهشتیان نمی‌گفتند که همهٔ اینها از آن توست . برای اینکه *«جائت رسل ربنا بالحق»*(30) و تو را شکر می‌کنیم که با وعده ما را تشویق کردی و تو را حمد می‌کنیم که به وعده‌ات عمل کردی. *«الحمد لله الذی صدقنا وعده»*(31)، *«الحمد لله الذی أذهب عنّا الحزن»*(32) همهٔ این حرفها لسان اهل بهشت است بهشتیان در آنجا می‌گویند خدا را حمد که به وعده‌اش وفا کرد.
شخصى سؤال مى‌پرسد:
جواب: منظور آن است که اگر در بحث قبل ثابت شد که حمد مال خداست *«الحمد لله»* و غیر از خدا احدی محمود نیست چگونه خدای سبحان خود را شکور و شاکر معرفی کرد، و غیر خود را مشکور ؟ اگر حمد مال خداست و لا غیر و حقیقت حمد و شکر هم یکیست، چگونه شکر را خدای سبحان دربارهٴ‌ غیر هم روا داشت؟ دیگری را هم مشکور دانست ؟‌ سخن این است . جوابش آن است که ؛ آن دیگری وقتی خوب تحلیل می‌شود، باز نعمت خداست که خدا با یک اسمی از اسم دیگر خود تشکر می‌کند. با یک کاری از کار خود تشکر می‌کند، این همان است که دارد خود را ثنا می‌کند. «لا احصی ثناءً‌ علیک أنت کما اثنیت علی نفسک»(33) در حقیقت دارد خود را شکر می‌کند . چرا؟ چون چیزی برای انسان نمی‌ماند بعد از تحلیل که بگوییم : این کمال مال انسان است یا این نعمت مال انسان است و خدای سبحان آن انسان را روی کمال یا نعمتی که دارد شکر می‌کند. این چنین نیست. برای اینکه همان انسانی که سعیش مشکور است یعنی بهشتیان، همانها می‌گویند در قیامت به خدای سبحان حرفشان این است: خدایا تو را حمد می‌کنیم که این کارها را دربارهٴ ما اجرا کردی. پیامبر فرستادی، وعده دادی، به وعده‌ات عمل کردی.
سؤال…
جواب: حالا حمد را در همان خطبهٴ مبارکه‌ای که امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) دارد،‌ می‌فرماید به اینکه ما تو را حمد می‌کنیم در حالی که نعمتهای تو را احدی نمی‌تواند بشمارد. همین خودش حمد است. الحمد لله، در صدر خطبه این است، خدایی را حمد می‌کنیم که «لا یحصی نعمائه العادون و لا یؤدی حقه المجتهدون الحمد لله الذی لا یدرکه بعد الهمم و لا یناله غوص الفطن»(34) آنگاه عرض می‌کند که «لا یحصی نعمائه العادون و لا یؤدی حقه المجتهدون»(35) خدایی که نه خودش قابل شناخت است برای حکیم یا عارف و خدایی که نعمتهای او را احصا گران جهان توان شمارش آن را ندارند. «الحمد لله الذی لا یدرکه بعد الهمم و لا یناله غوص الفطن»(36) حکیم هر چه بلند پروازی کند با اندیشه نمی‌تواند به اوج خداشناسی برسد. عارف هر چه در دریای دل فرو برود، غواصی کند آن توان را ندارد که از گوهر دل خداشناسی محض را استخراج کند. نه برای بلند پروازان و متفکران،‌نه برای غواصان کسی بخواهد در درون فرو برود خدا را بشناسد،‌ مقدورش نیست. کسی بخواهد بیرون را بنگرد جهان بین باشد،‌ باز مقدورش نیست. آنگاه می‌فرماید: خدایی که «لا یحصی نعمائه العادون و لا یؤدی حقه المجتهدون»(37) همهٔ اینها را با لسان حمد عرض می‌کند. لازم نیست که انسان به کنه ذات یا به کنه نعمات پی ببرد بعد حمد کند. همین عجز از اکتناه خود یک نحو حمد است.
سؤال…
جواب: بله آن دو تا بحث است یکی در سورهٔ صف،‌ یکی در سورهٔ اسراء‌ انشاء الله خواهد آمد که احمد بودن حضرت به چه مناسبت است،‌ و مقام محمودی که به وسیلة‌ نماز شب به حضرت وعده داد *«و من اللیل فتهجد به نافلة لک عسی ان یبعثک ربّک مقاماً‌ محموداً»*(38) آن به چه مناسبت است. و اگر رسول الله (صلّی‌ الله ‌علیه ‌و آله و سلّم) محمود است،‌ حامدش کیست؟ آیا حامدش خداست؟‌ یا حامدش ما سوی الله است؟‌ ما سوی الله این مقام را حمد می‌کنند یا خدا هم حمد می‌کند؟‌ این را به خواست خدا یکی از مطالبی است که در این ضمن خواهم داشت.
سؤال…
جواب: بله یحمد نفسه،‌ حمد نفسه دیگر. یحمد نفسه نه یحمد غیره . حامد هست یحمد نفسه کما حمد نفسه. در قرآن وقتی که ما *«الحمد الله الذی أنزل علی عبده الکتاب»*(39)، *«الحمد لله رب العالمین»*(40) این حمدی است که در قرآن حمد الله نفسه نه یحمد غیره . آنها که به آنها اجازهٴ‌ حرف داد، چون در آن روز کسی حق حرف ندارد *«لا یتکلمون إلاّ من أذن له الرحمن و قال صواباً»*(41) آنهایی که به آنها اجازهٴ‌ حرف داد،‌ حرفشان این است که می‌گویند: *«الحمد لله الذی صدقنا وعده»*(42) در سورهٔ زمر آیهٔ 74 *«و قالوا الحمد لله الذی صدقنا وعده و اورثنا الارض نتبَوّأ من الجنة حیث نشاءُ فنعم أجرُ العاملین»*(43) خود آنهایی که خدا سعی آنها را مشکور کرد،‌ فرمود: *«إن هذا کان لکم جزاء و کان سعیکم مشکوراً»*(44)‌ و امثال ذلک، همانها که سعیشان مشکور است یعنی بهشتیان و اولیای الهی در برابر این شکر گزاری حق، دارند خدا را حمد می‌کنند. می‌گویند خدا را شکر *«الحمد لله»* که به وعده‌اش وفا کرده،‌ زمین بهشت را در اختیار ما قرار داده، هر جا بخواهیم آزادیم،‌ *«الحمد لله الذی صدقنا وعده»*(45) با وعده ما را تشویق کرده حرکت کرده‌ایم،‌ با انجاز وعده حق شناسی کرده‌ نعمت دیگری به ما داده است. *«الحمد لله الذی صدقنا وعده و اورثنا الارض»*(46) یعنی ارض جنت *«نتبوأ من الجنه حیث نشاء فنعم أجر العاملین»*(47) در سورهٔ فاطر مشابه این معنا آمده است. 34 سورهٔ فاطر وقتی بهشتیان با آن نعمتهایشان بازگو شدند، می‌فرماید: *«و قالوا الحمد لله الذی أذهب عنا الحزن ان ربنا لغفور شکور»*(47) خدایی را سپاس که هر گونه اندوه را از ما برد. دیگر سخن از اندوه نیست. زیرا آنچه که در راه او دادیم که به مقصد رسیده‌ایم. آنچه را هم که به ما می‌دهد از دست دادنی نیست. پس حزنی در کار نیست. انسان که غمگین است،‌ برای آن است که چیزی را در گذشته از دست داد بر او افسوس می‌خورد. اگر همهٔ‌ آنچه که انسان در راه خدا داد هم اکنون می‌بیند،‌ پس جا برای اندوه نیست. و آنچه هم که دارد خوف اینکه از دستش برود هم نیست تا زمینهٴ‌ حزن فراهم بشود، پس در بهشت حزنی نیست. *«و قالوا الحمد لله الذی أذهب عنا الحزن ان ربنا لغفور شکور»*(48) چون خدا غفور است،‌ می‌آمرزد و شکور است، حق شناسی می‌کند،‌ ما او را حمد می‌کنیم. که روی شکور بودن خدا بهشتیان او را حمد می‌کنند. بر این وصف کمالی خدا هم خدا را حمد می‌کنند. بنابراین چیزی برای غیر خدا نمی‌ماند در تحلیل عقلی که از آن جهت خدا بشود شاکر و دیگران بشوند مشکور. لذا در سورهٔ یونس وقتی جریان بهشتیان را نقل می‌کند می‌فرماید،‌ آیهٔ‌ 10 سورهٔ یونس این است که *«دعواهم فیها سبحانک اللهم و تحیتهم فیها سلام و ءاخر دعواهم أن الحمد لله رب العالمین»*(49) آخرین سخن بهشتیان هم حمد است. آنجا هم هر نعمتی را که می‌طلبند در برابر آن نعمت حمد خدا را به جا می‌آورند.
بیان امیرالمؤمنین(ع) در عظمت حمد خدا
بیانی را امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) آنطوری که در مستدرک نهج البلاغه آمده دارد که می‌فرماید: در عظمت حمد خدا همین بس که فاتحهٴ‌ کتاب او و خاتمهٴ دعوای اهل جنت حمد است. فاتحهٴ‌ کتاب او‌،‌ آغاز قرآن کریم حمد است *«الحمد لله»* و آخرین دعوای اهل بهشت هم حمد است *«و ءاخر دعواهم أن الحمد لله رب العالمین»*(50). اگر چنانچه حمد یکجا از آن خداست،‌ پس آن شکری که خدا از اعمال بندگان می‌کند،‌ خود هم نعمت است از نعمتهای الهی که در برابر این نعمت حمد لازم است. و عند التحلیل معلوم می‌شود خدا از کار خود شکر می‌کند یثنی علی نفسه،‌ چرا؟‌ چون شکری که می‌کند بر ایمان مؤمن شکر می‌کند. این ایمان هدایت تشریعی‌اش هم که نعمتی است از خدا،‌ توفیق تکوینی هم که نعمتی است از خدا، چون *«ما بکم من نعمه فمن الله»*(51)‌ و حمد در برابر نعمت است،‌ باز حمد به خدای سبحان برمی‌گردد. آنگاه این مسأله به عنوان حصر ثابت می‌شود که *«الحمد لله»* زیرا حمد یا در برابر کمال نفسی است که *«لله الأسماء الحسنی»*(52) یا در برابر نعمت است که *«ما بکم من نعمة فمن الله»*(53) و حقیقت شکر هم چون به حقیقت حمد برمی‌گردد در حقیقت هو الشاکر و هو المشکور.
فرق حمد و شکر
اما از نظر اطلاق و استناد در حمد ظاهراً یک ظرافتی است که در شکر آن ظرافت نیست. در حمد یک کرنشی است که حامد نسبت به محمود دارد که در شکر این کرنش نیست. لذا خدای سبحان از کسی حمد نمی‌کند. کسی محمود خدا نشد. که خدا بشود حامد و دیگران بشوند محمود. اما شکر این ظرافت حمد را ندارد. لذا خدا شاکر هست در مقام فعل و دیگران که مؤمنند سعیشان مشکور. اما حمد را خدای سبحان به خود نسبت نداد. یبقی الکلام در آیهٔ سورهٔ‌ اسراء‌ که رسولش را (علیه آلاف التحیه و الثناء‌) وعده داد،‌ فرمود:‌ اگر نماز شب را خواندی به مقام محمود می‌رسی. ببینید این محمود یعنی خدا حامد است یا دیگران.
«الحمد لله رب العالمین»

پاورقی‌ها:
(1) سورهٔ فاتحة الکتاب، آیهٔ 2.
(2) سورهٔ اعراف، آیهٔ 180.
(3) سورهٔ نحل، آیهٔ 53.
(4) سورهٔ نحل، آیهٔ 53.
(5) سورهٔ نحل، آیهٔ 53.
(6) سورهٔ بقره، آیهٔ 158.
(7) سورهٔ تغابن، آیهٔ 17.
(8) سورهٔ تغابن، آیهٔ 17.
(9) سورهٔ اسراء، آیهٔ 19.
(10) سورهٔ اسراء، آیهٔ 19.
(11) سورهٔ اسراء، آیهٔ 19.
(12) سورهٔ اسراء، آیهٔ 19.
(13) سورهٔ انسان، آیهٔ 1.
(14) سورهٔ انسان، آیهٔ 22.
(15)سورهٔ یونس، آیهٔ 10.
(16) سورهٔ فاتحة الکتاب، آیهٔ 2.
(17) سورهٔ اعراف، آیهٔ 43.
(18) سورهٔ اعراف، آیهٔ 43.
(19) سورهٔ اعراف، آیهٔ 43.
(20) سورهٔ اعراف، آیهٔ 43.
(21) سورهٔ اعراف، آیهٔ 43.
(22) سورهٔ اعراف، آیهٔ 43.
(23) سورهٔ اعراف، آیهٔ 43.
(24) سورهٔ اعراف، آیهٔ 43.
(25) سورهٔ اعراف، آیهٔ 43.
(26) سورهٔ اعراف، آیهٔ 43.
(27) سورهٔ اعراف، آیهٔ 43.
(28) سورهٔ اعراف، آیهٔ 43.
(29) سورهٔ انسان، آیهٔ 22.
(30) سورهٔ اعراف، آیهٔ 43.
(31) سورهٔ زمر، آیهٔ 74.
(32) سورهٔ فاطر، آیهٔ 34.
(33) بحار، ج 94، ص 228؛ سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1263.
(34) نهج‌البلاغه، خطبهٔ 1.
(35) نهج‌البلاغه، خطبهٔ 1.
(36) نهج‌البلاغه، خطبهٔ 1.
(37) نهج‌البلاغه، خطبهٔ 1.
(38) سورهٔ اسراء، آیهٔ 79.
(39) سورهٔ کهف، آیهٔ 1.
(40) سورهٔ فاتحة الکتاب، آیهٔ 2.
(41) سورهٔ نبأ، آیهٔ 38.
(42) سورهٔ زمر، ایه 74.
(43) سورهٔ زمر، ایه 74.
(44) سورهٔ انسان، آیهٔ 22.
(45) سورهٔ زمر، آیهٔ 74.
(46) سورهٔ زمر، آیهٔ 74.
(33) سورهٔ زمر، آیهٔ 74.
(47) سورهٔ فاطر، آیهٔ 34.
(48) سورهٔ فاطر، آیهٔ 34.
(49) سورهٔ یونس، آیهٔ 10.
(50) سورهٔ یونس، آیهٔ 10.
(51) سورهٔ نحل، آیهٔ 53.
(52) سورهٔ اعراف، آیهٔ 180.
(53) سورهٔ نحل، آیهٔ 53.


قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 26:24

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

  • کاربر مهمان
    حفظه الله، خدارو شکر که این مملکت استادی مثل شما داره

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی