- 4505
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیه 32 سوره لقمان
سخنرانی حجت الاسلام محسن قرائتی با موضوع تفسیر سوره لقمان - آیه 32
وَ إِذَا غَشِیَهُم مَّوْجٌ کَالظُّلَلِ دَعَوُاْ اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ فَمِنْهُم مُّقْتَصِدٌ وَمَا یَجْحَدُ بِآیَاتِنَآ إِلَّا کُلُّ خَتَّارٍ کَفُورٍ
ترجمه
و هرگاه موجى(خروشان در دریا) همچون ابرها(ى آسمان) آنان را بپوشاند، خدا را با طاعتى خالصانه مى خوانند، پس چون خداوند آنان را به خشکى (رساند و) نجات دهد، بعضى راه اعتدال پیش گیرند (و بعضى راه انحراف)، و جز پیمان شکنانِ ناسپاس، آیات ما را انکار نمىکنند.
«ظُلَل» جمع «ظُلَّة» به معناى ابرى است که سایه مىافکند و غالباً در مواردى به کار مىرود که موضوع ناخوشایندى در کار باشد. «مُقتَصِد» به معناى اعتدال در کار، و وفاى به عهد و پیمان است.
کلمه «خَتّار» صیغه مبالغه، به معناى بسیار پیمانشکن است، چون مشرکان و گنهکاران، مکرّر در گرفتارىها رو به سوى خدا مى آورند و عهد و پیمان مى بندند؛ امّا پس از فرونشستن حوادث، باز پیمان شکنى مى کنند، خداوند آنان را «خَتّار» نامیده است.
ایمان گروهى از مردم، دائمى و پایدار است، ولى ایمان گروهى مقطعى و موسمى است، یعنى فقط هنگامى که اسباب و وسایل مادّى قطع شود، این گروه متوجّه خدا مى شوند. مثل برق اضطرارى که وقتى همه برقها خاموش شد، سراغ آن مى روند.
پیام ها
1- انسان به طور فطرى خداشناس است، لیکن وسایل و اسباب مادّى همچون پردهاى روى فطرت را مىپوشاند و بروز حوادث و خطرها، این پرده را کنار مىزند. «غشیهم... دعوا اللّه»
2- رفاه مادّى، عامل غفلت است، ولى خطرها و تنگناها، عامل توجّه، تضرّع، خلوص وغرورزدایى. «اذاغشیهم... دعوُا اللّه...»
3- قطع امید از اسباب عادّى، یکى از راههاى رسیدن به اخلاص است. «مخلصین له الدین»
4- براى اولیاى خدا، غفلت عارضى است، «اذا مسّهم طائف منالشّیطان تذکّروا»(335) ولى براى گروهى، اخلاص عارضى است. «اذا غشیهم... مخلصین»
5 - دعاى خالصانه در مظانّ اجابت است. «دعوا اللّه مخلصین... نجّاهم»
6- انسان داراى اختیار و اراده است. «فمنهم مقتصد» (بعضى پس از رهایى از مشکلات، بر راه حقّ باقى مىمانند، ولى بعضى به راه انحراف و شرک بر مى گردند، و این نمایانگر آزادى اراده واختیار بشر است)
7- لازمه ایمان، اعتدال است. (به جاى آنکه بفرماید: «فمنهم مؤمن»، فرمود:) «فمنهم مقتصد»
8 - پیمان شکنى و ناسپاسى، انسان را به کفر مى کشاند. «و ما یجحد بآیاتنا الاّ کلّ ختّار کفور»
اخلاص
اخلاص آن است که کارى صد در صد براى خدا باشد. تا آنجا که حتّى اگر یک درصد و یا کمتر از آن هم براى غیر خدا باشد، عبادت باطل و یا مورد اشکال است.
* اگر مکان نماز را براى غیر خدا انتخاب کنیم، مثلاً در جایى بایستیم که مردم ما را ببینند و یا دوربین ما را نشان دهد.
* اگر زمان عبادت را براى غیر خدا انتخاب کنیم، مثلاً نماز را در اوّل وقت بخوانیم تا توجّه مردم را به خود جلب کنیم.
* اگر شکل و قیافه اى که در آن نماز مىخوانیم، براى غیر خدا باشد، مثلاً عبایى به دوش بگیریم، گردنى کج کنیم، در صداى خود تغییرى بدهیم و هدفى جز رضاى خدا داشته باشیم، در همه این موارد، نماز باطل است و به خاطر ریاکارى، گناه هم کرده ایم.
به بیانى دیگر، اخلاص آن است که تمایلات و خواسته هاى نفسانى، طاغوتها و گرایش هاى سیاسى و خواسته هاى این و آن را در نظر نگیریم، بلکه انگیزه ما تنها یک چیز باشد و آن اطاعت از فرمان خدا و انجام وظیفه.
براستى رسیدن به اخلاص جز با امداد الهى امکان ندارد. قرآن در آیه 32 سوره لقمان مىفرماید: هنگامى که موجى همچون ابرها آنان را فراگیرد، خدا را خالصانه مىخوانند؛ امّا زمانى که آنان را به خشکى نجات داد، (تنها) بعضى راه اعتدال را پیش مىگیرند (وبه ایمان خود وفادار مىمانند).
راههاى کسب اخلاص
1. توجّه به علم و قدرت خداوند.
اگر بدانیم تمام عزّتها، قدرتها، رزق و روزىها به دست اوست، هرگز براى کسب عزّت، قدرت و روزى به سراغ غیر او نمىرویم.
اگر توجّه داشته باشیم که با ارادهى خداوند، موجودات خلق مىشوند و با ارادهى او، همه چیز محو مىشود. اگر بدانیم او هم سبب ساز است هم سبب سوز، یعنى درخت خشک را سبب خرماى تازه براى حضرت مریم قرار مىدهد و آتشى را که سبب سوزاندن است، براى حضرت ابراهیم گلستان مىکند، به غیر او متوسّل نمىشویم.
صدها آیه و داستان در قرآن، مردم را به قدرتنمایى خداوند دعوت کرده تا شاید مردم دست از غیر او بکشند و خالصانه به سوى او بروند.
2. توجّه به برکات اخلاص.
انسان مخلص تنها یک هدف دارد و آن رضاى خداست و کسى که هدفش تنها رضاى خدا باشد، نظرى به تشویق این و آن ندارد، از ملامتها نمىترسد، از تنهایى هراسى ندارد، در راهش عقب نشینى نمى کند، هرگز پشیمان نمى شود، به خاطر بى اعتنایى مردم، عقده اى نمى شود، یأس در او راه ندارد، در پیمودن راه حقّ کارى به اکثریّت و اقلیّت ندارد.
قرآن مى فرماید: رزمندگان مخلص باکى ندارند که دشمن خدا را بکشند، یا در راه خدا شهید شوند. امام حسین (ع) در آستانه سفر به کربلا فرمود: ما به کربلا مى رویم، خواه شهید شویم، خواه پیروز، هدف انجام تکلیف است.
3. توجّه به الطاف خدا.
راه دیگرى که ما را به اخلاص نزدیک مىکند یادى از الطاف خداوند است. فراموش نکنیم که ما نبودیم، از خاک و مواد غذایى نطفهاى ساخته شد و در تاریکىهاى رحم مادر قرار گرفت، مراحل تکاملى را یکى پس از دیگرى طى کرد و به صورت انسان کامل به دنیا آمد. در آن زمان هیچ چیز نمىدانست و تنها یک هنر داشت و آن مکیدن شیر مادر. غذایى کامل که تمام نیازهاى بدن را تأمین مىکند، شیر مادر همراه با مهر مادرى، مادرى که بیست و چهار ساعته در خدمت او بود. آیا هیچ وجدان بیدارى اجازه مىدهد که بعد از رسیدن به آن همه نعمت، قدرت و آگاهى، سرسپردهى دیگران شود؟ چرا خود را به دیگرانى که نه حقّى بر ما دارند و نه لطفى به ما کردهاند بفروشیم؟!
4. توجّه به خواست خدا.
اگر بدانیم که دلهاى مردم به دست خداست و او مقلّب القلوب است، کار را براى خدا انجام مىدهیم و هر کجا نیاز به حمایتهاى مردمى داشتیم، از خدا مى خواهیم که محبّت و محبوبیّت و جایگاه لازم را در دل مردم و افکار عمومى نصیب ما بگرداند.
حضرت ابراهیم در بیابانهاى گرم و سوزان حجاز، پایههاى کعبه را بالا برد و از خداوند خواست دلهاى مردم به سوى ذرّیه اش متمایل گردد. هزاران سال از این ماجرا مى گذرد و هر سال میلیونها نفر عاشقانه، پر هیجانتر از پروانه، دور آن خانه طواف مى کنند.
چه بسیار افرادى که براى راضى کردن مردم خود را به آب و آتش مىزنند، ولى باز هم مردم آنان را دوست ندارند، و چه بسا افرادى که بدون چشم داشت از مردم، مادّیات، نام، نان و مقام، دل به خدا مىسپارند و خالصانه به تکلیف خود عمل مىکنند؛ امّا در چشم مردم نیز از عظمت و کراماتى ویژه برخوردارند، بنابراین، هدف باید رضاى خدا باشد و رضاى مردم را نیز از خدا بخواهیم.
5. توجّه به بقاى کار.
کار که براى خدا شد، باقى و پا برجا مىماند، چون رنگ خدا به خود گرفته و کار اگر براى خدا نباشد، تاریخِ مصرفش دیر یا زود تمام مىشود. قرآن مىفرماید: «ما عندکم یَنفد و ما عنداللّه باق»(336) و هیچ عاقلى باقى را بر فانى ترجیح نمىدهد و با آن معامله نمىکند.
6. مقایسهى پاداشها.
در پاداش مردم، انواع محدودیّتها وجود دارد، مثلاً اگر مردم بخواهند پاداش یک پیامبر را بدهند، بهترین لباس، غذا و مسکن را در اختیار او قرار مى دهند، در حالى که تمامى این نعمتها محدودیّت دارد و براى افراد نااهل نیز پیدا مىشود. نااهلان هم مىتوانند از انواع زینتها، کاخ، باغ و مَرکبهاى مجلّل شخصى استفاده کنند.
امّا اگر کار براى خدا شد، پاداشى بىنهایت در انتظار است، پاداشهاى مادّى و معنوى.
در اینجا نیز اگر درست فکر کنیم، عقل به ما اجازه نمىدهد که پاداشهاى بىنهایت و جامع را با پاداشهاى محدود بشرى عوض کنیم.
منبع: پایگاه درس هایی از قرآن
وَ إِذَا غَشِیَهُم مَّوْجٌ کَالظُّلَلِ دَعَوُاْ اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ فَمِنْهُم مُّقْتَصِدٌ وَمَا یَجْحَدُ بِآیَاتِنَآ إِلَّا کُلُّ خَتَّارٍ کَفُورٍ
ترجمه
و هرگاه موجى(خروشان در دریا) همچون ابرها(ى آسمان) آنان را بپوشاند، خدا را با طاعتى خالصانه مى خوانند، پس چون خداوند آنان را به خشکى (رساند و) نجات دهد، بعضى راه اعتدال پیش گیرند (و بعضى راه انحراف)، و جز پیمان شکنانِ ناسپاس، آیات ما را انکار نمىکنند.
«ظُلَل» جمع «ظُلَّة» به معناى ابرى است که سایه مىافکند و غالباً در مواردى به کار مىرود که موضوع ناخوشایندى در کار باشد. «مُقتَصِد» به معناى اعتدال در کار، و وفاى به عهد و پیمان است.
کلمه «خَتّار» صیغه مبالغه، به معناى بسیار پیمانشکن است، چون مشرکان و گنهکاران، مکرّر در گرفتارىها رو به سوى خدا مى آورند و عهد و پیمان مى بندند؛ امّا پس از فرونشستن حوادث، باز پیمان شکنى مى کنند، خداوند آنان را «خَتّار» نامیده است.
ایمان گروهى از مردم، دائمى و پایدار است، ولى ایمان گروهى مقطعى و موسمى است، یعنى فقط هنگامى که اسباب و وسایل مادّى قطع شود، این گروه متوجّه خدا مى شوند. مثل برق اضطرارى که وقتى همه برقها خاموش شد، سراغ آن مى روند.
پیام ها
1- انسان به طور فطرى خداشناس است، لیکن وسایل و اسباب مادّى همچون پردهاى روى فطرت را مىپوشاند و بروز حوادث و خطرها، این پرده را کنار مىزند. «غشیهم... دعوا اللّه»
2- رفاه مادّى، عامل غفلت است، ولى خطرها و تنگناها، عامل توجّه، تضرّع، خلوص وغرورزدایى. «اذاغشیهم... دعوُا اللّه...»
3- قطع امید از اسباب عادّى، یکى از راههاى رسیدن به اخلاص است. «مخلصین له الدین»
4- براى اولیاى خدا، غفلت عارضى است، «اذا مسّهم طائف منالشّیطان تذکّروا»(335) ولى براى گروهى، اخلاص عارضى است. «اذا غشیهم... مخلصین»
5 - دعاى خالصانه در مظانّ اجابت است. «دعوا اللّه مخلصین... نجّاهم»
6- انسان داراى اختیار و اراده است. «فمنهم مقتصد» (بعضى پس از رهایى از مشکلات، بر راه حقّ باقى مىمانند، ولى بعضى به راه انحراف و شرک بر مى گردند، و این نمایانگر آزادى اراده واختیار بشر است)
7- لازمه ایمان، اعتدال است. (به جاى آنکه بفرماید: «فمنهم مؤمن»، فرمود:) «فمنهم مقتصد»
8 - پیمان شکنى و ناسپاسى، انسان را به کفر مى کشاند. «و ما یجحد بآیاتنا الاّ کلّ ختّار کفور»
اخلاص
اخلاص آن است که کارى صد در صد براى خدا باشد. تا آنجا که حتّى اگر یک درصد و یا کمتر از آن هم براى غیر خدا باشد، عبادت باطل و یا مورد اشکال است.
* اگر مکان نماز را براى غیر خدا انتخاب کنیم، مثلاً در جایى بایستیم که مردم ما را ببینند و یا دوربین ما را نشان دهد.
* اگر زمان عبادت را براى غیر خدا انتخاب کنیم، مثلاً نماز را در اوّل وقت بخوانیم تا توجّه مردم را به خود جلب کنیم.
* اگر شکل و قیافه اى که در آن نماز مىخوانیم، براى غیر خدا باشد، مثلاً عبایى به دوش بگیریم، گردنى کج کنیم، در صداى خود تغییرى بدهیم و هدفى جز رضاى خدا داشته باشیم، در همه این موارد، نماز باطل است و به خاطر ریاکارى، گناه هم کرده ایم.
به بیانى دیگر، اخلاص آن است که تمایلات و خواسته هاى نفسانى، طاغوتها و گرایش هاى سیاسى و خواسته هاى این و آن را در نظر نگیریم، بلکه انگیزه ما تنها یک چیز باشد و آن اطاعت از فرمان خدا و انجام وظیفه.
براستى رسیدن به اخلاص جز با امداد الهى امکان ندارد. قرآن در آیه 32 سوره لقمان مىفرماید: هنگامى که موجى همچون ابرها آنان را فراگیرد، خدا را خالصانه مىخوانند؛ امّا زمانى که آنان را به خشکى نجات داد، (تنها) بعضى راه اعتدال را پیش مىگیرند (وبه ایمان خود وفادار مىمانند).
راههاى کسب اخلاص
1. توجّه به علم و قدرت خداوند.
اگر بدانیم تمام عزّتها، قدرتها، رزق و روزىها به دست اوست، هرگز براى کسب عزّت، قدرت و روزى به سراغ غیر او نمىرویم.
اگر توجّه داشته باشیم که با ارادهى خداوند، موجودات خلق مىشوند و با ارادهى او، همه چیز محو مىشود. اگر بدانیم او هم سبب ساز است هم سبب سوز، یعنى درخت خشک را سبب خرماى تازه براى حضرت مریم قرار مىدهد و آتشى را که سبب سوزاندن است، براى حضرت ابراهیم گلستان مىکند، به غیر او متوسّل نمىشویم.
صدها آیه و داستان در قرآن، مردم را به قدرتنمایى خداوند دعوت کرده تا شاید مردم دست از غیر او بکشند و خالصانه به سوى او بروند.
2. توجّه به برکات اخلاص.
انسان مخلص تنها یک هدف دارد و آن رضاى خداست و کسى که هدفش تنها رضاى خدا باشد، نظرى به تشویق این و آن ندارد، از ملامتها نمىترسد، از تنهایى هراسى ندارد، در راهش عقب نشینى نمى کند، هرگز پشیمان نمى شود، به خاطر بى اعتنایى مردم، عقده اى نمى شود، یأس در او راه ندارد، در پیمودن راه حقّ کارى به اکثریّت و اقلیّت ندارد.
قرآن مى فرماید: رزمندگان مخلص باکى ندارند که دشمن خدا را بکشند، یا در راه خدا شهید شوند. امام حسین (ع) در آستانه سفر به کربلا فرمود: ما به کربلا مى رویم، خواه شهید شویم، خواه پیروز، هدف انجام تکلیف است.
3. توجّه به الطاف خدا.
راه دیگرى که ما را به اخلاص نزدیک مىکند یادى از الطاف خداوند است. فراموش نکنیم که ما نبودیم، از خاک و مواد غذایى نطفهاى ساخته شد و در تاریکىهاى رحم مادر قرار گرفت، مراحل تکاملى را یکى پس از دیگرى طى کرد و به صورت انسان کامل به دنیا آمد. در آن زمان هیچ چیز نمىدانست و تنها یک هنر داشت و آن مکیدن شیر مادر. غذایى کامل که تمام نیازهاى بدن را تأمین مىکند، شیر مادر همراه با مهر مادرى، مادرى که بیست و چهار ساعته در خدمت او بود. آیا هیچ وجدان بیدارى اجازه مىدهد که بعد از رسیدن به آن همه نعمت، قدرت و آگاهى، سرسپردهى دیگران شود؟ چرا خود را به دیگرانى که نه حقّى بر ما دارند و نه لطفى به ما کردهاند بفروشیم؟!
4. توجّه به خواست خدا.
اگر بدانیم که دلهاى مردم به دست خداست و او مقلّب القلوب است، کار را براى خدا انجام مىدهیم و هر کجا نیاز به حمایتهاى مردمى داشتیم، از خدا مى خواهیم که محبّت و محبوبیّت و جایگاه لازم را در دل مردم و افکار عمومى نصیب ما بگرداند.
حضرت ابراهیم در بیابانهاى گرم و سوزان حجاز، پایههاى کعبه را بالا برد و از خداوند خواست دلهاى مردم به سوى ذرّیه اش متمایل گردد. هزاران سال از این ماجرا مى گذرد و هر سال میلیونها نفر عاشقانه، پر هیجانتر از پروانه، دور آن خانه طواف مى کنند.
چه بسیار افرادى که براى راضى کردن مردم خود را به آب و آتش مىزنند، ولى باز هم مردم آنان را دوست ندارند، و چه بسا افرادى که بدون چشم داشت از مردم، مادّیات، نام، نان و مقام، دل به خدا مىسپارند و خالصانه به تکلیف خود عمل مىکنند؛ امّا در چشم مردم نیز از عظمت و کراماتى ویژه برخوردارند، بنابراین، هدف باید رضاى خدا باشد و رضاى مردم را نیز از خدا بخواهیم.
5. توجّه به بقاى کار.
کار که براى خدا شد، باقى و پا برجا مىماند، چون رنگ خدا به خود گرفته و کار اگر براى خدا نباشد، تاریخِ مصرفش دیر یا زود تمام مىشود. قرآن مىفرماید: «ما عندکم یَنفد و ما عنداللّه باق»(336) و هیچ عاقلى باقى را بر فانى ترجیح نمىدهد و با آن معامله نمىکند.
6. مقایسهى پاداشها.
در پاداش مردم، انواع محدودیّتها وجود دارد، مثلاً اگر مردم بخواهند پاداش یک پیامبر را بدهند، بهترین لباس، غذا و مسکن را در اختیار او قرار مى دهند، در حالى که تمامى این نعمتها محدودیّت دارد و براى افراد نااهل نیز پیدا مىشود. نااهلان هم مىتوانند از انواع زینتها، کاخ، باغ و مَرکبهاى مجلّل شخصى استفاده کنند.
امّا اگر کار براى خدا شد، پاداشى بىنهایت در انتظار است، پاداشهاى مادّى و معنوى.
در اینجا نیز اگر درست فکر کنیم، عقل به ما اجازه نمىدهد که پاداشهاى بىنهایت و جامع را با پاداشهاى محدود بشرى عوض کنیم.
منبع: پایگاه درس هایی از قرآن
تاکنون نظری ثبت نشده است