display result search
منو
ابتلائات، بستری برای رشد و کمال انسان، جلسه دوم

ابتلائات، بستری برای رشد و کمال انسان، جلسه دوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 51 دقیقه مدت قطعه
  • 184 دریافت شده
سخنرانی از آیت الله سید محمدمهدی میرباقری با موضوع «ابتلائات، بستری برای رشد و کمال انسان»، جلسه دوم، سال 1396

«الذی خلق الموت والحیاه لیبلوکم ایکم احسن عملا،» عرض کردیم که خدای متعال در این آیه نورانی از سوره تبارک بیان فرموده که اولا موت و حیات زندگی و موت هر دو مخلوق خدای متعال هستند. چون از نظر قرآن مرگ نیستی و نابودی نیست بلکه ما در یک نشئه دیگری در یک عالم دیگری خلق می شویم. در این دنیا ما جایمان را به یک عده دیگری می دهیم و این خدای متعال استبدال می کند ما را می برد یک عده ای دیگر جای ما می آیند همیشه هم همینطور است. از این در دنیا یک عده وار می شوند از آن در یک عده بیرون می روند. ولی موت عبارت است از این که ما در یک نشئه دیگری خلق می شویم. که حالا در آیات قرآن این مفصل توضیح داده شده، پس اولا از نظر قرآن اینطور نیست که وقتی انسان می میرد چیزی از دست می رود اینطوری نیست.لذا موت هیچ وقت در قرآن تعبیر به فوت نشده، موت است فوت نیست. ما در یک نشئه دیگری خلق میشویم کما این که در این نشئه خلق شدیم متناسب با این عالم امکاناتی به ما دادند ما را در این عالم آفریدند ما را در یک عالم دیگری خلق می کنند. نحن قدرناه بینکم الموت و ما نحن بسمبوقین علی عن نبدل امثالکم و ننشئکم فی ما لا تعلمون سوره مبارکه واقعه همه حفظید این آیات را، ما موت را تقدیر کردیم بین شما، ما عاجز نیستیم کسی نمی تواند بر ما سبقت بگیرد راه را بر ما ببندد و ما نحن بمسبوقین علی عن نبدل امثالکم که شما را تبدیل کنیم ببریم مثل شما را بیاوریم. بعد دیگر چه اتفاقی می افتد و ننشئکم این که شما را می بریم بعد شما را انشاء می کنیم خلقتان می کنیم در یک عالم دیگری فی ما لا تعلمون، در یک صورتی که الان شما نمی بینید در یک عالمی که نسبت به او واقف نیستید. ولی شما را در آن عالم خلق می کنیم کما این که شما را آوردیم در عالم دنیا متناسب با عالم دنیا خلقتان کردیم. تولد که نابودی نبوده تولد این است که ما را از یک نشئه ای به نشئه دیگر آوردند و لقد علمتم النشئه الاولی، دوران اول را دیدید که در این نشئه ما شما را آوردیم نابود هم نشدید دیگر، بلکه همه چیز برایتان به نحو کاملتر آفریده شد. پس این نکته اول این دو را خدای متعال آفریده، آن وقت این نکته اول این بود که عرض کردیم عالم دنیاست. وقتی وارد عالم آخرت شدید آنجا دیگر موت نیست موت و حیات در این عالم دنیا هست. خب البته یک معانی باطنی تری دارد شاید بعدا عرض بکنم این همان معنای ظاهری ابتدایی آیه این است که می فرماید ما مرگ و زندگی را موت و حیات را آفریدیم هر دو مخلوق ما هستند و شما را در این مسیر موت و حیات قرار دادیم در عالم دنیا لنبلوکم که شما را مورد ابتلاء و ابلاء قرار بدهیم لنبلوکم ایکم احسن عملا که نتیجه این ابتلا چیست عده ای احسن عملا می شوند و عده ای هم موفق نمی شوند که از عهده این ابتلائات بیرون بیایند ابتلاء بستری است برای این که شما احسن عملا بشوید. عالم را اینطوری آفریدیم همه چیز را دراین عالم فراهم کردیم برای این که شما بشوید احسن عملا، خب حالا احسن عملا چیست عرض کردیم در روایت معانی ای برایش ذکر شده دو معنایش را اشاره کردیم یک معنایش این بود که احسن عملا بشوید یعنی این که احسن عقلا بشوید. عالم دنیا را یک جوری خلق کردیم دائما شما در محل ابتلا هستید و این ابتلائات بستری است برای این که شما بتوانید بهترین عقل را واجد بشوید احسن عملا بشوید. عقلتان بشود بهترین عقل، این معنا را اشاره کردیم دوباره باز هم تکمیل کنم معنا را، الحمدالله خدای متعال به ما یک قدرت سنجش و محاسبه ای داده برای همه زندگی مان با همین کار می کنیم دیگر، از کوچکترین کارهایمان تا بزرگترین کارهایمان از یک نگاهی که می کنیم محاسبه می کنیم ترازو می کنیم اندازه گیری می کنیم خیلی هم سریع می فهمیم این لقمه را در دهان بگذاریم یا نگذاریم. این نگاه را بکنیم یا نکنیم این قدم را برداریم ترازو می کنیم دیگر به تصمیم می رسیم. تا کارهای بزرگی که می کنیم ما یک ترازویی داریم به نام عقل، که می سنجیم سبک سنگین می کنیم قیمت گذاری می کنیم خوب و بد می کنیم با او کار میکنیم دائما، ترازوی ماست یکی از خاصیت های عقل همین است همین سنجش است دیگر، یعنی می سنجد سبک سنگین می کند آخر می گوید این لقمه را بخور یا نخور این حرف را بزن یا نزن، عصبانی بشو یا نشو خوشحال بشو یا نشو، این مال را متصرف بشو یا نشو، این می شود عقل دیگر، قدرت هماهنگ کارش را ندارد نمی تواند بسنجد فقط می تواند بفهمد برود آن طرف خیابان ولی نمی تواند محاسبه کند می خواهی بروی آن طرف خیابان یک جوری برو که حیاتت هم محفوظ بماند که زنده بمانیم زنده برویم آن طرف خیابان، این را نمی تواند محاسبه کند دیگر شما می گویید عقل ندارد غیر عاقل مگر چی است همین است که وقتی می سنجد درست نمی تواند بسنجد دیگر یک چیزی را می خواهد بفهمد درست نمی تواند ترازو کند در حالی که می خواهی بروی آن طرف خیابان مواظب باش یک جور نرو که جانت به خطر بیافتد. غیر عاقل این را نمی فهمد عاقل می فهمد آن طرف خیابان می خواهی بروی ولی می خواهی زنده هم بروی آن طرف خیابان محاسبه می کند یک جوری می رود که حادثه برایش پیش نیاید ولی آدم غیر عاقل همین را نمی فهمد. می خواهی بروی از پشت بام پایین ولی می خواهی زنده بروی پایین آدم غیر عاقل این را نمی فهمد. فقط می فهمد می خواهد برود پایین نمی تواند محاسبه کند پایش را می گذ ارد کار را تمام می کند. پس ما یک ترازویی داریم سبک سنگین می کنیم این می شود عقل این یکی از کارهای عقل است. منتها عقل ها بعضی هایشان فقط در حد دنیا می توانند دنیا را ببینند ترازویشان ترازوی دنیایی است. خوب ترازو می کند برای دنیا، ولی یک عده ای بزرگ می شوند بالغ می شوند عقلشان ترازویشان ترازوی بزرگی می شود دیدید شما یک ترازویی دارید می تواند ده کیلو بار را وزن کند یک باسکول هایی دارید که ماشین پنجاه تنی می رود رویش وزن می کند. یک ترازوهایی دارید که ده کیلو کم و زیاد بحث می کند. یک ترازو هم دارید باهاش طلا را وزن می کنند هزارم میلی گرم هم حساب میکند. این ترازوها فرق می کنند دیگر، عقل ها هم همینطوری اند. یک عقل هایی دارید که خیلی محدودند فقط در حد دنیا می تواند وزن کند. تازه در دنیا هم یک وقتی فقط جلوی پایشان را می بیند نمی تواند ده سال آینده اش را ببیند ولی یک عقل هایی هم دارید وقتی می خواهد وزن کند همه عالم را می بیند. در کل عالم می گوید این کار خوب است یا بد است الی الابد را می بیند بهشت را هم می بیند. جهنم هم می بیند ترازو می کند می گوید نه بد است. آن کسی که نمی تواند بیشتر از دنیا را ببیند می گوید چرا باید مال به این خوبی آمده سراغت چرا دست نمی زنی می گوید حرام است. عقوبت الهی دارد این معنایش این است که عقلش از دنیا بزرگتر شده می تواند ان طرف دنیا را هم ببیند. ترازویش ترازوی بزرگی است آن وقت یک ادم هایی هستند که ترازوهایشان ترازوهای خیلی با عظمتی است از بهشت هم بزرگتر است وقتی می خواهد وزن کند می گوید خدا دوست ندارد. می گوید آقا جهنمت نمی برد می گوید نبرد دوست ندارد خدای متعال، می گوید خدای متعال بهشتت را هم تضمین کرده بهشت هم می برد می گوید عیب ندارد ولو بهشت ببرد. در روایت هست که حالا این روایت که مال معصوم است به عرض کنم خدمتتان امیرالمومنین به عالم یهودی گفت پیامبر ما حضرت داوود یک ترک اولایی کرد حالا تعبیر آن نیست ترک اولایی کرد آنچنان گریه کرد و استغفار کرد و خدا توبه اش را قبول کرد کاری به جایی رسید که و سخرنا مع داود الجبال یسبحن مع کوه ها را مسخر حضرت داود کرده بودند وقتی حضرت تسبیح می گفت کوه ها هم با حضرت تسبیح می گفتند. این مقام پیغمبر ماست پیغمبر شما چی داشتند حضرت بعضی نکات را فرمودند فرمودند ولی پیغمبر ما یک ترک اولا هم نداشت اما در عین حال وقتی در محراب می ایستاد صدای قلب حضرت مانند دیگر روی اجاق شنیده می شد. البته این را بگویم هرکسی نمی شنود این گوش می خواهد شنیدنش نگوییم که ما نه، پیداست گوشی اگر باشد می شنود حضرت امیر می فرمایند اینطوری، بعد فرمودند که روی پا می ایستاد ده سال حالا تعبیر این است که روی پنجه پا ده سال شبها روی پا می ایستاد عبادت می کرد خدای متعال فرمود طه ما انزلنا الیک القرآن لتشقا ما نگفتیم شما انقدر خودتان را به مشقت بیاندازید. بعد به حضرت یکی از همسرانشان عرض کرد آقا شما که بهشت تان تضمین شده است شما که جهنمی برایتان مطرح نیست چرا انقدر سخت می گیرید بر خودتان افلا اکون عبدا شکورا من بنده شاکر خدا نباشم ببینید عقل خیلی بزرگتر از بهشت و جهنم شده، اصلا بهشت و جهنمی هم نباشد افلا اکون شکر نسبت به این خدای متعال چه می شود. عنایت فرمودید یک عده ای عقلهایشان اینطوری است یعنی ترازوهایشان ترازوهایی است که بیش از دنیا ترازو می کند همین که می گذارد در ترازو آنقدر این ترازو با عظمت است بزرگتر از همه دنیا را می بیند محاسبه می کند بعد قیمت می گذارد می گوید این لقمه نمی ارزد این متاع متاع ارزشمندی نیست این نگاه خوب نیست این قدم خوب نیست. یک عده ای از این هم بزرگتر می شوند یعنی ترازوهایشان ترازوهای خیلی با عظمتی می شود. آن وقت این ترازو آن قدر با عظمت می شود که همه دنیا را در کفه اش می گذاری تکان نمی خورد. حالا حضرت امیر که حسابشان سواست شنیدید آن بنده خدا رشوه آورد برای حضرت در نهج البلاغه است حالا حضرت یک بیانات لطیفی دارند بعد در ذیل همان بیاناتشان فرمودند که لو اعطیت چه فکری می کنید دنبال چی هستید لو اعطیت الاقالیم السبع بما تحت افلاکها همه هفت اقلیم و هر چه تحت افلاک اوست نه تنها هفت اقلیم هرچه در عوالم هست به من بدهند علی عن اعصی الله فی نمله اصلبها جلب شعیره ما فعلت. که من یک پوست جو به نا حق از دهن یک مورچه بگیرم نمی گیرم . این هم ترازو است دیگر درست است. یعنی وقتی در ترازوی حضرت می گذارید همه هفت اقلیم این قدر نمی ارزد اینقدر وزن ندارد قیمت ندارد. آن وقت عده ای ترازوهایشان اینطوری است عقل هایشان می شود احسن العقول یعنی وقتی می خواهد بسنجد در حد جلوی پایش را نمی بیند تا آخرتش را هم می بیند بعد اندازه گیری می کند عقلی است که متعلق به عالم قیامت است. از این هم بالاتر می رود فقط متعلق به محبت خداست در کفه ترازویش فقط محبت خدا را اندازه گیری می کند هر چه می گذارند می گوید چقدر می ارزد، چقدر می ارزد یعنی چقدر خدا دوست دارد. این می شود ترازوی یک عده ای. بنابراین در عالم دنیا انسان می تواند احسن عقلا بشود. یعنی ترازویش را یک کاری بکند همه چیز را با خدای متعال بسنجد ان وقت آن ترازوهایی که خدایی اند روز قیامت هم سنگین اند. ثقلت موازینه فو فی عیشه راضیه اینها در عیش اند یک عده هم نه ترازوهایشان در دنیا وزن می کرده ولی در عالم آخرت این جهان که به هم می خورد هیچی وزن ندارد همه وزنه هایشان قیمت ندارد. دیدید آدم مثلا در دوران کودکی ترازو می کند واقعا یک بازیچه ای را سر بازیچه دعوا می کند صلح می کند به نظرش می آید قیمت دارد می شود سرش دعوا کنی چانه بزنی وقتی بزرگ شد ترازویش دیگر همه آن بازیچه ها را هم بهش بدهند نه خوشحال می شود نه دعوا می کند این ترازو دیگر قیمت ندارد داستان عوض می شود. ان چیزهایی که باهاش وزن می کرد در کودکی هم آدم وزن می کند دیگر، آن موازینش موازین سبکی است می گوید قیمتی ندارد که، همه ترازوهای او ترازوهای سبکی بودند موازینش موازین سبکی بودند لذا یک عده ای در قیامت که والوزن یومئذ الحق آنجا موازینشان سنگین است وقتی وزن حق را می گذارند همه چیز را می گذارند در ترازوی حق سنگین است. پس در دار دنیا انسان می تواند احسن عملا بشود. احسن عملا یعنی چی یعنی احسن عقلا، عقل آدم بشود بهترین عقل وقتی می خواهد ترازو کند مدار ترازو کردنش حب و بغض الهی باشد. محبت الهی باشد. این یک معنای احسن عملا، یک معنای دیگر برای احسن عملا شده بود یعنی نیت تان بهترین نیت بشود که عرض کردیم یعنی برای خدا کار کنید وقتی کاری انجام می دهید دنبال این نباشید که دیگران مدحتان کند فقط دنبال این باشید که خدا مدحتان کند فرمود عمل خالص در این روایتی که خواندیم عملی است که انجام دهنده او نمی خواهد کسی اورا مدح کند الا الله عزوجل، یعنی مدح خدا را می خواهد نمی شود آدم کار کند بدون هدف ،ولی دنبال مدح دیگران نیست. می خواهد خدا خوشش بیاید اخلص عملا یعنی این یعنی هیچی نیم خوهد الا این که خدای متعال راضی باشد. این مقام رضوان است که این هم عرض کردیم بعد حضرت فرمودند که این نیت که عمل اصلی انسان است و عملی احسن الاعمال است که از بهترین نیت ها ناشی بشود حضرت فرمودند این نیت هم در واقع شاکله وجود ی انسان است قل کل یعمل علی شاکله، حضرت نیت را اینطوری معنا کردند. بعضی ها دیدید وقتی می خواهند وضو بگیرند هی شروع می کنند نیت کردن نیت این نیستن همان قصدی که آدم دارد آن نیت است دیگر، این نمی خواهد فکر بکنید که، لذا کسی که شاکله اش شاکله دنیاست نیتش دنیاست دیگر این نیت قصد کردن نیست هر چه هم قصد کند چیزی عوض نمی شود. باید این شاکله تغییر کند شاکله کسی اگر شاکله الهی شد محبت الهی شد کارها را برای محبت خدا می کند هرچه هم بخواهد نیت کند که من برای دنیا کار می کنم نمی تواند برای دنیا کار بکند عنایت فرمودید شما الان فرض بکنید هی بنشیند نیت کند بگوید من کار می کنم برای این که مثلا این خضف ها را به من بدهند نمی تواند کار کند دست خود آدم نیست آدم نمی تواند برای نیتش این نیست حتما نیتش یک چیز دیگری است. ملاحظه فرمودید یک کودک نه واقعا کار می کند برای بازیچه ها ولی یک آدم بزرگ هرچه هم بنشیند با خودش مرور کند من این تجارتی که می کنم برای این است که به این بازیچه ها برسم. بیخود می گوید بازیچه ها که آدم تجارت نمی کند نیتش یک چیز دیگری است خودش را فریب می دهد برای خدا کار کردن هم اینطوری است نیت یعنی شاکله، پس فرصت دنیا فرصت عجیبی است خدای متعال بسترهایی که آماده می کند ابتلائاتی که درعالم دنیا هست که در عالم مرگ و زندگی است دیگر این ابتلائات نیست این بساط هم جمع می شود این ابتلائات عالم دنیا ابتلائاتی است که انسان می تواند احسن عقلا بشود درش ای احسن عقلا می تواند بهترین نیت ها و بهترین شاکله ها را پیدا کند در دنیا شاکله اش بشود شاکله محبین محبت خدای متعال همه زوایای وجودیش را پر بکند. اخلاص در محبت پیدا بکند. این خصلت عالم دنیاست که خدای متعال عالم را اینطوری آفریده، خب حالا این تا اینجای بحث ان شاء الله باز برمیگردیم شاید بعد معانی دیگر هم بشود برایش کرد تا اینجا همینقدر که خدای متعال مرگ و زندگی را هر دو را آفرید ما را در این دنیا آفریده ما را وارد یک نشئه دیگری می کند. ننشئکم فی ما لا تعلمون مرگ یعنی این این موت و حیات و این بستر برای این است که ما برسیم به نقطه ای که بشویم احسن عملا، یعنی اخلص عملا یعنی احسن عقلا تعبیر روایات معصومین نقل شده بود از معصومین علیهم السلام خب حالا این ابتلاء چیست لیبلوکم بلایی که در عالم خدای متعال پیش می اورد که آدم اگر وارد این بلا شد می تواند به بهترین اعمال برسد در این بستر این ابتلائات چیست. این ابتلائات مختلف اند یک طیف بسیار گسترده ای دارند اولین ابتلائات همین است خدای متعال امکاناتی به ما می دهد این یک ابتلاست. می شود این امکانات را از خودش بداند انسان و خرج خودش کند این قدرت را از خودش می داند خرج خودش می کند مال را از خودش می داند خرج خودش می کند می شود انسان این مال را از خدای متعال ببیند و به خدای متعال هم برگرداند. اگر کسی امکاناتی که خدای متعال بهش داده احساس مالکیت نکرد اینها را از خدای متعال دانست بعد هم تلاش کرد اینها را به خدای متعال برگرداند آبرو را برمیگرداند به خدای متعال مال را برمیگرداند به خدای متعال جوانی را برمیگرداند به خدای متعال این می شود ابتلاء می شود در دنیا انسان این امکانات را با خدای متعال معامله کند عالم دنیا اینطوری است برگرداند به خدای متعال می تواند خرج نفس خودش کند. اگر این امکانات را انسان به خدای متعال برگرداند خدای متعال در نتیجه شاکله اورا تغییر می دهد. خود انسان اصلاح می شود خود انسان را خدای متعال بارور می کند با کار کردن برای خدای متعال آدم خودش اصلاح می شود. نه این که مالش خود آدم اصلاح می شود وقتی مال را به خدا برگرداند آبرو را به خدا برگرداند خود انسان در این داد و ستد اصلاح می شود. این آیه نورانی را ملاحظه فرمودید خدای متعال می فرماید پیامبر ما صلی الله علیه و آله و سلم. خذ من اموالهم صدقه تطهرهم و تزکیهم از اموال آنها صدقه را بگیر تو که احتیاج نداری این پیامبرت کسی است که همه گنج های عالم را آوردند محضرش کلیدش را رد کرد چه احتیاجی دارد به پولی که از ما بگیرد ولی بگیر خذ من اموالهم صدقه تطهرهم وتزکیهم شما که از آنها صدقه می گیری هم پاکشان می کنی هم پشتشان وقتی ما مالمان را جانمان را امکاناتمان را به حضرت برمیگردانیم دو تا خاصیت دارد هم تطهیر می شویم هم تزکیه می شویم و الا چه احتیاجی دارند یک اضافه هم دارد فرمود و صل علیه این هم دیگر به اصطلاح حالا اضافه است دیگر، و صل علیهم برایشان صلوات بفرست الصلاتک صلوات تو برای آنها آرامش ایجاد می کن این سکینه نفس از صلوات حضرت حاصل می شود این دیگر اضافه است. حالا به تعبیر امروزی ها اشانتیونش است یعنی این را هم رویش بگذار دیگر، خذ من اموالهم صدقه تطهرهم و تزکیهم و صلی علیه و ان صلاتک سکن لهم پس عنایت کنید آدم وقتی با خدای متعال معامله کرد در دنیا خودش تطهیر می شود. دیدید در روایات دارد وقتی صدقه می دهید دست خودتان را ببوسید چون این دست اول به دست خدا خورده این معنایش این نیست که خدای متعال جسم است و این حرفها نه این حرف بیخودی است. بعضی ها این روایت را اینطوری معنا کردهد بودند خدا در شکل های مختلف در می آید فقیر می شود سر راهت می نشیند اینها شوخی است اینها مزاح است.نه معنای روایت این نیست ولی بالاخره انسان وقتی صدقه میدهد اول کسی که صدقه می گیرد از ما خدای متعال است. او قبول می کند از ما اگر درست آدم صدقه بدهد در واقع به دست حضرت حق می رسد. بنابراین آدم تطهیر می شود پس یک معنای ابتلا همین است لنبلوکم ما امکانات را به شما میدهیم ببینید چه کار می کنید باهاش، خرج خودتان می کنید خرج نفستان می کنید خرج شیطان می کنید . یا نه این ها را برمیگردانید به ما لذا هر امکانی که خدای متعال به ما می دهد این یک ابتلاست مطمئن باشید یک قسم ابتلا هم از ان طرفی است فقط اینطور نیست که ما به شما امکان می دهیم شما را مبتلا می کنیم ازتان هم می گیریم ابتلاست.فرقی نمی کند. و در هر دو هم شما می توانید به خدا برسید چه آن موقعی که امکان را به شما می دهند چه آن موقع که نمی دهند انسان در فقر خدا را پیدا کند کما این که در غنا در بیماری کما این که در سلامت، این یک معنی ابتلائات است. ابتلاء لنبلوکم یعنی به شما امکانات می دهیم در شرایطی قرار می دهیم این شرایط ابتلاء َماست ازتان می گیریم ابتلاء شماست. در هر دو حال هم یک تکلیفی دارید فقیر می شوید یک تکلیف دارید غنی می شوید یک تکلیف دارید بیمار می شوید یک چیز ازتان می خواهیم آن روزی که فرزند بهتان می دهیم یک تکلیف ازتان می خواهیم آن روزی که از شما می گیریم همین است دار دنیا همین است دیگر، لنبلوکم ایکم احسن عملا این یک معنی ابتلائات است. امکاناتش بیماری هایش سختی هایش این ها همه بستر ابتلاء انسان است و در این ابتلاء انسان می تواند احسن عملا بشود احسن عقلا بشود. بهترین نیت ها را بهترین شاکله ها را در همین فضا پیدا می کند آدم اگر د راین بسترها متوجه حضرت حق بود در سلامت خدا را پیدا می کند در بیماری هم پیدا می کند در فقر و غنا هر دو خدا را پیدا می کند. یک سلسله ابتلائات دیگری است که خدای متعال قرارداده در عالم دنیا این ابتلائات ابتلائات بزرگتری است خدای متعال جنگ پیش می آورد صلح پیش می آورد اینها که تصادف نیست ظاهرش این است که حالا آدم مثلا دست خدا را نمی بیند ولی در پس این پرده دست حضرت حق است دیگر، در باب جنگ بدر قرآن می فرماید که تریدون ان غیر ذات الشوکت تکون لکم.. شما دلتان می خواست که آن از بین این دو یعنی آنها می رفتند مال التجاره قریش را بگیرند دیگر مصادره غیر ذات الشوکت تکون لکم این تبدیل شد به جنگ می رفتند مال التجاره بگیرند چون کاروان قریش عبور می کرد از نزدیکی مدینه حضرت اجازه د ادند در مقابل اموالی که مسلمان ها از آنها گرفتند اموال اینها را بگیرید اینها می رفتند اینها می رفتند اموال اینها را بگیرند. اتفاقا خبر رسید به قریش با یک لشکر هزار نفری مسلح آمدند درگیری پیدا شد. قرآن می فرماید خدای متعال یک چیزی اراده کرده بود شما می خواستید آنی که درش خار و تیغ نیست غیر ذات الشوکه آنی که راحت است می خواستید ولی خدای متعال چیز دیگری اراده کرده بود. خدای متعال می خواست حق پیروز بشود. خدای متعال پای جنگ هم خیلی سفت کردیم خدا می فرماید همه چیز را درست کردیم که این جنگ در بگیرد.این می شود یک ابتلاء، جنگ احد هم همینطور است. بعد هم خدای متعال می فرماید این جنگ را ما درست کردیم ولیبتلی الله ما فی صدورکم و لیمحص ما فی قلوبکم ما می خواهیم قلب شماها را خالص کنیم این صحنه های سخت برای این است که زیر و رو بشود دل شما ناخالصی های مومنین برود بیرون و بعد صفها هم کاملا معین بشوند صفهای خوب و بد مومن و منافق از همینجا از هم جدا می شوند دیگر. امتحان را خدای متعال این هم یک جنس ابتلائاتی که خدا در عالم پیش می آید. ولی حالا من اینجا این بحث را گفتم برای یک نکته دیگری که ببینید اولا عنایت کنید اصل ابتلاء در عالم دنیا ابتلاء به امر حجت هست. این اصلی ترین امتحان است. لذا اصل توقعی که خدای متعال از ما دارد در عالم دنیا همین یک کلمه است که نسبت به این ابتلاء و امتحان حواسمان جمع باشد زمین نخوریم. و اگر از عهده این امتحان برامدید بقیه امتحان ها را خدای متعال تضمین کرده برای شما، ولی این امتحان امتحان اصلی ای است که از ما خواستند. ملاحظه فرمودید خدای متعال در آغاز قرآن در آغاز سوره بقره در همان اول استان خلقت حضرت آدم و امتحان ملائکه و سجده ملائکه را بیان کرده بعد هم فرموده ملائکه هم باید سجده کنند ملائکه مقربین بلیس هم سجده نکرد این بیان اولیه قرآن درس برای ماست. که عالم دنیا عالم ابتلاء شماست به این امر همه امتحانات دنیا به همین یک امتحان برمیگردد. اگر کسی توانست در عالم دنیا نسبت به آن حجت و خلیفه و ولی ای که خدا قرار داده نسبت به او از عهده امتحان بیرون بیاید که اصلی ترین ابتلاء است. سخت ترین ابتلاء است این از عهده همه امتحان ها بیرون می آید. و لذا همین هم مورد سوال است. مکرر این را ملاحظه فرمودید که امام رضا فرمودند آن نعیمی که در دنیا ازش سوال می کنیم و نباید شلوغی های دنیا شما را از او مشغول بکند او فقط همین یک نعمت است. سوره تکاثر معروف است دیگر بسم الله الرحمن الرحیم الهکم التکاثر این سر و صداها و شلوغی های دار دنیا شما را غافل کرد ببینید این ابتلاء یعنی همین دار دنیا اینطوری است. دار دنیا پر از سر و صدا و شلوغی است. می فرماید الهم التکاثر این سر و صداها و کثرت ها و هم افزایی های دنیا و شلوغی های دنیا لهو شما شد شما را غافل کرد از آن نعمتی که خدا در دنیا برای شما قرار داده بود و باید شما آن نعمت را قدر می دانستید حتی زرتم المقابر تا جایی که رفتید در قبرهایتان الهکم التکاثر حتی زرتم المقابر بعد می فرماید که حالا بعدا خواهید فهمید وقتی صحنه ها آشکار شد قیامت آشکار شد همه چیز را دیدید می فهمید که ثم لتسئلن یومئذ عن النعیم آن روز از شما می پرسند که یک نعمتی در دنیا بود شما از آن غفلت کردید این شلوغی دنیا سر و صدای دنیا شما را از آن نعمت بازداشت. اصل ابتلاء دنیا همین است. در این دنیا وجود مقدس امام قدم رنجه فرموده آمده و اگر نیامده بود خدای متعال هیچی از ما نمی خواست. هر کاری می کردیم در این دنیا معفو بودیم بخشیده بودیم. ولی وقتی امام آمد خدای متعال در این شلوغی دنیا می خواهد از این نعمت غافل نشوید این هم ابتلاء است دیگر، شلوغی دنیا هست. بیماری ها هست سختی ها هست فقر هست جنگ هست صلح هست هیچ وقت دنیا بدون این شلوغی ها نمی شود ولی نباید اینها انسان را از آن نعمتی که خدا داده غافل کند. لذا عنایت کنید ابتلاء اصلی دنیا همین است. لنبلوکم ایکم احسن عملا، احسن عملا یعنی این، آدمی که در دنیا به امام رسید این احسن عملاست. آدمی که در دنیا به امام نرسید هرکاری انجام بدهد این عمل عمل به درد بخوری نیست. کسی احسن عملا می شود که بتواند در این شلوغی دنیا در این سر و صدای دنیا کروفر ها و رفت و آمدها و شلوغی های دنیا اورا از این نعمت غافل نکند. لذا عنایت بکنید اصلی ترین ابتلاء دنیا این است. البته وقتی وارد این وادی شدید دیگر یک ناخالصی هایی در وجود انسان هست که این ناخالصی ها خیلی پنهان اند. خدای متعال ابتلائاتی پیش می آورد که آن ناخالصی ها هم پاک می شود. آن ناخالصی ها آدم هرچه جلوتر رفت سلمان که شدی آنجا باید آنقدر دقیق راه بروی که یک ترک اولا هم اگر داشته باشی زمین گیر می شوی. عنایت فرمودید این در روایات متعدد است جناب یعقوب یک ترک اولا کرد یک فقیری گرسنه از در خانه اش رفت سفره پهنی داشتند یک فقیر روزه دار مومنی آمد متوجه شدند هل خانه که این در زد ولی دیروقت آمده بود سفره جمع شده بود بی اعتنایی بهش کردند شکایت کرد به خدای متعال که من آبرویم را همه جا خرج نمی کنم پیامبرت بود رفتم در خانه اش، فردا بدون سحری دوباره بدون افطار و سحری روزه گرفت خدای متعلا پیغام فرستاد برای حضرت یعقوب تو که می دانید من با اولیاء خودم سخت می گیرم مهیا باش. بعد آن داستان پیش آمد خدای متعال حالا به تعبیر من خودش را کنار کشید شیطان حسد را انداخت بین برادران و شد آن چه شد. شاید چهل سال ایشان مبتلا شد دیگر، به خاطر این که یک ترک اولا کرد عنایت می فرمایید. یعنی ما وقتی جلو رفتیم کم کم ابتلائاتی پیش می آید که متناسب با درجاتمان ما را خالص می کند. همه چیز را خدایم تعال برای خالص شدن ما درست شدن ما برای کمال عقلمان برای اصلاح شاکله مان در دنیا فراهم کرده متناسب با درجه، فقط ما باید حواسمان باشد در میزان خدا در این عالم راه برویم اگر درست راه رفتیم این ابتلائات را خوب تحویل گرفتیم آنجایی که ثروت می آید شلوغی ثروت ما را مشغول نکرد آنجایی که فقر می آید سر و صداهایش مارا مشغول نکرد آنجا ک قدرت می آید ما را مشغول نکرد آنجا که قدرت را می گیرند مشغول نشدیم همه اینها یک جور دلمشغولی می اورد دیده اید دیگر. تجربه آدم فراوان دارد فرزند می آید دلمشغولی دارد امکانات دیگر خدای نکرده این امکانات گرفته می شود دلمشغولی دارد اگر ما حواسمان را جمع کردیم در این ابتلائات عالم دنیا می شود خدا را پیدا کنیم. می شود ترازویت بشود میزانش حب الهی ،می شود شاکله ات بشود شاکله محبین. مهمترین ابتلائی که در این عالم هست ابتلاء به امام است. حالا یک نکته ای را بگویم دیگر فیض آماده است و ان شاء الله شب شهادت امام مجتبی ارواحنا فداه هست بیشتر از ذکر مصیبت استفاده بکنیم یک نکته دیگر این است که یک ابتلائات عظیمی در عالم هست که آنها برای پالایش عالم برای پاک کردن عالم برای این که شاکله ها را اصلاح کنند آن ابتلائات راهگشاست. ان ابتلائات خود ما نیست. ابتلائات خود ما ظرفیتش اینقدر نیست که ما را به آن مقامات برساند. یک ابتلائاتی در عالم پیش می آید که این ابتلائات ظرفیتش ظرفیت سلمان ساختن و ابوذر ساختن و ظرفیت حبیب و زهیر ساختن است. زهیر همه عمر خودش را هم که برود دنبال ابتلائاتش باشد زهیر نمی شود. زهیر در ابتلاء امام حسین می شود زهیر، حبیب در این ابتلاء امام حسین می شود حبیب، یعنی کوره ای که امام حسین درست کردند که ابتلاء امام حسین است دیگر عاشورا ابتلاء حضرت است. یک ابتلائاتی در عالم هست که آن ابتلائات ابتلائات صحنه هاست که انسان می تواند رشید بشود. اگر انسان مراقب آن ابتلائات در آن عالم بود مواظب بود از آنها جدا نشود این انسان می شود احسن عملا، می شود اخلص عملا، آنجایی که امام وارد یک صحنه ابتلائی می شوند انسان حواسش جمع باشد. سیدالشهداء وقتی از مدینه بیرون می آید آدم باید حواسش جمع باشد. وقتی حضرت از مکه خارج می شوند بعد می فرمایند من کان باذلا فینا مهجه ببینید ابتلاء یعنی این موطنا علی لقاء الله نفسه، کسی که می خواهد خونش را در راه خدا بدهد در راه ما حاضر است تا اینجا بیاید و آماده ملاقات و لقاء پروردگار است با ما کوچ کند من می رسانمش، ملاحظه فرمودید به بعضی ها حضرت در راه برخورد کردند فرمودند شما عثمانی هستید وضعتان خوب نیست بیایید من درست می کنم گذشته تان را این می شود ابتلاء، اگر کسی از این ابتلاء غفلت کرد زهیر اگر فرض بکنید وقتی امام حسین می ایند سراغش که زهیر بیا کربلا اگر نیاید تا آخر عمرش هم یک سجده بکند دیگر به درد نمی خورد. این ابتلاء نیست که کار را حل می کند. زهیر اگر خون خودش را در راه امام حسین ندهد صد بار هم کشته بشود این فایده ندارد. نمی دانم می توانم عرضم را بکنم اصلی ترین ابتلائی که خدای متعال در عالم فراهم کرده این است. که امام وارد یک درگیری می شود با دستگاه شیطان با دستگاه دشمنان، و این درگیری یک ابتلاء ایجاد می کند هم برای مومنین هم برای آنها، آن طرفی ها هم مبتلا می شوند و در این درگیری است که انسان اخلص عملا می تواند بشود اگر شما امام را از عالم بردارید و این درگیری ای که بین امیرالمومنین و جبهه مقابلش هست نباشد درگیری بین موسای کلیم و فرعون نباشد قوم حضرت موسی به جایی نمی رسند حضرت موسی می آید وارد درگیری می شود این بلایی می شوند که محورش حضرت موساست آن وقت با حضرت موسی رشد می کنند. لذا هر امتی هم به اندازه ابتلاء نبیش رشد می کند. این است که وجود مقدس حضرت ما اوذی نبی مثل ما اوذیت هیچ ابتلائی به اندازه ابتلاء حضرت نیست. یکیش عاشوراست. یکیش داستان احراق بیت است. همه ائمه ما می دانید دیگر ابتلائاتشان تک تک ائمه علیهم السلام ابئلائاتشان وجود مقدس نبی اکرم است بین ائمه تقسیم شده، بین اهل بیتشان تقسیم شده. اصل ابتلائی که در عالم هست ک ما مورد ابتلاء قرار می گیریم و اگر حواسمان جمع باشد در این ابتلاء اخلص عملا می شویم شاکله مان اصلاح می شود این ابتلائی است که مال حجت خدا پیش می آید. اگر کسی مراقب بود در این ابتلاء وارد شد این ابتلاء خالص کننده عالم است. امام با بلای خودش عالم را خالص می کند. لذا این ابتلاء ابتلای آنقدر با عظمتی است که انبیاء هم آنجا خالص تر می شوند. انبیاء که ناخالصی درشان نیست ابراهیم خلیل که ناخالصی ندارد. اما در یک مقامی که می رسد با عاشورای امام حسین رشد می کند. موسای کلیم که ناخالصی ندارد ولی با این ابتلاء رشد می کند. خود ابراهیم خلیل هرچه توان داشته در ابتلای خودش گذ اشته دیگر بالاتر از امتحانات حضرت ابراهیم خلیل که نمی شود. اموالش همه چیزش را داده دیگر یک فرزندی خدای متعال بهش داده سر پیری و کهن سالی آن هم یک پیغمبری مثل حضرت اسماعیل برده گذاشته در بیابان چون خدای متعال دستور داده. ربنا لیقیموا الصلاه که بعدا اینها از نسلشان امت اسلامی اهل بیت بیایند و اینطوری، این کار را کرده هیچ نگران هم نبوده، این فرزند و مادرش را گذاشته در بیابان لم یزرع کنار کعبه آن موقع که کعبه ویران شده بوده، بعد هم این فرزند به رشد رسیده خدای متعال فرموده این را سر ببرید برده سر ببرد درست است. این ابتلاء حضرت ابراهیم است. ولی این ابتلاء با همه عظمتی که دارد یک گامی حضرت ابراهیم می خواهد بردارد با این ابتلائ نمی شود. وقتی دستش را می گیرند می گوید خدایا ای کاش این ابتلاء به آخر می رسید ما می رسیدیم به مقصد. می فرماید نه باید بروید در گودی قتلگاه حضرت ابراهیم را می برند حالا یک تفصیلی که در روایت امام رضا ارواحنا فداه هست آن وقت فرمودند و فدیناه بذبح عظیم حالا شما رسیدید. پس ببینید ابتلائاتی که در عالم هست آن ابتلائی که خلوص ایجاد می کند شاکله را آدم را رشد می دهد عقل را رشد می دهد ادم را اصلاح می کند وجود آدم را اصلاح می کند ان ابتلاء امام است. همه عالم دنیا هم همین است. نبی اکرم وارد درگیری شدند اگر وارد میدان درگیری نبی اکرم نشوید فایده ندارد امیرالمومنین دارند در صفین می جنگند این ابتلاست اگر رفتید نشستید قرآن خواندید و ریاضت این به جایی نمی رسد. این ابتلاء فایده ای ندارد برای خودمان ما نباید ابتلاء درست کنیم. امام معصوم ولی خدا وارد یک ابتلائی می شود ما باید دنبال سرش برویم اگر رفتیم خالص می شویم. فرق اصحاب سیدالشهداء با بقیه همین است اصحاب سیدالشهداء رفتند. فرق آنهایی که در رکاب نبی اکرم بودند و وارد درگیری حضرت شدند به شهادت رسیدند در بدر و احد فرقشان با بقیه همین است. و الا آدم اگر با طراحی ای که خودش می کند ریاضت بکشد هزار بلا هم تحمل بکند اتفاق جدی ای نخواهد افتاد. عنایت فرمودید. این نکته نکته مهمی است که عالم عالم دنیا عالم ابتلاست اصل ابتلای عالم هم در این است که انبیاء مقابل صف مقابل ایستاده اند و مبتلا هستند در عالم . و جعلنا بعضکم لبعض فتنه. حضرت امیر وارد یک درگیری ای شدند حضرت صبر می کنند ما هم باید برویم در آن صحنه ابتلاء اگر رفتید کنار حضرت در صفین تا آخر ایستادید رشد می کنید می شوید مالک اشتر. اگر هم یک جایی کنار کشیدید می شود آدم خوارج. اگر از اول مثل ابوموسی اشعری گفتید آقا معلوم نیست دو طرف جنگ چه خبر است رفتید کنار قرآن خواندید می شوید ابوموسی اشعری، عنایت فرمودید این ابتلاست. لذا عنایت بکنید حالا من همینقدر بحث امشبم را جمع می کنم که خدای متعال عالم دنیا را به گونه ای آفریده که در این عالم انسان می تواند شاکله اش را اصلاح کند. می تواند عقلش بشود احسن عقلا، ترازوی عالم بشود بهترین ترازوها، بشوی سلمان جعل هواه هوا علی ترازویت اینقدر دقیق بشود. همه دنیا را در کفه ترازو بگذاری اصلا تکان نخورد این ترازو، و این از طریق ابتلائات عالم است. ابتلائات عالم از همین ابتلائات دم دستی که ما داریم شروع می شود بیمار می شویم فقیر می شویم پولدار می شویم. عرض کنم امثال اینها دیگر، همه اینها ابتلائات است ولی آن ابتلاء مهمی که انسان باید توجه بهش داشته باشد آن ابتلائی است که حجت خدا در وسط آن ابتلاست. اگر بتواند خودش را به آن ابتلا برساند و در آن بلا سیر کند می شود احسن عملا، زهیر می شود احسن عملا حبیب می شود احسن عملا در حالی که حبیب و زهیر و بریر اگر خودشان را از امام حسین سوا کنند تا آخر قیامت هم تا قیامت هم زنده باشند نماز بخوانند دیگر زهیر نمی شوند. جناب حر اگر به جای یک ساعتی که خودش را به امام حسین رساند خدای متعال هزار سال بهش عمر می داد عبادت می کرد حر نمی شد می شد شما بفرمایید. یک استادی د اشتیم می فرمود ارزش کار اصحاب سیدالشهداء این است که سیدالشهداء با اینها در عمل شریک شده، اینها را آورده در عمل خودش و الا شهادت زهیر خیلی مهم است. شهادت حبیب ولی این خبرها نیست. آنی که حبیب را حبیب کرده همین یک کلمه است که امام حسین سرمایه گذاری کردند اورا شریک کردند. به تعبیر ما یک نخودی در آشش انداختند این کار را اصلاح می کند که امام یک جوری ما را ببرد کنار خودش در ابتلاء خودش، آن کوره ای که امام به پا کردند اگر ما رفتیم آنجا کنار امام ایستادیم آن آدم را خالص می کند نا خالصی های انسان را، حضرت جنگ صفین را به پا کردند از توی جنگ صفین مالک اشتر را درآوردند. عمار را در آوردند. ناخالصی ها را از این، اولا صفها را جدا کردند ناخالصی ها هم از دل اینها زدودند خالصشان کردند. در فرصت دنیا توجه به این نکته است که انسان را رشید می کند و معبر انسان است حالا یک معنای دیگری هم در آیه است.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 51:21

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

  • کاربر مهمان
    عالی است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی