قسمت اول از سری پنجم برنامه زندگی پس از زندگی؛ تجربه گر: آقای سعید اعمی از کرمانشاه
«زندگی پس از زندگی» برنامه ای متفاوت درباره مرگ و عالم ماوراء است؛ روایت افرادی که در تجربه ی نزدیک به مرگ، بصورت موقت از کالبد جسم خارج شده و عالم برزخ را درک کرده و بازگشتند. مخاطبان در این برنامه، مهمان روایت های شگفت انگیز تجربه گران از عالم غیب میشوند.
در این قسمت روایت تجربه ی نزدیک به مرگ آقای سعید اعمی را می شنویم:
- مراجعه به پزشک برای عمل جراحی
- استشمام بوی خوش بعد از تزریق آمپول بیهوشی در اتاق عمل و لذت بردن از وزش یک نسیم خوش
- با اتمام آن نسیم خوش، شنیدن یک جیغ بلند و ترسناک با استشمام بوی تعفن شدید و شنیدن صدای گرگ و سگ و ترس شدید
- باز کردن چشمان و خود را در محیطی ظلمانی و ترسناک یافتن
- حضور ده پانزده نفر در این محیط سیاه شبیه انسان ولی بسیار بزرگتر از انسان که به جای مو و پوست، پشم داشتند و زیر آن رگ های برجسته بدنشان مشخص بود با چشمانی قرمز که برای عذاب و اذیت آمده بودند
- فرار از دست آن موجودات و چنگ زدن آنها و کندن قسمت هایی از بدن من و فریاد و التماس و فرار
- صدا کردن مکرر اهلبیت و فرستادن صلوات برای کم شدن شدت عذاب آنها تا اینکه در سمت راست روشنایی اندکی بوجود آمد و احساس حضور یک حامی پیدا شد
- نزدیک شدن آن شخص نورانی و احساس اینکه او یکی از شهدای شهرمان است که هر سال عکس او را در غرفه های راهیان نور می دیدم
- باز شدن یک تونل و ایجاد حس آرامش تا زمان داخل شدن در آن و مرور کامل زندگی
- تبدیل شدن به سه سعید، یکی ناظر یکی بازیگر فیلم مرور و سومی هم درحال دریافت عذاب و پاداش کارها
- سختی حالت شرمندگی و عذاب وجدان از خود عذاب ها
- عذاب و شرمندگی بخاطر دادن سکه تقلبی به پیرمرد کم بینای مغازه دار و همچنین دید زدن ناموس مردم در نوجوانی
- ماجرای کمک به جوانی شهرستانی که بی پول در ترمینال مانده بود و آگاهی از عاقبت خوبی که آن جوان بر اثر آن کمک بعدا در زندگی پیدا کرده بود
-کمک هایی که به شخصی کرده بود اما چون با رضایت قلبی و خالصانه انجام نشده بود کم اثر شده بود درحالیکه آن شخص در دل او را بسیار دعا کرده بود
- بعد از اتمام مرور زندگی، آن همراه حامی اشاره کرد که برویم و در چشم بر هم زدنی در یک باغ زیبا بودیم و ملاقات با مرحوم پدر و عمو در آن باغ و درخواست پدر برای بازگشت چرا که مادر منتظر است و دادن خوشه ای انگور که به محض خوردن دانه ای از آن، در اتاق آی سی یو بیمارستان به هوش آمدم
«زندگی پس از زندگی» برنامه ای متفاوت درباره مرگ و عالم ماوراء است؛ روایت افرادی که در تجربه ی نزدیک به مرگ، بصورت موقت از کالبد جسم خارج شده و عالم برزخ را درک کرده و بازگشتند. مخاطبان در این برنامه، مهمان روایت های شگفت انگیز تجربه گران از عالم غیب میشوند.
در این قسمت روایت تجربه ی نزدیک به مرگ آقای سعید اعمی را می شنویم:
- مراجعه به پزشک برای عمل جراحی
- استشمام بوی خوش بعد از تزریق آمپول بیهوشی در اتاق عمل و لذت بردن از وزش یک نسیم خوش
- با اتمام آن نسیم خوش، شنیدن یک جیغ بلند و ترسناک با استشمام بوی تعفن شدید و شنیدن صدای گرگ و سگ و ترس شدید
- باز کردن چشمان و خود را در محیطی ظلمانی و ترسناک یافتن
- حضور ده پانزده نفر در این محیط سیاه شبیه انسان ولی بسیار بزرگتر از انسان که به جای مو و پوست، پشم داشتند و زیر آن رگ های برجسته بدنشان مشخص بود با چشمانی قرمز که برای عذاب و اذیت آمده بودند
- فرار از دست آن موجودات و چنگ زدن آنها و کندن قسمت هایی از بدن من و فریاد و التماس و فرار
- صدا کردن مکرر اهلبیت و فرستادن صلوات برای کم شدن شدت عذاب آنها تا اینکه در سمت راست روشنایی اندکی بوجود آمد و احساس حضور یک حامی پیدا شد
- نزدیک شدن آن شخص نورانی و احساس اینکه او یکی از شهدای شهرمان است که هر سال عکس او را در غرفه های راهیان نور می دیدم
- باز شدن یک تونل و ایجاد حس آرامش تا زمان داخل شدن در آن و مرور کامل زندگی
- تبدیل شدن به سه سعید، یکی ناظر یکی بازیگر فیلم مرور و سومی هم درحال دریافت عذاب و پاداش کارها
- سختی حالت شرمندگی و عذاب وجدان از خود عذاب ها
- عذاب و شرمندگی بخاطر دادن سکه تقلبی به پیرمرد کم بینای مغازه دار و همچنین دید زدن ناموس مردم در نوجوانی
- ماجرای کمک به جوانی شهرستانی که بی پول در ترمینال مانده بود و آگاهی از عاقبت خوبی که آن جوان بر اثر آن کمک بعدا در زندگی پیدا کرده بود
-کمک هایی که به شخصی کرده بود اما چون با رضایت قلبی و خالصانه انجام نشده بود کم اثر شده بود درحالیکه آن شخص در دل او را بسیار دعا کرده بود
- بعد از اتمام مرور زندگی، آن همراه حامی اشاره کرد که برویم و در چشم بر هم زدنی در یک باغ زیبا بودیم و ملاقات با مرحوم پدر و عمو در آن باغ و درخواست پدر برای بازگشت چرا که مادر منتظر است و دادن خوشه ای انگور که به محض خوردن دانه ای از آن، در اتاق آی سی یو بیمارستان به هوش آمدم
کاربر مهمان
کاربر مهمان