- 10
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 44 تا 46 سوره یونس
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 44 تا 46 سوره یونس"
ما به انسان سامعه و باصره دادیم و دل دادیم که مجاری ادارکی شان را تامین بکنند
ما مجاری ادراکی را برای تکامل دادیم اینها عمدا خودشان را کر و کور کردند.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
ان الله لا یظلم الناس شیئا و لکن الناس انفسهم یظلمون * و یوم یحشرهم کان لم یلبثوا الا ساعةً من النهار یتعارفون بینهم قد خسر الذین کذبوا بلقاءِ الله و ما کانوا مهتدین و اما نرینک بعض الذی نعدهم او نتوفینک فالینا مرجعهم ثم الله شهید على ما یفعلون
بعد از اینکه فرمود همه مجاری ادراکی را به این کافران و منافقان دادیم آنها از این، بهره سوء بردند و استفاده صحیح نکردند اینها اهل نظرند نه اهل بصر اینها سامعه درونشان را از دست دادند چشم درونشان را از دست دادند آن قلب را تیره کردند فرمود این سرمایه های مهم را ما به اینها دادیم ولی ما نگرفتیم چه اینکه در قیامت هم اینها معذب میشوند ما به اینها ستم نکردیم اینجا سه مطالب است که دوتاش قابل فهم است یکیش بسیار دشوار است آن مطلبهایی که قابل فهم است این است که ما همه مجاری ادراکی را به اینها دادیم چه در سوره مبارکه نحل چه در سایر سور فرمود و جعل لکم السمع و الابصار و الافئده لعلکم تشکرون آیات فراوان دیگری است که ما به انسان سامعه و باصره دادیم و دل دادیم که مجاری ادارکی شان را تامین بکنند اینجا هم میفرماید که صم بکم عمی فهم لا یعقلون فرمود افانت تسمع الصم ولو کانوا لا یعقلون افانت تهدی العمی ولو کانوا یا یبصرون ما این مجاری ادراکی را برای تکامل به اینها دادیم ما از اینها نگرفتیم اینها عمدا خودشان را کر کردند و کور کدرند و مانند آن این مع نی تا حدودی قابل فهم است درباره قیامت هم همچنین فرمود ما اینها را عذاب میکنیم لکم این ظلم نیست برای اینکه اینها در اثر سوء عقائد و اخلاق و رفتار و اینها استحقاق این عذاب را پیدا کردند معذب میشوند این ظلم نیست این عدل است این دو مطلب قابل ادراک است مطلب مهم آن است که میفرماید اینها به خودشان ستم کردن مگر ما چند تا خود داریم آن ظالم کیست آن مظلوم کیست حدود اینها چیست یک وقت است که انسان حمل بر مجاز میکند این یک راه ضروری است که انسان چاره ای نداشت حمل بر مجاز میکند برخی معتقدند که اصلا مجاز در قرآن کریم راه ندارد ببینیم هیچ راهی نداریم که حمل بر مجاز بکنیم یا واقعا راهی وجود دارد و اینها حمل بر حقیقت میشوند اگر حضرت فرمود که اینها به خودشان ستم کردند ما بخواهیم ظاهرش را حفظ بکنیم چه اینکه مجبوریم به اینکه ظاهرش را حفظ بکنیم معلوم میشود ما یک ظالمی در درو ن ماست و یک مظلومی حقوق هر یک مشخص است و حدود هر یک مشخص است اگر تجاوزی صورت گرفت میشود ظلم ما یک خودی داریم یک حد مشخصی دارد یک محدودهای دارد یک خود دیگری داریم آن هم حدی دارد و محدود مشخصی اگر احدی المتربتین به مرتبه دیگر تعدی بکند میشود ظلم آن مظلوم کیست و آن ظالم کیست آن خودی که خود ماهستیم آن خودی که امامت الهی و مال ما نیست ما امین او هستیم باید آن را حفظ بکنیم آن چیست آیا همه این مجاری ادراکی که دست ماست نظیر این پول خوردی است که در جیب ماست یا نه برخی از این شئون امانت است خلیفه خداست اگر خلیفه خداست ما موظفیم در برابر او به حفظ کریم او بپردازیم یک فطرتی است در درون ما که مال ما نیست ما امین هستیم باید آن را حفظ بکنیم اگر جلوی آنرا گرفتیم به آن ظلم کردهایم این که فرمود این الله لا یظلم الناس شسیئا هم درباره بحثهای گذشته قابل فهم است یعنی این مجاری ادراکی را از دست دادند ما ستم نکردیم اینها به سوء اختیار خود کردند اینها قابل فهم است درباره بحثهای بعدی هم که فرمود اینها معذب میشوند این هم باز قابل فهم است برای اینکه انسان یک موجود مختاری است دیگر من شاء فالیومن ومن شاء فلیکفر اما هدیناه السبیل اما شارکا اما کفورا این مضمون در آیات گوناگون است چه درباره دنیا چه درباره آخرت انا لله لا یظلم الناس شیئا قابل فهم است این دو مطلب.
مطلب سوم هم که ولکن الناس انفسهم یظلمون اینها چشم خودشان را کور کردند ولی آن خود خود اینها نیست ما به اینها ندادیم آن خود خلیفه ما است آن خود فقط امانت است ما این امانت را به او دادیم او باید این امانت را حفظ میکرد و نکرد به او ظلم کرده آن خود دومی خلیفه الهی است فطرت الهی است این شهوت که خود حیوانی ما است این غضب که خود شهوانی ما است این ظالم است آن عقل و فطرت آن فالهمها فجورها و تقویها این نور الهی این خو الهی این را بعنوان امنت به ما دادند این را ملک طلق ما نکردن که ما هر جوز خواستیم در آن تصرف بکنیم هیچ زیر سوال هم نرویم اینطور نیست این شهوت و این غضب مادامی که کاری به او نداشته باشیم ما آزادیم و اینها محدوده حلال است مادامی که به آن فطرت و به آن الهمها تعدی کرده میشود ظالم وگرنه تمام این مشتهیات من حرم زینت الله الذی اخرج لعباده و الطیبات من الرزق کدام شهوت است که خدا حرام کرده همه را حلال کرده مادامی که به آن فطرت حمله نشود به آن عقل همه نشود به آن الهام فجور و تقوی حمله نشود معلوم میشود آن دیگر مال ما نیست پس ما دوتا ما و من داریم این من که اهمتهم انفسهم همین من حیوانی است در سوره مبارکه نساء و مانند آن در ایام اعزام به جبهه فرمود اینها به جبهه نمیرفتند جهاد نمیکردند فقط به فکر خودشان بودند اهمتهم انفسهم یظنون بالله ظن الجاهلیه اینها فقط به فکر خودشان بودند در حالیکه در سوره مبارکه جحر فرمود اینها خودشان را فراموش کردند نسوا الله فانساهم انفسهم چون خدا را فراموش کردند ذات اقدس اله اینها انساء کردند یعنی آن خودی که خلیفه الله است آن خودی که فطره الله است آن خودی که فالهمها فجورها و تقویها است آن نفسی که و نفس و ما سویها فالهمها فجورها و تقویها است آن خلیفه خداست آن امانت الله است آن امانت را ما اینجا جا دادیم اینها به این امنت الهی پشت کردند این را فراموش کردند نسوا الله فانساهم انفسهم که هم بین آیه اینکه اینها فقط به فکر خودشان هستند و بین آیه سوره مبارکه حشر که فرمود اینها خودشان را فراموش کردند جمع شود اینجا هم که میفرماید اینها به خودشان ظلم کردند یعنی آن خودی که منسی است آن خودی که امانت خداست پس بنابراین اگر ذات اقدس اله در شمس فرمود و نفس و ما سویها فالهمها فجورها و تقویها آن نفس ملهمه را ملک طلقما قرار نداد که ما بشویم مالک او این شهوت و غضب که نفس حیوانی است این را به ما تملیک کرده نه تفویض اختیار این را به دست ما داده خوب یک محدودهای دارد در تمام این محدوده اینها منطقه الفراغ است به اصطلاح یعنی تمام مباحات در همه مراحل مباحات ا نسان آزاد است در اضلاع واجب تخییری آزاد است در موضوعات آزاد است اینجاها کسی معصیت نمیکند اما اگر بخواهد به احکام الهی تعدی بکند به او آن فطرت و فالمها تعدی کرده است به آن خلیفه الله تعدی کرده است میشود ظلم آنوقت هر دو آسیب میبینند و اگر او از دست برود اگر او تبدیل شود به یک نفس حیوانی انسان اوائل در رنج است بعد دیگر عذاب نمیبیند اینکه عرض کردند دشوار است و درکش مشکل است برای آن است که اگر این واقعا حل بشود مسئله خلود و بسیاری از مسائل حل میشود چون مستحضرید در خیلی از روایات ما هست که عدهای بصورت حیوان محشور میشود و فتحت السماء فتاتون افواجا هم زمخشری در کشاف نقل کرده هم مرحوم امین الاسلام در مجمع نقل کرده یعنی هم شیعه نقل کرده هم سنیها که وجود مبارک پیغمبر صل الله علیه و آله و سلم فرمود عدهای به صورت حیوانات محشور میشند فتاتون افواجا خوب اگر کسی بصورت گرگ محشور شد لوازم و اعراض گرگ و عوارض گرگ و اوصاف گرگ که برای او لذیذ است دیگر عذاب برای چیست؟ چرا انسان معذب میشود و واقعا هم گرگ میشود و حیوان میشود اینطور نیست که بصورت گرگ در بیاید آنهایی که کونوا قرده خاسئین چرا معذب هستند مگر بوذینه از بوذینه بودن رنج میبرد همان لذتی را که طاووس و کبک میبرند همان لذت را بوذینه میبرد چه در نکاحش چه در تولیدش چه در تغذیهاش چه در .. این که رنجی نمیبرد اوصاف هر حیوانی کارهای هر حیوانی و عوارض هر حیوانی و اعراض هر حیوانی برای او گوارا است مشکل این است که انسان در عین حالی که حقیقتا بوذینه است آن فطرت خودش را هم دارد انسان و قرد یک بوذینهای نیست که در عرض انسان باشد مثل اینکه میگوییم الحیوان اما انسان و اما بقر و اما فرس و اما غنم و اما قرد و اما خنزیر و اما کلب نخیر اینها در دنیا در عرض هم هستند اما بر اساس حرکت جوهری انسان در قیامت معاذ الله اگر در دنیا بیراهه رفته باشد انسان کلب فصل اخیر آن کلب است یعنی حقیقتا انسان است و حقیقتا کلب چون در عرض هم که نیستند چطور در این اجناس و فصول طولی انواع طولی از نوع عالی گرفته تا نوع سافل جنس عالی گرفته تا فصل سفل همه حق است و همه صدق است یعنی انسان جوهر و جسم نام حساس متحرک الاراده ناطق همه هم حق است اما در طول هم است در عرض هم که نیستند آنوقت این ناطق یعنی با همه مجاری ادراکی و تحریکی که انسان دارد به سمت بوذینه شدن حرکت میکند یا به سمت درندگی حرکت میکند میشود قرد میشورد سبع .. میشود کلب انسان کلب لذا عذاب شروع میشود میفهمد الان بصورت سگ است دیگر اینطور نیست که سگ شود سگی که در عرض انسان است سگی که در عرض انسان است همانطور از تغذیه و تنمیه و تولید لذت میبرد که انسان لذت میبرد دیگر عذابی ندارد این انسان کلب که آن در طول این است نه درعرض این باشد لذا میگویند انسان نوع اخیر نیست نوع متوسط است تحت او انواعی است الی ما لا .. حالا بعضی از این انواع معروفش این است که شمرده شد چو حیوانات حدی برای آنها نیست آنقدر حیوان دریایی هست آنقدر حیوان صحرایی هست تا کسی چه راهی را رفته باشدچه صفتی را داشته باشد همان خواهد شد بسیار خوب اگر واقعا حیوان است ولی انسانیت خودش را رها کرده حالا حقیقت امر برایش روشن شده نظیر لکلب اصحاب کهف خوب ان رنجی نمیبرد که کلب اصحاب کهف نمیداند آسمان چیست زمین چسیت خدایی هست و عدهای بعنوان آمنوا بربهم عدهای ظالمند عدهای مظلوم این بدنبال .. خوش است اینکه رنجی نمیبرد که اما اگر کسی انسان کلب که کلب بودن فصل اخیر باشد و انسان نوع متوسط باشد نه نوع اخیر آنوقت درد شروع میشود این جریان فطرت و این جریان خلیفه اللهی این جریان و نفس و ما سویها فالهمها فجورها و تقویها این امانت الهی است این از بین نمیرود ضعیف میشود ولی از بین رفتنی نیست لذا هم خلود تامین میشود هم عذاب تامین میشود اینطور نیست که حالا اگر کسی واقعا حیوان شد عذاب نبیند اگر در دنیا مثلا تناسخ حق بود این تناسخیها بدنبال نخود سیاه راه افتادند آنها قبول دارند که خدایی هست عدلی هست محکمهای هست کسابی هست کتابی هست منتها مسئله آخرت برایشان حل نشده میگویند کسانی که تبهکارند بعد از مرگ به ابدانی تعلق میگیرند که باید رنج ببرند غافل از اینکه اینجا جای آن نیست جای آن جزا نیست دنیا جای تکلیف و امتحان است آن تناسخ ملکوتی است که مشکل را حل میکند نه تناسخ ملکی و آن این است که انسان واقعا در قیامت بصورتهای حیوان درمیآید چه اینکه عدهای واقعا بصورت حیوان در میآید این بیان نورانی حضرت امیر سلام الله علیه که نامهای برای امویان نوشت فرمود خیلیها به جبهه میروند و جانباز انقلاب میشوند یا دستهایشان یا اعضای دیگر را از دست میدهند و خیلیها میروند جبهه و شهید میشوند اما کسی از خاندان ما شهید میشود میشود سید الشهداء مانند حمزه سلام الله علیه یا دستهایش را در راه خدا میدهد مثل برادرم جعفر این دوتا بال پیدا میکند خدای سبحان به او جناحان میدهد که «یطیر بهما مع الملائکة فی الجنان» این ذیل آیه ﴿اولی اجنحه مثنی و ثلاث﴾ در تفسیرات روایی مثل نورالثقلین از این گونه احادیث هست بخشی هم در نهج البلاغه هست خوب یک عده فرشته منش میشوند یک عده اینگونه میشوند اما انسانٌ ملکٌ آن فرشته که لذت اینچنانی ندارد خوب فرشته است و بدء و حشرش یکی است اما انسانی که فرشته شده است کاملا روح و ریحان است ﴿فرحین بما آتاهم الله﴾ است بنابراین اینکه فرمود ما به آنها ظلم نکردیم این معنا تاحدودی قابل فهم است اما اینکه فرمود آنها به خودشان ظلم کردند این یک دقت بیشتری میطلبد معلوم میشود ما یک ظالمی داریم یک مظلومی داریم مرز اینها مشخص است اگر کسی از حد خودش تجاوز بکند ظالم میشود آن دیگری مظلوم قرار میگیرد و مانند آن.
سوال جواب:
اتحاد نیست این چون دو مرتبه است دیگر یک درجهای به درجهٴ دیگر چون این مرحلهٴ حیوانی به مرحلهٴ عقلانی آسیب میرساند مثل اینکه اگر یکی معلم بود یکی متعلم یکی مربّی بود یکی تحت تربیت آن عقل اگر این «إنّما هی نفسی أروضها بالتقوی» آن رائض و مروض که متحد نیستند وجود مبارک حضرت امیر فرمود من اینها را تمرین میدهم ریاضت میدهم ورزش میدهم این شهوت را این غضب را تمرین میدهم در راه تقوی «إنّما هی نفسی اروضها بالتقوی» من رائض هستم آن معلم و مربی و تربیت بدنی آن که ورزش میدهد آنرا میگویند رائض که ریاضت میدهد و تمرین میدهد فرمود من این نفسم را یعنی شهوت را غضب را مراحل ما دون را با تقوی تمرین میدهم آن مرحلهٴ عالی میشود مربی و این مرحلهٴ نازل میشود شاگرد گاهی هم میبینید که این شاگرد جلوی استاد میایستد و او را مورد ستم قرار میدهد.
سوال جواب:
این اختیارش را به آدم داده اما مرزش را مشخص کرده مرزش را بوسیله ﴿فألهمها فجورها و تقویها﴾ مشخص میشود به آن معنا تفویض در عالم نیست که ذات اقدس اله چیزی را ملک طلق کسی کرده باشد و معاذ الله از خودش سلب اختیار کرده باشد اما برای این یک مرز مشخصی دارد فرمود تمام این مباحات ارتکابش جایز است در اضلاع واجب تخییری انتخاب با شما است در موضوعات انتخاب با شما است اما به احکام تعدی نکنید مباحات هم الی ما شاء الله هست برای شما نیازی هم نیست که شما در جریان عادی به حدود احکام تعدی کنید.
سوال
جواب: یا جهل علمی است یا جهالت عملی انسان یا نمیداند که مشکل جزمی دارد یا عالم بیعمل است مشکل عزمی دارد مگر ما عالم بیعمل کم داریم متاسفانه؟ مشکل فسق احد الامرین است یا جهل علمی است یا جهالت عملی انسان یا عالم نیست یا عاقل نیست آن عقل است که «ما عُبد به الرحمن و اکتسب به الجنان» علم یک گوشه ای از مشکلات را حل میکند.
فرمود ﴿ان الله لا یظلم الناس شیئا ولکن الناس انفسهم یظلمون﴾ اگر این بخش حل شود آن بخشهای دیگری که میفرماید شما به خودتان احسان کردید ﴿ان احسنتم احسنتم لانفسکم﴾ اگر ایثاری کردید اگر انفاقی کردید مثل آن است که یک ظرف آب به پای شجرهٴ طوبای خودتان ریخته باشید ﴿مثل الذین ینفقون اموالهم ابتغاء مرضات الله و تثبیتا من أنفسهم﴾ همین است فرمود شما این کمکی که به یک مستمند کردید مشکل کسی را حل کردید حالا یا کمک مالی یا غیر مالی این مثل آن است که شلنگ گرفتید به پای هستی خودتان آب دادید درخت وجود خودتان را تثبیت کردید لذا نمیلغزید دیگر یک حادثهای پیش بیاید چهارتا رشوه یا معصیت به شما پیشنهاد بدهند ثابت قدم هستید و با این بادها نمیلرزید برای اینکه خودتان را با این آبیاری که کردید موقعیت خودتان را تثبیت کردید پس هم در بخش ﴿ان احسنتم احسنتم لانفسکم﴾ مسئله حل میشود هم این بخش سوره مبارکه بقره که فرمود ﴿تثبیتا من أنفسهم﴾ اینها حل میشود آنها که البته فائدهاش معلوم است بالاخره مشکل جامعه حل میشود فقر دیگران برطرف میشود و اینها امّا عمده این است که انسان این کار خیری که میکند مثل آن است که یک سطل آب به پای نهال خود بریزد خودش ریشهدار تر میشود هم آن بخشهای مثبت حل میشود هم این بخشهای منفی اگر ما بدانیم در درون ما یک من دیگری است و آن امانت خدا است.
﴿ان الله لا یظلم الناس شیئا ولکن الناس انفسهم یظلمون و یوم یحشرهم کأن لم یلبثوا الا ساعة من النهار یتعارفون بینهم قد خسر الذین کذبوا بلقاء الله و ما کانوا مهتدین﴾
فرمود یه یاد آن صحنه باشید که ما همه این افرادی که نامشان برده شد و دیگران همه اینها را محشور میکنیم حالا صد سال طول میکشد صد هزار سال طول میکشد صد میلیون سال طول میکشد معلوم نیست بالاخره حشر اکبر کی است بالاخره ﴿ان الاولین والاخرین لمجموعون الی میقات یوم معلوم﴾ همه گذشتهها و کسانیکه فعلا میمیرند و کسانیکه بعدا میمیرند باهم در قیامت محشور میشوند فرمود آنروز چند تا نکته محفوظ است یک: چون اگر کسی بخواهد کسی را بشناسد باید این سه اصل باشد معروف وضعش عوض نشود اگر ما زیدی را ما قبلا دیدیم الان ببینیم بخواهیم بشناسیم شرط اول این است که او عوض نشده باشد اگر مثلا او را در دوران کودکی دیدیم الان در سن 70 سالگی است کل قیافه عوض شد نمیتوانیم بشناسیم پس او باید وضعش طوری باشد که عوض نشده باشد ما هم باید وضعمان طوری باشد که مجاری ادراکی مان محفوظ باشد سهو و نسیان و امثال ذلک نداشته باشیم و حواسمان جمع باشد فاصله هم باید فاصله زیادی نباشد حالا ممکن است یک کسی شخصی را بیست سال قبل دیده این شخص مجاری ادراکیاش محفوظ است یعنی اهل سهو و نسیان و اینها نیست آن شخصی هم که بیست سال قبل او را دیدیم خیلی هم فرق نکرده اینگونه نبود که خردسال باشد و الان کهن سال شده باشد قبلا بیست سال بود الان چهل سالش است قبلا 30 سال داشت الان 50 سال دارد در طی این بیست سال آنچنان تفاوت فاحشی پدید نمیآید اما فاصله زیاد است ما یکی دو جلسه این آقا را دیدیم بعد بیست سال هم ندیدیم این فاصله زیاد است فرمود هیچ کدام از این سه مشکل آنجا نیست همه یکدیگر را میشناسند طوری است که ﴿یتعارفون بینهم﴾ با اینکه شاید یک میلیون سال فاصله شده همه خاک شدید و دوباره از خاک برگرداندیم فرمود هیچ کدام از این سه اصل فرمود تکان نمیخورد ﴿و یوم یحشرهم کأن لم یلبثوا إلا ساعة من النهار یتعارفون بینهم﴾ این یک میلیون سال مثل دو سه ساعت است برای اینکه معلوم شود فاصله واقعا کم است فرمود ﴿یتعارفون بینهم﴾ نه مثل اینکه ﴿عشیه او ضحیها﴾ اثرش هم هست یک وقت است انسان میخوابد نظیرخواب اصحاب کهف که سیصد سال شمسی و سیصد و نه سال قمری خوابیدند ﴿ثلاث مائة سنین و ازدادوا تسعا﴾ بعد هم که از خواب بیدار شدند گفتند ما یک روز یا نصف روز خوابیدیم برای اینکه ما دیروز که خوابیدیم آفتاب در آن قسمت غار بود الان که بیدار شدیم در این قسمت غار است خیال میکردند که همان روز است آفتاب یک کمی یک ساعت عوض شده یا نه فردای آنروز است. این خواب است ولی اگر کسی خواب نباشد حقیقتا بیدار باشد چون ﴿الناس نیام اذا ماتوا انتبهوا﴾ تازه برزخ اول بیداری آدم است بعد هم اینجور شود وقتی وارد صحنهٴ قیامت میشود میبیند که یکساعت مانده جریان برزخ وقتی به لحاظ آخرت محسوب میشود جزء ارض است و تقریبا در ردیف دنیا به حساب میآید کسی که در دنیا است برزخ را جزء آخرت میداند یعنی همین که مرگ شروع شده از مرگ به بعد جزء آخرت به حساب میآید لذا وقتی در دنیا است از موطن برزخ سخن به میان میآید اینجا به حساب آخرت است منتها طلیعهٴ آن وقتی وارد قیامت شد از برزخ بعنوان ﴿کم لبثتم فی الارض عدد سنین﴾ یاد میکنند سائل میپرسد چند سال شما در زمین بودید این میگوید سال چیست ماه چیست یک روز یا یک نصف روز چون در برابر آن حشر اکبر که ابد است انسان احساس میکند که حالا یک چند سالی هم که مانده نسبت به ابد همین حالت را دارد ﴿عشیة أو ضحیها﴾ و ﴿یوم یحشرهم کأن لم یلبثوا﴾ یعنی در دید آنها این است که مکث نکردند مگر یک مقداری از روز چرا ﴿کأن لم یلبثوا﴾ با اینکه صد سال صد و بیست سال شاید یک میلیون سال ماندند برای اینکه ﴿یتعارفون بینهم﴾ یکدیگر را کاملا میشناسند هیچی عوض نشد اگر همه یکدیگر را میشناسند معلوم میشود مثل اینکه دیروز رفیقش را دیده چون اینگونه است خیال میکند یک نصف روز طول کشیده از آن طرف یک میلیون سال طول کشیده خاک بدن او هزارها صورت گرفته و هزارها صورت درآمده الان ذات اقدس اله او را به این وضع برگردانده از وجود مبارک پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم رسیده است سوره هود این مطالب را یک قدری قویتر دارد که فرمود سوره هود و سوره واقعه مرا پیر کرده «شیبتنی هود و والواقعة» برخیها گفتند بخاطر دعوت به استقامت خود آن حضرت و همراهان آن حضرت است اما سیدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبائی رضوان الله تعالی علیه نظرشان این است که چون مسائل قیامت در این سوره هود و واقعه خیلی بازتر بیان شده ناظر مسئلهٴ قیامت است چون دارد «شیّبتنی هود و الواقعة» انسان چه حالتی در پیش دارد کجا میخواهد برود چه جور میشود ﴿یوماً یجعل الولدان شیبا﴾ آنروز واقعا آدم را پیر میکند یاد آن روز خوب اینکه فرمود ﴿یتعارفون بینهم﴾ طلیعهٴ ورود است وقتی که همه سر از قبر برداشتند یکدیگر را میشناسند اما وقتی میخواهند به حساب برسند ﴿یوم یفر المرء من اخیه و امه وألیه﴾ ﴿و فصیلته التی تؤویه و من فی الارض…﴾ آنروز دیگر همه جیغ و دادشان بلند است کسی کسی را نمیشناسد ﴿لکل امرء منهم یومئذ شأن یغنیه﴾ ﴿ان زلزله الساعه شیئ عظیم﴾ ﴿یوم ترونها تذهل کل مرضعة عمّا ارضعات و تضع کلّ ذات حمل حملها﴾ آنروزی که مادر بچهٴ خودش را نمیشناسد چه رسد به ﴿یتعارفون بینهم﴾ یک وقت است که اینها را دعوت میکنند ﴿من الاجداث ..﴾ بله حالا عذابی در کار نیست صرف دعوت است همه که میآیند یکدیگر را میشناسند اما وقتی میخواهند به حساب رسیدگی کنند ﴿تذهل کل مرضعة﴾ هر کسی از دیگری فرار میکند اینگونه است آنوقت کسی، کسی را نمیشناسد بنابراین از این جهت که صحنه صحنهای است که عین انسان محشور میشود بدون کم و کاست این ﴿یتعارفون بینهم﴾ الان هم همینطور است در دنیا هم همینطور است در دنیا خدای ناکرده اگر یک جایی منفجر شود دفعتاً یک بنایی زیرو رو شود کسی به یاد کسی نیست اینطور نیست که نشناسند اصلا حال ذهول است قبل از انفجار همه یکدیگر را میشناسند اما وقتی که یک زلزله عمیق آمده هر کسی به فکر خودش است این ﴿یتعارفون بینهم﴾ مال طلیعه برزخ است ﴿و یوم یحشر هم کأن لم یلبثوا الا ساعة من النهار یتعارفون بینهم قد خسر الذین کذبوا بلقاء الله وما کانوا مهتدین﴾ این مسائل خسارت هست که همه ما مخصوصا جوانهای طلبه و دانشجو بدانند که عمر غنیمت نیست تجارت نیست درآمد نیست عمر سرمایه است اینگونه از آیات بارها به ما این هشدار را میدهد بالاخره آدم یک تاجر یک درآمدی دارد یک کسی که کاسب است یک درآمدی دارد و آن را هزینه میکند برای خودش و برای میهمانهایش چون کسب کرده درآمدی را یا یک غنیمتی نصیب او شده کسی هدیهای یا کادوئی چیزی به او داده یا میراثی به او رسیده در هزینه کردن اینها بالاخره انسان سخاوتمندانه اگر هزینه بکند بد نیست مذموم هم نیست و ترغیب هم شده در برخی از موارد اما حالا یک کاسبی بیاید سرمایه خود را هزینه بکند برای مهمانها این یعنی چه یک کسی که میهمان او شده این دارد سرمایه خودش را میگیرد میوه بخرد و به آنها بدهد یک چنین آدمی که نمیتواند کاسب باشد بنابراین بین درآمد غنیمت هدیه کادو چشم روشنایی و میراث او ما شئت فسمّه و بین راسالمال فرق است عمر وقت شبانه روزی ما سرمایه ما است این را مجاز نیستیم همینجوری هزینه کنیم هر کسی بیاید هر کسی برود هر جا دیدار داشته باشیم به ملاقات هر کسی برویم هر کسی را راه بدهیم با هر کسی حرف بزنیم هر جا بشینیم اینگونه نیست و دیگر بدست نمیآید فرمود ﴿قد خسر الذین کذبوا بلقاء الله﴾ بالاخره آدم لحظه به لحظه دارد سرمایه را میدهد باید یک چیزی بگیرد الان کشور ما همینطور است تا آنوقتی که خیال میکردند نفت درآمد مملکت است خوب اقتصاد سامانی نداشت حالا که متوجه شدهاند نفت درآمد نیست سرمایه است این سرمایه را باید به سرمایه دیگر تبدیل کرد اگر نفت بدهیم یک کارخانهای و یک صنعتی بیاید اگر نفت بدهیم یک هنر اقتصادی بیاید از آن وقت به بعد اقتصاد راه افتاده و راه میافتد انشاء الله سرمایه را انسان به سرمایهٴ دیگر تبدیل میکند سرمایه را هزینه نمیکند ﴿قد خسر الذین کذبوا بلقاء الله و ما کانوا مهتدین﴾ این اقوال که از اینها نقل شده است اوصافیکه از اینها نقل شده است همه درباره این است که اینها عمر را این سرمایه را هزینه کردند و چیزی هم بدست نیاوردند لقای الهی را تکذیب کردند خیال کردند انسان که میمیرد نابود میشود مثل درختی است که بصورت هیزم درمیآید و اینها اصلا مهتدی نبودند این ﴿و ما کانوا مهتدین﴾ یعنی چندین بار حجت بالغهٴ خدا به اینها رسیده است سخن از لم یهتدوا نیست فرمود ﴿و ما کانوا مهتدین﴾ این کان منفی این نقش را دارد یعنی اصلا هدایت بشو نبودند اینها وگرنه ما هر چه لازم بود به اینها گفتیم اگر معجزه لازم بود نشان دادیم اگر ادله عقلی لازم بود نشان دادیم اگر نقلی بود نشان دادیم داستان و قصص و عبر بود نشان دادیم اما اینها اهل هدایت نبودند ﴿و ما کانوا مهتدین﴾ آنگاه چون این سوره مبارکه یونس مانند سایر سور مکی به اصول دین میپردازد و قسمت مهم اصول دین همان مبدا و معاد و وحی و نبوت است و درباره مبدا و وحی و نبوت تا حدودی سخن به میان آمده از این آیات به بعد دربارهٴ معاد سخن میگوید.
والحمد لله رب العالمین
ما به انسان سامعه و باصره دادیم و دل دادیم که مجاری ادارکی شان را تامین بکنند
ما مجاری ادراکی را برای تکامل دادیم اینها عمدا خودشان را کر و کور کردند.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
ان الله لا یظلم الناس شیئا و لکن الناس انفسهم یظلمون * و یوم یحشرهم کان لم یلبثوا الا ساعةً من النهار یتعارفون بینهم قد خسر الذین کذبوا بلقاءِ الله و ما کانوا مهتدین و اما نرینک بعض الذی نعدهم او نتوفینک فالینا مرجعهم ثم الله شهید على ما یفعلون
بعد از اینکه فرمود همه مجاری ادراکی را به این کافران و منافقان دادیم آنها از این، بهره سوء بردند و استفاده صحیح نکردند اینها اهل نظرند نه اهل بصر اینها سامعه درونشان را از دست دادند چشم درونشان را از دست دادند آن قلب را تیره کردند فرمود این سرمایه های مهم را ما به اینها دادیم ولی ما نگرفتیم چه اینکه در قیامت هم اینها معذب میشوند ما به اینها ستم نکردیم اینجا سه مطالب است که دوتاش قابل فهم است یکیش بسیار دشوار است آن مطلبهایی که قابل فهم است این است که ما همه مجاری ادراکی را به اینها دادیم چه در سوره مبارکه نحل چه در سایر سور فرمود و جعل لکم السمع و الابصار و الافئده لعلکم تشکرون آیات فراوان دیگری است که ما به انسان سامعه و باصره دادیم و دل دادیم که مجاری ادارکی شان را تامین بکنند اینجا هم میفرماید که صم بکم عمی فهم لا یعقلون فرمود افانت تسمع الصم ولو کانوا لا یعقلون افانت تهدی العمی ولو کانوا یا یبصرون ما این مجاری ادراکی را برای تکامل به اینها دادیم ما از اینها نگرفتیم اینها عمدا خودشان را کر کردند و کور کدرند و مانند آن این مع نی تا حدودی قابل فهم است درباره قیامت هم همچنین فرمود ما اینها را عذاب میکنیم لکم این ظلم نیست برای اینکه اینها در اثر سوء عقائد و اخلاق و رفتار و اینها استحقاق این عذاب را پیدا کردند معذب میشوند این ظلم نیست این عدل است این دو مطلب قابل ادراک است مطلب مهم آن است که میفرماید اینها به خودشان ستم کردن مگر ما چند تا خود داریم آن ظالم کیست آن مظلوم کیست حدود اینها چیست یک وقت است که انسان حمل بر مجاز میکند این یک راه ضروری است که انسان چاره ای نداشت حمل بر مجاز میکند برخی معتقدند که اصلا مجاز در قرآن کریم راه ندارد ببینیم هیچ راهی نداریم که حمل بر مجاز بکنیم یا واقعا راهی وجود دارد و اینها حمل بر حقیقت میشوند اگر حضرت فرمود که اینها به خودشان ستم کردند ما بخواهیم ظاهرش را حفظ بکنیم چه اینکه مجبوریم به اینکه ظاهرش را حفظ بکنیم معلوم میشود ما یک ظالمی در درو ن ماست و یک مظلومی حقوق هر یک مشخص است و حدود هر یک مشخص است اگر تجاوزی صورت گرفت میشود ظلم ما یک خودی داریم یک حد مشخصی دارد یک محدودهای دارد یک خود دیگری داریم آن هم حدی دارد و محدود مشخصی اگر احدی المتربتین به مرتبه دیگر تعدی بکند میشود ظلم آن مظلوم کیست و آن ظالم کیست آن خودی که خود ماهستیم آن خودی که امامت الهی و مال ما نیست ما امین او هستیم باید آن را حفظ بکنیم آن چیست آیا همه این مجاری ادراکی که دست ماست نظیر این پول خوردی است که در جیب ماست یا نه برخی از این شئون امانت است خلیفه خداست اگر خلیفه خداست ما موظفیم در برابر او به حفظ کریم او بپردازیم یک فطرتی است در درون ما که مال ما نیست ما امین هستیم باید آن را حفظ بکنیم اگر جلوی آنرا گرفتیم به آن ظلم کردهایم این که فرمود این الله لا یظلم الناس شسیئا هم درباره بحثهای گذشته قابل فهم است یعنی این مجاری ادراکی را از دست دادند ما ستم نکردیم اینها به سوء اختیار خود کردند اینها قابل فهم است درباره بحثهای بعدی هم که فرمود اینها معذب میشوند این هم باز قابل فهم است برای اینکه انسان یک موجود مختاری است دیگر من شاء فالیومن ومن شاء فلیکفر اما هدیناه السبیل اما شارکا اما کفورا این مضمون در آیات گوناگون است چه درباره دنیا چه درباره آخرت انا لله لا یظلم الناس شیئا قابل فهم است این دو مطلب.
مطلب سوم هم که ولکن الناس انفسهم یظلمون اینها چشم خودشان را کور کردند ولی آن خود خود اینها نیست ما به اینها ندادیم آن خود خلیفه ما است آن خود فقط امانت است ما این امانت را به او دادیم او باید این امانت را حفظ میکرد و نکرد به او ظلم کرده آن خود دومی خلیفه الهی است فطرت الهی است این شهوت که خود حیوانی ما است این غضب که خود شهوانی ما است این ظالم است آن عقل و فطرت آن فالهمها فجورها و تقویها این نور الهی این خو الهی این را بعنوان امنت به ما دادند این را ملک طلق ما نکردن که ما هر جوز خواستیم در آن تصرف بکنیم هیچ زیر سوال هم نرویم اینطور نیست این شهوت و این غضب مادامی که کاری به او نداشته باشیم ما آزادیم و اینها محدوده حلال است مادامی که به آن فطرت و به آن الهمها تعدی کرده میشود ظالم وگرنه تمام این مشتهیات من حرم زینت الله الذی اخرج لعباده و الطیبات من الرزق کدام شهوت است که خدا حرام کرده همه را حلال کرده مادامی که به آن فطرت حمله نشود به آن عقل همه نشود به آن الهام فجور و تقوی حمله نشود معلوم میشود آن دیگر مال ما نیست پس ما دوتا ما و من داریم این من که اهمتهم انفسهم همین من حیوانی است در سوره مبارکه نساء و مانند آن در ایام اعزام به جبهه فرمود اینها به جبهه نمیرفتند جهاد نمیکردند فقط به فکر خودشان بودند اهمتهم انفسهم یظنون بالله ظن الجاهلیه اینها فقط به فکر خودشان بودند در حالیکه در سوره مبارکه جحر فرمود اینها خودشان را فراموش کردند نسوا الله فانساهم انفسهم چون خدا را فراموش کردند ذات اقدس اله اینها انساء کردند یعنی آن خودی که خلیفه الله است آن خودی که فطره الله است آن خودی که فالهمها فجورها و تقویها است آن نفسی که و نفس و ما سویها فالهمها فجورها و تقویها است آن خلیفه خداست آن امانت الله است آن امانت را ما اینجا جا دادیم اینها به این امنت الهی پشت کردند این را فراموش کردند نسوا الله فانساهم انفسهم که هم بین آیه اینکه اینها فقط به فکر خودشان هستند و بین آیه سوره مبارکه حشر که فرمود اینها خودشان را فراموش کردند جمع شود اینجا هم که میفرماید اینها به خودشان ظلم کردند یعنی آن خودی که منسی است آن خودی که امانت خداست پس بنابراین اگر ذات اقدس اله در شمس فرمود و نفس و ما سویها فالهمها فجورها و تقویها آن نفس ملهمه را ملک طلقما قرار نداد که ما بشویم مالک او این شهوت و غضب که نفس حیوانی است این را به ما تملیک کرده نه تفویض اختیار این را به دست ما داده خوب یک محدودهای دارد در تمام این محدوده اینها منطقه الفراغ است به اصطلاح یعنی تمام مباحات در همه مراحل مباحات ا نسان آزاد است در اضلاع واجب تخییری آزاد است در موضوعات آزاد است اینجاها کسی معصیت نمیکند اما اگر بخواهد به احکام الهی تعدی بکند به او آن فطرت و فالمها تعدی کرده است به آن خلیفه الله تعدی کرده است میشود ظلم آنوقت هر دو آسیب میبینند و اگر او از دست برود اگر او تبدیل شود به یک نفس حیوانی انسان اوائل در رنج است بعد دیگر عذاب نمیبیند اینکه عرض کردند دشوار است و درکش مشکل است برای آن است که اگر این واقعا حل بشود مسئله خلود و بسیاری از مسائل حل میشود چون مستحضرید در خیلی از روایات ما هست که عدهای بصورت حیوان محشور میشود و فتحت السماء فتاتون افواجا هم زمخشری در کشاف نقل کرده هم مرحوم امین الاسلام در مجمع نقل کرده یعنی هم شیعه نقل کرده هم سنیها که وجود مبارک پیغمبر صل الله علیه و آله و سلم فرمود عدهای به صورت حیوانات محشور میشند فتاتون افواجا خوب اگر کسی بصورت گرگ محشور شد لوازم و اعراض گرگ و عوارض گرگ و اوصاف گرگ که برای او لذیذ است دیگر عذاب برای چیست؟ چرا انسان معذب میشود و واقعا هم گرگ میشود و حیوان میشود اینطور نیست که بصورت گرگ در بیاید آنهایی که کونوا قرده خاسئین چرا معذب هستند مگر بوذینه از بوذینه بودن رنج میبرد همان لذتی را که طاووس و کبک میبرند همان لذت را بوذینه میبرد چه در نکاحش چه در تولیدش چه در تغذیهاش چه در .. این که رنجی نمیبرد اوصاف هر حیوانی کارهای هر حیوانی و عوارض هر حیوانی و اعراض هر حیوانی برای او گوارا است مشکل این است که انسان در عین حالی که حقیقتا بوذینه است آن فطرت خودش را هم دارد انسان و قرد یک بوذینهای نیست که در عرض انسان باشد مثل اینکه میگوییم الحیوان اما انسان و اما بقر و اما فرس و اما غنم و اما قرد و اما خنزیر و اما کلب نخیر اینها در دنیا در عرض هم هستند اما بر اساس حرکت جوهری انسان در قیامت معاذ الله اگر در دنیا بیراهه رفته باشد انسان کلب فصل اخیر آن کلب است یعنی حقیقتا انسان است و حقیقتا کلب چون در عرض هم که نیستند چطور در این اجناس و فصول طولی انواع طولی از نوع عالی گرفته تا نوع سافل جنس عالی گرفته تا فصل سفل همه حق است و همه صدق است یعنی انسان جوهر و جسم نام حساس متحرک الاراده ناطق همه هم حق است اما در طول هم است در عرض هم که نیستند آنوقت این ناطق یعنی با همه مجاری ادراکی و تحریکی که انسان دارد به سمت بوذینه شدن حرکت میکند یا به سمت درندگی حرکت میکند میشود قرد میشورد سبع .. میشود کلب انسان کلب لذا عذاب شروع میشود میفهمد الان بصورت سگ است دیگر اینطور نیست که سگ شود سگی که در عرض انسان است سگی که در عرض انسان است همانطور از تغذیه و تنمیه و تولید لذت میبرد که انسان لذت میبرد دیگر عذابی ندارد این انسان کلب که آن در طول این است نه درعرض این باشد لذا میگویند انسان نوع اخیر نیست نوع متوسط است تحت او انواعی است الی ما لا .. حالا بعضی از این انواع معروفش این است که شمرده شد چو حیوانات حدی برای آنها نیست آنقدر حیوان دریایی هست آنقدر حیوان صحرایی هست تا کسی چه راهی را رفته باشدچه صفتی را داشته باشد همان خواهد شد بسیار خوب اگر واقعا حیوان است ولی انسانیت خودش را رها کرده حالا حقیقت امر برایش روشن شده نظیر لکلب اصحاب کهف خوب ان رنجی نمیبرد که کلب اصحاب کهف نمیداند آسمان چیست زمین چسیت خدایی هست و عدهای بعنوان آمنوا بربهم عدهای ظالمند عدهای مظلوم این بدنبال .. خوش است اینکه رنجی نمیبرد که اما اگر کسی انسان کلب که کلب بودن فصل اخیر باشد و انسان نوع متوسط باشد نه نوع اخیر آنوقت درد شروع میشود این جریان فطرت و این جریان خلیفه اللهی این جریان و نفس و ما سویها فالهمها فجورها و تقویها این امانت الهی است این از بین نمیرود ضعیف میشود ولی از بین رفتنی نیست لذا هم خلود تامین میشود هم عذاب تامین میشود اینطور نیست که حالا اگر کسی واقعا حیوان شد عذاب نبیند اگر در دنیا مثلا تناسخ حق بود این تناسخیها بدنبال نخود سیاه راه افتادند آنها قبول دارند که خدایی هست عدلی هست محکمهای هست کسابی هست کتابی هست منتها مسئله آخرت برایشان حل نشده میگویند کسانی که تبهکارند بعد از مرگ به ابدانی تعلق میگیرند که باید رنج ببرند غافل از اینکه اینجا جای آن نیست جای آن جزا نیست دنیا جای تکلیف و امتحان است آن تناسخ ملکوتی است که مشکل را حل میکند نه تناسخ ملکی و آن این است که انسان واقعا در قیامت بصورتهای حیوان درمیآید چه اینکه عدهای واقعا بصورت حیوان در میآید این بیان نورانی حضرت امیر سلام الله علیه که نامهای برای امویان نوشت فرمود خیلیها به جبهه میروند و جانباز انقلاب میشوند یا دستهایشان یا اعضای دیگر را از دست میدهند و خیلیها میروند جبهه و شهید میشوند اما کسی از خاندان ما شهید میشود میشود سید الشهداء مانند حمزه سلام الله علیه یا دستهایش را در راه خدا میدهد مثل برادرم جعفر این دوتا بال پیدا میکند خدای سبحان به او جناحان میدهد که «یطیر بهما مع الملائکة فی الجنان» این ذیل آیه ﴿اولی اجنحه مثنی و ثلاث﴾ در تفسیرات روایی مثل نورالثقلین از این گونه احادیث هست بخشی هم در نهج البلاغه هست خوب یک عده فرشته منش میشوند یک عده اینگونه میشوند اما انسانٌ ملکٌ آن فرشته که لذت اینچنانی ندارد خوب فرشته است و بدء و حشرش یکی است اما انسانی که فرشته شده است کاملا روح و ریحان است ﴿فرحین بما آتاهم الله﴾ است بنابراین اینکه فرمود ما به آنها ظلم نکردیم این معنا تاحدودی قابل فهم است اما اینکه فرمود آنها به خودشان ظلم کردند این یک دقت بیشتری میطلبد معلوم میشود ما یک ظالمی داریم یک مظلومی داریم مرز اینها مشخص است اگر کسی از حد خودش تجاوز بکند ظالم میشود آن دیگری مظلوم قرار میگیرد و مانند آن.
سوال جواب:
اتحاد نیست این چون دو مرتبه است دیگر یک درجهای به درجهٴ دیگر چون این مرحلهٴ حیوانی به مرحلهٴ عقلانی آسیب میرساند مثل اینکه اگر یکی معلم بود یکی متعلم یکی مربّی بود یکی تحت تربیت آن عقل اگر این «إنّما هی نفسی أروضها بالتقوی» آن رائض و مروض که متحد نیستند وجود مبارک حضرت امیر فرمود من اینها را تمرین میدهم ریاضت میدهم ورزش میدهم این شهوت را این غضب را تمرین میدهم در راه تقوی «إنّما هی نفسی اروضها بالتقوی» من رائض هستم آن معلم و مربی و تربیت بدنی آن که ورزش میدهد آنرا میگویند رائض که ریاضت میدهد و تمرین میدهد فرمود من این نفسم را یعنی شهوت را غضب را مراحل ما دون را با تقوی تمرین میدهم آن مرحلهٴ عالی میشود مربی و این مرحلهٴ نازل میشود شاگرد گاهی هم میبینید که این شاگرد جلوی استاد میایستد و او را مورد ستم قرار میدهد.
سوال جواب:
این اختیارش را به آدم داده اما مرزش را مشخص کرده مرزش را بوسیله ﴿فألهمها فجورها و تقویها﴾ مشخص میشود به آن معنا تفویض در عالم نیست که ذات اقدس اله چیزی را ملک طلق کسی کرده باشد و معاذ الله از خودش سلب اختیار کرده باشد اما برای این یک مرز مشخصی دارد فرمود تمام این مباحات ارتکابش جایز است در اضلاع واجب تخییری انتخاب با شما است در موضوعات انتخاب با شما است اما به احکام تعدی نکنید مباحات هم الی ما شاء الله هست برای شما نیازی هم نیست که شما در جریان عادی به حدود احکام تعدی کنید.
سوال
جواب: یا جهل علمی است یا جهالت عملی انسان یا نمیداند که مشکل جزمی دارد یا عالم بیعمل است مشکل عزمی دارد مگر ما عالم بیعمل کم داریم متاسفانه؟ مشکل فسق احد الامرین است یا جهل علمی است یا جهالت عملی انسان یا عالم نیست یا عاقل نیست آن عقل است که «ما عُبد به الرحمن و اکتسب به الجنان» علم یک گوشه ای از مشکلات را حل میکند.
فرمود ﴿ان الله لا یظلم الناس شیئا ولکن الناس انفسهم یظلمون﴾ اگر این بخش حل شود آن بخشهای دیگری که میفرماید شما به خودتان احسان کردید ﴿ان احسنتم احسنتم لانفسکم﴾ اگر ایثاری کردید اگر انفاقی کردید مثل آن است که یک ظرف آب به پای شجرهٴ طوبای خودتان ریخته باشید ﴿مثل الذین ینفقون اموالهم ابتغاء مرضات الله و تثبیتا من أنفسهم﴾ همین است فرمود شما این کمکی که به یک مستمند کردید مشکل کسی را حل کردید حالا یا کمک مالی یا غیر مالی این مثل آن است که شلنگ گرفتید به پای هستی خودتان آب دادید درخت وجود خودتان را تثبیت کردید لذا نمیلغزید دیگر یک حادثهای پیش بیاید چهارتا رشوه یا معصیت به شما پیشنهاد بدهند ثابت قدم هستید و با این بادها نمیلرزید برای اینکه خودتان را با این آبیاری که کردید موقعیت خودتان را تثبیت کردید پس هم در بخش ﴿ان احسنتم احسنتم لانفسکم﴾ مسئله حل میشود هم این بخش سوره مبارکه بقره که فرمود ﴿تثبیتا من أنفسهم﴾ اینها حل میشود آنها که البته فائدهاش معلوم است بالاخره مشکل جامعه حل میشود فقر دیگران برطرف میشود و اینها امّا عمده این است که انسان این کار خیری که میکند مثل آن است که یک سطل آب به پای نهال خود بریزد خودش ریشهدار تر میشود هم آن بخشهای مثبت حل میشود هم این بخشهای منفی اگر ما بدانیم در درون ما یک من دیگری است و آن امانت خدا است.
﴿ان الله لا یظلم الناس شیئا ولکن الناس انفسهم یظلمون و یوم یحشرهم کأن لم یلبثوا الا ساعة من النهار یتعارفون بینهم قد خسر الذین کذبوا بلقاء الله و ما کانوا مهتدین﴾
فرمود یه یاد آن صحنه باشید که ما همه این افرادی که نامشان برده شد و دیگران همه اینها را محشور میکنیم حالا صد سال طول میکشد صد هزار سال طول میکشد صد میلیون سال طول میکشد معلوم نیست بالاخره حشر اکبر کی است بالاخره ﴿ان الاولین والاخرین لمجموعون الی میقات یوم معلوم﴾ همه گذشتهها و کسانیکه فعلا میمیرند و کسانیکه بعدا میمیرند باهم در قیامت محشور میشوند فرمود آنروز چند تا نکته محفوظ است یک: چون اگر کسی بخواهد کسی را بشناسد باید این سه اصل باشد معروف وضعش عوض نشود اگر ما زیدی را ما قبلا دیدیم الان ببینیم بخواهیم بشناسیم شرط اول این است که او عوض نشده باشد اگر مثلا او را در دوران کودکی دیدیم الان در سن 70 سالگی است کل قیافه عوض شد نمیتوانیم بشناسیم پس او باید وضعش طوری باشد که عوض نشده باشد ما هم باید وضعمان طوری باشد که مجاری ادراکی مان محفوظ باشد سهو و نسیان و امثال ذلک نداشته باشیم و حواسمان جمع باشد فاصله هم باید فاصله زیادی نباشد حالا ممکن است یک کسی شخصی را بیست سال قبل دیده این شخص مجاری ادراکیاش محفوظ است یعنی اهل سهو و نسیان و اینها نیست آن شخصی هم که بیست سال قبل او را دیدیم خیلی هم فرق نکرده اینگونه نبود که خردسال باشد و الان کهن سال شده باشد قبلا بیست سال بود الان چهل سالش است قبلا 30 سال داشت الان 50 سال دارد در طی این بیست سال آنچنان تفاوت فاحشی پدید نمیآید اما فاصله زیاد است ما یکی دو جلسه این آقا را دیدیم بعد بیست سال هم ندیدیم این فاصله زیاد است فرمود هیچ کدام از این سه مشکل آنجا نیست همه یکدیگر را میشناسند طوری است که ﴿یتعارفون بینهم﴾ با اینکه شاید یک میلیون سال فاصله شده همه خاک شدید و دوباره از خاک برگرداندیم فرمود هیچ کدام از این سه اصل فرمود تکان نمیخورد ﴿و یوم یحشرهم کأن لم یلبثوا إلا ساعة من النهار یتعارفون بینهم﴾ این یک میلیون سال مثل دو سه ساعت است برای اینکه معلوم شود فاصله واقعا کم است فرمود ﴿یتعارفون بینهم﴾ نه مثل اینکه ﴿عشیه او ضحیها﴾ اثرش هم هست یک وقت است انسان میخوابد نظیرخواب اصحاب کهف که سیصد سال شمسی و سیصد و نه سال قمری خوابیدند ﴿ثلاث مائة سنین و ازدادوا تسعا﴾ بعد هم که از خواب بیدار شدند گفتند ما یک روز یا نصف روز خوابیدیم برای اینکه ما دیروز که خوابیدیم آفتاب در آن قسمت غار بود الان که بیدار شدیم در این قسمت غار است خیال میکردند که همان روز است آفتاب یک کمی یک ساعت عوض شده یا نه فردای آنروز است. این خواب است ولی اگر کسی خواب نباشد حقیقتا بیدار باشد چون ﴿الناس نیام اذا ماتوا انتبهوا﴾ تازه برزخ اول بیداری آدم است بعد هم اینجور شود وقتی وارد صحنهٴ قیامت میشود میبیند که یکساعت مانده جریان برزخ وقتی به لحاظ آخرت محسوب میشود جزء ارض است و تقریبا در ردیف دنیا به حساب میآید کسی که در دنیا است برزخ را جزء آخرت میداند یعنی همین که مرگ شروع شده از مرگ به بعد جزء آخرت به حساب میآید لذا وقتی در دنیا است از موطن برزخ سخن به میان میآید اینجا به حساب آخرت است منتها طلیعهٴ آن وقتی وارد قیامت شد از برزخ بعنوان ﴿کم لبثتم فی الارض عدد سنین﴾ یاد میکنند سائل میپرسد چند سال شما در زمین بودید این میگوید سال چیست ماه چیست یک روز یا یک نصف روز چون در برابر آن حشر اکبر که ابد است انسان احساس میکند که حالا یک چند سالی هم که مانده نسبت به ابد همین حالت را دارد ﴿عشیة أو ضحیها﴾ و ﴿یوم یحشرهم کأن لم یلبثوا﴾ یعنی در دید آنها این است که مکث نکردند مگر یک مقداری از روز چرا ﴿کأن لم یلبثوا﴾ با اینکه صد سال صد و بیست سال شاید یک میلیون سال ماندند برای اینکه ﴿یتعارفون بینهم﴾ یکدیگر را کاملا میشناسند هیچی عوض نشد اگر همه یکدیگر را میشناسند معلوم میشود مثل اینکه دیروز رفیقش را دیده چون اینگونه است خیال میکند یک نصف روز طول کشیده از آن طرف یک میلیون سال طول کشیده خاک بدن او هزارها صورت گرفته و هزارها صورت درآمده الان ذات اقدس اله او را به این وضع برگردانده از وجود مبارک پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم رسیده است سوره هود این مطالب را یک قدری قویتر دارد که فرمود سوره هود و سوره واقعه مرا پیر کرده «شیبتنی هود و والواقعة» برخیها گفتند بخاطر دعوت به استقامت خود آن حضرت و همراهان آن حضرت است اما سیدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبائی رضوان الله تعالی علیه نظرشان این است که چون مسائل قیامت در این سوره هود و واقعه خیلی بازتر بیان شده ناظر مسئلهٴ قیامت است چون دارد «شیّبتنی هود و الواقعة» انسان چه حالتی در پیش دارد کجا میخواهد برود چه جور میشود ﴿یوماً یجعل الولدان شیبا﴾ آنروز واقعا آدم را پیر میکند یاد آن روز خوب اینکه فرمود ﴿یتعارفون بینهم﴾ طلیعهٴ ورود است وقتی که همه سر از قبر برداشتند یکدیگر را میشناسند اما وقتی میخواهند به حساب برسند ﴿یوم یفر المرء من اخیه و امه وألیه﴾ ﴿و فصیلته التی تؤویه و من فی الارض…﴾ آنروز دیگر همه جیغ و دادشان بلند است کسی کسی را نمیشناسد ﴿لکل امرء منهم یومئذ شأن یغنیه﴾ ﴿ان زلزله الساعه شیئ عظیم﴾ ﴿یوم ترونها تذهل کل مرضعة عمّا ارضعات و تضع کلّ ذات حمل حملها﴾ آنروزی که مادر بچهٴ خودش را نمیشناسد چه رسد به ﴿یتعارفون بینهم﴾ یک وقت است که اینها را دعوت میکنند ﴿من الاجداث ..﴾ بله حالا عذابی در کار نیست صرف دعوت است همه که میآیند یکدیگر را میشناسند اما وقتی میخواهند به حساب رسیدگی کنند ﴿تذهل کل مرضعة﴾ هر کسی از دیگری فرار میکند اینگونه است آنوقت کسی، کسی را نمیشناسد بنابراین از این جهت که صحنه صحنهای است که عین انسان محشور میشود بدون کم و کاست این ﴿یتعارفون بینهم﴾ الان هم همینطور است در دنیا هم همینطور است در دنیا خدای ناکرده اگر یک جایی منفجر شود دفعتاً یک بنایی زیرو رو شود کسی به یاد کسی نیست اینطور نیست که نشناسند اصلا حال ذهول است قبل از انفجار همه یکدیگر را میشناسند اما وقتی که یک زلزله عمیق آمده هر کسی به فکر خودش است این ﴿یتعارفون بینهم﴾ مال طلیعه برزخ است ﴿و یوم یحشر هم کأن لم یلبثوا الا ساعة من النهار یتعارفون بینهم قد خسر الذین کذبوا بلقاء الله وما کانوا مهتدین﴾ این مسائل خسارت هست که همه ما مخصوصا جوانهای طلبه و دانشجو بدانند که عمر غنیمت نیست تجارت نیست درآمد نیست عمر سرمایه است اینگونه از آیات بارها به ما این هشدار را میدهد بالاخره آدم یک تاجر یک درآمدی دارد یک کسی که کاسب است یک درآمدی دارد و آن را هزینه میکند برای خودش و برای میهمانهایش چون کسب کرده درآمدی را یا یک غنیمتی نصیب او شده کسی هدیهای یا کادوئی چیزی به او داده یا میراثی به او رسیده در هزینه کردن اینها بالاخره انسان سخاوتمندانه اگر هزینه بکند بد نیست مذموم هم نیست و ترغیب هم شده در برخی از موارد اما حالا یک کاسبی بیاید سرمایه خود را هزینه بکند برای مهمانها این یعنی چه یک کسی که میهمان او شده این دارد سرمایه خودش را میگیرد میوه بخرد و به آنها بدهد یک چنین آدمی که نمیتواند کاسب باشد بنابراین بین درآمد غنیمت هدیه کادو چشم روشنایی و میراث او ما شئت فسمّه و بین راسالمال فرق است عمر وقت شبانه روزی ما سرمایه ما است این را مجاز نیستیم همینجوری هزینه کنیم هر کسی بیاید هر کسی برود هر جا دیدار داشته باشیم به ملاقات هر کسی برویم هر کسی را راه بدهیم با هر کسی حرف بزنیم هر جا بشینیم اینگونه نیست و دیگر بدست نمیآید فرمود ﴿قد خسر الذین کذبوا بلقاء الله﴾ بالاخره آدم لحظه به لحظه دارد سرمایه را میدهد باید یک چیزی بگیرد الان کشور ما همینطور است تا آنوقتی که خیال میکردند نفت درآمد مملکت است خوب اقتصاد سامانی نداشت حالا که متوجه شدهاند نفت درآمد نیست سرمایه است این سرمایه را باید به سرمایه دیگر تبدیل کرد اگر نفت بدهیم یک کارخانهای و یک صنعتی بیاید اگر نفت بدهیم یک هنر اقتصادی بیاید از آن وقت به بعد اقتصاد راه افتاده و راه میافتد انشاء الله سرمایه را انسان به سرمایهٴ دیگر تبدیل میکند سرمایه را هزینه نمیکند ﴿قد خسر الذین کذبوا بلقاء الله و ما کانوا مهتدین﴾ این اقوال که از اینها نقل شده است اوصافیکه از اینها نقل شده است همه درباره این است که اینها عمر را این سرمایه را هزینه کردند و چیزی هم بدست نیاوردند لقای الهی را تکذیب کردند خیال کردند انسان که میمیرد نابود میشود مثل درختی است که بصورت هیزم درمیآید و اینها اصلا مهتدی نبودند این ﴿و ما کانوا مهتدین﴾ یعنی چندین بار حجت بالغهٴ خدا به اینها رسیده است سخن از لم یهتدوا نیست فرمود ﴿و ما کانوا مهتدین﴾ این کان منفی این نقش را دارد یعنی اصلا هدایت بشو نبودند اینها وگرنه ما هر چه لازم بود به اینها گفتیم اگر معجزه لازم بود نشان دادیم اگر ادله عقلی لازم بود نشان دادیم اگر نقلی بود نشان دادیم داستان و قصص و عبر بود نشان دادیم اما اینها اهل هدایت نبودند ﴿و ما کانوا مهتدین﴾ آنگاه چون این سوره مبارکه یونس مانند سایر سور مکی به اصول دین میپردازد و قسمت مهم اصول دین همان مبدا و معاد و وحی و نبوت است و درباره مبدا و وحی و نبوت تا حدودی سخن به میان آمده از این آیات به بعد دربارهٴ معاد سخن میگوید.
والحمد لله رب العالمین
تاکنون نظری ثبت نشده است