display result search
منو
تفسیر آیات 53 تا 56 سوره یونس

تفسیر آیات 53 تا 56 سوره یونس

  • 1 تعداد قطعات
  • 31 دقیقه مدت قطعه
  • 1 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 53 تا 56 سوره یونس"

وقتی پیامبر نازل شد حجت بالغ شد عده‌ای انکار کردند و استکبار کردند
کسی که حق را به خوبی تشخیص می‌دهد و تن به هر خطری می‌دهد این یک فضیلتی دارد.

بسم الله الرحمن الرحیم
وَ یَسۡتَنۢبِـُٔونَکَ أَحَقٌّ هُوَۖ قُلۡ إِی وَرَبِّیٓ إِنَّهُۥ لَحَقࣱّۖ وَمَآ أَنتُم بِمُعۡجِزِینَ (53) وَ لَوۡ أَنَّ لِکُلِّ نَفۡسࣲ ظَلَمَتۡ مَا فِی ٱلۡأَرۡضِ لَٱفۡتَدَتۡ بِهِۦۗ وَ أَسَرُّواْ ٱلنَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُاْ ٱلۡعَذَابَۖ وَ قُضِیَ بَیۡنَهُم بِٱلۡقِسۡطِ وَ هُمۡ لَا یُظۡلَمُونَ (54) أَلَآ إِنَّ لِلَّهِ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۗ أَلَآ إِنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقࣱّ وَ لَٰکِنَّ أَکۡثَرَهُمۡ لَا یَعۡلَمُونَ (55) هُوَ یُحۡیِۦ وَیُمِیتُ وَ إِلَیۡهِ تُرۡجَعُونَ (56)

بعد از اینکه فرمود برای هر امتی یک پیامبری است وقتی پیامبر نازل شد حجت بالغ شد عده‌ای انکار کردند و استکبار کردند ﴿قضی بینهم بالقسط و هم لا یظلمون﴾ هم آنها را به عذاب دنیا تهدید فرمود و هم به عذاب آخرت بعنوان ﴿ثم قیل للذین ظلموا ذوقوا عذاب الخلد هل تجزون الا بما کنتم تکسبون﴾ در چنین فضایی عده‌ای استنباء کردند که آیا این نبأ حق است یا صرف تهدید در پاسخ فرمود سوگند به خدا این حق است هم با جملهٴ اسمیه و هم با إِنّ هم با لام تاکید از سه جهت لفظا این محتوا را تاکید کرد و هم از جهت سوگند که ﴿و ربی﴾ این را تاکید کرد و هم برهان مسئله را ذکر فرمود از جهتی که جمله اسمیه است با إِنّ همراه است و با لام تحقیق همراه است این سه جهت لفظی از جهتی که با قسم ذکر شده است این هم تثبیت می‌کند جریان تاکید را لکن به این قسم بسنده نفرمود کسانی که در برابر وحی قرار می‌گرفتند یا آن شامه را در درون خودشان حفظ کرده بودند و آن باصره را داشتند که حق را ببینند و اسشتمام کنند و شمیم حق در جانشان در شامه‌شان ظهور کند اینها نیازی به هیچ یکی از این عناوین نداشتند نه معجزه می‌خواستند نه سوگند و نه دلیل دلیل همان استدلال کلامی و حکمی است معجزه که روشن است سوگند هم که معلوم است کسانی که از این قبیل بودند مثل وجود مبارک امیرالمومنین سلام الله علیه این همین که پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم ادعای نبوت کرد ایشان قبول کردند در همان خطبه قاصعه است که وجود مبارک پیغمبر به امیرالمومنین فرمود «یا علی انک تسمع ما اسمع و تری ما اری» چنین افرادی البته جزء اوحدی از اهل ایمان هستند اینها نه معجزه می‌طلبند نه تعلیق حکمی و کلامی می‌طلبند و نه سوگند در خواست می‌کنند لذا فرمود من اولین مسلمان هستم و این جزء مفاخر حضرت بود و وجود مبارک پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم هم بعنوان یک مفخر خانوادگی از امیرالمومنین بعنوان اینکه او اولین مسلمان است یاد می‌کند و به فاطمه زهرا سلام الله علیها می‌فرماید که همسرتو اولهماسلاما است این اولیت یک سبق زمانی است که آن خیلی کمال نیست مثل اینک اول کسی که وارد مسجد می‌شود اول کسی که وارد حسینیه می‌شود البته ثواب مختصری بیش از دیگران دارد اما این سبق زمانی است یک وقت است که فضا فضای تاریک است هنوز روشن نیست که انسان از آثار گذشته دست بردارد یا نه مسئله عقیده است مسئله ایمان است باید یک چیزی را بدواً تاسیس کند فضا هم تا ریک است و محیط هم آماده نیست اول کسی که حق را به خوبی تشخیص می‌دهد و تن به هر خطری می‌دهد این یک فضیلتی دارد بنابراین از اینکه وجود مبارک امیر المومنین سلام الله علیه اللهم اسلام است از هر جهت فخر است عمده آن است که نه کار متکلم و حکیم را کرد و نه کار توده مردم را کرد که معجزه طلب باشند نه کار افرادی که طمأنینه و باوری نسبت به شخص پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم داشتند بعنوان اینکه او صادق امین است اگر قسم می‌خورد قبول می‌کردند اینها گروه ممتاز بودند بعضی‌ها با تعلیل عقلی مثل حکیم و متکلم اینها باور می‌کردند بعضی‌ها معجزه طلب می‌کردند بعضی هم با سوگند زمام بن ثعلبه ظاهرا جزء این گروه بود که وقتی رسول خدا ادعا کرد و گفت من پیغمبر هستم او آمد و از قبیله اش فاصله گرفت و گفت من می‌روم تحقیق می‌کنم ببینم چه خبر است حضرت ادعای نبوت کرد و فرمود من رسول خدا هستم مبدأ و معاد را بازگو کرد زمام بن ثعلبه گفت شما سوگند یاد می‌کنید فرمود بله قسم به خدا من رسول هستم قسم به خدا قیامت هست قسم به خدا مبدأ هست دربارهٴ صوم صایات و اینها و مانند آن این باورکرد و ایمان آورد و به حضرت عرض کرد من خودم هم مومن شدم و وقتی برگشتم اهل قبیله خودم را مسلمان می‌کنم مبلغ شما خواهم بود همینکه برگشت وارد قبیله شد گفت بئست اللات والعزی آنها گفتند چه شده که این بتها را بد می‌گویی مگر نمی‌ترسی که از آنها گزندی به تو برسد گفت اینها لا یضر و لا ینفع بعد جریان را گفت و همهٴ قبیلهٴ او هم مسلمان شدند اینها مردانی بودند که گفتند در تمام مدت عمر این شخص بعنوان صادق امین بود و دروغ نمی‌گفت الان درباره مهمترین حادثه خبر می‌دهد و سوگند یاد می‌کند ما باور می‌کنیم لذا بعضی‌ها با صرف گفتن که اصلا دلیل نمی‌طلبیدند خود این گفتن برای آنها دلیل بود بعضی‌هم با معجزه برخی با برهان عقلی و بعضی با سوگند در این آیه جریان معجزه را که قبلا مطرح کرده بود فرمود ﴿و ما کان هذا القران ان یفتری﴾ اگر شما تردید دارید ﴿فاتوا بسوره مثله﴾ که آیه 38 همین سوره بود که گذشت این مال معجزه درباره سوگند هم همین است که ﴿ای و ربی انه لحق﴾ که سوگند است درباره تعلیل عقلی حالا شروع می‌کند به برهان عقلی. که این برهان عقلی را بصورت مبسوط ذکر می‌کند.
فرمود ﴿و یستنبئونک أحق هو قل ای﴾ این حق است ﴿و ربی﴾ قسم به پروردگار من ﴿انه لحق﴾ اما برهان مسئله برهان مسئله این است که او وعده داده در انجاز وعده و عمل به وعده نه نیازمند به متممم و مکمل است و نه مانعی سر راه او فرض می‌شود بعضی‌ها هستند که اگر بخواهند به وعدهٴ‌شان وفا کنند یا ابتداءً کاری انجام بدهند هم نیازمند هستند که کسی آنها را تایید کند هم محتاج هستند که مانعی سر راهشان نباشد یعنی هم در تتمیم مقتضی متمم و مکمل می‌طلبند هم در رفع مانع محتاجند که راهزن سر راه نباشد ذات اقدس‌اله برهان اقامه می‌کند می‌فرماید که چون آنچه در جهان امکان یافت می‌شود سراسر ستاد الهی هستند که ﴿لله جنود السموات و الارض﴾ قدرت الهی هم بکل شئ تعلق می‌گیرد نامتناهی است پس او بکل شیءٍ قدیر است از نظر نصاب قدرت و تمامیت قدرت محتاج به متمم و مکمل و مؤید و مظاهر و دستیار و اینها ندارد پس مقتضی تام است مانعی هم فرض ندارد نه کسی نمی‌تواند مانع باشد مانع یعنی بیرون از قلمرو قدرت فاعل کسی بیاد جلوی کار او را بگیرد اگر ثابت شد که هر چه شئ بر او صادق است در قلمرو ستاد او است ﴿لله جنود السموات و الارض﴾ دیگر فرض ندارد یک کسی مانع باشد تا خدابا او درگیر شود و او را از سر راه بردارد مانع فرض ندارد نه اینکه مانع هست ولی ضعیف است مانع را از بین می‌برد در جریان صادر اول اینطور است در جریان مجموعهٴ نظام آفرینش اینطور است اگر ﴿لله جنود السموات والارض﴾ کاری را ذات اقدس اله اراده کرد سراسر عالم ستاد او هستند و همه انجام می‌دهند لذا فرمود که او که در قدرت تام است نیازی به بیگانه ندارد چون خودش قدرتش نامتناهی است اولا بیرون از جهان هستی هم کسی نیست بیرون از آفریده‌های او کسی نیست که او را در قدرت یاری کند پس به دو دلیل او در مقتضی بودن تام است یکی اینکه قدرتش نامتناهی است یکی اینکه خارج از حیطه هستی کسی نیست که او را یاری کند چون هر چه هست همه مخلوق او هستند از نظر راهزن و مانع هم همین دو تقریر هست بیرون از قلمرو خلقت او کسی نیست و چیزی نیست که جلوی کار او را بگیرد درون قلمرو او هم که همه تابع او هستند ﴿فقال لها و للارض ائتیا طوعاً او کرها قالتا أتینا طائعین﴾ نه طائعین نه سماوات و ارض گفتند ما دوتایی می‌آییم سماوات و ارض گفتند ما هم همراه این اردو با هم می‌آییم هر چه در عالم هست می‌آید ما هم تابع هستیم آن فعل تثنیه است اما آن آخرش جمع است ﴿قالتا اتینا طائعین﴾ نه طائعین سماوات و ارض گفتند ما با همراه همین اردو می‌آییم ما هم تابع هستیم.
بنابراین بیرون از جهان آفرینش کسی نیست تا رهزن باشد درون هم هر که هست تابع است و خاضع است و خاشع فرض ندارد که ذات اقدس اله در کارش یک مانعی باشد تا حضرت بخواهد او را بردارد پس به دو تقریب مقتضی به نصاب تام رسیده به دو تقریب مانع فرض ندارد در چنین حالتی وقتی به چیزی وعده داد وقوعش قطعی است و قطعیت وقوع همان است که می‌گویند ﴿انک جامع الناس لیوم لا ریب فیه﴾ این ﴿لا ریب فیه﴾ در اصطلاح قرآن همان است که اگر بخواهد به زبان روز ترجمه شود می‌شود بالضروره یعنی حتماً و قطعاً یعنی بی‌تردید واقع می‌شود آن ادله‌ای که از قدرت خدا سخن می‌گوید بیش از امکان برنمی‌آید خدا قدرت دارد ممکن است این کار را بکند اما حالا می‌کند یا نمی‌کند بحثی دیگر است اما آنجا که خودش وعده داد خبر داد گفت این ﴿لاریب فیه﴾ است یا به پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود تو بگو ﴿انک جامع الناس لیوم لا ریب فیه﴾ یعنی ضروری الوقوع است در این مقام هم گذشته از اینکه معجزه را قبلا ذکر فرمود ﴿فاتوا بسورة من مثله﴾ سوگند را هم اینجا ذکر کرد ﴿ای و ربی انه لحق﴾ حالا برهان مسئله را ذکر می‌کند فرمود به اینکه ﴿وما انتم بمعجزین﴾ ما انتم نه یعنی شما مردم حجاز یعنی ماسوای خدا معجز نیست برای اینکه برای اینکه ماسوای خدا اگر بیرون از قلمرو امکان باشد که چیزی نیست لا شئ است درون قلمرو امکان باشد که مخلوق او است ﴿لله جنود السموات و الارض﴾ بنابراین فرض ندارد که چیزی رادع و مانع و معجز باشد بخواهد قدرت خدای سبحان را تعجیز کند ﴿و ما انتم بمعجزین﴾ اما از آن روز خبر می‌دهد می‌فرماید به اینکه عذاب آنروز طوری است که مشابه آن در دنیا فرض ندارد کسانیکه در دنیا معذب شدند نظیر اصحاب اخدود که آنها را در کانال آتش سوزاندند اینها بالاخره در درون دلشان یک امیدی هست آنها که موحد هستند می‌گویند بر اساس ﴿لاتحسبن الذین قتلوا﴾ ما یک آینده سعادت بخش داریم آنها هم که ملحد هستند می‌گویند تاریخ و نسل بعد می‌آید و انتقام می‌گیرد همین این‌که نسل بعد می‌آید و انتقام می‌گیرد یک مقداری اینها را روشن می‌کند و برای اینها امید است حالا اگر وارد صحنه ابد شدند در قیامت اینهایی که در دنیا معذب هستند از یک طرف روزنهٴ امید بخشی هم دارند می‌گویند چون حق با ماست ما در پیشگاه تاریخ و وجدان تاریخ و نسل آینده سرفرازیم همچه حرفی دارند حالا یا وهم است یا درست ولی در درون اینها نهادینه شده است ولی اگر کسی وارد صحنهٴ قیامت شد ابدیت را ادراک می‌کند یک، بطلان خودش را هم ادراک می‌کند دو، دیگر نسل بعد و تاریخ بعد نیست بیاید انتقام بگیرد سه، عذاب هم رو سوز و درون سوز است چهار، و خاموش هم نمی‌شود ﴿کلما خبت زدناهم سعیرا﴾ پنج، لذا در پایان سورهٴ فجر فرمود ﴿یومئذ لا یعذب عذابه احد و لا یوثق وثاقه احد﴾ حالا ممکن است دردنیا کسی کاری بکند خودش را کور بکند اما آن اوائل در رنج است بعد وقتی کوری برای او عادی شده است قاه قاه می‌خندد این اعمی‌ها نیستند که قاه قاه می‌خندند؟! عذاب در دنیا دائمی نیست ولو ممکن است کسی کور شود برای مدتی مدیدی تازنده است کور بماند اما عذاب و درد برای اودائمی نیست لکن در قیامت درد دائمی است نه اینکه حالا کسی اعمی ‌ شد بگوید ﴿رب لما حشرتنی اعمی﴾ هر لحظه‌ای که برای او می‌گذرد مثل لحظه آغازین کوری است که درد می‌کشد لذا طرزی در قیامت کفار و منافقان معذب می‌شوند که نمونه‌ای از آنها در دنیا فرض ندارد ﴿فیومئذ لا یعذب عذابه احد و لا یوثق وثاقه احد﴾ برای اینکه این به جایی امید ندارد و حق هم برای او روشن شد و با ابدیت درگیر است لذا می‌فرماید آنروز نه ضابطه است نه رابطه است نه کارهای کفاره‌ای است ضابطه دنیا این است که آدم اگر چیزی احتیاج داشته باشد از راه بیع و صلح و یکی از عقود اسلامی مضاربه مزارعه مساقاه و اجاره و مانند آن تامین می‌کند فرمود در قیامت چنین چیزهایی نیست این ضوابط تجاری نیست ﴿لا بیع فیه﴾ این بیع نموداری از روابط اقتصادی است آدم در دنیا هر چیزی را احتیاج دارد بالاخر یا از راه خرید و فروش یا از راه اجاره و صلح یا یکی از عقود دیگر تامین می‌کند آنجا از این قبیل داد و ستدها نیست این ضوابط دنیایی و ﴿لا خلةٌ﴾ گاهی ممکن است که انسان چیزی را از راه خرید و فروش تأمین نکند ولی از راه روابط دوستی از دوستانش بگیرد بالاخره دوستی به او هدیه کند به او ببخشد و مشکل او برطرف شود فرمود دوست بازی هم آنجا نیست چون ﴿لکل امرئٍ منهم یومئذ شان یغنیه﴾ می‌ماند مسئله شفاعت که شفاعت مال کسی است که ﴿من ارتضی دینه﴾ باشد شفیع باید به اذن خدا شفاعت بدهد و مشفوع له باید مرتضی الدین باشد زمینه‌اش را در دنیا فراهم کرده باشد.
می‌ماند مسئله کفاره و فدا و اینها در دنیا آدم اگر یک جنایتی کرد بالاخره کفاره می‌دهد فدیه می‌دهد و دیه و مانند آن می‌دهد و خلاص می‌شود در آخرت چیزی ندارد که بعنوان کفاره بدهد ولی اگر هم داشته باشد کفاره و فدیه و معادل پذیری آنجا قبول نیست آنجا نظام نظام شریعت هم نیست همانطوری که نظام طبیعت نیست نظام شریعت هم نیست در دنیا بالاخره هم نظام طبیعت هست هم نظام شریعت هست انسان یا کار می‌کند مشکل خودش را از راه کسب فراهم می‌کند و مانند آن این کارهای طبیعی یا اگر یک تبهکاری مرتکب شده باشد با کفاره و معادل و دیه دادن مستخلص می‌شود فرمود آنجا از کسی کفاره نمی‌گیرند ﴿و لا یوخذ منها عدل﴾ ﴿لایؤخذ منکم فدیة﴾ این نظام شریعت مال دنیا است آنجا حالا کسی کفاره بدهد عدل بدهد معادل بدهد و نجات پیدا کند اینچنین نیست این شخص آنجا که چیزی ندارد بر فرض هم داشته باشد چون نظام نظام شریعت و کفاره و عدل پذیر نیست اگر همه زمین مال او بود و می‌داد و می‌خواست نجات پیدا کند از او قبول نمی‌شد ﴿ولو ان لکل نفس ظلمت﴾ ظلم به دین خدا و به خلق خدا وقتی که کیفر در دنیا ندیده باشد به قیامت منتهی شده باشد طوری است که اگر چنین ظالمی همه زمین مال او باشد حاضر است فدیه بدهد و کفاره بدهد اما کسی قبول نمی‌کند ﴿و لو ان لکل نفس ظلمت ما فی الارض لافتدت به﴾ اما البته ﴿لا یوخذ منه﴾ فدیه قبول نمی‌کنند ﴿لا یوخذ منه عدل﴾ و ﴿لایؤخذ منکم فدیه﴾ ومانند آن.
البته برخی از مفسران این را به عذاب دنیایی هم تطبیق کرده اند چون آنروزی که ذات اقدس اله از باب ﴿سخرها علیهم سبع لیال و ثمانیة أیام﴾ یا ﴿فخسفنا به وبداره الأرض﴾ فرامی‌رسد در چنین مقاطعی هم که عذاب معجزه گونه است باز هم فدیه و عدل قبول نمی‌شود نظیر جریان فرعون که ﴿فغشیهم من الیم ما غشیهم﴾ آن هم همینطور است ولی این تعبیرات به تعبیرات قیامت مناسب تر است.
﴿و اسروا الندامة﴾ اگر چنانچه این عذاب در دنیا باشد اینها برای اینکه از شماتت دشمنان نجات پیدا کنند آن پشیمانی را ظاهر نمی‌کنند که از نظر روانی عذاب نبینند اگر در آخرت باشد در برابر کسانیکه آنها را می‌شناسند باز آن ندامت را اظهار نمی‌کنند و اگر نه در یک محیط شناخته شده نباشد این اسرّوا را به معنای اظهروا گفته است چون اسرار گفته اند از لغت اضداد است هم بمعنای راز نگهداری و سر نگه داری و کتمان آمده و هم بمعنای اظهار آمده که از لغت اضداد است آنگاه ﴿اسروا الندامة﴾ یعنی اظهروا الندامه به هر تقدیر در روایت هم مسئله اسرار ندامت به این تعبیر شده است که «مخافة الشماتة الاعداء» اینها آن ندامت را کتمان می‌کنند پس اولین حکم این است که ﴿و لو ان لکل نفس ظلمت ما فی الارض لافتدت﴾ به دوم این است که ﴿و اسروا الندامة لما راوا العذاب﴾ و سوم این است که ﴿وقضی بینهم بالقسط و هم لا یظلمون﴾ این حکم دنیا هم هست و حکم آخرت هم هست.
برهان مسئله با این تمام نشده است هنوز برای اینکه آن بخش ستادی را باید ذکر بفرماید اینکه فرمود از شما برنمی‌آید که جلوی قدرت خدا را بگیرید ﴿و ما انتم بمعجزین﴾ این درست است اما این باید خوب شفاف بشود که چرا کسی نمی‌تواند جلوی قدرت خدا را بگیرد؟ می‌فرماید ﴿الا ان لله ما فی السموات و الارض﴾ خوب اگر ﴿تبارک الذی بیده الملک﴾ است اگر ﴿لله ما فی السموات و الارض﴾ است ﴿بیده ملکوت کل شیء﴾ است پس نتیجه این است که ﴿لله جنود السموات والارض﴾ اگر سراسر عالم ستاد الهی و تابع الهی هستند و خاضع و خاشع‌اند فرض ندارد که کسی جلوی قدرت او را بگیرد پس مانع فرض ندارد ﴿الا ان لله ما فی السموات و الارض﴾ حالا که اینچنین شد ﴿الا ان وعد الله حق﴾ او از آن جهت که رب است حکیم است بالاخره باید حساب و کتابی در کارش باشد هر کسی هر کاری بکند و در درونش نگه بدارد و روزی ظاهر نشود و او پاداش و کیفر نبیند که عالم می‌شود لهو و لعب فرمود ما بازی گر نیستیم که بازیچه‌ای پهن کرده باشیم ﴿و ما خلقنا ... لاعبین﴾ یا ﴿ما خلقنا السماء والارض و ما بینهما باطلا ذلک ظن الذین کفروا﴾ اینها لعب نیست بازی نیست که ما یک سفره‌ای پهن کرده باشیم بعد جمع بکنیم ﴿و الارض جمیعاً قبضته یوم القیامة و السموات مطویات بیمینه﴾ ﴿أفلا ینظرون الی الارض کیف سطحت﴾ حالا ما این سفره را پهن کردیم همه دارند رو این سفره زندگی می‌کنند بعد ﴿والارض جمیعاً قبضته یوم القیامه﴾ این بساط خلقت را جمع بکنیم و دیگر هیچ نخیر بساط خلقت را جمع می‌کنیم که از نو دوباره طراحی کنیم و طرح کنیم برای اینکه این همه کارهایی که مردم کردند حساب و کتابی دارد ﴿من یعمل مثقال ذرةٍ خیر﴾ باید باشد ﴿ومن یعمل مثقال ذرة شراً﴾ باید باشد همه باید حساب شوند پس وعد خدا حق است چون ﴿لله ما فی السموات والارض﴾.
سوال
جواب: اینهایی که دشمنانی که نسبت به ذات اقدس اله اظهار عداوت می‌کنند ﴿من کان عدوا لله وملائکته و رسله و جبریل و میکال﴾ اینها که در برابر ذات اقدس اله موضع می‌گیرند خدا باید بفرماید که تکوینا که شما جزء ماموران ما هستید حالا که متوجه نمی‌شوید بدانید که قدرت ما فوق قدرت شما است این بیان نورانی حضرت امیر هم بارها نقل شده که حضرت فرمود اگر خدا بخواهد کسی را بگیرد از بیرون که لشکر کشی نمی‌کند همان شخص را با زبان او و با دست و پای او می‌گیرد.
فرمود ﴿إن الله سبحانه و تعالی ... جوارحکم جنوده وضمائرکم عیونه و خلواتکم عیانه﴾ اگر کسی را خدای ناکرده ذات اقدس اله خواست بگیرد با دست او با زبان او با پای او می‌گیرد یک حرفی می‌زند گرفتار می‌شود یک چیزی را امضاء می‌کند گرفتار می‌شود لازم نیست که لشکر کشی بکند همیشه طوفان باشد یا ﴿سخرها علیهم سبع لیال و ثمانیة ایام﴾ باشد و مانند آن با پای خود جایی می‌رود که همانجا گیر می‌کند با دست خود جایی چیزی را امضا می‌کند ک گیر می‌کند فرمود ﴿جوارحکم جنوده﴾ خوب اگر این است دیگر شما دلتان می‌خواهد فرشتگان را از جای دیگر بیاورند حالا البته گاهی اینچنین است صاعقه هست شهاب سنگ هست و امثال ذلک هست اما گاهی انسان افراد عادی را با زبان خودشان می‌گیرد این فرض ندارد که در برابر قدرت خدا کسی بتواند بگوید من منتها آنهایی که خدا را نشناختند دشمنی می‌کنند ﴿من کان عدوا لله و ملائکته ورسله وجبریل و میکال﴾ آنوقت ‌فرمود بدانید که ﴿ید الله فوق ایدیهم﴾ ﴿الا ان لله ما فی السموات والارض الا ان وعد الله حق﴾ آنچه را که او خبر داد که یقینی است لا ریب فیه است آنچه را که وعده داد در امکان آن تردیدی نیست و قیامت خبر خداست و بهشت و جهنم خبر خداست و بهشت وعده الهی است که تخلف پذیر نیست برای یک عده عذاب وعید احتمال عفو است و برای یک عده هم اصلا احتمال عفو نیست ﴿لا یخفف عنهم﴾ و نحو ذلک.
فرمود ﴿ولکن اکثرهم لا یعلمون﴾ اینها چون قدرت خدا را نمی‌شناسند خیال می‌کنند که خدا اولا معاذالله نیست بر فرض هم باشد نظیر قدرتهای دیگر است در برابر او موضع می‌گیرند می‌گویند خدا هر کسی است یکی او و یکی هم ما اینهایی که در برابر ذات اقدس اله باور نکردند می‌گویند ما جلوی تصمیم خدا را می‌گیریم نیست اگر هم باشد ما هم با این ابزار فنی جلوی اراده خدا را می‌گیریم در حالیکه ابزار فنی از ستاد و جنود او محسوب می‌شوند ﴿ولکن اکثرهم لا یعلمون﴾ بسیاری از اینها گفتار جهل خودشان هستند اینها نه جهان بینی دارند نه انسان شناسی دارند نه می‌دانند از کجا آمدند به کجا می‌روند اینکه تصمیم‌هایشان عوض می‌شود کی عوض می‌کند «عرفت الله سبحانه بفسخ العزائم وحل العقود و نقض الهمم» کی تصمیمشان را عوض می‌کند ﴿ولکن اکثرهم لا یعلمون﴾ ﴿هو یحیی و یمیت والیه ترجعون﴾ احیا به دست او است اماته به دست او است و به همان مبدئیکه شما را آفرید مراجعه می‌کنید نه جای دیگر وقتی رفتید آنجا می‌بینید به وطن اصلیتان رسیدید همان جا بیان نورانی حضرت امیر(ع) در نهج البلاغه دارد که هر کسی فرزند کسی است در شناسنامه هر کسی نوشته‌اند که فرزند کی است شما هم حقیقتا فرزند آخرت هستید برای اینکه از آنجا متولّد شدید آمدید و به همانجا برمی‌گردید «فکونوا من ابناء الآخرة ولا تکونوا من أبناء الدنیا» شما که ازخاک نیامدید از این زمین که برنخواستید از جای دیگر آمدید به همانجا هم برمی‌گردید فرمود ﴿هو یحیی و یمیت والیه ترجعون﴾.
والحمد لله رب العالمین

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 31:17

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی