- 8
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 57 و 58 سوره یونس _ بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 57 و 58 سوره یونس _ بخش اول"
سورهٴ مبارکهٴ یونس مانند سایر سور مکّی عناصر محوریاش اصول دین است یعنی توحید نبوت و معاد
انسان خوابیده خبر ندارد که دردمند است یا سالم است، کجایش درد میکند
بسم الله الرحمن الرحیم
یَـٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ قَدۡ جَآءَتۡکُم مَّوۡعِظَةࣱ مِّن رَّبِّکُمۡ وَشِفَآءࣱ لِّمَا فِی ٱلصُّدُورِ وَهُدࣰى وَرَحۡمَةࣱ لِّلۡمُؤۡمِنِینَ (57) قُلۡ بِفَضۡلِ ٱللَّهِ وَبِرَحۡمَتِهِۦ فَبِذَٰلِکَ فَلۡیَفۡرَحُواْ هُوَ خَیۡرࣱ مِّمَّا یَجۡمَعُونَ (58)
سورهٴ مبارکهٴ یونس مانند سایر سور مکّی عناصر محوریاش اصول دین است یعنی توحید نبوت و معاد خطوط کلی فقه واخلاق و مسائل دیگر را هم دارد در جریان اصول سهگانه گاهی ادله اثبات آنها را ذکر میکند گاهی شبهات منکران را ذکر میکنند گاهی پاسخ این شبهات را ذکر میکنند گاهی فوائد و منافع اینها را ذکر میکنند گاهی توهمهای دربارهٴ اینها که به عمل آمد طرح میکند این است که به عناوین گوناگون این اصول در این سورهٴ یونس و مانند آن بازگو میشود تاکنون چند بار دربارهٴ وحی و نبوت سخن به میان آمده یک بخشش مربوط به این بود که گفتند ﴿إنت بقرآن غیر هذا او بدله﴾ که فرمود ﴿ما یکون لی ان ابدله من تلقاء نفسی ان اتبع الا ما یوحی الی﴾ یکی هم فعلا محل بحث است که این کتابی که شما پیشنهاد تغییر و تبدیل دادید این شفا است ما چگونه این را عوض بکنیم نه بیماری شما قابل دفع و رفع است از غیر این راه و نه در شفا بودن این تردید است قرآن آمد خوابیدهها را بیدار کرد انسان خوابیده خبر ندارد که دردمند است یا سالم است کجایش درد میکند وقتی بیدار شد کم کم احساس درد میکند وقتی به طبیب مراجعه کرد طبیب او را راهنمایی میکند که این درد است و آن هم درمان و دردهای دیگر هم هست برای اینکه به آن دردهای دیگر مبتلا نشوید این هم پیشگیری است بنابراین هم بهداشت را ارائه میکند هم درمان را هم دفع را هم رفع را مردم در جاهلیت خواب بودند بسیاری از رذائل اخلاقی را که آلوده بودند و مرتکب میشدند نمیدانستند که اینها بیماری است چون یک انسان خواب احساس دردی ندارد روح اینها خوابیده بود چون روح خواب باشد درد را احساس نمیکند بعد از اینکه فهمیدند مسافرند و رفتنی هستند و بیدار شدند بعد احساس کردند که بعضی از مشکلات اخلاقی دامنگیرشان شده قرآن آمد آن بیماریهایی را که اینها فکر نمیکردند بیماری است بازگو کرد که این مرض است بعد راههایی را هم که باعث تولید این بیماری است آنها را هم ذکر کرد بعد راه علاجش را هم از راه دفع و رفع بیان فرمود یعنی بهداشتش را که دفع بیماری است درمانش را که رفع بیماری است بیان کرد اول موعظه کرد با وعظ اینها را از آن خواب بیدار کرد بعد آن حالت کشش است که جذب الخلق الی الحق است است واعظ آن نیرویی است که انسان را به خدا با کشش نزدیک کند جذب الخلق الی الحق به نام موعظه است وقتی انسان به طرف خدا نزدیک شد بیدار میشود به طرف آن حیّ که ﴿لاتاخذه سنةٌ و لا نوم﴾ نزدیک شد دیگر ﴿لاتاخذه سنةٌ و لا نوم﴾ در او ظهور میکند میشود مظهر کسی که خوابیده نیست چون مؤمن یقظان است وقتی بیدار بود احساسی دارد آن وقت احساسش را با طبیب در میان میگذارد طبیب هم او را معالجه میکند پس اولین کار موعظه است چون موعظه خوابیده را بیدار میکند غافل را متذکر میکند جاهل را عالم میکندو مانند آن گرچه بحث دربارهٴ احتجاج با مشرکان حجاز و امثال اینها بود ولی این جهانی بودن قرآن کریم باعث میشود که در اینگونه از تعبیرات ناس مطرح بشود نه خصوص مشرکان حجاز فرمود ﴿یا ایها الناس﴾ این خطاب همچنان الان هم زنده است ای مردم موعظهای از طرف پروردگار شما آمده است که شما را جذب میکند به طرف خدا موعظه از هر جا بیاید متعظ را به همان جا جذب میکند موعظهای که از طرف زید است مردم را به طرف زید جذب میکند موعظهای که از طرف عمرو است مردم را به طرف عمرو جذب میکند اما موعظه من الرب که باشد مردم را به رب جذب میکند جذب مردم به رب همان تقرب مردم به رب است وگرنه ذات اقدس اله که جهتی ندارد ﴿أینما تولوا فثم وجه الله﴾ انسان اگر بخواهد به سمت بی سمتی و به جهت بی جهتی نزدیک بشود باید که متقرب الی الله باشد و معنای تقرب الی الله هم همین است پس این جذب میشود وقتی که جذب شد سلامت و بیماری خود را احساس میکند و درک میکند ﴿یا ایها الناس قدجائتکم موعظه من ربکم﴾ و این موعظه وقتی که شما را بیدار کرد آنچه در دل دارید یا سالم است یا سالم نیست اگر سالم است سعی بکند آن سلامتش را حفظ بکند بیماری را دفع بکند به صورت بهداشت دربیاید که شما مریض نشوید ﴿و شفاء لما فی الصدور﴾ اگر آنچه در دل دارید مرض است ﴿ام حسب الذین فی قلوبهم مرض﴾ هست آن را درمان میکند خیلی از چیزها است که انسان میداند مرض است و خیلی از چیزها هم هست که نمیداند مرض است جریان بیماری بدنی هم همینطور است ما بعضی از امور را بیماری میدانیم بعضی از امور را بیماری نمیدانیم نمیدانیم این بیماری است برای اینکه از آینده آن بیخبریم آن طبیب حاذق است که میگوید این یک نحو بیماری است که الان ظهور کرده است این ممکن است پس از ده سال یا بیست سال مشکلی برای شما ایجاد بکند خوب انسان ممکن است که الان لذت ببرد یا احساس درد نداشته باشد ولی طبیب حاذق میگوید این بعد از بیست سال برای شما مشکل ایجاد میکند پس چی بیماری است چی بیماری نیست بدیهی نیست تا انسان در تشخیص مرض و سلامت نیازی به راهنما نداشته باشد در تشخیص بیماری و سلامت محتاج به هادی است آن بدیهیاتش که روشن است آن مسائل نظریاش را باید به وسیله پزشک معالج بفهمد که این بیماری است یا نه همچنین خوردن بعضی از غذاها یا مقدار بعضی از غذاها یک طبیب حاذق میگوید که اگر کسی اینقدر غذا بخورد یا اینطور غذا بخورد بعد از بیست سال به بیماری گوارشی مبتلا میشود خوب این را که انسان نمیداند این را باید طبیب بگوید ذات اقدس اله که طبیبها را برای ما نازل کرده است «طبیب دوار بطبه» هم بیماریهای نقد را برای ما مشخص کردند هم بیماریهای دراز مدت را و میان مدت را که چی بعد از یک مدتی به صورت مرض مزمن ظهور میکند و مانند آن به عنوان نمونه این بحثها خیلی نقل شده است ولی هم مناسب با آیهٴ محل بحث است و هم چون جزو مسائل اخلاقی است حتما باید تکرار بشود ما در مسائل علمی اگر یکی دو بار اگر یک مطلب علمی را برای ما گفتند ما دیگر بی نیاز میشویم ولی در مسائل اخلاقی هر چه تکرار بشود سودمندتر است برای اینکه چون وسوسه تکراری است اینکه به ما میگویند مثلا دروغ نگویید اگر روزی ده بار هم کسی به ما بگوید دروغ نگویید باز حرف تازه است ده بار هم به یک جوان یک کسی بگوید به نامحرم نگاه نکن حرف تازه است برای اینکه وسوسه تکراری است آن عاملی که وادار میکند دروغ بگوید یا نگاه نامحرمانه داشته باشد او تکراری است اگر او تکراری است از این طرف موعظه هم باید تکرار باشد در جریان نگاه به نامحرم در سوره مبارکهٴ احزاب فرمود این یک مرض است پس اگر خدای سبحان وحی را به عنوان شفا مطرح کرده است بیماریها را هم گفته راه درمانش را هم گفته آیه 32 سورهٴ مبارکهٴ احزاب این است ﴿یا نساء النبی لستن کاحد من النساء ان اتقیتن فلا تخضعن بالقول فیطمع الذی فی قلبه مرض و قلن قولا معروفا﴾ شما در موقع حرف زدن صدا را نازک نکنید یک، محتوای حرفتان هم جاذبه نداشته باشد دو، هم خوب حرف بزنید هم حرف خوب بزنید هم مردانه حرف بزنید هم مودبانه حرف بزنید نه آهنگ حرفتان گیرا باشد نه محتوای حرفتان ﴿فلا تخضعن بالقول﴾ چرا؟ برای اینکه ﴿فیطمع الذی فی قلبه مرض﴾ نفرمود نامحرم طمع میکند فرمود آنکه مریض است طمع میکند معلوم میشود آن کسی که نتواند خود را در برابر نامحرم کنترل کند مریض است دیگر یک وقت است انسان مال دوست است طمع در مال دارد این یک رذیلت اخلاقی است اگر چنانچه مال حلال باشد بالاخره ممکن است بعدها برای او دردسری فراهم بکند ولی فعلا حرام نیست برای اینکه همه حقوق واجب را ادا کرده و سعی کرده در کسب مزاحم کسی هم نباشد نه حرام اندوزی کند نه از دادن حقوق پرهیز دارد طمع در مال دارد این یک حساب اینگونه از طمعها یک حساب دارد طمع به نامحرم حساب دیگری دارد فرمود ﴿فیطمع الذی فی قلبه مرض﴾ خوب پس چه کار کنیم؟ ﴿و قلن قولا معروفا﴾ این راه درمانش است آن رقیق حرف زدن یا با محتوای جاذبه سخن گفتن این بیماری را تشدید میکند این مریض را تحریک میکند چه کار بکنید که هم خودتان سالم باشید هم دیگران را سالم نگه بدارید قول معروف داشته باشید معروف یعنی مایعرفه العقل والنقل جامع عقل و نقل دین است یعنی مایعرفه الشرع چیزی که پیش شارع مقدس معرفه است یعنی شارع مقدس او را شناخت یعنی به رسمیت شناخت آن میشود معروف امر به معروف هم یعنی همین چیزی که پیش شارع مقدس نکره است ناشناس است یعنی شارع مقدس او را نمیشناسد یعنی او را به رسمیت نمیشناسد این منکر است ﴿قلن قولا معروفا﴾ یعنی آن آهنگ حرفتان چیزی باشد که عقل و نقل یعنی دین او را به رسمیت میشناسد محتوای حرفتان هم معروف باشد چیزی باشد که دین آن را به رسمیت میشناسد منکر نباشد بنابراین این راه درمانش است پیشگیریاش است این هم یک بیماری است در سورهٴ مبارکهٴ مائده قبلا گذشت که بعضیها گرایشهای سیاسی دارند که این گرایشهای سیاسی یک نوع مرض است میگویند ما با آمریکا رابطه داشته باشیم یا با بیگانهها رابطه داشته باشیم شاید خدای ناکرده نظام اسلامی شکست بخورد شاید رژیم برگردد شاید بیگانهها بیایند ما چرا رابطهمان را تضعیف کرده باشیم این از دیر زمان هم بود ذات اقدس اله در سورهٴ مبارکهٴ مائده آیه 52 به بعد به پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم فرمود که در بین مسلمانهای کنونی یک عده هستند که بالاخره میخواهند هم با آن صهیونیستها و با آن یهودیهای بد باطن رابطه داشته باشند هم یک عده میخواهند با مشرکان مکه رابطه داشته باشند ﴿فتری الذین فی قلوبهم مرض یسارعون فیهم﴾ اینها مرتب سعی میکنند که با دیگران رابطه داشته باشند این یک مرض سیاسی است این مرض را به اینها تذکر بده و اینها را درمان بکن ﴿فتری الذین فی قلوبهم مرض یسارعون فیهم﴾ نه تنها یسارعون الیهم اینها سعی میکنند خود را در جمع آنها ببینند میگویند شاید اسلام شکست بخورد خوب بالاخره شاید اسلام شکست بخورد حداکثر دیگر شهید بشوید آن وقت ﴿روح و ریحان و جنة نعیم﴾ ﴿فتری الذین فی قلوبهم مرض یسارعون فیهم یقولون نخشی ان تصیبنا دائره﴾ حرفشان این است میگویند شاید اوضاع برگردد دائره یعنی اوضاع دوباره برگردد حوادث به سود بیگانگان باشد آنگاه فرمود در جواب اینها باید اینچنین گفته بشود ﴿فعسی الله ان یاتی بالفتح او امر من عنده﴾ یا شما در جنگ پیروز میشوید یا یک حوادث دیگری که پیش بینی نشده است آن ظهور میکند خوب چرا این را نمیگویید؟ ﴿فیصبحوا علی ما اسروا فی انفسهم نادمین﴾ همینهایی که در باطن میگفتند چرا ما رابطهمان را با بیگانهها کم بکنیم اینها دیگر پشیمان میشوند پس معلوم میشود بیماری یا بیماری اخلاقی است یا بیماری سیاسی است بیماریهای دیگر هم هست اینها به عنوان نمونه است کینه یک نحوه بیماری است نسبت به برادر مومن ﴿ام حسب الذین فی قلوبهم مرض ان لن یخرج الله أضغانهم﴾ دو تا همسایه با هم بد هستند دو تا فامیل با هم بد هستند دو تا رفیق با هم بد هستند اینها کینه است کینه مرض است بنابراین اگر ذات اقدس اله فرمود ﴿وننزل من القرآن ما هو شفاء﴾ این شفا است بیماری را هم مشخص میکند که چی مرض است و راه درمان آن را هم مشخص میکند فرمود اگر این مواعظ الهی را رعایت بکنید هم بهداشت حاصل میشود یعنی هم مریض نمیشوید و هم اگر خدای ناکرده آلوده شدید درمان میشوید پس بیماری را مشخص میکند بیمارها را هم بازگو میکند فرمود ﴿فی قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا﴾ اینها مریض هستند سالمها را هم ذکر میکند که کی سالم است ﴿اذ جاء ربه بقلب سلیم﴾ هم سالمها را ذکر میکند هم مریضها را ذکر میکند هم سلامت را ذکر میکند هم مرض را ذکر میکند قهرا این کتاب میشود شفا
سئوال: جواب: بله ضعف ایمان ضعف یک وقت است انسان به عنوان اینکه تازه مسلمان شد یا سطح فکرش ضعیف است یا دسترسی ندارد مثل مستضعفان است اینها ﴿مرجون لامر الله﴾ هستند یک وقت است نه در اثر یک سلسله بیماری و ویروس این ضعیف شده است خوب یک وقت است که کسی نوسال است خوب یک نوسالی است تازه دارد رشد میکند ضعیف است یا پیرمرد است ضعیف است اینها دیگر مرض نیست یک وقت است نه یک میانسال است جوان است در اثر رعایت نکردن بعضی از مسائل ضعیف شده است این ضعف مستند به آن مرض است درباره یک عدهای که با منافقان بیارتباط نیستند در کنار منافقان نام آنها را در سورهٴ مبارکه احزاب میبرد این هم یک نوع مرض است فرمود آنهایی که مرجفون در مدینه هستند اگر صرف نظر نکنند ﴿المنافقون والذین فی قلوبهم مرض والمرجفون فی المدینة لنغرینک بهم﴾ فرمود یک عده در این جریانهایی که در مدینه اتفاق میافتد اینها کارشکنی میکنند گروهی در اثر نفاق کارشکنی میکنند گروهی مرجف هستند مریض است مرجف کسی است که اراجیف پخش میکند اراجیف آن اخبار بی پایه است و اصلش رجفه است رجفه یعنی لرزه خبر اگر ثابت باشد یک پایگاه خوبی دارد یک چیزی واقع شده این هم گزارش مطابق با واقع است یک امر ثابت است لرزان نیست اما خبر جعلی لرزان است یک کسی بالاخره میآید افشا میکند مرجفون گزارشگرانی بودندکه خبرهای بی پایه را نققل میکردند و باعث لرزه دیگری هم میشدند اراجیف یعنی اخبار بی پایه فرمود ﴿لئن لم ینته المنافقون والذین فی قلوبهم مرض والمرجفون فی المدینه﴾ اینگونه از افراد اگر دست برندارند ﴿لنغرینک بهم﴾ این ﴿الذین فی قلوبهم مرض﴾ همان ضعیف الایمانها هستند نه مثل منافق چون منافق را اول ذکر کرده در سوره مبارکهٴ مائده آیه 52 این بود که ﴿فتری الذین فی قلوبهم مرض یسارعون فیهم﴾ منطق باطل آنها هم این است ﴿یقولون نخشی ان تصیبنا دائرة﴾ شاید حوادث برگردد به سود آنها دربارهٴ یک عدهای دیگری از همین افراد مبتلا به بیماریهای روانی فرمود این گروه که با شما همکاری نمیکنند برای آن است که گمانشان این است که شما وقتی به جبهه رفتید سالم برنمیگردید ذات اقدس اله آنها را مخاطب قرار داد فرمود ﴿بل ظننتم ان لن ینقلب الرسول والمؤمنون الی اهلیهم ابدا﴾ فرمود شما فکر کردید که این جنگ نابرابر باعث کشتار دستهجمعی مسلمانها خواهد بود نه پیغمبر زنده برمیگردد نه مومنان همراه او زنده برمیگردند لذا همراهی نکردید ﴿ظننتم ان ینقلب الرسول والمومنون الی اهلیهم ابدا﴾ بعد فرمود ﴿و کنتم قوما بورا﴾ شما یک ملت بائری بودید این بور جمع بائر است همانطوری که زمین گاهی دائر است و گاهی بائر از زمین بائر محصول برنمیخیزد ملت و جامعه و مردم هم گاهی دائرند گاهی بائر یک عده دائرند یک عده بائر فرمود شما بائرید میوهای نمیدهید حاصلخیز نیستید از شما چه برمیآید ﴿و کنتم قوما بورا﴾ و هالک هم هستید اینها را مشخص فرمود لذا فرمود ﴿قد جائتکم موعظة من ربکم و شفاء لما فی الصدور﴾ تمام بیماریها را درمان میکند چه اینکه در سوره مبارکه اسراء آیه 82 به صورت جامع فرمود ﴿و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمؤمنین﴾ اما ﴿و لایزید الظالمین الا خسارا﴾ در آن آیه فرمود این در عین حال که شفا است باعث بیماری یک عده هم هست این مثل نور شمس است که مشکلات را برطرف میکند ولی برای خفاش زیانبار است و همچنین میوههای شاداب و پرآب و شیرین برای کسی که به بیماریهای گوارشی مبتلا است دردآورد است دیگر آن کسی که زخم معده دارد هر چه میوه شیرینتر باشد شادابتر باشد پرآبتر باشد برای او دردآورتر است این نه برای اینکه این گلابی بد است برای اینکه دستگاه گوارشی او بیمار است در برابر این گلابی این دستگاه گوارش موضع میگیرد تحویل نمیگیرد گلابی را که گلابی را جذب نمیکند این میوه را جذب نمیکند و به خورد خود نمیدهد و فربه نمیشود با او به چالش مینشیند لذا درد شروع میشود چون این دستگاه گوارش مریض است این میوه را قبول نمیکند و درد از اینجا شروع میشود فرمود همین این روح و ریحان همین فاکههٴ غیبی برای یک عده دردآور است ﴿و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمت للمومنین﴾ اما ﴿و لایزید الظالمین الا خسارا﴾ در آیهٴ محل بحث هم فرمود حالا که مشخص شد چه چیز بیماری اخلاقی است چه چیز بیماری سیاسی است چه چیز بیماری اجتماعی است چه چیز بیماریهای فردی است جامعش این است که قرآن بعد از اینکه آمد آهنگ خدایی شما را بیدار میکند وقتی بیدار کردید به هویت خویشتن سری میزنید میبینید مریضید آن وقت درمان میشوید اگر سالمید شاکر میشوید و سعی میکنید مریض نشوید ﴿قد جائتکم موعظة من ربکم و شفاء ... و رحمة﴾ پس آنچه که در سوره مبارکهٴ اسراء آمده است که ﴿و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمت للمومنین﴾ اضافی هم دارد که ﴿ولایزید الظالمین الا خسارا﴾ در آیهٴ محل بحث فرمود ﴿یا ایها الناس قد جائتکم موعظة من ربکم و شفاء لما فی الصدور﴾ ذات اقدس اله هم شافی است که ﴿اذامرضت فهو یشفین﴾ بیماریهای اخلاقی و غیر اخلاقی را او شفا میدهد هر گونه از بیماریها را اگر انسان از ذات اقدس اله مسئلت کند او درمان میکند شفا مرحمت میکند ﴿و شفاء لما فی الصدور﴾ حالا اگر کسی خواست از قرآن به عنوان شفای درد دست و پا و سر و سردرد و درد سر و اینها را درمان کند آن با ادله دیگر است که هم موثر است و مانند آن اما آیه در صدد بیان شفای مافیالصدور است یعنی عقاید اینچنین است اخلاق اینچنین است اوصاف اینچنین است گرایشها اینچنین است بالاخره کسی کجراهه میرود قرآن شفا است یا مشکل علمی دارد یا مشکل عملی دارد اگر از نظر علمی بیمار است شبهه دارد قرآن برهان اقامه میکند برهان شفا است اگر کسی جاهل است جهل مرض است شبهه دارد شبهه مرض است شک دارد شک مرض است اینها با برهان حل میشود چون ﴿قد جائکم برهان من ربکم و أنزلنا الیکم نوراً﴾ بنابراین در بخشهای نظری حکمتهای نظری آنچه که مربوط به باید و بود و نبودو امثال ذلک است بالاخره در مسائل علمی اگر کسی مریض است قرآن شفا است در بحثهای عملی و اخلاق و گرایشها اگر کسی گرفتاری دارد قرآن شفا است.
سئوال: جواب: همه مشمول هستند خوب پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم هم مشمول است منتها اینها دفع هستند دیگران رفع کسانی هم که به اینها نزدیک هستند به دفع نزدیکند یعنی اینها همیشه سعی میکنند که مریض نشوند با امتثال دستورات الهی با فراگیری علوم از ذات اقدس اله نمیگذارند جهل به سراغ اینها بیاید جهل علمی و نمیگذارند جهالت عملی به سراغ آنها بیاید هم از نظر علم سالم هستند هم از نظر عمل سالمند نظیر وجود مبارک ابراهیم خلیل سلام الله علیه که ﴿اذ جاء ربه بقلب سلیم﴾ .
سئوال: جواب: شفای لما فی الصدور است مطلق است دیگر حالا شفای سرماخوردگی و اینها را به وسیله ادله دیگر باید حل کرد این آیه میفرماید هر بیماری که در درون انسان است در جان آدم است در فواد و قلب او است در جان آدم یک سلسله عقائد است یک سلسله اخلاق غیر از این چیز دیگر آنجا نیست که آنجا که دیگر سل و سرطان راه ندارد سل و سرطانش همین کفر است و الحاد هر چه در صدر است قرآن شفا میدهد اگر مشکل علمی است شفا میدهد مشکل اخلاقی است هم شفا میدهد حالا بیماریهای دیگر تجربههای فراوانی شده روایاتی دیگر است هم موثر است آنها بحث خاص خودش را دارد اما میرسیم به پایان آیه این ﴿شفاء لما فی الصدور و هدی و رحمة للمؤمنین﴾ خطاب برای ناس است نظیر ﴿شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن هدی للناس﴾ لکن آنها که بهره میبرند متقیان هستند فرمود ﴿هدی للمتقین﴾ چه اینکه وجود مبارک پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم هم ﴿ما ارسلناک الا کافة للناس﴾ اما آنهاکه از وجود مبارک حضرت استفاده بکنند مومنان هستند قرآن هم ﴿هدی للناس﴾ است ﴿موعظة للناس﴾ است هدی و رحمة للناس است اما آنها که بهره میبرند مومنان هستند.
سئوال: جواب: اینجا که هست اینجا که حالا کثیر میشوند و از یکدیگر به حسب ظاهر جدا هستند یکی داروی دیگری است البته آنجا نور واحدند آنجا جای بیماری هم نیست اصلا ﴿و شفاء لما فی الصدور و هدی و رحمة للمؤمنین﴾ پس بنابراین اگر مشکل علمی باشد هدایت حل کننده مشکل علمی است اگر مشکل اخلاقی باشد آن رحمت و عاطفه انسانی باعث درمان اخلاقی انسان خواهد بود مومن نه مشکل علمی دارد نه مشکل عملی البته آن مقداری که باید بفهمد در همان حد میفهمد آن مقداری را هم که باید متخلق بشود در همان حد متخلق است ﴿و شفاء لما فی الصدور و هدی و رحمة للمؤمنین﴾ مطلب دیگر آن است که این اوصاف چهارگانه شاید تدریج را هم به همراه داشته باشد اول موعظه است بعد مثلا راهنمائیهای دیگر در بعضی از روایات اینکه دارد ﴿بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا﴾ فضل بر وجود مبارک پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم تطبیق شده است رحمت بر وجود مبارک حضرت علی سلام الله علیه اینها البته تطبیق است تطبیق به فرد کامل است و حق است و یک تفسیر مفهومی نیست در سورهٴ مبارکهٴ توبه و مانند آن گذشت به اینکه دیگرانی که به فکر جمع مال هستند ﴿یحسب ان ماله اخلده﴾ و معیار علمش و منطقه علمش هم طبیعت است و دیگر هیچ که در سورهٴ نجم و امثال نجم فرمود ﴿فاعرض عن من تولّی عن ذکرنا ولم یرد الا الحیاة الدنیا ذلک مبلغهم من العلم﴾ درباره اینگونه از کفار و ملحدان فرمود ﴿فلیضحکوا قلیلا ولیبکوا کثیرا﴾ اینها یک نشاط موقت و محدودی را دارند و یک حزن فراوان را در آینده نزدیک یا دور در پیش دارند بنابراین نشاط اینها کم است و غم اینها وگریه اینها زیاد است این دربارهٴ کفار و منافقان و اینها که ﴿فلیضحکوا قلیلا ولیبکوا کثیرا﴾ اما اینجا درباره مومنان یا کسانی که شفا یافتهاند فرمود ﴿بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا﴾ این بشارت است شما مسرور باشید این نشاطی است در درون شما وقتی قلب شفا پیدا کرد انسان فرحان است خوشحال است چیزی اورا نگران نمیکند آنکه ندارد چون لازم ندارد نگران نیست و کسی که به او وعده داده است به وعده او باور کرده است فرمود ﴿وما من دابة فی الأرض الا علی الله رزقها﴾ او تجملات و اینها را بیخود طلب نمیکند رزق طلب میکند و رزق را هم خدای سبحان به عنوان رب العالمین و به عنوان مدیر عامل نظام عهدهدار او شد فرمود تو آن کاری که باید بکنی بکن کوتاهی نکن هزینهات به عهدهٴ من بنابراین هیچ نگرانی نیست او یک چیزهای زائدی میطلبند دیگران که این نمیطلبد بنابراین او عاقلانه زندگی میکند ﴿قل بفضل الله و برحمته﴾ برای اهمیت مطلب تک تک اینها را ذکر کرد اولاً روی هر کدام از اینها حرف جر را جداگانه ذکر کرد ثانیاً نفرمود ﴿بفضل الله و برحمته﴾ فرمود ﴿بفضل الله﴾ که خود فضل سبب نشاط است ﴿و برحمته﴾ یعنی رحمت سبب نشاط است وقتی جمع بندی میکند باز باء را اضافه میکند میفرماید ﴿فبذلک﴾ یعنی به هر دوی اینها ﴿فلیفرحوا﴾ اینها خوشحال میشوند لذا مومن همیشه خوشحال است نگران هیچ چیز نیست ﴿هو خیر مما یجمعون﴾ پس آنچه را که خودش دارد که به آن بسنده میکند آنچه که دست دیگران است که نسبت به او ترحم میکند میگوید این انباردار دیگری است این ذخیره برای دیگری کرده و این میراث دیگران را هم اینجا ذخیره کرده این نگران چیز دیگر نیست آن ﴿یحسب ان ماله اخلده﴾ او خیال میکند این چیزهایی که انباشته او را خالد و جاوید میکند اینکه نیست بنابراین این میفهمد ﴿هو خیر مما یجمعون﴾ آنها ﴿الذی جمع مالا و عدده﴾ مدام صفر را اضافه کردند و شماره کردند و در بانک گذاشتند ﴿جمع مالا وعدده﴾ و فکر میکنند ﴿یحسب ان ماله اخلده﴾ این اینطور است این میفهمد که ﴿هو خیر مما یجمعون﴾ آنچه را که این دارد یعنی فضل خدا و رحمت خدا بهتر از چیزی است که آنها دارند اولا اگر آنها خیر باشد آنها خوب باشند این خیر است و چون آنها خوب نیستنداین خیر به معنای افعل تعیین است نه افعل تفضیل.
سئوال: جواب: نه قلبش ناراحت است برای اینکه از آینده نگران است او که مطمئن نیست که همیشه این وضع میماند که این محزون است که مبادا من به تکلیف عمل نکنم اما ظاهر آراستهای دارد غمگین نیست و کسی را پژمرده نمیکند با مردم از راه نشاط برخورد میکند ولی در قلبش بین خود و بین خدا نگران است شاید آیندهاش مثل گذشته نباشد.
والحمد لله رب العالمین
سورهٴ مبارکهٴ یونس مانند سایر سور مکّی عناصر محوریاش اصول دین است یعنی توحید نبوت و معاد
انسان خوابیده خبر ندارد که دردمند است یا سالم است، کجایش درد میکند
بسم الله الرحمن الرحیم
یَـٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ قَدۡ جَآءَتۡکُم مَّوۡعِظَةࣱ مِّن رَّبِّکُمۡ وَشِفَآءࣱ لِّمَا فِی ٱلصُّدُورِ وَهُدࣰى وَرَحۡمَةࣱ لِّلۡمُؤۡمِنِینَ (57) قُلۡ بِفَضۡلِ ٱللَّهِ وَبِرَحۡمَتِهِۦ فَبِذَٰلِکَ فَلۡیَفۡرَحُواْ هُوَ خَیۡرࣱ مِّمَّا یَجۡمَعُونَ (58)
سورهٴ مبارکهٴ یونس مانند سایر سور مکّی عناصر محوریاش اصول دین است یعنی توحید نبوت و معاد خطوط کلی فقه واخلاق و مسائل دیگر را هم دارد در جریان اصول سهگانه گاهی ادله اثبات آنها را ذکر میکند گاهی شبهات منکران را ذکر میکنند گاهی پاسخ این شبهات را ذکر میکنند گاهی فوائد و منافع اینها را ذکر میکنند گاهی توهمهای دربارهٴ اینها که به عمل آمد طرح میکند این است که به عناوین گوناگون این اصول در این سورهٴ یونس و مانند آن بازگو میشود تاکنون چند بار دربارهٴ وحی و نبوت سخن به میان آمده یک بخشش مربوط به این بود که گفتند ﴿إنت بقرآن غیر هذا او بدله﴾ که فرمود ﴿ما یکون لی ان ابدله من تلقاء نفسی ان اتبع الا ما یوحی الی﴾ یکی هم فعلا محل بحث است که این کتابی که شما پیشنهاد تغییر و تبدیل دادید این شفا است ما چگونه این را عوض بکنیم نه بیماری شما قابل دفع و رفع است از غیر این راه و نه در شفا بودن این تردید است قرآن آمد خوابیدهها را بیدار کرد انسان خوابیده خبر ندارد که دردمند است یا سالم است کجایش درد میکند وقتی بیدار شد کم کم احساس درد میکند وقتی به طبیب مراجعه کرد طبیب او را راهنمایی میکند که این درد است و آن هم درمان و دردهای دیگر هم هست برای اینکه به آن دردهای دیگر مبتلا نشوید این هم پیشگیری است بنابراین هم بهداشت را ارائه میکند هم درمان را هم دفع را هم رفع را مردم در جاهلیت خواب بودند بسیاری از رذائل اخلاقی را که آلوده بودند و مرتکب میشدند نمیدانستند که اینها بیماری است چون یک انسان خواب احساس دردی ندارد روح اینها خوابیده بود چون روح خواب باشد درد را احساس نمیکند بعد از اینکه فهمیدند مسافرند و رفتنی هستند و بیدار شدند بعد احساس کردند که بعضی از مشکلات اخلاقی دامنگیرشان شده قرآن آمد آن بیماریهایی را که اینها فکر نمیکردند بیماری است بازگو کرد که این مرض است بعد راههایی را هم که باعث تولید این بیماری است آنها را هم ذکر کرد بعد راه علاجش را هم از راه دفع و رفع بیان فرمود یعنی بهداشتش را که دفع بیماری است درمانش را که رفع بیماری است بیان کرد اول موعظه کرد با وعظ اینها را از آن خواب بیدار کرد بعد آن حالت کشش است که جذب الخلق الی الحق است است واعظ آن نیرویی است که انسان را به خدا با کشش نزدیک کند جذب الخلق الی الحق به نام موعظه است وقتی انسان به طرف خدا نزدیک شد بیدار میشود به طرف آن حیّ که ﴿لاتاخذه سنةٌ و لا نوم﴾ نزدیک شد دیگر ﴿لاتاخذه سنةٌ و لا نوم﴾ در او ظهور میکند میشود مظهر کسی که خوابیده نیست چون مؤمن یقظان است وقتی بیدار بود احساسی دارد آن وقت احساسش را با طبیب در میان میگذارد طبیب هم او را معالجه میکند پس اولین کار موعظه است چون موعظه خوابیده را بیدار میکند غافل را متذکر میکند جاهل را عالم میکندو مانند آن گرچه بحث دربارهٴ احتجاج با مشرکان حجاز و امثال اینها بود ولی این جهانی بودن قرآن کریم باعث میشود که در اینگونه از تعبیرات ناس مطرح بشود نه خصوص مشرکان حجاز فرمود ﴿یا ایها الناس﴾ این خطاب همچنان الان هم زنده است ای مردم موعظهای از طرف پروردگار شما آمده است که شما را جذب میکند به طرف خدا موعظه از هر جا بیاید متعظ را به همان جا جذب میکند موعظهای که از طرف زید است مردم را به طرف زید جذب میکند موعظهای که از طرف عمرو است مردم را به طرف عمرو جذب میکند اما موعظه من الرب که باشد مردم را به رب جذب میکند جذب مردم به رب همان تقرب مردم به رب است وگرنه ذات اقدس اله که جهتی ندارد ﴿أینما تولوا فثم وجه الله﴾ انسان اگر بخواهد به سمت بی سمتی و به جهت بی جهتی نزدیک بشود باید که متقرب الی الله باشد و معنای تقرب الی الله هم همین است پس این جذب میشود وقتی که جذب شد سلامت و بیماری خود را احساس میکند و درک میکند ﴿یا ایها الناس قدجائتکم موعظه من ربکم﴾ و این موعظه وقتی که شما را بیدار کرد آنچه در دل دارید یا سالم است یا سالم نیست اگر سالم است سعی بکند آن سلامتش را حفظ بکند بیماری را دفع بکند به صورت بهداشت دربیاید که شما مریض نشوید ﴿و شفاء لما فی الصدور﴾ اگر آنچه در دل دارید مرض است ﴿ام حسب الذین فی قلوبهم مرض﴾ هست آن را درمان میکند خیلی از چیزها است که انسان میداند مرض است و خیلی از چیزها هم هست که نمیداند مرض است جریان بیماری بدنی هم همینطور است ما بعضی از امور را بیماری میدانیم بعضی از امور را بیماری نمیدانیم نمیدانیم این بیماری است برای اینکه از آینده آن بیخبریم آن طبیب حاذق است که میگوید این یک نحو بیماری است که الان ظهور کرده است این ممکن است پس از ده سال یا بیست سال مشکلی برای شما ایجاد بکند خوب انسان ممکن است که الان لذت ببرد یا احساس درد نداشته باشد ولی طبیب حاذق میگوید این بعد از بیست سال برای شما مشکل ایجاد میکند پس چی بیماری است چی بیماری نیست بدیهی نیست تا انسان در تشخیص مرض و سلامت نیازی به راهنما نداشته باشد در تشخیص بیماری و سلامت محتاج به هادی است آن بدیهیاتش که روشن است آن مسائل نظریاش را باید به وسیله پزشک معالج بفهمد که این بیماری است یا نه همچنین خوردن بعضی از غذاها یا مقدار بعضی از غذاها یک طبیب حاذق میگوید که اگر کسی اینقدر غذا بخورد یا اینطور غذا بخورد بعد از بیست سال به بیماری گوارشی مبتلا میشود خوب این را که انسان نمیداند این را باید طبیب بگوید ذات اقدس اله که طبیبها را برای ما نازل کرده است «طبیب دوار بطبه» هم بیماریهای نقد را برای ما مشخص کردند هم بیماریهای دراز مدت را و میان مدت را که چی بعد از یک مدتی به صورت مرض مزمن ظهور میکند و مانند آن به عنوان نمونه این بحثها خیلی نقل شده است ولی هم مناسب با آیهٴ محل بحث است و هم چون جزو مسائل اخلاقی است حتما باید تکرار بشود ما در مسائل علمی اگر یکی دو بار اگر یک مطلب علمی را برای ما گفتند ما دیگر بی نیاز میشویم ولی در مسائل اخلاقی هر چه تکرار بشود سودمندتر است برای اینکه چون وسوسه تکراری است اینکه به ما میگویند مثلا دروغ نگویید اگر روزی ده بار هم کسی به ما بگوید دروغ نگویید باز حرف تازه است ده بار هم به یک جوان یک کسی بگوید به نامحرم نگاه نکن حرف تازه است برای اینکه وسوسه تکراری است آن عاملی که وادار میکند دروغ بگوید یا نگاه نامحرمانه داشته باشد او تکراری است اگر او تکراری است از این طرف موعظه هم باید تکرار باشد در جریان نگاه به نامحرم در سوره مبارکهٴ احزاب فرمود این یک مرض است پس اگر خدای سبحان وحی را به عنوان شفا مطرح کرده است بیماریها را هم گفته راه درمانش را هم گفته آیه 32 سورهٴ مبارکهٴ احزاب این است ﴿یا نساء النبی لستن کاحد من النساء ان اتقیتن فلا تخضعن بالقول فیطمع الذی فی قلبه مرض و قلن قولا معروفا﴾ شما در موقع حرف زدن صدا را نازک نکنید یک، محتوای حرفتان هم جاذبه نداشته باشد دو، هم خوب حرف بزنید هم حرف خوب بزنید هم مردانه حرف بزنید هم مودبانه حرف بزنید نه آهنگ حرفتان گیرا باشد نه محتوای حرفتان ﴿فلا تخضعن بالقول﴾ چرا؟ برای اینکه ﴿فیطمع الذی فی قلبه مرض﴾ نفرمود نامحرم طمع میکند فرمود آنکه مریض است طمع میکند معلوم میشود آن کسی که نتواند خود را در برابر نامحرم کنترل کند مریض است دیگر یک وقت است انسان مال دوست است طمع در مال دارد این یک رذیلت اخلاقی است اگر چنانچه مال حلال باشد بالاخره ممکن است بعدها برای او دردسری فراهم بکند ولی فعلا حرام نیست برای اینکه همه حقوق واجب را ادا کرده و سعی کرده در کسب مزاحم کسی هم نباشد نه حرام اندوزی کند نه از دادن حقوق پرهیز دارد طمع در مال دارد این یک حساب اینگونه از طمعها یک حساب دارد طمع به نامحرم حساب دیگری دارد فرمود ﴿فیطمع الذی فی قلبه مرض﴾ خوب پس چه کار کنیم؟ ﴿و قلن قولا معروفا﴾ این راه درمانش است آن رقیق حرف زدن یا با محتوای جاذبه سخن گفتن این بیماری را تشدید میکند این مریض را تحریک میکند چه کار بکنید که هم خودتان سالم باشید هم دیگران را سالم نگه بدارید قول معروف داشته باشید معروف یعنی مایعرفه العقل والنقل جامع عقل و نقل دین است یعنی مایعرفه الشرع چیزی که پیش شارع مقدس معرفه است یعنی شارع مقدس او را شناخت یعنی به رسمیت شناخت آن میشود معروف امر به معروف هم یعنی همین چیزی که پیش شارع مقدس نکره است ناشناس است یعنی شارع مقدس او را نمیشناسد یعنی او را به رسمیت نمیشناسد این منکر است ﴿قلن قولا معروفا﴾ یعنی آن آهنگ حرفتان چیزی باشد که عقل و نقل یعنی دین او را به رسمیت میشناسد محتوای حرفتان هم معروف باشد چیزی باشد که دین آن را به رسمیت میشناسد منکر نباشد بنابراین این راه درمانش است پیشگیریاش است این هم یک بیماری است در سورهٴ مبارکهٴ مائده قبلا گذشت که بعضیها گرایشهای سیاسی دارند که این گرایشهای سیاسی یک نوع مرض است میگویند ما با آمریکا رابطه داشته باشیم یا با بیگانهها رابطه داشته باشیم شاید خدای ناکرده نظام اسلامی شکست بخورد شاید رژیم برگردد شاید بیگانهها بیایند ما چرا رابطهمان را تضعیف کرده باشیم این از دیر زمان هم بود ذات اقدس اله در سورهٴ مبارکهٴ مائده آیه 52 به بعد به پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم فرمود که در بین مسلمانهای کنونی یک عده هستند که بالاخره میخواهند هم با آن صهیونیستها و با آن یهودیهای بد باطن رابطه داشته باشند هم یک عده میخواهند با مشرکان مکه رابطه داشته باشند ﴿فتری الذین فی قلوبهم مرض یسارعون فیهم﴾ اینها مرتب سعی میکنند که با دیگران رابطه داشته باشند این یک مرض سیاسی است این مرض را به اینها تذکر بده و اینها را درمان بکن ﴿فتری الذین فی قلوبهم مرض یسارعون فیهم﴾ نه تنها یسارعون الیهم اینها سعی میکنند خود را در جمع آنها ببینند میگویند شاید اسلام شکست بخورد خوب بالاخره شاید اسلام شکست بخورد حداکثر دیگر شهید بشوید آن وقت ﴿روح و ریحان و جنة نعیم﴾ ﴿فتری الذین فی قلوبهم مرض یسارعون فیهم یقولون نخشی ان تصیبنا دائره﴾ حرفشان این است میگویند شاید اوضاع برگردد دائره یعنی اوضاع دوباره برگردد حوادث به سود بیگانگان باشد آنگاه فرمود در جواب اینها باید اینچنین گفته بشود ﴿فعسی الله ان یاتی بالفتح او امر من عنده﴾ یا شما در جنگ پیروز میشوید یا یک حوادث دیگری که پیش بینی نشده است آن ظهور میکند خوب چرا این را نمیگویید؟ ﴿فیصبحوا علی ما اسروا فی انفسهم نادمین﴾ همینهایی که در باطن میگفتند چرا ما رابطهمان را با بیگانهها کم بکنیم اینها دیگر پشیمان میشوند پس معلوم میشود بیماری یا بیماری اخلاقی است یا بیماری سیاسی است بیماریهای دیگر هم هست اینها به عنوان نمونه است کینه یک نحوه بیماری است نسبت به برادر مومن ﴿ام حسب الذین فی قلوبهم مرض ان لن یخرج الله أضغانهم﴾ دو تا همسایه با هم بد هستند دو تا فامیل با هم بد هستند دو تا رفیق با هم بد هستند اینها کینه است کینه مرض است بنابراین اگر ذات اقدس اله فرمود ﴿وننزل من القرآن ما هو شفاء﴾ این شفا است بیماری را هم مشخص میکند که چی مرض است و راه درمان آن را هم مشخص میکند فرمود اگر این مواعظ الهی را رعایت بکنید هم بهداشت حاصل میشود یعنی هم مریض نمیشوید و هم اگر خدای ناکرده آلوده شدید درمان میشوید پس بیماری را مشخص میکند بیمارها را هم بازگو میکند فرمود ﴿فی قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا﴾ اینها مریض هستند سالمها را هم ذکر میکند که کی سالم است ﴿اذ جاء ربه بقلب سلیم﴾ هم سالمها را ذکر میکند هم مریضها را ذکر میکند هم سلامت را ذکر میکند هم مرض را ذکر میکند قهرا این کتاب میشود شفا
سئوال: جواب: بله ضعف ایمان ضعف یک وقت است انسان به عنوان اینکه تازه مسلمان شد یا سطح فکرش ضعیف است یا دسترسی ندارد مثل مستضعفان است اینها ﴿مرجون لامر الله﴾ هستند یک وقت است نه در اثر یک سلسله بیماری و ویروس این ضعیف شده است خوب یک وقت است که کسی نوسال است خوب یک نوسالی است تازه دارد رشد میکند ضعیف است یا پیرمرد است ضعیف است اینها دیگر مرض نیست یک وقت است نه یک میانسال است جوان است در اثر رعایت نکردن بعضی از مسائل ضعیف شده است این ضعف مستند به آن مرض است درباره یک عدهای که با منافقان بیارتباط نیستند در کنار منافقان نام آنها را در سورهٴ مبارکه احزاب میبرد این هم یک نوع مرض است فرمود آنهایی که مرجفون در مدینه هستند اگر صرف نظر نکنند ﴿المنافقون والذین فی قلوبهم مرض والمرجفون فی المدینة لنغرینک بهم﴾ فرمود یک عده در این جریانهایی که در مدینه اتفاق میافتد اینها کارشکنی میکنند گروهی در اثر نفاق کارشکنی میکنند گروهی مرجف هستند مریض است مرجف کسی است که اراجیف پخش میکند اراجیف آن اخبار بی پایه است و اصلش رجفه است رجفه یعنی لرزه خبر اگر ثابت باشد یک پایگاه خوبی دارد یک چیزی واقع شده این هم گزارش مطابق با واقع است یک امر ثابت است لرزان نیست اما خبر جعلی لرزان است یک کسی بالاخره میآید افشا میکند مرجفون گزارشگرانی بودندکه خبرهای بی پایه را نققل میکردند و باعث لرزه دیگری هم میشدند اراجیف یعنی اخبار بی پایه فرمود ﴿لئن لم ینته المنافقون والذین فی قلوبهم مرض والمرجفون فی المدینه﴾ اینگونه از افراد اگر دست برندارند ﴿لنغرینک بهم﴾ این ﴿الذین فی قلوبهم مرض﴾ همان ضعیف الایمانها هستند نه مثل منافق چون منافق را اول ذکر کرده در سوره مبارکهٴ مائده آیه 52 این بود که ﴿فتری الذین فی قلوبهم مرض یسارعون فیهم﴾ منطق باطل آنها هم این است ﴿یقولون نخشی ان تصیبنا دائرة﴾ شاید حوادث برگردد به سود آنها دربارهٴ یک عدهای دیگری از همین افراد مبتلا به بیماریهای روانی فرمود این گروه که با شما همکاری نمیکنند برای آن است که گمانشان این است که شما وقتی به جبهه رفتید سالم برنمیگردید ذات اقدس اله آنها را مخاطب قرار داد فرمود ﴿بل ظننتم ان لن ینقلب الرسول والمؤمنون الی اهلیهم ابدا﴾ فرمود شما فکر کردید که این جنگ نابرابر باعث کشتار دستهجمعی مسلمانها خواهد بود نه پیغمبر زنده برمیگردد نه مومنان همراه او زنده برمیگردند لذا همراهی نکردید ﴿ظننتم ان ینقلب الرسول والمومنون الی اهلیهم ابدا﴾ بعد فرمود ﴿و کنتم قوما بورا﴾ شما یک ملت بائری بودید این بور جمع بائر است همانطوری که زمین گاهی دائر است و گاهی بائر از زمین بائر محصول برنمیخیزد ملت و جامعه و مردم هم گاهی دائرند گاهی بائر یک عده دائرند یک عده بائر فرمود شما بائرید میوهای نمیدهید حاصلخیز نیستید از شما چه برمیآید ﴿و کنتم قوما بورا﴾ و هالک هم هستید اینها را مشخص فرمود لذا فرمود ﴿قد جائتکم موعظة من ربکم و شفاء لما فی الصدور﴾ تمام بیماریها را درمان میکند چه اینکه در سوره مبارکه اسراء آیه 82 به صورت جامع فرمود ﴿و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمة للمؤمنین﴾ اما ﴿و لایزید الظالمین الا خسارا﴾ در آن آیه فرمود این در عین حال که شفا است باعث بیماری یک عده هم هست این مثل نور شمس است که مشکلات را برطرف میکند ولی برای خفاش زیانبار است و همچنین میوههای شاداب و پرآب و شیرین برای کسی که به بیماریهای گوارشی مبتلا است دردآورد است دیگر آن کسی که زخم معده دارد هر چه میوه شیرینتر باشد شادابتر باشد پرآبتر باشد برای او دردآورتر است این نه برای اینکه این گلابی بد است برای اینکه دستگاه گوارشی او بیمار است در برابر این گلابی این دستگاه گوارش موضع میگیرد تحویل نمیگیرد گلابی را که گلابی را جذب نمیکند این میوه را جذب نمیکند و به خورد خود نمیدهد و فربه نمیشود با او به چالش مینشیند لذا درد شروع میشود چون این دستگاه گوارش مریض است این میوه را قبول نمیکند و درد از اینجا شروع میشود فرمود همین این روح و ریحان همین فاکههٴ غیبی برای یک عده دردآور است ﴿و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمت للمومنین﴾ اما ﴿و لایزید الظالمین الا خسارا﴾ در آیهٴ محل بحث هم فرمود حالا که مشخص شد چه چیز بیماری اخلاقی است چه چیز بیماری سیاسی است چه چیز بیماری اجتماعی است چه چیز بیماریهای فردی است جامعش این است که قرآن بعد از اینکه آمد آهنگ خدایی شما را بیدار میکند وقتی بیدار کردید به هویت خویشتن سری میزنید میبینید مریضید آن وقت درمان میشوید اگر سالمید شاکر میشوید و سعی میکنید مریض نشوید ﴿قد جائتکم موعظة من ربکم و شفاء ... و رحمة﴾ پس آنچه که در سوره مبارکهٴ اسراء آمده است که ﴿و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمت للمومنین﴾ اضافی هم دارد که ﴿ولایزید الظالمین الا خسارا﴾ در آیهٴ محل بحث فرمود ﴿یا ایها الناس قد جائتکم موعظة من ربکم و شفاء لما فی الصدور﴾ ذات اقدس اله هم شافی است که ﴿اذامرضت فهو یشفین﴾ بیماریهای اخلاقی و غیر اخلاقی را او شفا میدهد هر گونه از بیماریها را اگر انسان از ذات اقدس اله مسئلت کند او درمان میکند شفا مرحمت میکند ﴿و شفاء لما فی الصدور﴾ حالا اگر کسی خواست از قرآن به عنوان شفای درد دست و پا و سر و سردرد و درد سر و اینها را درمان کند آن با ادله دیگر است که هم موثر است و مانند آن اما آیه در صدد بیان شفای مافیالصدور است یعنی عقاید اینچنین است اخلاق اینچنین است اوصاف اینچنین است گرایشها اینچنین است بالاخره کسی کجراهه میرود قرآن شفا است یا مشکل علمی دارد یا مشکل عملی دارد اگر از نظر علمی بیمار است شبهه دارد قرآن برهان اقامه میکند برهان شفا است اگر کسی جاهل است جهل مرض است شبهه دارد شبهه مرض است شک دارد شک مرض است اینها با برهان حل میشود چون ﴿قد جائکم برهان من ربکم و أنزلنا الیکم نوراً﴾ بنابراین در بخشهای نظری حکمتهای نظری آنچه که مربوط به باید و بود و نبودو امثال ذلک است بالاخره در مسائل علمی اگر کسی مریض است قرآن شفا است در بحثهای عملی و اخلاق و گرایشها اگر کسی گرفتاری دارد قرآن شفا است.
سئوال: جواب: همه مشمول هستند خوب پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم هم مشمول است منتها اینها دفع هستند دیگران رفع کسانی هم که به اینها نزدیک هستند به دفع نزدیکند یعنی اینها همیشه سعی میکنند که مریض نشوند با امتثال دستورات الهی با فراگیری علوم از ذات اقدس اله نمیگذارند جهل به سراغ اینها بیاید جهل علمی و نمیگذارند جهالت عملی به سراغ آنها بیاید هم از نظر علم سالم هستند هم از نظر عمل سالمند نظیر وجود مبارک ابراهیم خلیل سلام الله علیه که ﴿اذ جاء ربه بقلب سلیم﴾ .
سئوال: جواب: شفای لما فی الصدور است مطلق است دیگر حالا شفای سرماخوردگی و اینها را به وسیله ادله دیگر باید حل کرد این آیه میفرماید هر بیماری که در درون انسان است در جان آدم است در فواد و قلب او است در جان آدم یک سلسله عقائد است یک سلسله اخلاق غیر از این چیز دیگر آنجا نیست که آنجا که دیگر سل و سرطان راه ندارد سل و سرطانش همین کفر است و الحاد هر چه در صدر است قرآن شفا میدهد اگر مشکل علمی است شفا میدهد مشکل اخلاقی است هم شفا میدهد حالا بیماریهای دیگر تجربههای فراوانی شده روایاتی دیگر است هم موثر است آنها بحث خاص خودش را دارد اما میرسیم به پایان آیه این ﴿شفاء لما فی الصدور و هدی و رحمة للمؤمنین﴾ خطاب برای ناس است نظیر ﴿شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن هدی للناس﴾ لکن آنها که بهره میبرند متقیان هستند فرمود ﴿هدی للمتقین﴾ چه اینکه وجود مبارک پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم هم ﴿ما ارسلناک الا کافة للناس﴾ اما آنهاکه از وجود مبارک حضرت استفاده بکنند مومنان هستند قرآن هم ﴿هدی للناس﴾ است ﴿موعظة للناس﴾ است هدی و رحمة للناس است اما آنها که بهره میبرند مومنان هستند.
سئوال: جواب: اینجا که هست اینجا که حالا کثیر میشوند و از یکدیگر به حسب ظاهر جدا هستند یکی داروی دیگری است البته آنجا نور واحدند آنجا جای بیماری هم نیست اصلا ﴿و شفاء لما فی الصدور و هدی و رحمة للمؤمنین﴾ پس بنابراین اگر مشکل علمی باشد هدایت حل کننده مشکل علمی است اگر مشکل اخلاقی باشد آن رحمت و عاطفه انسانی باعث درمان اخلاقی انسان خواهد بود مومن نه مشکل علمی دارد نه مشکل عملی البته آن مقداری که باید بفهمد در همان حد میفهمد آن مقداری را هم که باید متخلق بشود در همان حد متخلق است ﴿و شفاء لما فی الصدور و هدی و رحمة للمؤمنین﴾ مطلب دیگر آن است که این اوصاف چهارگانه شاید تدریج را هم به همراه داشته باشد اول موعظه است بعد مثلا راهنمائیهای دیگر در بعضی از روایات اینکه دارد ﴿بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا﴾ فضل بر وجود مبارک پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم تطبیق شده است رحمت بر وجود مبارک حضرت علی سلام الله علیه اینها البته تطبیق است تطبیق به فرد کامل است و حق است و یک تفسیر مفهومی نیست در سورهٴ مبارکهٴ توبه و مانند آن گذشت به اینکه دیگرانی که به فکر جمع مال هستند ﴿یحسب ان ماله اخلده﴾ و معیار علمش و منطقه علمش هم طبیعت است و دیگر هیچ که در سورهٴ نجم و امثال نجم فرمود ﴿فاعرض عن من تولّی عن ذکرنا ولم یرد الا الحیاة الدنیا ذلک مبلغهم من العلم﴾ درباره اینگونه از کفار و ملحدان فرمود ﴿فلیضحکوا قلیلا ولیبکوا کثیرا﴾ اینها یک نشاط موقت و محدودی را دارند و یک حزن فراوان را در آینده نزدیک یا دور در پیش دارند بنابراین نشاط اینها کم است و غم اینها وگریه اینها زیاد است این دربارهٴ کفار و منافقان و اینها که ﴿فلیضحکوا قلیلا ولیبکوا کثیرا﴾ اما اینجا درباره مومنان یا کسانی که شفا یافتهاند فرمود ﴿بفضل الله و برحمته فبذلک فلیفرحوا﴾ این بشارت است شما مسرور باشید این نشاطی است در درون شما وقتی قلب شفا پیدا کرد انسان فرحان است خوشحال است چیزی اورا نگران نمیکند آنکه ندارد چون لازم ندارد نگران نیست و کسی که به او وعده داده است به وعده او باور کرده است فرمود ﴿وما من دابة فی الأرض الا علی الله رزقها﴾ او تجملات و اینها را بیخود طلب نمیکند رزق طلب میکند و رزق را هم خدای سبحان به عنوان رب العالمین و به عنوان مدیر عامل نظام عهدهدار او شد فرمود تو آن کاری که باید بکنی بکن کوتاهی نکن هزینهات به عهدهٴ من بنابراین هیچ نگرانی نیست او یک چیزهای زائدی میطلبند دیگران که این نمیطلبد بنابراین او عاقلانه زندگی میکند ﴿قل بفضل الله و برحمته﴾ برای اهمیت مطلب تک تک اینها را ذکر کرد اولاً روی هر کدام از اینها حرف جر را جداگانه ذکر کرد ثانیاً نفرمود ﴿بفضل الله و برحمته﴾ فرمود ﴿بفضل الله﴾ که خود فضل سبب نشاط است ﴿و برحمته﴾ یعنی رحمت سبب نشاط است وقتی جمع بندی میکند باز باء را اضافه میکند میفرماید ﴿فبذلک﴾ یعنی به هر دوی اینها ﴿فلیفرحوا﴾ اینها خوشحال میشوند لذا مومن همیشه خوشحال است نگران هیچ چیز نیست ﴿هو خیر مما یجمعون﴾ پس آنچه را که خودش دارد که به آن بسنده میکند آنچه که دست دیگران است که نسبت به او ترحم میکند میگوید این انباردار دیگری است این ذخیره برای دیگری کرده و این میراث دیگران را هم اینجا ذخیره کرده این نگران چیز دیگر نیست آن ﴿یحسب ان ماله اخلده﴾ او خیال میکند این چیزهایی که انباشته او را خالد و جاوید میکند اینکه نیست بنابراین این میفهمد ﴿هو خیر مما یجمعون﴾ آنها ﴿الذی جمع مالا و عدده﴾ مدام صفر را اضافه کردند و شماره کردند و در بانک گذاشتند ﴿جمع مالا وعدده﴾ و فکر میکنند ﴿یحسب ان ماله اخلده﴾ این اینطور است این میفهمد که ﴿هو خیر مما یجمعون﴾ آنچه را که این دارد یعنی فضل خدا و رحمت خدا بهتر از چیزی است که آنها دارند اولا اگر آنها خیر باشد آنها خوب باشند این خیر است و چون آنها خوب نیستنداین خیر به معنای افعل تعیین است نه افعل تفضیل.
سئوال: جواب: نه قلبش ناراحت است برای اینکه از آینده نگران است او که مطمئن نیست که همیشه این وضع میماند که این محزون است که مبادا من به تکلیف عمل نکنم اما ظاهر آراستهای دارد غمگین نیست و کسی را پژمرده نمیکند با مردم از راه نشاط برخورد میکند ولی در قلبش بین خود و بین خدا نگران است شاید آیندهاش مثل گذشته نباشد.
والحمد لله رب العالمین
تاکنون نظری ثبت نشده است