- 210
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 30 تا 33 سوره توبه_ بخش دوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 30 تا 33 سوره توبه_بخش دوم"
ذات اقدس الهی به پیغمبر اسلام(ص) تسلّی میدهد که طغیانی که در عصر شما هست، سابقه دارد
هر جا سخن از جنگ با خداست یعنی جنگ با دین خدا جنگ با فرمان و حکم خدا.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ قَالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللّهِ وَ قَالَتِ النَّصَارَی الْمَسِیحُ ابْنُ اللّهِ ذلِکَ قَوْلُهُمْ بِأَفْوَاهِهِمْ یُضَاهِئُونَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن قَبْلُ قَاتَلَهُمُ اللّهُ أَنَّی یُؤْفَکُونَ ٭ اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَ رُهْبَانَهُمْ أَرْبَاباً مِن دُونِ اللّهِ وَ الْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَ مَا أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا إِلهاً وَاحِداً لاَإِلهَ إِلَّا هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ ٭ یُرِیدُونَ أَن یُطْفِئُوا نُورَ اللّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَ یَأْبَی اللّهُ إِلَّا أَن یُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ ٭ هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ﴾
گاهی ذات اقدس الهی به پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم ) تسلّی میدهد میفرماید این تبهکاری یا طغیانی که در عصر شما هست اینها سابقه دارد همانطوری که حرفهای شما که مربوط به جریان توحید است سابقه دارد ما به انبیاء پیشین گفتهایم الحاد و کفرورزی معاندان علیه شما هم سابقه دارد اینطور نیست که این کفری که میگویند اوّلین کفر باشد چه اینکه این توحیدی هم که شما آوردید اوّلین توحید نیست ما این سخنان را برای انبیاء پیشین نازل کردیم و شما هم ﴿مُصَدِّقاً لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ﴾ تصدیق میکنید کفر و الحادی هم که در عصر شما ظهور کرد اینها ﴿یُضَاهِئُونَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن قَبْلُ﴾ پس یک چیز بی سابقهای نیست شما نگران نباشید این یک مطلب.
مطلب دیگر مربوط به این اندیشه است که پشتوانه علمی دارد یا نه؟ مقام سوم بحث ناظر به انگیزه است که حالا اگر پشتوانه علمی نداشت پس چرا این حرف را زدند؟ از نظر بحث تاریخی فرمود نگران نباش این یک سخنی است که پیشینیان داشتند و انبیاء گذشته هم مبتلا بودند و مواجه بودند با تبهکاریهای ملحدان این چنین ﴿مَا یُقَالُ لَکَ إِلَّا مَا قَدْ قِیلَ لِلرُّسُلِ مِن قَبْلِکَ﴾ هم توحیدی که ما به تو گفتیم سابقه دارد به انبیاء پیشین گفتیم و هم شرک و الحادی که دشمنان تو دارند سابقه دارد و مشرکان قبلی هم همین حرفها را زدند پس از نظر تاریخی این حرفها سابقه دارد و باید مقاومت کرد از نظر علمی نه گفتههای قبلی مستدل بود نه گفتههای کنونی این﴿ذلِکَ قَوْلُهُمْ بِأَفْوَاهِهِمْ﴾ این یک سخن عالمانه نیست این نظیر ﴿مَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَ لاَ لِآبَائِهِمْ کَبُرَتْ کَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ﴾ این سخنی نیست که اندیشه علمیآن را همراهی کند نه خود آنها عالمانه این حرفها را میزنند نه نیاکانشان اینها مبتکر چنین بدعتی نیستند پیشینیانی چنین حرفی زدند اینها در این بدعتگذاری مقلّد هستند ولی آنها هم که پیشگام این بدعت بودند آنها هم یک سند علمی ندارند ﴿مَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَ لاَ لِآبَائِهِمْ کَبُرَتْ کَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ﴾ این حرفی که در اوایل سورهٴ «کهف» بیان شده است ناظر به آن است که این بدون اندیشه علمیگفته شده آنگاه نوبت به مقام ثالث بحث میرسد که پس انگیزهشان چه بود؟ یک وقت است انسان عالمانه سخن میگوید این به دنبال انگیزه نیست خود آن اندیشه سبب چنین حرفی است اگر اندیشهای نیست اگر برهانی نیست اگر ﴿مَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَ لاَ لِآبَائِهِمْ﴾ اگر عالمانه نیست پس برای چه میگویند آنگاه شروع میکند به تحلیل انگیزه این تبهکاران ملحد که اینها انگیزهشان خاموش کردن چراغ الهی است انگیزه اینها این است که این نور را خاموش کنند ﴿یُرِیدُونَ أَن یُطْفِئُوا نُورَ اللّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ﴾ این سه مقام بحث درباره گذشتهها هم بود درباره عصر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم ) هم هست و تا روز قیامت هم خواهد بود برای اینکه این نور تا روز قیامت هست بنابراین دشمنانش هم تا روز قیامت خواهند بود مطلب دیگر آن است که ذات اقدس الهی در عین حالی که میخواهد بفرماید این حرف از محدوده دهن نمیگذرد ﴿مَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَ لاَ لِآبَائِهِمْ﴾ مع ذلک میخواهد بگوید که اینچنین نیست که اینها مخفیانه بگویند یا فقط در زوایای ذهنشان چنین چیزی باشد بلکه صریحاً این را میگویند: ﴿ذلِکَ قَوْلُهُمْ بِأَفْوَاهِهِمْ﴾ این تأکید است بر اینکه ﴿وَ قَالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللّهِ﴾ نه یعنی منطقشان این است گاهی میگوییم حرف این آقا چیست؟ برو ببین حرفش چیست یعنی فکرش چیست اندیشهاش چیست ولو نگوید گاهی انسان میداند مطلبی را فلان نویسنده در ذهن دارد و تصریح نمیکند میگوید با ایشان گفتگو کنید ببینید حرفش چیست؟ بعد کم کم در جلسه سرّی به زبان میآورد آنچه را که در دل دارد به زبان میآورد گاهی نه علناً مینویسد علناً میگوید اینها که علناً مینویسند علناً میگویند ذات اقدس الهی درباره اینها دارد که ﴿یَکْتُبُونَ الْکِتَابَ بِأَیْدِیهِمْ﴾ این ﴿بِأَیْدِیهِمْ﴾ برای همین منظور است ﴿یَقُولُونَ بِأَفْوَاهِهِم﴾ یعنی صریحاً میگویند خب پس آنجا که فرمود: ﴿یَکْتُبُونَ الْکِتَابَ﴾ معلوم است که ﴿یَکْتُبُونَ الْکِتَابَ بِأَیْدِیهِمْ﴾ دیگر «بارجلهم» که نیست ولی میخواهد بفرماید که نه یک مطلبی است که صریحاً این را مینویسند اینجا هم میفرماید صریحاً اینها میگویند اینطور نیست که حالا إبائی داشته باشند در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» فرمود اینها یک بازار ورّاقانی دارند به عنوان تورات فروشی و انجیل فروشی امّا انجیل دست نویس تورات دست نویس نه آن توراتی که ذات اقدس الهی بر موسای کلیم (سلام الله علیه) نازل کرده است اینها کسانی هستند که آیهٴ 79 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» این بود ﴿فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ یَکْتُبُونَ الْکِتَابَ بِأَیْدِیهِمْ﴾ معلوم است دست نویس است خودشان نوشتند این را یعنی هیچ باکی ندارند که با دست خودشان کتاب را بنویسند بعد بگویند این کلام الله است اینجا هم هیچ باکی ندارند که بادهنشان صریح بگویند عزیربنالله است پس اینکه فرمود: ﴿ذلِکَ قَوْلُهُمْ بِأَفْوَاهِهِمْ﴾ این گذشته از اینکه آن معنای قبلی را به همراه دارد یعنی این سخنی است که از زبان نمیگذرد برهان آن را همراهی نمیکند گذشته از این ناظر به آن است که اینها به صراحت میگویند خب با چنین گروهی باید مبارزه کرد دیگر اینکه ما میگوییم ﴿قَاتِلُوا الَّذِینَ﴾ کذا و کذا ﴿مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ حَتَّی یُعْطُوا الْجِزْیَةَ عَن یَدٍ وَ هُمْ صَاغِرُونَ﴾ برای اینکه صریحاً میگویند عزیر ابن الله است مسیح ابن الله است خب چه طور در یک کشور اسلامی انسان این حرفها را تحمّل بکند اینها باید دست از این کفر علنی بردارند.
و امّا احتمال اینکه بگوییم: ﴿ذلِکَ قَوْلُهُمْ بِأَفْوَاهِهِمْ﴾ در برابر قلوب است یعنی دلهای اینها حرف را نمیپذیرد فقط زبانی میگویند چون دلهای اینها بر اساس فطرت موحّداند این منظور نمیتواند باشد برای اینکه درباره همین گروه ذات اقدس الهی میفرماید: ﴿أُشْرِبُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ﴾ درباره همین یهودیها و اسرائیلیها
پرسش ...
پاسخ: نه آن پیشینیان نسبت به پیشینیان چرا از دهن آنها شنیدهاند خودشان هم گفتهاند ولی اینطور نیست که قلباً معتقد نباشند فقط لساناً بگویند برای اینکه قلباً هم اینها جزء کسانی هستند که ﴿أُشْرِبُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ﴾ است برابر آیه سورهٴ مبارکهٴ «حج» ﴿لاَ تَعْمَی الأبْصَارُ وَلَکِن تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُور﴾ است اگر آن قلبی که در درون است آن چشمی باطنیشان کور باشد خب همین حرفها را میزنند دیگر اگر کسی فطرتش را تضعیف نکرده باشد دفن نکرده باشد بله میتوان گفت که این حرف مطابق با فطرتشان نیست فطرتشان توحید است ولی لساناً یک چیزهایی را میگویند امّا اینها کسانی هستند که ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾ اینها دسیسه کردند آن فطرت مدسوس است یعنی مدفون است اینها هنوز روی قبر فطرت نشستهاند دسیسه کردن «دسّه فی التراب أم یدسّه بالتراب» همین است که انسان خاکها را کنار ببرد یک چیزی را در خاک دفن بکند رویش خاک بریزد این را میگویند مدسوس «أم یدسّه فی التراب» این است دسیسه را هم که میگویند دسیسه همین است برای اینکه انسان یک فتنهای دارد این فتنه را در این نوشتهها و گفتهها دفن میکند تا یک وقتی خودش را نشان بدهد حالا اگر یک کسی ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾ شد یعنی آن فطرت را آن نفس ملهمه را در بین اغراض و غرایض دفن کرده و روی قبر فطرت الآن نشسته خب آن بیچاره حرفی نمیزند که فطرت مدفون فطرت مقبور حرفی ندارد پیامی ندارد لذا میفرماید ﴿لاَ تَعْمَی الْأَبْصَارُ وَ لَکِن تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُور﴾ و مانند آن.
بنابراین این احتمال که منظور از (افواه) در قبال قلوب باشد یعنی اینها قلباً موحّدند فطرتاً موحّدند ولی لساناً فقط ملحدند این سخن تام نیست میماند انگیزه اینها خب حالا اگر این حرف مطابق با اندیشه نبود پس برای چه این حرف را میزنند؟ درباره کلمه عزیر همانطوری که جناب زمخشری تحقیق کردند دو قول است یکی اینکه این عربی نیست اصلش (عزراء) و امثال ذلک است اگر اینچنین باشد دیگر نباید منصرف باشد لذا خود ایشان میگویند عزیر منصرف نیست امّا قول دیگر که لغت رایج و قرائت رایج قرآن بر اساس آن است اینکه عزیر کلمه عربی است و چون عربی است تنوین قبول میکند و منصرف است این گروهی که به این حرفها تن در دادند صریحاً میگویند با زبانشان عزیر ابن الله است مسیح ابن الله است صریحاً مینویسند با دستشان ﴿یَکْتُبُونَ الْکِتَابَ بِأَیْدِیهِمْ﴾ پس اینها باکی ندارند از انحراف نه از گفتن کفر و نه از نوشتن کفر با این گروه است که میفرماید اینها بالأخره باید ﴿حَتَّی یُعْطُوا الْجِزْیَةَ عَن یَدٍ وَ هُمْ صَاغِرُونَ﴾ آنگاه نوبت به مقام ثالث بحث میرسد که اگر اندیشه علمی این حرفها را تائید نمیکند پس برای چه میگویند؟ فرمود به اینکه اینها ﴿یُرِیدُونَ أَن یُطْفِئُوا نُورَ اللّهِ﴾ میخواهند خاموش کنند چراغ دین را در جنگهای مادّی فرمود اینها هر وقت آتش روشن کردند خدا خاموش کرد ﴿کُلَّمَا أَوْقَدُوا نَاراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللّهُ﴾ این را به صورت فعل ماضی هم ذکر فرمود، فرمود هر وقت این اسرائیلیها آتش جنگ را روشن کردند خدا خاموش کرد که الآن هم إن شاء الله امیدواریم در جریان انتفاضه همینطور باشد ﴿کُلَّمَا أَوْقَدُوا نَاراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللّهُ﴾ این درباره جنگهای نظامی در جنگهای فرهنگی هم فرمود به اینکه اینها با این حرفها میخواهند چراغ را خاموش کنند ولی ما نمیگذاریم چراغ خاموش بشود ما هم با اقامه برهان بر توحید هم اقامه برهان بر بطلان شرک که اصلاً برهان شرک در حقیقت برهان نمیخواهد جلوی این فتنهگری اینها را میگیریم هم تلاش و کوشش ما بر این است که بالأخره اینها را سرجایشان بنشانیم و مینشانیم بالأخره ﴿یُرِیدُونَ أَن یُطْفِئُوا نُورَ اللّهِ﴾ درباره ذات اقدس الهی که خودش ﴿نُورُ السَّماوَاتِ وَ الْأَرْضِ﴾ است که او قابل فرض نیست کسی درباره ذات اقدس الهی بتواند به نبرد برخیزد هر جا سخن از جنگ با خداست یعنی جنگ با دین خدا جنگ با فرمان و حکم خدا و مانند آن الآن آنچه در این گونه از آیات مطرح است چه آیه سورهٴ «توبه» چه آیه سورهٴ «صفّ» این است که انگیزه کفّار خاموش کردن نور خداست خود خدا چیست؟ خود خدا نور است که ﴿اللَّهُ نُورُ السَّماوَاتِ وَ الْأَرْضِ﴾ پس یک نور ذاتی داریم که «هو الله» آن محل بحث نیست یک نور النور است که این دین خداست دین خدا، وحی خدا، حکم خدا نور نور است شعاع شعاع است میخواهند این را خاموش کنند چون آنکه برایشان اثری ندارد که ﴿یُرِیدُونَ أَن یُطْفِئُوا نُورَ اللّهِ﴾ را خود الله کیست؟ ﴿اللَّهُ نُورُ السَّماوَاتِ وَ الْأَرْضِ﴾ است پس آن ﴿نُورُ السَّماوَاتِ وَ الْأَرْضِ﴾ قابل خاموش شدن نیست چون خود این فوت هم جزء این نور است اگر ﴿نُورُ السَّماوَاتِ وَ الْأَرْضِ﴾ است ظهور موجودات آسمانی و زمینی به عنایت حق است که اگر او نخواهد نه آسمانی است نه زمین او اگر نخواهد فوتی هم نیست، گفتاری هم نیست او یک حساب دیگری است جنگ با او فرض ندارد نه کار محال است فرضش محال است به ذهن نمیآید یعنی قابل تصوّر نیست نه تصدیقاً محال است فرمود: ﴿یُرِیدُونَ﴾ این فعل مضارع است و نشانه استمرار پس از دیر زمان شروع شده تا الآن و در طول تاریخ هم همینطور است به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم ) فرمود که این حرفها تازهگی ندارد اینها ﴿یُضَاهِئُونَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن قَبْلُ﴾ حال اگر برهما هستند اگر بودائیها هستند برهمائیها هستند و اگر یهودیهای مقلّد هستند اگر مسیحیهای مقلّداند و اگر روشن فکران جدید یهود و مسیحی آیندهاند همه اینها که ﴿یُضَاهِئُونَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن قَبْلُ﴾ اینها از گذشته «ارادوا» هم اکنون و در آینده «یریدوا» اینها ﴿یُرِیدُونَ أَن یُطْفِئُوا نُورَ اللّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ﴾ از آن طرف هم «و لا یرید الله الّا أن یتمّ نوره» به جای آن (لا یریدوا) که در مقابل «یرید» است ﴿یَأْبَیٰ﴾ آمده که ﴿یَأْبَیٰ﴾ از یک امتناع خاصّی حکایت میکند یک وقت است میگوییم کسی فلان کار را نمیکند یک وقت میگوییم میل ندارد یک وقتی میگوییم از آن منصرف است یک وقت میگوییم از این کار امتناع دارد این ﴿یَأْبَیٰ﴾ آن امتناع را میرساند یعنی خدا از این کار امتناع دارد هیچ ممکن نیست ذات اقدس الهی بیتفاوت همینطور رها بگذارد اینها را پس به جای اینکه در مقابل ﴿یُرِیدُونَ﴾ بفرماید «و یرید الله اتمام نوره» اینطور تعبیر نفرمود بلکه بالاتر تعبیر کرد بالاترش این بود که بفرماید «لا یرید الّا أن یتم» اینطورهم تعبیر نکرد بالاتر از بالاتر تعبیر کرد فرمود خدا امتناع دارد از این کار پس نظم طبیعی به حسب ظاهر این است که گفته بشود «یریدون أن یطفئوا نور الله ویرید الله أن یتمّ نوره» این معنای رقیق است از این بالاتر این است که این «یرید» به صورت نفی ذکر بشود آن «الّا» هم بیاید که حصر را برساند «و الا یرید الله الّا أن یتمّ نوره» این یک مقداری متوسط است واز آن غلیظتر این است که کلمه «اراده» اصلاً به کار نرود نه نفیاً و نه اثباتاً چیزی به کار برود که معنای امتناع را دارد یعنی خدا اصلاً نمیگذارد خدا إباء دارد از این کار ﴿وَ یَأْبَی اللّهُ﴾ یعنی «یمتنع» یعنی امتناع میکند هیچ اجازه نمیدهد مگر اینکه به پایان برسد پس برای مقابل ﴿یُرِیدُونَ﴾ سه تا فرض است که آن فرض اولا افصح و ابلغ است که آن انتخاب شده ﴿یُرِیدُونَ أَن یُطْفِئُوا نُورَ اللّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَ یَأْبَی اللّهُ إِلَّا أَن یُتِمَّ نُورَهُ﴾ مطلب دیگر ین است که اینجا اتمام فرهنگی و علمی و امثال ذلک نیست چون مسئله اتمام فرهنگی و علمی و نزول وحی و ابلاغ احکام این در اوایل سورهٴ مبارکهٴ «مائده» در جریان غدیر گذشت که﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلاَمَ دِیناً﴾ آن اتمام فرهنگی است هرچه باید بگوید گفت آن دیگر کاری است شده که فرمود: ﴿أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی﴾ از این به بعد دیگر اگر هر چه میآید شرح و شروح همین است چیز جدیدی نیست ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلاَمَ دِیناً﴾ بنا بود که یک قرآن صامت و یک قرآن ناطق خلق بکنم که کردم بیش از این، که لازم نیست این هم قرآن مدوّن که قرآن صامت است این هم علیبنابیطالب و اهل بیت عترت که قرآن ناطقاند دیگر بیش از این، که لازم نیست دیگر تمام شد همه را من گفتم میگوید از اینها بپرسید امّا اینکه در آیه محلّ بحث میفرماید خدا میخواهد نورش را تمام کند یعنی میخواهد آن بحثهای علمی را عینی کند یعنی پیاده کند این دیگر در طول تاریخ است تدریجی است نظیر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» آیهٴ هفت و هشت گذشت که ﴿وَ یُرِیدُ اللّهُ أَن یُحِقَّ الْحَقَّ بِکَلِمَاتِهِ وَ یَقْطَعَ دَابِرَ الْکَافِرِینَ ٭ لِیُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُبْطِلَ الْبَاطِلَ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ﴾ این دیگر احقاق عملی و عینی است نه احقاق علمی نه اینکه خدا میخواهد برهان اقامه کند برهان تمام شد گرچه آن مربوط به جریان غدیر نیست ولی میخواهد بفرماید در مقام عین و درمقام خارج ذات اقدس الهی هدف خود را پیاده خواهد کرد ﴿وَیُرِیدُ اللّهُ أَن یُحِقَّ الْحَقَّ﴾ شما را پیروز کرده است آنها را محکوم به شکست کرد برای اینکه خداوند اراده دارد که حقّ را با کلمات خودش با افعال و آثار خودش در خارج تثبیت کند و ریشه کافران را قطع کند ﴿لِیُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُبْطِلَ الْبَاطِلَ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ﴾
پرسش ...
پاسخ: آن پایانش زمان ظهور حضرت است که آن هم بحث مخصوصی دارد که آن هم به خواست خدا خواهد آمد ولی این در جریان جنگ بدر و اینهاست فرمود من این کار را کردم شما را پیروز کردم برای اینکه حق را احقاق کنم و آنها را شکست دادم برای اینکه بخواهم دابر و اصل آنها را قطع کنم این مربوط به جنگ بدر و امثال ذلک است خب که بحثش گذشت و مربوط به همین نشئه عصر پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) است خب آن حالا خواهد آمد که ﴿لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ﴾ اینجا درباره حضرت(سلام الله علیه) است که آنجا بحث خواهد شد
پرسش ...
پاسخ: نه آن در بحثهای قبل مشخص شد که هر وقت مسلمانها برابر دستورات اسلامی حرکت کنند و دین خدا را بخواهند یاری کنند ولو به نحو نمونه هم یک جا شکست نخوردند اگر در جریان احد بود اگر در جریان حنین بود اگر در جریانهای دیگر بود یک مشکل فقهی حقوقی اخلاقی داشتند حالا یا به دستور پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) عمل نکردند آن سنگر را رها کردند یا بعد از فتح مکه وقتی به جریان هوازن و سقیف حمله کردند مغرور شدند به خودشان اعتماد کردند آن نیروی توکّل الهی را از دست دادند که ﴿إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْکُمْ شَیْئاً﴾ و مانند آن و گرنه هیچ جا ممکن نیست که ﴿تَنصُرُوا اللَّهَ﴾ باشد و ﴿یَنصُرْکُمْ﴾ نباشد چون ﴿إِنَّ اللَّهَ لاَ یُخْلِفُ الْمِیعَادَ﴾ هرجا انسان قیام کرد و به مقصد نرسید یا خیال کرد به مقصد نرسید واقعاً به مقصد رسیده است یا نه اگر به مقصد نرسید نصرش نصر الهی نبود یک مشکلی در کارش بود وگرنه ﴿إِن تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدَامَکُمْ﴾ این یک موجبه کلیّهای است که تخلفپذیر نیست
پرسش ...
پاسخ: بله دیگر چون آخر چه کسی اینها را آخر جابجا کرده؟ آنجا که معلوم باید باشد مثل ﴿أَیْنَ تَذْهَبُونَ﴾ خودش با فعل معلوم ذکر کرده امّا اینجا که ﴿أَنَّی یُؤْفَکُونَ﴾ معنایش این است که اینها اصلاً زمامشان معلوم نیست دست چه کسی است که چه کسی اینها را جابجا میکند که اگر یک عدّه ﴿کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ هستند بالأخره یک زمامدارانی هستند که اینها را جابجا بکنند کیست که اینها را جابجا میکند پس یک جا مستقلاً به خود اینها خطاب میکند ﴿فَأَیْنَ تَذْهَبُونَ﴾ یک جا میفرماید اصلاً معلوم هست که اختیار دست کیست؟ چه کسی شما را جابجا میکند؟ «آفک» شما کیست شما «مأکوف» چه کسی هستید؟
پرسش ...
پاسخ: آنکه ﴿قَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لاَأَیْمَانَ لَهُمْ﴾ برای خود گردانندگان است ولی اینها هم که حجت خدا را عمداً ﴿فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ﴾ اینها هم گرفتار لعن الهی هستند دیگر.
خب ﴿یُرِیدُونَ أَن یُطْفِئُوا﴾ پس انگیزهشان این است اندیشه علمی ندارند ﴿یُرِیدُونَ أَن یُطْفِئُوا نُورَ اللّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ﴾ ولی ﴿وَ یَأْبَی اللّهُ إِلَّا أَن یُتِمَّ نُورَهُ﴾ در مقام خارج ﴿وَ لَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ﴾ این ﴿وَ لَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ﴾ ناظر به همان مقام عین است چه اینکه ﴿أَن یُتِمَّ نُورَهُ﴾ ناظر به مقام عین است ﴿وَ لَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ﴾ که در اوایل آیهٴ هفت و هشت سورهٴ مبارکهٴ «انفال» گذشت آن از همین سنخ بود که ﴿وَ یُحِقُّ اللَّهُ الْحَقَّ بِکَلِمَاتِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «صفّ» این مطلب آمده است با یک تعبیر با مختصری تفاوت آیهٴ هشت سورهٴ مبارکهٴ «صفّ» این است ﴿یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ﴾ آن ﴿وَ یَأْبَی اللّهُ إِلَّا أَن یُتِمَّ نُورَهُ﴾ از این خیلی اقواست اینجا به صورت جمله فعلیه نیامد به صورت جمله اسمیّه بیان شد ﴿وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ﴾ آیه محل بحث این است که ﴿وَ یَأْبَی اللّهُ إِلَّا أَن یُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ﴾ ولو کافر خوشش نیاید تفاوت دیگری که بین آیهٴ هشت سورهٴ مبارکهٴ «صفّ» و آیه محل بحث سوره توبه است این است که در سورهٴ «صفّ» فرمود: ﴿یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا﴾ یعنی اینها هنوز به ذی المقدمه نرسیدند اینها مقدمات خاموش کردن نور را فراهم کردند ﴿یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا﴾ یعنی اراده کردند که اسباب إطفاء را فراهم بکنند ولی در آیه محلّ بحث سورهٴ «توبه» فرمود: ﴿یُرِیدُونَ أَن یُطْفِئُوا﴾ این ﴿أَن﴾ که «أن» مصدریه است با فعل بعدی تعبیر به إطفاء میشود «یریدون الإطفاء» مستقیماً إطفاء را میخواهند امّا آنجا «یریدون لأن یهیّئوا و یعدّوا لإطفاء النور» آنجا متعلّق ارادهشان اسباب است شاید سرّ تفاوتی که ﴿وَیَأْبَی﴾ در سورهٴ «توبه» آمده ﴿وَاللَّهُ مُتِمُّ﴾ در سورهٴ «صفّ» آمده این باشد که آنچه در سورهٴ «توبه» است مهمتر از چیزی است که در سورهٴ «صفّ» آمده است چون در سورهٴ «صفّ» اینها اراده کردند مقدّمات خاموش کردن نور را فراهم بکنند ولی در سورهٴ «توبه» دارد که مستقیماً اینها میخواهند نور خدا را خاموش بکنند
پرسش ...
پاسخ: امّا «لام» نقش خاص خودش را خواهد داشت این «لام» برای تهیه است برای آمادگی است
خب پس اینها دارند زمینه آن توطئه را فراهم میکنند ولی در سورهٴ «توبه» مستقیماً وارد عمل شدند و این حرف را به صراحت گفتند ﴿یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ﴾ خب حالا ذات اقدس الهی چه طور نور خودش را تمام میکند؟ میفرماید به اینکه ﴿هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ﴾ ذات اقدس الهی رسول خودش را فرستاد حالا یا در صحبت هدایت است یا در کسوت هدایت این «باء» ﴿بِالْهُدَی﴾ یا به معنای این است که این مصاحب با هدایت است یا نه در جامع هدایت است که این را فرستاده یک وقت است که میگوییم ﴿لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ﴾ این یک فایده درون گروهی است به اصطلاح ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَ أَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَ الْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ﴾ یا ما این کار را کردیم ﴿لِیُخْرِجَکُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ﴾ یا به موسای کلیم گفتیم ﴿أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ﴾ ﴿الر کِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ﴾ اینها برای درون گروهی است درون مذهبی است یعنی این کار برای آن است که مردم را ﴿یُعَلِّمَهُم﴾ باشد ﴿یُزَکِّیهِم﴾ باشد امّا نسبت به مکتبهای دیگر چه طور؟ بالأخر کتبهای دیگر هم باید باشند و این هم باشد؟ یا نه بالأخره یک مکتب باید در جهان اداره بشود و حرف بزند؟ فرمود که نه هدف نهایی آن است که این دین جهان شمول بر اساس کلیّتش که هر فردی را مخاطب قرار میدهد و دوامش که هر عصری را زیر مجموعه خود دارد یعنی همگانی و همیشگی است این دین جهان شمولی که دارای کلیّت و دوام هست بر هر مکتبی پیروز میشود ﴿لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ﴾ اینجا است که جریان ظهور ولیعصر(ارواحنا فداه) مطرح است که باید بحث شود خب در نوبتهای قبل اشاره شد که ذات اقدس الهی مکتبهای دیگر را که حاکم بر روی زمیناند آنها را در برابر قرآن تعدیل میکند و تنظیم میکند یعنی آن تحریفهای تورات تحریفهای انجیل اینها رخت برببندد برابر قرآن آن حقّ ظهور میکند امّا یک سلسله مکتبهای باطلی هم پدید آمده است که آنها را بشر خودش ساخته آنها را فرمود: ﴿وَ قَاتِلُوهُمْ حَتَّی لاَتَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلّهِ﴾ این آیهای است که برای اوّلین بار نازل شد در قسمتی دیگر همین مضمون آمده ﴿وَ قَاتِلُوهُمْ حَتَّی لاَتَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ لِلّهِ﴾ دیگر (کلّه) ندارد این بار دوّم نازل شد آنچه بار اوّل نازل شده بود این بود که ﴿وَ یَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلّهِ﴾ اینکه بار دوّم نازل شد چون لازم نبود کلمه «کل» اضافه بشود چون بار اوّل گفته شد لذا در بار دوّم دیگر کلمه «کل» نیست فرمود: ﴿وَ یَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلّهِ﴾ خب این بحث مبسوط که قبلاً گذشت که فرمود هرگونه الحاد شرک و کفر فتنه است شما اگر جهاد فرهنگی کردید و ثمر نکرد مبارزه نظامی داشته باشید و فتنه فطری را از بین برید تا اینکه ﴿وَ یَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلّهِ﴾ که بار اوّل نازل شد ﴿وَیَکُونَ الدِّینُ لِلّهِ﴾ که بار دوّم نازل شد این آیه ای که در دو جای قرآن است دو بار نازل شده تفاوتشان هم این است که یکی «کل» دارد یکی ندارد در اینجا فرمود: ﴿لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ﴾ هر دینی که در روی زمین باشد دینی که روی هوا و تفرعون نفس آمده نظیر دینی که فرعون به بنیاسرائیل میگفت: ﴿إِنِّی أَخَافُ أَن یُبَدِّلَ دِینَکُمْ أَوْ أَن یُظْهِرَ فِی الْأَرْضِ الْفَسَادَ﴾ یا وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) به مشرکین حجاز فرمود: ﴿لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِیَ دِینِ﴾ اینگونه از ادیان که دین بر اینها اطلاق شده است و جزء مکتب باطل چیز دیگر نیست اینها «مظهور» میشوند یعنی مغلوب میشوند ﴿لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ﴾ «ظاهر» یعنی غالب در همین سورهٴ مبارکهٴ «توبه» قبلاً گذشت که ﴿إِن یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ لاَیَرْقُبُوا فِیکُمْ إِلّاً وَ لاَ ذِمَّةً﴾ چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «صفّ» هم از همین ظهور به عنوان غلبه اراده شده است آیهٴ هشت سورهٴ «توبه» که بحث شد این بود ﴿کَیْفَ وَ إِن یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ لاَیَرْقُبُوا فِیکُمْ إِلّاً وَ لاَ ذِمَّةً﴾ ﴿یَظْهَرُوا﴾ یعنی «یغلبوا» آیه پایانی سورهٴ مبارکهٴ «صفّ» هم این است ﴿فَأَیَّدْنَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَی عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظَاهِرِینَ﴾ آیه پایانی سورهٴ مبارکهٴ «صفّ» یعنی آیهٴ چهارده این است ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا أَنصَارَ اللَّهِ کَمَا قَالَ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ لِلْحَوَارِیِّینَ مَنْ أَنصَارِی إِلَی اللَّهِ قَالَ الْحَوَارِیُّونَ نَحْنُ أَنصَارُ اللَّهِ فَآمَنَت طَائِفَةٌ مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَ کَفَرَت طَائِفَةٌ فَأَیَّدْنَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَی عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظَاهِرِینَ﴾ یعنی غالبین خب ﴿إِن یَظْهَرُوا﴾ یعنی «إن یغلبوا» (ظاهرین) یعنی (غالبین) ﴿لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ﴾ یعنی (یجعله غالباً) و این هم غلبه عینی است غلبه نظامیآست نه تنها غلبه فرهنگی.
«الحمد لله ربّ العالمین»
ذات اقدس الهی به پیغمبر اسلام(ص) تسلّی میدهد که طغیانی که در عصر شما هست، سابقه دارد
هر جا سخن از جنگ با خداست یعنی جنگ با دین خدا جنگ با فرمان و حکم خدا.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ قَالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللّهِ وَ قَالَتِ النَّصَارَی الْمَسِیحُ ابْنُ اللّهِ ذلِکَ قَوْلُهُمْ بِأَفْوَاهِهِمْ یُضَاهِئُونَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن قَبْلُ قَاتَلَهُمُ اللّهُ أَنَّی یُؤْفَکُونَ ٭ اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَ رُهْبَانَهُمْ أَرْبَاباً مِن دُونِ اللّهِ وَ الْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَ مَا أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا إِلهاً وَاحِداً لاَإِلهَ إِلَّا هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ ٭ یُرِیدُونَ أَن یُطْفِئُوا نُورَ اللّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَ یَأْبَی اللّهُ إِلَّا أَن یُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ ٭ هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ﴾
گاهی ذات اقدس الهی به پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم ) تسلّی میدهد میفرماید این تبهکاری یا طغیانی که در عصر شما هست اینها سابقه دارد همانطوری که حرفهای شما که مربوط به جریان توحید است سابقه دارد ما به انبیاء پیشین گفتهایم الحاد و کفرورزی معاندان علیه شما هم سابقه دارد اینطور نیست که این کفری که میگویند اوّلین کفر باشد چه اینکه این توحیدی هم که شما آوردید اوّلین توحید نیست ما این سخنان را برای انبیاء پیشین نازل کردیم و شما هم ﴿مُصَدِّقاً لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهِ﴾ تصدیق میکنید کفر و الحادی هم که در عصر شما ظهور کرد اینها ﴿یُضَاهِئُونَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن قَبْلُ﴾ پس یک چیز بی سابقهای نیست شما نگران نباشید این یک مطلب.
مطلب دیگر مربوط به این اندیشه است که پشتوانه علمی دارد یا نه؟ مقام سوم بحث ناظر به انگیزه است که حالا اگر پشتوانه علمی نداشت پس چرا این حرف را زدند؟ از نظر بحث تاریخی فرمود نگران نباش این یک سخنی است که پیشینیان داشتند و انبیاء گذشته هم مبتلا بودند و مواجه بودند با تبهکاریهای ملحدان این چنین ﴿مَا یُقَالُ لَکَ إِلَّا مَا قَدْ قِیلَ لِلرُّسُلِ مِن قَبْلِکَ﴾ هم توحیدی که ما به تو گفتیم سابقه دارد به انبیاء پیشین گفتیم و هم شرک و الحادی که دشمنان تو دارند سابقه دارد و مشرکان قبلی هم همین حرفها را زدند پس از نظر تاریخی این حرفها سابقه دارد و باید مقاومت کرد از نظر علمی نه گفتههای قبلی مستدل بود نه گفتههای کنونی این﴿ذلِکَ قَوْلُهُمْ بِأَفْوَاهِهِمْ﴾ این یک سخن عالمانه نیست این نظیر ﴿مَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَ لاَ لِآبَائِهِمْ کَبُرَتْ کَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ﴾ این سخنی نیست که اندیشه علمیآن را همراهی کند نه خود آنها عالمانه این حرفها را میزنند نه نیاکانشان اینها مبتکر چنین بدعتی نیستند پیشینیانی چنین حرفی زدند اینها در این بدعتگذاری مقلّد هستند ولی آنها هم که پیشگام این بدعت بودند آنها هم یک سند علمی ندارند ﴿مَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَ لاَ لِآبَائِهِمْ کَبُرَتْ کَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ﴾ این حرفی که در اوایل سورهٴ «کهف» بیان شده است ناظر به آن است که این بدون اندیشه علمیگفته شده آنگاه نوبت به مقام ثالث بحث میرسد که پس انگیزهشان چه بود؟ یک وقت است انسان عالمانه سخن میگوید این به دنبال انگیزه نیست خود آن اندیشه سبب چنین حرفی است اگر اندیشهای نیست اگر برهانی نیست اگر ﴿مَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَ لاَ لِآبَائِهِمْ﴾ اگر عالمانه نیست پس برای چه میگویند آنگاه شروع میکند به تحلیل انگیزه این تبهکاران ملحد که اینها انگیزهشان خاموش کردن چراغ الهی است انگیزه اینها این است که این نور را خاموش کنند ﴿یُرِیدُونَ أَن یُطْفِئُوا نُورَ اللّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ﴾ این سه مقام بحث درباره گذشتهها هم بود درباره عصر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم ) هم هست و تا روز قیامت هم خواهد بود برای اینکه این نور تا روز قیامت هست بنابراین دشمنانش هم تا روز قیامت خواهند بود مطلب دیگر آن است که ذات اقدس الهی در عین حالی که میخواهد بفرماید این حرف از محدوده دهن نمیگذرد ﴿مَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَ لاَ لِآبَائِهِمْ﴾ مع ذلک میخواهد بگوید که اینچنین نیست که اینها مخفیانه بگویند یا فقط در زوایای ذهنشان چنین چیزی باشد بلکه صریحاً این را میگویند: ﴿ذلِکَ قَوْلُهُمْ بِأَفْوَاهِهِمْ﴾ این تأکید است بر اینکه ﴿وَ قَالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللّهِ﴾ نه یعنی منطقشان این است گاهی میگوییم حرف این آقا چیست؟ برو ببین حرفش چیست یعنی فکرش چیست اندیشهاش چیست ولو نگوید گاهی انسان میداند مطلبی را فلان نویسنده در ذهن دارد و تصریح نمیکند میگوید با ایشان گفتگو کنید ببینید حرفش چیست؟ بعد کم کم در جلسه سرّی به زبان میآورد آنچه را که در دل دارد به زبان میآورد گاهی نه علناً مینویسد علناً میگوید اینها که علناً مینویسند علناً میگویند ذات اقدس الهی درباره اینها دارد که ﴿یَکْتُبُونَ الْکِتَابَ بِأَیْدِیهِمْ﴾ این ﴿بِأَیْدِیهِمْ﴾ برای همین منظور است ﴿یَقُولُونَ بِأَفْوَاهِهِم﴾ یعنی صریحاً میگویند خب پس آنجا که فرمود: ﴿یَکْتُبُونَ الْکِتَابَ﴾ معلوم است که ﴿یَکْتُبُونَ الْکِتَابَ بِأَیْدِیهِمْ﴾ دیگر «بارجلهم» که نیست ولی میخواهد بفرماید که نه یک مطلبی است که صریحاً این را مینویسند اینجا هم میفرماید صریحاً اینها میگویند اینطور نیست که حالا إبائی داشته باشند در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» فرمود اینها یک بازار ورّاقانی دارند به عنوان تورات فروشی و انجیل فروشی امّا انجیل دست نویس تورات دست نویس نه آن توراتی که ذات اقدس الهی بر موسای کلیم (سلام الله علیه) نازل کرده است اینها کسانی هستند که آیهٴ 79 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» این بود ﴿فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ یَکْتُبُونَ الْکِتَابَ بِأَیْدِیهِمْ﴾ معلوم است دست نویس است خودشان نوشتند این را یعنی هیچ باکی ندارند که با دست خودشان کتاب را بنویسند بعد بگویند این کلام الله است اینجا هم هیچ باکی ندارند که بادهنشان صریح بگویند عزیربنالله است پس اینکه فرمود: ﴿ذلِکَ قَوْلُهُمْ بِأَفْوَاهِهِمْ﴾ این گذشته از اینکه آن معنای قبلی را به همراه دارد یعنی این سخنی است که از زبان نمیگذرد برهان آن را همراهی نمیکند گذشته از این ناظر به آن است که اینها به صراحت میگویند خب با چنین گروهی باید مبارزه کرد دیگر اینکه ما میگوییم ﴿قَاتِلُوا الَّذِینَ﴾ کذا و کذا ﴿مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ حَتَّی یُعْطُوا الْجِزْیَةَ عَن یَدٍ وَ هُمْ صَاغِرُونَ﴾ برای اینکه صریحاً میگویند عزیر ابن الله است مسیح ابن الله است خب چه طور در یک کشور اسلامی انسان این حرفها را تحمّل بکند اینها باید دست از این کفر علنی بردارند.
و امّا احتمال اینکه بگوییم: ﴿ذلِکَ قَوْلُهُمْ بِأَفْوَاهِهِمْ﴾ در برابر قلوب است یعنی دلهای اینها حرف را نمیپذیرد فقط زبانی میگویند چون دلهای اینها بر اساس فطرت موحّداند این منظور نمیتواند باشد برای اینکه درباره همین گروه ذات اقدس الهی میفرماید: ﴿أُشْرِبُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ﴾ درباره همین یهودیها و اسرائیلیها
پرسش ...
پاسخ: نه آن پیشینیان نسبت به پیشینیان چرا از دهن آنها شنیدهاند خودشان هم گفتهاند ولی اینطور نیست که قلباً معتقد نباشند فقط لساناً بگویند برای اینکه قلباً هم اینها جزء کسانی هستند که ﴿أُشْرِبُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ﴾ است برابر آیه سورهٴ مبارکهٴ «حج» ﴿لاَ تَعْمَی الأبْصَارُ وَلَکِن تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُور﴾ است اگر آن قلبی که در درون است آن چشمی باطنیشان کور باشد خب همین حرفها را میزنند دیگر اگر کسی فطرتش را تضعیف نکرده باشد دفن نکرده باشد بله میتوان گفت که این حرف مطابق با فطرتشان نیست فطرتشان توحید است ولی لساناً یک چیزهایی را میگویند امّا اینها کسانی هستند که ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾ اینها دسیسه کردند آن فطرت مدسوس است یعنی مدفون است اینها هنوز روی قبر فطرت نشستهاند دسیسه کردن «دسّه فی التراب أم یدسّه بالتراب» همین است که انسان خاکها را کنار ببرد یک چیزی را در خاک دفن بکند رویش خاک بریزد این را میگویند مدسوس «أم یدسّه فی التراب» این است دسیسه را هم که میگویند دسیسه همین است برای اینکه انسان یک فتنهای دارد این فتنه را در این نوشتهها و گفتهها دفن میکند تا یک وقتی خودش را نشان بدهد حالا اگر یک کسی ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾ شد یعنی آن فطرت را آن نفس ملهمه را در بین اغراض و غرایض دفن کرده و روی قبر فطرت الآن نشسته خب آن بیچاره حرفی نمیزند که فطرت مدفون فطرت مقبور حرفی ندارد پیامی ندارد لذا میفرماید ﴿لاَ تَعْمَی الْأَبْصَارُ وَ لَکِن تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُور﴾ و مانند آن.
بنابراین این احتمال که منظور از (افواه) در قبال قلوب باشد یعنی اینها قلباً موحّدند فطرتاً موحّدند ولی لساناً فقط ملحدند این سخن تام نیست میماند انگیزه اینها خب حالا اگر این حرف مطابق با اندیشه نبود پس برای چه این حرف را میزنند؟ درباره کلمه عزیر همانطوری که جناب زمخشری تحقیق کردند دو قول است یکی اینکه این عربی نیست اصلش (عزراء) و امثال ذلک است اگر اینچنین باشد دیگر نباید منصرف باشد لذا خود ایشان میگویند عزیر منصرف نیست امّا قول دیگر که لغت رایج و قرائت رایج قرآن بر اساس آن است اینکه عزیر کلمه عربی است و چون عربی است تنوین قبول میکند و منصرف است این گروهی که به این حرفها تن در دادند صریحاً میگویند با زبانشان عزیر ابن الله است مسیح ابن الله است صریحاً مینویسند با دستشان ﴿یَکْتُبُونَ الْکِتَابَ بِأَیْدِیهِمْ﴾ پس اینها باکی ندارند از انحراف نه از گفتن کفر و نه از نوشتن کفر با این گروه است که میفرماید اینها بالأخره باید ﴿حَتَّی یُعْطُوا الْجِزْیَةَ عَن یَدٍ وَ هُمْ صَاغِرُونَ﴾ آنگاه نوبت به مقام ثالث بحث میرسد که اگر اندیشه علمی این حرفها را تائید نمیکند پس برای چه میگویند؟ فرمود به اینکه اینها ﴿یُرِیدُونَ أَن یُطْفِئُوا نُورَ اللّهِ﴾ میخواهند خاموش کنند چراغ دین را در جنگهای مادّی فرمود اینها هر وقت آتش روشن کردند خدا خاموش کرد ﴿کُلَّمَا أَوْقَدُوا نَاراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللّهُ﴾ این را به صورت فعل ماضی هم ذکر فرمود، فرمود هر وقت این اسرائیلیها آتش جنگ را روشن کردند خدا خاموش کرد که الآن هم إن شاء الله امیدواریم در جریان انتفاضه همینطور باشد ﴿کُلَّمَا أَوْقَدُوا نَاراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللّهُ﴾ این درباره جنگهای نظامی در جنگهای فرهنگی هم فرمود به اینکه اینها با این حرفها میخواهند چراغ را خاموش کنند ولی ما نمیگذاریم چراغ خاموش بشود ما هم با اقامه برهان بر توحید هم اقامه برهان بر بطلان شرک که اصلاً برهان شرک در حقیقت برهان نمیخواهد جلوی این فتنهگری اینها را میگیریم هم تلاش و کوشش ما بر این است که بالأخره اینها را سرجایشان بنشانیم و مینشانیم بالأخره ﴿یُرِیدُونَ أَن یُطْفِئُوا نُورَ اللّهِ﴾ درباره ذات اقدس الهی که خودش ﴿نُورُ السَّماوَاتِ وَ الْأَرْضِ﴾ است که او قابل فرض نیست کسی درباره ذات اقدس الهی بتواند به نبرد برخیزد هر جا سخن از جنگ با خداست یعنی جنگ با دین خدا جنگ با فرمان و حکم خدا و مانند آن الآن آنچه در این گونه از آیات مطرح است چه آیه سورهٴ «توبه» چه آیه سورهٴ «صفّ» این است که انگیزه کفّار خاموش کردن نور خداست خود خدا چیست؟ خود خدا نور است که ﴿اللَّهُ نُورُ السَّماوَاتِ وَ الْأَرْضِ﴾ پس یک نور ذاتی داریم که «هو الله» آن محل بحث نیست یک نور النور است که این دین خداست دین خدا، وحی خدا، حکم خدا نور نور است شعاع شعاع است میخواهند این را خاموش کنند چون آنکه برایشان اثری ندارد که ﴿یُرِیدُونَ أَن یُطْفِئُوا نُورَ اللّهِ﴾ را خود الله کیست؟ ﴿اللَّهُ نُورُ السَّماوَاتِ وَ الْأَرْضِ﴾ است پس آن ﴿نُورُ السَّماوَاتِ وَ الْأَرْضِ﴾ قابل خاموش شدن نیست چون خود این فوت هم جزء این نور است اگر ﴿نُورُ السَّماوَاتِ وَ الْأَرْضِ﴾ است ظهور موجودات آسمانی و زمینی به عنایت حق است که اگر او نخواهد نه آسمانی است نه زمین او اگر نخواهد فوتی هم نیست، گفتاری هم نیست او یک حساب دیگری است جنگ با او فرض ندارد نه کار محال است فرضش محال است به ذهن نمیآید یعنی قابل تصوّر نیست نه تصدیقاً محال است فرمود: ﴿یُرِیدُونَ﴾ این فعل مضارع است و نشانه استمرار پس از دیر زمان شروع شده تا الآن و در طول تاریخ هم همینطور است به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم ) فرمود که این حرفها تازهگی ندارد اینها ﴿یُضَاهِئُونَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن قَبْلُ﴾ حال اگر برهما هستند اگر بودائیها هستند برهمائیها هستند و اگر یهودیهای مقلّد هستند اگر مسیحیهای مقلّداند و اگر روشن فکران جدید یهود و مسیحی آیندهاند همه اینها که ﴿یُضَاهِئُونَ قَوْلَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن قَبْلُ﴾ اینها از گذشته «ارادوا» هم اکنون و در آینده «یریدوا» اینها ﴿یُرِیدُونَ أَن یُطْفِئُوا نُورَ اللّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ﴾ از آن طرف هم «و لا یرید الله الّا أن یتمّ نوره» به جای آن (لا یریدوا) که در مقابل «یرید» است ﴿یَأْبَیٰ﴾ آمده که ﴿یَأْبَیٰ﴾ از یک امتناع خاصّی حکایت میکند یک وقت است میگوییم کسی فلان کار را نمیکند یک وقت میگوییم میل ندارد یک وقتی میگوییم از آن منصرف است یک وقت میگوییم از این کار امتناع دارد این ﴿یَأْبَیٰ﴾ آن امتناع را میرساند یعنی خدا از این کار امتناع دارد هیچ ممکن نیست ذات اقدس الهی بیتفاوت همینطور رها بگذارد اینها را پس به جای اینکه در مقابل ﴿یُرِیدُونَ﴾ بفرماید «و یرید الله اتمام نوره» اینطور تعبیر نفرمود بلکه بالاتر تعبیر کرد بالاترش این بود که بفرماید «لا یرید الّا أن یتم» اینطورهم تعبیر نکرد بالاتر از بالاتر تعبیر کرد فرمود خدا امتناع دارد از این کار پس نظم طبیعی به حسب ظاهر این است که گفته بشود «یریدون أن یطفئوا نور الله ویرید الله أن یتمّ نوره» این معنای رقیق است از این بالاتر این است که این «یرید» به صورت نفی ذکر بشود آن «الّا» هم بیاید که حصر را برساند «و الا یرید الله الّا أن یتمّ نوره» این یک مقداری متوسط است واز آن غلیظتر این است که کلمه «اراده» اصلاً به کار نرود نه نفیاً و نه اثباتاً چیزی به کار برود که معنای امتناع را دارد یعنی خدا اصلاً نمیگذارد خدا إباء دارد از این کار ﴿وَ یَأْبَی اللّهُ﴾ یعنی «یمتنع» یعنی امتناع میکند هیچ اجازه نمیدهد مگر اینکه به پایان برسد پس برای مقابل ﴿یُرِیدُونَ﴾ سه تا فرض است که آن فرض اولا افصح و ابلغ است که آن انتخاب شده ﴿یُرِیدُونَ أَن یُطْفِئُوا نُورَ اللّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَ یَأْبَی اللّهُ إِلَّا أَن یُتِمَّ نُورَهُ﴾ مطلب دیگر ین است که اینجا اتمام فرهنگی و علمی و امثال ذلک نیست چون مسئله اتمام فرهنگی و علمی و نزول وحی و ابلاغ احکام این در اوایل سورهٴ مبارکهٴ «مائده» در جریان غدیر گذشت که﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلاَمَ دِیناً﴾ آن اتمام فرهنگی است هرچه باید بگوید گفت آن دیگر کاری است شده که فرمود: ﴿أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی﴾ از این به بعد دیگر اگر هر چه میآید شرح و شروح همین است چیز جدیدی نیست ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلاَمَ دِیناً﴾ بنا بود که یک قرآن صامت و یک قرآن ناطق خلق بکنم که کردم بیش از این، که لازم نیست این هم قرآن مدوّن که قرآن صامت است این هم علیبنابیطالب و اهل بیت عترت که قرآن ناطقاند دیگر بیش از این، که لازم نیست دیگر تمام شد همه را من گفتم میگوید از اینها بپرسید امّا اینکه در آیه محلّ بحث میفرماید خدا میخواهد نورش را تمام کند یعنی میخواهد آن بحثهای علمی را عینی کند یعنی پیاده کند این دیگر در طول تاریخ است تدریجی است نظیر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» آیهٴ هفت و هشت گذشت که ﴿وَ یُرِیدُ اللّهُ أَن یُحِقَّ الْحَقَّ بِکَلِمَاتِهِ وَ یَقْطَعَ دَابِرَ الْکَافِرِینَ ٭ لِیُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُبْطِلَ الْبَاطِلَ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ﴾ این دیگر احقاق عملی و عینی است نه احقاق علمی نه اینکه خدا میخواهد برهان اقامه کند برهان تمام شد گرچه آن مربوط به جریان غدیر نیست ولی میخواهد بفرماید در مقام عین و درمقام خارج ذات اقدس الهی هدف خود را پیاده خواهد کرد ﴿وَیُرِیدُ اللّهُ أَن یُحِقَّ الْحَقَّ﴾ شما را پیروز کرده است آنها را محکوم به شکست کرد برای اینکه خداوند اراده دارد که حقّ را با کلمات خودش با افعال و آثار خودش در خارج تثبیت کند و ریشه کافران را قطع کند ﴿لِیُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُبْطِلَ الْبَاطِلَ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ﴾
پرسش ...
پاسخ: آن پایانش زمان ظهور حضرت است که آن هم بحث مخصوصی دارد که آن هم به خواست خدا خواهد آمد ولی این در جریان جنگ بدر و اینهاست فرمود من این کار را کردم شما را پیروز کردم برای اینکه حق را احقاق کنم و آنها را شکست دادم برای اینکه بخواهم دابر و اصل آنها را قطع کنم این مربوط به جنگ بدر و امثال ذلک است خب که بحثش گذشت و مربوط به همین نشئه عصر پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) است خب آن حالا خواهد آمد که ﴿لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ﴾ اینجا درباره حضرت(سلام الله علیه) است که آنجا بحث خواهد شد
پرسش ...
پاسخ: نه آن در بحثهای قبل مشخص شد که هر وقت مسلمانها برابر دستورات اسلامی حرکت کنند و دین خدا را بخواهند یاری کنند ولو به نحو نمونه هم یک جا شکست نخوردند اگر در جریان احد بود اگر در جریان حنین بود اگر در جریانهای دیگر بود یک مشکل فقهی حقوقی اخلاقی داشتند حالا یا به دستور پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) عمل نکردند آن سنگر را رها کردند یا بعد از فتح مکه وقتی به جریان هوازن و سقیف حمله کردند مغرور شدند به خودشان اعتماد کردند آن نیروی توکّل الهی را از دست دادند که ﴿إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْکُمْ شَیْئاً﴾ و مانند آن و گرنه هیچ جا ممکن نیست که ﴿تَنصُرُوا اللَّهَ﴾ باشد و ﴿یَنصُرْکُمْ﴾ نباشد چون ﴿إِنَّ اللَّهَ لاَ یُخْلِفُ الْمِیعَادَ﴾ هرجا انسان قیام کرد و به مقصد نرسید یا خیال کرد به مقصد نرسید واقعاً به مقصد رسیده است یا نه اگر به مقصد نرسید نصرش نصر الهی نبود یک مشکلی در کارش بود وگرنه ﴿إِن تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرْکُمْ وَ یُثَبِّتْ أَقْدَامَکُمْ﴾ این یک موجبه کلیّهای است که تخلفپذیر نیست
پرسش ...
پاسخ: بله دیگر چون آخر چه کسی اینها را آخر جابجا کرده؟ آنجا که معلوم باید باشد مثل ﴿أَیْنَ تَذْهَبُونَ﴾ خودش با فعل معلوم ذکر کرده امّا اینجا که ﴿أَنَّی یُؤْفَکُونَ﴾ معنایش این است که اینها اصلاً زمامشان معلوم نیست دست چه کسی است که چه کسی اینها را جابجا میکند که اگر یک عدّه ﴿کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ هستند بالأخره یک زمامدارانی هستند که اینها را جابجا بکنند کیست که اینها را جابجا میکند پس یک جا مستقلاً به خود اینها خطاب میکند ﴿فَأَیْنَ تَذْهَبُونَ﴾ یک جا میفرماید اصلاً معلوم هست که اختیار دست کیست؟ چه کسی شما را جابجا میکند؟ «آفک» شما کیست شما «مأکوف» چه کسی هستید؟
پرسش ...
پاسخ: آنکه ﴿قَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لاَأَیْمَانَ لَهُمْ﴾ برای خود گردانندگان است ولی اینها هم که حجت خدا را عمداً ﴿فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ﴾ اینها هم گرفتار لعن الهی هستند دیگر.
خب ﴿یُرِیدُونَ أَن یُطْفِئُوا﴾ پس انگیزهشان این است اندیشه علمی ندارند ﴿یُرِیدُونَ أَن یُطْفِئُوا نُورَ اللّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ﴾ ولی ﴿وَ یَأْبَی اللّهُ إِلَّا أَن یُتِمَّ نُورَهُ﴾ در مقام خارج ﴿وَ لَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ﴾ این ﴿وَ لَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ﴾ ناظر به همان مقام عین است چه اینکه ﴿أَن یُتِمَّ نُورَهُ﴾ ناظر به مقام عین است ﴿وَ لَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ﴾ که در اوایل آیهٴ هفت و هشت سورهٴ مبارکهٴ «انفال» گذشت آن از همین سنخ بود که ﴿وَ یُحِقُّ اللَّهُ الْحَقَّ بِکَلِمَاتِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «صفّ» این مطلب آمده است با یک تعبیر با مختصری تفاوت آیهٴ هشت سورهٴ مبارکهٴ «صفّ» این است ﴿یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ﴾ آن ﴿وَ یَأْبَی اللّهُ إِلَّا أَن یُتِمَّ نُورَهُ﴾ از این خیلی اقواست اینجا به صورت جمله فعلیه نیامد به صورت جمله اسمیّه بیان شد ﴿وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ﴾ آیه محل بحث این است که ﴿وَ یَأْبَی اللّهُ إِلَّا أَن یُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ﴾ ولو کافر خوشش نیاید تفاوت دیگری که بین آیهٴ هشت سورهٴ مبارکهٴ «صفّ» و آیه محل بحث سوره توبه است این است که در سورهٴ «صفّ» فرمود: ﴿یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا﴾ یعنی اینها هنوز به ذی المقدمه نرسیدند اینها مقدمات خاموش کردن نور را فراهم کردند ﴿یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا﴾ یعنی اراده کردند که اسباب إطفاء را فراهم بکنند ولی در آیه محلّ بحث سورهٴ «توبه» فرمود: ﴿یُرِیدُونَ أَن یُطْفِئُوا﴾ این ﴿أَن﴾ که «أن» مصدریه است با فعل بعدی تعبیر به إطفاء میشود «یریدون الإطفاء» مستقیماً إطفاء را میخواهند امّا آنجا «یریدون لأن یهیّئوا و یعدّوا لإطفاء النور» آنجا متعلّق ارادهشان اسباب است شاید سرّ تفاوتی که ﴿وَیَأْبَی﴾ در سورهٴ «توبه» آمده ﴿وَاللَّهُ مُتِمُّ﴾ در سورهٴ «صفّ» آمده این باشد که آنچه در سورهٴ «توبه» است مهمتر از چیزی است که در سورهٴ «صفّ» آمده است چون در سورهٴ «صفّ» اینها اراده کردند مقدّمات خاموش کردن نور را فراهم بکنند ولی در سورهٴ «توبه» دارد که مستقیماً اینها میخواهند نور خدا را خاموش بکنند
پرسش ...
پاسخ: امّا «لام» نقش خاص خودش را خواهد داشت این «لام» برای تهیه است برای آمادگی است
خب پس اینها دارند زمینه آن توطئه را فراهم میکنند ولی در سورهٴ «توبه» مستقیماً وارد عمل شدند و این حرف را به صراحت گفتند ﴿یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ﴾ خب حالا ذات اقدس الهی چه طور نور خودش را تمام میکند؟ میفرماید به اینکه ﴿هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ﴾ ذات اقدس الهی رسول خودش را فرستاد حالا یا در صحبت هدایت است یا در کسوت هدایت این «باء» ﴿بِالْهُدَی﴾ یا به معنای این است که این مصاحب با هدایت است یا نه در جامع هدایت است که این را فرستاده یک وقت است که میگوییم ﴿لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ﴾ این یک فایده درون گروهی است به اصطلاح ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَ أَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَ الْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ﴾ یا ما این کار را کردیم ﴿لِیُخْرِجَکُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ﴾ یا به موسای کلیم گفتیم ﴿أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ﴾ ﴿الر کِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّورِ﴾ اینها برای درون گروهی است درون مذهبی است یعنی این کار برای آن است که مردم را ﴿یُعَلِّمَهُم﴾ باشد ﴿یُزَکِّیهِم﴾ باشد امّا نسبت به مکتبهای دیگر چه طور؟ بالأخر کتبهای دیگر هم باید باشند و این هم باشد؟ یا نه بالأخره یک مکتب باید در جهان اداره بشود و حرف بزند؟ فرمود که نه هدف نهایی آن است که این دین جهان شمول بر اساس کلیّتش که هر فردی را مخاطب قرار میدهد و دوامش که هر عصری را زیر مجموعه خود دارد یعنی همگانی و همیشگی است این دین جهان شمولی که دارای کلیّت و دوام هست بر هر مکتبی پیروز میشود ﴿لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ﴾ اینجا است که جریان ظهور ولیعصر(ارواحنا فداه) مطرح است که باید بحث شود خب در نوبتهای قبل اشاره شد که ذات اقدس الهی مکتبهای دیگر را که حاکم بر روی زمیناند آنها را در برابر قرآن تعدیل میکند و تنظیم میکند یعنی آن تحریفهای تورات تحریفهای انجیل اینها رخت برببندد برابر قرآن آن حقّ ظهور میکند امّا یک سلسله مکتبهای باطلی هم پدید آمده است که آنها را بشر خودش ساخته آنها را فرمود: ﴿وَ قَاتِلُوهُمْ حَتَّی لاَتَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلّهِ﴾ این آیهای است که برای اوّلین بار نازل شد در قسمتی دیگر همین مضمون آمده ﴿وَ قَاتِلُوهُمْ حَتَّی لاَتَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ لِلّهِ﴾ دیگر (کلّه) ندارد این بار دوّم نازل شد آنچه بار اوّل نازل شده بود این بود که ﴿وَ یَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلّهِ﴾ اینکه بار دوّم نازل شد چون لازم نبود کلمه «کل» اضافه بشود چون بار اوّل گفته شد لذا در بار دوّم دیگر کلمه «کل» نیست فرمود: ﴿وَ یَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلّهِ﴾ خب این بحث مبسوط که قبلاً گذشت که فرمود هرگونه الحاد شرک و کفر فتنه است شما اگر جهاد فرهنگی کردید و ثمر نکرد مبارزه نظامی داشته باشید و فتنه فطری را از بین برید تا اینکه ﴿وَ یَکُونَ الدِّینُ کُلُّهُ لِلّهِ﴾ که بار اوّل نازل شد ﴿وَیَکُونَ الدِّینُ لِلّهِ﴾ که بار دوّم نازل شد این آیه ای که در دو جای قرآن است دو بار نازل شده تفاوتشان هم این است که یکی «کل» دارد یکی ندارد در اینجا فرمود: ﴿لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ﴾ هر دینی که در روی زمین باشد دینی که روی هوا و تفرعون نفس آمده نظیر دینی که فرعون به بنیاسرائیل میگفت: ﴿إِنِّی أَخَافُ أَن یُبَدِّلَ دِینَکُمْ أَوْ أَن یُظْهِرَ فِی الْأَرْضِ الْفَسَادَ﴾ یا وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) به مشرکین حجاز فرمود: ﴿لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِیَ دِینِ﴾ اینگونه از ادیان که دین بر اینها اطلاق شده است و جزء مکتب باطل چیز دیگر نیست اینها «مظهور» میشوند یعنی مغلوب میشوند ﴿لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ﴾ «ظاهر» یعنی غالب در همین سورهٴ مبارکهٴ «توبه» قبلاً گذشت که ﴿إِن یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ لاَیَرْقُبُوا فِیکُمْ إِلّاً وَ لاَ ذِمَّةً﴾ چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «صفّ» هم از همین ظهور به عنوان غلبه اراده شده است آیهٴ هشت سورهٴ «توبه» که بحث شد این بود ﴿کَیْفَ وَ إِن یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ لاَیَرْقُبُوا فِیکُمْ إِلّاً وَ لاَ ذِمَّةً﴾ ﴿یَظْهَرُوا﴾ یعنی «یغلبوا» آیه پایانی سورهٴ مبارکهٴ «صفّ» هم این است ﴿فَأَیَّدْنَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَی عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظَاهِرِینَ﴾ آیه پایانی سورهٴ مبارکهٴ «صفّ» یعنی آیهٴ چهارده این است ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا أَنصَارَ اللَّهِ کَمَا قَالَ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ لِلْحَوَارِیِّینَ مَنْ أَنصَارِی إِلَی اللَّهِ قَالَ الْحَوَارِیُّونَ نَحْنُ أَنصَارُ اللَّهِ فَآمَنَت طَائِفَةٌ مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَ کَفَرَت طَائِفَةٌ فَأَیَّدْنَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَی عَدُوِّهِمْ فَأَصْبَحُوا ظَاهِرِینَ﴾ یعنی غالبین خب ﴿إِن یَظْهَرُوا﴾ یعنی «إن یغلبوا» (ظاهرین) یعنی (غالبین) ﴿لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ﴾ یعنی (یجعله غالباً) و این هم غلبه عینی است غلبه نظامیآست نه تنها غلبه فرهنگی.
«الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است