display result search
منو
تفسیر آیات 101 تا 103 سوره یونس _ بخش اول

تفسیر آیات 101 تا 103 سوره یونس _ بخش اول

  • 1 تعداد قطعات
  • 28 دقیقه مدت قطعه
  • 15 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 101 تا 103 سوره یونس _ بخش دوم"


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
قُلِ انْظُرُوا مَاذَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا تُغْنِی الْآیَاتُ وَالنُّذُرُ عَنْ قَوْمٍ لَا یُؤْمِنُونَ ﴿101﴾ فَهَلْ یَنْتَظِرُونَ إِلَّا مِثْلَ أَیَّامِ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِهِمْ قُلْ فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ ﴿102﴾ ثُمَّ نُنَجِّی رُسُلَنَا وَالَّذِینَ آمَنُوا کَذَلِکَ حَقًّا عَلَیْنَا نُنْجِ الْمُؤْمِنِینَ ﴿103﴾

در آیه 99 سخن از مشیّت تکوینی و تشریعی به میان آمده که ذات اقدس الاه دو مشیت و اراده دارد و آیاتی که مشیت تکوینی و مشیت تشریعی را در بر داشت بازگو شد در جریان ﴿و لو شاء الله مااقتتلوا﴾ و مانند آن اشاره شد که اگر ذات اقدس الاه بخواهد جلوی جنگ و خونریزی را بگیرد می‌تواند لکن مردم را آزاد گذاشته است تا معلوم شود عادل کیست و ظالم کیست و مانند آن چه اینکه در سوره 47 که به نام مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است آنجا فرمود که ﴿وَ لو یشاء الله لانتصر منهم ولکن لیبلو بعضکم ببعض﴾ اگر ذات اقدس الاه اراده می‌کرد از تبه‌کاران انتقام می‌گرفت و حق را قاهراً پیروز می‌کرد ﴿ولکن لیبلو بعضکم ببعض﴾ می‌خواهد شما را بیازماید در تمام جنگها که برخی از انبیا، اولیا، صدیقین، صلحا شهید شده‌اند برای همان آزمایش است که ﴿لیمیز الله الخبیث من الطیب﴾ وگرنه اگر با قدرتِ معجزه و امر غیبی دین پیشرفت می‌کرد مردم مجبور به پذیرش دین بودند نه کمالی برای مؤمنان بود و نه فضیلتی برای اولیا و مانند آن خدای سبحان عمدا بشر را آزاد گذاشته است ﴿لیمیز الله الخبیث من الطیب﴾ شود پس ﴿لو یشاء الله ما اقتتلوا الذین کفروا﴾ و خداوند یفعل ما یرید هر چه حکمت اقتضا می‌کند انجام می‌دهد حکمت اقتضا کرد که اینها را آزاد بگذارد تا معلوم بشود چه کسی مؤمن است چه کسی کافر و چه کسی مجاهد است چه کسی منافق است و مانند آن مسائل دیگری که مربوط به آیات تکوینی و تشریعی و مشیّت و اراده تشریعی و تکوینی بود در بحثهای قبلی گذشت
و اما آنچه که مربوط به این آیات است فرمود که بنابراین است که انسان بر اساس اراده و انتخاب احسن کامل بشود نه بر اساس اجبار و بهترین راه برای تکامل همان نظریه‌پردازی است ﴿قل انظروا ماذا فی السماوات و الارض﴾ بالاخره انسان باید کامل بشود این عطشش را فرو بنشاند حالا یا از درون یا از بیرون یا از هر دو راه یک وقت است که انسان نه از درون گوش می‌دهد نه از بیرون گوش می‌دهد بالأخره می‌خشکد یک وقت است هم از درون هم از بیرون بهره می‌گیرد این همواره سرسبز است و سیراب یک وقتی از احد الطرفین گوش می‌دهد بالاخره از این چهار حال بیرون نیست یا انسان از درون و بیرون با هم آب می‌گیرد یا فقط از درون آب می‌گیرد یا از بیرون آب می‌گیرد یا نه از درون نه [از] بیرون می‌خشکد الان یک منطقه کشاورزی بخواهد سرسبز بشود سیراب بشود و ثمر ببخشد یا باید از خودش چشمه داشته باشد نشد از نهری از بحری یک جدولی یک جویی آب بکشند بیایند آنجا یک استخر درست کنند از آن بیرون تأمین بشود گاهی ممکن است یک منطقه‌ای کوهستانی باشد که هم از جای دیگر آب می‌آید و نهر و بحر می‌آید و گاهی از خودش هم چشمه دارد این سه قسم سرسبزند اما نه از درون چشمه بجوشد یک زمینی داشته باشیم که نه درون خودش چشمه داشته باشد نه از بحر و نهر آب بگیرد می‌خشکد در این کریمه فرمود بالاخره یا خودتان اهل نظر باشید نظریه‌پرداز باشید یا گوش بدهید به حرف صاحب نظر البته اگر اهل نظر بودید خود آن نظرِ شما و نظریه شما، شما را به صاحب نظر دعوت می‌کند برای اینکه اگر اهل حکمت و کلام باشید می‌فهمید وحی و نبوت به ضرورت حق است اگر نظریه‌پرداز بودید نظر کردید در آسمان و زمین و دیدید در آسمان و زمین چه خبر است طوبی لکم و حسن مآب ﴿قل انظروا ماذا فی السمٰوات و الارض﴾ چه چیزی در آسمان است؟ نه آسمان چیست؟ چگونه است چه چیزی در آسمان است؟ چه چیزی در زمین است؟ منظور از زمین کره زمین نیست آنچه که زمین است زمین است آنچه که در زمین است هم زمین است آنچه آسمان است، آسمان است آنچه در آسمان است، آسمان است فرمود شما در این چهار تا نگاه بکنید ببینید در اینها چه چیزی است وقتی که فکر کردید می‌فهمید که ﴿هو الذی فی السماء إلٰه و فی الارض اله﴾ در اینها یک چیزی است به نام جلوه حق ظهور حق آیت حق در آسمانها ظهور حق است در زمین ظهور حق است ﴿قل انظروا ماذا فی السموات و الارض﴾ بعد می‌گوید ﴿هو الذی فی السماء الٰه و فی الارض الٰه﴾ این عصاره نظریه‌پردازی است اگر کسی فرصت رفتن به حوزه و دانشگاه را نداشت قدرت تحلیل عقلی نداشت براهین نقلی نداشت به براهین ساده هم بسنده نکرد بالاخره باید گوش به حرف صاحب‌نظر بدهد این می‌شود انذار و تبشیر رهبران الاهی اگر انشاءالله یک کسی اهل حوزه و دانشگاه بود هم نظریه‌پرداز بود هم گوش شنوا داشت نسبت به نذیر و بشیر این طوبی له و حسن مآب این جمع کرده بین عقل و نقل و اگر کسی دسترسی به این مسائل نقلی نداشت و در یک فضایی بود که احکام و حِکَم اسلامی آنجا تبلیغ نشد این به عقل خود بالاخره به آن مقداری که میسور است می‌رسد و معذور هم است بیش از آن مقدار مقدورش نیست تا دست رسی پیدا کند به تبلیغات دین و اگر جزء توده مردم بود آن قدرتهای تحلیل عقلی حوزویان و دانشگاهیان را نداشت این باید گوش بدهد ببیند که بشیرِ نذیر چه می‌گوید
انبیا و اولیا بشیرِ نذیر هستند علما هم حرفهای آنها را می‌زنند مبلّغان الاهی وارثان همان‌ها هستند فرمایشات آنها را نقل می‌کنند این باید گوش بدهد ببیند که عالمان دین چه می‌گویند اگر یک کسی بگوید من می‌خواهم آزاد باشم نه نظریه‌پردازی حوزویان و دانشگاهیان را داشت نه گوش شنوایی داشت این مثل آن سرزمین بایری است که نه از خود چشمه دارد نه از جدول و بحر و نهر آب می‌گیرد این جز خشکیدن چیز دیگری برای آن نیست این می‌شود ارضِ جرز این می‌شود زمین موات این همان بیان نورانی حضرت امیر است که فرمود «فالصورة صورة انسان القلب قلبُ حیوانٍ ...و ذلک میت الاحیاء» این جنازه عمودی همین است جنازه عمودی که می‌گویند همین است حضرت فرمود بعضی‌ها جنازه عمودی‌اند با این جنازه‌هایی که قبرستان می‌برند فرقشان در این است که او خوابیده این ایستاده است «فالصورة صورة انسان و القلب قلب حیوان و ذلک میت الاحیاء» این زندهٴ مرده است بزرگان دین گفتند تلاش و کوشش کن مرده زنده شوی نه زندهٴ مرده بعضی‌ها قبل از مرگ مرده‌اند همین ﴿وَ ذلک میت الاحیاء﴾ بعضی‌ها زمان زندگی زنده‌اند بعد از مرگ هم زنده‌اند ﴿وَ العلماء باقون ما بقی الدهر﴾ فرمودند:
ای زندهٴ مرده بکوش مرده زنده شوی
یعنی تو که الان مرده‌ای در حال حیات به جایی می‌رسی که بعد از مرگ هم زنده‌ای خب چرا خودت را هدر می‌دهی فرمود ما گفتیم ﴿انظروا ماذا فی السموات و ما الارض﴾ ببینید در آسمان و زمین چه خبر است حرفهای انبیا را که نقل کردیم اگر کسی به جای سیاهی رسید ﴿و ماذا﴾ این ما را گفته‌اند هم استفهامیه می‌تواند باشد هم نافیه سیدنا الاستاد (رضوان الله علیه) نظر شریفشان این است که این ما استفهامیه است در این گونه از موارد مثل اینکه «بماذا اعالج الموت» مرگ را ما با چه معالجه کنیم اینجا هم ﴿ماذا تغنی الایات و النذر﴾ یک استفهامی است در چنین فضای مناسبی که خب چه اثر دارد آیات الاهی نسبت به کور انذار انبیا نسبت به کر نفرمود «امن لا یؤمن» یا «عن الذین لا یؤمنون» فرمود ﴿عن قوم لا یؤمنون﴾ این ﴿عن قوم لا یؤمنون﴾ در همه موارد نیست در بخشی از موارد هست این ﴿عن قوم لا یؤمنون﴾ همین تعبیری است که می‌گوییم فرهنگشان این شد الان شما می‌بینید یک عده‌ای گرفتار اینترنت هستند خدا کسی را مبتلا نکند اینها اصلاً نمی‌دانند انسانیت یعنی چه از کجا آمده‌اند به کجا دارند می‌روند و یک حیوانیت مدرن است اینها را می‌گویند ﴿قوم لا یؤمنون﴾ این ﴿قوم لا یومنون﴾ غیر از ﴿الذین لا یومنون﴾ است یعنی اصلاً قومیتشان این است فرهنگشان این است خونشان این است خویشان این است خاکشان این است سرزمینشان این است ﴿عن قوم لا یومنون﴾ یعنی فرهنگشان این شد بالاخره نه از درون نه از بیرون خب می‌خشکند دیگر اینها این‌چنین هستند ﴿و ما تغنی الایات﴾ که ادله عقلی درون ﴿و النذر﴾ ادله نقلی بیرون که عقل حمایت می‌کند آن را هم نقل حمایت می‌کند خب اگر عقل اثر نکرد نقل اثر نکرد آدم چه می‌شود ﴿عن قوم لا یومنون﴾ و آن‌وقت تنزل می‌کنند به حیوانیت شما این حیات الحیوان دمیری را بخوانید در مسائل اعمال غرایز جنسی هیچ‌کدام از این حیوانات غرب به اندازه این خوک نمی‌شوند آن مقداری که اینها اعمال شهوت می‌کنند ارضای غریزه می‌کنند هیچ کدام از این غربی‌ها آن قدرت را ندارند بالاخره یک قدرت محدودی دارند اگر بنا شد کسی با این راه کامل بشود باید جناب خوک کامل باید بشود شما الان وضع آنها را می‌بینید این خطر اینترنت را می‌بینید هم بچه‌هایتان را باید مواظب باشید هم مسئولین ما باید مواظب باشند که این مانند سیل دارد می‌آید فرمود اینها فرهنگشان الان این است ﴿و ما تغنی الایات و النذر﴾ نه «عن الذین لا یومنون» ﴿عن قوم لا یومنون﴾ هر جا گفتند ﴿عن قوم لا یومنون﴾ یعنی فرهنگشان این است قومیتشان این است خونشان الان به این رفته می‌ماند این فروعاتی که احیاناً مورد سؤال است
سؤال: ... جواب: البته این هم _معاذ الله_ همین است این هم همین‌طور است اینکه شما می‌بینید بزرگان وقتی که آیین درس را دادند مرحوم خواجه یا دیگران وقتی برنامه درسی طلاب را تنظیم می‌کنند می‌گویند اول اخلاق بعد منطق بعد علوم دیگر ما تا حالیمان نشود که گناه سمّ است بالأخره ما از مواد مخدر الحمدلله حوزویان محفوظ‌اند چرا؟ برای اینکه می‌دانند سمّ است ضرر دارد بد‌عاقبتی است بی‌حیثیتی است به چند دلیل قطعی گناه از این مواد مخدر بدتر است برای اینکه این مواد مخدّر بالأخره بدن را مسموم می‌کند بعد انسان بعد از چند سال می‌میرد و دفنش می‌کنند تمام می‌شود اما مگر گناه ول می‌کند آدم را؟ یک مادّه مخدّری است که روح را به اسارت در می‌آورد راه برای نجات نیست اینکه انسان مرهون است همین است دیگر ﴿کل نفس بما کسبت رهینة﴾ این که مثل بانک رهنی نیست که کسی سفارش بکند آدم برود فرشش را از گرو در بیاورد یا خانه را از گرو در بیاورد یک انسان بدهکار تبه‌کار بزهکار را گرو می‌گیرند این بیچاره چه زمانی باید فکّ رهن بکند ﴿کل امریٍ بما کسب رهین﴾ ای مرهونٌ ﴿کل نفس بما کسبت رهینة﴾ ای مرهونةٌ خب ای مرهونة را چه زمانی باید فکّ کرد چه کسی می‌تواند فکّ بکند این است که تا اخلاق نباشد هیچ علمی سودمند نیست اول اخلاق بعد طرز تفکر که بالاخره انسان منطقی حرف بزند منطقی فکر بکند حالا هر رشته‌ای می‌خواهد قبول بشود هر رشته‌ای که می‌خواهد برود باید با استدلال پیش برود وگرنه عالم نخواهد شد یک انباری از نقلیات [می‌شود] می‌شود کشکول نه کتاب علمی کشکول یک کتاب پراکنده دارد مسائل علمی دارد اما یک کتاب فنی نیست رسائل یک کتاب فنی است مکاسب فنی است شرح منظومه یک کتاب فنی است و عقلی و نقلی این طور است اما پراکنده آدم یک چیزی را حفظ بکند که ملّا نیست فرمود اول اخلاق بعد منطق بعد حالا هر رشته‌ای که آدم خواست قبول بکند اینکه فرمود ﴿و ما تغنی الایات و النذر عن قوم لا یومنون﴾ اینجا دیگر حالا از این به بعد فرمود ما اینها را آزاد گذاشتیم اما اینها در زنجیر ما هستند در فضای اراده تکوینی ما آزادند ما که تفویض نکردیم که همآن‌طور که جبر مستحیل است تفویض هم محال است ما اینها را چند روزی آزمودیم آزاد گذاشتیم ببینیم چه می‌شود اینها دیگر به جایی رسیدند که دارند می‌خشکند نه از درون نه از بیرون نه خودشان استدلال می‌کنند نه گوش به حرف مستدِل می‌دهند آن‌گاه فرمود ﴿فهل ینتظرون الا مثل ایام الذین خلوا من قبلهم﴾ اینها که تازه نوبر بشریت نیستند افرادی قبل از اینها فراوان و بیشتر از اینها هم بودند ما آنها را به خاک سیاه نشاندیم اینها هم همین‌طور است حوادث می‌آید آزمونها می‌آید فراز و نشیب هست انبیا و اولیا و صلحا این وسطها سالم می‌مانند بقیه علف هرزند یک باغبان مگر چه کار می‌کند باغبان که هر روز نمی‌آید علف هرز را وجین بکند بالاخره سالی دو سه بار سم‌پاشی می‌کند سالی دو سه بار علف هرز را وجین می‌کند ذات اقدس الاه فرمود ما آن امتحانهای اساسی را سالی دو بار داریم ﴿اولم یعلم انهم یفتنون فی کل عام مرة او مرتین﴾ بالاخره رخدادهای مهم این‌چنین نیست که حالا هر روز یک انقلابی بشود یا هر روز اوضاع عوض بشود که فرمود ما سالی یک بار یا دو بار آن جلوه خاصمان را نشان می‌دهیم آن امتحانات جزئی هر روزه است مثل اینکه از دانش‌آموز هر روز سر کلاس امتحان می‌گیرند آن امتحان مقطعی است اما فرمود مگر نمی‌دانند که ﴿یفتنون فی کل عام مرة أو مرتین﴾ آن امتحانات رسمی سالی یک بار است یا در دو تا نیم ترم بالأخره، فرمود ما در این وسطها کارمان را بررسی می‌کنیم در هر فراز و نشیبی بالاخره یک عده را وجین می‌کنیم می‌اندازیم دور یک عده صالح را نگه می‌داریم شما می‌بینید هزارها علف هرز در باغ روییده می‌شود ولی آنکه میوه می‌دهد و می‌ماند آن درخت است برای اینکه باغبان به سراغش می‌آید مگر کنار هر درختی چندین علف هرز سبز نمی‌شود آن ﴿والله أنبتکم من الارض نباتا﴾ حسابش روشن است فرمود ما این علفهای هرز را میدان می‌دهیم یک چند روزی بعد اینها را وجین می‌کنیم آنکه شاداب می‌ماند میوه می‌دهد شجره طوبا همان انبیا و اولیا و پیروانشان هستند فرمود ﴿فهل ینتظرون الا مثل ایام الذین خلوا من قبلهم﴾ وقایع مثل [اینکه] می‌گویند ایام عرب ایام عجم ایام کذا ایام کذا یعنی تاریخ اینها، اینها منتظرند که آن تاریخ بیاید ما هم البته منتظریم یعنی رهبران الاهی هم منتظرند منتها منتظرند که آن رخداد الاهی پدید بیاید تا معلوم بشود که ﴿لیمیز الله الخبیث من الطیب و یجعل الخبیث بعضه علی بعض فیرکمه جمیعاً فیجعله فی جهنم﴾ هم انبیا (علیهم الصلاة و علیهم السلام) منتظرند هم توده مردم اینها منتظر وعده‌اند آنها منتظر وعید ﴿قل تننظروا انی معکم من المنتظرین﴾ ما آن کار را بکنیم ﴿ثم ننجی رسلنا والذین آمنوا﴾ در آن حوادث نهایی که پدید می‌آید انبیا و مؤمنان را نجات می‌دهیم درباره نُنَجی و نُنْج دو قرائت شده است ﴿کذلک حقا علینا نُنْج المؤمنین﴾ این یاء در رسم الخط قرآنی حذف شده است ما مؤمنین را حفظ می‌کنیم این جزء فلسفه تاریخ ماست به اصطلاح، فرمود ما این را مربوط به گذشته نیست اصل کلی این است که ما اینها را آزاد می‌گذاریم تا جبری نباشد یک، زمامشان به دست ماست تا تفویضی توهّم نشود دو، میدان‌داری موقّت را به عهده اینها می‌گذاریم تا اینها را بیازماییم ﴿لیمیز الله الخبیث من الطیب﴾ سه، بعد ﴿ثم نُنَجی رسلنا والذین آمنوا﴾ چهار، و این اصل کلی در تمام تاریخ است و جزء سنت ماست ﴿کذلک نُنْج المؤمنین﴾ این‌طور نیست مربوط به گذشته باشد که، بعد هم فرمود این را ما بر خودمان لازم کردیم ﴿حقا علینا نصر المؤمنین﴾ کمک کردن مردان با ایمان این حقّی است که خود خدا بر خودش لازم کرده است یعنی اسمی از اسمای حسنای الاهی بر اسمی دیگر حاکم شده است نه بر مقام ذات نظیر ﴿کتب ربکم علی نفسه الرحمة﴾ است که ﴿کتب ربکم علی نفسه الرحمة﴾ ناظر به آن است که بخشی از اسمای حسنای الاهی جنبه اعظمیت دارند بر بخشهای دیگر حاکم‌اند انسان وقتی در سراسر جهان نگاه بکند سراسر جهان را آیات الاهی پر کرده و آن ذی الآیه را هم نشان می‌دهد این‌طور نیست که سراسر جهان وجود باشد پس ماعدا چیست پس چه چیزی فقیر است سراسر جهان یک آیه است و یک ذی الآیه‌ای که متطوّر در این آیات است آن ذی الآیه وجه خداست و این آیات الاهی به استناد آن وجهِ خدا آن وجه را نشان می‌دهند و آیه آن وجه‌اند البته حالا وقتی کسی نظریه‌پرداز شد گاهی در معرفت نفس کار می‌کند گاهی در جهان‌بینی بیرونی کار می‌کند و گاهی بالاتر از این دو می‌اندیشد ﴿و فی الارض آیات للموقنین٭ و فی انفسکم أفلا تبصرون﴾ تا برسد به ﴿اَوَلَمْ یکف بربک انه علی کل شیء شهید﴾ ﴿سنریهم آیاتنا فی الآفاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انه الحق اولم یکف﴾ بالأخره ﴿وَ فی الارض آیات للموقنین﴾ یک گروه، ﴿و فی انفسکم﴾ دو گروه، جمع هر دو بشود جمع کاملی است برتر از همه ﴿اولم یکف بربک انه علی کل شیء شهید﴾ است بالأخره نظریه‌پردازی و از آیه به ذی‌الایه پی بردن یک فضیلتی است برای صاحب نظر نقل هم همین را تایید می‌کند در بخشی از موارد که نقل صبغه تعلیم دارد مبادی برهان یاد آدم می‌دهد بخش دیگر که عقل انسان به آنجا نمی‌رسد این پیام نو و جدید دارد اما آن آیه تطهیر و امثال ذلک ان شاءالله بحث خاص خودش را دارد می‌آید این که گفته شد خدای سبحان دو طهارت دارد یک رجس نه یعنی رجسی که در عرض هم هستند کم‌اند نه خیر آن رجس ممکن است دهها رجس باشد هر گناهی رجس است چه اینکه در سوره مبارکه توبه هم خواندیم ﴿فزادتهم رجسا الی رجسهم﴾ اینکه گفته شد خدا یک رجس دارد و دو طهارت یعنی رجس ابتدایی ندارد تمام رجسها کیفری است اما هدایت خدا دو قسم است هم هدایت ابتدایی دارد آن هم رایگان بدئاً هدایت می‌کند چون فضل است و رحمت است و لطف اگر کسی هدایت الاهی را ارج نهاد به دستور ذات اقدس الاه عمل کرد هدایت پاداشی هم به او می‌دهد اینکه گرایش اینکه میل اینکه کشش دارد بعضی می‌بینید به آسانی نماز شب می‌خوانند به آسانی از پیشنهاد حرام صرف‌نظر می‌کنند خیلی برایشان آسان است بعضی می‌بینید مثل اینکه تمام دست و بالشان بسته است فرمود ﴿فأمّا من اعطی واتقی ٭ و صدق بالحسنی ٭ فسنیسّره للیسری﴾ اگر کسی چند قدم بیاید ما پاداشی که به او می‌دهیم این است که این به خوبی و به آسانی از بدی و زشتی و گناه صرف‌نظر می‌کند اگر هم یک وقتی به او بد کردند او مردانه و راد‌مردانه صرف‌نظر می‌کند این‌طور نیست که حالا برای او سخت باشد اهل کینه و اهل عداوت و اینها باشد این‌طور نیست هدایت خدا طهارت خدا هم بدئی است هم پاداشی اما رجس خدا فقط و فقط کیفری است هیچ رجس ابتدایی ندارد ابتدا کسی را آلوده کند ابتدا کسی را در سختی بیندازد ابتدا جلوی خیر را بگیرد ابتدا کشش و گرایش را در انسان بگیرد این‌طور نیست چندین بار لطف و وفا و صفا اعمال می‌کند اگر دید این کسی است که ﴿نبذ ... کتاب الله وراء ظهورهم﴾ این را به حال خودش می‌گذارد وقتی به حال خودش گذاشت این عالماً عامداً به آسانی معصیت می‌کند ﴿وَ اما من بخل واستغنی ٭ وَ کذب بالحسنی ٭ فسنیسّره للعسری﴾ این به آسانی آن وقت گناه می‌کند پس رجس فقط و فقط کیفری است هرگز ابتدائاً خدا کسی را آلوده نمی‌کند اما هدایت هم ابتدایی است و هم پاداشی اینکه فرمود ﴿قل انتظروا انا منتظرون﴾ ناظر به همین است که یک اصل کلی است و فراموش شدنی هم نیست و اصل انتظار مشترک است بین هر دو گروه یعنی هم انبیا و اولیا و هم تبه‌کاران آن‌گاه آن مشیت تکوینی و تشریعی‌اش مشخص شد آیات الاهی هم مشخص شد و این نُذُر همراه آن آیات است چنان که تبشیر هم همراه آن آیات است اینها که فرمود ﴿فهل ینتظرون﴾ یعنی حتماً منتظر باشید این یک تهدید ضمنی است برای تبه‌کاران و یک وعده ضمنی است برای انبیا و اولیا ﴿فانتظروا انی معکم من المنتظرین﴾ چطور این تهدید ضمنی است تهدید ضمنی است که نه در حد شاید بلکه در حد باید برای اینکه فرمود ﴿کذلک حقا علینا﴾ خب ذات اقدس الاه چیزی را برای خودش در مقام بعضی از اسما الزام آور کرده است تثبیت کرده است این وعدهٴ مؤمنان را بخواهد انجاز کند وعید کافران هم عمل می‌شود ممکن است از وعید بگذرد بر خودش حسب نکرده که حتماً تبه‌کار را کیفر بدهد تهدید کرده است و خلف وعید هم مخالف حکمت نیست که حالا یک وقتی وعید کرد و تهدید کرد و عمل نفرمود خلاف حکمت باشد اما خلفِ وعده مخالف حکمت است هرگز نمی‌کند این برهان عقلی دلیل نقلی آن هم این است که فرمود ﴿لایخلف الله المیعاد﴾ و مانند آن اینجا هم به صورت ﴿کذلک حقا علینا﴾ است خب اگر حقاً علینا است بخواهد وعدهٴ نسبت به مؤمنان را انجاز کند و آنها را نجات بدهد چاره جز این نیست که وعید هم عمل بشود.
«والحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 28:23

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن