display result search
منو
تفسیر آیات 12 تا 16 سوره انفال _ بخش اول

تفسیر آیات 12 تا 16 سوره انفال _ بخش اول

  • 1 تعداد قطعات
  • 35 دقیقه مدت قطعه
  • 6 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 12 تا 16 سوره انفال _ بخش اول":

در فضای جنگ بدر شیطان وسوسه کرده بود بسیاری از مؤمنین از وسوسه شیطان آسیب می‌دیدند
هر زمانی که قدرت خاصه الهی ظهور بکند آن جزء ایام الله است

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِذْ یُوحی رَبُّکَ إِلَی الْمَلائِکَةِ أَنّی مَعَکُمْ فَثَبِّتُوا الَّذینَ آمَنُوا سَأُلْقی فی قُلُوبِ الَّذینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ فَاضْرِبُوا فَوْقَ اْلأَعْناقِ وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ کُلَّ بَنانٍ ٭ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ مَنْ یُشاقِقِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ اللّهَ شَدیدُ الْعِقابِ ٭ ذلِکُمْ فَذُوقُوهُ وَ أَنَّ لِلْکافِرینَ عَذابَ النّارِ ٭ یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا لَقیتُمُ الَّذینَ کَفَرُوا زَحْفًا فَلا تُوَلُّوهُمُ اْلأَدْبارَ ٭ وَ مَنْ یُوَلِّهِمْ یَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلاّ مُتَحَرِّفًا لِقِتالٍ أَوْ مُتَحَیِّزًا إِلی فِئَةٍ فَقَدْ باءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللّهِ وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصیرُ﴾

اینکه فرمود به وسیله آب هر چیزی زنده است ﴿وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْ‏ءٍ حَیِّ﴾ یکی از برکات باران هم آن حیات معنوی قلب است در فضای جنگ بدر شیطان وسوسه کرده بود بسیاری از مؤمنین از وسوسه شیطان آسیب می‌دیدند این فکر و این وسوسه باعث تأثر و تألم مؤمنین شده بود به وسیله این باران و این آب آن وسوسه هم رخت بربست بنابراین همان طوری که باران برکات ظاهری را به همراه داشت آن حیات معنوی را هم به همراه داشت پس اگر در سورهٴ مبارکهٴ انبیا فرمود ﴿وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ کُلَّ شَیْ‏ءٍ حَیِّ﴾ می‌توان از آن آیه برکات و حیات معنوی را که از اینگونه آبها پدید می‌آید استفاده کرد.
مطلب دیگر آن است که فرمود به یاد آن صحنه باش که خداوند به فرشتگان وحی فرستاد که من با شمایم کلمه اذ در اینگونه از موارد نظیر اذ تستغیثون ﴿إِذْ یُغَشِّیکُمُ النُّعاسَ﴾ و مانند آن اگر منصوب باشد به عامل مقدر یعنی اذکر در حقیقت این وقت و این ظرف مفعول به است نه مفعول فیه اذ تستغیثون یعنی اذکر این صحنه را ﴿إِذْ یُغَشِّیکُمُ النُّعاسَ﴾ یعنی اذکر این وقت را اذ یوحی ربک یعنی اذکر این وقت را و اصطلاحاً مفعول فیه را می‌گویند ظرف و اینها وقتی مفعول به‌اند دیگر ظرف نخواهند بود و بازگشت چنین تذکره‌ای به این است که ﴿ذَکِّرْهُمْ بِأَیّامِ اللّهِ﴾ روزی که قدرت خاصه الهی ظهور می‌کند جزء ایام الله است وقتی که فرمود به یاد آن روز باش آن روز دیگر ظرف نیست مفعول فیه نیست مفعول به است لکن ظرف ظهور قدرت خاصه الهی است از این جهت می‌شود جزء ایام الله و اگر در ذیل آیه ﴿ذَکِّرْهُمْ بِأَیّامِ اللّهِ﴾ آمده است که ایام الله مشخص است یوم الرجعت روز ظهور ولی عصر (ارواحنا فداه) است و مانند آن آنها بیان مصداق کامل است وگرنه تعیین نیست حصر نیست در هر زمانی که قدرت خاصه الهی ظهور بکند آن جزء ایام الله است و این لحظات و این ازمنه هم از ایام الله محسوب می‌شود.
مطلب بعدی آن است که معیت به دو قسم تقسیم شد در نوبت قلب یک معیت قیومیه عام که در سورهٴ مبارکهٴ حدید هست که ﴿هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ﴾ یک معیت خاصه‌ای که در جریان پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است در جریان موسی کلیم (علیه السلام) هست که پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به همراهش فرمود ﴿لا تَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ مَعَنا﴾ موسی کلیم (سلام الله علیه) هم به همراهانش می‌فرمود ﴿إِنَّ مَعی رَبّی سَیَهْدینِ﴾ و مانند آن این معیتهای خاصه برای تأمین امنیت اما معیت خاصه‌ای که خدای سبحان با فرشته‌ها دارد به معنای تأمین امنیت نیست چون آنها هراسی ندارند آنها در نشئه‌ای نیستند که ترس بر آنها مسلط بشود البته خوف عقلی دارند ولی خوف نقلی ندارند ﴿یَخافُونَ رَبَّهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ﴾ اینها در وصف فرشته‌ها آمده است اما خوف آنها خوف عقلی است خوف نفسی نیست بنابراین از سنخ ﴿لا تَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ مَعَنا﴾ نخواهد بود و از سنخ ﴿إِنَّ مَعی رَبّی سَیَهْدینِ﴾ هم نخواهد بود معیتی که ذات اقدس الهی با فرشتگان دارد که البته معیت خاصه است به این معناست که من شما فرشتگان را فرستادم برای یاری مؤمنین در جریان بدر خود من هم با شما هستم شما را کمک می‌کنم در امداد قهراً این تأیید ملکوت بالجبروت خواهد بود و ذات اقدس الهی که دارای مقام جبروت است برای این است که هر نقصی را او جبران می‌کند و از این جهت صاحب جبروت است و یکی از اسماء حسنای ذات اقدس الهی جبار است یعنی کسی که هر نقصی را او جبران می‌کند جبیره را هم که جبیره گفتند برای اینکه آن شکستگی و نقص دست یا پا را آن شیء جبران می‌کند در حقیقت هرگونه جبیره‌ای با لطف خاص اله همراه است در این ادعیه ماه شعبان و مانند آن آمده است که «یا جابر العظم الکسیر» در حقیقت جبیره به لطف الهی حاصل است یعنی اگر استخوان دست یا استخوان پا شکست و آن پزشک دستور بستن داد گچ گیری داد آن شکسته بند دستور می‌داد ببندید و می‌بست درمانی حاصل نمی‌شد چون اگر استخوانی بشکند چه دست چه پا هیچ معالجه‌ای ندارد یعنی دارو نمی‌خواهد و اینکه گچ می‌گیرند آن شکسته بند می‌بندد برای اینکه تکان نخورد اما آن چیزی که لهیم کاری می‌کند جوشکاری می‌کند دو تا را یکی می‌کند آن استخوان جدا شده را یکی می‌کند دیگری است وگرنه طبیب فقط این استخوانی که یکی بود و متصل بود و شکست و الآن پشت سرهم قرار گرفت این را می‌بندد که تکان نخورد اما حالا چه کسی این دو تا را یکی می‌کند کی این منفصل را متصل می‌کند چه کسی لحیم کاری و جوشکاری می‌کند آن جابر عظم الکسیر این کارها را می‌کند یا جابر العظم الکسیر‌ای خدایی که استخوان شکسته را جبیره می‌کنی جبران می‌کنی جبران هر نقصی از ذات اقدس الهی است چه نقصهای ظاهری از استخوان شکسته گرفته یا جبران نقصهای ملکوت فرشتگان هم که نقص دارند نقص آنها با جبروت الهی حل است فرمود ﴿إِذْ یُوحی رَبُّکَ إِلَی الْمَلائِکَةِ أَنّی مَعَکُمْ﴾ پس این معیت معیت خاصه است چه اینکه در نوبت قبل اشاره شد اما از سنخ ﴿لا تَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ مَعَنا﴾ نیست از سنخ ﴿إِنَّ مَعی رَبّی سَیَهْدینِ﴾ نیست برای اینکه در آن نشئه خوف نفسی حضور داشت ولو برای غیر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و عنایت الهی او را حل می‌کرد اما در جریان فرشتگان اگر خوفی هست خوف عقلی است لکن اینجا خوف نبود فرمود شما به یاری مؤمنین بدر بشتابید من شما را در این نصرت و یاری تأیید می‌کنم با شما هستم ﴿إِذْ یُوحی رَبُّکَ إِلَی الْمَلائِکَةِ أَنّی مَعَکُمْ﴾.
مطلب دیگر آن است که اینکه ذات اقدس الهی به فرشته‌ها می‌فرماید من با شمایم یعنی شما در دلهای مؤمنین این معنا را القا کنید و آنها را تعلیمشان کنید یادشان بدهید که خدا با ماست این فرشته‌ها دو تا کار می‌کنند هم حضور خودشان را به مؤمنین بدر اعلام می‌کنند هم آن پشتوانه جبروتی را اعلام می‌کنند که ما هستیم یک به استناد جبروت الهی آمدیم دو این دو چیز را به مؤمنین بگویید ﴿إِذْ یُوحی رَبُّکَ إِلَی الْمَلائِکَةِ أَنّی مَعَکُمْ﴾ آنگاه ﴿فَثَبِّتُوا الَّذینَ آمَنُوا﴾ مؤمنین را تثبیت و امیدوار کنند اینکه حضورتان را اعلام کنید یک از نظر عمل قلبهای اینها را هم مطمئن بکنید دو و پشتوانه پشتیبان بودن مرا هم اعلام بکنید سه ﴿فَثَبِّتُوا الَّذینَ آمَنُوا﴾.
ذات اقدس الهی گاهی خواب را به فرشته‌ها و مانند آن اسناد می‌دهد که در اینجا کار مستقیماً به فرشته‌ها اسناد پیدا می‌کند گاهی هم به صورت متکلم مع الغیر به خودش و فرشتگان اسناد می‌دهد گاهی هم تعبیر متکلم مع الغیر می‌کند تا از عظمت الهی حکایت کند و در بخش چهارم ضمیر متکلم وحده می‌آورد تا توحید محفوظ باشد که مبدأ فقط یکی است تمام کارها و مدیرعامل کل هستی یک نفر است که اگر یک وقت تعبیر به متکلم مع الغیر شد برای جلال و شکوه آن توحید آسیب نبیند بخشی از این بحث در سورهٴ مبارکهٴ آل عمران قبلاً گذشت آنجا که مربوط به جریان جنگ احد و مانند آن است به صورت متکلم مع الغیر یاد کرد آیه ١٥١ سوره آل عمران این بود ﴿سَنُلْقی فی قُلُوبِ الَّذینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ﴾ ما این کار را می‌کنیم ﴿بِما أَشْرَکُوا بِاللّهِ ما لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطانًا وَ مَأْواهُمُ النّارُ وَ بِئْسَ مَثْوَی الظّالِمینَ﴾ چه اینکه در بخشهای دیگر به متکلم وحده یا فعل مفرد که به خودش اسناد دارد بسنده شده است نظیر همین آیه محل بحث که فرمود ﴿سَأُلْقی فی قُلُوبِ الَّذینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ﴾ پس این‌ چنین نیست که دیگران نقشی داشته باشند دیگران آیینه‌اند مرآت‌اند حرف ما را به مشرکین یا غیر مشرکین منتقل می‌کنند پس اگر یک جا متکلم مع الغیر است معنایش این نیست که خدا و دیگران خدا یک موجودی نیست که ولی بپذیرد اما بپذیرد لکن بپذیرد اگر می‌گوییم خدا هست ولی خدا هست اما یک مشکل توحیدی داریم بالأخره اما اگر بگوییم ذات اقدس الهی هو الاولی است که ثانی ندارد هو الآخری است که دیگر بعد از او چیزی نیست لکن اینها جنود الهی‌اند خدا از این راه فیض رسانده خب این خوب است خدا از این راه کمک می‌کند خوب است اما خدا هست ولی خدا هست لکن این یک مشکل توحیدی بالأخره به همراه دارد بگوییم خدا هرچه که خواست مع الواسطه بلاواسطه همان طوری که کلام خدا سه قسم است یا بلاواسطه است یا ورای حجاب است یا با ارسال پیک است فعل خدا هم به شرح ایضاً گاهی کار را بلا واسطه انجام می‌دهد گاهی من وراء حجاب انجام می‌دهد گاهی با ارسال پیک انجام می‌دهد آن من روای حجاب گاهی به دست و پای خود ما است توفیقی به آدم می‌دهد آدم کاری را انجام می‌دهد این من ورای حجاب است آن وقت مبادا کسی خیال بکند بگوید من خودم زحمت کشیدم سی سال چهل سال عالم شدم این یک تفکر قارونی است یک کسی بگوید من خودم زحمت کشیدم و ملا شدم یا خودم زحمت کشیدم آن بنده خدا هم همین حرف را زد بیش از اینکه نگفت گفت ﴿إِنَّما أُوتیتُهُ عَلى عِلْمٍ عِنْدی﴾ وقتی وجود مبارک موسی کلیم فرمود به اینکه اعطا بکن ﴿لا تَنْسَ نَصیبَکَ مِنَ الدُّنْیا﴾ گفت ﴿إِنَّما أُوتیتُهُ عَلی عِلْمٍ عِنْدی﴾ من خودم بر اساس علم اقتصاد زحمت کشیدم و ثروتمند شدم خب غیر از این نگفت اگر کسی خدای ناکرده بگوید من خودم سی چهل سال زحمت کشیدم دود چراغ خوردم ملا شدم خب این همان حرف است خب همه مجاری همه نعم در سفره ذات اقدس الهی است ما چه داریم که حالا بگوییم زحمت کشیدیم آن وقت خود اعضا و جوارح ما که جنود الهی است من وراء حجاب یک فیضی به ما می‌رساند قهراً اگر کسی عالم شد بدهکارتر از دیگری است اگر کسی متنعم شد بدهکارتر از دیگری است کسی در این عالم طلبی ندارد خب فرمود ﴿سَنُلْقی فی قُلُوبِ الَّذینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ﴾ حالا یا آنکه تیزبین است می‌گوید این سنلقی برای بیان جلالت الهی است اگر متکلم مع الغیر یاد شده است نظیر این است می‌گوید ما فرمودیم یک نفر است ولی می‌گوید ما ما باید این‌ چنین تلقی بشود آن که یک مقدار متوسط می‌اندیشد می‌گوید کاری را که خدای سبحان خودش با فرستاده‌هایش با مأمورانش انجام می‌دهد به صورت متکلم مع الغیر ذکر می‌کند ولی آنکه موحد است می‌گوید آنها مجرای کار‌اند نه همکار خدا نه مشاور خدا نه معین خدا نه معاون خدا و نه ظهیر خدا او پشتیبان نمی‌خواهد معین نمی‌خواهد معاون نمی‌خواهد مشاور نمی‌خواهد همه اینها مجاری کارند لذا این بخش سورهٴ مبارکهٴ انفال به توحید نزدیکتر از آیه سوره آل عمران است ﴿سَأُلْقی فی قُلُوبِ الَّذینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ﴾ آنجا که متکلم وحده می‌آورد نه تنها برای تهدید است نمی‌گوید من و تو آنجا هم که برای ارعاب است نمی‌گوید من و تو تا حساب توحید روشن بشود گاهی نظیر سورهٴ مبارکهٴ بقره است که ﴿وَ إِذا سَأَلَکَ عِبادی عَنّی فَإِنّی قَریبٌ أُجیبُ دَعْوَةَ الدّاعِ إِذا دَعانِ فَلْیَسْتَجیبُوا لی وَ لْیُؤْمِنُوا بی لَعَلَّهُمْ﴾ خب این از منند ضمیر متکلم وحده است اما آنجا هم که می‌خواهد بترساند هم باز ضمیر متکلم وحده است ایای فارهبون فاتقون فایای فارهبون ﴿لا تَخافُوهُمْ وَ خافُونِ﴾ ﴿لا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ﴾ آنجا هم سخن از من است این من گفتن برای توحید است البته در جریان وعده و لطف و سخا یک من و تویی است که هم توحید است هم تحبیب اما در جریان وعید یک من و تویی است که ارعاب دیگر سخن از تهدید نیست سخن از همآوای و همدلی نیست من هستم و تو می‌دانم با تو چه کنم ﴿لا یُعَذِّبُ عَذابَهُ أَحَدٌ ٭ وَ لا یُوثِقُ وَثاقَهُ أَحَدٌ﴾ همه موارد در این متکلم وحده است وقتی فرمود من می‌دانم با تو چه کنم فاصله زیاد است ﴿یُنادَوْنَ مِنْ مَکانٍ بَعیدٍ﴾ سخن از قرب نیست خدا وقتی با آن عظمت بخواهد کسی را عذاب بکند می‌گوید ﴿لا یُعَذِّبُ عَذابَهُ أَحَدٌ ٭ وَ لا یُوثِقُ وَثاقَهُ أَحَدٌ﴾.
بنابراین این کریمه سورهٴ مبارکهٴ انفال جمع‌بندی آن مطالب توحیدی است اینگونه از افعال را ذات اقدس الهی گاهی به فرشته‌ها اسناد می‌دهد گاهی به خودش و فرشته‌ها اسناد می‌دهد گاهی تنها به خودش اسناد می‌دهد ولی برای حفظ جلالت ضمیر متکلم مع الغیر می‌آورد و در بخش چهارم گاهی به خودش اسناد می‌دهد ضمیر متکلم وحده می‌آورد تا توحید محفوظ باشد آن جمع بندی نهایی این است فرمود ﴿سَأُلْقی فی قُلُوبِ الَّذینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ﴾ اگر من شما را می‌فرستم برای اینکه مجاری کار منید نه اینکه حالا پشتیبان من معاون من معین من ظهیر من باشید این ‌طور نیست بعد فرمود ﴿فَاضْرِبُوا فَوْقَ اْلأَعْناقِ وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ کُلَّ بَنانٍ﴾ حالا این یا جمع است که هرکدامتان این کارها را انجام بدهید یا تنویع و تقسیم است یا تخییر است اگر توانستید هم فوق الاعناق و هم بنان دست و دستاویز و اطراف دست بنان یعنی انگشت مفردش هم بنانه است اطراف ایدی یا تقسیم است که بعضی‌هایتان فوق الاعناق را بزندی بعضی‌هاشان انگشتها را برای اینکه اینها باید ببینند و دست به اسلحه ببرند وقتی که سرشان را زدید یا دستاشان را قطع کردید دیگر نمی‌توانند دست به اسلحه ببرند که زدن فوق الاعناق یا به این است که با عمود و چوب و اینها سرها را بزنید چون سر فوق گردن است یا نه آن بالای گردن را بزنید که اینها را نحر کنید ذبح کنید الآن وقتی که یک کسی دارد باغ را هرس می‌کند می‌گویند سرزدن سربریدن این سربریدن یعنی چند سانت مانده به بالای این خوشه وقتی این را قطع بکنند می‌گویند سربرداری کرده است سرشان را زدند وقتی که در کشتارگاه مذبح و منحر را ذبح می‌کنند می‌گویند سر جدا کردند سر بریدند خب اینکه فرمود فوق الاعناق فوق اعناق سر است دیگر سر را دو جور می‌شود زد یا از باب حامه یعنی با عمود بر حامه یعنی آن مغز سر می‌کوبند یا نه نظیر ذبح و نحر بالای گردن را می‌زنند بالأخره فوق اعناق است چیزی که باعث حیات اینهاست این را از پا دربیاورید آنها هم که حیاتشان را از آمها نگرفتید کاری بکنید که دستاویز نظامی نداشته باشند نتوانند به سلاح دست ببرند ﴿فَاضْرِبُوا فَوْقَ اْلأَعْناقِ وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ کُلَّ بَنانٍ﴾.
اما اینکه فرمود من دلهای شما را آرام کردم و امنیت به شما دادم در بخشهای قبل در فضای بیرون یک کاری را انجام می‌دهد در فضای درون هم همان کار را انجام می‌دهد این ‌طور نیست که حالا درون و بیرون برای ذات اقدس الهی فرق بکند در درون انسان یک ترسی هست و یک امیدی در بیرون یک آبی هست یک آتشی گاهی ذات اقدس الهی این آتش را تبدیل به برد و سلام می‌کند در فضای بیرون در فضای درون هم گاهی آن اضطراب و اشتعال ترس را تبدیل به برودت آرامش می‌کند ﴿إِذْ یُغَشِّیکُمُ النُّعاسَ﴾ امنیت می‌دهد ﴿أَنْزَلَ السَّکینَةَ عَلَیْهِمْ﴾ این کسی که می‌تواند به آتش بگوید ﴿یا نارُ کُونی بَرْدًا وَ سَلامًا﴾ همین کس می‌تواند به شاگردان ابراهیم خلیل (سلام الله علیه) به دلهای اینها بگوید به این هراس و خوف بگوید کن امناً و نعاساً همان که می‌تواند به آتش بگوید برد و سلام باش به این اضطراب هم می‌‌تواند بگوید سکینه و آرامش باش چه اینکه این کار را می‌کند به عکس هم می‌تواند آبی را تبدیل به آتش بکند و ناامنی را تبدیل به امنیت بکند امنیت هم می‌تواند به ناامنی تبدیل کند درباره آنها فرمود ﴿سَأُلْقی فی قُلُوبِ الَّذینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ﴾ یعنی آن برد و سلام را ما گفتیم آتش باش اینها با امنیت آمدند دیگر اینها قبل از ورود در صحنه جنگ دیدبانهایشان را فرستادند بالای کوه بالای تپه ماهوریها بالای مراکز دیگر رفتند و دیدبانی کردند آمدند گفتند به اینکه اینها همین سیصد و اندی‌اند پشت جبهه را هم ما دیدیم اطراف جبهه را هم دیدیم پشت کوهها را هم دیدیم خبری نیست همین قدرند خب اینها با یک طمأنینه وارد صحنه پیکار شدند ذات اقدس الهی امن اینها را به رعب تبدیل کرد رعب مؤمنین را به امن تبدیل کرد برای خدا صحنه قلب و بیرون که فرقی نمی‌کند اگر بیرون را می‌گوید ﴿یا نارُ کُونی بَرْدًا وَ سَلامًا﴾ درون هم به آن امن می‌گوید کن رعباً و به رعب هم می‌گوید کن امناً چون همه موجودات قلب و قالب در اختیار اوست خب برای مؤمنین خوف تبدیل به امن شد چون آنها ﴿تَسْتَغیثُونَ رَبَّکُمْ فَاسْتَجابَ لَکُمْ أَنّی مُمِدُّکُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ﴾ اینها هراسناک بودند تبدیل به امن شد برای کفار این امن تبدیل به رعب شد چطور امن کفار تبدیل به رعب شد و محکوم شدند به عذاب سر و بدن و امثال ذلک فرمود بازگشت‌اش این است که خود اینها اهل شقاق بودند ﴿ذلِکَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ﴾ هم در احکام الهی هم در احکام نبوی و ولوی یعنی رهبری اینها در یک طرف قرار گرفتند و دین در طرف دیگر قرار گرفته که شق شدند منشق شدند مثل دره دو طرف می‌کند آنگاه فرمود این اختصاصی به کفار جنگ بدر ندارد ﴿وَ مَنْ یُشاقِقِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ اللّهَ شَدیدُ الْعِقابِ﴾ عقابها هم در دنیاست هم در آخرت و آنچه که در دنیاست در حد یک چشیدن عقاب است و آنچه در آخرت است در حد نوشیدن است ﴿ذلِکُمْ فَذُوقُوهُ وَ أَنَّ لِلْکافِرینَ عَذابَ النّارِ﴾ یعنی آنچه را که در دنیا می‌بینید در حد ذوق عذاب است و اما ﴿وَ أَنَّ لِلْکافِرینَ عَذابَ النّارِ﴾ که آن در حد شرب است و ﴿لَهُمْ شَرابٌ مِنْ حَمیمٍ﴾
در خلال بحثها سخن از اختیار انسان مطرح شده است گاهی ممکن است سؤال بشود اختیار در نصوص نفی شده اختیار در روایات نفی نشده تخییر نفی شده فرمود «لا جبر و لا تفویض بین الامرین» لذا انسان را مختار کرده امر تخییری به او داده انسان را گفته اهل اختیار باش مختار باش انتخاب باش و مانند آن تفویض یعنی یک موجودی مستقل باشد در تصمیم گیری این البته نفی شده مثل جبر.
مطلب دیگر آن است که اگر کسی اعضای او درد را حس می‌کند این نشانه حلول روح در بدن نیست اعضا اگر چنانچه شرایط صحت و سلامت را دارا باشند مورد تعلق طبیعی روحند روح به این ابزار وقتی تعلق طبیعی می‌گیرد که اینها سالم باشند ادراک حسی یا تحریک نشانه حلول روح در بدن نیست اینها اعم از حلول است و روح در بدن حلول ندارد به دلیل اینکه ذات اقدس الهی جریان تحولات بدنی را وقتی بازگو می‌کند می‌فرماید اینها از سنخ یکدیگرند علقه و مضقه و اینها را با همان تحولات انجام دادیم و به صورت استخوان درآوردیم و استخوان را گوشت رویانیدیم ﴿فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظامًا فَکَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْمًا﴾ اما وقتی سخن از تعلق روح می‌رسد می‌فرماید فجعلناه ﴿ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقًا آخَرَ﴾ او را چیز دیگر کردیم تا حال هرچه بود ضمیر به همان ماده و جرم و جسم برمی‌گشت اما وقتی سخن از ﴿نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی﴾ و امثال ذلک است و پیدایش حیات انسانی است فرمود او دیگر چیز دیگر شد ﴿ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقًا آخَرَ﴾ منتها این سازگار است بر اساس آنچه که حکمت متعالیه او را پیش بینی می‌کند که همان او را متحول کردیم به یک نشئه دیگر خب البته این باید در بحث کیفیت تعلق روح و بدن بیاید اما اینکه فرمود ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا لَقیتُمُ الَّذینَ کَفَرُوا زَحْفًا فَلا تُوَلُّوهُمُ اْلأَدْبارَ﴾ ناظر به این است که حالا اگر شما در چشمتان این‌ چنین اثر کرد دیدید کفار چند برابر شما‌اند مثل یک جنگل است شما از سپاه که فراوان باشد لشگر مخالف که زیاد باشد همه جا پر است اینها گویا نظیر برخی از حشرات به زحمت حرکت می‌کنند انبوهی از لشگرند جای پا نیست مثل اینکه مثل خزنده‌ها روی سینه دارند حرکت می‌کنند وقتی لشگر پر باشد جای خالی نباشد و نحوه حرکت و تهاجم آنها مثل آن است که اینها سینه خیز علی بطنه مثل حشرات دارند حرکت می‌کنند این را می‌گویند زحف فرمود اگر لشگر را به این انبوهی و فراوانی هم دیدید حق فرار ندارید فرار از زحف جزء گناهان کبیره است در مسائل جهاد خب فرمود چه رسد به اینکه لشگر کم باشد اگر هم دیدید اینها زحف‌اند حق فرار ندارید چه رسد به اینکه به این حد نباشند ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا لَقیتُمُ الَّذینَ کَفَرُوا زَحْفًا فَلا تُوَلُّوهُمُ اْلأَدْبارَ﴾ پشتتان را به آنها ندهید جلویتان به وطن باشد و بخواهید برگردید در سورهٴ مبارکهٴ احزاب فرمود به اینکه همه اینها تعهد کردند به اینکه ﴿لا یُوَلُّونَ اْلأَدْبارَ﴾ وقتی که اسلام آوردند با پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بیعت کردند در مدینه شرایط جهاد را یاد گرفتند تعهد دینی سپردند با رهبرشان میثاق بستند که پشت نکنند از جبهه ﴿عاهَدُوا اللّهَ مِنْ قَبْلُ لا یُوَلُّونَ اْلأَدْبارَ وَ کانَ عَهْدُ اللّهِ مَسْؤُلاً﴾ این را به عنوان متن در سورهٴ مبارکهٴ احزاب ذکر کرد فرمود اینهایی که متنشان این بود در مقام شرح دو گروه شدند ﴿مِنَ الْمُؤْمِنینَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضی نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدیلاً﴾ اینها کسانی هستند که ﴿صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللّهَ عَلَیْهِ﴾ گروه دیگر کسانی‌اند که نقض عهد کردند و فرار می‌کنند از جبهه با اینکه قبلاً ﴿کانُوا عاهَدُوا اللّهَ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ احزاب سه بخش آمده بخش اول متن گونه است فرمود همه اینها ﴿عاهَدُوا اللّهَ مِنْ قَبْلُ لا یُوَلُّونَ اْلأَدْبارَ وَ کانَ عَهْدُ اللّهِ مَسْؤُلاً﴾ بعد فرمود اینها دو قسم شدند ﴿مِنَ الْمُؤْمِنینَ﴾ یعنی همان المؤمنینی که تعهد سپردند فرار نکند رجال که ﴿صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللّهَ عَلَیْهِ﴾ حالا بعضیها شهید شدند بعضی‌ها هم در جبهه در نوبت‌اند ﴿فَمِنْهُمْ مَنْ قَضی نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدیلاً﴾ اما و منهم دیگر کسانی‌اند که ولوا الادبار فرار کردند پشتشان به دشمن بود در اینجا فرمود به اینکه اگر هم دشمن را زحف هم دیدید حق فرار ندارید فرار از زحف در میدان جنگ از گناهان کبیره است هیچ تکان نباید آدم بخورد در میدان جنگ فقط در دو حالت یکی خدعه نظامی یکی هم تأمین ساز و برگ نظامی یک وقت است که چند قدم از دشمن فاصله می‌گیرد پشت می‌کند که دشمن خیال بکند این فرار کرده بعد کر بعد الفر است این را استثنا کرده است این چیز خوبی هم هست یک خدعه نظامی است آنکه فرار می‌کند او مقبول است او که کرار است محمود و ممدوح است کرار برای چیست؟ برای اینکه چند قدم برگشت دشمن را فریب داد دوباره حمله کرد و اگر کسی مرتب دارد می‌جنگد که نمی‌گویند کرار که این کر و فر دارد کر و فر دارد همین است یک مقدار می‌جنگد دشمن را به ستوه می‌آورد بعد یک کمی برمی‌گردد دشمن خیال می‌کند که او حالا فاصله گرفته ترسیده یا می‌خواهد برود استراحت کند تا دشمن می‌رود غافل بوشد این حمله می‌کند این کر و فر دارد خب این جایز است قسم دوم آن است که حالا از چیزی به چیز دیگر از گردانی به گردان دیگر از لشگری به لشگر دیگر از جایی به سنگر دیگر برای تأمین آن نیروی جدید است این دو حال در جبهه مستثنا است وگرنه هیچ حرکتی در جبهه جایز نیست فرمود ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا لَقیتُمُ الَّذینَ کَفَرُوا زَحْفًا فَلا تُوَلُّوهُمُ اْلأَدْبارَ ٭ وَ مَنْ یُوَلِّهِمْ یَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ﴾ مگر در این دو مورد ﴿إِلاّ مُتَحَرِّفًا لِقِتالٍ أَوْ مُتَحَیِّزًا إِلی فِئَةٍ﴾ هر کس هرگونه تکان بخورد در جبهه این در پرانتز به استثنای این دو مورد یک وقتی تکان بخورد می‌آید که دوباره کر کند برگردد این خدعه نظامی است چیز خوبی است یا نه از تیپی به تیپ دیگر به یک فئه‌ای به یک گردانی به یک لشگری به یک پایگاه دیگر چون جبهه تنها شده به آنها می‌خواهد ملحق بشود ﴿إِلاّ مُتَحَرِّفًا لِقِتالٍ﴾ یعنی تحرفاً حرف یعنی طرف حالا فاصله گرفته برای اینکه تکرار کند کار خود را تحرف فاصله گرفت به طرفی آمده اما لقتال برای اینکه تکرار کند کار خودش را برای اینکه کر کند این جایز است ﴿أَوْ مُتَحَیِّزًا إِلی فِئَةٍ﴾ حیز یعنی مکان می‌خواهد در آن مکان برود می‌خواهد در آن گردان برود این هم جایز است اگر غیر از این دو مورد بود کسی پشت کرد از لشگر از دشمن رو به وطن برای فرار دارد می‌آید ﴿فَقَدْ باءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللّهِ وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصیرُ﴾.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 35:37

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی