display result search
منو
تفسیر آیات 29 و 30 سوره انفال _ بخش دوم

تفسیر آیات 29 و 30 سوره انفال _ بخش دوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 31 دقیقه مدت قطعه
  • 18 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 29 و 30 سوره انفال _ بخش دوم":

پاداشی که ذات اقدس الهی برای تقوا ذکر کرد همه‌اش را به صورت تدریج یادآوری کردند
اگر باتقوا باشید تدریجاً برای شما نور فارق بین حق و باطل است قرار می‌دهد.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقانًا وَ یُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظیمِ ٭ وَ إِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذینَ کَفَرُوا لِیُثْبِتُوکَ أَوْ یَقْتُلُوکَ أَوْ یُخْرِجُوکَ وَ یَمْکُرُونَ وَ یَمْکُرُ اللّهُ وَ اللّهُ خَیْرُ الْماکِرینَ﴾

پاداشی که ذات اقدس الهی برای تقوا ذکر کرد همه‌اش را به صورت تدریج و برخی را به صورت یک اصل ثابت یادآوری کردند هیچ کدام را به صورت فعل ماضی ذکر نفرمود یا به صورت فعل مضارع بیان فرمود یا به صورت جمله اسمیه که مفید ثبات و دوام است فرمود اگر باتقوا باشید تدریجاً برای شما آن نوری که فارق بین حق و باطل است و مانند آن برای شما قرار می‌دهد این با فعل مضارع بیان شده است ﴿یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقانًا﴾ سیئات صغیره شما را می‌پوشاند آن هم به صورت فعل مضارع بیان فرمود و هر لغزشی که داشتید بعد از پوشاندن می‌آمرزد آن هم باز به صورت فعل مضارع بیان فرمود پاداش چهارمی که یک وعده ضمنی است به صورت جمله اسمیه به عنوان ﴿وَ اللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظیمِ﴾ یاد کرده است اما در جریان آیه ﴿وَ إِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذینَ کَفَرُوا﴾ ذات اقدس الهی نعمتهایی را که بر پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم ) یا بر امت یا بر مجموع رهبر و امت نازل کرد و افاضه فرمود آنها را به صورت تذکره بازگو می‌کند در همین سورهٴ مبارکهٴ انفال نعمتهای فراوانی بهره امت اسلامی شد که خداوند آنها را یکی پس از دیگری بازگو فرمود در آیه هفتم فرمود: ﴿وَ إِذْ یَعِدُکُمُ اللّهُ إِحْدَی الطّائِفَتَیْنِ أَنَّها لَکُمْ وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَیْرَ ذاتِ الشَّوْکَةِ تَکُونُ لَکُمْ﴾ آنگاه ﴿وَ یُریدُ اللّهُ أَنْ یُحِقَّ الْحَقَّ بِکَلِماتِهِ وَ یَقْطَعَ دابِرَ الْکافِرینَ﴾ که این نعمت خاصه خدا بود در آنجا مطرح شد در آیه نه هم فرمود: ﴿إِذْ تَسْتَغیثُونَ رَبَّکُمْ فَاسْتَجابَ لَکُمْ﴾ یعنی به یاد آن صحنه باشید که استغاثه می‌کردید و خدای سبحان پاداش داد ﴿إِذْ یُغَشِّیکُمُ النُّعاسَ أَمَنَةً مِنْهُ﴾ که آن هم تذکره است ﴿إِذْ یُوحی رَبُّکَ إِلَی الْمَلائِکَةِ﴾ این هم تذکره یکی از نعمتهای الهی است تا اینکه به این بخش می‌رسد ﴿وَ اذْکُرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَلیلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِی اْلأَرْضِ﴾ که این هم تذکره نعمت نازله بر امت است در اینجا این نعمت مستقیماً متوجه پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) شد که بهره‌اش هم عاید امت اسلامی شده است فرمود: ﴿وَ إِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذینَ﴾ یعنی به یاد بیاور آن صحنه‌ای که دیگران نقشه کشیدند و ما نقشه آنها را نقش بر آب کردیم اینکه می‌فرماید و اذ در قرآن کریم از این تذکره‌ها کم نیست گاهی نعمتهایی است که تاریخ آنها را ضبط کرده است و خود انسان شاهد آنها بود در اینگونه از موارد می‌توان گفت و اذ یعنی به یاد بیاور گاهی یک سلسله معارفی است که سخن از تاریخ نیست وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) یا امت اسلامی آن اصل را درک نکرده بودند نظیر داستان انبیای گذشته در آن موارد اگر چنانچه سخن از تذکره است سخن از اذ هست و مانند آن یا باید فعلی را مقدر گرفت که با او هماهنگ باشد یا اگر ذکر است نظیر ﴿وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ مَرْیَمَ إِذِ انْتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِها مَکانًا شَرْقِیًّا﴾ و مانند آن به معنای یادآوری نیست به معنای بازگو کردن است یعنی ذکر بکن در کتاب برای مردم نه به یادشان بیاور یا اگر به این معناست که به یاد بیاور این در آن نشئه اخذ میثاق و مانند آن که علومی را به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) افاضه کرده‌اند چون در آن نشئه افاضه کرده‌اند در این نشئه می‌فرماید به یاد بیاور بنابراین اینکه می‌فرماید و اذ یعنی به یاد بیاور یا مربوط به نعمتهای تاریخی است نظیر آنچه که در همین سورهٴ مبارکهٴ انفال گذشت که چند جریان تاریخی بود و امت و پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) دیده بودند حالا خدا می‌تواند تذکره کند یادآوری کند فرمود این نعمتها یادتان نرود این محبتها را فراموش نکنید و اگر یک سلسله نعمتهایی بود که وجود مبارک پیغمبر حضور فیزیکی نداشت در آنجا یا یک فعل مناسب تعبیر می‌شود یا اگر و اذکر بود و شد نظیر ﴿وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ مَرْیَمَ﴾ نه یعنی یاد بیاور یعنی ذکر بکن در کتاب این را بازگو بکن چه اینکه در بخشی از نعمتها که وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به حسب ظاهر حضور نداشت تعبیر قرآن این نیست که اینها را به یاد بیاور تعبیر قرآن این است که تو در فلان صحنه نبودی ما تو را آگاه کردیم و می‌کنیم نمونه‌هایش قبلاً فراوان گذشت ﴿وَ ما کُنْتَ ثاوِیًا فی أَهْلِ مَدْیَنَ﴾ ﴿وَ ما کُنْتَ بِجانِبِ الطُّورِ﴾ ﴿وَ ما کُنْتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یُلْقُونَ أَقْلامَهُمْ أَیُّهُمْ یَکْفُلُ مَرْیَمَ﴾ در همه اینها می‌فرماید تو در جریان قرعه‌کشی برای نگهبانی و نگهداری حضرت مریم نبودی که قرعه به نام زکریا افتاد تو در جریان وحی‌یابی موسای کلیم نبودی تو در جانب طور نبودی پشت سر هم آدرس می‌دهد ﴿وَ ما کُنْتَ ثاوِیًا فی أَهْلِ مَدْیَنَ﴾ ﴿وَ ما کُنْتَ بِجانِبِ الطُّورِ﴾ ﴿وَ ما کُنْتَ لَدَیْهِمْ﴾ در موارد فراوان می‌فرماید در هیچ جا تو نبودی ما یکی پس از دیگری این اسرار را به تو می‌گوییم در آنجاها دیگر سخن از تذکره نیست اگر در یک موردی یک مطلب غیبی را ذات اقدس الهی بخواهد به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بفرماید و دلیل هم داریم که اینجا آن فعل مقدر و اذکر است یعنی به یاد بیاور نه بازگو کن این را می‌شود گفت که در آن نشئه اخذ میثاق و خیلی از مواردی که علومی را که به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ارائه کردند تعلیم کردند در آن نشئه حضرت عالم شد الان خدا فرمود این صحنه را به یاد بیاور چون غیر از اخذ میثاق عمومی که در الست بربکم از همه پیمان گرفتند از نبیین یک پیمان و میثاق جداگانه‌ای گرفتند در آن نشئه ممکن است که علومی هم افاضه شده باشد چه اینکه مرحوم مفید (رضوان الله علیه) در امالی نقل می‌کند که در نشئه الست اول کسی که گفت بلی وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود بعد علی ابن ابیطالب (علیهم الصلاة و علیهم السلام) بود بعد انبیای دیگر خب پس اگر یک وقتی یک مطلب غیبی را خدای سبحان به پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) می‌فرماید به یاد بیاور بازگشتش به این است که در یک نشئه‌ای حضرت عالم بود و خدا تعلیمش فرمود الآن می‌فرماید به یاد بیاور خب ﴿وَ إِذْ یَمْکُرُ﴾ فرمود این صحنه را به یاد بیاور این صحنه هم آن وقتی بود که ابیطالب (رضوان الله علیه) و خدیجه (رضوان الله علیها) اینها رحلت کردند تا آن دو بزرگوار بودند یک پشتوانه خوبی برای پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در مکه بود وقتی این دو بزرگوار رحلت کردند صنادید قریش تصمیم جدی گرفتند که کار حضرت را یکسره بکنند لذا در آن دار الندوه به تبادل نظر پرداختند ندوه و ندی و نادی آن محفلی را می‌گویند که در آن کسی باشد فرمود: ﴿فی نادیکُمُ الْمُنْکَرَ﴾ نادی منتدا ندی ندوه یعنی محفل اما محفلی که کسی در آن باشد و اگر نباشد خب مکان است سالن است یا اتاق است دیگر دار الندوه نمی‌گویند مثل کاغذ و نامه فرق کاغذ و نامه این است که اگر نوشته نباشد همان در بازار خرید و فروش می‌شود کاغذ است وقتی مکتوب باشد نامه است نظیر ظرف و کأس اگر چیزی در آن نباشد ظرف است و اگر آبی در آن باشد کأس است دیگر ظرف خالی را کأس نمی‌گویند مجلس خالی را هم نادی نمی‌گویند منتدا نمی‌گویند ندوه نمی‌گویند ندی نمی‌گویند در آن دار الندوه که دار مشورت و تبادل نظر آنها بود بعد از ارتحال ابیطالب و خدیجه (رضوان الله علیهما) اینها جمع می‌شدند و تصمیمهایی می‌گرفتند قبلاً ایذای مقطعی و موسمی بود اما الآن دیگر بنا شد کار را یکسره کنند در آنجا تبادل نظر کردند گفتند شیطان هم حضور داشت بالأخره بعضیها پیشنهاد حبس ابد دادند بعضیها پیشنهاد تبعید دادند بعضیها پیشنهاد اعدام و این پیشنهاد اعدام رأی آورد روی آن نیرنگ ابلیس و این هم ادامه داشت این نقشه‌ها که به صورت فعل مضارع یاد فرمود: ﴿وَ إِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذینَ کَفَرُوا﴾ سرّ اینکه به ﴿الَّذینَ کَفَرُوا﴾ اسناد داد با اینکه همه کفار در دار الندوه و محفل شورای آنها حضور نداشتند برای اینکه اینها نمایندگان همان کفار بودند و هر کاری که صنادید قریش نقشه می‌کشیدند و تصمیم می‌گرفت سایر کفار رضا می‌دادند رضایت آنها به آراء و نظرات صنادید و رهبران شرک باعث شد که این فعل را خدا به همه کفار اسناد بدهد فرمود: ﴿وَ إِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذینَ کَفَرُوا﴾ وگرنه اعضای دار الندوه یک گروه مخصوصی بودند یک سران خاص ﴿وَ إِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذینَ کَفَرُوا﴾ خب مکر عبارت از آن تدبیر مخفیانه است حالا این اختصاصی به مکر باطل ندارد و این تعبیری که در قرآن کریم آمده است مکر السیئه این یک وصف احترازی است مکر گاهی حسن است گاهی سیئه گاهی انسان طرزی تدبیر مخفیانه اعمال می‌کند که خیری به کسی برساند گاهی هم تدبیر مخفیانه می‌کند که ضرر و شری به کسی برساند آنجا که گناه است مکر السیئه است آنجا که ثواب است و حسنه است جزء مکرهای الهی محسوب می‌شود که ﴿وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللّهُ وَ اللّهُ خَیْرُ الْماکِرینَ﴾ خب پس در حقیقت مکر بطلان و عصیان و سوء اخذ نشده است منتها حالا غالب موارد که این چنین است توهم می‌شود که مکر در راه گناه و باطل صرف می‌شود پس مکر چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ آل عمران و سورهٴ مبارکهٴ اعراف گذشت آن تدبیر مخفیانه است در حقیقت مکر عصیان و تباهی اخذ نشده گاهی حسن است گاهی سیئه که فرمود مکر سیئه مال مستکبران است که آن آیه را هم اشاره می‌کند این حقیقت مکر است فرمود: ﴿وَ إِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذینَ کَفَرُوا لِیُثْبِتُوکَ﴾ که تو را در بند کنند ﴿أَوْ یَقْتُلُوکَ أَوْ یُخْرِجُوکَ﴾ یا اعدام کنند یا تبعیدت کنند و این مکرشان همیشه ادامه دارد اما ﴿وَ یَمْکُرُ اللّهُ﴾ ذات اقدس الهی هم مکر می‌کند که هم تو از آسیب آنها محفوظ بمانی یک، هم آسیب به خود آنها برگردد دو، و هم خیری به تو برسد سه، که این می‌شود مکر ذات اقدس الهی و این کار را ذات اقدس الهی در طرزی انجام می‌دهد که آنها باخبر نیستند ﴿وَ یَمْکُرُ اللّهُ وَ اللّهُ خَیْرُ الْماکِرینَ﴾ خیر الماکرین کسی است که همه اسباب و علل در اختیارش باشد و سعی کند که از راه عدل این کار را انجام بدهد هم قدرت علمی‌اش از دیگر ماکران بیشتر باشد و هم بر محور عدل کاری انجام بدهد دیگر ظلمی در کار نباشد چرا ذات اقدس الهی خیر الماکرین است و قدرت مکر خدا از دیگر ماکران بیشتر است برای اینکه دیگران به همه تدبیرها و نقشه‌هایی که دارند چه علن و چه سرّ اینها جزء جنود الهی‌اند که ﴿لِلّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ اگر این است پس هر نقشه‌ای که دیگران می‌کشند مشهود و معلوم خداست خدا که بکل شیء شهید است از نقشه اینها هم باخبر است لذا گاهی تعبیر قرآن این است که ﴿عِنْدَ اللّهِ مَکْرُهُمْ﴾ گاهی این است که لله مکرهم یعنی هر نقشه‌ای که اینها می‌کشند این چنین نیست از خدا غایب باشد که در آن تبییت یعنی شب نشینیهایی که اینها دارند بیتوته‌ای که اینها دارند نقشه‌های مشئومی که اینها دارند ذات اقدس الهی باخبر است فرمود: ﴿إِذْ یُبَیِّتُونَ ما لا یَرْضی مِنَ الْقَوْلِ وَ هُوَ مَعَهُمْ﴾ فرمود که در شب نشینیهایی که نقشه می‌کشند خدا که با آنهاست ﴿إِذْ یُبَیِّتُونَ ما لا یَرْضی مِنَ الْقَوْلِ﴾ تبییت یعنی نقشه‌های شبانه در بیتوته شبانه آراء و نظراتشان را جمع بندی می‌کنند به یک نتیجه‌ای می‌رسند در همان تبییت ﴿إِذْ یُبَیِّتُونَ ما لا یَرْضی مِنَ الْقَوْلِ وَ هُوَ مَعَهُمْ﴾ خدا با آنهاست اصل کلی ﴿هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ﴾ حاکم است بر همه این امور خب پس هر گونه نقشه‌ای که آنها دارند ﴿عِنْدَ اللّهِ مَکْرُهُمْ﴾ لله مکرهم در اختیار خداست چیزهایی هم که در اختیار خداست آنها غافلند پس خدا می‌شود خیر الماکرین هم از نظر علم و قدرت خدا اعلم و اقدر است هم بر منهج عدل کار می‌کند و خیر بودن مکر خدا آن است که بر مبنای ظلم کاری نخواهد کرد پس فرمود: ﴿وَ یَمْکُرُ اللّهُ وَ اللّهُ خَیْرُ الْماکِرینَ﴾ اینها نشانه‌های خیر الماکرین بودن ذات اقدس الهی است در دعا هم آن طوری که در المنار آمده به صورت مرفوع این است که ما به خدا عرض بکنیم «اللهم امکرلی و لا تمکر علی» آن تدبیر مخفیانه طوری باشد که به سود ما باشد نه علیه ما قرآن کریم فرمود عده‌ای مکر بزرگ دارند مکر کبّار دارند این مکر کبارشان به خود آنها برمی‌گردد کبار هم مفرد است نه جمع در سورهٴ مبارکهٴ نوح آیه ٢٢ به بعد این است که ﴿قالَ نُوحٌ رَبِّ إِنَّهُمْ عَصَوْنی وَ اتَّبَعُوا مَنْ لَمْ یَزِدْهُ مالُهُ وَ وَلَدُهُ إِلاّ خَسارًا﴾ ﴿وَ مَکَرُوا مَکْرًا کُبّارًا﴾ کبار مفرد است جمع نیست مکر بزرگ این مکر بزرگ همان است که در تعبیرات دیگر آمده است که ﴿وَ إِنْ کانَ مَکْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبالُ﴾ اگر بتوانند مکرهایی داشته باشند که کوهها را زیر و رو بکنند باز در برابر مکر ذات اقدس الهی ناچیز است در سوره فاطر آیه ٤٣ این است ﴿اسْتِکْبارًا فِی اْلأَرْضِ وَ مَکْرَ السَّیِّی وَ لا یَحیقُ الْمَکْرُ السَّیِّی إِلاّ بِأَهْلِهِ﴾ این وصل به سیئه وصف احترازی است نه وصف توضیحی این طور نیست که مکر همیشه سیئه باشد مکر می‌تواند حسن باشد می‌تواند سیئ قهراً این وصف وصف احترازی است مکر سیئ جز به اهلش که ماکر است نمی‌رسد و سنت خدا هم همین است ﴿فَهَلْ یَنْظُرُونَ إِلاّ سُنَّةَ اْلأَوَّلینَ فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللّهِ تَبْدیلاً وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللّهِ تَحْویلاً﴾ در سورهٴ مبارکهٴ ابراهیم فرمود هر چه مکر اینها بزرگ باشد بالأخره در دست خداست آیه ٤٦ سورهٴ مبارکهٴ ابراهیم این است که ﴿وَ قَدْ مَکَرُوا مَکْرَهُمْ وَ عِنْدَ اللّهِ مَکْرُهُمْ﴾ چون این چنین نیست که در بحثهای قبل ملاحظه فرمودید این چنین نیست که کسی بتواند در برابر خدا بجنگ برود تا ما بگوییم سربازان خدا بیشتر است قدرت خدا بیشتر است فرض ندارد کسی در مقابل خدا جنگ کند این یک تعبیری است به لحاظ درک ما که فرمود: ﴿فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ﴾ چرا که کسی با احکام خدا با دین خدا با انبیا با اولیا با معصومین با مؤمنین به نبرد برخیزد به حرب الهی اسناد داده شد کسی که با حکم خدا رو در رو شده است فرمود: ﴿فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ﴾ وگرنه فرض ندارد که کسی بتواند با خدا بجنگد یک وقت است ما می‌گوییم کسی اگر به جنگ خدا برود شکست می‌خورد برای اینکه خدا قادرتر است قدرتش نامتناهی است و مانند آن یک وقت است می‌گوییم اصلاً این فرض ندارد که کسی به جنگ خدا برود چون به جنگ خدا رفتن معنایش این است که خدا و سپاه و جنود خدا یک طرف این شخص محارب هم طرف دیگر ولی اگر ﴿لِلّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ شد ﴿وَ ما یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلاّ هُوَ﴾ شد طبق بیانات نورانی حضرت امیر (سلام الله علیه) که فرمود: «و اعلموا عباد الله عن جوارحکم جنوده» خود انسان جزء سربازان خداست مجاری فکری و تحریکی او جزء سربازان خداست فرض دارد انسان به جنگ خدا برود؟ یعنی تمام جهات علمی و عملی انسان سرباز اوست بنابراین اگر تعبیری شده است که ﴿فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللّهِ﴾ یا ﴿یُحارِبُونَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ﴾ یعنی انسان در برابر حکم خدا قانون الهی شریعت الهی به مخالفت برخیزد بله این می‌تواند منتها سرکوب می‌شود سرنگون می‌شود و مانند آن آنوقت با خون او پر او رنگین می‌شود مثل یک گنجشکی بخواهد به جنگ با شاهین و باز مبادرت کند که می‌گویند با خون خود او پرش رنگین می‌شود این فرض آنجا آدم شکست می‌خورد بله اما در برابر خدا چون خود انسان سرباز خود اوست تمام نیروهای علمی و عملی انسان در تحت اراده الهی کار می‌کنند آن وقت چگونه انسان می‌تواند در برابر خدا مبارزه کند این فرض ندارد خب لذا در سورهٴ مبارکهٴ ابراهیم آیه ٤٦ به این صورت آمده است ﴿وَ قَدْ مَکَرُوا مَکْرَهُمْ وَ عِنْدَ اللّهِ مَکْرُهُمْ وَ إِنْ کانَ مَکْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبالُ﴾ اگر هم بتواند با این مکر کوه را زیر و رو بکند ولی بالأخره این نقشه مال خداست عند الله خود این نقشه جزء سربازان خداست ﴿لِلّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ آن بیان نورانی حضرت امیر (سلام الله علیه) یک هشداری است فرمود اگر بیراهه رفتید خدا شما را با دست خود شما می‌گیرد بدون هیچ کاری «واعلموا عباد الله ان جوارحکم جنوده و خلواتکم عیونه» خلوتهای شما جلوت اوست اگر بیراهه رفتید دیگر لازم نیست حالا خدا از جای دیگر سرباز اعزام بکند زبان شما جزء سربازان اوست حرفی می‌زنید که رسوا می‌شوید دست شما جزء سربازان اوست چیزی می‌نویسید و امضا می‌کنید که گرفتار می‌شوید پای شما جزء سربازان اوست به جایی می‌روید که گرفتار می‌شوید همه اعضا و جوارح آدم سربازان اوست آن وقت خدا انسان را با دست خود آدم می‌گیرد لازم نیست از جای دیگر سرباز بگیرد که فرمود: «جوارحکم جنوده» خب «و خلواتکم عیونه» تعلق حرف طرف حرف هم فرق کرده تشریعاً یعنی با احکام نسبت به ذات اقدس الهی تشریع و تکوینش دیگر یکسان است نسبت به ذات اقدس الهی جنگ فرض ندارد نسبت به احکام خدا بله تکویناً می‌تواند بجنگد منتها تشریعاً حرام است و قهراً شکست هم می‌خورد اما درباره ذات اقدس الهی این چنین نیست که تشریعاً بتواند تکویناً نتواند آنجا جز تکوین چیز دیگر نیست و جنگ با خدا فرض ندارد برای اینکه انسان باید در برابر خدا باشد و بجنگد تخیل حرب است وگرنه حرب فرض ندارد جایی از سربازان خدا خالی نیست این خیال می‌کند که می‌تواند بایستد خب ﴿وَ إِنْ کانَ مَکْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الْجِبالُ﴾ از این جهت خدای سبحان خیر الماکرین است در بخشهای دیگری نظیر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ رعد آمده آن هم مشابه همین تعبیر است که آیه ٣٣ سورهٴ مبارکهٴ رعد به این صورت است ﴿بَلْ زُیِّنَ لِلَّذینَ کَفَرُوا مَکْرُهُمْ وَ صُدُّوا عَنِ السَّبیلِ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللّهُ فَما لَهُ مِنْ هادٍ﴾ آنگاه کم کم می‌فرماید که مکر آنها مال خداست مکر آنها پیش خداست این طور نیست که مثلاً در قبال خدای سبحان آنها بتوانند مکری داشته باشند مکر اینها هم برای خود اینها زیبا جلوه می‌کند و خیال می‌کنند کاری از پیش می‌برند ولی در حقیقت آیه ٤٢ سورهٴ رعد این است ﴿وَ قَدْ مَکَرَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلِلّهِ الْمَکْرُ جَمیعًا﴾ هر چه انسان در ذهن دارد مِلک و مُلک خداست لذا اگر خدای سبحان خواست کسی را بگیرد انسان را با همان فکر او می‌گیرد دیگر لازم نیست از جای دیگر کسی نقشه طرح کند ﴿فَلِلّهِ الْمَکْرُ جَمیعًا یَعْلَمُ ما تَکْسِبُ کُلُّ نَفْسٍ وَ سَیَعْلَمُ الْکُفّارُ لِمَنْ عُقْبَی الدّارِ﴾ بنابراین اگر گفته شد خدا خیر الماکرین است علماً قدرتاً و عدلاً خدا خیر الماکرین است ﴿وَ إِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذینَ کَفَرُوا لِیُثْبِتُوکَ أَوْ یَقْتُلُوکَ أَوْ یُخْرِجُوکَ وَ یَمْکُرُونَ وَ یَمْکُرُ اللّهُ وَ اللّهُ خَیْرُ الْماکِرینَ﴾ اینها این رأی اعدام را و این پیشنهاد اعدام را به رأی گذاشتند و رأی آورد بالأخره نتیجه دار الندوی این شد که وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را با تهاجم چهل شمشیر‌دار از چهل قبیله شهید بکنند کشیک می‌کشیدند که مثلاً حضرت بیرون نرود و صبح اول وقت حضرت را شهید بکنند صبح که شد دیدند علی ابن ابیطالب از آن اتاق بیرون آمده هیچ کس هم در اتاق نیست بعد هم حالا که فهمیدند آن غائف و اثر‌شناس به دنبال بردند تا ببینند که وجود مبارک پیغمبر از کدام راه رفته دیگر که تا جریان غار رسیدند و جریان تار عنکبوت خب چون دیگر اینها مرتب نقشه می‌کشیدند فعل مضارع است دیگر آن مکر اول در دار الندوه بود که این سه پیشنهاد را به رأی گذاشتند و این یمکرون هم نشانه آن است که فعل مضارعه است و مستمر است حالا این چنین نبود که وقتی دیدند حضرت از دست آنها آزاد شده است نقشه را رها کرده باشند باز به دنبال اثر شناس حرکت کردند آن اثر شناس را به همراه بردند تا ببینند اثر پای پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) این چنین هست و نقشه کشیدند و تا جریان بعد از آن هم این نقشه‌ها ادامه داشت
پرسش: ...
پاسخ: بله به لحاظ مقام نورانیتشان کثرت نیست تا کسی فاضل باشد یکی افضل اما در نشئه طبیعت که کثیرند البته بعضیها افضلند بعضیها فاضلند خود آنها ذوات مقدس هم فرمودند که در بین ما وجود مبارک امیرالمؤمنین و وجود مبارک حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) یک خصوصیتی دارند که ماها نداریم چه اینکه خود جریان خود سید الشهداء هم همین طور است که خصوصیتی برای وجود مبارک سید الشهداء هست که برای ائمه دیگر نیست همان استجابت دعا همان شفا بودن تربت اینها یک خصوصیتهایی است که برای بعضیها هست برای بعضی نیست اما در آن مقام نورانی که برابر زیارت جامعه کنت نوراً واحده آنجا کثرت نیست تا ما بگوییم چه کسی افضل است چه کسی فاضل ولی در نشئه طبیعت که کثرت هست اینجا جا برای تفاوتها هست ﴿وَ إِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذینَ کَفَرُوا لِیُثْبِتُوکَ أَوْ یَقْتُلُوکَ أَوْ یُخْرِجُوکَ وَ یَمْکُرُونَ وَ یَمْکُرُ اللّهُ وَ اللّهُ خَیْرُ الْماکِرینَ﴾ این خیر الماکرین بودن ذات اقدس الهی هم به همین سبک است در سورهٴ مبارکهٴ اسراء مشابه برخی از این کینه‌ها و عداوتها بازگو شده که آنها در تماسند تا مثلاً بتوانند یک کاری انجام بدهند و تو را بلغزانند و تو مثلاً به طرف آنها میل پیدا کنی و اگر چنانچه به طرف آنها میل پیدا نکردی تصمیمهایی می‌گیرند که یا مثلاً تبعیدت کنند فشاری بر تو بیاورند آیه ٧٣ سورهٴ مبارکهٴ اسرا این است که ﴿وَ إِنْ کادُوا لَیَفْتِنُونَکَ عَنِ الَّذی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ لِتَفْتَرِیَ عَلَیْنا غَیْرَهُ وَ إِذًا لاَتَّخَذُوکَ خَلیلاً﴾ در آیه ٧٦ هم فرمود: ﴿وَ إِنْ کادُوا لَیَسْتَفِزُّونَکَ مِنَ اْلأَرْضِ لِیُخْرِجُوکَ مِنْها وَ إِذًا لا یَلْبَثُونَ خِلافَکَ إِلاّ قَلیلاً﴾ اینها مرتب نقشه می‌کشیدند که یا یک مقداری حرفهای آنها را قبول بکنی کوتاه بیایی بالأخره یا اگر کوتاه نیامدی تبعیدت کنند در زندانت بکنند حبس ابد بکنند این همیشه بود منتها رسمی‌ترش و شدید‌ترش بعد از ارتحال ابیطالب و خدیجه (رضوان الله علیهما) بود که در آن جریان دار الندوه خواستند به رأی بگذارند و رأی گذاشتند و بی اثر شد و وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فوراً باخبر شد از راهی که ذات اقدس الهی اعلام کرد و وجود مبارک حضرت امیر را به جای خودشان نشاندند برخی از مفسران تا آنجا که وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از دست آنها آزاد شد و نجات پیدا کرد را بازگو می‌کنند اما چه کسی به جای پیغمبر خوابید آن را دیگر ذکر نمی‌کنند.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 31:37

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن