- 35
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 30 تا 33 سوره انفال
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 30 تا 33 سوره انفال"
جریان مکر امر مستمری بود که گاهی درباره شخص پیغمبر (ص) نقشه میکشیدند
خیال میکردند که معاد دنیای مکرر است فرد در دنیا زندگی میکند ومیمیرد دوباره به دنیا برمیگردد
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ إِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذینَ کَفَرُوا لِیُثْبِتُوکَ أَوْ یَقْتُلُوکَ أَوْ یُخْرِجُوکَ وَ یَمْکُرُونَ وَ یَمْکُرُ اللّهُ وَ اللّهُ خَیْرُ الْماکِرینَ ٭ وَ إِذا تُتْلى عَلَیْهِمْ آیاتُنا قالُوا قَدْ سَمِعْنا لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا مِثْلَ هذا إِنْ هذا إِلاّ أَساطیرُ اْلأَوَّلینَ ٭ وَ إِذْ قالُوا اللّهُمَّ إِنْ کانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِکَ فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَلیمٍ ٭ وَ ما کانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فیهِمْ وَ ما کانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ﴾
جریان مکر همان طوری که ملاحظه فرمودید یک امر مستمری بود گاهی درباره شخص پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم ) نقشه میکشیدند که آن حضرت را از پا دربیاورند گاهی درباره شخصیت حقوقی او نقشه میکشیدند که به عنوان عامل نفوذی در او اثر کند و او برابر خواستههای این کفار و مشرکین آیات الهی را _معاذ الله_ تغییر بدهد گاهی درباره خود مکتب و آیات الهی نظرهای متفاوتی ارائه میدادند که یک نقشه مشئونی بود گاهی هم درباره پیروان اینها بود درباره شخص پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) که همین آیه شاهد خوبی است چه اینکه بخشی از آیات سوره اسراء ناظر به آن است که سعی میکردند با مکر در شخصیت حقوقی آن حضرت نفوذ پیدا کنند و آن حضرت برابر خواستههای اینها سخن بگوید آیه ٧٣ سورهٴ مبارکهٴ اسراء ناظر به این بخش است ﴿وَ إِنْ کادُوا لَیَفْتِنُونَکَ عَنِ الَّذی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ لِتَفْتَرِیَ عَلَیْنا غَیْرَهُ وَ إِذًا لاَتَّخَذُوکَ خَلیلاً ٭ وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناکَ لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئًا قَلیلاً ٭ إِذًا َلأَذَقْناکَ ضِعْفَ الْحَیاةِ وَ ضِعْفَ الْمَماتِ ثُمَّ لا تَجِدُ لَکَ عَلَیْنا نَصیرًا﴾ فرمود به اینکه تلاش و کوشش آنها این بود که فتنهای کنند و تو را از آن وحی الهی باز دارند که تو _معاذ الله_ آنچه را که ما گفتیم کتمان کنی و آنچه را نگفتیم به نام وحی به اینها ابلاغ کنی که این کار البته شدنی نبود با عصمت شما در یک چنین فضایی آنگاه به شما ارادت پیدا میکردند خلیل و دوست شما میشدند ولی اگر تثبیت و صیانت و عصمت الهی نبود ممکن بود مقدار کمی میل پیدا کنی ولی چون تثبیت و صیانت و عصمت الهی است این امکان منتفی شد فرمود ﴿وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناکَ لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئًا قَلیلاً﴾ این کاد ان یرکن یعنی نزدیک بود که میل کند منتها میل کم نه تنها میل زیاد نبود میل کم هم نبود نه تنها میل نبود نزدیک به میل هم نبود چون این دو برای نفی آن پاسخ است خب حالا اگر تثبیت الهی نبود ﴿لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئًا قَلیلاً﴾ کاد أن یرکن یعنی نزدیک رکون و میل پیدا کند و این کاد منتفی است یعنی لم یکد است نزدیک به میل هم نشد پس نه فعل خارجی شد نه میل بود نه نزدیک به میل هر سه منتفی است خب ولی آنها این نقشه را داشتند درباره مکتب هم همین تعبیرات که ﴿لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا مِثْلَ هذا﴾ و مانند آن داشتند یا اینکه این افسانهای بیش نیست داشتند نظیر آیه ١٥ سورهٴ مبارکهٴ قلم به این صورت است ﴿أَنْ کانَ ذا مالٍ وَ بَنینَ ٭ إِذا تُتْلى عَلَیْهِ آیاتُنا قالَ أَساطیرُ اْلأَوَّلینَ﴾ این جز داستانها و افسانههای پیشین چیز دیگری نیست و دیگر نمیگفتند ما اگر وقتی داشتیم مثل این میآوردیم لکن میگفتند این اساطیر اولین است و آیه ٨ سورهٴ مبارکهٴ جاثیه به این صورت است ﴿یَسْمَعُ آیاتِ اللّهِ تُتْلى عَلَیْهِ ثُمَّ یُصِرُّ مُسْتَکْبِرًا کَأَنْ لَمْ یَسْمَعْها﴾ در کمال بیاعتنایی از کنارش میگذرند دیگر نمیگوید این افسانه است یا من باور نمیکنم سخنی ندارد گاهی مکرش این است که اگر حق با توست و معاد یک حق است گذشتگان ما را احیا کن آنها خیال میکردند که معاد دنیای مکرر است انسان در دنیا زندگی میکند و میمیرد دوباره به دنیا برمیگردد خیال میکردند عود یعنی عود الی الدنیا لذا وقتی وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از معاد اینها خبر میداد اینها میگفتند به اینکه اگر حق با شماست و راست میگویید گذشتگان ما را زنده کنید آیه ٢٥ سوره جاثیه این است ﴿وَ إِذا تُتْلى عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ ما کانَ حُجَّتَهُمْ إِلاّ أَنْ قالُوا ائْتُوا بِآبائِنا إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ﴾ آن گاه در پاسخ فرمود ﴿قُلِ اللّهُ یُحْییکُمْ ثُمَّ یُمیتُکُمْ ثُمَّ یَجْمَعُکُمْ إِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ لا رَیْبَ فیهِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النّاسِ لا یَعْلَمُونَ﴾ معاد که جریان عود الی الدنیا نیست بساط دنیا کلاً برچیده میشود خب.
یکی از مکرهاشان در برابر تلاوت آیات الهی این بود که میگفتند نیاکان ما را زنده کنید آیاتی که بر اینها تلاوت میشد هر کدام در زمینه خاص خود حق بود ولی اینها بهانه میگرفتند میگفتند نیاکان ما را زنده کنید پاسخاش این بود که نیاکان شما همه زنده میشوند منتها در معاد نه رجوع الی الدنیا پس این تعبیرات در بسیاری از آیات قرآنی هست که وقتی آیات الهی بر اینها تلاوت میشد ﴿تَعْرِفُ فی وُجُوهِهِمْ المنکر﴾ یا سخن نمیگفتند یا چهره اینها در هم کشیده میشد یا میگفتند ﴿إِنْ هذا إِلاّ أَساطیرُ اْلأَوَّلینَ﴾ یا میگفتند به اینکه ﴿لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا مِثْلَ هذا﴾ اینها مکرهای گوناگونی بود که درباره مکتب داشتیم و این یمکرون که فعل مضارع است نشانه استمرار به دوام این مکر.
اما آیه بعد که فرمود ﴿إِنْ کانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِکَ فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَلیم﴾ این یک تفاوت نظری بین سیدنا الاستاد (رضوان الله علیه) و سایر مفسرین است سایر مفسرین این دو آیه ٣٢ و ٣٣ همین سورهٴ مبارکهٴ را همراه با آیات دیگر معنا میکنند متحد السیاق میدانند سعی میکنند با صدر و ساقه گذشته و آینده این را مرتبط بدانند و معنا کنند ولی ایشان روی شواهدی که دارند میفرمایند این دو آیه جداگانه نازل شد مربوط به این قضیه نیست شاهد مربوط به مسأله ولایت و جریان غدیر و امثال ذلک باشد و علی حده این دستور پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) اینجا قرار داده شد این با قبل و بعد سازگار نیست نظیر این ابتکار تفصیلی را ایشان در همان آیه ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ اْلإِسْلامَ دینًا﴾ میفرماید نه با قبل مرتبط است نه با بعد مرتبط است قبل و بعدش درباره همین احکام میته و امثال میته است که قبلاً هم نازل شده بود تازگی ندارد حالا این چهار تا حکمی که قبلاً هم نازل شده الآن هم نازل شده این دیگر باعث یأس کفار نیست اینکه فرمود ﴿الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ دینِکُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ﴾ امروز از این تاریخ به بعد کفار دیگر ناامید شدند معلوم شد یک حادثه جدیدی رخ داد خب ﴿حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ﴾ این چهار تا مسأله فقهی که قبلاً هم نازل شده بود حالا بر فرض بار اول نازل شده این دیگر باعث یأس کفار از نظام اسلامی و دولت اسلامی نخواهد بود معلوم میشود یک حادثهای پیش آمده که قدرت اسلامی را تثبیت میکند باعث اجرای حدود الهی است و این نیست مگر همان برابر روایاتی که وارد شده است مربوط به جریان غدیر است اینجا هم یک بحث مفصلی دارند که حتما المیزان را ملاحظه فرمایید تا ببینیم که این بحث به کجا منتهی میشود آیا نظر شریف ایشان تام است یا نظر سایر مفسران که این دو تا آیه ٣٢ و ٣٣ را همراه با سایر آیات معنی میکنند؟
آن طوری که دیگران معنا میکنند این است که بعد از اینکه آیات الهی بر آنها تلاوت شد عده گفتند اینها جزو اسطورههاست ما هم اگر بخواهیم میتوانیم مثل این بیاوریم همان حارث بن نجم و مانند آن گفتند اگر این حق باشد یک و حق الهی باشد دو ما درخواست عذاب میکنیم چون در هر دو جهت اینها به زعم باطل خودشان یقین بر خلاف داشتند هم در اصل حق بودن محتوای این کتاب که به اصطلاح حق فعلی است یکی هم استناد این کتاب به الله که حق فاعلی است آنها اصرارشان بر این است که این حرفها باید حق باشد مطابق با عقل و برهان باشد اولاً و اینها را هم خدا گفته باشد ثانیاً اگر چیزی حق نبود یا حق بود و خودت گفتی نه خدا ما باور نمیکنیم آنها چون قائل بودند که هیچ کدام از این دو نیست هم اسطوره است و هم گفته خدا نیست به ضرس قاطع میگفتند که اگر این حق است عذاب بیاید به حیات ما خاتمه بدهد چون در حقیقت خود را محق میدانستند و _معاذ الله_ قرآن را باطل میپنداشتند به زعم باطل اینها این یقین روانی بود البته نه یقین منطقی باورشان بود این از همان قطعه قطاعی است که در اصول گفتهاند خبری نیست اصلا اعتباری ندارد اینها یقین منطقی نداشتند برهان اقامه نشده یک یقین روان شناختی به زعم خودشان رسوبات جاهلی داشتند میگفتند این حرفی است باطل _معاذ الله_ اولاً بر فرض هم حق باشد گفته خدا نیست لذا این دو قید را ذکر کردند گفتند که اگر حق باشد یک من عندک باشد دو که یقیناً این چنین نیست ﴿فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ﴾ یک انسان عاقل باید بگوید اگر این حق است ما باور میکنیم حالا چون حق نیست باور نداریم نه اینکه اگر حق است عذاب بیاید این روی لجاج و عناد است که اشد اعد خصاماند لداند و مانند آن ﴿وَ إِذْ قالُوا اللّهُمَّ إِنْ کانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِکَ فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَلیمٍ﴾ یا یک عذاب دردناکی نظیر سیل زلزله و مانند آن که بر امم گذشته نازل میشد نازل بشود یا نه یک عذاب سنگباران بشویم از آسمان که هم عذاب جسمی را دارد هم خزی روحی را دارد اینکه گفتند ﴿فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ﴾ امطار همیشه از بالاست حالا ممکن است گاهی از بالای کوه دامنه کوه و مانند آن مثلاً سنگی چیزی بیاید و اینها گفتند نه از آسمان بیاید که روشن بشود عذاب الهی است نظیر آنچه که درباره قوم لوط نقل میکنید از آن سنخ عذاب بیاید که هم عذاب جسمی باشد هم عذاب روحی یا نه یک عذاب دیگری بیاید این تعبیر در قرآن کریم کم نیست که ما امطار کردیم یعنی عذاب را بر اینها مطر گونه نازل کردیم در بخشی از آیات قرآن کریم اول با عنوان امطار مطرح شده است که ما به عنوان باران بر اینها چیزی فرستادیم بعد هم توضیح دادند که آنها را سنگ باران کردیم در حقیقت نه باران مصطلح باشد که مثلاً آبی آمده باشد آیه ١٧٣ سورهٴ مبارکهٴ شعراء درباره همین قوم لوط فرمود به اینکه آنها گفتند ﴿لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ یا لُوطُ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْمُخْرَجینَ ٭ قالَ إِنّی لِعَمَلِکُمْ مِنَ الْقالینَ ٭ رَبِّ نَجِّنی وَ أَهْلی مِمّا یَعْمَلُونَ ٭ فَنَجَّیْناهُ وَ أَهْلَهُ أَجْمَعینَ ٭ إِلاّ عَجُوزًا فِی الْغابِرینَ ٭ ثُمَّ دَمَّرْنَا اْلآخَرینَ ٭ وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ مَطَرًا﴾ حالا این مطر چه بوده است در آیات دیگر مشخص کرده است که سنگ بارانشان کردیم ﴿فَساءَ مَطَرُ الْمُنْذَرین﴾ فعلاً در این بخش از آیات فرمود که ما به اینها امطار کردیم یعنی از بالا بر اینها باران گونه عذاب را نازل کردیم آیه ٧٤ سورهٴ مبارکهٴ حجر در جریان قصه لوط این چنین میفرماید ﴿فَجَعَلْنا عالِیَها سافِلَها وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ حِجارَةً مِنْ سِجِّیلٍ﴾ گاهی هم در بعضی از آیات دارد ﴿حِجارَةً مَنْضُودٍ﴾ خب این سجیل را گفتند معرب سنگ و گل است سنگ و گل است یا حجره منضود نضد یعنی نظم طلح منضود یعنی طلح منظوم ﴿حِجارَةً مَنْضُود﴾ یعنی حجاره منظم آنها را سنگ باران کردیم معلوم میشود این امطار همان سنگ باران کردن است که در آیه ٨٢ سورهٴ مبارکهٴ هود به این صورت است ﴿فَلَمّا جاءَ أَمْرُنا جَعَلْنا عالِیَها سافِلَها وَ أَمْطَرْنا عَلَیْها حِجارَةً مِنْ سِجِّیلٍ مَنْضُودٍ﴾ پس این گونه از امطارها یعنی سنگ باران کردن حالا یا شهب و نیازک و همین سنگ ریزههای آسمانی است یا از راه دیگری تکمیل شده هر کدام از اینها باشد بالأخره در اختیار ذات اقدس الهی است و میتواند منشأ تعذیب باشد خب
﴿فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَلیمٍ﴾ آن گاه ذات اقدس الهی در پاسخ چنین پیشنهاد انتهار گونهای میفرماید به اینکه اینها در نتیجه استحقاق عذاب دارند ولی مانع تعذیب آنها یکی از دو امر است به عنوان منفصله مانعة الخلو که اجتماع را شاید فرمود ﴿وَ ما کانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فیهِمْ وَ ما کانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ﴾ دو چیز است که امان الهی است و باعث برطرف شدن عذاب است آن در روایات هست در نهجالبلاغه حضرت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) هم به همین صورت آمده است که بعد از ارتحال پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود به اینکه دو امان در زمین بود که به وسیله آنها عذاب از امت برطرف میشد یکی وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) یکی استغفار فرمود امان اول را ما از دست دادیم با ارتحال پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و امان دوم را که استغفار است مواظب باشید که حفظ کنید ﴿وَ ما کانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فیهِمْ وَ ما کانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ﴾ یک جا به صورت فعل یک جا به صورت اسم فاعل یاد کرده است نشانه استمرار است یا ثبات فرمود به اینکه خدای سبحان مادامی که تو در بین اینها هستی اینها را عذاب نمیکند و مادامی هم که اینها اهل استغفارند اینها را عذاب نمیکند منظور از استغفار همان اسلام است که اگر کسی توبه بکند و مسلمان بشود بالاترین چهره استغفار را دارد چه اینکه آیه ١٤٧ سورهٴ مبارکهٴ نساء ناظر به همین سنخ مطلب است ﴿ما یَفْعَلُ اللّهُ بِعَذابِکُمْ إِنْ شَکَرْتُمْ وَ آمَنْتُمْ﴾ اگر شما اهل شکر نعمت باشید و ایمان باشید که خدا عذابتان نمیکند این ﴿ما یَفْعَلُ اللّهُ بِعَذابِکُمْ إِنْ شَکَرْتُمْ وَ آمَنْتُمْ وَ کانَ اللّهُ شاکِرًا عَلیمًا﴾ که آیه ١٤٧ سورهٴ نساء است ناظر به همین است که اگر کسی مؤمن بود و شکر نعمت را رعایت میکرد تعذیب نمیشود این در حقیقت یک نحوه استغفار است اگر کسی توبه کرد و ایمان آورد در حقیقت استغفار کرده است این خب فرمود دو چیز است که عامل رفع عذاب است یکی استغفار مردم یکی وجود مبارک پیغمبر غالب مفسرین میگویند به اینکه ﴿ما کانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فیهِمْ﴾ این ناظر به قبل از هجرت است یعنی مادامی که پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در بین مردم مکه بود خدا مردم مکه را مشرکین مکه را عذاب نمیکرد وقتی حضرت مهاجرت کردند آنها حضرت را تبعید کردند حضرت مهاجرت کردند تشریف آوردند به مدینه حکومت تشکیل دادند آن گاه جنگهای فراوانی بر اینها نازل شده است یا خودشان اقدام کردند که به دست خودشان شکست خوردند و مهمتریناش جریان جنگ فتح مکه بود که آنها به عذاب گرفتار شدند در حالی که سیدنا الاستاد (رضوان الله علیه) فرمود که فتح مکه نعمتی بود برای طرفین اینکه عذاب نبود آن عذابی که ذات اقدس الهی به امم گذشته وعید میداد همان عذاب استئصال بود سنگ باران بود صاعقه بود خصم بود ﴿جَعَلْنا عالِیَها سافِلَها﴾ ومانند آن دیگر فتح مکه سراسر رحمت بود حتی وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آن عطف عمومی را اعلام کردند «اذهبوا انتم الطلقاء» را اعلام کردند ومانند آن آنها هم دیگر از بت پرستی و ذلت درآمدند و بسیاری از معارف الهی بهره آنها شد آسایشی پیدا کردند امنیتی پیدا کردند بعد از فتح مکه آن زمانی که پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) دو نفر را یکی مسئول سیاسی یکی مسئول فرهنگی و اجتماعی مکه قرار داد که همه مشکلات مردم مکه را کاملاً برابر با نظم اسلامی سامان بدهند مکه وقتی فتح شد برای همه رحمت بود اینکه عذاب نیست ولی آنها که این دو آیه را مناسب با قبل و بعد دانستند این عذاب را به این صورت بیان کردند
﴿وَ ما کانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فیهِمْ وَ ما کانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ﴾.
پرسش: ...
پاسخ: خب از این طرف هم مؤمنین هم شهید شدند صرف کشتن عذاب نیست از این کشتنها و کشتارها رسمی بود بین مردم در جبههها و جنگها آنها که میگفتند عذاب بیاید یعنی عذاب استئصال یعنی اصل برکن میگویند فلان کس مستأصل شد یعنی اصلش کنده شد این عذابی که بر امم قبلی وارد شد نظیر عذابی که بر فرعون نازل شد عذابی که بر قوم نوح نازل شد این گونه از عذاب عذاب استاصال است یعنی اصل کن است یک همچون عذابی که نیامده بر مردم حجاز اگر عدهای از آن طرف کشته شدند عدهای هم از این طرف شهید این جنگ و خونریزی متقابل بود مخصوصاً فتح مکه برای همه رحمت بود ﴿إِذا جاءَ نَصْرُ اللّهِ وَ الْفَتْحُ ٭ وَ رَأَیْتَ النّاسَ یَدْخُلُونَ فی دینِ اللّهِ أَفْواجًا﴾ بود خب اینها گروه گروه به اسلام روی میآوردند یک چنین فضایی رحمت است برای مردم نه عذاب ولی خب آنها چون راهی ندارند این وجود عنصری پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را مانع از نزول عذاب تلقی کردند گفتند حضرت که از مکه به مدینه تشریف آورند عذاب بر مردم مکه نازل شد و آن فتح مکه بود حالا برسیم به بیان سیدنا الاستاد (رضوان الله علیه ) که این ناظر به کدام مطلب است ﴿وَ ما کانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فیهِمْ وَ ما کانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ﴾ استغفار البته مانع عذاب الهی است بعد میفرماید به اینکه ﴿وَ ما لَهُمْ أَلاّ یُعَذِّبَهُمُ اللّهُ وَ هُمْ یَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ ما کانُوا أَوْلِیاءَهُ إِنْ أَوْلِیاؤُهُ إِلاَّ الْمُتَّقُونَ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ﴾ چگونه خدا اینها را عذاب نکند اینها که وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را با مکری که کردند تبعید کردند بسیار خب پس پیغمبر در بین آنها حضور ندارد مسأله استغفار هم در بین آنها نیست برای اینکه آنها نه تنها استغفار نمیکنند بلکه بر لجاج و عناد میافزایند از مسجد الحرام صد میکنند صد یعنی منصرف کردن صد با صاد همان انصراف نفس است هم صرف غیر کسی که «ینصرف بنفسه عن الحق و یصرف غیره عن الحق» میگویند صد عن سبیل الله کرده صد با صاد اینها صد از مسجد الحرام میکردند و خودشان میرفتند در او عبادت میکردند نمیگذاشتند در جریان صلح حدیبیه و مانند آن مسلمین بیایند پس اینها اهل استغفار نیستند وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم که تبعید کردند اهل استغفار نیستند خب چرا خدا اینها را عذاب نکند این ﴿وَ ما لَهُمْ أَلاّ یُعَذِّبَهُمُ اللّهُ﴾ ناظر به استحقاق آنهاست برای عذاب ﴿وَ ما لَهُمْ أَلاّ یُعَذِّبَهُمُ اللّهُ وَ هُمْ یَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ﴾ این صد از مسجد الحرام از آن جهت که قبله است مطاف است این صد از اسلام است در حقیقت اینها نه تنها جلوی نماز و حج را میگیرند بلکه از تأثیر این قبله جلوگیری میکنند صد از بیت المقدس هم همین است دیگر ﴿وَ هُمْ یَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ﴾ و داعیه تولی و ولایت و سرپرستی و کلید داری مسجد الحرام را دارند در حالی که ﴿وَ ما کانُوا أَوْلِیاءَهُ﴾ اینها اولیای مسجد الحرام نیستند برای اینکه مسجدی که اسس علی التقوا اولیای او مردان باتقوا هستند متولی محور باتقوا مردان باتقوا هستند چه طور میشود یک خانهای اوسس علی التقوا باشد ولی متولی او آدم بیتقوا باشد ﴿إِنْ أَوْلِیاؤُهُ إِلاَّ الْمُتَّقُونَ﴾ الآن هم همین طور است یک روزی انشاءالله باید فرا برسد که جریان تولیت مکه به دست متقیان بین المللی باشد این نظیر اهرام مصر نیست که دولت مصر بگوید من کلید دار این اهرامم این جزء آثار باستانی من است این در ملک من است در سرزمین و کشور من است دیگران حق دخالت ندارند آن حادثهای که در جمعه سیاه مکه پدید آمد و امام راحل (رضوان الله تعالی علیه) آن فرمایش را فرمودند و دیگران هم گفتند به همین آیات استشهاد کردهاند که این نظیر اهرام مصر نیست نظیر دیوار چین نیست چینیها میتوانند بگویند دیوار چین در کشور ماست کسی حق دخالت ندارد ما متولی این دیواریم درباره اهرام مصر هم همین طور است مثل تخت جمشید ایران اما این از آن سنخها نیست یک امر الهی و ملکوتی و آسمانی است این متولی زمینی برنمیدارد ﴿إِنْ أَوْلِیاؤُهُ إِلاَّ الْمُتَّقُون﴾ متولیان حرم الهی مردان باتقوا هستند ﴿وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُون﴾ خب خودشان هم وقتی که میروند در کنار حرم برای عبادت صلات اینها عند البیت مکا است و تصدیه است ﴿وَ ما کانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَیْتِ إِلاّ مُکاءً وَ تَصْدِیَةً﴾ سوت کشیدن و کف زدن و مانند آن است که خود این بحث بعد است امید آن است که این بزرگان یعنی معروف بین اهل تفسیر آن است که این آیات ٣٢ و ٣٣ با قبل با همه این مکاران حجاز مرتبط میدانند و میدانند و میگویند گفته همین حارث بن نجد است که گفت ﴿اللّهُمَّ إِنْ کانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِکَ فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَلیمٍ﴾ یا همان ابوجهلی است که همتای او بود در این گونه از منتها سیدنا الاستاد (رضوان الله علیه) میفرماید که این دو تا آیه به هیچ وجه با سیاق این بحث هماهنگ نیست اینکه خدا میفرماید وقتی تو نباشی ما اینها را عذاب میکنیم یعنی چی؟ یعنی تو در یک شهری نباشی ما مردم آن شهر را عذاب میکینم؟ یا نه مادامی که وجود عنصری تو در دنیا هست ما به امت تو عذاب نمیکنیم؟ وجود مبارک پیغمبر تا زنده بود بر امتاش عذابی نیامد بعد هم البته در امتش در بین امتاش مستغفرین فراوان بودند عذابهای شخصی حساب دیگری دارد گاهی ذات اقدس الهی یک کسی را گرفتار میکند یک خانوادهای را یک قبیلهای را اما عذابی که به امت متوجه بشود آن فرق در آن است که در بین امت مردان الهی وجود نداشته باشد آن عذاب استئصال است در بعضی از امم دارد که ﴿فَما وَجَدْنا فیها غَیْرَ بَیْتٍ مِنَ الْمُسْلِمینَ﴾ این پیغمبر علیه و علی اهل بیت عصمت و طهارت (الصلاة و السلام) این پیغمبر سالیان متمادی تبلیغ کرد فقط یک خانوار به او ایمان آوردند ﴿فَما وَجَدْنا فیها غَیْرَ بَیْتٍ مِنَ الْمُسْلِمینَ﴾ این تنویناش هم تنوین تقلیل و اما در جایی که مردان الهی هستند مستغفران هستند و فراوان هم هستند ذات اقدس الهی عذاب استئصال نازل نمیکند همین ذکریا بن آدم که قبر شریفاش در شیخان است این از شاگردان وجود مبارک امام رضا (سلام الله علیه) است این به حضور امام رضا (سلام الله علیه) مشرف شد به حضرت عرض کرد رجال بزرگوار قم رحلت کردهاند آنهایی که هم سن و سال ما بودند و معمرین بودند آنها رحلت کردهاند یک عده جوانها روی کار آمدند و من به اینها انسی ندارم اجازه میدهید من از قم بیرون بیایم جای دیگر بروم مثلاً بیایم مشهد حضور شما یا نه؟ فرمود نه شما در همین قم باش خداوند به برکت تو عذاب را از این مردم برمیدارد همان طور که به برکت قبر پدرم موسی بن جعفر (سلام الله علیه) عذاب را از آن مردم برمیدارد خب یک عالم الهی کار قبر پسر پیغمبر را میکند این کم مقام نیست نه کار خود امام را بکند یک عالم دینی کار روضه علوی را میکند روضه اهل بیت را میکند کار قبر پسر پیغمبر را میکند قبر امام هفتم (سلام الله علیه) هر اثری دارد یک عالم دینی آن اثر دارد و ذکریا بن آدم به دستور وجود مبارک امام رضا (سلام الله علیه) اینقدر ماند تا رحلت کرد و قبر شریفاش هم در همین شیخان است غرض آن است که اگر چنانچه مردان الهی در جامعه باشند این طور نیست که خدای سبحان کل آن امت را نظیر قوم لوط و اینها به عذاب استئصال معذب بکند عذابهای مقطعی یک حساب دیگری دارد اما عذاب استدصال حساب خاص خودش را دارد بالأخره باید بدانیم که این دو تا آیه اگر مربوط به گذشته نیست به کدام قسمت مرتبط است.
«و الحمد لله رب العالمین»
جریان مکر امر مستمری بود که گاهی درباره شخص پیغمبر (ص) نقشه میکشیدند
خیال میکردند که معاد دنیای مکرر است فرد در دنیا زندگی میکند ومیمیرد دوباره به دنیا برمیگردد
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَ إِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذینَ کَفَرُوا لِیُثْبِتُوکَ أَوْ یَقْتُلُوکَ أَوْ یُخْرِجُوکَ وَ یَمْکُرُونَ وَ یَمْکُرُ اللّهُ وَ اللّهُ خَیْرُ الْماکِرینَ ٭ وَ إِذا تُتْلى عَلَیْهِمْ آیاتُنا قالُوا قَدْ سَمِعْنا لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا مِثْلَ هذا إِنْ هذا إِلاّ أَساطیرُ اْلأَوَّلینَ ٭ وَ إِذْ قالُوا اللّهُمَّ إِنْ کانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِکَ فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَلیمٍ ٭ وَ ما کانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فیهِمْ وَ ما کانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ﴾
جریان مکر همان طوری که ملاحظه فرمودید یک امر مستمری بود گاهی درباره شخص پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم ) نقشه میکشیدند که آن حضرت را از پا دربیاورند گاهی درباره شخصیت حقوقی او نقشه میکشیدند که به عنوان عامل نفوذی در او اثر کند و او برابر خواستههای این کفار و مشرکین آیات الهی را _معاذ الله_ تغییر بدهد گاهی درباره خود مکتب و آیات الهی نظرهای متفاوتی ارائه میدادند که یک نقشه مشئونی بود گاهی هم درباره پیروان اینها بود درباره شخص پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) که همین آیه شاهد خوبی است چه اینکه بخشی از آیات سوره اسراء ناظر به آن است که سعی میکردند با مکر در شخصیت حقوقی آن حضرت نفوذ پیدا کنند و آن حضرت برابر خواستههای اینها سخن بگوید آیه ٧٣ سورهٴ مبارکهٴ اسراء ناظر به این بخش است ﴿وَ إِنْ کادُوا لَیَفْتِنُونَکَ عَنِ الَّذی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ لِتَفْتَرِیَ عَلَیْنا غَیْرَهُ وَ إِذًا لاَتَّخَذُوکَ خَلیلاً ٭ وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناکَ لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئًا قَلیلاً ٭ إِذًا َلأَذَقْناکَ ضِعْفَ الْحَیاةِ وَ ضِعْفَ الْمَماتِ ثُمَّ لا تَجِدُ لَکَ عَلَیْنا نَصیرًا﴾ فرمود به اینکه تلاش و کوشش آنها این بود که فتنهای کنند و تو را از آن وحی الهی باز دارند که تو _معاذ الله_ آنچه را که ما گفتیم کتمان کنی و آنچه را نگفتیم به نام وحی به اینها ابلاغ کنی که این کار البته شدنی نبود با عصمت شما در یک چنین فضایی آنگاه به شما ارادت پیدا میکردند خلیل و دوست شما میشدند ولی اگر تثبیت و صیانت و عصمت الهی نبود ممکن بود مقدار کمی میل پیدا کنی ولی چون تثبیت و صیانت و عصمت الهی است این امکان منتفی شد فرمود ﴿وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناکَ لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئًا قَلیلاً﴾ این کاد ان یرکن یعنی نزدیک بود که میل کند منتها میل کم نه تنها میل زیاد نبود میل کم هم نبود نه تنها میل نبود نزدیک به میل هم نبود چون این دو برای نفی آن پاسخ است خب حالا اگر تثبیت الهی نبود ﴿لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئًا قَلیلاً﴾ کاد أن یرکن یعنی نزدیک رکون و میل پیدا کند و این کاد منتفی است یعنی لم یکد است نزدیک به میل هم نشد پس نه فعل خارجی شد نه میل بود نه نزدیک به میل هر سه منتفی است خب ولی آنها این نقشه را داشتند درباره مکتب هم همین تعبیرات که ﴿لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا مِثْلَ هذا﴾ و مانند آن داشتند یا اینکه این افسانهای بیش نیست داشتند نظیر آیه ١٥ سورهٴ مبارکهٴ قلم به این صورت است ﴿أَنْ کانَ ذا مالٍ وَ بَنینَ ٭ إِذا تُتْلى عَلَیْهِ آیاتُنا قالَ أَساطیرُ اْلأَوَّلینَ﴾ این جز داستانها و افسانههای پیشین چیز دیگری نیست و دیگر نمیگفتند ما اگر وقتی داشتیم مثل این میآوردیم لکن میگفتند این اساطیر اولین است و آیه ٨ سورهٴ مبارکهٴ جاثیه به این صورت است ﴿یَسْمَعُ آیاتِ اللّهِ تُتْلى عَلَیْهِ ثُمَّ یُصِرُّ مُسْتَکْبِرًا کَأَنْ لَمْ یَسْمَعْها﴾ در کمال بیاعتنایی از کنارش میگذرند دیگر نمیگوید این افسانه است یا من باور نمیکنم سخنی ندارد گاهی مکرش این است که اگر حق با توست و معاد یک حق است گذشتگان ما را احیا کن آنها خیال میکردند که معاد دنیای مکرر است انسان در دنیا زندگی میکند و میمیرد دوباره به دنیا برمیگردد خیال میکردند عود یعنی عود الی الدنیا لذا وقتی وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از معاد اینها خبر میداد اینها میگفتند به اینکه اگر حق با شماست و راست میگویید گذشتگان ما را زنده کنید آیه ٢٥ سوره جاثیه این است ﴿وَ إِذا تُتْلى عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ ما کانَ حُجَّتَهُمْ إِلاّ أَنْ قالُوا ائْتُوا بِآبائِنا إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ﴾ آن گاه در پاسخ فرمود ﴿قُلِ اللّهُ یُحْییکُمْ ثُمَّ یُمیتُکُمْ ثُمَّ یَجْمَعُکُمْ إِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ لا رَیْبَ فیهِ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النّاسِ لا یَعْلَمُونَ﴾ معاد که جریان عود الی الدنیا نیست بساط دنیا کلاً برچیده میشود خب.
یکی از مکرهاشان در برابر تلاوت آیات الهی این بود که میگفتند نیاکان ما را زنده کنید آیاتی که بر اینها تلاوت میشد هر کدام در زمینه خاص خود حق بود ولی اینها بهانه میگرفتند میگفتند نیاکان ما را زنده کنید پاسخاش این بود که نیاکان شما همه زنده میشوند منتها در معاد نه رجوع الی الدنیا پس این تعبیرات در بسیاری از آیات قرآنی هست که وقتی آیات الهی بر اینها تلاوت میشد ﴿تَعْرِفُ فی وُجُوهِهِمْ المنکر﴾ یا سخن نمیگفتند یا چهره اینها در هم کشیده میشد یا میگفتند ﴿إِنْ هذا إِلاّ أَساطیرُ اْلأَوَّلینَ﴾ یا میگفتند به اینکه ﴿لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا مِثْلَ هذا﴾ اینها مکرهای گوناگونی بود که درباره مکتب داشتیم و این یمکرون که فعل مضارع است نشانه استمرار به دوام این مکر.
اما آیه بعد که فرمود ﴿إِنْ کانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِکَ فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَلیم﴾ این یک تفاوت نظری بین سیدنا الاستاد (رضوان الله علیه) و سایر مفسرین است سایر مفسرین این دو آیه ٣٢ و ٣٣ همین سورهٴ مبارکهٴ را همراه با آیات دیگر معنا میکنند متحد السیاق میدانند سعی میکنند با صدر و ساقه گذشته و آینده این را مرتبط بدانند و معنا کنند ولی ایشان روی شواهدی که دارند میفرمایند این دو آیه جداگانه نازل شد مربوط به این قضیه نیست شاهد مربوط به مسأله ولایت و جریان غدیر و امثال ذلک باشد و علی حده این دستور پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) اینجا قرار داده شد این با قبل و بعد سازگار نیست نظیر این ابتکار تفصیلی را ایشان در همان آیه ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ اْلإِسْلامَ دینًا﴾ میفرماید نه با قبل مرتبط است نه با بعد مرتبط است قبل و بعدش درباره همین احکام میته و امثال میته است که قبلاً هم نازل شده بود تازگی ندارد حالا این چهار تا حکمی که قبلاً هم نازل شده الآن هم نازل شده این دیگر باعث یأس کفار نیست اینکه فرمود ﴿الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ دینِکُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ﴾ امروز از این تاریخ به بعد کفار دیگر ناامید شدند معلوم شد یک حادثه جدیدی رخ داد خب ﴿حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ﴾ این چهار تا مسأله فقهی که قبلاً هم نازل شده بود حالا بر فرض بار اول نازل شده این دیگر باعث یأس کفار از نظام اسلامی و دولت اسلامی نخواهد بود معلوم میشود یک حادثهای پیش آمده که قدرت اسلامی را تثبیت میکند باعث اجرای حدود الهی است و این نیست مگر همان برابر روایاتی که وارد شده است مربوط به جریان غدیر است اینجا هم یک بحث مفصلی دارند که حتما المیزان را ملاحظه فرمایید تا ببینیم که این بحث به کجا منتهی میشود آیا نظر شریف ایشان تام است یا نظر سایر مفسران که این دو تا آیه ٣٢ و ٣٣ را همراه با سایر آیات معنی میکنند؟
آن طوری که دیگران معنا میکنند این است که بعد از اینکه آیات الهی بر آنها تلاوت شد عده گفتند اینها جزو اسطورههاست ما هم اگر بخواهیم میتوانیم مثل این بیاوریم همان حارث بن نجم و مانند آن گفتند اگر این حق باشد یک و حق الهی باشد دو ما درخواست عذاب میکنیم چون در هر دو جهت اینها به زعم باطل خودشان یقین بر خلاف داشتند هم در اصل حق بودن محتوای این کتاب که به اصطلاح حق فعلی است یکی هم استناد این کتاب به الله که حق فاعلی است آنها اصرارشان بر این است که این حرفها باید حق باشد مطابق با عقل و برهان باشد اولاً و اینها را هم خدا گفته باشد ثانیاً اگر چیزی حق نبود یا حق بود و خودت گفتی نه خدا ما باور نمیکنیم آنها چون قائل بودند که هیچ کدام از این دو نیست هم اسطوره است و هم گفته خدا نیست به ضرس قاطع میگفتند که اگر این حق است عذاب بیاید به حیات ما خاتمه بدهد چون در حقیقت خود را محق میدانستند و _معاذ الله_ قرآن را باطل میپنداشتند به زعم باطل اینها این یقین روانی بود البته نه یقین منطقی باورشان بود این از همان قطعه قطاعی است که در اصول گفتهاند خبری نیست اصلا اعتباری ندارد اینها یقین منطقی نداشتند برهان اقامه نشده یک یقین روان شناختی به زعم خودشان رسوبات جاهلی داشتند میگفتند این حرفی است باطل _معاذ الله_ اولاً بر فرض هم حق باشد گفته خدا نیست لذا این دو قید را ذکر کردند گفتند که اگر حق باشد یک من عندک باشد دو که یقیناً این چنین نیست ﴿فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ﴾ یک انسان عاقل باید بگوید اگر این حق است ما باور میکنیم حالا چون حق نیست باور نداریم نه اینکه اگر حق است عذاب بیاید این روی لجاج و عناد است که اشد اعد خصاماند لداند و مانند آن ﴿وَ إِذْ قالُوا اللّهُمَّ إِنْ کانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِکَ فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَلیمٍ﴾ یا یک عذاب دردناکی نظیر سیل زلزله و مانند آن که بر امم گذشته نازل میشد نازل بشود یا نه یک عذاب سنگباران بشویم از آسمان که هم عذاب جسمی را دارد هم خزی روحی را دارد اینکه گفتند ﴿فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ﴾ امطار همیشه از بالاست حالا ممکن است گاهی از بالای کوه دامنه کوه و مانند آن مثلاً سنگی چیزی بیاید و اینها گفتند نه از آسمان بیاید که روشن بشود عذاب الهی است نظیر آنچه که درباره قوم لوط نقل میکنید از آن سنخ عذاب بیاید که هم عذاب جسمی باشد هم عذاب روحی یا نه یک عذاب دیگری بیاید این تعبیر در قرآن کریم کم نیست که ما امطار کردیم یعنی عذاب را بر اینها مطر گونه نازل کردیم در بخشی از آیات قرآن کریم اول با عنوان امطار مطرح شده است که ما به عنوان باران بر اینها چیزی فرستادیم بعد هم توضیح دادند که آنها را سنگ باران کردیم در حقیقت نه باران مصطلح باشد که مثلاً آبی آمده باشد آیه ١٧٣ سورهٴ مبارکهٴ شعراء درباره همین قوم لوط فرمود به اینکه آنها گفتند ﴿لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ یا لُوطُ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْمُخْرَجینَ ٭ قالَ إِنّی لِعَمَلِکُمْ مِنَ الْقالینَ ٭ رَبِّ نَجِّنی وَ أَهْلی مِمّا یَعْمَلُونَ ٭ فَنَجَّیْناهُ وَ أَهْلَهُ أَجْمَعینَ ٭ إِلاّ عَجُوزًا فِی الْغابِرینَ ٭ ثُمَّ دَمَّرْنَا اْلآخَرینَ ٭ وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ مَطَرًا﴾ حالا این مطر چه بوده است در آیات دیگر مشخص کرده است که سنگ بارانشان کردیم ﴿فَساءَ مَطَرُ الْمُنْذَرین﴾ فعلاً در این بخش از آیات فرمود که ما به اینها امطار کردیم یعنی از بالا بر اینها باران گونه عذاب را نازل کردیم آیه ٧٤ سورهٴ مبارکهٴ حجر در جریان قصه لوط این چنین میفرماید ﴿فَجَعَلْنا عالِیَها سافِلَها وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ حِجارَةً مِنْ سِجِّیلٍ﴾ گاهی هم در بعضی از آیات دارد ﴿حِجارَةً مَنْضُودٍ﴾ خب این سجیل را گفتند معرب سنگ و گل است سنگ و گل است یا حجره منضود نضد یعنی نظم طلح منضود یعنی طلح منظوم ﴿حِجارَةً مَنْضُود﴾ یعنی حجاره منظم آنها را سنگ باران کردیم معلوم میشود این امطار همان سنگ باران کردن است که در آیه ٨٢ سورهٴ مبارکهٴ هود به این صورت است ﴿فَلَمّا جاءَ أَمْرُنا جَعَلْنا عالِیَها سافِلَها وَ أَمْطَرْنا عَلَیْها حِجارَةً مِنْ سِجِّیلٍ مَنْضُودٍ﴾ پس این گونه از امطارها یعنی سنگ باران کردن حالا یا شهب و نیازک و همین سنگ ریزههای آسمانی است یا از راه دیگری تکمیل شده هر کدام از اینها باشد بالأخره در اختیار ذات اقدس الهی است و میتواند منشأ تعذیب باشد خب
﴿فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَلیمٍ﴾ آن گاه ذات اقدس الهی در پاسخ چنین پیشنهاد انتهار گونهای میفرماید به اینکه اینها در نتیجه استحقاق عذاب دارند ولی مانع تعذیب آنها یکی از دو امر است به عنوان منفصله مانعة الخلو که اجتماع را شاید فرمود ﴿وَ ما کانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فیهِمْ وَ ما کانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ﴾ دو چیز است که امان الهی است و باعث برطرف شدن عذاب است آن در روایات هست در نهجالبلاغه حضرت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) هم به همین صورت آمده است که بعد از ارتحال پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود به اینکه دو امان در زمین بود که به وسیله آنها عذاب از امت برطرف میشد یکی وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) یکی استغفار فرمود امان اول را ما از دست دادیم با ارتحال پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و امان دوم را که استغفار است مواظب باشید که حفظ کنید ﴿وَ ما کانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فیهِمْ وَ ما کانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ﴾ یک جا به صورت فعل یک جا به صورت اسم فاعل یاد کرده است نشانه استمرار است یا ثبات فرمود به اینکه خدای سبحان مادامی که تو در بین اینها هستی اینها را عذاب نمیکند و مادامی هم که اینها اهل استغفارند اینها را عذاب نمیکند منظور از استغفار همان اسلام است که اگر کسی توبه بکند و مسلمان بشود بالاترین چهره استغفار را دارد چه اینکه آیه ١٤٧ سورهٴ مبارکهٴ نساء ناظر به همین سنخ مطلب است ﴿ما یَفْعَلُ اللّهُ بِعَذابِکُمْ إِنْ شَکَرْتُمْ وَ آمَنْتُمْ﴾ اگر شما اهل شکر نعمت باشید و ایمان باشید که خدا عذابتان نمیکند این ﴿ما یَفْعَلُ اللّهُ بِعَذابِکُمْ إِنْ شَکَرْتُمْ وَ آمَنْتُمْ وَ کانَ اللّهُ شاکِرًا عَلیمًا﴾ که آیه ١٤٧ سورهٴ نساء است ناظر به همین است که اگر کسی مؤمن بود و شکر نعمت را رعایت میکرد تعذیب نمیشود این در حقیقت یک نحوه استغفار است اگر کسی توبه کرد و ایمان آورد در حقیقت استغفار کرده است این خب فرمود دو چیز است که عامل رفع عذاب است یکی استغفار مردم یکی وجود مبارک پیغمبر غالب مفسرین میگویند به اینکه ﴿ما کانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فیهِمْ﴾ این ناظر به قبل از هجرت است یعنی مادامی که پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در بین مردم مکه بود خدا مردم مکه را مشرکین مکه را عذاب نمیکرد وقتی حضرت مهاجرت کردند آنها حضرت را تبعید کردند حضرت مهاجرت کردند تشریف آوردند به مدینه حکومت تشکیل دادند آن گاه جنگهای فراوانی بر اینها نازل شده است یا خودشان اقدام کردند که به دست خودشان شکست خوردند و مهمتریناش جریان جنگ فتح مکه بود که آنها به عذاب گرفتار شدند در حالی که سیدنا الاستاد (رضوان الله علیه) فرمود که فتح مکه نعمتی بود برای طرفین اینکه عذاب نبود آن عذابی که ذات اقدس الهی به امم گذشته وعید میداد همان عذاب استئصال بود سنگ باران بود صاعقه بود خصم بود ﴿جَعَلْنا عالِیَها سافِلَها﴾ ومانند آن دیگر فتح مکه سراسر رحمت بود حتی وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آن عطف عمومی را اعلام کردند «اذهبوا انتم الطلقاء» را اعلام کردند ومانند آن آنها هم دیگر از بت پرستی و ذلت درآمدند و بسیاری از معارف الهی بهره آنها شد آسایشی پیدا کردند امنیتی پیدا کردند بعد از فتح مکه آن زمانی که پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) دو نفر را یکی مسئول سیاسی یکی مسئول فرهنگی و اجتماعی مکه قرار داد که همه مشکلات مردم مکه را کاملاً برابر با نظم اسلامی سامان بدهند مکه وقتی فتح شد برای همه رحمت بود اینکه عذاب نیست ولی آنها که این دو آیه را مناسب با قبل و بعد دانستند این عذاب را به این صورت بیان کردند
﴿وَ ما کانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فیهِمْ وَ ما کانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ﴾.
پرسش: ...
پاسخ: خب از این طرف هم مؤمنین هم شهید شدند صرف کشتن عذاب نیست از این کشتنها و کشتارها رسمی بود بین مردم در جبههها و جنگها آنها که میگفتند عذاب بیاید یعنی عذاب استئصال یعنی اصل برکن میگویند فلان کس مستأصل شد یعنی اصلش کنده شد این عذابی که بر امم قبلی وارد شد نظیر عذابی که بر فرعون نازل شد عذابی که بر قوم نوح نازل شد این گونه از عذاب عذاب استاصال است یعنی اصل کن است یک همچون عذابی که نیامده بر مردم حجاز اگر عدهای از آن طرف کشته شدند عدهای هم از این طرف شهید این جنگ و خونریزی متقابل بود مخصوصاً فتح مکه برای همه رحمت بود ﴿إِذا جاءَ نَصْرُ اللّهِ وَ الْفَتْحُ ٭ وَ رَأَیْتَ النّاسَ یَدْخُلُونَ فی دینِ اللّهِ أَفْواجًا﴾ بود خب اینها گروه گروه به اسلام روی میآوردند یک چنین فضایی رحمت است برای مردم نه عذاب ولی خب آنها چون راهی ندارند این وجود عنصری پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را مانع از نزول عذاب تلقی کردند گفتند حضرت که از مکه به مدینه تشریف آورند عذاب بر مردم مکه نازل شد و آن فتح مکه بود حالا برسیم به بیان سیدنا الاستاد (رضوان الله علیه ) که این ناظر به کدام مطلب است ﴿وَ ما کانَ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فیهِمْ وَ ما کانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ﴾ استغفار البته مانع عذاب الهی است بعد میفرماید به اینکه ﴿وَ ما لَهُمْ أَلاّ یُعَذِّبَهُمُ اللّهُ وَ هُمْ یَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ ما کانُوا أَوْلِیاءَهُ إِنْ أَوْلِیاؤُهُ إِلاَّ الْمُتَّقُونَ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ﴾ چگونه خدا اینها را عذاب نکند اینها که وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را با مکری که کردند تبعید کردند بسیار خب پس پیغمبر در بین آنها حضور ندارد مسأله استغفار هم در بین آنها نیست برای اینکه آنها نه تنها استغفار نمیکنند بلکه بر لجاج و عناد میافزایند از مسجد الحرام صد میکنند صد یعنی منصرف کردن صد با صاد همان انصراف نفس است هم صرف غیر کسی که «ینصرف بنفسه عن الحق و یصرف غیره عن الحق» میگویند صد عن سبیل الله کرده صد با صاد اینها صد از مسجد الحرام میکردند و خودشان میرفتند در او عبادت میکردند نمیگذاشتند در جریان صلح حدیبیه و مانند آن مسلمین بیایند پس اینها اهل استغفار نیستند وجود مبارک پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم که تبعید کردند اهل استغفار نیستند خب چرا خدا اینها را عذاب نکند این ﴿وَ ما لَهُمْ أَلاّ یُعَذِّبَهُمُ اللّهُ﴾ ناظر به استحقاق آنهاست برای عذاب ﴿وَ ما لَهُمْ أَلاّ یُعَذِّبَهُمُ اللّهُ وَ هُمْ یَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ﴾ این صد از مسجد الحرام از آن جهت که قبله است مطاف است این صد از اسلام است در حقیقت اینها نه تنها جلوی نماز و حج را میگیرند بلکه از تأثیر این قبله جلوگیری میکنند صد از بیت المقدس هم همین است دیگر ﴿وَ هُمْ یَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ﴾ و داعیه تولی و ولایت و سرپرستی و کلید داری مسجد الحرام را دارند در حالی که ﴿وَ ما کانُوا أَوْلِیاءَهُ﴾ اینها اولیای مسجد الحرام نیستند برای اینکه مسجدی که اسس علی التقوا اولیای او مردان باتقوا هستند متولی محور باتقوا مردان باتقوا هستند چه طور میشود یک خانهای اوسس علی التقوا باشد ولی متولی او آدم بیتقوا باشد ﴿إِنْ أَوْلِیاؤُهُ إِلاَّ الْمُتَّقُونَ﴾ الآن هم همین طور است یک روزی انشاءالله باید فرا برسد که جریان تولیت مکه به دست متقیان بین المللی باشد این نظیر اهرام مصر نیست که دولت مصر بگوید من کلید دار این اهرامم این جزء آثار باستانی من است این در ملک من است در سرزمین و کشور من است دیگران حق دخالت ندارند آن حادثهای که در جمعه سیاه مکه پدید آمد و امام راحل (رضوان الله تعالی علیه) آن فرمایش را فرمودند و دیگران هم گفتند به همین آیات استشهاد کردهاند که این نظیر اهرام مصر نیست نظیر دیوار چین نیست چینیها میتوانند بگویند دیوار چین در کشور ماست کسی حق دخالت ندارد ما متولی این دیواریم درباره اهرام مصر هم همین طور است مثل تخت جمشید ایران اما این از آن سنخها نیست یک امر الهی و ملکوتی و آسمانی است این متولی زمینی برنمیدارد ﴿إِنْ أَوْلِیاؤُهُ إِلاَّ الْمُتَّقُون﴾ متولیان حرم الهی مردان باتقوا هستند ﴿وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُون﴾ خب خودشان هم وقتی که میروند در کنار حرم برای عبادت صلات اینها عند البیت مکا است و تصدیه است ﴿وَ ما کانَ صَلاتُهُمْ عِنْدَ الْبَیْتِ إِلاّ مُکاءً وَ تَصْدِیَةً﴾ سوت کشیدن و کف زدن و مانند آن است که خود این بحث بعد است امید آن است که این بزرگان یعنی معروف بین اهل تفسیر آن است که این آیات ٣٢ و ٣٣ با قبل با همه این مکاران حجاز مرتبط میدانند و میدانند و میگویند گفته همین حارث بن نجد است که گفت ﴿اللّهُمَّ إِنْ کانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِکَ فَأَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ أَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ أَلیمٍ﴾ یا همان ابوجهلی است که همتای او بود در این گونه از منتها سیدنا الاستاد (رضوان الله علیه) میفرماید که این دو تا آیه به هیچ وجه با سیاق این بحث هماهنگ نیست اینکه خدا میفرماید وقتی تو نباشی ما اینها را عذاب میکنیم یعنی چی؟ یعنی تو در یک شهری نباشی ما مردم آن شهر را عذاب میکینم؟ یا نه مادامی که وجود عنصری تو در دنیا هست ما به امت تو عذاب نمیکنیم؟ وجود مبارک پیغمبر تا زنده بود بر امتاش عذابی نیامد بعد هم البته در امتش در بین امتاش مستغفرین فراوان بودند عذابهای شخصی حساب دیگری دارد گاهی ذات اقدس الهی یک کسی را گرفتار میکند یک خانوادهای را یک قبیلهای را اما عذابی که به امت متوجه بشود آن فرق در آن است که در بین امت مردان الهی وجود نداشته باشد آن عذاب استئصال است در بعضی از امم دارد که ﴿فَما وَجَدْنا فیها غَیْرَ بَیْتٍ مِنَ الْمُسْلِمینَ﴾ این پیغمبر علیه و علی اهل بیت عصمت و طهارت (الصلاة و السلام) این پیغمبر سالیان متمادی تبلیغ کرد فقط یک خانوار به او ایمان آوردند ﴿فَما وَجَدْنا فیها غَیْرَ بَیْتٍ مِنَ الْمُسْلِمینَ﴾ این تنویناش هم تنوین تقلیل و اما در جایی که مردان الهی هستند مستغفران هستند و فراوان هم هستند ذات اقدس الهی عذاب استئصال نازل نمیکند همین ذکریا بن آدم که قبر شریفاش در شیخان است این از شاگردان وجود مبارک امام رضا (سلام الله علیه) است این به حضور امام رضا (سلام الله علیه) مشرف شد به حضرت عرض کرد رجال بزرگوار قم رحلت کردهاند آنهایی که هم سن و سال ما بودند و معمرین بودند آنها رحلت کردهاند یک عده جوانها روی کار آمدند و من به اینها انسی ندارم اجازه میدهید من از قم بیرون بیایم جای دیگر بروم مثلاً بیایم مشهد حضور شما یا نه؟ فرمود نه شما در همین قم باش خداوند به برکت تو عذاب را از این مردم برمیدارد همان طور که به برکت قبر پدرم موسی بن جعفر (سلام الله علیه) عذاب را از آن مردم برمیدارد خب یک عالم الهی کار قبر پسر پیغمبر را میکند این کم مقام نیست نه کار خود امام را بکند یک عالم دینی کار روضه علوی را میکند روضه اهل بیت را میکند کار قبر پسر پیغمبر را میکند قبر امام هفتم (سلام الله علیه) هر اثری دارد یک عالم دینی آن اثر دارد و ذکریا بن آدم به دستور وجود مبارک امام رضا (سلام الله علیه) اینقدر ماند تا رحلت کرد و قبر شریفاش هم در همین شیخان است غرض آن است که اگر چنانچه مردان الهی در جامعه باشند این طور نیست که خدای سبحان کل آن امت را نظیر قوم لوط و اینها به عذاب استئصال معذب بکند عذابهای مقطعی یک حساب دیگری دارد اما عذاب استدصال حساب خاص خودش را دارد بالأخره باید بدانیم که این دو تا آیه اگر مربوط به گذشته نیست به کدام قسمت مرتبط است.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است