- 122
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 1 تا 4 سوره اسراء
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 1 تا 4 سوره اسراء"
سؤال میشود جبرئیل مجرد است چگونه با مجرد میتوانست سفر کند؟
جریان اسرا و معراج یک واقعیت بود کنار هم یعنی از مسجد الحرام تا مسجد الاقصی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَی بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِ نَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَی الْمَسْجِدِ الأقْصَی الَّذِی بَارَکْنَا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ ﴿1﴾ وَآتَیْنَا مُوسَی الْکِتَابَ وَجَعَلْنَاهُ هُدی لِّبَنی إِسْرَائِیلَ أَلاَّ تَتَّخِذُوا مِن دُونِی وَکِیلاً ﴿2﴾ ذُرِّیَّةَ مَنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ إِنَّهُ کَانَ عَبْداً شَکُوراً ﴿3﴾ وَقَضَیْنَا إِلَی بَنِی إِسْرَائِیلَ فِی الْکِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الأرْضِ مَرَّتَیْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوّاً کَبِیراً ﴿4﴾
در جریان اسرا و معراج نه شبهات مبنای قدیم میتواند مشکل پذیرش باشد و نه مبنای جدید نه هیئت سابق نه هیئت لاحق سابقا میپنداشتند که افلاک به صورت پوست پیاز است و خرق اجسام و اجرام فلکی محال است و یک جسم نمیتواند عبور بکند این مشکل معراج بود قبلاً هم اشاره شد که اقدمین یعنی قبل از جناب بطلمیوس کیهانشناسی اینها در فن ریاضی بود نه فن طبیعی آنها اصلاً قائل به فلک و جسم و امثال ذلک نبودند آنها مدار ترسیم میکردند برای سیر این کواکب کم کم این ترسیم اشکال هندسی به صورت اجرام در آمد و شده فلک و کسی هم روی آن کار نکرده دو هزار سال همین طور میپنداشتند که افلاکی در کار است و مانند آن اقدمین جریان کیهانشناسیشان در فن ریاضی بود نه طبیعی قدما این را آوردند در فن طبیعی الآن متأخرین این را هم بردند در بخش ریاضی این در بخش طبیعی نیست یعنی جسم نیست تا ما درباره جسم سخن بگوییم این مدار است و سطوح فرضی هندسی است و مانند آن نه اشکالات سابق میتوانست جلوی معراج را بگیرد نه اشکالات لاحق براساس هیئتهای قدیم خب مسئله خرق افلاک بود حالا یا هر فلک یا خصوص محدد الجهات آنها رخت بربست مبنای جدیدی ارائه شد اشکالات مبنای جدید بیش از اشکالات قدیم است آنها فقط درباره خرق التیام ناپذیر بودن افلاک شبهه داشتند اما اینها چندین اشکال را ارائه میکنند خروج از جاذبه برای بدن عادی ممکن نیست سرعت نور برای بدن عادی ممکن نیست رفتن در یک جایی که به وسیله هوا و تنفس و استنشاق نیست ممکن نیست رفتن به جایی که سرمایش بیش از حد است ممکن نیست رفتن به جایی که انسان وزنی ندارد بدون ابزار و تجهیزات ممکن نیست چندین شبهه براساس مبنای جدید هست این طور نیست که اگر هیئت جدید آمده است اشکالات معراج را کم کرده باشد مطلب مهم این است که ضعیفترین ضعیفترین یعنی ضعیفترین علم علم طبیعی است چون در آن یقین بسیار کم است بالاتر از علم طبیعی طبیعیات مسئله ریاضیات است که یقین و جزم در ریاضیات پیدا میشود و بالاتر از ریاضیات فلسفه است و بالاتر از فلسفه عرفان نظری است و بالاتر از او عرفان شهودی است و سلطان همه علوم وحی است آن وقت این که از زیر دارد در محدوده خودش بحث میکند توان آن را ندارد که در مراحل بالا نفوذ پیدا کند چون فن ریاضی و همچنین فن طبیعی مبادی خودشان را از آن علم برتر میگیرند و اگر علوم ما اسلامی میشد که باید بشود و چارهای جز این نیست هرگز چنین شبهاتی به ذهن کسی که در کیهان شناسی در آسمان شناسی در فلک شناسی در راه شیری شناسی تلاش و کوشش میکند اصلاً شبهه به ذهن او نمیآید مطلب دیگر اینکه این سؤالات را باید ما خاتمه شده تلقی کنیم گاهی سؤال میشود جبرئیل مجرد است چگونه با مجرد میتوانست سفر کند عرض شد وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دارای جهات شش یا هفتگانه بود در این سیر پر برکت شش یا هفت جهت کار مطرح است هر کاری را با آن شأن مناسب انجام میدهند مثل اینکه ما الآن اینجا که نشستهایم یک کارهای مادی فیزیکی جسمی داریم یک کارهای ماورای طبیعی داریم حرف میزنیم میشنویم میبینیم میآییم میرویم اینها با بدن است اما میفهمیم این که دیگر سیر روحانی است این معراج روحانی است آن که کاری با بدن ندارد تمام این حرف زدنها را ما با دست و پا و چشم و گوش انجام میدهیم اما میخواهیم بفهمیم نبوت یعنی چه؟ ولایت یعنی چه معراج یعنی چه؟ رفت و آمد یعنی چه مکالمه الهی یعنی چه؟ شهود الهی یعنی چه؟ این همه مطالبی که اینجاها مطرح میشود اینها روحانی محض است دیگر پس خود ما هم دوتا سیر داریم یک سیر جسمانی داریم که از منزل میآییم اینجا مسجد این را با بدن میاییم و یک همین سیر جسمانی را ادامه میدهیم حرف میزنیم میشنویم مینشینیم بعد بلند میشویم میرویم یکدیگر را میبینیم اشکال میکنیم جواب میدهیم اینها با الفاظ است و ابدان است و با ابزار بدنی است بخش دیگر این که میفهمیم این دیگر روحانی محض است این دیگر جسمانی نیست پس یک بخشاش جسمانی است یک بخشاش روحانی است اگر گفتند دیدارش با جبرئیل روحانی بود نه یعنی بدن نداشت بدن در آنجا سهمی ندارد الآن اگر گفته شد ما در این بخشهایی که مطالب را میفهمیم روحانی است نه یعنی بدن نداریم بلکه بدن ما در آنجا سهمی ندارد بدن تا جای رفتن هست آسمانها و زمینها اینها جای بدن است اما وقتی منطقه ﴿دَنَا فَتَدَلَّی ٭ فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَی﴾ نزدیک خدا شد به اندازه دو کمان به خدا نزدیک شد لابد فعل سیر روحانی است دیگر دیگر سیر معنوی که نیست.
مطلب دیگر اینکه جریان اسرا و معراج یک واقعیت بود کنار هم یعنی از مسجد الحرام تا مسجد الاقصی اسرا بود از آنجا مرتب به آسمانها و «دنا فتدلی» معراج بود اینها یک سفر روحانی بود اما ذات اقدس الهی به فاصلههای فراوانی این آیات را از هم تفکیک کرده نزول چنین آیات، تعلیم یک چنین آیات تدریس چنین آیات یکجا مقدور مخاطبان نیست این که بین سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» و «نجم» فاصله زیادی شد و اگر هم فاصله کمتر بود باز برای این است که شما این مطالب فراوان را میخواهید به چه کسی بفهمانید اگر بخواهید به توده مردم بفهمانید ناچار با خواب و قصه و افسانه و اینها باید همراهش کنید وگرنه یا او انکار میکند یا شما میمانید این است که خیلی از خوابها و اینها مخلوط شده برای همین است ذات اقدس الهی بخشی را اینجا ذکر کرد تا زمینه فراهم بشود استعداد فراهم بشود شکوفا بشود تا کم کم جریان معراج را بپذیرند این هم یک مطلب
مطلب دیگر این که در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» ذات اقدس الهی وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را اسوه ما قرار داد ﴿لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾ خب این اسوه ماست ما باید به آن حضرت ائتسا ائتسا یعنی اقتدا کنیم ما به او ائتسا کنیم او را اسوه و قدوه خود قرار بدهیم و به تعبیر رایج به او تأسی کنیم خب این معارفی را که برای حضرت نقل کردند در جریان اسرا و معراج آیا این از حوزه اسوه بودن و ائتسای ما و اسوه بودن او بیرون است یا هم ما باید ائتسا کنیم اقتدا کنیم ما هم باید اسرا داشته باشیم ما هم .. داشته باشیم این نمازی که از آنجا آمده برای اینکه ما را به آنجا ببرد آشنا کند چون نماز از آنجا آمده دیگر وجود مبارک حضرت نماز صبح خواندند ظهرین خواندند مغربین خواندند همه را آنجا خواندند بعد آمدند گفتند نماز وضعاش این است خب نمازی که از معراج آمده ما را به معراج میبرد دیگر اگر ما بخواهیم به آن حضرت تأسی کنیم ائتسا کنیم راه این براق ما همین است حالا سیر زمینی که مهم نیست قسمت مهم همان عروج معنوی بود دیگر این براق ما همین است رف رف ما همین است خروج از جاذبه ما همین است بعضی از بزرگان اهل معرفت میگویند اینهایی که نماز میخوانند حواسشان پرت است حضور قلب ندارند چطور به خودشان اجازه میدهند بگویند «السلام علیکم و رحمة الله و برکاته» میگوید من که خجالت میکشم سرّش این است که نماز «تحریمها التکبیر و تحلیلها التسلیم» یعنی تکبیرة الاحراماش همان طوری که حاجی و معتمر عند الاحرام با گفتن لبیک محرم میشود نمازگزار با تکبیرة الاحرام محرم میشود دیگر همه چیز بر او حرام است «تحریمها التکبیر» خب بعد وقتی که این اذکار و ادعیه و رکعات و سجودها را انجام داد همانی که قبلاً بر او حرام بود میشود حلال با همان از نماز خارج میشود «تحلیلها التسلیم» این «السلام علیک»، «السلام علینا»، «السلام علیکم» این سه جمله نه ذکر است نه دعا اینها کلام آدمی است اگر همین «السلام علیک» را وسط نماز بگوییم هم معصیت کردیم هم نماز باطل میشود برای اینکه نه ذکر است نه دعا نه قرآن در نماز چیزی که قرآن نباشد ذکر نباشد دعا نباشد سهوا بگویند حرام نیست سجده سهو دارد اما عمدا بگویند حرام است خب حالا ما داریم نماز میخوانیم بعد وسط نماز میگوییم «السلام علیک یا رسول الله» خب این هم نماز باطل شده هم معصیت کردیم برای اینکه این «السلام» نه قرآن است نه ذکر است نه دعاست این یک تحیّت است و کلام آدمی است سلام عمدی نماز را باطل میکند برای اینکه خارج از محدوده نماز است آن گاه با همین سلامی که کلام آدمی است و نه ذکر است نه قرآن است نه دعاست و گفتناش در اثنای نماز حرام است تکلیفا و مبطل صلات است وضعا همین در آخر نماز قرار میگیرد و باعث خروج از نماز است که نماز «تحریمها التکبیر و تحلیلها التسلیم» آن بزرگان میگویند به اینکه این «السلام علیکم» که شما میگویید رویتان میشود بگویید «السلام علیکم» چه کسی می گوید «السلام علیکم»؟ کسی که غایب بوده در بین مردم نبوده تازه از در وارد شده میگوید «السلام علیکم» اما کسی که با مردم باشد در حضور مردم باشد دلش پیش مردم باشد الآن یک کسی به دیگری که در کنارش نشسته بگوید «السلام علیکم» این مضحک است دیگر آنها میگویند شما حواستان پیش خودتان بود پیش مأمومینتان بوده که چقدر به شما اقتدا کردند چقدر در نماز جماعت شما شرکت کردند چه کسانی به شما اقتدا کردند خب چطور رویشان میشود که شما که غیبت نکردید معراج نکردید جای دیگر نرفتید با اینها بودید چطور رویتان بشود که بگویید «السلام علیکم» میگوید ما که خجالت میکشیم کسی میتواند بگوید «السلام علیکم» که نباشد در بین مردم معراج کرده باشد رفته باشد عند الله حالا که دارد برمیگرددخب وقتی برمیگردد باید بگوید «السلام علیکم» دیگر این است که نماز یک معراجی است که انسان عروج دارد بعد برمیگردد اگر در سورهٴ «احزاب» گفته شد ﴿لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾ یعنی ما جریان اسرا و معراج را برای شما شرح دادیم که شما به آن حضرت ائتسا کنید تاسی کنید اقتدا کنید شما هم معراج کنید منتها حالا حضرت در قله شما در دامن اگر وجود مبارک حضرت و همچنین اهل بیت(علیهم السلام) به درجه صد رسیدهاند ما لااقل به درجه یک برسیم این راه و وسیله است برای ما آن گاه آیه سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» معنای خاص خودش را پیدا میکند فرمود چرا شما در ملکوت نگاه نمیکنید؟ ﴿أَوَ لَمْ یَنظُرُوا فِی مَلَکُوتِ السَّماوَاتِ وَالأرْضِ﴾ چرا شما در ملکوت عالم نگاه نمیکنید؟ وجود مبارک ابراهیم خلیل ملکوت را دید شده اهل رویت شما نگاه بکنید بلکه ببینید ما در فارسی بین نگاه و دیدن فرق میگذاریم در عربی هم بین نظر و رویت فرق است به تعبیر مرحوم علامه میفرماید گاهی آنهایی که برای استهلال قمر به جای بلندی میروند میگویند «نظرت الی القمر و لم اره» نگاه کردم ولی ندیدم نظر در عربی غیر از رویت است نگاه در فارسی غیر از دیدن است لذا میگوییم نگاه کردم و ندیدم خب فرمود شما نگاه کنید این نگاه که ترغیب به نظر هست از این آیه برای آن است که زمینه برای رویت بشود شاید شما هم ببینید ﴿أَوَ لَمْ یَنظُرُوا فِی مَلَکُوتِ السَّماوَاتِ وَالأرْضِ﴾ آن گاه آیه سورهٴ مبارکهٴ «انفال» هم فرمود که ﴿إِن تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَل لَکُمْ فُرْقَاناً﴾ راه تنها راه درس و بحث نیست اگر شما وارسته بودید خیلی چیزها را من یادتان میدهم فرق بین حق و باطل را خدا عطا میکند فرق بین صدق و کذب را خدا عطا میکند فرق بین حسن و قبیح را خدا عطا میکند فرق بین خیر و شر را خدا عطا میکند خیلی از موارد است که انسان متحیر است با استخاره هم مشکلاش حل نمیشود ولی با راه دیگری میشود حل کرد آن راه را ما طی نمیکنیم اگر قصه اسرا و جریان معراج حضرت(صلوات الله و سلامه علیه و علی اهل بیته) مطرح است برای اینکه ما را هم به اسرا و معراج دعوت بکنند.
فتحصل که نه اشکالات هیئت کهن اثر کرد و نه اشکالات هیئت نو و این قصه فقط افسانه برای گذشتهها نیست یک واقعیت است و صرف کمال برای پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نیست که مال او باشد مثل نبوت نیست مثل رسالت نیست که ما نتوانیم تأسی کنیم این کمالات علمی و عملی حضرت است ما به اندازه خودمان باید تأسی کنیم حالا ما به درجه یک حضرت به درجه صد ولی بالأخره راه باز است دیگر نمونهاش هم جریان «الصلاة معراج المؤمن» است نمونهاش هم ﴿یَاأَیُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَی رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاَقِیهِ﴾ هست ما هم بالأخره به لقاء الله میرسیم یا نمیرسیم فرمود اگر نرسیدید نرفتید شما را میبرند بالأخره با .. باید به لقاء الله برسید این دیگر اختصاصی به مرگ ندارد که گفتند «موتوا قبل ان تموتوا» تا نمردید نمیرسید این که گفتند علما ورثه انبیا هستند برای اینکه با ورثه مادی فرق دارد در ورثه مادی اگر کسی بخواهد خانه و زندگی مال و منقول و غیر منقول را ارث ببرد تا موّرث نمیرد چیزی به وارث نمیرسد ولی اگر میخواهد معرفت و علم و قداست به ارث ببرد تا وارث نمیرد چیزی به او نمیدهند مگر نمیخواهید از انبیا و ائمه ارث ببرد تا وارث از منیّت نمرد «موتوا قبل ان تموتوا» نشد این دیگر وارث انبیا نیست فرق ارث معنوی و ارث مادی این است طرح مسئله معراج هم برای ما یک مسئله علمی است از یک سو عملی و اخلاقی است از سوی دیگر تنها قصه نیست که حالا حضرت این چنین کرده است خیر حضرت این چنین کرده است به ما هم فرمود شما این چنین بکنید به دنبال من بیایید برای اینکه هر کسی که به دنبال حضرت است کمالات حضرت را در حد خودش طی میکند البته آن که مخصوص حضرت است و کسبی نیست برای احدی بله آن جریان نبوت است جریان تشریع است جریان رسالت است و مانند آن.
پرسش: ببخشید عذر میخواهم گفتهاند نور در هر ثانیه سیصد هزار کیلومتر میپیماید و نور بعضی از کهکشانها تا به زمین برسد یک میلیون سال نوری طول میکشد. غرض اینکه در جلسات قبل فرمودید که حضرت وقتی که به معراج رفتند آن شفت در خانه هنوز تکان میخورد این چه طوری حلّ میشود؟
پاسخ: خب همین چون قبلاً هم اشاره شد که سرّ عجز علوم تجربی این است که او اصلاً زبان نفی ندارد میگوید من تا این مقدار را تجربه کردم اما راه دیگری نیست آن را ریاضی و بالاتر از ریاضی به عهده دارد تجربی میگوید من ابزار گذاشتم این مقدار را دیدهام اما دعا اثر میکند یا نه صله رحم اثر میکند یا نه؟ صدقه اثر میکند یا نه کرامت و معجزه اثر میکند یا نه؟ اینها از حوزه تجربه نفیا و اثباتا خارجاند یعنی یک عالم تجربی بخواهد فتوا به اثبات بدهد اشتباه است فتوا به نفی بدهد اشتباه است فتوا به شک بدهد اشتباه است فقط باید بگوید «لست ادری» چون رشته تجربه فقط بُعد اثبات دارد اما از علوم تجربی که بالاتر آمدیم در محدوده ریاضیات آنچه که به ریاضیات برمیگردد دو طرف را فتوا میدهد از ریاضیات که بالاتر آمدیم آن چه مربوط به هستیشناسی است دو طرف را فتوا میدهد چون دائر بین نقیضین است بنابراین تجربه هرگز نمیتواند مزاحم اعجاز و کرامت و امثال ذلک باشد
پرسش: ... سدره و آسمانهای ... اسم مکان است تعبیری که در زیارت حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) است که «السلام علیک یا شجرة الطوبی والسلام علی السدرة المنتهی» این چیه؟
پاسخ: بله آنها ظاهرا مصداق حقیقی اینها هستند نه اینکه مصداق مادی اینها باشند شجره طوبا دارد که ما شجره طوباییم و در یکی از روایات وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود این شجره طوبی یا مثلاً شجره سخاوت یا شجره علم اصلاش در بهشت در خانه من هست و فروعاش و شاخههایش در غرف مبنیه و سایر مؤمنان بهشتی است در جلسه دیگر فرمود اصل این در خانه علیبنابیطالب(سلام الله علیه) هست به حضرت عرض کردند شما قبلاً فرمودید این درخت اصلاش در خانه من است بعد شاخههایش در خانههای مؤمنین الآن میفرمایید اصلاش در خانه علیبنابیطالب است فرمود «داری و دار علی فی الجنة بمکان واحد» خب این شجره که درباره سخاوت هم همین طور است که این درخت بهشتی اصلاش در بهشت است شاخههایش در خانههای مؤمنین دنیاست هر کس که اهل سخاوت است یکی از این شاخهها را میگیرد و مستقیما وارد بهشت میشود این تشبیه معقول به محسوس است اگر سدره منتهاست به دلیل اینکه نزدیک ذات اقدس الهی است آنجا دیگر سخن از مکان و زمان و امثال ذلک نیست دیگر اگر سدرة المنتهی است اگر عرش است و اگر حاملان عرشاند همه آنها دیگر روحانی خواهد بود وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در حالی که جسم دارد آن معارف عقلی را با روحاش ادراک میکند یا با قلباش مشاهده میکند وجود مبارک حضرت امیر هم همین طور است این تشبیه معقول به محسوس است
خب اما از اینجا معلوم میشود که ﴿إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ﴾ ضمیر به هر کدام برگردد بر اساس قرب نوافل درست است برای اینکه بر اساس ﴿وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلکِنَّ اللّهَ رَمَی﴾ اگر گفتیم ضمیر به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) برگردد میشود گفت «ما سمعت اذ سمعت ولکن الله سمع» یک سمع است دوتا نیست منتها در فصل سوم که مقام فعل خداست سخن به میان میآید آن دو فصل منطقه ممنوعه هستند
خب مطلب دیگر این که فرمود ﴿وَآتَیْنَا مُوسَی الْکِتَابَ﴾ در جریان اسرا خیلی از معارف در لیله معراج به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) الهام شد القا شد در جریان موسی و طور موسی که شبیه اسرا بود یک معراج گونه بود وجود مبارک موسای کلیم چهل شبانه روز مهمان خدای سبحان بود نه غذایی خورد نه آبی نوشید نه خوابید ﴿وَوَاعَدْنَا مُوسَی ثَلاَثِینَ لَیْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً﴾ که ظاهرا از اول ذی قعده تا پایان دهم ذی حجه وجود مبارک موسای کلیم مهمان ذات اقدس الهی بود در طور این چهل شبانه روز نه خوابید نه غذا خورد نه نوشید و کاری از کارهای عالم طبیعت را انجام نداد فقط مشغول مناجات با ذات اقدس الهی بود تورات نصیباش شده این جریان اسرای پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بی تناسب با مناجات حضرت موسای کلیم در طور و دریافت کردن تورات و امثال ذلک نیست ﴿وَآتَیْنَا مُوسَی الْکِتَابَ وَجَعَلْنَاهُ هُدی لِّبَنیإِسْرَائِیلَ﴾ که به آنها هم گفته شد ﴿أَلاَّ تَتَّخِذُوا مِن دُونِی وَکِیلاً﴾ که بحث کوتاهی درباره این آیه گذشت خب اینها را چرا شما تورات دادید این همه نعمت به بنی اسرائیل دادید؟ فرمود به شکرانه سوابق طولانی اینها اینها یک گروه خاصی بودند که پدران اینها محصول تبلیغات نُه قرن و نیم نوح(سلام الله علیه) را حفظ کردند وجود مبارک نوح ﴿فَلَبِثَ فِیهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلاّ خَمْسِینَ عَاماً﴾ 950 سال نه اینکه عمر حضرت 950 سال بود950 سال تبلیغ کرد عمر مبارکاش بیش از این بود یک گروه اندکی ایمان آوردند همین گروه اندک را وجود مبارک نوح(سلام الله علیه) سوار برکشتی کرد و بعد آن طوفان که پدید آمد همه اینها غرق شدند و همین گروه ماندن این گروه ظاهرا جزء ذراری حضرت نوح بودند برای اینکه قبلاً هم به مناسبتی در سورهٴ مبارکهٴ «هود» که این بحث میشد آیهٴ 77 سورهٴ مبارکهٴ «صافات» به آن مناسبت خوانده شد که ﴿وَجَعَلْنَا ذُرِّیَّتَهُ هُمُ الْبَاقِینَ﴾ اینها ذراری حضرت نوح بودند که به آن حضرت ایمان آوردند دختری و پسری و رنج 950 سالهاش را حفظ کردند و در کشتی ماندند و الآن به این سمت رسیدند بعد از رحلت وجود مبارک نوح(سلام الله علیه) انبیای ابراهیمی آمدند یکی پس از دیگری همان مکتب نوح را حفظ کردند که درباره حضرت ابراهیم آمده است که ﴿وَإِنَّ مِن شِیعَتِهِ لَإِبْرَاهِیمَ﴾ که یکی از شیعیان مکتب نوح حضرت ابراهیم است بعد از حضرت ابراهیم انبیای ابراهیمی بودند تا به وجود مبارک موسای کلیم میرسید و بنی اسرائیل مناسب که همه اینها میشوند جزء ذراری نوح فرمود ﴿ذُرِّیَّةَ مَنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ﴾ اینها خودشان اینها ذریه بلاواسطه نیستند ذریه مع الواسطه هستند ذریه کسانیاند که همسفران حضرت نوح بودند و سوار کشتی شدند و محفوظ شدند پدرانشان آن همه تلاش و کوشش را حفظ کردند بنابراین ما باید به اینها کتاب بدهیم دین بدهیم شریعت بدهیم و مانند آن.
پرسش: تمام مردم روی کره زمین باقیماندهٴ همان افرادند؟
پاسخ: بله دیگر اگر طوفان نوح عالمی بود چه اینکه ظاهر آیات این است همین طور است اگر مقعطی بود مخصوص خاورمیانه بود که ارض که میگویند یعنی خاورمیانه زیرا ارض معهود در آن روز همین محدوده خاور میانه بود نمیشود گفت تمام مردم کره زمین ذراری نوحاند اما اگر در صورتی که طوفان عالمی باشد و آن طرف آب و این طرف آب یعنی خاور دور و باختر دور کسی نبوده آن روز فقط همین محدوده خاورمیانه بود بله تمام مردم روی زمین ذریه حضرت نوح هستند.
پرسش: استاد نصب ذراری از باب اختصاص است؟
پاسخ: بله گرچه زمخشری این مسئله ندا را مطرح کرده است ولی سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) اختصاص را ترجیح میدهند.
پرسش ...
پاسخ: آخر آنها بلا فاصله نیستند مع الواسطهاند دیگر آن جایی که لازم نبود در سورهٴ مبارکهٴ «صافات» فرمود ﴿وَجَعَلْنَا ذُرِّیَّتَهُ هُمُ الْبَاقِینَ﴾ آیهٴ 77 سورهٴ مبارکهٴ «صافات» این است ﴿وَجَعَلْنَا ذُرِّیَّتَهُ هُمُ الْبَاقِینَ﴾ اما قرون گذشته است الآن.
پرسش ...
پاسخ: بله اگر اگر آن «من آمن» برابر همین سورهٴ مبارکهٴ «صافات» آیهٴ 77 که ترجیح داده شد ﴿وَجَعَلْنَا ذُرِّیَّتَهُ هُمُ الْبَاقِینَ﴾ معلوم میشود آنهایی که ماندند همینها بودند برخیها ممکن است در کشتی آمده باشند ولی دیگر رحلت کرده باشند نمانده باشند برابر آیهٴ 77 سورهٴ «صافات» آنکه مانده همین ذریه حضرت نوح است لذا فرمود به شکرانه آن که این نصباش برای اختصاص است نه برای ندا گرچه هر دو وجه را زمخشری و امثال زمخشری نقل کردند فرمود ﴿ذُرِّیَّةَ مَنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ﴾ چرا؟ ﴿إِنَّهُ کَانَ عَبْداً شَکُوراً﴾ چون نوح عبد شکور بود یک اینها هم «آمنوا بالنوح» دو ما این نعمت را به این ذریه عطا کردیم خب
درباره شکور بودن حضرت نوح هم چندتا روایت است که در بحثهای روایی تفسیرهایی روایی ملاحظه فرمودید که بخشی از آنها را مرحوم فیض(رضوان الله علیه) نقل کرده است که در آغاز و انجام نعمتها وجود مبارک نوح شکر فراوانی داشت خب شکر کردن در برابر وحی و نبوت هم معرفت است اعتقاد است تخلق است عمل است و نشر فرمود ما به این بنی اسرائیل یک مطلب رسمی را اعلام کردیم گذشته از آن تکالیف عادی ﴿وَقَضَیْنَا إِلَی بَنِی إِسْرَائِیلَ فِی الْکِتَابِ﴾ به صورت سوگند گفتیم اعلام کردیم که ﴿لَتُفْسِدُنَّ فِی الأرْضِ مَرَّتَیْنِ﴾ شما دو بار شورش میکنید فساد میکنید روی زمین حالا این «فی الارض» مربوط به همان منطقه خاورمیانهای است که اینها زندگی میکنند ﴿وَلَتَعْلُنَّ عُلُوّاً کَبِیراً﴾ که ﴿کَلاَّ إِنَّ الْإِنسَانَ لَیَطْغَی ٭ أَن رَآهُ اسْتَغْنَیٰ﴾ برتری طلبید، داعیه استکبار دارید این کار را میکنید دو بار یک بار که این کار را کردید ما کسانی را بر شما مسلط میکنیم شما را سرکوب کنند آن وقت شما توبه میکنید و معتدل میشوید و ما بر اساس ﴿إِنْ عُدتُّمْ عُدْنَا﴾ ﴿وَإِن تَعُودُوا نَعُدْ﴾ فیض ما و رحمت ما نصیب شما میرسد و سامان میپذیرید و دوباره طغیان میکنید آن طغیان دوباره شما را هم ما سرکوب میکنیم الآن این فلسطینیهای محروم امیدوارند که این همان طغیان دوباره اسرائیلیها باشد که با سرکوب الهی باید از بین بروند ولی مفسران دیگر میگویند این بار اول آن وقتی بود که وجود مبارک ذکریا را شهید کردند و مانند آن بار دوم وقتی بود که یحیی را شهید کردند(سلام الله علیه) در صدد قتل حضرت عیسی بودند بنابراین هر دو بار گذشت اما اینها معتقدند امیدوارند که این بار دوم همین باشد که الآن اینها روی مردم مظلوم فلسطین فشار آوردند آنها را از خانه و زندگی شان آواره کردند آنها را در اردوگاهها جا دادند آمدند در خانه اینها نشتند حکومت میکنند و بر اینها ستم میکنند و اینها را تروریست میدانند که اگر انشاءالله این برداشت درست باشد امید انقراض کلی این صهاینه مطرح است.
«و الحمد لله رب العالمین»
سؤال میشود جبرئیل مجرد است چگونه با مجرد میتوانست سفر کند؟
جریان اسرا و معراج یک واقعیت بود کنار هم یعنی از مسجد الحرام تا مسجد الاقصی
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَی بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِ نَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَی الْمَسْجِدِ الأقْصَی الَّذِی بَارَکْنَا حَوْلَهُ لِنُرِیَهُ مِنْ آیَاتِنَا إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ ﴿1﴾ وَآتَیْنَا مُوسَی الْکِتَابَ وَجَعَلْنَاهُ هُدی لِّبَنی إِسْرَائِیلَ أَلاَّ تَتَّخِذُوا مِن دُونِی وَکِیلاً ﴿2﴾ ذُرِّیَّةَ مَنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ إِنَّهُ کَانَ عَبْداً شَکُوراً ﴿3﴾ وَقَضَیْنَا إِلَی بَنِی إِسْرَائِیلَ فِی الْکِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الأرْضِ مَرَّتَیْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوّاً کَبِیراً ﴿4﴾
در جریان اسرا و معراج نه شبهات مبنای قدیم میتواند مشکل پذیرش باشد و نه مبنای جدید نه هیئت سابق نه هیئت لاحق سابقا میپنداشتند که افلاک به صورت پوست پیاز است و خرق اجسام و اجرام فلکی محال است و یک جسم نمیتواند عبور بکند این مشکل معراج بود قبلاً هم اشاره شد که اقدمین یعنی قبل از جناب بطلمیوس کیهانشناسی اینها در فن ریاضی بود نه فن طبیعی آنها اصلاً قائل به فلک و جسم و امثال ذلک نبودند آنها مدار ترسیم میکردند برای سیر این کواکب کم کم این ترسیم اشکال هندسی به صورت اجرام در آمد و شده فلک و کسی هم روی آن کار نکرده دو هزار سال همین طور میپنداشتند که افلاکی در کار است و مانند آن اقدمین جریان کیهانشناسیشان در فن ریاضی بود نه طبیعی قدما این را آوردند در فن طبیعی الآن متأخرین این را هم بردند در بخش ریاضی این در بخش طبیعی نیست یعنی جسم نیست تا ما درباره جسم سخن بگوییم این مدار است و سطوح فرضی هندسی است و مانند آن نه اشکالات سابق میتوانست جلوی معراج را بگیرد نه اشکالات لاحق براساس هیئتهای قدیم خب مسئله خرق افلاک بود حالا یا هر فلک یا خصوص محدد الجهات آنها رخت بربست مبنای جدیدی ارائه شد اشکالات مبنای جدید بیش از اشکالات قدیم است آنها فقط درباره خرق التیام ناپذیر بودن افلاک شبهه داشتند اما اینها چندین اشکال را ارائه میکنند خروج از جاذبه برای بدن عادی ممکن نیست سرعت نور برای بدن عادی ممکن نیست رفتن در یک جایی که به وسیله هوا و تنفس و استنشاق نیست ممکن نیست رفتن به جایی که سرمایش بیش از حد است ممکن نیست رفتن به جایی که انسان وزنی ندارد بدون ابزار و تجهیزات ممکن نیست چندین شبهه براساس مبنای جدید هست این طور نیست که اگر هیئت جدید آمده است اشکالات معراج را کم کرده باشد مطلب مهم این است که ضعیفترین ضعیفترین یعنی ضعیفترین علم علم طبیعی است چون در آن یقین بسیار کم است بالاتر از علم طبیعی طبیعیات مسئله ریاضیات است که یقین و جزم در ریاضیات پیدا میشود و بالاتر از ریاضیات فلسفه است و بالاتر از فلسفه عرفان نظری است و بالاتر از او عرفان شهودی است و سلطان همه علوم وحی است آن وقت این که از زیر دارد در محدوده خودش بحث میکند توان آن را ندارد که در مراحل بالا نفوذ پیدا کند چون فن ریاضی و همچنین فن طبیعی مبادی خودشان را از آن علم برتر میگیرند و اگر علوم ما اسلامی میشد که باید بشود و چارهای جز این نیست هرگز چنین شبهاتی به ذهن کسی که در کیهان شناسی در آسمان شناسی در فلک شناسی در راه شیری شناسی تلاش و کوشش میکند اصلاً شبهه به ذهن او نمیآید مطلب دیگر اینکه این سؤالات را باید ما خاتمه شده تلقی کنیم گاهی سؤال میشود جبرئیل مجرد است چگونه با مجرد میتوانست سفر کند عرض شد وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دارای جهات شش یا هفتگانه بود در این سیر پر برکت شش یا هفت جهت کار مطرح است هر کاری را با آن شأن مناسب انجام میدهند مثل اینکه ما الآن اینجا که نشستهایم یک کارهای مادی فیزیکی جسمی داریم یک کارهای ماورای طبیعی داریم حرف میزنیم میشنویم میبینیم میآییم میرویم اینها با بدن است اما میفهمیم این که دیگر سیر روحانی است این معراج روحانی است آن که کاری با بدن ندارد تمام این حرف زدنها را ما با دست و پا و چشم و گوش انجام میدهیم اما میخواهیم بفهمیم نبوت یعنی چه؟ ولایت یعنی چه معراج یعنی چه؟ رفت و آمد یعنی چه مکالمه الهی یعنی چه؟ شهود الهی یعنی چه؟ این همه مطالبی که اینجاها مطرح میشود اینها روحانی محض است دیگر پس خود ما هم دوتا سیر داریم یک سیر جسمانی داریم که از منزل میآییم اینجا مسجد این را با بدن میاییم و یک همین سیر جسمانی را ادامه میدهیم حرف میزنیم میشنویم مینشینیم بعد بلند میشویم میرویم یکدیگر را میبینیم اشکال میکنیم جواب میدهیم اینها با الفاظ است و ابدان است و با ابزار بدنی است بخش دیگر این که میفهمیم این دیگر روحانی محض است این دیگر جسمانی نیست پس یک بخشاش جسمانی است یک بخشاش روحانی است اگر گفتند دیدارش با جبرئیل روحانی بود نه یعنی بدن نداشت بدن در آنجا سهمی ندارد الآن اگر گفته شد ما در این بخشهایی که مطالب را میفهمیم روحانی است نه یعنی بدن نداریم بلکه بدن ما در آنجا سهمی ندارد بدن تا جای رفتن هست آسمانها و زمینها اینها جای بدن است اما وقتی منطقه ﴿دَنَا فَتَدَلَّی ٭ فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَی﴾ نزدیک خدا شد به اندازه دو کمان به خدا نزدیک شد لابد فعل سیر روحانی است دیگر دیگر سیر معنوی که نیست.
مطلب دیگر اینکه جریان اسرا و معراج یک واقعیت بود کنار هم یعنی از مسجد الحرام تا مسجد الاقصی اسرا بود از آنجا مرتب به آسمانها و «دنا فتدلی» معراج بود اینها یک سفر روحانی بود اما ذات اقدس الهی به فاصلههای فراوانی این آیات را از هم تفکیک کرده نزول چنین آیات، تعلیم یک چنین آیات تدریس چنین آیات یکجا مقدور مخاطبان نیست این که بین سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» و «نجم» فاصله زیادی شد و اگر هم فاصله کمتر بود باز برای این است که شما این مطالب فراوان را میخواهید به چه کسی بفهمانید اگر بخواهید به توده مردم بفهمانید ناچار با خواب و قصه و افسانه و اینها باید همراهش کنید وگرنه یا او انکار میکند یا شما میمانید این است که خیلی از خوابها و اینها مخلوط شده برای همین است ذات اقدس الهی بخشی را اینجا ذکر کرد تا زمینه فراهم بشود استعداد فراهم بشود شکوفا بشود تا کم کم جریان معراج را بپذیرند این هم یک مطلب
مطلب دیگر این که در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» ذات اقدس الهی وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را اسوه ما قرار داد ﴿لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾ خب این اسوه ماست ما باید به آن حضرت ائتسا ائتسا یعنی اقتدا کنیم ما به او ائتسا کنیم او را اسوه و قدوه خود قرار بدهیم و به تعبیر رایج به او تأسی کنیم خب این معارفی را که برای حضرت نقل کردند در جریان اسرا و معراج آیا این از حوزه اسوه بودن و ائتسای ما و اسوه بودن او بیرون است یا هم ما باید ائتسا کنیم اقتدا کنیم ما هم باید اسرا داشته باشیم ما هم .. داشته باشیم این نمازی که از آنجا آمده برای اینکه ما را به آنجا ببرد آشنا کند چون نماز از آنجا آمده دیگر وجود مبارک حضرت نماز صبح خواندند ظهرین خواندند مغربین خواندند همه را آنجا خواندند بعد آمدند گفتند نماز وضعاش این است خب نمازی که از معراج آمده ما را به معراج میبرد دیگر اگر ما بخواهیم به آن حضرت تأسی کنیم ائتسا کنیم راه این براق ما همین است حالا سیر زمینی که مهم نیست قسمت مهم همان عروج معنوی بود دیگر این براق ما همین است رف رف ما همین است خروج از جاذبه ما همین است بعضی از بزرگان اهل معرفت میگویند اینهایی که نماز میخوانند حواسشان پرت است حضور قلب ندارند چطور به خودشان اجازه میدهند بگویند «السلام علیکم و رحمة الله و برکاته» میگوید من که خجالت میکشم سرّش این است که نماز «تحریمها التکبیر و تحلیلها التسلیم» یعنی تکبیرة الاحراماش همان طوری که حاجی و معتمر عند الاحرام با گفتن لبیک محرم میشود نمازگزار با تکبیرة الاحرام محرم میشود دیگر همه چیز بر او حرام است «تحریمها التکبیر» خب بعد وقتی که این اذکار و ادعیه و رکعات و سجودها را انجام داد همانی که قبلاً بر او حرام بود میشود حلال با همان از نماز خارج میشود «تحلیلها التسلیم» این «السلام علیک»، «السلام علینا»، «السلام علیکم» این سه جمله نه ذکر است نه دعا اینها کلام آدمی است اگر همین «السلام علیک» را وسط نماز بگوییم هم معصیت کردیم هم نماز باطل میشود برای اینکه نه ذکر است نه دعا نه قرآن در نماز چیزی که قرآن نباشد ذکر نباشد دعا نباشد سهوا بگویند حرام نیست سجده سهو دارد اما عمدا بگویند حرام است خب حالا ما داریم نماز میخوانیم بعد وسط نماز میگوییم «السلام علیک یا رسول الله» خب این هم نماز باطل شده هم معصیت کردیم برای اینکه این «السلام» نه قرآن است نه ذکر است نه دعاست این یک تحیّت است و کلام آدمی است سلام عمدی نماز را باطل میکند برای اینکه خارج از محدوده نماز است آن گاه با همین سلامی که کلام آدمی است و نه ذکر است نه قرآن است نه دعاست و گفتناش در اثنای نماز حرام است تکلیفا و مبطل صلات است وضعا همین در آخر نماز قرار میگیرد و باعث خروج از نماز است که نماز «تحریمها التکبیر و تحلیلها التسلیم» آن بزرگان میگویند به اینکه این «السلام علیکم» که شما میگویید رویتان میشود بگویید «السلام علیکم» چه کسی می گوید «السلام علیکم»؟ کسی که غایب بوده در بین مردم نبوده تازه از در وارد شده میگوید «السلام علیکم» اما کسی که با مردم باشد در حضور مردم باشد دلش پیش مردم باشد الآن یک کسی به دیگری که در کنارش نشسته بگوید «السلام علیکم» این مضحک است دیگر آنها میگویند شما حواستان پیش خودتان بود پیش مأمومینتان بوده که چقدر به شما اقتدا کردند چقدر در نماز جماعت شما شرکت کردند چه کسانی به شما اقتدا کردند خب چطور رویشان میشود که شما که غیبت نکردید معراج نکردید جای دیگر نرفتید با اینها بودید چطور رویتان بشود که بگویید «السلام علیکم» میگوید ما که خجالت میکشیم کسی میتواند بگوید «السلام علیکم» که نباشد در بین مردم معراج کرده باشد رفته باشد عند الله حالا که دارد برمیگرددخب وقتی برمیگردد باید بگوید «السلام علیکم» دیگر این است که نماز یک معراجی است که انسان عروج دارد بعد برمیگردد اگر در سورهٴ «احزاب» گفته شد ﴿لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾ یعنی ما جریان اسرا و معراج را برای شما شرح دادیم که شما به آن حضرت ائتسا کنید تاسی کنید اقتدا کنید شما هم معراج کنید منتها حالا حضرت در قله شما در دامن اگر وجود مبارک حضرت و همچنین اهل بیت(علیهم السلام) به درجه صد رسیدهاند ما لااقل به درجه یک برسیم این راه و وسیله است برای ما آن گاه آیه سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» معنای خاص خودش را پیدا میکند فرمود چرا شما در ملکوت نگاه نمیکنید؟ ﴿أَوَ لَمْ یَنظُرُوا فِی مَلَکُوتِ السَّماوَاتِ وَالأرْضِ﴾ چرا شما در ملکوت عالم نگاه نمیکنید؟ وجود مبارک ابراهیم خلیل ملکوت را دید شده اهل رویت شما نگاه بکنید بلکه ببینید ما در فارسی بین نگاه و دیدن فرق میگذاریم در عربی هم بین نظر و رویت فرق است به تعبیر مرحوم علامه میفرماید گاهی آنهایی که برای استهلال قمر به جای بلندی میروند میگویند «نظرت الی القمر و لم اره» نگاه کردم ولی ندیدم نظر در عربی غیر از رویت است نگاه در فارسی غیر از دیدن است لذا میگوییم نگاه کردم و ندیدم خب فرمود شما نگاه کنید این نگاه که ترغیب به نظر هست از این آیه برای آن است که زمینه برای رویت بشود شاید شما هم ببینید ﴿أَوَ لَمْ یَنظُرُوا فِی مَلَکُوتِ السَّماوَاتِ وَالأرْضِ﴾ آن گاه آیه سورهٴ مبارکهٴ «انفال» هم فرمود که ﴿إِن تَتَّقُوا اللّهَ یَجْعَل لَکُمْ فُرْقَاناً﴾ راه تنها راه درس و بحث نیست اگر شما وارسته بودید خیلی چیزها را من یادتان میدهم فرق بین حق و باطل را خدا عطا میکند فرق بین صدق و کذب را خدا عطا میکند فرق بین حسن و قبیح را خدا عطا میکند فرق بین خیر و شر را خدا عطا میکند خیلی از موارد است که انسان متحیر است با استخاره هم مشکلاش حل نمیشود ولی با راه دیگری میشود حل کرد آن راه را ما طی نمیکنیم اگر قصه اسرا و جریان معراج حضرت(صلوات الله و سلامه علیه و علی اهل بیته) مطرح است برای اینکه ما را هم به اسرا و معراج دعوت بکنند.
فتحصل که نه اشکالات هیئت کهن اثر کرد و نه اشکالات هیئت نو و این قصه فقط افسانه برای گذشتهها نیست یک واقعیت است و صرف کمال برای پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نیست که مال او باشد مثل نبوت نیست مثل رسالت نیست که ما نتوانیم تأسی کنیم این کمالات علمی و عملی حضرت است ما به اندازه خودمان باید تأسی کنیم حالا ما به درجه یک حضرت به درجه صد ولی بالأخره راه باز است دیگر نمونهاش هم جریان «الصلاة معراج المؤمن» است نمونهاش هم ﴿یَاأَیُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَی رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاَقِیهِ﴾ هست ما هم بالأخره به لقاء الله میرسیم یا نمیرسیم فرمود اگر نرسیدید نرفتید شما را میبرند بالأخره با .. باید به لقاء الله برسید این دیگر اختصاصی به مرگ ندارد که گفتند «موتوا قبل ان تموتوا» تا نمردید نمیرسید این که گفتند علما ورثه انبیا هستند برای اینکه با ورثه مادی فرق دارد در ورثه مادی اگر کسی بخواهد خانه و زندگی مال و منقول و غیر منقول را ارث ببرد تا موّرث نمیرد چیزی به وارث نمیرسد ولی اگر میخواهد معرفت و علم و قداست به ارث ببرد تا وارث نمیرد چیزی به او نمیدهند مگر نمیخواهید از انبیا و ائمه ارث ببرد تا وارث از منیّت نمرد «موتوا قبل ان تموتوا» نشد این دیگر وارث انبیا نیست فرق ارث معنوی و ارث مادی این است طرح مسئله معراج هم برای ما یک مسئله علمی است از یک سو عملی و اخلاقی است از سوی دیگر تنها قصه نیست که حالا حضرت این چنین کرده است خیر حضرت این چنین کرده است به ما هم فرمود شما این چنین بکنید به دنبال من بیایید برای اینکه هر کسی که به دنبال حضرت است کمالات حضرت را در حد خودش طی میکند البته آن که مخصوص حضرت است و کسبی نیست برای احدی بله آن جریان نبوت است جریان تشریع است جریان رسالت است و مانند آن.
پرسش: ببخشید عذر میخواهم گفتهاند نور در هر ثانیه سیصد هزار کیلومتر میپیماید و نور بعضی از کهکشانها تا به زمین برسد یک میلیون سال نوری طول میکشد. غرض اینکه در جلسات قبل فرمودید که حضرت وقتی که به معراج رفتند آن شفت در خانه هنوز تکان میخورد این چه طوری حلّ میشود؟
پاسخ: خب همین چون قبلاً هم اشاره شد که سرّ عجز علوم تجربی این است که او اصلاً زبان نفی ندارد میگوید من تا این مقدار را تجربه کردم اما راه دیگری نیست آن را ریاضی و بالاتر از ریاضی به عهده دارد تجربی میگوید من ابزار گذاشتم این مقدار را دیدهام اما دعا اثر میکند یا نه صله رحم اثر میکند یا نه؟ صدقه اثر میکند یا نه کرامت و معجزه اثر میکند یا نه؟ اینها از حوزه تجربه نفیا و اثباتا خارجاند یعنی یک عالم تجربی بخواهد فتوا به اثبات بدهد اشتباه است فتوا به نفی بدهد اشتباه است فتوا به شک بدهد اشتباه است فقط باید بگوید «لست ادری» چون رشته تجربه فقط بُعد اثبات دارد اما از علوم تجربی که بالاتر آمدیم در محدوده ریاضیات آنچه که به ریاضیات برمیگردد دو طرف را فتوا میدهد از ریاضیات که بالاتر آمدیم آن چه مربوط به هستیشناسی است دو طرف را فتوا میدهد چون دائر بین نقیضین است بنابراین تجربه هرگز نمیتواند مزاحم اعجاز و کرامت و امثال ذلک باشد
پرسش: ... سدره و آسمانهای ... اسم مکان است تعبیری که در زیارت حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) است که «السلام علیک یا شجرة الطوبی والسلام علی السدرة المنتهی» این چیه؟
پاسخ: بله آنها ظاهرا مصداق حقیقی اینها هستند نه اینکه مصداق مادی اینها باشند شجره طوبا دارد که ما شجره طوباییم و در یکی از روایات وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود این شجره طوبی یا مثلاً شجره سخاوت یا شجره علم اصلاش در بهشت در خانه من هست و فروعاش و شاخههایش در غرف مبنیه و سایر مؤمنان بهشتی است در جلسه دیگر فرمود اصل این در خانه علیبنابیطالب(سلام الله علیه) هست به حضرت عرض کردند شما قبلاً فرمودید این درخت اصلاش در خانه من است بعد شاخههایش در خانههای مؤمنین الآن میفرمایید اصلاش در خانه علیبنابیطالب است فرمود «داری و دار علی فی الجنة بمکان واحد» خب این شجره که درباره سخاوت هم همین طور است که این درخت بهشتی اصلاش در بهشت است شاخههایش در خانههای مؤمنین دنیاست هر کس که اهل سخاوت است یکی از این شاخهها را میگیرد و مستقیما وارد بهشت میشود این تشبیه معقول به محسوس است اگر سدره منتهاست به دلیل اینکه نزدیک ذات اقدس الهی است آنجا دیگر سخن از مکان و زمان و امثال ذلک نیست دیگر اگر سدرة المنتهی است اگر عرش است و اگر حاملان عرشاند همه آنها دیگر روحانی خواهد بود وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در حالی که جسم دارد آن معارف عقلی را با روحاش ادراک میکند یا با قلباش مشاهده میکند وجود مبارک حضرت امیر هم همین طور است این تشبیه معقول به محسوس است
خب اما از اینجا معلوم میشود که ﴿إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ﴾ ضمیر به هر کدام برگردد بر اساس قرب نوافل درست است برای اینکه بر اساس ﴿وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلکِنَّ اللّهَ رَمَی﴾ اگر گفتیم ضمیر به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) برگردد میشود گفت «ما سمعت اذ سمعت ولکن الله سمع» یک سمع است دوتا نیست منتها در فصل سوم که مقام فعل خداست سخن به میان میآید آن دو فصل منطقه ممنوعه هستند
خب مطلب دیگر این که فرمود ﴿وَآتَیْنَا مُوسَی الْکِتَابَ﴾ در جریان اسرا خیلی از معارف در لیله معراج به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) الهام شد القا شد در جریان موسی و طور موسی که شبیه اسرا بود یک معراج گونه بود وجود مبارک موسای کلیم چهل شبانه روز مهمان خدای سبحان بود نه غذایی خورد نه آبی نوشید نه خوابید ﴿وَوَاعَدْنَا مُوسَی ثَلاَثِینَ لَیْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً﴾ که ظاهرا از اول ذی قعده تا پایان دهم ذی حجه وجود مبارک موسای کلیم مهمان ذات اقدس الهی بود در طور این چهل شبانه روز نه خوابید نه غذا خورد نه نوشید و کاری از کارهای عالم طبیعت را انجام نداد فقط مشغول مناجات با ذات اقدس الهی بود تورات نصیباش شده این جریان اسرای پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بی تناسب با مناجات حضرت موسای کلیم در طور و دریافت کردن تورات و امثال ذلک نیست ﴿وَآتَیْنَا مُوسَی الْکِتَابَ وَجَعَلْنَاهُ هُدی لِّبَنیإِسْرَائِیلَ﴾ که به آنها هم گفته شد ﴿أَلاَّ تَتَّخِذُوا مِن دُونِی وَکِیلاً﴾ که بحث کوتاهی درباره این آیه گذشت خب اینها را چرا شما تورات دادید این همه نعمت به بنی اسرائیل دادید؟ فرمود به شکرانه سوابق طولانی اینها اینها یک گروه خاصی بودند که پدران اینها محصول تبلیغات نُه قرن و نیم نوح(سلام الله علیه) را حفظ کردند وجود مبارک نوح ﴿فَلَبِثَ فِیهِمْ أَلْفَ سَنَةٍ إِلاّ خَمْسِینَ عَاماً﴾ 950 سال نه اینکه عمر حضرت 950 سال بود950 سال تبلیغ کرد عمر مبارکاش بیش از این بود یک گروه اندکی ایمان آوردند همین گروه اندک را وجود مبارک نوح(سلام الله علیه) سوار برکشتی کرد و بعد آن طوفان که پدید آمد همه اینها غرق شدند و همین گروه ماندن این گروه ظاهرا جزء ذراری حضرت نوح بودند برای اینکه قبلاً هم به مناسبتی در سورهٴ مبارکهٴ «هود» که این بحث میشد آیهٴ 77 سورهٴ مبارکهٴ «صافات» به آن مناسبت خوانده شد که ﴿وَجَعَلْنَا ذُرِّیَّتَهُ هُمُ الْبَاقِینَ﴾ اینها ذراری حضرت نوح بودند که به آن حضرت ایمان آوردند دختری و پسری و رنج 950 سالهاش را حفظ کردند و در کشتی ماندند و الآن به این سمت رسیدند بعد از رحلت وجود مبارک نوح(سلام الله علیه) انبیای ابراهیمی آمدند یکی پس از دیگری همان مکتب نوح را حفظ کردند که درباره حضرت ابراهیم آمده است که ﴿وَإِنَّ مِن شِیعَتِهِ لَإِبْرَاهِیمَ﴾ که یکی از شیعیان مکتب نوح حضرت ابراهیم است بعد از حضرت ابراهیم انبیای ابراهیمی بودند تا به وجود مبارک موسای کلیم میرسید و بنی اسرائیل مناسب که همه اینها میشوند جزء ذراری نوح فرمود ﴿ذُرِّیَّةَ مَنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ﴾ اینها خودشان اینها ذریه بلاواسطه نیستند ذریه مع الواسطه هستند ذریه کسانیاند که همسفران حضرت نوح بودند و سوار کشتی شدند و محفوظ شدند پدرانشان آن همه تلاش و کوشش را حفظ کردند بنابراین ما باید به اینها کتاب بدهیم دین بدهیم شریعت بدهیم و مانند آن.
پرسش: تمام مردم روی کره زمین باقیماندهٴ همان افرادند؟
پاسخ: بله دیگر اگر طوفان نوح عالمی بود چه اینکه ظاهر آیات این است همین طور است اگر مقعطی بود مخصوص خاورمیانه بود که ارض که میگویند یعنی خاورمیانه زیرا ارض معهود در آن روز همین محدوده خاور میانه بود نمیشود گفت تمام مردم کره زمین ذراری نوحاند اما اگر در صورتی که طوفان عالمی باشد و آن طرف آب و این طرف آب یعنی خاور دور و باختر دور کسی نبوده آن روز فقط همین محدوده خاورمیانه بود بله تمام مردم روی زمین ذریه حضرت نوح هستند.
پرسش: استاد نصب ذراری از باب اختصاص است؟
پاسخ: بله گرچه زمخشری این مسئله ندا را مطرح کرده است ولی سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) اختصاص را ترجیح میدهند.
پرسش ...
پاسخ: آخر آنها بلا فاصله نیستند مع الواسطهاند دیگر آن جایی که لازم نبود در سورهٴ مبارکهٴ «صافات» فرمود ﴿وَجَعَلْنَا ذُرِّیَّتَهُ هُمُ الْبَاقِینَ﴾ آیهٴ 77 سورهٴ مبارکهٴ «صافات» این است ﴿وَجَعَلْنَا ذُرِّیَّتَهُ هُمُ الْبَاقِینَ﴾ اما قرون گذشته است الآن.
پرسش ...
پاسخ: بله اگر اگر آن «من آمن» برابر همین سورهٴ مبارکهٴ «صافات» آیهٴ 77 که ترجیح داده شد ﴿وَجَعَلْنَا ذُرِّیَّتَهُ هُمُ الْبَاقِینَ﴾ معلوم میشود آنهایی که ماندند همینها بودند برخیها ممکن است در کشتی آمده باشند ولی دیگر رحلت کرده باشند نمانده باشند برابر آیهٴ 77 سورهٴ «صافات» آنکه مانده همین ذریه حضرت نوح است لذا فرمود به شکرانه آن که این نصباش برای اختصاص است نه برای ندا گرچه هر دو وجه را زمخشری و امثال زمخشری نقل کردند فرمود ﴿ذُرِّیَّةَ مَنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ﴾ چرا؟ ﴿إِنَّهُ کَانَ عَبْداً شَکُوراً﴾ چون نوح عبد شکور بود یک اینها هم «آمنوا بالنوح» دو ما این نعمت را به این ذریه عطا کردیم خب
درباره شکور بودن حضرت نوح هم چندتا روایت است که در بحثهای روایی تفسیرهایی روایی ملاحظه فرمودید که بخشی از آنها را مرحوم فیض(رضوان الله علیه) نقل کرده است که در آغاز و انجام نعمتها وجود مبارک نوح شکر فراوانی داشت خب شکر کردن در برابر وحی و نبوت هم معرفت است اعتقاد است تخلق است عمل است و نشر فرمود ما به این بنی اسرائیل یک مطلب رسمی را اعلام کردیم گذشته از آن تکالیف عادی ﴿وَقَضَیْنَا إِلَی بَنِی إِسْرَائِیلَ فِی الْکِتَابِ﴾ به صورت سوگند گفتیم اعلام کردیم که ﴿لَتُفْسِدُنَّ فِی الأرْضِ مَرَّتَیْنِ﴾ شما دو بار شورش میکنید فساد میکنید روی زمین حالا این «فی الارض» مربوط به همان منطقه خاورمیانهای است که اینها زندگی میکنند ﴿وَلَتَعْلُنَّ عُلُوّاً کَبِیراً﴾ که ﴿کَلاَّ إِنَّ الْإِنسَانَ لَیَطْغَی ٭ أَن رَآهُ اسْتَغْنَیٰ﴾ برتری طلبید، داعیه استکبار دارید این کار را میکنید دو بار یک بار که این کار را کردید ما کسانی را بر شما مسلط میکنیم شما را سرکوب کنند آن وقت شما توبه میکنید و معتدل میشوید و ما بر اساس ﴿إِنْ عُدتُّمْ عُدْنَا﴾ ﴿وَإِن تَعُودُوا نَعُدْ﴾ فیض ما و رحمت ما نصیب شما میرسد و سامان میپذیرید و دوباره طغیان میکنید آن طغیان دوباره شما را هم ما سرکوب میکنیم الآن این فلسطینیهای محروم امیدوارند که این همان طغیان دوباره اسرائیلیها باشد که با سرکوب الهی باید از بین بروند ولی مفسران دیگر میگویند این بار اول آن وقتی بود که وجود مبارک ذکریا را شهید کردند و مانند آن بار دوم وقتی بود که یحیی را شهید کردند(سلام الله علیه) در صدد قتل حضرت عیسی بودند بنابراین هر دو بار گذشت اما اینها معتقدند امیدوارند که این بار دوم همین باشد که الآن اینها روی مردم مظلوم فلسطین فشار آوردند آنها را از خانه و زندگی شان آواره کردند آنها را در اردوگاهها جا دادند آمدند در خانه اینها نشتند حکومت میکنند و بر اینها ستم میکنند و اینها را تروریست میدانند که اگر انشاءالله این برداشت درست باشد امید انقراض کلی این صهاینه مطرح است.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است