- 886
- 1000
- 1000
- 1000
مشکلات شروع جنگ
سخنرانی آیت الله العظمی سید علی حسینی خامنه ای با موضوع «مشکلات شروع جنگ»، سال 1395
خب [در زمان جنگ]، دشمن احساس ضعف کرد در ما، لذا حمله کرد. حالا ما آیا واقعاً ضعیف بودیم یا نه؟ بالفعل بله، ضعیف بودیم؛ نیروهای مسلّح ما پراکنده بود، آشفته بود، مدیریّت منظّمی نداشت، خیلی از تجهیزات ما بهدردبخور نبود، خیلیهایش [برای ما] شناخته نبود؛ ما یکی دو سال بعد از جنگ، بعضی از چیزهایی را که در انبارهایمان بود تازه کشف کردیم که اینها را داریم و میتوانیم از آنها استفاده کنیم. تجربهی جنگ [هم] نداشتیم. در دوران طاغوت، [فقط] یک چند حملهی نمایشی که از این طرفِ مرز عراق وارد بشوند، چند کیلومتر آن طرفتر از مرز خارج بشوند اتّفاق افتاده بود. ماها تجربهی جنگ نداشتیم. تجربههای جنگ ما تجربههای دوران جنگ جهانی دوّم است که آنوقت طاغوت زمان از فرماندهاش پرسید که نیروهای مسلّح ما چقدر در مقابل دشمن میتوانند مقاومت کنند، گفت قربان دو ساعت میتوانند مقاومت کنند؛ بعد اوقات شاه تلخ شد؛ رضاخان بود دیگر، اوقاتش تلخ شد؛ بعد که آمدند این طرف، یک نفر [به آن فرمانده] گفت حقّش بود یکجوری میگفتی که اوقاتش تلخ نمیشد، یک خرده بهتر میگفتی، چربتر میگفتی؛ گفت من چربتر گفتم؛ دو ساعت که گفتم چربتر است، ده دقیقه میتوانند مقاومت کنند، من گفتم دو ساعت! این تجربهی جنگ ما بود.
جنگ با این صورت شروع شد. ببینید، دشمن در همان قدمهای اوّل تا ده دوازده کیلومتری اهواز جلو آمد، یعنی خمپارهی 60 دشمن به حومهی اهواز میرسید؛ اینجوری بود. آمدند از پل نادری -در قسمت دزفول- گذشتند، وارد این طرف رودخانهی دزفول شدند؛ یعنی هم دزفول هم اهواز و هم شهرهای مهمّ دیگر خوزستان در معرض خطر قرار گرفتند؛ دشمن در حملهی اوّل اینجوری وارد شد، ما اینجوری بودیم.
بعد نیروهای مسلمان و نیروهای انقلابی ما، با نهیب امام بزرگوار -که خود او یکی از معجزات دهر بود، خود او از آیات بزرگ الهی بود، آیتالله العظمای واقعی، او بود- خودشان را پیدا کردند؛ ارتش یکجور، سپاه یکجور، بسیج یکجور؛ نیروها خودشان را پیدا کردند، از امکانات خودشان استفاده کردند، از قوّتی که در آنها نهفته بود و آن را کشف نکرده بودند استفاده کردند؛ این قوّت فقط قوّت جنگیدن و شجاعت و به میدان رفتن نبود، یکی از آنها این بود؛ قوّت مدیریّت، سازماندهی، ابتکار، ابتکار عمل و این کارها بود، [لذا] صفحهی جنگ را دگرگون کردند. جنگ در سال 5٩ شروع شد -با همان خساراتی که عرض کردم- [ولی] در فروردین سال 6١، در عملیّات فتحالمبین چند هزار اسیر از دشمن به دست نیروهای ما افتاد؛ یعنی فاصله را ببینید! در ظرف یک سالونیم، حرکتِ پیشرفت نیروهای مؤمن و انقلابی جوری بود که عقبنشینیِ تا نزدیک اهواز و عقبنشینیِ تا نزدیک دزفول، تبدیل شد به عملیّاتی مثل عملیّات فتحالمبین که حدود ده هزار، دوازده هزار [نفر] فقط از دشمن اسیر گرفتند. واقعاً یکی از ایّامالله، ایّام جنگ تحمیلی و دفاع مقدّس است؛ این را باید زنده نگه بداریم، این یک ثروت است.
خب [در زمان جنگ]، دشمن احساس ضعف کرد در ما، لذا حمله کرد. حالا ما آیا واقعاً ضعیف بودیم یا نه؟ بالفعل بله، ضعیف بودیم؛ نیروهای مسلّح ما پراکنده بود، آشفته بود، مدیریّت منظّمی نداشت، خیلی از تجهیزات ما بهدردبخور نبود، خیلیهایش [برای ما] شناخته نبود؛ ما یکی دو سال بعد از جنگ، بعضی از چیزهایی را که در انبارهایمان بود تازه کشف کردیم که اینها را داریم و میتوانیم از آنها استفاده کنیم. تجربهی جنگ [هم] نداشتیم. در دوران طاغوت، [فقط] یک چند حملهی نمایشی که از این طرفِ مرز عراق وارد بشوند، چند کیلومتر آن طرفتر از مرز خارج بشوند اتّفاق افتاده بود. ماها تجربهی جنگ نداشتیم. تجربههای جنگ ما تجربههای دوران جنگ جهانی دوّم است که آنوقت طاغوت زمان از فرماندهاش پرسید که نیروهای مسلّح ما چقدر در مقابل دشمن میتوانند مقاومت کنند، گفت قربان دو ساعت میتوانند مقاومت کنند؛ بعد اوقات شاه تلخ شد؛ رضاخان بود دیگر، اوقاتش تلخ شد؛ بعد که آمدند این طرف، یک نفر [به آن فرمانده] گفت حقّش بود یکجوری میگفتی که اوقاتش تلخ نمیشد، یک خرده بهتر میگفتی، چربتر میگفتی؛ گفت من چربتر گفتم؛ دو ساعت که گفتم چربتر است، ده دقیقه میتوانند مقاومت کنند، من گفتم دو ساعت! این تجربهی جنگ ما بود.
جنگ با این صورت شروع شد. ببینید، دشمن در همان قدمهای اوّل تا ده دوازده کیلومتری اهواز جلو آمد، یعنی خمپارهی 60 دشمن به حومهی اهواز میرسید؛ اینجوری بود. آمدند از پل نادری -در قسمت دزفول- گذشتند، وارد این طرف رودخانهی دزفول شدند؛ یعنی هم دزفول هم اهواز و هم شهرهای مهمّ دیگر خوزستان در معرض خطر قرار گرفتند؛ دشمن در حملهی اوّل اینجوری وارد شد، ما اینجوری بودیم.
بعد نیروهای مسلمان و نیروهای انقلابی ما، با نهیب امام بزرگوار -که خود او یکی از معجزات دهر بود، خود او از آیات بزرگ الهی بود، آیتالله العظمای واقعی، او بود- خودشان را پیدا کردند؛ ارتش یکجور، سپاه یکجور، بسیج یکجور؛ نیروها خودشان را پیدا کردند، از امکانات خودشان استفاده کردند، از قوّتی که در آنها نهفته بود و آن را کشف نکرده بودند استفاده کردند؛ این قوّت فقط قوّت جنگیدن و شجاعت و به میدان رفتن نبود، یکی از آنها این بود؛ قوّت مدیریّت، سازماندهی، ابتکار، ابتکار عمل و این کارها بود، [لذا] صفحهی جنگ را دگرگون کردند. جنگ در سال 5٩ شروع شد -با همان خساراتی که عرض کردم- [ولی] در فروردین سال 6١، در عملیّات فتحالمبین چند هزار اسیر از دشمن به دست نیروهای ما افتاد؛ یعنی فاصله را ببینید! در ظرف یک سالونیم، حرکتِ پیشرفت نیروهای مؤمن و انقلابی جوری بود که عقبنشینیِ تا نزدیک اهواز و عقبنشینیِ تا نزدیک دزفول، تبدیل شد به عملیّاتی مثل عملیّات فتحالمبین که حدود ده هزار، دوازده هزار [نفر] فقط از دشمن اسیر گرفتند. واقعاً یکی از ایّامالله، ایّام جنگ تحمیلی و دفاع مقدّس است؛ این را باید زنده نگه بداریم، این یک ثروت است.
کاربر مهمان