سخنرانی آیت الله حسین انصاریان با موضوع «چیستی دین»، جلسه ششم، سال 1400
آیهٔ 177 سورهٔ مبارکهٔ بقره به تناسب وجود انسان سه عبادت را بیان کرده است. عبادت قلب، عبادت درون و باطن(عبادت نفس) و سوم عبادت عملی. عبادت سوم که عبادت عملی است در ارتباط با اعضا و جوارح انسان است.
عبادت قلب، اعتقادات درست است. اگر انسان در مقام انتقال این عبادت به قلب نباشد، قلب را در تاریکی و ظلمت ناسپاسی قرار داده و این اعتقادات پنج حقیقت است: خداوند، قیامت و فرشتگان و قرآن و پیامبران.
ممکن است یک بزرگواری بگوید اعتقاد به فرشتگان چه سودی برای ما دارد؟ حالا اعتقاد به خدا که منبع همهٔ کمالات است و جمال بینهایت و جلال بینهایت است، برای ما یک سلسله سودهای دنیایی و آخرتی دارد که سودهای دنیایی و آخرتی اعتقاد به پروردگار در قرآن مجید بیان شده است. این اعتقاد سبب باز شدن درهای فیوضات او به روی انسان است، سبب آمرزش و رحمت و رزق و احسان است.
وقتی یک مرد و یا زنی بهدرستی با خداوند پیوند داشته باشند این پیوند- حالا آن روزگار نمیشد به این مثل زد اما میشود- مثل کابل است که از قلب کشیده شده و به پیشگاه او رفته، «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» این کابل هر نوع روشنایی را به انسان انتقال میدهد یک مقدار سادهتر بگویم امیرالمؤمنین (ع) میفرماید: گناه، با مؤمن بودن انسان آمرزیده میشود، گناه با مؤمن نبودن انسان و اینکه خدا را قبول نداشته باشد در پروندهاش میماند، چون یک گناهکاری است که کاری به خدا ندارد و خدا را قبول ندارد، اما مؤمن هم پشیمان میشود و هم توبه میکند و هم جبران و خودش را اصلاح میکند، این علت آمرزش است. مؤمن برای هر قدم خیرش برای هر عبادتش پاداش دارد و این وعدهٔ قطعی خداست.
ولی امیرالمؤمنین میفرماید: کار خیرش هرچه هم بزرگ باشد، این پاداش ندارد. ما باید تسلیم معارف الهیه باشیم و چون و چرا نکنیم، دلمان هم برای این آدم خیّر نسوزد. چرا پاداش ندارد؟ از حرفهای امیرالمؤمنین که خودش علم محض است، نه عالم. عالم کسی است که قبلاً جاهل بوده و نمیفهمیده و بعد رفته عالم شده، ولی ائمهٔ طاهرین علم هستند، چون وقتی خدا آنها را آفرید طبق روایات نور آفرید و نور علم است، فضیلت و ارزش است و در آن نور جهل و بیخبری و غفلت نبوده.
توضیح حرف حضرت دربارهٔ این آدم که مثلا پول داشته، کار خیر کرده، پل ساخته، قدیم حمام ساخته، درخت کاشته، درمانگاه درست کرده و مدرسه درست کرده و بیمارستان ساخته. حرف حضرت این است که یک نفر به یک استاد، به یک معمار میگوید خانهٔ من ده روز کار دارد، معمار هم میآید، این استاد هم میآید، دیوار میچیند و طاق گچ میکند و در و پنجره کار میگذارد، ده روز تمام میشود. این طلبکار مزدش است، عقلا، شرع هم این را میگوید از کی باید مزدش را بگیرد؟ از صاحبخانه. صاحبخانه خانهاش کجاست؟ میدان آزادی. این بلند میشود و میرود میدان آزادی و در خانهٔ طرف و در میزند و میگوید من ده روز کار کردم و دیوار چیدم و پنجره چیدم و مزد من را بده. آن هم دم در، در چارچوب در مات و متحیر میگوید: اصلاً من تو را نمیشناسم، برای کی کار کردی؟ برای هرکی کار کردی برو مزدت را از او بگیر. اینطور آدمها در قیامت اصلاً از خدا طلب مزد نمیکنند، چون کار برای خدا نبوده و خدا را نمیشناخته و بلکه خدا را نفی میکرده اند. اگر هم به پروردگار بگوید مزد من را بده، پروردگار مثل آن صاحبخانهٔ میدان آزادی میگوید من تو را به ایمان نمیشناسم، اصلاً تو در دفتر من از بندگان من نیستی، برای چه از من مزد میخواهی؟ برو برای هرکی کار کردی مزدت را از او بگیر. این اعتقاد، این ارتباط دل با پروردگار یک کابل نوری معنوی است، چرا حالا کابل نوری؟ چون اعتقاد بر پایهٔ علم است، یعنی من رفتم ده سال قم، نجف درس خواندم و به توحید و به حضرت حق و به قیامت و به فرشتگان و قرآن و به پیامبران ایمان پیدا کردم، یقین پیدا کردم، ارتباط پیدا کردم، برای من هم قابل انکار نیست چون هر حقیقتی پیچیدهٔ به دلیل است، این قابل انکار نیست به هیچ عنوان. خوب این علمی که پیدا کردم پیغمبر(ص) میفرماید: این نور است «الْعِلْمُ نُورٌ یَقْذِفُهُ اللَّهُ فِی قَلْبِ مَنْ یَشَاءُ» یا رفتم قم و مشهد و نجف مؤمن شدم با تحصیل، یا نه در دینم اطمینان پیدا کردم به یک عالم ربانی، به یک عالم الهی، به یک عالم فهمیده، به یک عالم بینظر، به یک عالمی که هیچ نیّتی جز نجات من از دوزخ ندارد، یک زندگی معمولی هم دارد، نه ماشین آنچنانی و نه لباس آنچنانی و نه خانهٔ آنچنانی دارد، معمولی است و براثر آبروی زیادش میتوانسته میلیاردها تومن از مردم بگیرد و نگرفته و نمیگیرد. هم با اطمینان به آن عالم، حالا از جوانی با پدرم و مادرم و با دوستم آمدم در کلاسش که بالاترین کلاس دین مسجد است. مسجد، خدا در قرآن مجید چنان ارزشی به مسجد داده، که چنان ارزشی به این کلاس داده، که آدم ماتش میبرد. اگر مردم همین زمان پرفساد ارزش مساجد را میدانستند و سود دنیایی و قیامتی مسجد را میدانستند هیچ مسجدی خالی نمیماند و داخلش از ازدحام جمعیت جا نبود. اما بیخبری و غفلت، باری به هرجهت، مهم نیست جلسات الهی پر از مردم مملکت نیست، آمده با اطمینان به این، آیه یاد گرفته، آن عالم هم دلیل آورده، برهان آورده و حجت آورده و پروردگار را به چشم دل به مستمع نشان داده، گفته این است، خدا قیامت را به چشم دلش نشان داده، فرشتگان نشان داده شدند، قرآن هم که بین مردم است، انبیاءهم که شرح حال حدود 25 نفرشان در قرآن است و بقیهشان هم همین هستند.
امیرالمؤمنین میفرماید: این مؤمن گناهش آمرزیده میشود، آن بیدین کل کار خیرش پذیرفته نمیشود. این خودش یک سود اعتقاد است و سود ایمان، حالا چهار تای آن که روشن است؛ خدا، قیامت، قرآن و انبیاء. ایمان به فرشته به چه درد من میخورد؟
آیهٔ 177 سورهٔ مبارکهٔ بقره به تناسب وجود انسان سه عبادت را بیان کرده است. عبادت قلب، عبادت درون و باطن(عبادت نفس) و سوم عبادت عملی. عبادت سوم که عبادت عملی است در ارتباط با اعضا و جوارح انسان است.
عبادت قلب، اعتقادات درست است. اگر انسان در مقام انتقال این عبادت به قلب نباشد، قلب را در تاریکی و ظلمت ناسپاسی قرار داده و این اعتقادات پنج حقیقت است: خداوند، قیامت و فرشتگان و قرآن و پیامبران.
ممکن است یک بزرگواری بگوید اعتقاد به فرشتگان چه سودی برای ما دارد؟ حالا اعتقاد به خدا که منبع همهٔ کمالات است و جمال بینهایت و جلال بینهایت است، برای ما یک سلسله سودهای دنیایی و آخرتی دارد که سودهای دنیایی و آخرتی اعتقاد به پروردگار در قرآن مجید بیان شده است. این اعتقاد سبب باز شدن درهای فیوضات او به روی انسان است، سبب آمرزش و رحمت و رزق و احسان است.
وقتی یک مرد و یا زنی بهدرستی با خداوند پیوند داشته باشند این پیوند- حالا آن روزگار نمیشد به این مثل زد اما میشود- مثل کابل است که از قلب کشیده شده و به پیشگاه او رفته، «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» این کابل هر نوع روشنایی را به انسان انتقال میدهد یک مقدار سادهتر بگویم امیرالمؤمنین (ع) میفرماید: گناه، با مؤمن بودن انسان آمرزیده میشود، گناه با مؤمن نبودن انسان و اینکه خدا را قبول نداشته باشد در پروندهاش میماند، چون یک گناهکاری است که کاری به خدا ندارد و خدا را قبول ندارد، اما مؤمن هم پشیمان میشود و هم توبه میکند و هم جبران و خودش را اصلاح میکند، این علت آمرزش است. مؤمن برای هر قدم خیرش برای هر عبادتش پاداش دارد و این وعدهٔ قطعی خداست.
ولی امیرالمؤمنین میفرماید: کار خیرش هرچه هم بزرگ باشد، این پاداش ندارد. ما باید تسلیم معارف الهیه باشیم و چون و چرا نکنیم، دلمان هم برای این آدم خیّر نسوزد. چرا پاداش ندارد؟ از حرفهای امیرالمؤمنین که خودش علم محض است، نه عالم. عالم کسی است که قبلاً جاهل بوده و نمیفهمیده و بعد رفته عالم شده، ولی ائمهٔ طاهرین علم هستند، چون وقتی خدا آنها را آفرید طبق روایات نور آفرید و نور علم است، فضیلت و ارزش است و در آن نور جهل و بیخبری و غفلت نبوده.
توضیح حرف حضرت دربارهٔ این آدم که مثلا پول داشته، کار خیر کرده، پل ساخته، قدیم حمام ساخته، درخت کاشته، درمانگاه درست کرده و مدرسه درست کرده و بیمارستان ساخته. حرف حضرت این است که یک نفر به یک استاد، به یک معمار میگوید خانهٔ من ده روز کار دارد، معمار هم میآید، این استاد هم میآید، دیوار میچیند و طاق گچ میکند و در و پنجره کار میگذارد، ده روز تمام میشود. این طلبکار مزدش است، عقلا، شرع هم این را میگوید از کی باید مزدش را بگیرد؟ از صاحبخانه. صاحبخانه خانهاش کجاست؟ میدان آزادی. این بلند میشود و میرود میدان آزادی و در خانهٔ طرف و در میزند و میگوید من ده روز کار کردم و دیوار چیدم و پنجره چیدم و مزد من را بده. آن هم دم در، در چارچوب در مات و متحیر میگوید: اصلاً من تو را نمیشناسم، برای کی کار کردی؟ برای هرکی کار کردی برو مزدت را از او بگیر. اینطور آدمها در قیامت اصلاً از خدا طلب مزد نمیکنند، چون کار برای خدا نبوده و خدا را نمیشناخته و بلکه خدا را نفی میکرده اند. اگر هم به پروردگار بگوید مزد من را بده، پروردگار مثل آن صاحبخانهٔ میدان آزادی میگوید من تو را به ایمان نمیشناسم، اصلاً تو در دفتر من از بندگان من نیستی، برای چه از من مزد میخواهی؟ برو برای هرکی کار کردی مزدت را از او بگیر. این اعتقاد، این ارتباط دل با پروردگار یک کابل نوری معنوی است، چرا حالا کابل نوری؟ چون اعتقاد بر پایهٔ علم است، یعنی من رفتم ده سال قم، نجف درس خواندم و به توحید و به حضرت حق و به قیامت و به فرشتگان و قرآن و به پیامبران ایمان پیدا کردم، یقین پیدا کردم، ارتباط پیدا کردم، برای من هم قابل انکار نیست چون هر حقیقتی پیچیدهٔ به دلیل است، این قابل انکار نیست به هیچ عنوان. خوب این علمی که پیدا کردم پیغمبر(ص) میفرماید: این نور است «الْعِلْمُ نُورٌ یَقْذِفُهُ اللَّهُ فِی قَلْبِ مَنْ یَشَاءُ» یا رفتم قم و مشهد و نجف مؤمن شدم با تحصیل، یا نه در دینم اطمینان پیدا کردم به یک عالم ربانی، به یک عالم الهی، به یک عالم فهمیده، به یک عالم بینظر، به یک عالمی که هیچ نیّتی جز نجات من از دوزخ ندارد، یک زندگی معمولی هم دارد، نه ماشین آنچنانی و نه لباس آنچنانی و نه خانهٔ آنچنانی دارد، معمولی است و براثر آبروی زیادش میتوانسته میلیاردها تومن از مردم بگیرد و نگرفته و نمیگیرد. هم با اطمینان به آن عالم، حالا از جوانی با پدرم و مادرم و با دوستم آمدم در کلاسش که بالاترین کلاس دین مسجد است. مسجد، خدا در قرآن مجید چنان ارزشی به مسجد داده، که چنان ارزشی به این کلاس داده، که آدم ماتش میبرد. اگر مردم همین زمان پرفساد ارزش مساجد را میدانستند و سود دنیایی و قیامتی مسجد را میدانستند هیچ مسجدی خالی نمیماند و داخلش از ازدحام جمعیت جا نبود. اما بیخبری و غفلت، باری به هرجهت، مهم نیست جلسات الهی پر از مردم مملکت نیست، آمده با اطمینان به این، آیه یاد گرفته، آن عالم هم دلیل آورده، برهان آورده و حجت آورده و پروردگار را به چشم دل به مستمع نشان داده، گفته این است، خدا قیامت را به چشم دلش نشان داده، فرشتگان نشان داده شدند، قرآن هم که بین مردم است، انبیاءهم که شرح حال حدود 25 نفرشان در قرآن است و بقیهشان هم همین هستند.
امیرالمؤمنین میفرماید: این مؤمن گناهش آمرزیده میشود، آن بیدین کل کار خیرش پذیرفته نمیشود. این خودش یک سود اعتقاد است و سود ایمان، حالا چهار تای آن که روشن است؛ خدا، قیامت، قرآن و انبیاء. ایمان به فرشته به چه درد من میخورد؟
تاکنون نظری ثبت نشده است