display result search
منو
فاطمه زهرا (س) عامل پیروزی پیامبر(ص) در درگیری عقل و جهل، جلسه دوم

فاطمه زهرا (س) عامل پیروزی پیامبر(ص) در درگیری عقل و جهل، جلسه دوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 40 دقیقه مدت قطعه
  • 73 دریافت شده
سخنرانی آیت الله سید محمدمهدی میرباقری با موضوع "فاطمه زهرا (س) عامل پیروزی پیامبر(ص) در درگیری عقل و جهل"، جلسه دوم، سال 1395

«لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِید»(ابراهیم/7)، یکی از عباداتی که جامع همه عبادات است و در عرض سایر عبادات نیست، شکرگزاری نسبت به نعمت های خدای متعال است. در این آیه که تلاوت شد خدای متعال می فرماید: «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ» اگر شما اهل شکرگزاری باشید من نعمت را در شما افزون می کنم و خودتان را رشد می دهم، «وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِید» اما اگر کفران نعمت کردید نه اینکه من شما را عذاب می کنم این بیان نیست، «إِنَّ عَذابِی لَشَدِید» شما مبتلای به عذاب می شوید و این عذاب هم چیزی جز عمل خودتان نیست، ولی این عذاب، عذاب شدیدی است. شکرگزاری خدای متعال ارکانی دارد؛ اولین رکن در شکرگزاری نعمت های خدای متعال توجه به نعمت ها است و غفلت از نعمت آفت شکر است.

خدای متعال نعمت های فراوانی به ما عنایت کرده، اعم از نعمت های ظاهری و باطنی و این نعمت ها ما را فراگرفته است. ما غرق در این نعمت ها هستیم «وَ أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَة»(لقمان/20) و خدای متعال نعمت های خودش را اعم از نعمت های ظاهری و باطنی بر ما فروریخته است. هر طرف که نگاه کنیم ظاهر و باطن و در شش جانب خودمان، همه نعمت خدا است. نعمت های خدای متعال بقدری فراوان است که خدای متعال می فرماید «وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها»(نحل/18) اگر نعمت ها را بخواهید بشمارید از شمارش آن عاجز هستید چرا که قابل شمارش نیست. غفلت از نعمت اولین آفت این عبادت بزرگ یعنی شکر خدای متعال است. نعمت های ظاهری و باطنی در هر لحظه ما را فرا گرفته است، مثل امکاناتی که خدای متعال به ما داده از قوای ظاهری تا قوای باطنی، امکاناتی که در بیرون برای ما فراهم کرده مثل ماه و خورشید و زمین و آسمانی که برای ما کار می کنند، همه این ها نعمات خداوند است. اگر کسی اهل توجه به نعمت ها باشد خدای متعال هم به تدریج پرده ها را کنار می زند و نعمت هایی که متوجه انسان است برای او روشن می شود. ممکن است آدم توجه نداشته باشد که الان عالم ملائکه برای ما چه تدبیری می کنند، ولی اگر اهل توجه شد کم کم پرده کنار می رود و می فهمد که لحظه به لحظه اتفاقات عظیمی دارد اطراف ما می افتد و نعمت های فراوانی خدا به ما داده است. پس به هر اندازه ما بیشتر توجه به نعمت خدای متعال کنیم بیشتر آماده شکرگزاری می شویم. بعضی از این نعمت ها هم نعمت های باطنی هستند که فهمشان یک مقدار دشوارتر است.

در یک روایت شریف آمده که حضرت یونس به خدای متعال عرضه داشت: عابدترین مردم زمان خودت را به من نشان بده تا با او آشنا بشوم. خدای متعال آدرسی داد و رفت در قریه ای کنار دریا پیدایش کرد. دید یک جزامی زمینگیری است که در یک خرابه ای زندگی می کند. جبرئیل فرمود: می خواهم چشم هایش را هم بگیرم! ناگهان نابینا شد و با خدا با یک زبان شیرینی شروع به صحبت کردن کرد، آخرش هم به خدای متعال عرضه داشت: «یَا بَرُّ یَا وَصُول‏» ای کسی که دائما در حق من نیکی می کنی و عنایت تو پی در پی به من می رسد، تو هیچ وقت رحمت و لطفت را از من قطع نمی کنی. حضرت یونس به آن فرد فرمود: خدای متعال چه چیزی به تو داده؟! در این خرابه یک جزامی زمینگیر هستی که نابینا هم شده است! برای چه به خدا عرضه می داری «یَا بَرُّ یَا وَصُول»‏؟! عرضه داشت که در این قریه یک نفر خداشناس است و آن هم من هستم، خدای متعال معرفت خودش را به من داده است. تعبیری در دعای عرفه سیدالشهداء هست «إِلَهِی‏ مَا ذَا وَجَدَ مَنْ فَقَدَک‏» کسی که هشتاد سال از خدا عمر گرفته اما تو را گم کرده، پس چه چیزی در دنیا پیدا کرده است؟ «وَ مَا الَّذِی فَقَدَ مَنْ وَجَدَک»‏ آنکه تو را پیدا کرده چه کم دارد؟! خلاصه این که توجه به نعمت ها نکته مهمی است. ما آیات و روایاتی داریم که ما را متوجه به نعمت های الهی می کند و معرفی می کند که نعمت های خدا چه هستند. یکی از سوره هایی که اگر کسی اهل انس با قرآن باشد باب توجه به نعمت های خدا را به روی انسان باز می کند سوره «الرحمن» است. اسراری در این سوره وجود دارد که اگر اهل این سوره بشویم یک پرده از نعمت های خدا برای ما کنار می رود. «الرَّحْمنُ * عَلَّمَ الْقُرْآنَ * خَلَقَ الْإِنْسانَ * عَلَّمَهُ الْبَیانَ»(الرحمن/1-4)، این ها همه نعمت های خدا است که تفسیرش در روایات دیگر آمده است. بنابراین قدم اول در وادی شکر توجه به نعمت های خدای متعال است و آفت این قدم هم غفلت است. آدم غرق در نعمت باشد و نبیند که دیگری دارد ما را تدبیر و اداره می کند و محبت، لطف و رحمتش دائما به ما می رسد، که خیلی بد است.

رکن دوم در شکرگزاری خدای متعال این است که اگر انسان نعمت های خدا را دید، ثروت و علم و قدرت را دید، هدایت و توفیق بندگی و توفیق سحرخیزی و انفاق را در خودش دید، نباید خودش را در پس نعمت ها ببیند و طبیعتا آفت این قدم دوم عُجب است. انسان اگر مبتلا به عُجب بشود در انتهاء نعمت، خودش را می بیند. می گوید: من چهل سال است که نماز شب می خوانم، من چهل سال است که نمازم اول وقت است، من چهل سال است که غیبت نکردم، من چهل سال است که دستم به مال شبهه ناک دراز نشده، این آدم طلبکار خدا می شود و این می شود عجب. عجب هم آفت عبادت و بندگی است. در دعای مکارم الاخلاق امام سجاد علیه السلام عرضه می دارد: «وَ عَبِّدْنِی لَکَ وَ لَا تُفْسِدْ عِبَادَتِی بِالْعُجْب»، خدایا من را بنده خودت کن و عبادت من را با عجب فاسد نکن، «وَ أَجْرِ لِلنَّاسِ عَلَى یَدِیَ الْخَیْرَ وَ لَا تَمْحَقْهُ بِالْمَن»‏ با دو دست من بر بندگانت خیر را جاری کن و کاری کن که همه قوای من در خدمت بندگان تو باشد، «لَا تَمْحَقْهُ بِالْمَن»‏ و این خیرات را با منت گذاشتن محو و نابود نکن. لذا در روایات فرمود: «وَ سَیِّئَةٌ تَسُوؤُکَ خَیْرٌ مِنْ حَسَنَةٍ تَسُرُّک» گناه خیلی چیز بدی است ولی گناهی که موجب ندامت انسان بشود و انسان از خودش گلایه مند شود بهتر از عبادتی است که انسان مغرور به آن باشد. اگر فضل خدا نباشد انسان اگر همه عمرش را هم به یک سجده بگذارند در برابر آن چیزی که می خواهد قابل مقایسه نیست. أولیاء خدا «وَ الَّذِینَ یُؤْتُونَ ما آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ، أَنَّهُمْ إِلى‏ رَبِّهِمْ راجِعُون» با دست پر می آیند ولی نگران هستند.

در دعای شریفی که در کافی نقل شده و حضرت فرمودند این دعا را خیلی بخوانید آمده است «اللَّهُمَّ لَا تَجْعَلْنِی مِنَ الْمُعَارِینَ وَ لَا تُخْرِجْنِی مِنَ التَّقْصِیرِ قَالَ قُلْتُ أَمَّا الْمُعَارُونَ» خدایا من را از معارین قرار نده، معارون آن هایی هستند که ایمانشان عاریه ای است، مثل عطری که آدم می زند و بوی آن که عاریه ای است و برای عطر است. وقتی عطر پرید بویش هم می رود و این غیر از بویی است که مؤمن می دهد. آن بوی خود مؤمن است و هیچوقت از آدم جدا نمی شود. این می شود ایمان عاریه ای تا دم مرگ است اما آن جا می رود. معارون یعنی آن ها که محبت خدا و محبت أولیاء خدا در وجودشان عاریه است و در عمق ذاتشان نیست، در عمق ذاتشان تبری از دشمنان خدا هم نیست، بلکه تولی و تبری در پوسته وجود آنهاست، عاریه است و از او جدا می شود. دعا این است که خدایا ما را از معارین قرار نده که این خیلی خطرناک است، آدم فقط خیال می کند که محبت خدا دارد! آمد و به حضرت امیر عرض کرد: آقا من خیلی شما را دوست دارم، فرمود: اینطوری نیست و اشتباه می کنی، من تو را جزو محبین خودم نمی بینم. وقتی جنگ راه افتاد رفت و در صف مقابل حضرت قرار گرفت!
دعای دوم این است «وَ لَا تُخْرِجْنِی مِنَ التَّقْصِیرِ» خدایا من را از حد تقصیر خارج نکن، به حضرت عرض کرد: این جمله یعنی چه؟ حضرت فرمودند: بنده ممکن است خیال کند حق بندگی خدا را أداء کرده اما هیچکس نمی تواند حق بندگی خدا را أداء کند «وَ لَا تُخْرِجْنِی مِنَ التَّقْصِیرِ» که می تواند حق تقوا را داشته باشد جزء معصوم؟!
فرمود ما هستیم که حق تقوا را داریم «اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُون‏»(آل عمران/102). در حدیثی از امیرالمؤمنین در مناقب ابن شهرآشوب آمده که حضرت فرمودند: تنها کسی که به این آیه می تواند عمل کند ما اهل بیت هستیم. بنابراین این هم رکن دوم شکر است، انسان اگر نعمت های خدا را دید و در انتهاء نعمت خودش را ندید این قدم دوم را برداشته است.
صفت قارون این بود که می گفت: «إِنَّما أُوتِیتُهُ عَلى‏ عِلْمٍ عِنْدِی‏»(قصص/78) خودم با علم خودم این ثروت را کسب کردم، چرا باید چیزی را که خودم کسب کردم به دیگران بدهم؟! در حالی که این ها هیچ وقت ملک ما نمی شوند، این ها امانات خدا هستند «لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْض‏»(صف/1)، این عزت، آبرو، قدرت، ثروت و علم ملک ما که نیست! پس آدم اگر احساس کرد و گفت خودم بدست آوردم، این آفت شکر می شود. ما هیچ کاره هستیم ما روزی که به دنیا آمدیم دست خالی بودیم روزی هم که می رویم دست خالی هستیم، اگر اینها ملک ما باشد که کسی نمی توانست از ما بگیرد! از صاحب ملک که نمی شود ملکش را بگیری، پس پیدا است ملک برای ما نیست! لذا کسی از خدای متعال ملکش را نمی تواند سلب بکند چون برای او و ملک او است. ملک کسی را که نمی شود از او بگیری! اینکه ما دست خالی می آییم و دست خالی می رویم، پیدا است که این وسط هم هیچ چیز نداریم، فقط عجب است و خیال می کنیم مالک هستیم.

قدم سوم این است که انسان در وراء این نعمت ها اسباب را هم نبیند، اگر انسان احساس کرد که خورشید بر من می تابد و من با نور خورشید گرم می شوم، اگر انسان احساس کرد که ابرها بر من می بارند و زمین بر من می رویاند، این ها را دید و نعمت ها را به آن ها نسبت داد مشرک می شود به شرک خفی. کسی که در این نعمت ها اسباب را اصل می بیند وابسته به اسباب می شود، پس از آن ها می ترسد و به آن ها امیدوار می شود. پول در جیبش باشد آرام است ولی اگر نباشد آرام نیست. کنار دریا آرام است اما در کویر آرام نیست. در صحت آرام است اما در بیمارری آرام نیست، این ها همه برای وابستگی به اسباب است. اگر کسی وابسته به اسباب شد این مشرک می شود ولو شرکش شرک خفی است. چون ما دو نوع شرک داریم، یک شرک غیر مغفور «إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ»(نساء/48) و یک شرکی که قابل مغفرت است مثل ریا و وابستگی به اسباب؛ ولی این شرک خفی هم مانع لقاء الله است. «فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَدا»(کهف/110) در ذیل این آیه روایت آمده که این شرکی که مانع لقاء الله است گاهی تشخیصش از رد پای مورچه سیاه در شب تاریک روی سنگ سیاه دشوارتر است! ولی هست و پنهان است و در وجود انسان مانع لقاء الله می شود.

انسانی که از اسباب می ترسد، انسانی که اسباب را در منتهی الیه نعمت ها می بیند، این آدم نمی تواند شاکر خدا باشد. او وابسته به اسباب و متعلق به آن ها می شود. طفل شیر را باز می کند و خیال می کند این شیر به ما آب می دهد، کمی بزرگ تر می شود می بیند که این شیر وصل است به یک شبکه آب رسانی، لوله هایی هست که این آب را به ما می رساند. کمی می رود جلوتر می بیند این ها هم کاره ای نیستند، لوله ها هم به چشمه ها وصل هستند و چشمه ها هم اگر باران نبارد خشک می شوند. می رود بالاتر و می بیند عالم ملائکه هم مثل ما هستند «یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِید»(فاطر/15) او است که غنی است و مابقی همه فقیر هستند.
بنابراین قدم سوم در وادی شکر این است که انسان اسباب را نبیند. خدای متعال علی الدوام در اسباب می دمد و رحمت خدا در آن ها جاری می شود. اگر آب رفع عطش می کند رحمت خدا است. اگر خورشید ما را گرم می کند رحمت خدا است والا اگر خدای متعال رحمتش را بردارد نه خورشید گرم می کند و نه آب رفع عطش. علاوه بر این آب با من چکار دارد؟! اگر آب به سراغ من می آید خدا آن را می فرستد، اگر دوست من جواب سلام من را می دهد خدا جواب می دهد «لِکُلِّ مَسْأَلَةٍ مِنْکَ سَمْعٌ حَاضِرٌ وَ جَوَابٌ عَتِید»
خاصیت وابستگی به اسباب این است که انسان دلبسته به آن ها می شود، محبت اسباب در وجود انسان می آید و بعد هم به دنبالش دو صفت می آید یکی خوف و یکی هم حزن و اندوه. انسانی که وابسته به اسباب است در حالی که این اسباب فراهم هستند اما او خائف است، چون این اسباب ماندگار نیستند. انسانی که وابسته به جوانی است در خود جوانی نگران است که این جوانی از بین می رود، انسان یک موجود غافلی نیست، مثل گوسفند که کنار او یکی را سر می برند و خیلی متوجه نمی شود. انسان، انسان آماده ای است و خدا او را اینگونه خلقش کرده، در بهار پاییز را می بیند. کسی که به بهار وابسته است و از آن لذت می برد، نگران پاییز و خائف است، چون بهار تمام می شود. در وقتی که پول دارد نگران دوران فقرش است چون می داند پول تمام می شود، کسی که به این ها وابسته است مبتلا به خوف می شود و حقش هم هست. انسانی که به تکیه گاه سست و باد تکیه کند باید هم بترسد چون این ها که تکیه گاه نیستند.

دومین صفت هم غصه است، وقتی نعمت از دست می رود می نشیند و غصه می خورد. آدمی که متکی به اسباب می شود حالش دوران بین خوف و حزن است؛ حزن از دست داده ها و خوف از دست دادن آنچه دارد. حق این آدم هم همین است، چون وابسته به غیر خدا شده است. فقط یک جا هست که این دو صفت آدم را رها می کنند «أَلا إِنَ‏ أَوْلِیاءَ اللَّهِ‏ لا خَوْفٌ‏ عَلَیْهِمْ‏ وَ لا هُمْ‏ یَحْزَنُونَ‏»(یونس/62) اگر کسی دل به خدای متعال داد این خوف و حزن می رود. کسی که وابسته به خدای متعال است در بهار دلی به بهار نمی بندد که نگران پاییز باشد. او همه این ها را جلوه هایی از رحمت خدا می بیند. او خودش را سر سفره حضرت حق مهمان می بیند، بهار یک سفره است و پاییز هم یک سفره، چه فرقی می کند؟ جوانی یک فصل است و پیری هم یک فصل، چه فرقی می کند؟ دنیا یک فصل است و آخرت هم یک فصل، فرقی برایش نمی کند. اگر انسان از این اسباب عبور کرد و منتهی الیه نعمت را که خدا است دید، قدم چهارم را برداشته است. اگر کسی از دست اسباب گرفت وابسته به اسباب می شود اما اگر از دست اسباب نگرفت محبت اسباب از دلش بیرون می رود. آن وقت قدم چهارم این است که همه نعمت ها را از خدا می بیند. خدای متعال هم به او عنایت می کند و قلبش در وراء هر نعمتی، رحمت و محبت خدا و حکمت و أسماء حسنی خدا را می بیند. او در عالم با بسم الله کار می کند و این مقام اول در وادی بسم الله است. چنین کسی سر و کارش با خدا است، از خدا می گیرد اما از غیر خدا نه، لذا محبت خدا در وجودش می آید. بجای اسباب همیشه خودش را سر سفره خدا می بیند، گرسنه می شود احساس می کند فقیر به خدا است و وقتی طعام می خورد و سیر می شود احساس می کند مهمان خدا است. دائم بین از خدا خواستن و شکر از خدا سیر می کند و دائم دستش پیش خدای متعال دراز است. او دائم شاکر خدا است و دائم فقر خودش را به خدای متعال ارجاع می دهد. در روایات دارد قدم اول حمد این است که قلب انسان نعمت را از خدا بداند و خودش را سر سفره خدا ببیند. تا همین جایش خیلی شیرین می شود. انسان حضور حضرت حق را در وراء همه نعمت ها می بیند و می بیند که او محیط به من است و من را اداره می کند؛ خدایی که کافی است، خدایی که غنی و باقی است، خدایی که سمیع و مجیب و غفور است، با این اوصاف دنیا شکرستان می شود و همه خوف ها و غصه ها می رود. اگر آدم فقط از دست خدا گرفت محبت خدا در دلش می آید. در روایت هست که حضرت خلیل الله شد و خدا او را به خلت برگزید چون دو صفت داشت، یک صفتش این بود که از غیر خدا چیزی نمی خواست. آدمی که از دست غیر خدا می گیرد نمی تواند وابسته به غیر خدا نشود و نمی تواند شاکر غیر خدا نباشد. من که وابسته به زمین و آسمان هستم همین ها را دوست می دارم و از جدایی همین ها می ترسم. من که وابسته به چشم و گوشم هستم از نبودن آن ها می ترسم و دوستشان می دارم.

دوم صفتی که حضرت إبراهیم داشت این بود که هیچ خواهشی را هم رد نکرد. از غیر خدا نخواست و هیچ دستی به طرفش دراز نشد که رد بکند. چرا؟ چون دست ها حواله های خدا هستند «إِنَّ حَوَائِجَ النَّاسِ إِلَیْکُمْ مِنْ نِعَمِ اللَّهِ عَلَیْکُمْ فَلَا تَمَلُّوا النِّعَم‏» اگر حواله های او را رد کردی محبتش از دلت می رود، ولی اگر حواله های خدا را رد نکردی و از خواب و آبرو و ثروت خودت، برای جواب دادن به آن کسی که دستش را بسوی شما دراز می کند گذشتی آن وقت خدای متعال هم محبت خودش را به شما می دهد. اصلا علت اینکه خدای متعال از ما انفاق خواسته همین است والا خدای متعال خودش همه را اداره می کرد. ما را به هم وابسته کرده که ما در این داد و ستد، محبت خدا را پیدا کنیم.
بنابراین اولین رکن در وادی شکر این است که انسان توجه به نعمت کند و مبتلا به غفلت نشود. دوم این که این ها را به خودش نسبت ندهد، سوم به اسباب نسبت ندهد، چهارم هم این است که در پشت صحنه همه نعمت ها حضور رحمت و علم و قدرت و حکمت و عزت و عنایت خدا را ببیند. تکمیل این چهار مرحله هم این است که بگوید «الْحَمْدلِلَّهِ رَبِّ العالَمین‏».
فرمود جوانی که زیاد می رود در آینه نگاه می کند و هرگاه که جمال خودش و نشاط و بهار جوانی را می بیند خدا را حمد می کند، اهل بهشت می شود. کسی که یک لیوان آب می خورد اما آب آن ظرف را سه جرعه می کند، با بسم الله شروع می کند و بعد از هر جرعه الحمد لله می گوید و یکدفعه سر نمی کشد، بهشتی می شود. چرا که او می گوید «الْحَمْدلِلَّهِ رَبِّ العالَمین‏» که خداوند ما را سقایت می کند و این آب را موجب رفع تشنگی ما قرار می دهد. ولی برای شکر این کافی نیست، سه رکن دیگر هم شکر دارد که ان شاء الله اگر خدای متعال توفیق داد آن را جلسه آینده محضرتان تقدیم می کنم.

آن اتفاقی که در سقیفه افتاده همین است و هیچ چیز غیر از این نیست. «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ کُفْراً وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ»(ابراهیم/28)، نعمت خدا تبدیل به کفر شد؛ امیرالمؤمنین را برداشتند و جایش کلمه کفر را گذاشتند. آن ها با این کار عالم را جهنم کردند و قوم خودشان را بردند و جهنمی کردند. شکر نعمت وجود مقدس امیرالمؤمنین می شود «إِنَّ الْأَبْرارَ لَفِی نَعِیمٍ»(انفطار/13)، کفرانش هم می شود «وَ إِنَّ الْفُجَّارَ لَفِی جَحِیم‏ * یَصْلَوْنَها یَوْمَ الدِّین»(انفطار/13-14)‏. شکر این نعمت می شود «إِنَّ الْأَبْرارَ یَشْرَبُونَ مِنْ کَأْسٍ کانَ مِزاجُها کافُورا»(انسان/5)، کفران این نعمت هم می شود «إِنَّا أَعْتَدْنا لِلْکافِرِینَ سَلاسِلَ وَ أَغْلالًا وَ سَعِیراً»(انسان/4). اتفاقی که افتاده کفران نعمت وجود مقدس امیرالمؤمنین است. وجود مقدس فاطمه زهرا برای این آمدند که جلوی این کفران نعمت گرفته شود. ایشان برای این آمدند که نگذارند مؤمنین در آتش این کافرها بسوزند، برای اینکه این جهنم را خاموش کنند. حضرت آمده به میدان و این جهنم را هم خاموش کرده و مؤمنین را به عافیت از این جهنم عبور داده است. اگر حضرت در میدان نیامده بود همه ما در آن جهنم می ماندیم و همه کافر می شدیم، احدی هم نمی توانست مؤمن بشود؛ ان شاء الله در فرصتی آیات این حرف را تقدیمتان می کنم.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 40:53

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی