display result search
منو
تفسیر آیات 11 تا 15 سوره اعراف

تفسیر آیات 11 تا 15 سوره اعراف

  • 1 تعداد قطعات
  • 29 دقیقه مدت قطعه
  • 91 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 11 تا 15 سوره اعراف"
- انسان معیار آزمون فرشته‌خویی و شیطنت است
- برای متکبّران درکه‌ای است که متکبّران آنجا زندگی می‌کنند
- ابا آن است که یک موجودی کاری را درک بکند ولی آنرا انجام ندهد.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَاکُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاکُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکِةِ اسْجُدُوا لآِدَمَ فَسَجَدُوا إلاَّ إِبْلِیسَ لَمْ یَکُن مِنَ السَّاجِدِینَ ٭ قَالَ مَا مَنَعَکَ أَلأّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ قَالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِن نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِینٍ ٭ قَالَ فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتکبّر فِیهَا فَاخْرُجْ إِنَّکَ مِنَ الصَّاغِرِینَ ٭ قَالَ أَنظِرْنِی إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ ٭ قَالَ إِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ﴾

در جریان آفرینش آدم بعد از اینکه خطوط کلی را بازگو فرمود، فرمود انسان معیار آزمون فرشته‌خویی و شیطنت است ما بعد از آفرینش انسان به ملائکه امر کردیم که در برابر انسان خاضع باشند سجود تکریمی و تعظیمی داشته باشند همه آنها خضوع تکریمی و تعظیمی داشتند مگر شیطان که در جمع آنها بود ولی از ساجدین نبود ذات اقدس الهی یک سؤال اعتراض‌آمیزی به شیطان دارد از شیطان می‌پرسد که مانع سجده چه بود چرا سجده ن کردی درباره کلمه لام باید جداگانه بحث بشود که این ﴿أَلأّ﴾ ﴿مَا مَنَعَکَ أَلأّ تَسْجُدَ﴾ آیا زایده است یا نه؟ یا بیان همان ممنوع است ﴿مَا مَنَعَکَ﴾ که خلاصه منع چیست؟ ﴿أَلأّ تَسْجُدَ﴾ وگرنه اگر این ﴿أَلأّ﴾ زاید نباشد و برای بیان ممنوع هم نباشد معنایش این می‌شود که تو سجده کردی مانع عدم سجود داشتی نه مانع سجود در حالی که او مانع سجود داشت نه مانع عدم سجود این ﴿أَلأّ﴾ را بعضیها زایده دانستند بعضیها هم بیان ممنوع دانستند تفصیلش در خلال بحث ان‌شاء‌الله روشن خواهد شد ﴿مَا مَنَعَکَ أَلأّ تَسْجُدَ﴾ آن‌گاه شیطان در پاسخ این سؤال اعتراض‌آمیز گفت چون من بهتر از آدم هستم و هیچ کاملی برای ناقص سجده نمی‌کند لذا من بر او سجده نکردم ﴿قَالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِن نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِینٍ﴾ آن‌گاه ذات اقدس الهی فرمود این تکبّر است و تو عالی نیستی و انسان دانی نیست گرچه عالی برای دانی سجده نمی‌کند ولی تو عالی نیستی تو جوهره حقیقی انسان را که ﴿نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی﴾ ندیدی فقط همان ﴿إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِن طِینٍ﴾ را دیدی و گفتی چون من از آتش خلق شدم و او از طین و گل خلق شده است و آتش از طین بالاتر است لذا کامل برای ناقص سجده نمی‌کند این غفلت و جهل است برای اینکه حقیقت انسان را آن ﴿نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی﴾ تشکیل می‌دهد نه طین و ثانیاً معلوم نیست که نار از طین افضل باشد بنابراین این جهالت تو باعث سجده نکردنت شد و تکبّر تو مانع سجده کردن شد نه اینکه تو واقعاً کاملی و کامل برای ناقص سجده نمی‌کند ﴿قَالَ فَاهْبِطْ مِنْهَا﴾ از آن منزلتی که داری باید هبوط کنی، سقوط کنی معلوم می‌شود قبل از این اعتراض و قبل از این تکبّر منزلتی داشت و ذات اقدس الهی فرمود از آن منزلت باید هبوط کنی و سقوط کنی برای اینکه این منزلت جای متکبّران نیست ﴿فَمَا یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فِیهَا﴾ برای متکبّران درکه‌ای است که متکبّران آنجا زندگی می‌کنند ولی درجه برای متکبّر نیست تو الآن صاحب درجه‌ای باید هبوط کنی متکبّر گرفتار درکه است نه صاحب درجه ﴿فَمَا یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فِیهَا﴾ در منزلت عالیه جای تکبّر نیست ﴿فَاخْرُجْ إِنَّکَ مِنَ الصَّاغِرِینَ﴾ حالا که تفصیل این مسائل به خواست خدا باید بیان بشود در جریان سجده شیطان در برابر آدم آیات چند طایفه است بعضی از آیات که قبلاً نازل شد در مکه نازل شد سخن از ابا است که شیطان ابا کرده سجده کند طایفه ثانیه با این سؤال و جواب راز این ابا مشخص شد که این ابا ابای مذموم است نه ابای ممدوح چون برای ابا سه قسمت هست بعضی اباها بد است بعضی اباها خوب است بعضی نه بد است نه خوب معلوم شد که این ابا ابای بد است طایفه ثالثه بعد از اینکه معلوم شد این ابا ابای مذموم است آن‌گاه با استکبار همراه است خدا می‌فرماید: ﴿أَبَى وَاسْتَکْبَرَ﴾ پس در طایفه اولی ابا با استکبار ذکر نمی‌شود دارد که شیطان ابا کرده از سجده حالا منشأ ابا چیست مشخص نیست طایفه ثانیه خوب روشن می‌کند که منشأ این ابا همان تکبّر اوست طایفه ثالثه دیگر سؤال و جواب ندارد خلاصه جریان را گوشزد می‌کند که ﴿أَبَى وَاسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ﴾ چون بعد از اینکه سؤال شده جواب آمد معلوم شد که براساس تکبّر است دیگر جا برای گفتن اینکه چرا سجده نکردی نیست خب این سه طایفه باید جداگانه بحث بشود این یک مطلب.
مطلب دیگر آن است که ابا سه قسم است ابا آن است که یک موجودی کاری را به او پیشنهاد بدهند او درک بکند و آن کار را انجام ندهد این یا برای اینکه می‌فهمد از عهده‌اش به در نمی‌آید که جای حمد و ثنا نیست ولی بالأخره جای ذم هم نیست؛ قسمت دوم آن است که یک کاری است کمال و خیر و آن شخص می‌تواند انجام بدهد ولی به سبب تکبّر آن کار را انجام نمی‌دهد این ابا ابای مذموم است؛ قسم سوم یک کاری است نقص و ناروا و یک مبدئی توان آن را ندارد که جلوی این کار ناروا را بگیرد و ابا دارد از اینکه جلوی این کار را نگیرد چون ابا دارد که جلوی این کار را نگیرد لذا جلوی این کار را می‌گیرد آن کار را به ثمر می‌رساند که این ابا ابای محمود و ممدوحی است پس سه طایفه در قرآن کریم سه دسته از آیات است که عهده‌دار این سه قسم اباست اما آن ابای اول که در اثر ضعف و ناتوانی است که کار کار خوبی است ولی شخص یا این موجود دیگر این می‌داند که از عهده‌اش بر نمی‌آید لذا از انجام این کار ابا می‌کند این همان است که در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» آمده است که ابای او ابای اشفاقی است ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الأمَانَةَ عَلَى السَّماوَاتِ وَالأرْضِ وَالْجِبَالِ﴾ آیه 72 سوره «احزاب» ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الأمَانَةَ عَلَى السَّماوَاتِ وَالأرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَن یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا﴾ این یک ابای اشفاقی است اینها گفتند ما مقدورمان نیست می‌ترسیم انجام وظیفه نکنیم ذات اقدس الهی اینها را هم مذمت نکرد چون امر نکرد عرضه کرد پیشنهاد داد اینها هم گفتند ما مقدورمان نیست نمی‌توانیم انجام بدهیم مسئولیتش سنگین است ابای اشفاقی است مذموم هم نیست ولی از ضعف حکایت می‌کند قسم دوم ابای استکباری است یعنی یک کاری است کمال و زمینه تعالی روح را فراهم می‌کند و شخص هم می‌تواند انجام بدهد ولی در اثر سوء اختیار خود انجام نمی‌دهد این همان است که درباره شیطان آمده ﴿أَبَى وَاسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ﴾ که نتیجه آن سه طایفه بود و در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» به آن اشاره شد آیه 34 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» این بود: ﴿وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُوْا لآِدَمَ فَسَجَدُوا إلاَّ إِبْلِیسَ أَبَى وَاسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ﴾ که این طایفه ثالثه بود یعنی بعد از اینکه ذات اقدس الهی از شیطان به عنوان اعتراض سؤال کرد که چرا سجده نکردی او خوی تکبّرانه خود را علنی کرد گفت: ﴿أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِن نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِینٍ﴾ آن‌گاه در طایفه ثالثه ذات اقدس الهی از ابای شیطان که گزارش می‌دهد نمی‌فرماید ابا بلکه می‌فرماید: ﴿ابا و استکبر﴾ که این ابای استکباری است این ابای استکباری با آن ابای اشفاقی خیلی فرق می‌کند ابای اشفاقی در خیلی از مؤمنین هست به آنها پیشنهاد کار خیر می‌دهند می‌گویند من می‌ترسم این مسئولیت را قبول بکنم مذموم هم نیست اما ابای استکباری در انسان فرعون‌منش است چون همین تعبیری که ذات اقدس الهی درباره شیطان دارد درباره فرعون دارد درباره خیلی از کفار و مستکبران دارد درباره فرعون هم مشابه این تعبیر آمده است که او هم استکبار کرده است در سورهٴ مبارکهٴ «طه» جریان گزارشی که وجود مبارک موسای کلیم(سلام الله علیه) به فرعون داده است و فرعون اعتراض کرد و ایمان نیاورد ذات اقدس الهی از این صحنه چنین یاد می‌کند آیه 55 به بعد سوره «طه» این است که ﴿وَلَقَدْ أَرَیْنَاهُ آیَاتِنَا کُلَّهَا فَکَذَّبَ وَأَبَى﴾ خب این ابا ابای اشفاقی که نیست ابای استکباری است چون در بخشهای فراوان هم از فرعون یاد کرد ﴿و کان من المستکبرین﴾ ﴿تولی برکنه و استکبر﴾ خب این خوی شیطنت که برای شیطان یاد شده است همین وصف را شما ببینید برای فرعون یاد می‌کند متقابلاً آن وصف ممتازی که برای فرشته‌ها در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» یاد می‌کند همان را شما می‌بینید برای ائمه در زیارت جامعه ذکر می‌شود در سوره «انبیاء» برای فرشتگان یاد شده است که ﴿بَلْ عِبَادٌ مُّکْرَمُونَ ٭ لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ می‌بینید همین تعبیر شریف در زیارت نورانی جامعه هست ﴿بَلْ عِبَادٌ مُّکْرَمُونَ ٭ لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ خب حالا انسان یا فرشته‌خوست نظیر ائمه(علیهم السلام) یا شیطان‌منش است نظیر همان فرعون و اکثر کفار ﴿فَأَبَى أَکْثَرُ النَّاسِ إلاَّ کُفُوراً﴾ یا نه همراه با نظام آفرینش حرکت می‌کند کاری که مقدورش نیست می‌گوید من نمی‌توانم ﴿فَأَبَیْنَ أَن یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا﴾ وقتی انسان کاری را نمی‌تواند انجام بدهد نه خودش مدعی اوست نه اگر به او عرضه کردند می‌پذیرد «رحم الله امرء عرف قدره» بالأخره هر کسی درون خود را می‌داند که می‌تواند آیا این مسئولیت را انجام بدهد یا نه پس جهان یک سلسله ابایی دارد ابای بالأخره یا محمود است یا لااقل مذموم نیست یک ابای استکباری است که شیطان دارد و فرعون دارد و اکثری کفار گرفتار آن هستند که ﴿فَأَبَى أَکْثَرُ النَّاسِ إلاَّ کُفُوراً﴾ یک ابای محمود و ممدوحی هم هست که آن وصف خداست و وصف کسانی که متخلقین به اخلاق الهی‌اند حالا ببینید مقام انسان کامل در حد فرشته‌ها نیست که آنجا خلاصه خضوع کند و همان‌جا وقوف کند کسی که مسجود فرشته است لااقل از فرشته می‌گذرد می‌بینید ابای ممدوح و محمود آن است که ذات اقدس الهی در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» فرمود خدا ابا دارد از اینکه نورش را تمام نکند ﴿و یابی الله الا ان یتم نوره﴾ یعنی ترک اتمام نور یک نقیصه است فعل اتمام نور یک فضیلت است و ذات اقدس الهی آبی است ابا دارد از اینکه به آن رذیلت رضا بدهد و این فضیلت را ترک بکند آیه 32 سورهٴ مبارکهٴ «توبه» این است که ﴿یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ﴾ این ابای ممدوح و محمود است چون انسان کامل مسجود فرشته‌هاست و از فرشته‌ها بالاتر است چون هر مسجودی از ساجد بالاتر است پس مقام ائمه(علیهم السلام) تنها آن نیست که در زیارت جامعه آمده ﴿بل عباد مکرمون﴾ که این وصف در سوره «انبیاء» برای ملائکه آمده مقام انسان کامل همان است که در بیانات نورانی سیدالشهداء(سلام الله علیه) آمده است که من از دودمانی هستم که دارای نفوس ابیه‌اند اینها از کارهای نقص ابا دارند ما ابا داریم که اعطا بکنیم یدمان را به ذلیل بر ما طاغی حاکم باشد و مانند آن؛ ما ابا داریم از اینکه بیعت بکنیم با لئام بلکه می‌پذیریم مصارع کرام را بر بیعت کردن با این گروه؛ نفوس ابیه مرا تربیت کردند که اینها ابا دارند ما هم ابا داریم از این کار بالأخره تن به شهادت می‌دهیم می‌خواهیم نور الهی را تتمیم بکنیم و نفوس ابیه خب این می‌شود تخلق به اخلاق الهی که «تخلقوا باخلاق الله» این است که انسان ابا دارد از اینکه یک فضیلتی عمل نشود یا رذیلتی در جامعه ظهور کند خب این ابای محمود و ممدوح است ابای شیطان همان ابای استکباری است که فرعون گرفتار آن بود ﴿فَأَبَى أَکْثَرُ النَّاسِ إلاَّ کُفُوراً﴾ هم گرفتار آنها هستند حالا هر کسی گرفتار یک فرعونیت خاصی است این هم مطلب بعدی پس آنچه که درباره شیطان آمده است آیاتش سه طایفه است آنچه هم که مربوط به اباست آیاتش سه طایفه است ابای شیطنت ابای استکباری است البته خب ابای کبریایی ابای محمود است یک وقتی انسان چون مظهر کبریای محض است ابا دارد از نقص این ابای محمود است یک وقت ابای تکبّری است ابای مذموم است آن نفوس ابیه چون مظهر کبریای حق‌‌اند این‌چنین است.
مطلب بعدی آن است که اگر ما این سه طایفه از آیات را برابر با سور مکی و مدنی بررسی بکنیم آن‌گاه معلوم می‌شود که این خوی تکبّر و استکبار در نهان و نهاد این شیطان از دیرزمان بوده است از همین آیه یازده سوره «اعراف» که فرمود: ﴿لَمْ یَکُن مِنَ السَّاجِدِینَ﴾ بر می‌آید که او اصلاً اهل این نبود که سجده بکند یک وقت است که می‌فرماید «لم یسجد» این حال را نشان می‌دهد اما ﴿لم یکن من الساجدین﴾ این آن خوی ملکه‌ای را نشان می‌دهد مثل ﴿کَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ﴾ این ﴿کَانَ﴾ که به معنای صار نیست این ﴿کَانَ﴾ یعنی از درون او چنین کفری نهفته بود چه اینکه در اوایل سورهٴ مبارکهٴ «بقره» هم گذشت که ذات اقدس الهی فرمود که ما می‌دانیم چیزی را که در درون بعضی از شما هست و مکتوم نگه داشتید ﴿وَاللّهُ﴾ ما عالمیم ﴿بَِمَا کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ﴾ یک چیزهایی در درون شما هست که ما می‌خواستیم با این امتحان ظاهر کنیم حالا این آیاتی که ملاحظه می‌فرمایید آخرین آیه‌ای را که باید بخوانیم آیه سورهٴ مبارکهٴ «بقره» است ولی به ترتیب در سوره «حجر» همین جریان را که بازگو می‌کند آیه 31 سورهٴ مبارکهٴ «حجر» این است ﴿فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ ٭ إلاَّ إِبْلِیسَ أَبَى أَن یَکُونَ مَعَ السَّاجِدِینَ﴾ دیگر استکبار کنارش نیست آن‌گاه سؤال و جواب می‌کند ﴿قَالَ یَا إِبْلِیسُ مَالَکَ أَلاَّ تَکُونَ مَعَ السَّاجِدِینَ﴾ آن‌گاه ﴿قَالَ لَمْ أَکُن لأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِن صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ﴾ آن‌گاه خدا فرمود: ﴿فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّکَ رَجِیمٌ﴾ که این نشان می‌دهد که اول به عنوان ابا بود بعد با این سؤال و جواب مشخص شد که ابای او ابای تکبّر است این ابای تکبّر برگشتش به استکبار علی الله است نه تکبّر بر آدم چون تکبّر بر آدم گناه متعارف است نظیر گناهان دیگر اما تکبّر علی الله کفر است مشکل شیطان تنها تکبّر بر آدم نبود مشکل اساسی شیطان که کفر را به همراه داشت تکبّر بر خداست یعنی ذات اقدس الهی دستوری می‌دهد او می‌گوید که من نظرم این است خب این رد حرف خداست رد حرف خدا البته کفر است دیگر؛ تنها مشکل او ترک سجده نبود وگرنه ترک سجده جزء معاصی متعارف است ترک استکباری علی الله بود ترک امری خدا بود استکبارا علی الله در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» آیه 61 و 62 این است: ﴿وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُوْا لآِدَمَ فَسَجَدُوا إلاَّ إِبْلِیسَ﴾ آن‌گاه این ﴿قَالَ﴾ جواب سؤال مقدر است ﴿قَالَ ءَأَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِیناً﴾ از اینجا معلوم می‌شود که ابای او ابای تکبّر بود در سورهٴ مبارکهٴ «کهف» به این صورت بازگو شده است آیه پنجاه سوره «کهف» ﴿إِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إلاَّ إِبْلِیسَ کَانَ مِنَ الْجِنِّ﴾ این ﴿کَانَ مِنَ الْجِنِّ﴾ نقص نیست برای اینکه جن دو طایفه‌اند مؤمن دارند کافر دارند مثل انسان ﴿مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إلاَّ لِیَعْبُدُونِ﴾ و در سوره «احقاف» هم دارد عده‌ای از جنها آمدند حضور پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بعد ایمان آوردند گفتند ما بعد از موسای کلیم کتابی که بعد از موسی نازل شده است عده‌ای فکر می‌کردند دیگر آن موسی خاتم انبیاست کتابی نمی‌آید بعد حالا ما وحی جدیدی را فهمیدیم خب آنها هم مؤمن دارند کافر دارند مسلمان دارند سیدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبایی(رضوان الله علیه) از بعضی از کسانی که با این گروه رابطه داشتند نقل می‌کردند که بعضی از اینها که مثلاً حاضر می‌شدند یا با آنها ارتباط داشتند می‌گفتند در بین ما غیر شیعه نیست در طایفه ما برای اینکه در بین ما هنوز معمّرینی هستند که جریان غدیر را درک کردند و حاضر بودند لذا در جمع ماها کسی غیر شیعه نیست به هر تقدیر جن بودن نقص نیست گرچه سطح درک اینها ضعیف است جن مسلمان دارند کافر دارند و مانند آن اما ﴿ففسق عن امر ربه﴾ این است این ﴿ففسق عن امر ربه﴾ نشانه استکبار و کفر و امثال ذلک ندارد این سوره هم در مکه ظاهراً نازل شده است و سؤال و جواب هم در اینجا نیامده بعد از آن سؤال و جواب معلوم می‌شود که آن استکبار است یعنی برای ماها معلوم می‌شود لذا آیاتی که در طایفه ثالثه قرار گرفته است ابا را با استکبار یا با کفر ذکر می‌کنند در سورهٴ مبارکهٴ «طه» جریان شیطان به صورت ابا ذکر شده است آیه 116 سوره «طه» این است ﴿وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُوْا لآِدَمَ فَسَجَدُوا إلاَّ إِبْلِیسَ أَبَى﴾ همین ﴿وَاسْتَکْبَرَ﴾ دیگر ندارد برای اینکه بعد‌ها آن جریان مشخص شده است آیات دیگر که در سوره «ص» و امثال ذلک است آنها دیگر به این صورت بازگو نکرده جریان سجده نکردن را اصل آفرینش را آفرینش آدم(سلام الله علیه) و اینها را بازگو کرده البته در بخشی از سورهٴ مبارکهٴ «ص» آیه 73 به بعد این است ﴿فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ﴾ که از اینجا معلوم می‌شود که در حقیقت مسجود بودن همان جنبه خلافت انسانی است چون جنبه بدنی او و طبیعی او مسجود نیست ﴿وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِّن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ ٭ فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ﴾ در حقیقت برای روح سجده کنید ﴿فَسَجَدَ الْمَلاَئِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ ٭ إلاَّ إِبْلِیسَ اسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ﴾ این ﴿اسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ﴾ ظاهراً بعد از آن سؤال و جوابها خواهد بود خدا از درون او خبر داد که به‌سبب او استکبار بود ولی برای مقام تبیین و اثبات این‌چنین سؤال و جواب را نقل کرد ﴿قَالَ یَا إِبْلِیسُ مَا مَنَعَکَ أَن تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِیَدَیَّ﴾ من با دو دستم انسان را آفریدم حالا یا با دست طبیعت و فرا طبیعت یا با جلال و جمال یا ملک و ملکوت یا دنیا و آخرت وگرنه ذات اقدس الهی که منزه از ید جارحه‌ای است ﴿أَسْتَکْبَرْتَ﴾ یعنی «أاستکبرت» ﴿أَمْ کُنتَ مِنَ الْعَالِینَ﴾ معلوم شد استکبار است ﴿قَالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِن نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِینٍ ٭ قَالَ فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّکَ رَجِیمٌ ٭ وَإِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتِی إِلَى یَوْمِ الدِّینِ﴾ این تقریباً پنج شش سوره است که جریان ابای شیطان را ذکر می‌کند جامعش همین سورهٴ مبارکهٴ «بقره» است که خوانده شد آیه 34 سوره «بقره» که ﴿أَبَى وَاسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ﴾ این آیاتی که ابا را به این سه طایفه تقسیم می‌کنند آن هم آیاتی است که استکبار شیطان و امتناع شیطان را به چند مرحله تقسیم می‌کند خب منشأ جهل او هم این است که نه خود می‌داند و نه به حرف معلم گوش می‌دهد چون ذات اقدس الهی که نفرمود «انی خالق بشرا من طین فاذا سویته» یعنی اعضا و جوارح او را تسویه کردم ﴿فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ﴾ که بلکه فرمود ﴿فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ﴾ معلوم می‌شود در حقیقت مسجود آن حیثیت روحانیت انسان است خلافت الهی این نه می‌داند نه حاضر است بعد از تفهیم گوش بدهد آن‌گاه به‌سبب جهلش خیال می‌کند مسجود همان بدن انسان است و خود را هم بالاتر از آن می‌بیند پس یک انسان جاهل گرفتار شیطنت شیطان است و یک انسان متکبّر گرفتار شیطنت شیطان است انسان هر چه می‌کشد یا به‌سبب جهل می‌کشد یا به‌سبب جهالت یا به‌سبب اینکه مسئله را نمی‌داند می‌شود جاهل یا می‌داند ولی عمل نمی‌کند گرفتار جهالت است می‌شود عامل بی‌عمل که هر دو در شیطان بود یک مقدار جهل او بود که خیال می‌کرد مسجود بدن انسان است با اینکه ذات اقدس الهی تفهیم کرد یک مقدار به‌سبب جهالت اوست حالا که خدا تفهیم کرد باز هم می‌گوید ﴿أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ﴾ هر کسی بگوید من از او بالاترم این معلوم می‌شود گرفتار شیطنت شیطان است خب ﴿قَالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِن نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِینٍ﴾ حالا آن فیض الهی را هم به حساب خودش آورد خب اگر تو معتقدی که مخلوقی اگر فضیلتی هست برای خالق است به تو چه و خود را فاضل تلقی کرده است ﴿خَلَقْتَنِی مِن نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِینٍ﴾ لذا ذات اقدس الهی فرمود: ﴿فَاهْبِطْ مِنْهَا﴾ و قول خدا هم فعل اوست دیگر «لا بصوت یسمع و لا نداء یقرء» ﴿قَالَ فَاهْبِطْ مِنْهَا﴾ از آن منزلت هبوط کن برای اینکه اینجا جای متکبّران نیست برای متکبّران جای دیگر است ﴿فَمَا یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فِیهَا فَاخْرُجْ إِنَّکَ مِنَ الصَّاغِرِینَ﴾
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 29:41

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی