سخنرانی از آیت الله محمد تقی مصباح یزدی با موضوع «شناخت جایگاه و وظیفه خود برای تداوم انقلاب»، سال 1393
در میان مخلوقاتی که میشناسیم، انسان دارای ویژگیای است که دو جنبة متفاوت، و در عین حال مرتبط با هم دارد؛ همة ما معتقدیم انسان بدنی خاکی، و روحی الهی دارد. خدای متعال میفرماید «من روحی»، این روح من است. مفسران گفتهاند این اضافه تشریفیه است؛ یعنی شرف این روح، انتساب آن به خداوند است. بههرحال، این دو عنصر تفاوتهای زیادی با هم دارند؛ اما ارادة الهی این دو را با هم آشنا، و به یک معنا در هم ادغام کرده است. انسان نیز در اثر داشتن این دو ساحت متفاوت، میتواند انگیزهها و اهداف مختلفی داشته باشد. بهطور کلی، یا جنبة جسمانی، مادی و بدنی را ترجیح میدهد و به قطب مادیت گرایش پیدا میکند و یا اینکه گرایش روحی، معنوی و الهی را برمیگزیند و سمتوسوی حرکتش به این طرف میشود. لااقل این یک بیان شایع، و کمابیش مورد قبول همه است.
طبق فرهنگ قرآنی، انسان در ابتدا خودبهخود از فضائل و رذائل اخلاقی بهرهای ندارد؛ بلکه باید به وسیلة اختیار خود این فضائل را کسب، و یا رذائل را محو کند. محور کسب فضائل، سیر الی الله، و محور کسب رذائل، سیر به دوزخ و سقوط است. هاویه در قرآن، اسم جهنم، و تهویه، حرکت به پایین است. در مقابل آن نیز تعالی، ترقی، تقرب، قرب به خدا پیدا کردن، معراج و عروج پیدا کردن است. اینها مفاهیمی است که در سیر تکاملی انسان بهکار میروند. این موجودی که دو بعد متفاوت و مرتبط دارد، باید بفهمد که نهایت کمال و سعادت او در چیست و زندگیاش تا چه زمانی و در چه ساحتی میتواند گسترش داشته باشد.
افرادی که به بعد بدنی و مادی تمایل دارند، زندگی را همین دورة حدود صد سال ـ اندکی کمتر یا بیشتر ـ میدانند؛ از این منظر، انسان یعنی همین که روزی متولد میشود و بعد از حدود صد سال هم میمیرد و تمام میشود. بر اساس این بینش، افراد میکوشند تا آنجا که میتوانند، در این مدت از زندگی لذت ببرند. این گروه، ابتدا فکر خوشی خود هستند. بعد هم وقتی میبینند امکان ندارد فقط هر کس به فکر خوشی خودش باشد، کمی هم به دیگران کمک میکنند تا زمینه برای پیشرفت خودشان فراهم شود؛ زیرا اگر دنیا ناامن باشد، هیچکس خوشی نخواهد داشت؛ پس یک مقدار هم باید به فکر امنیت دیگران بود؛ اگر همه فقیر باشند، پولدارها جنسشان را کجا و به چه کسی بفروشند؟ در نتیجه، کمی هم باید به فکر فقیران بود تا آنها نیز بتوانند خرید کنند و در نهایت دوباره سودش برای همان افراد سرمایهدار باشد. بههرحال، محور این لذتها، زندگی مادی است. اگر هم گاهی چیزهای دیگری میگویند، یا جنبة دکور دارد که خودشان بدان اعتقادی ندارند یا نقش آن در زندگیشان بسیار کمرنگ است؛ یعنی اگر اعتقادی هم به خدا، قیامت، حساب و کتاب، معنویات و ارزشهای انسانی داشته باشند در حاشیه است؛ ممکن است منکر این مسائل نباشند، اما نقش آنها خیلی کمرنگ است. این گروه طیفی را تشکیل میدهند و همة آنها در یک سطح واحد نیستند و تفاوتهای زیادی با هم دارند؛ اما جنبة مشترکشان، اهتمام به بدن، خوشیهای بدنی، زندگی مادی و دنیوی است. قرآن نیز همین تقسیم را مورد توجه قرار داده است.
هدف اصلی گروهی دیگر، دستیابی به کمالات معنوی است؛ این گروه بهاندازة ضرورت، به نیازها و لذتهای مادی توجه میکنند. در قرآن کریم، آیات فراوانی وجود دارد که انسانها را به دو دسته و در مقابل هم معرفی میکند؛ مانند: مَّن کَانَ یُرِیدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِیهَا مَا نَشَاء لِمَن نُّرِیدُ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ یَصْلاهَا مَذْمُومًا مَّدْحُورًا؛ بر اساس این آیه، هدف عدهای همین زندگی زودگذر دنیاست. گروه دیگری نیز هستند که به دنبال آخرتاند: وَمَنْ أَرَادَ الآخِرَةَ وَسَعَى لَهَا سَعْیَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِکَ کَانَ سَعْیُهُم مَّشْکُورًا، و در ادامه میفرماید: کُلاًّ نُّمِدُّ هَـؤُلاء وَهَـؤُلاء. خداوند میفرماید ما به هر دو دسته کمک میکنیم؛ یعنی هر کس در این عالم هدفی را انتخاب کرد، ما زمینه را برای رسیدن به هدفش فراهم میسازیم و به او کمک میکنیم؛ حتی افرادی که دنبال زندگی مادی دنیا میروند، کمابیش به خواستههایشان میرسند؛ البته مَا نَشَاء لِمَن نُّرِیدُ؛ به همة خواستههایشان نمیرسند؛ بلکه به آن اندازهای که حکمت اقتضا میکند، زمینه را برایشان فراهم میکنیم. همچنین برای افرادی نیز که میخواهند به کمالات معنوی، انسانی و الهی برسند، زمینه را فراهم میکنیم: کُلاًّ نُّمِدُّ؛ یعنی به همه کمک میکنیم: هَـؤُلاء وَهَـؤُلاء مِنْ عَطَاء رَبِّکَ وَمَا کَانَ عَطَاء رَبِّکَ مَحْظُورًا. پس قرآن انسانها را به دو دسته تقسیم میکند: دنیاطلبان و آخرتطلبان. محور این تقسیمبندی نیز توجه به زندگی مادی یا ارزشهای معنوی و الهی است.
تاریخ نشان میدهد که در هر گوشة جهان، در هر قوم و ملتی تحولاتی رخ داده است که احیاناً به حالتهای حاد و جهشی منتهی شده است؛ یعنی حرکتهای تدریجی شکل گرفته که در نهایت به انقلاب ختم شده است؛ مانند انقلاب بلشویکی که در روسیه اتفاق افتاد و روسیه تزاری از بین رفت و کشور کمونیستی شوروی به وجود آمد؛ در انقلاب کبیر فرانسه، حکومتهای دیکتاتوری از بین رفت و حکومتهای ملی و دموکراسی سر کار آمدند؛ و نیز انقلاب صنعتی اروپا و تحولاتی که در جاهای مختلف جهان اتفاق افتاد. در زمان ما نیر نمونههای بارزی از این مسائل وجود دارد؛ مانند انقلابی که در ایران رخ داد؛ انقلابی که شاید بسیاری از ما بهطور شایسته اهمیت آن را درک نمیکنیم؛ شاید صد سال بگذرد و آنگاه جامعهشناسان آن را تحلیل کنند و دریابند که این انقلاب چه تفاوتی با انقلابهای دیگر داشته است.
یک تفاوت اساسی آن این است که در همة انقلابهای دیگر، محور تحولات مادیات بوده است؛ انقلاب اکتبر، انقلابی علیه نظام سرمایهداری بود تا سرمایهداران از بین بروند و طبقة کارگر و کشاورز سر کار بیایند. در این انقلاب، از مفاهیم ظلم، عدالت و... نیز استفاده میکردند و اینکه این سرمایهداران ظالماند و باید عدالت برقرار شود و ما نظام بلشویکی را حاکم میکنیم؛ اما در نهایت انقلاب آنها به برقراری نظام شوروی مارکسیستی برای رفع ظلم از کارگران و کشاورزان انجامید؛ ولی هدف این بود که تعداد بیشتری از مزایای مادی بهرهمند شوند. انقلاب فرانسه و سایر انقلابهایی که میشناسیم، همه به همین شکل بودند؛ البته همة آنها چاشنی مسائل اخلاقی، حقوقی، حقوق بشر، مساوات و عدالت را به همراه داشتند؛ اما از همة اینها بهمنزلة ابزار استفاده کردهاند و هدف این بوده است که بیشتر به مزایای مادی برسند.
تفاوت انقلاب ما با انقلابهای دیگر این بود که در اینجا، یک عنصر قوی معنوی وجود داشت؛ البته نمیگویم که همه بهخاطر این امر معنوی قیام کردند و حرکتهای دیگری وجود نداشت؛ بلکه گروههای مختلف با سلیقهها و ایدئولوژیهای مختلف وجود داشتند؛ ولی در نهایت، آن چیزی که غالب شد و حرکتهای دیگر را تحتالشعاع قرار داد، انقلاب اسلامی، با هدف حاکمیت ارزشهای اسلامی و الهی در جامعه بود. اما اینکه چه قدر به نتیجه رسیدهایم، مسئلة دیگری است؛ ولی بههرحال، با انقلابهای دیگر این تفاوت اساسی را داشت که سران انقلاب، بهطور رسمی در رسانهها، سخنرانیها، کتابها و مقالات روی مسائل اسلام تأکید میکردند و اینکه میخواهند احکام اسلام احیا شود؛ بهویژه آنچه شهیدان انقلاب و جنگ تحمیلی، در وصیتنامهها، سخنرانیها و آثارشان بر آن تأکید ویژه داشتهاند، احیای اسلام و احیای ارزشهای اسلامی و مسائلی مانند این است.
البته انسان از دو بعد روح و بدن درست شده است و برای زندگی به این بدن احتیاج دارد. شاید نتوانیم انقلابی پیدا کنیم که صرفاً معنوی باشد و هیچ عنصر مادی در آن دخالت نداشته باشد؛ یک انقلاب زمانی میتواند ایدهآال باشد و خواستههای فطری انسانهای شرکتکننده در آن را برآورده سازد که هر دو عرصه زندگی را دربرگیرد؛ اما اینکه کدامیک ترجیح دارد و اصالت با کدام است، موضوع دیگری میباشد. بههرحال، انقلاب نباید محدود به عرصة مادی و زندگی دنیا باشد؛ اگر اینطوری شد، چندان تفاوتی با انقلابهای دیگر نخواهد داشت.
بههرحال، شما بهمنزلة نسل جوان کشور باید فکر کنید که میخواهید جزو کدام دسته از انقلابیون عالم باشید؛ یک انقلابی در 1400 سال پیش اتفاق افتاد که بعد از شصت سال به داستان کربلا انجامید ـ البته این ایام نیز اربعین است و فضای کشورهای اسلامی، بهویژه ایران و عراق تحتالشعاع داستان اربعین سیدالشهداست ـ این یک نوع انقلاب بود که در آن کمتر مسئلة پول، ریاست، مقام و مزایای مادی و بهرهمندیهای زندگی مادی مطرح بود. رهبر این انقلاب وقتی میخواهد مردم را به همراهی دعوت کند، در سخنرانی خود میگوید آیا نمیبینید احکام اسلام تعطیل شده است؛ آیا نمیبینید حق در جامعه فراموش شده است؛ آیا نمیبینید منکر جای معروف را گرفته است؛ وقتی میخواهد هدف خودش را از انقلاب بیان کند، میگوید: إنّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الإصلاح فی أُمّةِ جَدّی ص أُریدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أَسِیرَ بِسِیرَةِ جَدِّی و أبی عَلیّ بن أبیطالب ع.
هدف از انقلابهای فرانسه و اکتبر نیز معلوم است و هیچ سخنی دربارة احکام خدا و ارزشهای الهی در آن مطرح نیست؛ البته همانطور که پیشتر بیان شد، گاهی از عدالت و ظلم سخن به میان میآورند که آن نیز جنبة مادیاش مورد نظر است و بیشتر جنبة دکور دارد. بنابراین، ما باید برای خود روشن سازیم که در این راهی که در پیشرو داریم، و در ادامة طرفداری از انقلابیون 57، میخواهیم در کدام جناح واقع شویم؛ به تعبیر دقیقتر، میخواهیم انقلاب را در کدام جهت سوق دهیم؛ زیرا مسئولیت ادامة این مسیر با ماست؛ گذشتگان وظیفه خود را انجام دادند و رفتند: تِلْکَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ. کسانی که انقلاب کردند، شهیدانی که به شهادت رسیدند ـ چه در صحنههای انقلاب و چه در صحنههای دفاع مقدس و چه بعد از آن ـ کارشان را انجام دادند و رفتند؛ اینک نوبت نسل فعلی است که برای آینده چه خواهد کرد؛ آیا میخواهد این انقلاب را دنبالة انقلاب امام حسین علیهالسلام قرار دهد یا دنبالة انقلاب اکتبر و یا انقلاب کبیر فرانسه. دو انقلاب اخیر، با همة اختلافاتی که داشتند، در یک جبهه قرار داشتند و آن جبهة دنیاپرستان بود.
اما جبههای که انقلاب سیدالشهدا ع بود، از جنس دیگری بود؛ ما میخواهیم جزو کدام دسته باشیم؟ توقع اینکه همة ما مانند امام حسین ع یا خاندان ایشان مثل حضرت ابوالفضل، علی اکبر و قاسم باشیم، ظاهراً توقع واقعبینانهای نیست. ما نمیتوانیم مانند سیدالشهدا ع خالص شویم؛ اما ثقل کار و هدف اصلیمان چیست. بیشک هدفهای طبیعی داریم و میخواهیم تحریمها برداشته شود، کارها رونق گیرد و اقتصادمان پیشرفت کند؛ اما هدف اصلی کدام است؟ آیا فقط در همین مسائل منحصر میشود؟ در اینصورت، چه تفاوتی با انقلاب کبیر فرانسه، و چه شباهتی با انقلاب سیدالشهدا ع داریم؟
اگر همة اهدافمان این است که پیشرفت اقتصادی، توسعه علمی و تکنولوژی، برداشتن تحریمها، اشتغالزایی و دیگر اهداف مادی دنیوی فراهم شود، جوهر انقلابی که میخواهیم ادامه دهیم، چه فرقی با انقلاب کبیر فرانسه یا انقلاب اکتبر دارد؟ آنها نیز همین مسائل را بیان میکردند. البته گاه چیزهای دیگری هم اضافه میکردند و آن اینکه میخواهیم عدالت برقرار شود و سرمایهداران ظالم از صحنة اجتماع کنار بروند. ما خیلی هنر کنیم، اینها را نیز به آن ضمیمه کنیم. اینکه میگوییم پیشرفت اقتصادی، آیا همان پیشرفتی را که امریکا پیشرفت میداند هدف ماست که حتی اگر بیش از نصف جمعیتش در حد فقر، و بسیاری از آنها زیر خط فقر باشند پیشرفت حساب میکنند؟ آیا ما فقط همین اهداف را داریم یا اینکه چیز دیگری نیز وجود دارد که اصالت با آن است. انتخاب این مسیر در دست من و شماست؛ زیرا گذشتگان کار خود را انجام دادند و رفتند: تِلْکَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا کَسَبَتْ وَلَکُم مَّا کَسَبْتُمْ. شما در چه جایگاهی هستبد و چه اهدافی دارید؟ شما میخواهید تابع انقلاب سیدالشهدا ع باشید یا انقلاب لنین؟ انتخاب، رفتار و فکر شما مشخص میکند که جزو کدام طایفهاید. آیا اینکه دیگران کارهای خوبی انجام دادند و رفتند، و ما فقط بگوییم آنها را دوست داریم، کفایت میکند؟ امام باقر ع فرمود اگر صرف ادعای دوست داشتن کافی بود، مردم بهجای اینکه میگویند ما علی علیهالسلام را دوست میداریم، بگویند ما محمد ص را دوست میداریم: فرسول الله ص خیر من علی علیهالسلام. اگر صرفاً بگوییم پیرو امام علی و امام حسینیم، سینه هم بزنیم، پیاده هم تا کربلا برویم، اما از اهداف، رفتار، روش و منش آنها بهدور باشیم، چرا نگوییم پیغمبر را دوست میداریم؛ ایشان که کاملتر از علی علیهالسلام بود، چرا میگویید علی علیهالسلام را دوست میدارید؟ اگر صرف گفتن است، بگویید کسی را که کاملتر از علی علیهالسلام است، دوست میدارید؛ همان که سنیها هم میگویند. شما بر اساس چه حقی خودتان را گروه ممتازی پیرو علی و حسین علیهما السلام معرفی میکنید؟ چه نمونهای از فکر، اهداف و ایدههای امام حسین ع در زندگی شما وجود دارد؟ یک نقطة محوری وجود دارد و آن اینکه دیگران فکر منافع دنیوی و مادی بودند. ارزشهای معنوی و الهی چه جایگاهی در زندگی شما دارند؟ اگر ثقل و نقطه کانونی اهداف و تلاشهای شما دربارة مسائل الهی و معنوی بود، آنگاه میتوانید بگویید ما پیرو امام حسینیم؛ اما اگر شما هم مانند دیگران دنبال شکم بودید، چه حقی دارید که بگویید ما به سیدالشهدا و امام علی علیهما السلام نزدیکتر هستیم. در اینصورت چه فرقی با دیگران دارید؟
آنچه مشخص میکند جزو کدام طایفهایم، ارادة خود ماست. پس اول باید امتیاز هر گروه را بشناسیم؛ دوم اینکه بخواهیم آنطور شویم و عمل کنیم. اگر درست نشناسیم، چهبسا فریب بخوریم. برای مثال، داعشیها همینطورند؛ بسیاری از آنها، جوانهایی هستند که واقعاً دنبال اسلام بودند و میخواستند حکومت و خلافت اسلامی برقرار شود و بر همین اساس عملیاتهای انتحاری انجام میدهند؛ زیرا در انتحار که نان و حلوا پخش نمیکنند؛ بلکه فرد برای کشته شدن میرود، نه برای پول. وگرنه اینکه امریکا به آنها پول میدهد، با کشته شدنشان پول چه فایدهای برای آنها دارد؟! بیشک اینها فریبخورده هستند؛ افرادی که اینها را بهکار میگیرند، شیاطینی هستند که فریبشان میدهند؛ اما با چه فریبشان دادند؟ با ظاهر اسلام و اسم طرفداری از خلافت اسلامی، اینها را نابود میکنند تا خودشان بهره ببرند.
در این میان، باید ببینیم جایگاه ما چیست، ما را برای چه چیزی و برای کجاها ساختهاند، در چه حالی هستیم و به کجا میرویم. برای روشن شدن این مسائل، به مجموعهای از معلومات نیاز داریم. افرادی که بیش از شصت یا هفتاد سال در مسائل شناخت اسلام و ارزشهای اسلامی زحمت کشیدهاند، به این نتیجه رسیدهاند که میتوان خلاصة این شناختها را در چند بخش تنظیم کرد؛ اگر بهدرستی این شناختها را بشناسیم، بخش معرفت ما آسیب نمیپذیرد. بعد از آن، فقط به ارادة ما بستگی دارد که خودمان چه میخواهیم. این مجموعه همان است که شما در دورههای طرح ولایت با آن آشنا میشوید؛ یعنی حاصل تلاش علمی کسانی که بیش از پنجاه سال در این حوزهها، از امثال امام خمینی و مرحوم علامه طباطبایی و دیگران استفاده کردند، این است که تشخیص دادند این مجموعه برای جامعه لازم است. پس باید این مجموعه فکری را بدانیم تا بخش شناختمان تأمین شود؛ باید بدانیم از کجا آمدهایم، به کجا میرویم، چه باید بکنیم و چه ارزشهایی بر زندگیمان ـ اعم از فردی و اجتماعی ـ حاکم است.
البته این یک مجموعة مرتبط و اندامواره است؛ چیزهای مختلفی نیست که آنها را کنار هم گذاشته باشیم. برای مثال، در یک دسته گل ـ اعم از مصنوعی یا طبیعی ـ هر گلی بهصورت جداگانه گلبرگ و شاخهای دارد که همة اینها در کنار هم قرار گرفتهاند و آنها را با هم بستهاند تا این دسته گل بهوجود آمده است؛ یعنی هر گل تأثیری در گل دیگر ندارد، بلکه بهوسیلة نخی در کنار گلهای دیگر قرار گرفته است. اگر یک گل را هم بردارند، به دیگر گلها آسیبی نمیرساند؛ اما اسلام اینطور نیست. مجموعه معارف اسلام، درختواره است؛ بخشی از آن حکم ریشة درخت را دارد؛ از این ریشه، تنة درخت میروید؛ از تنة درخت، شاخههای اصلی سبز میشود؛ از شاخههای بزرگ و اصلی، شاخههای کوچک بهوجود میآید؛ از این شاخه کوچک، برگ، گل و میوه به دست میآید. اگر ریشه خراب شود، همة اینها میخشکند. ممکن است چند روزی باقی بمانند، ولی بالاخره پژمرده میشوند و بعدش هم خشک میشوند. یک درخت وقتی باقی میماند که ریشهاش سالم باشد؛ پس از آن، تنة درخت و شاخههای آن سالم باشد. در اینصورت، میتوان در فصل بهار انتظار داشت، این درخت سبز و خرم باشد و گل، شکوفه و میوه بدهد؛ اما اگر ریشة آن را ببرند یا بخشکد و یا آفت و سمی به آن برسد، و آن را آفتزده کند، هر چه به شاخ و برگ آن آب دهید، فایده ندارد و بعد از چند روز میخشکد و از بین میرود.
ما باید مجموعه اسلام را به همین صورت که هست، از ریشه و شاخ و برگش بشناسیم، تا به میوة آن، که برقراری نظام و حکومت اسلامی است، دست یابیم. اینکه فکر کنیم میتوان با ریشه خراب حکومت اسلامی تشکیل داد یا با انگیزههای مادی میتوان حکومت اسلامی درست کرد، اشتباه محض است. ریشه باید شناخت خدا و ارزشهای الهی باشد. اگر از اینجا شروع، و آن را تقویت کنیم، میتوانیم به آن هدف برسیم؛ اما اگر این ریشه خشکید، اگر شاخهها هم چند صباحی دوام بیاورند، بالاخره خشک میشوند. برای اینکه این مجموعه معارف نهادینه شوند، باید هر کدام از این بخشها جایگاه خود را در ذهن و عقل ما پیدا کنند و ارتباطش با سایر بخشها برایمان روشن شود تا بتوانیم از این مجموعه به شکلی صحیح حفاظت کنیم.
امتیاز طرح ولایت به این است که مجموعه معارف اسلامی را در شش بخش تنظیم کرده است؛ بخشهایی که به هم مربوطاند؛ یعنی هر کدام، ثمرة بخش دیگری هستند و سعی شده است در دورهای کوتاه، همة این بخشها لحاظ شود. البته ما سرفصلهای معارف اسلامی را یاد میگیریم، وگرنه هر کدام از آنها علوم مختلفی را میطلبد؛ ولی اگر این هنر را داشته باشیم که از مجموعة باغها و بوستانها، گلهایی را بچینیم یا درختی را انتخاب کنیم و بپرورانیم که از هر باغی ثمرهای در آن باشد، و این یک مجموعه نمادی باشد از کل این درختها و نعمتها، در این صورت کار بزرگی انجام دادهایم. شاید هنوز هم ما درست نشناختهایم که این کار چه عظمتی دارد؛ اینکه مجموعهای ازمعارف در ارتباط با یکدیگر و در مدت کوتاهی قابل آموزش باشند. دستکم عدهای در مدت بیست سال برای تنظیم این برنامه و اجرایش تلاش کردهاند. این به برکت توفیق الهی، توجه آقا امام زمان و تشویقها و تأییدهای مقام معظم رهبری ایدهالله تعالی است. امروز هم این امانتی در دست شماست. برخی از افرادی که این زحمتها را کشیدند، از دنیا رفتند؛ برخی از آنها نیز امروز یا فردا میروند. این امانت در دست شماست؛ بنابراین، باید آن را حفظ، آبیاری و تغذیه کنید تا روزبهروز رشد کند؛ هم رشد کمّی و هم رشد کیفی، تا بتوانید رسالت خودتان را در این جهان انجام دهید و دینی را که به اسلام، انقلاب، انقلابیون و شهدا دارید، ادا کرده باشید.
در میان مخلوقاتی که میشناسیم، انسان دارای ویژگیای است که دو جنبة متفاوت، و در عین حال مرتبط با هم دارد؛ همة ما معتقدیم انسان بدنی خاکی، و روحی الهی دارد. خدای متعال میفرماید «من روحی»، این روح من است. مفسران گفتهاند این اضافه تشریفیه است؛ یعنی شرف این روح، انتساب آن به خداوند است. بههرحال، این دو عنصر تفاوتهای زیادی با هم دارند؛ اما ارادة الهی این دو را با هم آشنا، و به یک معنا در هم ادغام کرده است. انسان نیز در اثر داشتن این دو ساحت متفاوت، میتواند انگیزهها و اهداف مختلفی داشته باشد. بهطور کلی، یا جنبة جسمانی، مادی و بدنی را ترجیح میدهد و به قطب مادیت گرایش پیدا میکند و یا اینکه گرایش روحی، معنوی و الهی را برمیگزیند و سمتوسوی حرکتش به این طرف میشود. لااقل این یک بیان شایع، و کمابیش مورد قبول همه است.
طبق فرهنگ قرآنی، انسان در ابتدا خودبهخود از فضائل و رذائل اخلاقی بهرهای ندارد؛ بلکه باید به وسیلة اختیار خود این فضائل را کسب، و یا رذائل را محو کند. محور کسب فضائل، سیر الی الله، و محور کسب رذائل، سیر به دوزخ و سقوط است. هاویه در قرآن، اسم جهنم، و تهویه، حرکت به پایین است. در مقابل آن نیز تعالی، ترقی، تقرب، قرب به خدا پیدا کردن، معراج و عروج پیدا کردن است. اینها مفاهیمی است که در سیر تکاملی انسان بهکار میروند. این موجودی که دو بعد متفاوت و مرتبط دارد، باید بفهمد که نهایت کمال و سعادت او در چیست و زندگیاش تا چه زمانی و در چه ساحتی میتواند گسترش داشته باشد.
افرادی که به بعد بدنی و مادی تمایل دارند، زندگی را همین دورة حدود صد سال ـ اندکی کمتر یا بیشتر ـ میدانند؛ از این منظر، انسان یعنی همین که روزی متولد میشود و بعد از حدود صد سال هم میمیرد و تمام میشود. بر اساس این بینش، افراد میکوشند تا آنجا که میتوانند، در این مدت از زندگی لذت ببرند. این گروه، ابتدا فکر خوشی خود هستند. بعد هم وقتی میبینند امکان ندارد فقط هر کس به فکر خوشی خودش باشد، کمی هم به دیگران کمک میکنند تا زمینه برای پیشرفت خودشان فراهم شود؛ زیرا اگر دنیا ناامن باشد، هیچکس خوشی نخواهد داشت؛ پس یک مقدار هم باید به فکر امنیت دیگران بود؛ اگر همه فقیر باشند، پولدارها جنسشان را کجا و به چه کسی بفروشند؟ در نتیجه، کمی هم باید به فکر فقیران بود تا آنها نیز بتوانند خرید کنند و در نهایت دوباره سودش برای همان افراد سرمایهدار باشد. بههرحال، محور این لذتها، زندگی مادی است. اگر هم گاهی چیزهای دیگری میگویند، یا جنبة دکور دارد که خودشان بدان اعتقادی ندارند یا نقش آن در زندگیشان بسیار کمرنگ است؛ یعنی اگر اعتقادی هم به خدا، قیامت، حساب و کتاب، معنویات و ارزشهای انسانی داشته باشند در حاشیه است؛ ممکن است منکر این مسائل نباشند، اما نقش آنها خیلی کمرنگ است. این گروه طیفی را تشکیل میدهند و همة آنها در یک سطح واحد نیستند و تفاوتهای زیادی با هم دارند؛ اما جنبة مشترکشان، اهتمام به بدن، خوشیهای بدنی، زندگی مادی و دنیوی است. قرآن نیز همین تقسیم را مورد توجه قرار داده است.
هدف اصلی گروهی دیگر، دستیابی به کمالات معنوی است؛ این گروه بهاندازة ضرورت، به نیازها و لذتهای مادی توجه میکنند. در قرآن کریم، آیات فراوانی وجود دارد که انسانها را به دو دسته و در مقابل هم معرفی میکند؛ مانند: مَّن کَانَ یُرِیدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِیهَا مَا نَشَاء لِمَن نُّرِیدُ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ یَصْلاهَا مَذْمُومًا مَّدْحُورًا؛ بر اساس این آیه، هدف عدهای همین زندگی زودگذر دنیاست. گروه دیگری نیز هستند که به دنبال آخرتاند: وَمَنْ أَرَادَ الآخِرَةَ وَسَعَى لَهَا سَعْیَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِکَ کَانَ سَعْیُهُم مَّشْکُورًا، و در ادامه میفرماید: کُلاًّ نُّمِدُّ هَـؤُلاء وَهَـؤُلاء. خداوند میفرماید ما به هر دو دسته کمک میکنیم؛ یعنی هر کس در این عالم هدفی را انتخاب کرد، ما زمینه را برای رسیدن به هدفش فراهم میسازیم و به او کمک میکنیم؛ حتی افرادی که دنبال زندگی مادی دنیا میروند، کمابیش به خواستههایشان میرسند؛ البته مَا نَشَاء لِمَن نُّرِیدُ؛ به همة خواستههایشان نمیرسند؛ بلکه به آن اندازهای که حکمت اقتضا میکند، زمینه را برایشان فراهم میکنیم. همچنین برای افرادی نیز که میخواهند به کمالات معنوی، انسانی و الهی برسند، زمینه را فراهم میکنیم: کُلاًّ نُّمِدُّ؛ یعنی به همه کمک میکنیم: هَـؤُلاء وَهَـؤُلاء مِنْ عَطَاء رَبِّکَ وَمَا کَانَ عَطَاء رَبِّکَ مَحْظُورًا. پس قرآن انسانها را به دو دسته تقسیم میکند: دنیاطلبان و آخرتطلبان. محور این تقسیمبندی نیز توجه به زندگی مادی یا ارزشهای معنوی و الهی است.
تاریخ نشان میدهد که در هر گوشة جهان، در هر قوم و ملتی تحولاتی رخ داده است که احیاناً به حالتهای حاد و جهشی منتهی شده است؛ یعنی حرکتهای تدریجی شکل گرفته که در نهایت به انقلاب ختم شده است؛ مانند انقلاب بلشویکی که در روسیه اتفاق افتاد و روسیه تزاری از بین رفت و کشور کمونیستی شوروی به وجود آمد؛ در انقلاب کبیر فرانسه، حکومتهای دیکتاتوری از بین رفت و حکومتهای ملی و دموکراسی سر کار آمدند؛ و نیز انقلاب صنعتی اروپا و تحولاتی که در جاهای مختلف جهان اتفاق افتاد. در زمان ما نیر نمونههای بارزی از این مسائل وجود دارد؛ مانند انقلابی که در ایران رخ داد؛ انقلابی که شاید بسیاری از ما بهطور شایسته اهمیت آن را درک نمیکنیم؛ شاید صد سال بگذرد و آنگاه جامعهشناسان آن را تحلیل کنند و دریابند که این انقلاب چه تفاوتی با انقلابهای دیگر داشته است.
یک تفاوت اساسی آن این است که در همة انقلابهای دیگر، محور تحولات مادیات بوده است؛ انقلاب اکتبر، انقلابی علیه نظام سرمایهداری بود تا سرمایهداران از بین بروند و طبقة کارگر و کشاورز سر کار بیایند. در این انقلاب، از مفاهیم ظلم، عدالت و... نیز استفاده میکردند و اینکه این سرمایهداران ظالماند و باید عدالت برقرار شود و ما نظام بلشویکی را حاکم میکنیم؛ اما در نهایت انقلاب آنها به برقراری نظام شوروی مارکسیستی برای رفع ظلم از کارگران و کشاورزان انجامید؛ ولی هدف این بود که تعداد بیشتری از مزایای مادی بهرهمند شوند. انقلاب فرانسه و سایر انقلابهایی که میشناسیم، همه به همین شکل بودند؛ البته همة آنها چاشنی مسائل اخلاقی، حقوقی، حقوق بشر، مساوات و عدالت را به همراه داشتند؛ اما از همة اینها بهمنزلة ابزار استفاده کردهاند و هدف این بوده است که بیشتر به مزایای مادی برسند.
تفاوت انقلاب ما با انقلابهای دیگر این بود که در اینجا، یک عنصر قوی معنوی وجود داشت؛ البته نمیگویم که همه بهخاطر این امر معنوی قیام کردند و حرکتهای دیگری وجود نداشت؛ بلکه گروههای مختلف با سلیقهها و ایدئولوژیهای مختلف وجود داشتند؛ ولی در نهایت، آن چیزی که غالب شد و حرکتهای دیگر را تحتالشعاع قرار داد، انقلاب اسلامی، با هدف حاکمیت ارزشهای اسلامی و الهی در جامعه بود. اما اینکه چه قدر به نتیجه رسیدهایم، مسئلة دیگری است؛ ولی بههرحال، با انقلابهای دیگر این تفاوت اساسی را داشت که سران انقلاب، بهطور رسمی در رسانهها، سخنرانیها، کتابها و مقالات روی مسائل اسلام تأکید میکردند و اینکه میخواهند احکام اسلام احیا شود؛ بهویژه آنچه شهیدان انقلاب و جنگ تحمیلی، در وصیتنامهها، سخنرانیها و آثارشان بر آن تأکید ویژه داشتهاند، احیای اسلام و احیای ارزشهای اسلامی و مسائلی مانند این است.
البته انسان از دو بعد روح و بدن درست شده است و برای زندگی به این بدن احتیاج دارد. شاید نتوانیم انقلابی پیدا کنیم که صرفاً معنوی باشد و هیچ عنصر مادی در آن دخالت نداشته باشد؛ یک انقلاب زمانی میتواند ایدهآال باشد و خواستههای فطری انسانهای شرکتکننده در آن را برآورده سازد که هر دو عرصه زندگی را دربرگیرد؛ اما اینکه کدامیک ترجیح دارد و اصالت با کدام است، موضوع دیگری میباشد. بههرحال، انقلاب نباید محدود به عرصة مادی و زندگی دنیا باشد؛ اگر اینطوری شد، چندان تفاوتی با انقلابهای دیگر نخواهد داشت.
بههرحال، شما بهمنزلة نسل جوان کشور باید فکر کنید که میخواهید جزو کدام دسته از انقلابیون عالم باشید؛ یک انقلابی در 1400 سال پیش اتفاق افتاد که بعد از شصت سال به داستان کربلا انجامید ـ البته این ایام نیز اربعین است و فضای کشورهای اسلامی، بهویژه ایران و عراق تحتالشعاع داستان اربعین سیدالشهداست ـ این یک نوع انقلاب بود که در آن کمتر مسئلة پول، ریاست، مقام و مزایای مادی و بهرهمندیهای زندگی مادی مطرح بود. رهبر این انقلاب وقتی میخواهد مردم را به همراهی دعوت کند، در سخنرانی خود میگوید آیا نمیبینید احکام اسلام تعطیل شده است؛ آیا نمیبینید حق در جامعه فراموش شده است؛ آیا نمیبینید منکر جای معروف را گرفته است؛ وقتی میخواهد هدف خودش را از انقلاب بیان کند، میگوید: إنّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الإصلاح فی أُمّةِ جَدّی ص أُریدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أَسِیرَ بِسِیرَةِ جَدِّی و أبی عَلیّ بن أبیطالب ع.
هدف از انقلابهای فرانسه و اکتبر نیز معلوم است و هیچ سخنی دربارة احکام خدا و ارزشهای الهی در آن مطرح نیست؛ البته همانطور که پیشتر بیان شد، گاهی از عدالت و ظلم سخن به میان میآورند که آن نیز جنبة مادیاش مورد نظر است و بیشتر جنبة دکور دارد. بنابراین، ما باید برای خود روشن سازیم که در این راهی که در پیشرو داریم، و در ادامة طرفداری از انقلابیون 57، میخواهیم در کدام جناح واقع شویم؛ به تعبیر دقیقتر، میخواهیم انقلاب را در کدام جهت سوق دهیم؛ زیرا مسئولیت ادامة این مسیر با ماست؛ گذشتگان وظیفه خود را انجام دادند و رفتند: تِلْکَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ. کسانی که انقلاب کردند، شهیدانی که به شهادت رسیدند ـ چه در صحنههای انقلاب و چه در صحنههای دفاع مقدس و چه بعد از آن ـ کارشان را انجام دادند و رفتند؛ اینک نوبت نسل فعلی است که برای آینده چه خواهد کرد؛ آیا میخواهد این انقلاب را دنبالة انقلاب امام حسین علیهالسلام قرار دهد یا دنبالة انقلاب اکتبر و یا انقلاب کبیر فرانسه. دو انقلاب اخیر، با همة اختلافاتی که داشتند، در یک جبهه قرار داشتند و آن جبهة دنیاپرستان بود.
اما جبههای که انقلاب سیدالشهدا ع بود، از جنس دیگری بود؛ ما میخواهیم جزو کدام دسته باشیم؟ توقع اینکه همة ما مانند امام حسین ع یا خاندان ایشان مثل حضرت ابوالفضل، علی اکبر و قاسم باشیم، ظاهراً توقع واقعبینانهای نیست. ما نمیتوانیم مانند سیدالشهدا ع خالص شویم؛ اما ثقل کار و هدف اصلیمان چیست. بیشک هدفهای طبیعی داریم و میخواهیم تحریمها برداشته شود، کارها رونق گیرد و اقتصادمان پیشرفت کند؛ اما هدف اصلی کدام است؟ آیا فقط در همین مسائل منحصر میشود؟ در اینصورت، چه تفاوتی با انقلاب کبیر فرانسه، و چه شباهتی با انقلاب سیدالشهدا ع داریم؟
اگر همة اهدافمان این است که پیشرفت اقتصادی، توسعه علمی و تکنولوژی، برداشتن تحریمها، اشتغالزایی و دیگر اهداف مادی دنیوی فراهم شود، جوهر انقلابی که میخواهیم ادامه دهیم، چه فرقی با انقلاب کبیر فرانسه یا انقلاب اکتبر دارد؟ آنها نیز همین مسائل را بیان میکردند. البته گاه چیزهای دیگری هم اضافه میکردند و آن اینکه میخواهیم عدالت برقرار شود و سرمایهداران ظالم از صحنة اجتماع کنار بروند. ما خیلی هنر کنیم، اینها را نیز به آن ضمیمه کنیم. اینکه میگوییم پیشرفت اقتصادی، آیا همان پیشرفتی را که امریکا پیشرفت میداند هدف ماست که حتی اگر بیش از نصف جمعیتش در حد فقر، و بسیاری از آنها زیر خط فقر باشند پیشرفت حساب میکنند؟ آیا ما فقط همین اهداف را داریم یا اینکه چیز دیگری نیز وجود دارد که اصالت با آن است. انتخاب این مسیر در دست من و شماست؛ زیرا گذشتگان کار خود را انجام دادند و رفتند: تِلْکَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا کَسَبَتْ وَلَکُم مَّا کَسَبْتُمْ. شما در چه جایگاهی هستبد و چه اهدافی دارید؟ شما میخواهید تابع انقلاب سیدالشهدا ع باشید یا انقلاب لنین؟ انتخاب، رفتار و فکر شما مشخص میکند که جزو کدام طایفهاید. آیا اینکه دیگران کارهای خوبی انجام دادند و رفتند، و ما فقط بگوییم آنها را دوست داریم، کفایت میکند؟ امام باقر ع فرمود اگر صرف ادعای دوست داشتن کافی بود، مردم بهجای اینکه میگویند ما علی علیهالسلام را دوست میداریم، بگویند ما محمد ص را دوست میداریم: فرسول الله ص خیر من علی علیهالسلام. اگر صرفاً بگوییم پیرو امام علی و امام حسینیم، سینه هم بزنیم، پیاده هم تا کربلا برویم، اما از اهداف، رفتار، روش و منش آنها بهدور باشیم، چرا نگوییم پیغمبر را دوست میداریم؛ ایشان که کاملتر از علی علیهالسلام بود، چرا میگویید علی علیهالسلام را دوست میدارید؟ اگر صرف گفتن است، بگویید کسی را که کاملتر از علی علیهالسلام است، دوست میدارید؛ همان که سنیها هم میگویند. شما بر اساس چه حقی خودتان را گروه ممتازی پیرو علی و حسین علیهما السلام معرفی میکنید؟ چه نمونهای از فکر، اهداف و ایدههای امام حسین ع در زندگی شما وجود دارد؟ یک نقطة محوری وجود دارد و آن اینکه دیگران فکر منافع دنیوی و مادی بودند. ارزشهای معنوی و الهی چه جایگاهی در زندگی شما دارند؟ اگر ثقل و نقطه کانونی اهداف و تلاشهای شما دربارة مسائل الهی و معنوی بود، آنگاه میتوانید بگویید ما پیرو امام حسینیم؛ اما اگر شما هم مانند دیگران دنبال شکم بودید، چه حقی دارید که بگویید ما به سیدالشهدا و امام علی علیهما السلام نزدیکتر هستیم. در اینصورت چه فرقی با دیگران دارید؟
آنچه مشخص میکند جزو کدام طایفهایم، ارادة خود ماست. پس اول باید امتیاز هر گروه را بشناسیم؛ دوم اینکه بخواهیم آنطور شویم و عمل کنیم. اگر درست نشناسیم، چهبسا فریب بخوریم. برای مثال، داعشیها همینطورند؛ بسیاری از آنها، جوانهایی هستند که واقعاً دنبال اسلام بودند و میخواستند حکومت و خلافت اسلامی برقرار شود و بر همین اساس عملیاتهای انتحاری انجام میدهند؛ زیرا در انتحار که نان و حلوا پخش نمیکنند؛ بلکه فرد برای کشته شدن میرود، نه برای پول. وگرنه اینکه امریکا به آنها پول میدهد، با کشته شدنشان پول چه فایدهای برای آنها دارد؟! بیشک اینها فریبخورده هستند؛ افرادی که اینها را بهکار میگیرند، شیاطینی هستند که فریبشان میدهند؛ اما با چه فریبشان دادند؟ با ظاهر اسلام و اسم طرفداری از خلافت اسلامی، اینها را نابود میکنند تا خودشان بهره ببرند.
در این میان، باید ببینیم جایگاه ما چیست، ما را برای چه چیزی و برای کجاها ساختهاند، در چه حالی هستیم و به کجا میرویم. برای روشن شدن این مسائل، به مجموعهای از معلومات نیاز داریم. افرادی که بیش از شصت یا هفتاد سال در مسائل شناخت اسلام و ارزشهای اسلامی زحمت کشیدهاند، به این نتیجه رسیدهاند که میتوان خلاصة این شناختها را در چند بخش تنظیم کرد؛ اگر بهدرستی این شناختها را بشناسیم، بخش معرفت ما آسیب نمیپذیرد. بعد از آن، فقط به ارادة ما بستگی دارد که خودمان چه میخواهیم. این مجموعه همان است که شما در دورههای طرح ولایت با آن آشنا میشوید؛ یعنی حاصل تلاش علمی کسانی که بیش از پنجاه سال در این حوزهها، از امثال امام خمینی و مرحوم علامه طباطبایی و دیگران استفاده کردند، این است که تشخیص دادند این مجموعه برای جامعه لازم است. پس باید این مجموعه فکری را بدانیم تا بخش شناختمان تأمین شود؛ باید بدانیم از کجا آمدهایم، به کجا میرویم، چه باید بکنیم و چه ارزشهایی بر زندگیمان ـ اعم از فردی و اجتماعی ـ حاکم است.
البته این یک مجموعة مرتبط و اندامواره است؛ چیزهای مختلفی نیست که آنها را کنار هم گذاشته باشیم. برای مثال، در یک دسته گل ـ اعم از مصنوعی یا طبیعی ـ هر گلی بهصورت جداگانه گلبرگ و شاخهای دارد که همة اینها در کنار هم قرار گرفتهاند و آنها را با هم بستهاند تا این دسته گل بهوجود آمده است؛ یعنی هر گل تأثیری در گل دیگر ندارد، بلکه بهوسیلة نخی در کنار گلهای دیگر قرار گرفته است. اگر یک گل را هم بردارند، به دیگر گلها آسیبی نمیرساند؛ اما اسلام اینطور نیست. مجموعه معارف اسلام، درختواره است؛ بخشی از آن حکم ریشة درخت را دارد؛ از این ریشه، تنة درخت میروید؛ از تنة درخت، شاخههای اصلی سبز میشود؛ از شاخههای بزرگ و اصلی، شاخههای کوچک بهوجود میآید؛ از این شاخه کوچک، برگ، گل و میوه به دست میآید. اگر ریشه خراب شود، همة اینها میخشکند. ممکن است چند روزی باقی بمانند، ولی بالاخره پژمرده میشوند و بعدش هم خشک میشوند. یک درخت وقتی باقی میماند که ریشهاش سالم باشد؛ پس از آن، تنة درخت و شاخههای آن سالم باشد. در اینصورت، میتوان در فصل بهار انتظار داشت، این درخت سبز و خرم باشد و گل، شکوفه و میوه بدهد؛ اما اگر ریشة آن را ببرند یا بخشکد و یا آفت و سمی به آن برسد، و آن را آفتزده کند، هر چه به شاخ و برگ آن آب دهید، فایده ندارد و بعد از چند روز میخشکد و از بین میرود.
ما باید مجموعه اسلام را به همین صورت که هست، از ریشه و شاخ و برگش بشناسیم، تا به میوة آن، که برقراری نظام و حکومت اسلامی است، دست یابیم. اینکه فکر کنیم میتوان با ریشه خراب حکومت اسلامی تشکیل داد یا با انگیزههای مادی میتوان حکومت اسلامی درست کرد، اشتباه محض است. ریشه باید شناخت خدا و ارزشهای الهی باشد. اگر از اینجا شروع، و آن را تقویت کنیم، میتوانیم به آن هدف برسیم؛ اما اگر این ریشه خشکید، اگر شاخهها هم چند صباحی دوام بیاورند، بالاخره خشک میشوند. برای اینکه این مجموعه معارف نهادینه شوند، باید هر کدام از این بخشها جایگاه خود را در ذهن و عقل ما پیدا کنند و ارتباطش با سایر بخشها برایمان روشن شود تا بتوانیم از این مجموعه به شکلی صحیح حفاظت کنیم.
امتیاز طرح ولایت به این است که مجموعه معارف اسلامی را در شش بخش تنظیم کرده است؛ بخشهایی که به هم مربوطاند؛ یعنی هر کدام، ثمرة بخش دیگری هستند و سعی شده است در دورهای کوتاه، همة این بخشها لحاظ شود. البته ما سرفصلهای معارف اسلامی را یاد میگیریم، وگرنه هر کدام از آنها علوم مختلفی را میطلبد؛ ولی اگر این هنر را داشته باشیم که از مجموعة باغها و بوستانها، گلهایی را بچینیم یا درختی را انتخاب کنیم و بپرورانیم که از هر باغی ثمرهای در آن باشد، و این یک مجموعه نمادی باشد از کل این درختها و نعمتها، در این صورت کار بزرگی انجام دادهایم. شاید هنوز هم ما درست نشناختهایم که این کار چه عظمتی دارد؛ اینکه مجموعهای ازمعارف در ارتباط با یکدیگر و در مدت کوتاهی قابل آموزش باشند. دستکم عدهای در مدت بیست سال برای تنظیم این برنامه و اجرایش تلاش کردهاند. این به برکت توفیق الهی، توجه آقا امام زمان و تشویقها و تأییدهای مقام معظم رهبری ایدهالله تعالی است. امروز هم این امانتی در دست شماست. برخی از افرادی که این زحمتها را کشیدند، از دنیا رفتند؛ برخی از آنها نیز امروز یا فردا میروند. این امانت در دست شماست؛ بنابراین، باید آن را حفظ، آبیاری و تغذیه کنید تا روزبهروز رشد کند؛ هم رشد کمّی و هم رشد کیفی، تا بتوانید رسالت خودتان را در این جهان انجام دهید و دینی را که به اسلام، انقلاب، انقلابیون و شهدا دارید، ادا کرده باشید.
تاکنون نظری ثبت نشده است